• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

جمع قرآن در قرآن خام

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



جمع قرآن به گردآورى و نگارش آيات و سوره هاى قرآن اطلاق می‌شود.
جمع در لغت يعنى گردآوردن قطعات پراكنده و افزودن چيزى بر چيزى [۱]     و جمع قرآن در اصطلاح علوم قرآنى داراى دو معنا است: ۱. حفظ كردن، به خاطر سپردن و از بر كردن. برخى جمع در آيه شريفه «اِنَّ عَلَينا جَمعَهُ وقُرءانَه» (قيامت:۱۷) را به اين معنا دانسته [۲]     و بر اساس اين معنا حفّاظ قرآن را «جمّاع القرآن» ناميده اند.[۳]     (حفظ قرآن) ۲. نگارش قرآن كه به چند صورت بوده است: أ. نگارش قرآن به صورت پراكنده و بدون رعايت نظم و ترتيب بين آيات و سوره هاى آن؛ ب. نگارش قرآن با رعايت نظم و ترتيب بين آياتِ سوره ها؛ ج. نگارش قرآن بامراعات ترتيب بين آيات و سوره هاى آن.[۴]     مقصود از جمع در اين مقاله نگارش قرآن بر يكى از سه وجه اخير است.
پيشينه:
سابقه جمع قرآن را بايد در روايات فراوان و متناقضى جست و جو كرد كه در اين خصوص وارد شده اند. شايد ابن سعد (م. ۲۳۰ ق.) را بتوان از نخستين كسانى دانست كه روايات جمع قرآن را در بابى با عنوان «ذكر من جمع القرآن على عهد رسول اللّه » آورده است.[۵]     سپس بخارى (م. ۲۵۶ ق.) در كتاب صحيح افزون بر اينكه در باب هاى مختلف به مناسبت، روايات آن را يادآورى كرده [۶]    ، شمارى از اين روايات را در بابى با عنوان «جمع القرآن» گرد آورده است.[۷]     طبرى (م. ۳۱۰ ق.) در مقدمه تفسيرش بعد از نقل روايات، جمع قرآن را كار عثمان مى داند.[۸]     باقلانى (م. ۴۰۳ ق.) از نخستين كسانى است كه مباحث جمع قرآن را در كتاب الانتصار للقرآن مطرح كرده و به طور مبسوط به نقد و بررسى ادله موافقان و مخالفان توقيفى بودن جمع قرآن پرداخته است [۹]     و بارها بر جمع قرآن در زمان ابوبكر و اجتهادى بودن ترتيب سوره ها تأكيد مى كند.[۱۰]     ابن عطيه (م. ۵۴۶ ق.) نيز در المحررالوجيز بر اين باور است كه قرآن در زمان ابوبكر در حالى كه سوره هاى آن مرتب نشده بود گردآورى شد و در زمان عثمان با معيار قرار دادن صحيفه هايى كه ابوبكر جمع آورى كرده بود آن را با چينش كنونى جمع كردند؛ ولى وى در نهايت با شاهد گرفتن روايات، ترتيب بخشى از سوره ها را مربوط به زمان پيامبر مى داند.[۱۱]     طبرسى (م. ۵۴۸ ق.) به تبع سيد مرتضى ترتيب سوره ها را از پيامبر مى داند.[۱۲]     قرطبى (م. ۶۷۱ ق.) نيز ديدگاه هاى مختلف را به تفصيل گزارش كرده است [۱۳]    ؛ همچنين نيشابورى (م. ۷۲۸ ق.) ابوبكر را نخستين جامع قرآن و كار عثمان را جمع مردم بر يك مصحف و قرائت دانسته است؛ اما با وجود اين، مدعى است ترتيب سوره ها توقيفى و به امر پيامبر صلى الله عليه و آله بوده است.[۱۴]     آلوسى [۱۵]     (م. ۱۲۷۰ ق.)، ابن عاشور [۱۶]     (م. ۱۳۹۳ق.)، دروزه [۱۷]    ، آية اللّه خوئى و برخى ديگر از مفسران نيز در مقدمه تفسيرشان به تفصيل به مباحث جمع قرآن پرداخته اند.[۱۸]     به گفته محمود ابوريّه كتاب اخير (البيان) به تنهايى در بيان جمع قرآن كافى است و مؤلف آن ضمن بررسى همه جوانب مسئله به تفصيل به جزييات آن پرداخته و مطالعه آن بر هر مسلمانى لازم است [۱۹]    ؛ همچنين كتاب هايى كه با عنوان المصاحف تدوين شده اند به مباحث مربوط به جمع قرآن پرداخته اند؛ مانند المصاحف سجستانى (م. ۳۱۶ ق.) و المقنع فى رسم مصاحف الامصار.[۲۰]    
جمعى از معاصران نيز كتاب هايى مستقل در اين باره نگاشته اند؛ مانند: ۱. تاريخ جمع قرآن كريم از سيد محمدرضا جلالى نائينى؛ ۲. جمع القرآن دراسة تحليلية لمروياته از اكرم عبد خليفه ديلمى؛ ۳. تدوين القرآن از على كورانى؛ ۴. كاوشى در تاريخ جمع قرآن اثر سيد محمد على ايازى؛ ۵. متى جُمع القرآن از سيد محمد شيرازى؛ ۶. الكلمات الحسان فى الحروف السبعة و جمع القرآن نگاشته محمد المطيعى ...؛ ۷. كتابة القرآن فى العهد المكى از عبدالرحمن عمر اسبيندارى؛ ۸. فصول فى تاريخ القرآن اثر محمود محمدالخيطور. فصل اول اين كتاب به مباحث جمع قرآن پرداخته است.

۹. الوحى من التنزيل الى التدوين از حمادى المسعودى؛ ۱۰. تدوين القرآن المجيد از محمد عزه دروزه؛ ۱۱. پژوهشى در مصحف امام على عليه السلام اثر جعفر نكونام.
پايان نامه هاى متعددى نيز در اين موضوع تدوين شده اند؛ مانند: ۱. پژوهشى پيرامون جمع و تدوين قرآن كريم در عصر رسول اكرم صلى الله عليه و آله از محمود عرب شيرازپور [۲۱]    ؛ ۲. پژوهشى در جمع و تدوين قرآن اثر محمدرضا ماهرويى [۲۲]    ؛ ۳. جمع و تدوين قرآن نگاشته سيد داود مصطفوى [۲۳]    ؛ ۴. جمع و تدوين قرآن از احمد فغانى [۲۴]    ؛ ۵. جمع و تدوين قرآن كريم اثر نادر مجتبى ثمرين [۲۵]    ؛ ۶. بررسى ديدگاه مستشرقين و علماى فريقين در زمينه جمع و تدوين قرآن نگاشته سيد مسعود موسوى [۲۶]    ؛ ۷. نقد و بررسى آراء مختلف در جمع و تدوين قرآن از جهانگير اميرى.[۲۷]    
كتاب هاى علوم قرآن مانند البرهان فى علوم القرآن زركشى، المرشد الوجيز ابوشامه، الاتقان سيوطى، مناهل العرفان زرقانى، مباحث فى علوم القرآن صبحى صالح، التمهيد فى علوم القرآن استاد معرفت، علوم القرآن حكيم، بحوث فى علوم القرآن ميرمحمدى و نيز كتاب هاى تاريخ قرآن به تفصيل اين بحث را مطرح كرده اند؛ مانند تاريخ قرآن زنجانى، راميار، معرفت، محمد حسين صغير، حجتى و جز اين ها.
ترتيب آياتِ سُور:
آراى گوناگونى درباره جمع قرآن بيان شده است. بسيارى از قرآن پژوهان معتقدند تنظيم سوره ها و شروع و ختم آن ها به دستور و اعلام رسول خدا صلى الله عليه و آله بوده است و جمعى بر آن ادعاى اجماع كرده اند [۲۸]     و در آن ترديدى نيست [۲۹]     و روايات و ادله پرشمارى [۳۰]     بر آن دلالت دارند كه به برخى از آن ها اشاره مى شود:
۱. رواياتى كه با ذكرِ نام سوره هاى قرآن، براى قرائت آن ها ثواب و خواصى را ذكر مى كنند.[۳۱]     شايان ذكر است هرچند بخشى از اين روايات ضعيف يا مجعول اند، روايات معتبر نيز در اين زمينه كم نيستند. (خواص قرآن؛ فضائل قرآن)
۲. رواياتى كه دلالت دارند پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله برخى از سوره هاى قرآن را با ترتيب كنونى در نماز و غير آن تلاوت مى كردند.[۳۲]    
۳. رواياتى كه دلالت دارند رسول خدا صلى الله عليه و آله آياتى را به عنوان اولين يا آخرين آيات برخى سوره ها ذكر مى كنند [۳۳]    ، مگر اينكه ادعا شود ممكن است آيات وسط برخلاف چينش كنونى بوده است كه بسيار بعيد است و كسى چنين ادعايى نكرده است.
۴. رواياتى كه مى گويند: آيه اى فرود مى آمد و رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود: جبرئيل دستور داده است كه اين آيه را در فلان سوره قرار دهم [۳۴]    ؛ مانند:
أ. روايت شده كه آيه «واتَّقوا يَومـًا تُرجَعونَ فيهِ اِلَى اللّهِ» (بقره:۲۸۱) آخرين آيه اى بود كه در اواخر عمر رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل شد و آن حضرت فرمود: جبريل فرمان داده است آن را بعد از آيه ۲۸۰ بقره(بقره:۲۸۰) قرار دهيد.[۳۵]     به اين روايت نقدهايى وارد شده است: اولاً اين روايت در نقل ياد شده مرسل است و در برخى نقل ها موقوف و منقول از ابن عباس و برخى ديگر از صحابه است [۳۶]     و چه بسا اجتهاد خود آن ها باشد. ثانيا با روايات ديگرى كه آيات ديگر را آخرين آيه نازل شده دانسته اند، تعارض دارد و اختلاف درباره آخرين آيه نازل شده به قدرى است كه باقلانى احتمال داده است اين روايات اجتهادات راويان باشند.[۳۷]     برخى نيز درصدد جمع بين اين روايات برآمده اند.[۳۸]     ثالثا اين آيه با واو عطف شروع شده [۳۹]     و حاكى از پيوستگى آن به آيات پيشين است و نزول جداگانه آن خلاف ظاهر و سياق آيه است.[۴۰]    
رابعا ادعا شده هيچ دليلى وجود ندارد كه پيامبر صلى الله عليه و آله بخواهد آيات قرآن را برخلاف ترتيب نزول جايگذارى كند؛ به ويژه آنكه قرآن امام على عليه السلام كه با اشاره پيامبر جمع آورى شده چينش آياتش به ترتيب نزول بوده است [۴۱]     و هيچ آيه اى برخلاف نزول جايگذارى نشده بود و اساساً هيچ حاجتى به اين نبوده است كه آيات با اشاره پيامبر مرتب شود.[۴۲]     گفتنى است اين اشكالات با يك انگيزه مطرح نشده اند؛ برخى را كسانى مطرح كرده اند كه توقيفيت چينش آيات در سوره ها را باور ندارند؛ مانند اشكال اول و دوم؛ ولى برخى، اشكالات فوق را براى اثبات چينش آيات سوره ها برحسب ترتيب نزول مطرح كرده اند.
