جامع التواریخ،تاریخ اغوز (کتاب)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جامع التواریخ (تاریخ اغوز)نوشته رشید الدین
فضل الله همدانی ، تصحیح محمد روشن می باشد. این کتاب در نخستین سالهای سده هشتم هجری قمری، در دوره غازانخان (۷۰۴- ۶۹۵) به دستور وی و به
فارسی نوشته شده است.
برخی از مورخان گفتهاند که
مغولان از محو شدن در فرهنگ و
تمدن ایرانی بیمناک بودند و از این رو، غازانخان کوشید تا با تدوین تاریخ ترک و مغول و شرح جنگها و فتوحاتشان و گرد آوری گزارشهایی از روزگار و فرزندان چنگیزخان، نام خود و نیاکانش را ماندگار سازد و خواجه رشید الدین، پزشک و وزیر درگاهش را به سامان دادن این کار بزرگ؛ یعنی نوشتن تاریخی خصوصی فرمان داد. او از ۷۰۲ هجری، بر پایه یادداشتها و نوشتههای «نامدون و نامرتب» خزانه شاهی یا مکتوبات موجود نزد شماری از افراد یا متون میانه مغولی- ترکی، به نوشتن این کتاب دست گشاد، اما پیش از این که کارش به فرجام برسد، غازان خان درگذشت (۷۰۴ ق) و رشید الدین در دوره جانشین و برادر او، سلطان محمد اولجایتو (خوبنده/ خدابنده) فرمان یافت که تاریخی عمومی بنویسد و او نوشتن جامع التواریخ را آغاز کرد و پس از پنجاه سال آن را به پایان رساند. « تاریخ اغوز»، پارهای از بخش «تاریخ عالم» این کتاب است که با فصاحت و
بلاغت ، در باره افسانهها و داستانهای فراوانی از آن قوم گزارش میدهد و «شرح حال اغوز و اعقاب او» و پادشاهان ترک (ملوک اتراک) را در بر دارد.
این کتاب، هجده بخش دارد که از «تاریخ اغوز و حال او» آغاز میشود و به «ذکر ابتدای پادشاهی بغراخان (پسرقراخان) و جلوس او بر تخت شاهی» پایان مییابد. هر یک از صفحات این اثر، به انگیزه ساده کردن کار پژوهش گر در یافتن نسخه بدلها، به سه یا چهار پاره تقسیم شدهاند که هر پاره، پنج خط دارد.
اغوز ، نام قبیله یا «اتحادیهای» مرکب از قبیلههای ترک زبان بود که سرزمین اصلی آنها، شمال شرقی
آسیای میانه و کرانه شاخههایی از رود ینیسئی در
مغولستان کنونی به شمار میرفت. یکی از معناهای این واژه، دو شاخه اصلی قبیله اغوز در حماسه «اغوزان» و برگفته از نام اغوزغاقان/ خان (بنیاد گذار و فرمان روای افسانهای قبیله اغوز) است. اغوزخان، خاقان افسانهای ترک بود که اقوام گوناگون ترک را گرد آورد و به کشور گشایی دست زد و بخش مهمی از جهان آباد را به فرمان خود درآورد. داستان اغوزخان و شخصیت افسانهای و فرا زمینی او، نمونههایی در داستانهای دیگر اقوام نیز دارد.
روایتها (پرداختها) در باره این قصه فراوان است و همه آنها از دگرگونیهای فرهنگی- تاریخی تاثیر پذیرفتهاند. ویژگیهای قومی و آیینی این قصه باستانی مغولستان، آرام آرام تغییر پذیرفت. اغوزخان در روایت
اسلامی این داستان، از فردی با ویژگیهای دشمن به انسانی همانند
پیامبران بدل شد. برای نمونه، رشید الدین در این کتاب، نسب قراخان (پدر اغوز) را با یک یا دو واسطه به یافث بن نوح میرساند. اغوز در گهواره، مادر کافرش را به
خدا پرستی میخواند و در جشن یک سالگیاش، سخن میگوید و از مهتران میخواهد که وی را اغوز بنامند و هنگامی که به بلوغ میرسد، همسرانش؛ یعنی دختر عموهای خود را پنهانی به
ایمان آوردن دعوت میکند و با فاش شدن راز یکتا پرستی وی، جنگی ۷۵ ساله میان او و پدرش درمی گیرد.
