• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

جایگاه قرآن کریم به‌عنوان قانون اساسی دین

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



یکی از مهم‌ترین عوامل مهجوریت قرآن کریم در ابعاد مختلف، نوع نگاه به این کتاب آسمانی است. به نظر می‌رسد تا زمانی که کلام خدای متعالی در صحیفۀ وحی، به‌صورت کشکولی از معارف پراکنده و درهم‌ریخته فهمیده شود، وضعیت نابسامان فعلی، سامان نمی‌یابد. اکتفا به مطالعۀ آیات و سوره‌ها و موضوعات به‌صورت ازهم‌گسسته و پراکنده، قرآن را در حد مجموعه‌ای از روایات مجمل تنزل می‌دهد و تحقق رسالت ویژۀ این کتاب نورانی را ناممکن می‌سازد.
وقتی یک آیه را مصداق قرآن بدانیم، قرآن را مصداق روایت مجمل و نیازمند بیان روایات دانسته‌ایم. در این صورت، قرآن نقش قانون اساسی نخواهد داشت. قانون اساسی آن است که بتواند مهندسی کلان دین را ارائه دهد؛ سیستم‌های کلان فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و... را طراحی کند. جهت‌گیری، چارچوب و اسکلت دین را مشخص نماید. آیا با اکتفا به نگاه آیه‌ای، قرآن کریم، چنین نقشی خواهد داشت؟ ما با بی‌توجهی به انسجام و انتظام بی‌نظیر در کلام وحی، ویژگی اساسی آن را نادیده گرفته و سهم خودمان را از این کتاب عظیم در حد کشکولی از مواعظ اخلاقی محدود کرده‌ایم.



توضیح این مطلب، با ذکر یک مثال، مناسب‌تر است: ما برای درک احکام فقهی به آیات استناد می‌کنیم. آیات قرآن، اگر در مقام بیان جزئیات ارزیابی شود، حتماً نیازمند بیان روایی است. به‌سراغ روایات می‌رویم؛ هم معنی آیه را مطرح کرده و هم تقیید و تخصیص آن را ارائه داده است. اینک کارایی آیه مورد نظر چه خواهد بود؟ اما اگر قرآن را با نگاه مجموعی مورد مطالعه قرار دهیم و آن را در مقام بیان جزئیات ندانیم، ما را به سیستم‌های کلان دین راهنمایی می‌کند و این کاری است که هرگز از روایات توقع آن را نداریم.

۱.۱ - نسبت قرآن و روایات با یکدیگر

قرآن، زیربنا، قانون اساسی، مهندسی دین و مجموعۀ سیستم‌های کلان مرتبط با هدایت انسان و جامعۀ انسانی است و دراین‌باره حرف آخر را می‌زند و روایات، مبین جزئیات و آئین‌نامه‌های اجرایی است و دراین‌باره حرف آخر را می‌زند. هر یک از این دو بدون یکدیگر، ناقص است. قرآن بدون روایت، مانند زیربنا و اسکلت یک ساختمان است که هنوز نازک‌کاری نشده و امکان سکونت در آن فراهم نیست و روایت بدون قرآن، مانند آجر و مصالح و درب و پنجره و ... است که در بنای ساختمان مورد استفاده قرار نگرفته و قابل بهره‌برداری نیست.
جالب توجه است که اهل‌بیت معصوم علیهم‌السلام، هیچ‌گاه در سیرۀ هدایتی خود، جای قرآن را پر نکرده‌اند و همواره انسان‌ها را به‌طور مستقیم به قرآن دعوت فرموده‌اند؛ اما در مواردی که افراد با استناد به قرآن و بدون استرشاد از معصومان علیهم‌السلام وارد حیطۀ اجرای دین می‌شدند، آن‌ها را نهی می‌کردند؛ یعنی رجوع مستقیم به قرآن کریم، برای استفادۀ جزئیات نیست؛ بلکه برای درک کلیات است. ناگفته نماند که وقتی سخن از کلیات به میان می‌آید، ذهن انسان متوجه گزاره‌های کلی می‌شود؛ مانند «بیع، حلال است» و «دروغ، حرام است» و ...؛ در این نوشتار، قرآن کریم، مبین کلیات دانسته شد، اما نه‌فقط به معنی گزاره‌هایی کلی که افزون بر قرآن کریم، عقل آدمی و سنت هم آن‌ها را بیان می‌کند؛ بلکه به معنی سیستم‌های کلان هدایت بشر و جامعۀ بشری، به‌گونه‌ای که فرد، خانواده، جامعه و حکومت، در تعاملی تکامل‌بخش، در مسیر تعالی قرآنی قرار بگیرند. وقتی کلیات به این معنی مد نظر باشد، قرآن کریم، مهم‌ترین منبع تشخیص آن و اهل‌بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام، مبین جزئیات و ظرائف و آیین‌نامه‌های اجرایی آن خواهند بود.

۱.۲ - نسبت عقل با قرآن و روایات

عقل انسانی، قوۀ فهم و درک و عمل به محتوای قرآن و عترت علیهم‌السلام خواهد بود؛ افزون بر این‌که، عقل و فطرت الهی انسان و انسانیت، از قِبَل وحی الهی و سخنان مفسران وحی، شکوفا شده و خود به‌عنوان منبعی دینی مورد استفاده قرار خواهد گرفت و بدین ترتیب، دین، در وحدت با انسان نقش‌آفرینی خواهد کرد و تحمیل بر بشر به شمار نخواهد رفت.
بنا بر آنچه گذشت، اگر شناخت ما از قرآن کریم، به فهم شش هزار و اندی آیه محدود باشد، از نقش‌آفرینی کلان و بی‌نظیر این کتاب محروم می‌مانیم.


صبوحی طسوجی، علی. آشنایی با دانش تدبر در قرآن کریم. قم: علی صبوحی طسوجی‌. ‌۱۴۰۰ش.


رده‌های این صفحه : تدبر در قرآن کریم




جعبه ابزار