جلد (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جِلْد (به کسر جیم و سکون لام)، یکی از مفردات به کار رفته در
قرآن کریم به معنای پوست بدن انسان یا حیوان و جَلْد (به فتح جیم و سکون لام) به معنی تازیانه زدن میباشد. طبق آیات قرآن، پوست بدن در
قیامت شهادت میدهد، و در صورت گنهکار بودن، پوست ذوب شده و عذاب میکشد.
جِلْد (به کسر جیم و سکون لام) به معنی پوست بدن اعمّ از آنکه پوست انسان باشد،
مثل
(وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا) یا پوست حیوان مثل
(وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ جُلُودِ الْاَنْعامِ بُیُوتاً) جَلَد (به فتح اول)
مصدر است به معنی تازیانه زدن. به عقیده
طبرسی و
راغب تازیانه زدن را به جهت رسیدن تازیانه به پوست بدن، جلد گویند.
و شاید علت این تسمیه آن باشد که تازیانه از پوست درست میشده است و فعل «جلده» به معنی او را با پوست زد است. در
مفردات گوید: «جلده، بطنه، ظهره» (هر سه فعل ماضی است) یعنی به پوستش زد، به شکمش زد، به پشتش زد. «و ضربه بالجلد نحو عصاه» او را با پوست زد مثل او را با عصا زد.
طبق آیات قرآن، در اینجا به چند مطلب اشاره میکنیم:
حدّ زنا صد ضربه شلاق و حدّ
قذف (به دیگری نسبت زنا دادن) هشتاد ضربه است
(الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ..) «زن زانیه و مرد زانی به هر یک صد تازیانه بزنید.» این حکم در صورتی است که
محصنه نباشند و اگر هر دو یا یکی از آنها محصنه (شوهردار، زندار) باشد حدّ آنها سنگسار کردن است تفصیل حکم را باید در کتب فقهیّه ملاحظه کرد.
(وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ یَاْتُوا بِاَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِینَ جَلْدَةً..) مراد از محصنات در
آیه، زنان عفیف و پاکدامنند، زیرا محصنه هم به معنای پاکدامن که خود را از حرام حفظ میکند آمده و هم به معنی زن شوهردار. رجوع شود به «
حصن» یعنی آنان که به زنان پاکدامن نسبت زنا میدهند. سپس به سخن خود چهار نفر شاهد نیاورند به آنها هشتاد ضربه شلّاق بزنید.
روز قیامت پوست بدن به اعمال آدمی شهادت خواهد داد:
(حَتَّی اِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ اَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ...) (وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا اَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی اَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ...) «چون به نزد آتش میآیند گوشها و چشمها و پوستهایشان بر آنها گواهی میدهد... به پوستهایشان گویند: چرا بر علیه ما گواهی دادید؟ گویند: خدا ما را به نطق آورد خدای که همه چیز را گویا کرده است.»
ممکن است بگوئیم شهادت پوست بدن، شهادت طبیعی است همچنان که سفت و آبلهگون بودن دست کارگر و آهنگر گواهی میدهد که این دست و این شخص کار کرده است و بر عکس نرم و دنبهای بودن دست شاهد آن است که این دست کار نکرده است. ولی آیه دوّم که حاکی از گفتگوی گناهکاران با پوستهای خود است این احتمال را ضعیف میکند و ظاهر آن گفتگوئی است مثل گفتگوی ظاهری و از این عجب مدار.
آخرت همه چیزش حتی آتش و جهنّماش زنده و گویاست و نمیشود از این زندگی دنیا قیاس گرفت. رجوع شود به «
نار و جهنّم».
(سَوْفَ نُصْلِیهِمْ ناراً کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ...) نضج به ضمّ اوّل و فتح آن به معنی رسیدن میوه و پختن گوشت است.
ضمیر بَدَّلْناهُمْ برای
کفّار است نه جلود، یعنی آنها را به آتش میکشیم هر وقت پوستهایشان پخت و سوخت و بیحسّ شد عوض میگیریم برای آنها پوستهای دیگری را تا عذاب را بچشند (اعاذنا اللَّه منه). ممکن است منظور سوختن و بیحسّ شدن پوست باشد و شاید اشاره به دوام عذاب است. نظیر این آیه، آیه:
(یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِیمُ یُصْهَرُ بِهِ ما فِی بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ...) صهر به فتح اوّل به نقل مجمع به معنی ذوب کردن است، راغب ذوب کردن پیه گفته آیه درباره کفّاری است که درباره
خدا مخاصمه میکنند یعنی از بالایشان آب داغ و جوشان ریخته شود که محتویات شکمها و پوستها با آن گداخته میشود (اللّهم اعوذ بک من النار).
(تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ...) درباره این آیه به «
قشعر» رجوع شود.
•
قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله "جلد"، ج۲، ص۴۲-۴۴.