وی هم چنین، ماجرای نبرد (مصاف) اغوز را با پدر و عموها و خویشانش گزارش میکند و از پیروزی او بر آنان خبر میدهد. بر پایه این روایت، اغوز همراهان و همدلانش را «اویغور»؛ یعنی پیرو زبان ترکان و عمو زادگان کافرش را «
مغول » مینامد.
رشید الدین که از فرهنگ اسلامی تاثیر پذیرفته، در روایت خود از این داستان، قلمرو پدر اغوزخان را تلاس و صیرم تا
بخارا دانسته و از تصرف «تمام ممالک
ایران و توران و
شام و
مصر و
روم افرنج» سخن به میان آورده است. هنگامی که ایلچیان فرستاده اغوز، او را از پاسخهای درشت هندیان آگاه ساختند، وی به قصد
هندوستان روان شد و گرفتن سرزمینهای شرقی را آغاز کرد و پس از آن با قوم «قیل براق» در «حدود تاریکی» جنگید و پس از شکست خوردن از آنان، با مشورت و همکاری زنان براق، بر آن قوم چیره شد و به سوی سرزمین تاریکی (ظلمات) رفت.
مورخ با اشاره به ویژگیهای زمین ظلمات و راه اغوز بدان جا، از رویدادهای پیش آمده در این مسیر حکایت میکند و از رفتن ایلچی (پیک) به فرمان اغوز به «شروان» و «شماخی» گزارش میدهد. مردمان آن جا ایلچی را پاس داشتند و به فرمان پذیری از اغوز سر سپردند.
اغوز پس از آن، «به جانب اران و موغان» رفت و بر اثر گرمی هوا، در کوههای «یایلاق» ماند و همه ولایتهای آنجا را گرفت و از خاک، پشتهای ساخت و آن را «آدربایگان» نامید و از آن پس به مردم
بغداد و
گرجستان و «دیار بکر و رقه» پیام فرستاد که بدان جاها خواهم آمد.
وی پس از گرفتن گرجستان، به سوی
کردستان روان شد و پس از پاکسازی کوههای آنجا از مفسدان به سوی دیار بکر رفت. مردم ولایتهای اربل و
موصل و بغداد از او فرمان پذیرفتند و او در بهار، به قصد شام راه افتاد. جز انطاکیه دیگر شهرها بدو سر سپردند و انطاکیه پس از یک سال جنگ به دست اغوز افتاد. گزارش
فرستادن ایلچیان همراه با صد مرد، به
دمشق و مصر و ماجرای جنگ و صلح مردمان آنجا با این فرستادگان نیز در همین بخش آمده است.
هنگامی که اغوز احوال فرنگ و روم را شناخت، پسرانش را بدان جاها فرستاد تا کنار
آب دریا جایی بگیرند و پیکهایی نزد فرنگیان بفرستند. داستان رفتن ایلچیان تکفور (پسر اغوز) به فرنگ، و آمدن فرستادگان پادشاه آنجا نزد اغوز و گفت وگوهای آنان و نمایش شکوه و بزرگی
سپاه اغوز بدانان، و جنگیدن دیگر پسران اغوز با رومیان و شرح احوال و ویژگیهای لشکر روم، درون مایه گزارشهای رشید الدین در این بخش است.