ب. از طريق اهل سنت نقل شده است كه پس از نزول آيه«اِنَّ اللّهَ يَأمُرُ بِالعَدلِ والاِحسـنِ...» (نحل:۹۰) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: جبرئيل فرمان داد تا آن را در اين سوره قرار دهم. شهربن حوشب روايت مذكور را از عثمان بن ابى العاص گزارش كرده است. همو در نقلى ديگر بدون ذكر جمله «جبرئيل فرمان داد تا آن را در اين سوره قرار دهم» روايت مذكور را از عثمان بن مظعون نقل كرده است. ابن كثير هر دو روايت را تأييد مى كند [۴۳]    ؛ ولى برخى با توجه به مكى بودن سوره نحل و اسلام آوردن عثمان بن ابى العاص در سال نهم هجرت در نقل اول ترديد كرده اند.[۴۴]    
۵. بر پايه روايتى هرگاه آيه و سوره اى بر پيامبر نازل مى شد دستور مى دادند آن را بنويسند و درباره هريك از آيات پراكنده مى فرمودند آن را در فلان سوره قرار دهيد.[۴۵]     روايت ياد شده را يزيد فارسى مجهول الحال [۴۶]     از ابن عباس گزارش كرده است و از نظر برخى محققان اهل سنت ضعيف شمرده شده است.[۴۷]    
گفتنى است با وجود ادله ياد شده و اتفاق نظر پيش گفته، علامه طباطبايى در توقيفى بودن ترتيب همه آيات در سوره ها، ترديد كرده و معتقد است روايات ياد شده توقيفى بودن ترتيب بخشى از آيات را ثابت مى كنند نه همه آن ها را.[۴۸]    
به هر روى مجموع ادله گذشته به ويژه دليل هاى يكم تا سوم و اتفاق نظر كم نظير قرآن پژوهان، همسانى ترتيب كنونى آياتِ سوره ها را با آنچه در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله بوده است نتيجه مى دهد، افزون بر اينكه ترتيب كنونى آياتِ سوره هاى قرآن در قريب به اتفاق آيات مطابق با ترتيب نزول است و چنان كه در روايات فريقين آمده است نزول هر سوره با «بسم اللّه الرحمن الرحيم» آغاز و آيات آن سوره يكى پس از ديگرى نازل مى شد، تا اينكه با نزول بسم اللّه بعد پايان سوره معلوم مى شد [۴۹]     و چنانچه روايات پيشين مبنى بر جايگزينى آيات بر خلاف ترتيب نزول، درست باشد موارد معدودى از اين قاعده تخطى شده است.[۵۰]    
ترتيب سور:
در اينكه ترتيب كنونى سوره ها توقيفى است و به فرمان پيامبر صلى الله عليه و آله انجام شده است يا اين كار بعد از آن حضرت صلى الله عليه و آله و توسط صحابه انجام گرفته اختلاف جدى است. نتيجه اختلاف ياد شده اختلاف ديگرى است و آن اينكه نوعا مدعيان توقيفى بودن ترتيب سور، گردآورى قرآن را مربوط به زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله مى دانند، هرچند در نوشت ابزارهاى مختلف بوده و بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله ميان دو جلد قرار گرفته است؛ اما كسانى كه ترتيب سوره ها را اجتهادى مى دانند جمع قرآن به معناى مرتب كردن سوره هاى آن در چينش كنونى را مربوط به بعد از آن حضرت مى دانند. ديدگاه هاى مختلف در اين مسئله بدين شرح اند:
۱. توقيفى بودن ترتيب سوره ها (جمع قرآن در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله ):
جمع زيادى از جمله ابن اشته اصفهانى [۵۱]     (م. ۲۳۶ ق.)، حارث بن اسد محاسبى [۵۲]     (م. ۲۴۳ ق.)، بلخى [۵۳]     (م. ۳۱۹ ق.)، ابن انبارى [۵۴]     (م. ۳۲۸ق .)، سيد مرتضى [۵۵]     (م. ۴۳۶ ق.)، حاكم جشمى [۵۶]     (م. ۴۹۴ ق.)، كرمانى [۵۷]     (م. ۵۰۰ ق.)، طبرسى [۵۸]     (م. ۵۴۸ ق.)، ابن شهر آشوب [۵۹]     (م. قرن۶ ق.)، ابن حصار [۶۰]     (م. ۶۱۱ ق.)، نيشابورى [۶۱]     (م. ۷۲۸ ق.)، ابوشامه مقدسى [۶۲]     (م. ۶۶۵ ق.) و جمع زيادى از معاصران [۶۳]     از جمله آيه اللّه خوئى [۶۴]    ، علامه عسكرى [۶۵]    ، وهبه زحيلى [۶۶]    ، صبحى صالح [۶۷]    ، دروزه [۶۸]    ، جعفر مرتضى عاملى و غير ايشان [۶۹]     معتقدند جمع قرآن با ترتيب كنونى در زمان رسول خدا و با اشراف آن حضرت انجام گرفته است [۷۰]    ، حتى برخى بر آن ادعاى اجماع كرده [۷۱]     و مدعى اند روايات صحيح فراوانى دلالت دارند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و صحابه، قرآن را به ترتيب كنونى تلاوت مى كردند.[۷۲]     قاضى ابوبكر (م. ۴۰۳ ق.) اين نظر را ترجيح داده [۷۳]     و قرطبى آن را درست تر دانسته است.[۷۴]    
به هر روى مدعيان جمع و تأليف قرآن در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله با ترتيب كنونى به ادله نقلى و كلامى و عقلى استناد كرده اند كه به بررسى آن ها در دو گروه مى پردازيم:
أ. ادله نقلى و تاريخى:
يك. قرآن در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله تدريس و حفظ و بر رسول خدا عرضه مى شد [۷۵]     و جمعى مانند ابن مسعود و ابىّ بن كعب و ديگران آن را چندين بار بر پيامبر صلى الله عليه و آله خوانده اند.[۷۶]    
گفتنى است كه هيچ يك از موارد ياد شده، جمع قرآن به ترتيب كنونى را نتيجه نمى دهد، زيرا احتمال دارد تدريس، حفظ و عرضه قرآن با چينشى متفاوت با چينش كنونى بوده است.[۷۷]    
دو. بر پايه رواياتى فراوان اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله ، قرآن را ختم مى كردند يا اينكه آن حضرت آنان را به ختم قرآن تشويق مى كرد، بنابراين قرآن در زمان آن حضرت آغاز و پايانى داشته است.[۷۸]     اين دليل نيز مدعا را ثابت نمى كند، زيرا ختم قرآن، با ترتيب خاصى ملازمه ندارد.
سه. برخى ادعا كرده اند رواياتِ صحيح و پرشمارى وجود دارد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و صحابه قرآن را به ترتيب كنونى (از فاتحه تا ناس) مى خواندند [۷۹]    ؛ ولى اين روايات را ذكر نكرده اند.
چهار. بنا به روايتى كه بر طبق قواعد حديثى اهل سنت صحيح شمرده شده [۸۰]     از زيد بن ثابت نقل شده است كه نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله بوديم و قرآن را از برگه ها جمع مى كرديم.[۸۱]     معناى تأليف قرآن كه در اين روايت آمده مرتب كردن آيات و سوره هاى آن با نظارت پيامبر صلى الله عليه و آله است نه نگارش محض.[۸۲]    
گفتنى است اموى بودن عبدالرحمن بن شماسه راوى حديث ياد شده، ستايش از شام در ذيل اين حديث و اختلاف در نقل هاى آن چنان كه در يك نقل «نُؤلّف القرآن»[۸۳]     و در نقل ديگر «نكتب الوحى»[۸۴]     آمده است، از ضعف هاى حديث مذكور و نشانه مجعول بودن آن شمرده شده اند.[۸۵]    
پنج. از عبداللَّه بن عمرو (عمر)[۸۶]     نيز نقل شده كه در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله قرآن را جمع كرده بود [۸۷]    ؛ ولى جمع قرآن در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله ، لزوما به معناى يكسان بودن ترتيب آن با ترتيب قرآن كنونى نيست.
شش. جمعى كه از آن ها به «كاتبان وحى» ياد شده است [۸۸]     به فرمان رسول خدا صلى الله عليه و آله ، قرآن را بر روى نوشت ابزارهاى مختلف مى نوشتند و يك نسخه از آن نيز نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله بوده [۸۹]     و روايت شده است آن حضرت هنگام وفات به على عليه السلام فرمودند: قرآن در كنار بستر من در جزوه ها، حريرها و كاغذهاست. آن ها را جمع كن و نگذار ضايع شود، چنان كه يهود تورات را ضايع كردند. على عليه السلام به وصيت آن حضرت عمل كرد.[۹۰]     گفته شده: روايات ياد شده، ظهور دارند كه كاتبان رسول خدا صلى الله عليه و آله به امر آن حضرت قرآن را به ترتيب كنونى جمع آورى كرده بودند [۹۱]    ؛ ولى ادعاى چنين ظهورى مشكل است وجمع قرآن در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله بر همسان بودن آن با ترتيب مصحف كنونى دلالتى ندارد.
هفت. در روايات نام عده اى (۴ يا ۶ نفر يا بيشتر)[۹۲]     از صحابه آمده كه قرآن را در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله جمع كرده اند.[۹۳]     ادعا شده اين كار زير نظر آن حضرت بوده است [۹۴]     و حمل جمع در اين روايات بر حفظ [۹۵]    ، بعيد به نظر مى رسد، زيرا دليلى بر آن نيست [۹۶]    ، بلكه دليل برخلاف آن است؛ به ويژه كه مى دانيم حافظان قرآن در عصر رسالت به مراتب بيش از اين تعداد بوده اند.[۹۷]     برخى روايات كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل شده و تلاوت قرآن را از روى مصحف تشويق مى كند [۹۸]     تأييدى بر اين مطلب است [۹۹]    ؛ ولى بر فرض مراد از «جمّاع القرآن» نگارندگان آن باشد، نگارش و نيز تشويق به تلاوت قرآن از روى مصحف در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله هيچ دلالتى بر يكسان بودن ترتيب سور آن با ترتيب كنونى ندارد.
هشت. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است: «لاصلوة إلاّ بفاتحة الكتاب»[۱۰۰]     و چون سوره حمد نخستين سوره نازل شده نيست، پس فاتحة الكتاب بودن آن به علت ترتيب كنونى قرآن در زمان آن حضرت است [۱۰۱]    ؛ ولى اين دليل نيز تمام نيست، چون اولاً برخى سوره حمد را نخستين سوره در ترتيب نزول دانسته اند و شايد عنوان فاتحه الكتاب بدين سبب باشد. ثانيا اين روايت حداكثر توقيفى بودن سوره حمد در آغاز قرآن را ثابت مى كند، لذا باقلانى با اينكه در جاهاى مختلف الانتصار بر اجتهادى بودن ترتيب سوره ها اصرار دارد [۱۰۲]    ، احتمال توقيفى بودن آغاز و پايان قرآن را تقويت مى كند، زيرا در آغاز و پايان همه مصاحف فاتحه الكتاب والناس بوده است.[۱۰۳]    
نه. آيات تحدى و آياتى كه در آن ها از قرآن با عنوان «كتاب» ياد شده است و نيز حديث متواتر ثقلين كه در آن كتاب خدا در كنار عترت آمده است دلالت دارند كه جمع و تأليف قرآن در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله بوده و بعيد است مراد از كتاب مجموعه اى نامرتب باشد [۱۰۴]    ؛ هرچند با دليل ياد شده و برخى ديگر از ادله پيش گفته نمى توان جمع قرآن در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله را با ترتيب كنونى ثابت كرد؛ ولى اصل تدوين قرآن در زمان آن حضرت ثابت مى شود، مگر اينكه گفته شود آيات تحدى و اطلاق كتاب بر قرآن در دوران مكى نيز با وجود جمع نشدن قرآن در يك مجموعه بوده است. افزون بر اينكه تحدى به خود آيات و سوره ها بوده است نه ترتيب موجود بين آن ها.[۱۰۵]    
ده. روايتى از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه قرآن را با ترتيب كنونى به ۴ قسمت (سبع طُوَل، مئين، مثانى و مُفصّلات) قسمت كرده است [۱۰۶]     و از نظم قرآن در مجموعه اى منسجم با ترتيب كنونى حكايت مى كند؛ ولى اضطراب متن روايت در نقل هاى مختلف، اجمال و قابليت انطباق آن بامصحف عثمانى و مصحف ابن مسعود [۱۰۷]     و اُبىّ بن كعب [۱۰۸]     از اشكالاتى اند كه بر روايت مذكور، وارد شده اند.[۱۰۹]    
يازده. بنا به نقلى پيامبر صلى الله عليه و آله ۷ سوره طولانى قرآن [۱۱۰]     را در يك ركعت خواند. اين نقل، ۷ سوره را با ترتيب كنونى ياد مى كند. مشابه اين روايت در سوره هاى مفصل نيز آمده است [۱۱۱]     كه موارد ياد شده بر شناخته شدن ترتيب كنونى در آن زمان دلالت دارند؛ نيز روايتى كه دلالت دارد قرآن در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله به ۷ جزء تقسيم شده بود [۱۱۲]     و ابن حجر بعد از نقل آن، آن را دليل توقيفى بودن ترتيب سوره ها مى داند.[۱۱۳]     به نظر مى رسد نقل هاى ياد شده، بر فرض صحت، توقيفى بودن همه سوره هاى قرآن را به گونه موجبه كليه ثابت نمى كنند، چنان كه زرقانى ذيل حديث تقسيم قرآن به ۷ جزء به اين مطلب تصريح كرده است [۱۱۴]    ، افزون بر اينكه خواندن رسول خدا ۷ سوره طولانى (بيش از ۱۰ جزء) را در يك ركعت بعيد به نظر مى رسد.
دوازده. روايت ابىّ بن كعب كه با ذكر سوره ها با ترتيب كنونى فضيلت قرائت آن ها را بيان مى كند از ديگر ادله مدعيان توقيفى بودن ترتيب سوره هاست [۱۱۵]    ؛ ولى مجعول بودن يا دست كم ضعف سندِ روايت ياد شده و نيز احتمال نقل به معنا و چينش ذكر ثواب سوره ها بر اساس چينش كنونى قرآن، از اشكالاتى اند كه بر آن وارد شده اند.[۱۱۶]    
ب. دليل عقلى و كلامى:
قرآن قانون اساسى اسلام و معجزه ابدى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است، از اين رو و با توجه به اهتمام فراوان رسول خدا صلى الله عليه و آله و مسلمانان به قرآن و وجود نوشت ابزار كافى براى نوشتن قرآن، عقلاً نمى توان پذيرفت كه آن حضرت قرآن را جمع نكرده، از دنيا برود و آن را در معرض ضايع شدن قرار دهد.[۱۱۷]     ادامه داشتن نزول قرآن در زمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله نيز نمى تواند دليل بر ترك اين مهم باشد [۱۱۸]    ، همان گونه كه اين امر در چينش آيات در زمان آن حضرت خللى ايجاد نمى كرد؛ افزون بر اينكه ائمه اهل بيت عليهم السلام مصحف عثمانى را تأييد و ترتيب كنونى قرآن را پذيرفته اند.[۱۱۹]     اگر اين تدوين و ترتيب در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله و زير نظر آن حضرت انجام نگرفته بود، امامان عليهم السلام آن را بازگو مى كردند.[۱۲۰]    
به هر روى اظهار نظر قطعى در اين مسئله، دشوار است، از اين رو زركشى گاهى به توقيفى بودن [۱۲۱]     و گاهى برخلاف آن [۱۲۲]     نظر مى دهد؛ ولى بدون ترديد تأييد ائمه اهل بيت عليهم السلام از مصحف عثمانى و دليل عقلى ياد شده گواه توقيفى بودن چينش سوره هايند و دلالت دارند كه همه آيات و سوره هاى قرآن در زمان رسول خدا با دقت تمام نگارش شده اند [۱۲۳]     و ادله و قراين نقلى زيادى كه به بخشى از آن ها اشاره شد تأييدى بر اين ديدگاه اند.[۱۲۴]    
۲. اجتهادى بودن ترتيب همه سوره هاى قرآن:
جمعى به اجتهادى بودن ترتيب كنونى قرآن معتقدند؛ مالك (م. ۱۷۹ ق.)، طبرى (م. ۳۱۰ ق.)[۱۲۵]    ،ابن فارس [۱۲۶]     (م. ۳۹۵ ق.)، مكى بن ابى طالب [۱۲۷]     (م. ۴۳۷ ق.)، عزالدين بن عبدالسلام [۱۲۸]     (م. ۶۶۰ ق.)، خطّابى (م. ۳۸۸ ق.)[۱۲۹]     و از بزرگان شيعه محدث نورى [۱۳۰]     (م. ۱۳۲۰ ق.)، علامه طباطبايى [۱۳۱]    ، استاد معرفت [۱۳۲]     و جمعى ديگر، بر اين باورند. در ميان قدما قاضى ابوبكر ضمن تأكيد بر توقيفى بودن ترتيب آيات [۱۳۳]     بارها بر اجتهادى بودن ترتيب سوره ها تأكيد مى كند.[۱۳۴]     اين قول به جمهور نسبت داده شده است [۱۳۵]    ، هرچند در اين نسبت ترديد است و به نظر بيشتر ناشى از ذكر روايات جمع قرآن پس از پيامبر و سكوت در برابر آن هاست نه تصريح به اين ديدگاه.
مهم ترين ادله اين گروه عبارت اند از:
۱. روايات جمع قرآن پس از پيامبر صلى الله عليه و آله توسط زيد؛ اين روايات دلالت دارند كه در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله قرآن در حافظه افراد نگهدارى مى شد. در دوران ابوبكر در جنگ يمامه شمار فراوانى از حافظان قرآن شهيد شدند. خليفه با هشدارِ عمر از ترس ضايع شدن قرآن به فكر جمع قرآن افتاد و زيد بن ثابت با عده اى (سعيد بن عاص، عبدالرحمن بن حارث بن هشام و عبداللّه بن زبير) به دستور ابوبكر اين كار را انجام دادند و بدين ترتيب نسخه اى از قرآن را نگاشتند. اين نسخه ابتدا نزد ابوبكر و پس از وى نزد عمر و سپس نزد دخترش حفصه نگهدارى مى شد.[۱۳۶]     بنا به گزارش يعقوبى اين كار را گروهى متشكل از ۲۵ نفر از قريش و ۵۰ نفر از انصار به سرپرستى زيد عهده دار شدند و ابوبكر به آن ها دستور داد قرآن را بنويسند و بر سعيد بن عاص كه مردى فصيح بود عرضه كنند.[۱۳۷]     گفته شده: اين گروه هر روز در مسجد گرد هم مى آمدند و كسانى كه آيه يا سوره اى از قرآن در اختيار داشتند نزد آن ها مى آورند و با ارائه دو شاهد بر هر آيه يا سوره، از آن ها دريافت مى شد.[۱۳۸]     تنها دو آيه پايانى سوره برائت را از خزيمة بن ثابت به دليل آنكه پيامبر شهادت او را دو شهادت به حساب آورده بود بدون ارائه شاهدى ديگر پذيرفتند [۱۳۹]    ؛ ولى وجود برخى نكات تأمل برانگيز در اين روايات سبب ترديد محققان در آن ها شده است؛ از جمله:
أ. با وجود پرشمار بودن روايات جمع قرآن بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله [۱۴۰]    ، وجود تناقض بين اين روايات و اضطراب متن سبب ترديد در درستى آن ها مى شود.[۱۴۱]     برخى نخستين جمع قرآن را مربوط به زمان ابوبكر و بعضى مربوط به زمان عمر و برخى به زمان عثمان مى دانند. از برخى از اين روايات برداشت مى شود كه بعضى از آيات قرآن تا زمان عثمان فقط در سينه افراد نگهدارى شده و تدوين نشده بوده است؛ همچنين تناقضات ديگرى نيز در اين روايات ديده مى شوند.[۱۴۲]    
گفتنى است هرچند برخى محققان درصدد پاسخ از بعضى از اين اشكالات برآمده اند [۱۴۳]    ؛ ولى تأمل در مجموعه اين روايات ترديدهايى باقى مى گذارد. برخى از اين روايات كه زيد يا فرزندش خارجه آن ها را نقل كرده اند سعى دارند با بزرگنمايى كار و بازگويى دشوارى آن، براى زيد فضيلت سازى كنند؛ به گونه اى كه حتى در برخى از آن ها همراهى و كمك ديگران ناديده گرفته شده است يا اوراق اصلى و منبع اساسى زيد را دست كم و ناچيز جلوه مى دهد تا بزرگى كار خود را نمايان سازد، غافل از آنكه نوشته هاى قرآن كه در حضور شخص پيامبر صلى الله عليه و آله تدوين شده بود در اختيار زيد و ديگر همكارانش بود و چنين نبود كه زيد آن را از ميان شاخه هاى خرما و استخوان پاره ها و سينه هاى افراد گرد آورده باشد [۱۴۴]    ، زيرا هرچند از شاخه هاى خرما، استخوان ها، تكه هاى چوب و سنگ هاى نازك به عنوان نوشت ابزارهاى قرآن در برخى روايات ياد شده است، در آن روزها نوشت ابزار نرم مانند كاغذ و چرم در مكه و مدينه فراوان بوده است و بسيارى از نامه هاى رسول خدا صلى الله عليه و آله ، بر روى چرم هاى آماده نوشته مى شد و چنان كه برخى محققان شيعه [۱۴۵]     و سنى [۱۴۶]     بيان كرده اند نوعا از آن ها استفاده مى شده است. دقت در روايتى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در آن به اميرمؤمنان عليه السلام وصيت مى كند تا قرآن را كه در پشت بستر آن حضرت است جمع كند، اين مطلب را به خوبى تأييد مى كند.[۱۴۷]     اگر قرار بود همه قرآن در نوشت ابزارهاى سخت نوشته شده باشد طبيعتا مى بايست حجم زيادى را اشغال كند، در حالى كه طبق روايت ياد شده همه آن در يك پارچه وجود داشته است.[۱۴۸]    
مشكل ديگر ترديدى است كه برپايه برخى از اين روايات، از ابوبكر يا زيد براى انجام اين كار به سبب بدعت بودن آن ديده مى شود، با اينكه قبلاً در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله قرآن بارها مقابله و حفظ و نوشته شده بود و تمامى آيات و دست كم بسيارى از سوره ها مشخص شده بود، بنابراين، نوشتن و جمع قرآن كار تازه اى نبود تا بدعت باشد، زيرا قبلاً نسخه هايى از قرآن تهيه شده بود و نسخه اصلى آن نزد پيامبر صلى الله عليه و آله نگهدارى مى شد و به گفته زرقانى، جمع قرآن كارى نو و بدعتى در اسلام نبود، بلكه تشريع آن براساس قواعدى بود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله با نوشتن قرآن و برگزيدن نويسندگان وحى پايه گذاشت [۱۴۹]    ؛ همچنين هراس از نابودى قرآن آن گونه كه عمر گفته نمى تواند انگيزه اصلى جمع قرآن باشد؛ به ويژه كه مى دانيم نسخه اى كه ابوبكر آن را تهيه كرد هرگز در اختيار عموم قرار داده نشد.[۱۵۰]     افزون بر اينكه بر فرض، جمع قرآن را در آن زمان كارى نو و بى سابقه بدانيم ضرورت آن بسيار روشن بود و آن گونه كه اين روايات حكايت مى كنند پيچيده نبود. احتمالاً كسب فضيلتِ در اختيار داشتن نسخه اى از قرآن همانند ديگر صحابه برجسته و در اختيار داشتن قرآن، انگيزه دستگاه حاكم در اين كار بوده است.[۱۵۱]    
ب. سعيدبن عاص كه مطابق نقل يعقوبى، ابوبكر دستور داد قرآن را بر او عرضه كنند [۱۵۲]     در آن زمان حدود ۱۰ سال داشته است.[۱۵۳]     البته وى براساس روايات، در ماجراى توحيد مصاحف توسط عثمان حضور داشته است [۱۵۴]     كه احتمالاً ذكر او در اينجا به سبب خلط اين دو جريان باشد.