وی با اشاره به لشکرکشی اغوز به دمشق، آمدن ایلچیان دمشقی نزد وی و توصیف ویژگیهای اغوز برای بزرگان خود و سر سپاری آنان به وی، از رفتن او به مصر گزارش میدهد. اغوز در باره گرفتن مصر با لشکریانش مشورت کرد و سه پسرش را با نه هزار «منقله» بدان جا فرستاد و خود در پی آنان روان شد و پیرامون دمشق، غوطه، ولایت قدس و خلیل قشلاق کرد و دمشقیان را فرستاد تا مصریان را از شمار لشکریانش آگاه سازند. مصریان پیشکشهای فراوان آوردند و بدو سر سپردند. اغوز یک سال دیگر در دمشق ماند و فرمان داد که کسی به
مکه و
مدینه برود و چندی از خاک
آدم علیهالسّلام بیاورد تا بر تن خود بمالد و شکرانه به جای آورد.
هنگامی که هوا خنک شد، اغوز به سوی بصره و بغداد به راه افتاد و پس از فرمان پذیری مردمان آن سامان، پسرانش را به
پارس و
کرمان فرستاد و آنان چنان که
اصفهان را گرفته بودند، کرمان و فارس (
شیراز ) را نیز تصرف کردند و اغوز که در اصفهان بود، پس از بازگشت آنان، در اندیشه گرفتن
عراق افتاد. از این رو، دویست مرد را از راه
ری و
قزوین و
همدان ، بدان جا فرستاد. مردمان این سرزمینها نیز با دیدن شکوه و توان اغوز، به او سر سپردند. رشید الدین با آوردن دیگر ماجراهای پیش آمده در این سفر و داستان رفتن اغوز به مازندران،
گرگان ، دهستان،
خراسان و قهستان و اشاره به پادشاهی پسر او (کونخان) در هفتاد سالگی، از دیدار مردی بزرگ (خوجه) از دوستان اغوز با کونخان گزارش میدهد. خوجه به او سفارش میکند که با پنج برادر خود نستیزد و به هر یک از آنان و فرزندانشان مقامی واگذارد تا هر کس راه خودش را در پیش گیرد. وی آنان را به دو دسته (بوزوق و اوجوق) تقسیم کرد و به هر یک از آنان نشانه (تمغایی) و لقبی داد.
هر یک از شش فرزند اغوز، چهار پسر داشت که مورخ از آنان نام میبرد و معنای نام و نشان و شرح حالشان را باز میگوید و سرانجام، ماجرای جانشینی فرزندان و برادر زادگان و تبار «دست راستی» و «دست چپی» کونخان و داستان جنگ آوریها و پیروزی هایشان را گزارش میکند و این بخش را با پادشاهی بغراخان (پسر قراخان) پایان میدهد.
مصحح این کتاب، برای بخشهای بدون عنوان آن، عنوانهایی پیشنهاد کرده و پیش از عنوانهای خود نویسنده، واژه «ذکر» را در قلاب آورده و فهرست
آیههای قرآن ، عبارتهای تازی (عربی)، شعرهای فارسی و نمایه کسان و شهرها و... را در پایان گنجانده است. هم چنین فهرستی دراز دامن از ترکیبها و واژگان مهم در پایان کتاب وجود دارد.
نسخه بدلهای تاریخ اغوز بر پایه شماره صفحات و سطرهای این کتاب، پیش از فهرستها جای گرفته و نشانههای اختصاری نسخهها، در بخش نسخه شناسی پیش گفتار مصحح آمده و از این رو که صورت لاتین نامها و لقبها در پانوشت هر صفحه عرضه شده، به انگیزه خوانش درست تر این واژگان، بخشی با نام «آوا نگاری» نیز در آغاز کتاب گنجانده شده است.
هم چنین، ۲۵ نگاره (مینیاتور) موجود در تاریخ اغوز همراه با توضیح کوتاهی در باره آنها و تصویر آغاز و انجام شماری از نسخههای این کتاب، در آستانه این اثر دیده میشود. نامهای فرزند زادگان اغوز که در نسخهها آشفته و در هم آمده، به کوشش مصحح در پنج صفحه و در قالب درخت نامهای گویا، سامان یافته است.
نرم افزار تاریخ اسلامی ایران،مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.