ج. اين روايات با اجماع مسلمانان مبنى بر اثبات قرآن با تواتر مخالفت دارند، زيرا در آن ها آمده است كه با شهادت دو نفر و حتى در برخى موارد با شهادت يك نفر قرآن ثبت مى شد. توجه به اين اشكال سبب شده است كه برخى به توجيه ثبت قرآن با شهادت دو شاهد بپردازند و دو شاهد را به حفظ و كتابت [۱۵۵]     يا شهادت به اينكه نوشتن در حضور پيامبر انجام شده است [۱۵۶]     يا شهادت بر اثبات يكى از وجوه قرائت [۱۵۷]     يا شهادت به اينكه نوشته ها مطابق با آخرين عرضه بر پيامبر صلى الله عليه و آله بوده است [۱۵۸]     تفسير كنند، از اين رو نويسنده مقدمة المبانى بعد از توجيه اين روايات مى نويسد: مگر ممكن است آيه اى را با شهادت يك يا دو نفر نوشته باشند؟[۱۵۹]     معرفت در پاسخ به اشكال ياد شده تواتر را در اينجا تواتر مصطلح ندانسته، بلكه مقصود از تواتر را يقين به نص قرآن دانسته كه به باور ايشان با شهادت گروهى و تأييد گروه ديگر به دست مى آيد؛ به ويژه كه اين گروه صحابه برجسته رسول خدا صلى الله عليه و آله باشند.[۱۶۰]     اين سخن برخلاف آن چيزى است كه از روايات جمعِ قرآن برداشت مى شود، زيرا اين روايات در شهادت دو عادل صراحت دارند نه چيزى بيش از آن.[۱۶۱]    
د. در دليلى كه در اين روايات براى جمع قرآن بيان شده است (كشته شدن بسيارى از حافظان قرآن در جنگ يمامه) مناقشه شده است، زيرا در فهرست شهداى اين جنگ نام افراد معدودى ذكر شده است كه احتمال حافظ بودن اغلب قرآن را داشته اند [۱۶۲]    ، هرچند اين ادعا كه شهداى اين جنگ غالبا تازه مسلمانان بوده اند [۱۶۳]     نيز پذيرفتنى نيست.[۱۶۴]    
۲. دليل ديگر مخالفان جمع قرآن در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت زيد بن ثابت است كه پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا رفت، در حالى كه قرآن گردآورى نشده بود؛ ولى اولاً اين روايت با روايات ديدگاه نخست تعارض دارد؛ از جمله روايتى از خود زيد كه مى گويد: ما در زمان رسول خدا قرآن را گردآورى مى كرديم.[۱۶۵]     ثانيا راوى آن زيد است كه احتمالا درصدد بزرگنمايى كار خودش بوده است. ثالثا در مدعا صراحت ندارد، زيرا احتمال دارد مراد اين باشد كه در زمان آن حضرت قرآن ميان دو جلد [۱۶۶]     يا در يك مصحف گردآورى نشده بود [۱۶۷]     يا نتوانستند قرآن منظم يا مدونى از نظر سوره ها فراهم آورند، هرچند رسول خدا صلى الله عليه و آله آن ها را به نظم و ترتيب خاصى درباره آيات [۱۶۸]     و سور آگاه ساخت.[۱۶۹]    
۳. گفته شده است كه در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله چون قرآن در حال نزول بود، جمع و تأليف قطعى آن امكان نداشت؛ ولى به نظر مى رسد با توجه به روايات تقسيمات قرآن و برخى رواياتى كه پيش تر به آن ها اشاره شد ترتيب كلى آيات و سوره ها به ويژه در سال هاى آخر عمر رسول خدا صلى الله عليه و آله كه بيشتر قرآن نازل شده بود مشخص بود و نظم قرآن شكل گرفته بود و چنان كه در برخى روايات آمده است پيامبر صلى الله عليه و آله با نزول سوره جديد دستور مى داد آن را كنار فلان سوره [۱۷۰]     قرار دهند. به گفته ابن انبارى جبرئيل، پيامبر صلى الله عليه و آله را از جايگاه سوره ها و آيات باخبر مى كرد.[۱۷۱]     گفتنى است مخالفان جمع قرآن در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله مشابه اين پديده يعنى قرار دادن برخى آيات در سوره ها را با استناد به روايات در تنظيم سوره ها پذيرفته اند [۱۷۲]    ، با اينكه براساس برخى روايات گاه آيه اى بعد از چندين سال به سوره اى ملحق مى شد [۱۷۳]    ، هرچند به نظر اين امر كمتر رخ داده است.
۴. طبق روايات شيعه [۱۷۴]     و بسيارى از اهل سنت [۱۷۵]     جمع قرآن نخستين بار بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله توسط اميرمؤمنان عليه السلام بر اساس ترتيب نزول انجام شده است، بنابراين، ترتيب قرآن توقيفى نيست و جمع قرآن در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله انجام نشده است [۱۷۶]    ؛ ولى همان گونه كه روايات مصحف امام على عليه السلام دلالت دارند مصحف آن حضرت تنها قرآن نبوده است و افزون بر متن قرآن، مشتمل برتفسير، تأويل، توضيح احكام، ناسخ و منسوخ، سبب نزول و ذكر نام اشخاصى نيز بوده كه آيات درباره آنان نازل شده است.[۱۷۷]    
۵. از ديگر ادله توقيفى نبودن ترتيب سوره ها اختلاف مصاحف صحابه در اين جهت است، زيرا اگر نظم سوره ها به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله بود قطعا صحابه با آن مخالفت نمى كردند؛ ولى اولاً دليل اين مدعا برخى اخبار غير معتبر است كه نمى توان در اين امر مهم به آن ها اعتماد كرد. ثانيا در مقابل، اخبارى بيانگر عدم اختلاف بين آن ها هستند. ثالثا عده اى معتقدند اختلاف ياد شده مربوط به قبل از آخرين بارى است كه جبرئيل قرآن را بر پيامبر صلى الله عليه و آله عرضه كرد وگرنه در آخرين بار، جبرئيل قرآن را بر آن حضرت با ترتيب كنونى عرضه كرد و برخى اخبار اين مطلب را تأييد مى كنند.[۱۷۸]     به باور ابن شهر آشوب پيامبر صلى الله عليه و آله در هر سال قرآن را يك بار و در سال رحلت آن را دو بار به ترتيب كنونى بر جبرئيل خواند.[۱۷۹]     مشابه اين معنا را بخارى نيز نقل كرده است [۱۸۰]    ؛ افزون بر اينكه احدى، نه قائلان به توقيفى بودن ترتيب سور و نه غير ايشان هرگز مراعات اين ترتيب در كتابت قرآن را لازم نمى دانند [۱۸۱]    ، لذا ضرورتى بر مراعات آن توسط نگارندگان مصاحف نبوده است.
۶. اگر در ترتيب سوره ها نصى از پيامبر صلى الله عليه و آله مى بود قطعا مى بايست به ما رسيده باشد و مانند ترتيب آيات در آن اختلاف نبود [۱۸۲]    ؛ ولى پاسخ اين مطلب روشن است، زيرا تنظيم قرآن توسط رسول خدا صلى الله عليه و آله به تدريج انجام شده است و ادله عقلى و قراين و شواهد نقلى متعددى كه پيش تر به آن ها اشاره شد گواه بر آن اند.
شايان ذكر است اينكه خلفا بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله در خصوص قرآن كارى انجام داده اند مثلاً ابوبكر براى خود صُحُف يا مصاحفى تدوين كرد و عثمان براى رفع اختلاف، مصاحف را يكى كرد، جاى ترديد نيست؛ ولى بعدها احتمالاً برخى براى فضيلت سازى كوشيدند با بزرگنمايى، كارهاى انجام گرفته در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله را ناديده گرفته، هركسى شخصيت محبوب خود را «نخستين جامع قرآن» معرفى كند، از اين رو برخى ابوبكر، برخى ديگر عمر و برخى عثمان را نخستين جامع قرآن معرفى مى كنند.
به هر روى بر فرض صحت روايات جمع قرآن در زمان ابوبكر او نيز مانند ديگر صحابه پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله كوشيد تا قرآنى شخصى در ضمن صحيفه هايى پراكنده [۱۸۳]     يا در مجموعه اى ميان دو جلد [۱۸۴]     براى خود فراهم كند، از اين رو آن را در اختيار مسلمانان قرار نداد و پس از او نيز به عمر كه در اين كار او را همراهى كرد منتقل شد و بعد از عمر نزد دخترش حفصه بود و عثمان در توحيد مصاحف از آن استفاده كرد و پس از مرگ حفصه توسط مروان از بين برده شد.[۱۸۵]     شايد بتوان روايتى را مؤيدى بر اين مدعا دانست كه مى گويد: ابوبكر خود شخصا مصحفى نگاشت و از زيد بن ثابت خواست در آن نظر كند و زيد نپذيرفت تا اينكه ابوبكر، عمر را واسطه كرد و زيد اين كار را كرد.[۱۸۶]     گفتنى است كه بنا به روايتى نخستين بار عمر به جمع قرآن پرداخت.[۱۸۷]     طبرى معتقد است اين نسبت از آن روست كه هرچند كار جمع قرآن در نوشت ابزارهاى مختلف در زمان ابوبكر به پايان رسيد؛ ولى عمر بعد از ابوبكر آن را در يك مصحف قرار داد.[۱۸۸]     ابن حجر و به تبع او سيوطى با اشكال بر اين روايت به سبب منقطع بودن بر اين باورند كه اين روايت بدين معنا است كه عمر براى اولين بار به ابوبكر اشاره كرد تا قرآن را جمع آورى كند [۱۸۹]    ، در هر حال به احتمال زياد هدف اصلى اين گونه روايات ثبت فضيلت «نخستين جامع قرآن» براى افرادى خاص است.
۳. اجتهادى بودن ترتيب برخى از سوره هاى قرآن:
جمعى از قرآن پژوهان به توقيفى بودن ترتيب بسيارى از سوره هاى قرآن معتقدند؛ اما در عين حال ترتيب برخى از سوره ها مانند سوره توبه را اجتهادى و مربوط به دوران پس از پيامبر مى دانند. بيهقى (م. ۴۵۸ ق.)، ابن عطيه [۱۹۰]     (م. ۵۴۲ ق.)، ابن حجر [۱۹۱]     (م. ۸۵۲ ق.)، سيوطى [۱۹۲]    (م. ۹۱۱ ق.) و از معاصران ابن عاشور [۱۹۳]    ، زرقانى [۱۹۴]    ، راميار [۱۹۵]     و دكتر حجتى [۱۹۶]     از اين گروه اند. دليل اين گروه برخى رواياتى است كه تصريح مى كند ترتيب بعضى سوره ها اجتهادى است؛ از جمله برپايه روايتى ابن عباس از عثمان مى پرسد: چرا سوره انفال را كه از مثانى است با سوره توبه كه از مئين است كنار هم آورده و بين آن دو با «بِسمِ اللّه الرَحمنِ الرَحيمِ» فاصله نينداخته و در سبع طُوال قرار داديد؟ عثمان پاسخ مى دهد: زيرا درباره سوره توبه كه از آخرين سوره هاى نازل شده بر پيامبر بود چيزى از رسول خدا صلى الله عليه و آله به ما نرسيده بود و داستان هر دو سوره شبيه هم بود، از اين رو آن دو را كنار هم نهادم. ابن عطيه معتقد است با توجه به اخبار، ترتيب سوره هاىِ سبع طُوال، حواميم و مفصلات توقيفى است؛ ولى ترتيب برخى ديگر اجتهادى است [۱۹۷]    ؛ ولى ابوجعفربن زبير معتقد است روايات بر بيش از آنچه ابن عطيه گفته است دلالت دارد.[۱۹۸]     سيوطى با استناد به روايت ابن عباس نظر بيهقى را كه به توقيفى بودن همه سوره ها جز برائت و انفال معتقد است آرامبخش دل مى داند.[۱۹۹]     به نظر در اين امر مهم نمى توان بر خبر واحد ضعيفى اعتماد كرد كه حتى براساس قواعد رجالى اهل سنت از طريق راوى مجهول الحالى (يزيد الفارسى) نقل شده كه او را كاتب عبيداللّه بن زياد دانسته اند.[۲۰۰]     باقلانى در مضمون اين روايت ترديد مى كند و احتمال مى دهد در نقل آن كم يا زيادى رخ داده باشد.[۲۰۱]     جاى شگفتى است كه ادعا مى شود پيامبر صلى الله عليه و آله ترتيب بخش بزرگى از قرآن را معين كرد؛ ولى ترتيب بخش اندك يا دو سوره توبه و انفال را به اجتهاد صحابه واگذاشت؛ به ويژه كه نزول سوره انفال در اوائل هجرت و در جنگ بدر بوده [۲۰۲]     و آن حضرت با توجه به روايات به رحلت خويش آگاه بوده اند.[۲۰۳]    
جمع بين اقوال:
ابوجعفر بن زبير (م. ۷۰۸ ق.) بعد از پذيرش قول به تفصيل در پاسخ به اين اشكال كه پس چرا مشهور با وجود اين همه ادله، به اجتهادى بودن نظر داده اند مى گويد: اجتهادى بودن بدين معنا نيست كه چينش يكايك سوره ها اجتهادى باشد و در صحت اين نظر كافى است كه چينش برخى از سوره ها اجتهادى باشد. وى در ادامه، اين اختلاف را لفظى مى داند و بر اين باور است كه بين سوره هاى قرآن ارتباط وجود دارد، چون بر فرض قائل به اجتهادى بودن ترتيب سوره ها باشيم باز منشأ اجتهاد صحابه، اشارات پيامبر بوده است، از اين رو مالك با وجود آنكه به اجتهادى بودن معتقد است، تأليف قرآن را بر اساس قراين و اشاراتى مى داند كه صحابه از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده بودند. سپس ارتباط موجود ميان سوره هاى انفال و برائت، طلاق و تحريم، تكوير و انفطار، الضحى و الم نشرح، فيل و قريش و معوذتين و بسيارى ديگر از سوره ها را تأييدى بر مدعايش مى شمارد.[۲۰۴]     زركشى نيز با وجود اظهار نظرهاى مختلف در جايى با الهام از ابن زبير اختلاف در اين بحث را لفظى مى داند، چرا كه به باور وى بر فرضِ صحت اجتهادى بودن ترتيب سور، قطعا اين كار با اشارات پيامبر صلى الله عليه و آله بوده است.[۲۰۵]    
توحيد مصاحف و جمع قرآن در زمان عثمان:
در خلافت عثمان (سال ۲۵ ق.[۲۰۶]    ) از مناطق مختلف خبر مى رسيد كه نو مسلمانان غير عرب قرآن را با قرائت هاى مختلف مى خوانند [۲۰۷]    ؛ از جمله حذيفه بن يمان (از اصحاب سرّ رسول خدا صلى الله عليه و آله و ياران اميرمؤمنان عليه السلام [۲۰۸]    ) و سعيدبن عاص كه از جنگ ارمنستان بازمى گشتند خود ديدند كه مردم هر شهرى قرآن را با قرائتى مى خوانند و قرائت خود را از ديگر قرائت ها برتر مى دانند، از اين رو از عثمان خواستند براى جلوگيرى از اختلاف چاره اى بينديشد.[۲۰۹]     منشأ اين قرائت ها مصحف هايى بودند كه برخى صحابه جمع آورى كرده بودند و با توجه به نفوذ گردآورندگان در ميان مسلمانان جايگاهى ويژه پيدا كرده بودند [۲۱۰]    ، از اين رو عثمان پس از مشورت با صحابه برجسته، چاره كار را در اين ديد كه مصحف واحدى تهيه و نسخه بردارى كند و در اختيار مسلمانان قرار دهد. وى فرمان داد قرآنى را كه به دستور ابوبكر نوشته شده بود از حفصه دختر عمر به امانت گرفتند. ابتدا گروهى مركّب از ۴ نفر از صحابه (زيد بن ثابت، عبداللّه بن زبير، سعيدبن عاص و عبدالرحمن بن حارث بن هشام) را مأمور كرد تا نسخه هاى قرآن را بنويسند. عثمان دستور داد كه هرگاه اين گروه اختلافى پيدا كردند، مورد اختلاف را به زبان قريش بنويسند.[۲۱۱]     سپس با توجه به نسخه هاى متعددى كه نياز بود نوشته و به اطراف فرستاده شود، دستياران بيشترى لازم بود، به همين جهت برخى منابع تعداد آنان را ۱۲ نفر ذكر كرده اند.[۲۱۲]    
برخى گزارش ها نشان مى دهند كه اين انجمن، مصحف ابوبكر را اساس كار خود قرار داد؛ امّا از بررسى مصحف اُبىّ و مقابله آن ها با نوشته هاى موجود زمان رسول خدا نيز غافل نماند و همين روش، راز موفقيت عثمان در توحيد مصاحف بود.[۲۱۳]     برخى با استناد به قراين و شواهدى نه چندان استوار، ادعا كرده اند كه گروه توحيد مصاحف، مصحف امام على عليه السلام را اساس كار خود قرار دادند [۲۱۴]     و آن حضرت نسخه اى از قرآن در اختيار داشته است كه به امر پيامبر صلى الله عليه و آله برخلاف ترتيب نزول تدوين شده بوده است و اين نسخه غير از مصحف على عليه السلام است كه گفته شده به ترتيب نزول تنظيم شده بوده است.[۲۱۵]     برخى اين گفته سيد بن طاوس را كه عثمان قرآن را طبق نظر اميرمؤمنان عليه السلام جمع كرد [۲۱۶]    ، مؤيّد اين مطلب گرفته اند [۲۱۷]    ، هرچند پذيرش اين ادعا مشكل است، به هر حال روند توحيد مصاحف مورد تأييد آن حضرت بوده است، در نتيجه ۴ نسخه از قرآن نوشته و به كوفه، بصره و شام [۲۱۸]     فرستاده شد و عثمان نسخه اى را كه «امّ» يا «امام» ناميدند در مدينه نگه داشت.[۲۱۹]     بنا به برخى روايات سه نسخه از آن را نيز به مكه، يمن و بحرين فرستادند [۲۲۰]     و به گفته يعقوبى، دو نسخه از آن را به الجزاير و مصر فرستادند.[۲۲۱]     احتمالاً اين روايات مربوط به دوره هاى مختلف باشند. عثمان دستور داد نسخه هاى ديگر قرآن را كه نزد مردم بود از بين بردند.[۲۲۲]     اين كار (توحيد مصاحف) مورد تأييد اميرمؤمنان عليه السلام [۲۲۳]     و صحابه بوده است.[۲۲۴]     البته ابن مسعود احتمالاً از اين رو كه جوانى كم سن و سال و بى تجربه چون زيد متولى اين كار شده است ناراحت بود [۲۲۵]    ، بنابراين عثمان تنها مردم را بر يك مصحف و يك قرائت جمع كرد تا از اختلاف جلوگيرى شود.[۲۲۶]    
برخى با جمع بين رواياتِ جمع قرآن در دوره هاى مختلف، جمع قرآن را در سه دوره دانسته اند:
۱. جمع در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله ؛ در اين دوره قرآن در مدت ۲۳ سال به صورت پراكنده نازل مى شد و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آن را با آرامى بر مسلمانان مى خواند و آن ها آن را به ذهن مى سپردند. افزون بر اين رسول خدا صلى الله عليه و آله براى نوشتن وحى قرآن شتاب مى كرد و به محض اينكه آيه اى نازل مى شد به كاتبان وحى فرمان مى داد آيه را در جايگاهش قرار دهند و كتابت قرآن خيلى زود در همان دوران مكه آغاز شد.[۲۲۷]     به گزارش بخارى از براء، هنگامى كه آيه«لاَيَستَوِى القـعِدونَ مِنَ المُؤمِنينَ» (نساء:۹۵) نازل شد پيامبر صلى الله عليه و آله زيد را فراخواند و به او فرمود تا لوح يا كتف و دوات بياورد و آن را بنويسد.[۲۲۸]    
پس كاتبان وحى، آنچه را بر رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل شده بود در نوشت ابزارهاى مختلف نوشتند و زمانى كه وحى كامل شد و رحلت آن حضرت فرا رسيد همه قرآن در پيش روى آن حضرت و با اشراف و نظارت كامل حضرت در صحيفه هاى متعدد نگاشته شده بود؛ ولى در يك مصحف گردآورى نشده بود و معناى سخن زيد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از دنيا رفت و قرآن در يك چيز جمع نشده بود، همين است. اين صحيفه ها نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله در خانه اش ماند تا اينكه بعد از رحلتش به ابوبكر انتقال يافت.[۲۲۹]    
۲. جمع آورى قرآن كريم در زمان ابوبكر؛ وى صحيفه هاى قرآن پيش گفته را در يك مصحف جمع كرد و اين نخستين مصحف رسمى بود كه دستگاه خلافت آن را تدوين كرد وگرنه پيش از اين مصاحفى توسط برخى از صحابه مانند اميرمؤمنان عليه السلام و ابن مسعود تدوين شده بود [۲۳۰]     و اين مصحف تا زمان مرگ وى نزد او ماند و سپس به عمر و بعد به حفصه رسيد.[۲۳۱]    
۳. جمع قرآن در زمان عثمان؛ در اين زمان در پى اختلافاتى كه در مصاحف و به تبع آن در قرائت هاى مختلف پيش آمده بود و خطرى كه از اين ناحيه احساس مى شد عثمان پس از مشورت با صحابه چاره كار را در اين ديد كه مصحف واحدى را تهيه و نسخه بردارى كند و در اختيار همه مسلمانان قرار دهد و اين كار انجام شد.[۲۳۲]    
خاورشناسان و جمع قرآن:
جمع قرآن از مهم ترين مباحثى است كه خاورشناسان به آن توجه كرده اند؛ نخستين بار،تئودور نولدكه مستشرق آلمانى در فصل دوم كتابش تاريخ قرآن به مباحث جمع قرآن پرداخت.[۲۳۳]     سپس رژى بلاشر نيز در بخشى از مقدمه ترجمه اش از قرآن، مباحث جمع قرآن را بررسى كرد. اين روند ادامه داشت تا اينكه در تحقيقات اخير جان برتون اختصاصا موضوع جمع قرآن را مورد توجه قرار داد و كتابى با عنوان جمع و تدوين قرآن تأليف كرد. بسيارى از مستشرقان معتقدند ترتيب سوره هاى قرآن در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله به شكل كنونى نبوده و تلاش كرده اند توقيفى بودن ترتيب آيات سوره ها را كه از مهم ترين انديشه هاى مسلمانان درباره قرآن است، با هدف اثبات يكسان نبودن قرآن كنونى با قرآن عصر پيامبر صلى الله عليه و آله ، انكار كنند و اين بدان جهت است كه قرآن در ميان كتاب هاى آسمانى جايگاهى ويژه دارد و تنها كتاب آسمانى است كه آيات آن را پيامبرى الهى از وحى دريافت كرده است و تاكنون كاملاً مصون مانده است؛ اما پيروان ديگر كتاب هاى آسمانى بر تحريف و حتى بعضا به آسمانى نبودن كتاب هاى خود معترف اند، از اين رو براى گرفتن اين امتياز از قرآن با اهداف تبشيرى به طرح شبهاتى مبنى بر تحريف قرآن پرداخته و در اين خصوص در گردآورى شواهد و قراين تاريخى كوشيده اند.[۲۳۴]     در اينجا به بررسى برخى شبهات مطرح شده توسط آن ها مى پردازيم.[۲۳۵]    
۱. برخى مستشرقان با استناد به برخى روايات ضعيف، مصحف ابن مسعود را فاقد سوره هاى مُعَوَّذَتَيْن (از سوره هاى قرآن كنونى) دانسته اند؛ ولى اين مطلب تنها توسط برخى نقل هاى ضعيف گزارش شده است.[۲۳۶]    
افزون بر اين به باور برخى بر فرض صحت روايت ياد شده، نبودن برخى از سوره ها در برخى مصاحف چه بسا به سبب شهرت آن ها و عدم نياز به نوشتن بوده است نه قرآن ندانستن آن ها [۲۳۷]    ، چنان كه آورده اند: در مصحف ابن مسعود سوره حمد به سبب شهرتش نوشته نشده بود.[۲۳۸]    
۲. گفته شده است كه پس از تكميل نسخه هاى مصاحف نسخه اى را نزد عثمان آوردند و او گفت: چه نيكو و زيبا تهيه كرده ايد؛ ولى در آن اشتباهى است كه عرب با زبانش آن را درست تلفظ مى كند [۲۳۹]    ؛ ولى اين روايت، ضعيف، منقطع و مضطرب است. آلوسى مى نويسد: اين روايت از عثمان صحيح نيست.[۲۴۰]     به باور ابن تيميه هيئت توحيد مصاحف همگى از اهل لغت و ادب و فصاحت بودند و بسيار بعيد است مرتكب اشتباه يا غلطى شوند كه ديگران به آن پى ببرند و خود از آن غافل باشند. ابن انبارى سند حديث ياد شده را صحيح نمى داند و مدعى است محال است عثمان در قرآن غلطى را باقى گذاشته باشد كه ديگران در آينده بخواهند آن را درست كنند.[۲۴۱]     روايات ديگرى نيز از برخى از جمله عايشه نقل شده كه بيانگر غلط بودن برخى آيات اند كه خاورشناسان آن ها را دستاويزى براى ادعاى تحريف در قرآن كرده اند كه همگى اين روايات از نظر سندى مخدوش اند؛ از جمله از عايشه نقل شده است كه نويسندگان در تدوين برخى آيات اشتباه كرده اند. محققان صراحتا اين ادعا و امثال آن را نادرست [۲۴۲]     و اين روايات را جعلى و غير قابل اعتماد مى دانند.[۲۴۳]     افزون بر اينكه تواتر قرآن و اعتماد آن بر حفظ و نقل شفاهى در ادوار مختلف افزون بر خط مصحف، از مهم ترين ويژگى هايى است كه خداوند به اين امت ارزانى كرده است.[۲۴۴]    
فهرست منابع:
آلاءالرحمن، البلاغى (م. ۱۳۵۲ ق.)، تهران، بعثت، ۱۴۲۰ ق؛ الاتقان، السيوطى (م. ۹۱۱ ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، قم، فخر دين، ۱۳۸۰ ش؛ الاجتهاد والتقليد، تقرير بحث الخوئى (م. ۱۴۱۳ ق.)، على الغروى، قم، الهادى، ۱۴۱۰ ق؛ اختيار معرفة الرجال (رجال كشّى) (م. ۳۳۰ ق.)، الطوسى (م. ۴۶۰ ق.)، به كوشش ميرداماد و رجائى، قم، آل البيت عليهم السلام لاحياءالتراث، ۱۴۰۴ ق؛ الاستذكار، ابن عبدالبر (م. ۴۶۳ ق.)، به كوشش سالم محمد و محمدعلى، دارالكتب العلمية، ۲۰۰ م؛ الاصابه، ابن حجر العسقلانى (م. ۸۵۲ ق.)، به كوشش على محمد و ديگران، بيروت، دارالكتب العلمية، ۱۴۱۵ ق؛ اضواء على السنة المحمديه، محمود ابوريّة (م. ۱۳۸۵ ق.)، دارالكتاب الاسلامى؛ اعراب القرآن، دعاس، حميدان، قاسم، دمشق، دارالمنير، ۱۴۲۵ ق؛ اعراب القرآن الكريم و بيانه، الدرويش، بيروت، دارابن كثير و اليمامة، ۱۴۰۸ ق؛ الانتصار للقرآن، الباقلانى (م. ۴۰۳ ق.)، عمان، دارالفتح، ۱۴۲۲ ق؛ الايضاح، الفضل بن شاذان (م. ۲۶۰ ق.)، به كوشش الحسينى الارموى، دانشگاه تهران، ۱۳۶۳ ش؛ بحارالانوار، المجلسى (م. ۱۱۱۰ ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، ۱۴۰۳ ق؛ بحوث فى تاريخ القرآن، سيد ابوالفضل ميرمحمدى، قم، النشر الاسلامى، ۱۴۲۰ ق؛ البداية والنهايه، ابن كثير (م. ۷۷۴ ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، ۱۴۰۸ ق؛ البرهان فى تناسب سور القرآن، احمد بن ابراهيم الثقفى (م. ۷۰۸ ق.)، به كوشش سعيد الفلاح، تونس، الجامعة الزيتونية، ۱۴۰۸ ق؛ البرهان فى علوم القرآن، الزركشى (م. ۷۹۴ ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، قاهرة، احياء الكتب العربية، ۱۳۷۶ ق؛ البيان فى تفسير القرآن، الخوئى (م. ۱۴۱۳ ق.)، انوارالهدى، ۱۴۰۱ ق؛ بيان المعانى، سيد عبدالقادر ملاحويش، دمشق، مطبعة الترقى، ۱۳۸۴ ق؛ پژوهشى در تاريخ قرآن كريم، سيد محمد باقر حجتى، تهران، فرهنگ اسلامى، ۱۳۷۶ ش؛ پژوهشى در مصحف امام على عليه السلام ، جعفر نكونام، رشت، كتاب مبين، ۱۳۸۲ ش؛ تأويل مشكل القرآن، ابن قتيبة (م. ۲۷۶ ق.)، به كوشش سيد احمد صقر، قاهرة، دارالتراث، ۱۳۹۳ ق؛ تاريخ قرآن، محمد هادى معرفت، تهران، سمت، ۱۳۷۵ ش؛ تاريخ قرآن، محمود راميار، تهران، اميركبير، ۱۳۴۶ ش؛ تاريخ القرآن، ابوعبداللّه الزنجانى، به كوشش محمد عبدالرحيم، دمشق، دارالحكمة، ۱۴۱۰ ق؛ تاريخ القرآن، تيودور نولدكه، ترجمه و كوشش: جورج تامر، دارالنشر جورج المز، ۲۰۰۰ م؛ التاريخ الكبير، البخارى (م. ۲۵۶ ق.)، بيروت، دارالفكر، ۱۴۰۷ ق؛ تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر (م. ۵۷۱ ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دارالفكر، ۱۴۱۵ ق؛ تاريخ اليعقوبى، احمد بن يعقوب (م. ۲۹۲ ق.)، بيروت، دارصادر، ۱۴۱۵ ق؛ التبيان، الطوسى (م. ۴۶۰ ق.)، به كوشش العاملى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ تحفة الاحوذى، المبارك فورى (م.۱۳۵۳ ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، ۱۴۱۰ ق؛ تدوين القرآن، على الكورانى، دارالقرآن الكريم، ۱۴۱۸ ق؛ تذكره الفقهاء، العلامة الحلى (م. ۷۲۶ ق.)، قم، آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، ۱۴۱۴ ق؛ تراثنا (فصلنامه)، قم، مؤسسة آل البيت عليهم السلام لاحياءالتراث؛ ترجمه تفسير طبرى، مترجمان (قرن ۴) به كوشش يغمايى، تهران، توس، ۱۳۵۶ ش؛ تفسير التحرير والتنوير، ابن عاشور (م. ۱۳۹۳ ق.)، مؤسسة التاريخ؛ التفسير الحديث، محمد عزّة دروزة (م. ۱۴۰۴ ق.)، بيروت، دارالغرب الاسلامى، ۱۴۲۱ ق؛ تفسير الصافى، الفيض الكاشانى (م. ۱۰۹۱ ق.)، بيروت، اعلمى، ۱۴۰۲ ق؛ تفسير العياشى، العياشى (م. ۳۲۰ ق.)، به كوشش رسولى محلاتى، تهران، المكتبة العلمية الاسلاميه؛ تفسير غرائب القرآن، نظام الدين النيشابورى (م. ۷۲۸ ق.)، به كوشش زكريا عميرات، بيروت، دارالكتب العلمية، ۱۴۱۶ ق؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير (م. ۷۷۴ ق.)، به كوشش شمس الدين، بيروت، دارالكتب العلمية، ۱۴۱۹ ق؛ تفسير القمى، القمى (م. ۳۰۷ ق.)، به كوشش الجزائرى، قم، دارالكتاب، ۱۴۰۴ ق؛ التفسير الكبير، الفخر الرازى (م. ۶۰۶ ق.)، قم، دفتر تبليغات، ۱۴۱۳ ق؛ تفسير المنار، رشيد رضا (م. ۱۳۵۴ ق.)، قاهرة، دارالمنار، ۱۳۷۳ ق؛ التفسير المنير، وهبة الزحيلى، بيروت، دارالفكر المعاصر، ۱۴۱۱ ق؛ تفسير نمونه، مكارم شيرازى و ديگران، تهران، دارالكتب الاسلامية، ۱۳۷۵ ش؛ تفسير نورالثقلين، العروسى الحويزى (م. ۱۱۱۲ ق.)، به كوشش رسولى محلاتى، اسماعيليان، ۱۳۷۳ ش؛ التمهيد فى علوم القرآن، معرفت، قم، نشر اسلامى، ۱۴۱۱ ق؛ جامع البيان، الطبرى (م. ۳۱۰ ق.)، بيروت، دارالمعرفة، ۱۴۱۲ ق؛ الجامع لاحكام القرآن، القرطبى (م. ۶۷۱ ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، ۱۴۰۵ ق؛ الجرح والتعديل، ابن ابى حاتم الرازى (م. ۳۲۷ ق.)، دكن، دائره المعارف العثمانية، بيروت، دارالفكر، ۱۳۷۲ ق؛ جمال القراء، على بن محمد السخاوى (م. ۶۴۳ ق.)، به كوشش الزبيدى، بيروت، دارالبلاغة، ۱۴۱۳ ق؛ جمع القرآن، اكرم عبد خليفة، بيروت، دارالكتب العلمية، ۱۴۲۷ ق؛ چكيده پايان نامه هاى قرآنى، طاهر حديثى، تهران، وزارت ارشاد، ۱۳۷۶ ش؛ چكيده پايان نامه هاى قرآنى، جعفر نكونام، تهران، رايزن، ۱۳۷۸ ش؛ حقائق هامة حول القرآن الكريم، جعفر مرتضى العاملى، قم، النشر الاسلامى، ۱۴۱۰ ق؛ حواشى الشروانى، الشروانى و العبادى (م. ۱۱۱۸ ق.)، بيروت، داراحياءالتراث العربى؛ دراسات قرآنيه، محمد حسين على الصغير، الاعلام الاسلامى، ۱۴۱۳ ق؛ درآمدى بر تاريخ قرآن، ويليام مونتگمرى، ترجمه: خرمشاهى، مركز ترجمه قرآن به زبانهاى خارجى، ۱۳۸۲ ش؛ الدرالمنثور، السيوطى (م. ۹۱۱ ق.)، بيروت، دارالمعرفة، ۱۳۶۵ ق؛ دفاع از قرآن در برابر آراى خاورشناسان، عبدالرحمن بدوى، ترجمه: سيدى، مشهد، آستان قدس رضوى، ۱۳۸۳ ش؛ روح المعانى، الآلوسى (م. ۱۲۷۰ ق.)، به كوشش محمد حسين، بيروت، دارالفكر، ۱۴۱۷ ق؛ سعدالسعود، ابن طاوس (م. ۶۶۴ ق.)، قم، منشورات الرضى، ۱۳۶۳ ش؛ سنن الترمذى، الترمذى (م. ۲۷۹ ق.)، به كوشش عبدالوهاب، بيروت، دارالفكر، ۱۴۰۲ ق؛ سنن النسائى، النسائى (م. ۳۰۳ ق.)، به كوشش عبدالغفار، سيد كسروى، بيروت، دارالكتب العلمية، ۱۴۱۱ ق؛ السنن الكبرى، البيهقى (م. ۴۵۸ ق.)، بيروت، دارالفكر، ۱۴۱۶ ق؛ شبهات حول القرآن و تفنيدها، غازى عناية، بيروت، مكتبة الهلال، ۱۹۹۶ م؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد (م. ۶۵۶ ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، دار احياء الكتب العربية، ۱۳۷۸ ق؛ صحيح ابن حبان، على بن بلبان الفارسى (م. ۷۳۹ ق.)، به كوشش شعيب الارنؤوط، الرسالة، ۱۴۱۴ ق؛ صحيح البخارى، البخارى (م. ۲۵۶ ق.)، بيروت، دارالفكر، ۱۴۰۱ ق؛ صحيح مسلم بشرح النووى، النووى (م. ۶۷۶ ق.)، بيروت، دارالكتاب العربى، ۱۴۰۷ ق؛ الصحيح من سيره النبى صلى الله عليه و آله ، جعفر مرتضى العاملى، بيروت، دارالسيرة، ۱۴۱۴ ق؛ ضعيف سنن الترمذى، محمد ناصر الالبانى، به كوشش الشاويش، بيروت، المكتب الاسلامى، ۱۴۱۱ ق؛ الطبقات الكبرى، ابن سعد (م. ۲۳۰ ق.)، بيروت، دار صادر؛ علوم القرآن، محمد باقر حكيم، قم، مجمع الفكر الاسلامى، ۱۴۱۷ ق؛ عمده القارى، العينى (م. ۸۵۵ ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ فتح البارى، ابن حجر العسقلانى (م. ۸۵۲ ق.)، بيروت، دارالمعرفه؛ فصل الخطاب فى تحريف الكتاب، النورى (م. ۱۳۲۰ ق.)، سنگى؛ فضائل القرآن، النسائى (م. ۳۰۳ ق.)، به كوشش فاروق حماره، بيروت، دار احياء العلوم و دارالثقافة، ۱۴۱۳ ق؛ فوائد فى مشكل القرآن، عبدالعزيز بن عبدالسلام (م. ۶۶۰ ق.)، به كوشش الندوى، جدة، دارالشروق، ۱۴۰۲ ق؛ القرآن الكريم و روايات المدرستين، العسكرى (م. ۱۳۸۶ ش.)، بيروت، شركة التوحيد، ۱۴۱۷ ق؛ الكافى، الكلينى (م. ۳۲۹ ق.)، به كوشش غفارى، تهران، دارالكتب الاسلامية، ۱۳۷۵ ش؛ كاوشى در تاريخ جمع قرآن، سيد محمد على ايازى، قم، كتاب مبين، ۱۳۸۷ ش؛ كنزالعمال، المتقى الهندى (م. ۹۷۵ ق.)، به كوشش صفوة السقاء، بيروت، الرسالة، ۱۴۱۳ ق؛ لباب التأويل فى معانى التنزيل (تفسير خازن)، على بن محمد ابراهيم البغدادى (م. ۷۴۱ ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، ۱۴۱۵ ق؛ لسان العرب، ابن منظور (م. ۷۱۱ ق.)، قم، ادب الحوزة، ۱۴۰۵ ق؛ مباحث فى علوم القرآن، صبحى الصالح، بيروت، دارالعلم للملايين، ۱۹۶۸ ق؛ متشابه القرآن و مختلفه، ابن شهر آشوب (م. ۵۸۸ ق.)، قم، بيدار، ۱۴۱۰ ق؛ متى جمع القرآن، سيد محمد حسينى شيرازى، بيروت، مركز الرسول، ۱۴۱۹ ق؛ مجمع البيان، الطبرسى (م. ۵۴۸ ق.)، به كوشش گروهى از علماء، بيروت، اعلمى، ۱۴۱۵ ق؛ مجمع الزوائد، الهيثمى (م. ۸۰۷ ق.)، به كوشش العراقى و ابن حجر، بيروت، دارالكتاب العربى، ۱۴۰۲ ق؛ المجموع فى شرح المهذب، النووى (م. ۶۷۶ ق.)، دارالفكر؛ المحبّر، ابن حبيب (م. ۲۴۵ ق.)، به كوشش ايلزه ليختن شتيتر، بيروت، دارالآفاق الجديده؛ المحرر الوجيز، ابن عطية الاندلسى (م. ۵۴۶ ق.)، به كوشش عبدالسلام، لبنان، دارالكتب العلمية، ۱۴۱۳ ق؛ المرشد الوجيز، عبدالرحمن بن اسماعيل ابى شامة (م. ۶۶۵ ق.)، به كوشش طيار آلتى قولاج، بيروت، دار صادر، ۱۳۹۵ ق؛ مستشرقان و قرآن، محمد حسن زمانى، قم، بوستان كتاب، ۱۳۸۵ ش؛ مسند احمد، احمدبن حنبل (م. ۲۴۱ ق.)، بيروت، دار صادر؛ المصاحف، ابن ابى داود السجستانى (م. ۲۷۵ ق.)، به كوشش عبدالسبحان واعظ، دارالبشائر، ۱۴۲۳ ق؛ المصنّف، عبدالرزاق الصنعانى (م. ۲۱۱ ق.)، به كوشش حبيب الرحمن، المجلس العلمى؛ المصنّف، ابن ابى شيبه (م. ۲۳۵ ق.)، به كوشش سعيد محمد، دارالفكر، ۱۴۰۹ ق؛ معجم علوم القرآن، ابراهيم محمد الجرمى، دمشق، دارالقلم، ۱۴۲۲ ق؛ المعجم الكبير، الطبرانى (م. ۳۶۰ ق.)، به كوشش حمدى عبدالمجيد، دار احياء التراث العربى، ۱۴۰۵ ق؛ معجم مقاييس اللغه، ابن فارس (م. ۳۹۵ ق.)، به كوشش عبدالسلام محمد، قم، دفتر تبليغات، ۱۴۰۴ ق؛ مقدمتان فى علوم القرآن، آرتور جفرى، به كوشش عبدالله اسماعيل، مصر، الخانجى، ۱۳۹۲ ق؛ المقنع، عثمان بن سعيد الدانى (م. ۴۴۴ ق.)، به كوشش دهمان، دارالفكر، ۱۴۰۳ ق؛ مناهل العرفان، الزرقانى، به كوشش احمد شمس الدين، بيروت، دارالكتب العلمية، ۱۴۱۶ ق؛ الموسوعة القرآنيه، ابراهيم اَبيارى، با اشراف ابراهيم عبده، مؤسسة سجل العرب، ۱۴۰۵ ق؛ الميزان، الطباطبايى (م. ۱۴۰۲ ق.)، بيروت، اعلمى، ۱۳۹۳ ق؛ النشر فى القراءات العشر، ابن الجزى (م. ۸۳۳ ق.)، به كوشش زكريا عميرات، بيروت، دارالكتب العلمية، ۱۴۱۸ ق؛ وسائل الشيعه، الحر العاملى (م. ۱۱۰۴ ق.)، قم، آل البيت عليهم السلام لاحياءالتراث، ۱۴۱۲ ق.


[۲۴۵]     مقاييس اللغه، ج ۱، ص ۴۷۹؛ لسان العرب، ج ۸، ص ۵۳، «جمع».
[۲۴۶]     جامع البيان، ج ۲۹، ص ۱۱۸؛ التبيان، ج ۱۰، ص ۱۹۶.
[۲۴۷]     مباحث فى علوم القرآن، ص ۶۵.
[۲۴۸]     مباحث فى علوم القرآن، ص ۶۵؛ مناهل العرفان، ج ۱، ص ۱۷۳.
[۲۴۹]     الطبقات، ج ۲، ص ۳۵۵.
[۲۵۰]     صحيح البخارى، ج ۴، ص ۲۲۹؛ صحيح البخارى، ج ۵، ص ۲۱۰ - ۲۱۱؛ صحيح البخارى، ج ۶، ص ۱۰۳، صحيح البخارى، ج ۶، ص۲۵۶.
[۲۵۱]     صحيح البخارى، ج ۶، ص ۹۸ - ۹۹.
[۲۵۲]     جامع البيان، ج ۱، ص ۲۱ - ۲۲.
[۲۵۳]     الانتصار، ج ۱، ص ۶۰ - ۶۸؛ الانتصار، ج ۱، ص ۱۶۴ - ۳۰۰.
[۲۵۴]     الانتصار، ج ۱، ص ۶۴_ ۶۸؛ الانتصار، ج ۱، ص ۱۱۴ - ۱۱۵.
[۲۵۵]     المحرر الوجيز، ج ۱، ص ۴۹ - ۵۰.
[۲۵۶]     مجمع البيان، ج ۱، ص ۴۲ - ۴۴.
[۲۵۷]     تفسير قرطبى، ج ۱، ص ۴۹ - ۶۵.
[۲۵۸]     غرائب القرآن، ج ۱، ص ۲۷ - ۲۸.
[۲۵۹]     روح المعانى، ج ۱، ص ۴۰ - ۴۸.
[۲۶۰]     التحرير و التنوير، ص ۸۵ - ۹۲.
[۲۶۱]     التفسير الحديث، ج ۱، ص ۶۷ - ۱۳۶
[۲۶۲]     آلاء الرحمن، ج ۱، ص ۱۷ - ۱۹؛ البيان، ج ۱، ص ۲۴۰ - ۲۵۹؛ بيان المعانى، ج ۱، ص ۲۸ - ۳۰.
[۲۶۳]     اضواء على السنة المحمديه، ص ۲۴۸ - ۲۴۹.
[۲۶۴]     الموسوعة القرآنيه، ج ۱، ص ۳۵۶.
[۲۶۵]     چكيده پايان نامه هاى علوم قرآنى، نكونام، ص ۷۴.
[۲۶۶]     چكيده پايان نامه هاى علوم قرآنى، نكونام، ص ۷۸.
[۲۶۷]     چكيده پايان نامه هاى علوم قرآنى، نكونام، ص ۱۳۱.
[۲۶۸]     چكيده پايان نامه هاى علوم قرآنى، نكونام، ص ۱۳۱ - ۱۳۲.
[۲۶۹]     چكيده پايان نامه هاى علوم قرآنى، نكونام، ص ۱۳۲؛ چكيده پايان نامه هاى علوم قرآنى، حديثى، ص ۷۹.
[۲۷۰]     چكيده پايان نامه هاى علوم قرآنى، نكونام، ص ۵۱.
[۲۷۱]     چكيده پايان نامه هاى علوم قرآنى، نكونام، ص ۲۰۵.
[۲۷۲]     فتح البارى، ج ۹، ص ۳۷؛ الاتقان، ج ۱، ص ۱۶۱؛ روح المعانى، ج ۱، ص ۴۷؛ مباحث فى علوم القرآن، ص ۷۱.
[۲۷۳]     المحرر الوجيز، ج ۱، ص ۵۰؛ التحرير والتنوير، ج ۱، ص ۸۴؛ روح المعانى، ج ۱، ص ۴۷.
[۲۷۴]     الانتصار ج ۱، ص ۶۰؛ الانتصار ج ۱، ص ۱۷۷ - ۱۸۸؛ الانتصار ج ۱، ص ۲۹۲ - ۲۹۹؛ مباحث فى علوم القرآن، ص ۷۰ - ۷۱؛ بحوث فى تاريخ القرآن، ص ۱۰۰ - ۱۰۴.
[۲۷۵]     بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۲۲۳ - ۳۷۳؛ التمهيد، ج ۱، ص ۲۷۵؛ بحوث فى تاريخ القرآن، ص ۱۰۱ - ۱۰۲.
[۲۷۶]     سنن النسائى، ج۲، ص۱۷۷؛ الاتقان، ج۱، ص ۱۶۲؛ مباحث فى علوم القرآن، ص ۷۱.
[۲۷۷]     مسند احمد، ج ۵، ص ۱۹۶؛ السنن الكبرى، ج ۱، ص ۲۲۳؛ السنن الكبرى، ج ۳، ص ۲۰؛ الاتقان، ج ۱، ص ۱۶۲؛ بحوث فى تاريخ القرآن، ص ۱۰۳.
[۲۷۸]     البرهان، ج ۱، ص ۲۴۱.
[۲۷۹]     المحرر الوجيز، ج ۱، ص ۳۷۸؛ تفسير قرطبى، ج ۳، ص ۳۷۵؛ مجمع البيان، ج ۲، ص ۲۱۴.
[۲۸۰]     تفسير ابن كثير، ج ۱، ص ۵۵۸.
[۲۸۱]     البرهان، ج ۱، ص ۲۱۰.
[۲۸۲]     الاتقان، ج ۱، ص ۸۰ - ۸۱.
[۲۸۳]     اعراب القرآن، دعاس، ج ۱، ص ۱۱۸؛ اعراب القرآن، درويش، ج ۱، ص ۴۳۲.
[۲۸۴]     پژوهشى در مصحف على عليه السلام ، ص ۲۰۳.
[۲۸۵]     فتح البارى، ج ۹، ص ۲۴؛ بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۲۶۵؛ الصافى، ج ۱، ص ۱.
[۲۸۶]     پژوهشى در مصحف على عليه السلام ، ص ۱۶۳ - ۱۶۹.
[۲۸۷]     مسند احمد، ج ۴، ص ۲۱۸؛ تفسير ابن كثير، ج ۴، ص ۵۱۲ - ۵۱۳.
[۲۸۸]     پژوهشى در مصحف على عليه السلام ، ص ۲۰۴.
[۲۸۹]     مسند احمد، ج ۱، ص ۵۷؛ مسند احمد، ج ۱، ص ۶۹؛ سنن الترمذى، ج ۴، ص ۳۳۷؛ البرهان، ج ۱، ص ۲۳۲.
[۲۹۰]     مناهل العرفان، ج ۱، ص ۳۶۰ - ۳۶۱؛ التاريخ الكبير، ج ۸، ص ۳۶۷ - ۳۶۸.
[۲۹۱]     ضعيف سنن الترمذى، ص ۳۸۱.
[۲۹۲]     الميزان، ج ۱۲، ص ۱۲۱؛ الميزان، ج ۱۲، ص ۱۲۸ - ۱۲۹.
[۲۹۳]     تفسير عياشى، ج ۱، ص ۱۹؛ نورالثقلين، ج ۱، ص ۶؛ المجموع، ج ۳، ص ۳۳۷؛ فتح البارى، ج ۹، ص ۳۹.
[۲۹۴]     الاتقان، ج ۱، ص ۱۶۱ - ۱۶۴.
[۲۹۵]     الاتقان، ج ۱، ص ۱۶۷.
[۲۹۶]     الاتقان، ج ۱، ص ۱۶۷.
[۲۹۷]     سعد السعود، ص ۱۹۲.
[۲۹۸]     فتح البارى، ج ۹، ص ۳۸؛ الاتقان، ج ۱، ص ۱۶۵.
[۲۹۹]     مجمع البيان، ج ۱، ص ۴۲.
[۳۰۰]     كاوشى در جمع قرآن، ص ۱۶.
[۳۰۱]     الاتقان، ج ۱، ص ۱۶۵.
[۳۰۲]     مجمع البيان، ج ۱، ص ۴۲ - ۴۴.
[۳۰۳]     متشابه القرآن، ج ۲، ص ۷۷.
[۳۰۴]     الاتقان، ج ۱، ص ۱۶۴.
[۳۰۵]     غرائب القرآن، ج ۱، ص ۲۸.
[۳۰۶]     المرشد الوجيز، ص ۶۷ - ۷۰.
[۳۰۷]     كاوشى در جمع قرآن، ص ۱۶ - ۱۷.
[۳۰۸]     البيان، ص ۲۴۰ - ۲۵۲.
[۳۰۹]     القرآن و روايات المدرستين، ج ۱، ص ۲۱۳ - ۲۱۴.
[۳۱۰]     المنير، ج ۱، ص ۲۳.
[۳۱۱]     مباحث فى علوم القرآن، ص ۷۱.
[۳۱۲]     التفسير الحديث، ج ۶، ص ۱۲۷.
[۳۱۳]     حقائق هامه، ص ۶۳ - ۶۴؛ الصحيح من سيرة النبى، ج ۶، ص ۳۳۹.
[۳۱۴]     روح المعانى، ج ۱، ص ۴۶ - ۴۷؛ متى جمع القرآن، ص ۱۶.
[۳۱۵]     متى جمع القرآن، ص ۱۷.
[۳۱۶]     جمع القرآن، ص ۲۸.
[۳۱۷]     فتح البارى، ج ۹، ص ۳۸.
[۳۱۸]     تفسير قرطبى، ج ۱، ص ۴۳.
[۳۱۹]     مجمع البيان، ج ۱، ص ۴۳.
[۳۲۰]     متشابه القرآن، ج ۲، ص ۷۷.
[۳۲۱]     تاريخ قرآن، ص ۸۴ - ۸۵.
[۳۲۲]     مقدمتان فى علوم القرآن، ص ۲۷؛ دراسات قرآنيه، ص ۷۷ - ۷۹.
[۳۲۳]     جمع القرآن، ص ۲۸.
[۳۲۴]     جمع القرآن، ص ۸۶ - ۸۹.
[۳۲۵]     مسند احمد، ج ۵، ص ۱۸۵؛ سنن الترمذى، ج ۵، ص ۳۹۰؛ البيان، ص ۲۵۴.
[۳۲۶]     دراسات قرآنيه، ص ۷۶؛ مباحث فى علوم القرآن، ص ۷۰؛ تاريخ قرآن، حجتى، ص ۲۲۱.
[۳۲۷]     الدر المنثور، ج ۳، ص ۱۱۲.
[۳۲۸]     المعجم الكبير، ج ۵، ص ۱۵۸؛ تاريخ دمشق، ج ۱، ص ۱۲۸.
[۳۲۹]     پژوهشى در مصحف على عليه السلام ، ص ۱۹۳ - ۱۹۸.
[۳۳۰]     فتح البارى، ج ۹، ص ۴۷.
[۳۳۱]     مسند احمد، ج ۲، ص ۱۶۳؛ صحيح ابن حبان، ج ۳، ص ۳۳؛ السنن الكبرى، ج ۵، ص ۲۴.
[۳۳۲]     البداية والنهايه، ج ۵، ص ۳۶۱؛ تاريخ القرآن، زنجانى، ص ۹۱ - ۹۶؛ تاريخ قرآن، حجتى، ص ۲۰۲.
[۳۳۳]     مسند احمد، ج ۵، ص ۱۸۵؛ المعجم الكبير، ج ۵، ص ۱۴۲؛ تاريخ القرآن، زنجانى، ص ۹۷ - ۹۹.
[۳۳۴]     تفسير قمى، ج ۲، ص ۴۵۱؛ نورالثقلين، ج ۵، ص ۷۲۶.
[۳۳۵]     متى جمع القرآن، ص ۱۶ - ۱۷.
[۳۳۶]     حقائق هامه، ص ۹۰ - ۱۰۰.
[۳۳۷]     المحبر، ص ۲۸۶؛ صحيح البخارى، ج ۶، ص ۱۰۳؛ مجمع الزوائد، ج ۱۰، ص ۴۱ - ۴۲.
[۳۳۸]     لباب التأويل، ج ۱، ص ۹؛ حقائق هامه، ص ۹۰ - ۱۰۰.
[۳۳۹]     التمهيد، ج ۱، ص ۲۸۵.
[۳۴۰]     البيان، ص ۲۵۱؛ دراسات قرآنيه، ص ۷۵ - ۷۶؛ دراسات قرآنيه، ص ۸۲.
[۳۴۱]     دراسات قرآنيه، ص ۷۵؛ مباحث فى علوم القرآن، ص ۶۵ - ۶۸.
[۳۴۲]     وسائل الشيعه، ج ۶، ص ۲۰۴؛ حقائق هامه، ص ۸۲ - ۸۶.
[۳۴۳]     دراسات قرآنيه، ص ۸۴.
[۳۴۴]     سنن الترمذى، ج ۱، ص ۱۵۶.
[۳۴۵]     مقدمتان فى علوم القرآن، ص ۴۱ - ۴۲؛ دراسات قرآنيه، ص ۸۲؛ نمونه، ج ۱، ص ۸ - ۹.
[۳۴۶]     الانتصار، ج ۱، ص ۶۰؛الانتصار، ج ۱، ص ۲۷۹؛ الانتصار، ج ۱، ص ۲۸۸.
[۳۴۷]     الانتصار، ج ۱، ص ۲۸۷.
[۳۴۸]     مقدمتان فى علوم القرآن، ص ۲۷؛ البيان، ص ۲۵۲؛ نمونه، ج ۱، ص ۱۱؛ متى جمع القرآن، ص ۱۸.
[۳۴۹]     التمهيد، ج ۱، ص ۲۸۵ - ۲۸۶.
[۳۵۰]     الكافى، ج ۲، ص ۶۰۱؛ مسند احمد، ج ۴، ص ۱۰۷؛ البرهان، ص ۲۴۴.
[۳۵۱]     التمهيد، ج ۱، ص ۳۱۲ - ۳۱۴؛ التمهيد، ج ۱، ص ۳۲۶ - ۳۳۱.
[۳۵۲]     التمهيد، ج ۱، ص ۳۲۳ - ۳۲۴؛ التمهيد، ج ۱، ص ۳۲۶ - ۳۳۱.
[۳۵۳]     پژوهشى در مصحف على عليه السلام ، ص ۱۷۶ - ۱۷۸.
[۳۵۴]     المصنف، ابن ابى شيبه، ج ۱، ص ۴۰۴؛ المصنف، عبدالرزاق، ج ۲، ص ۱۴۷ - ۱۴۸.
[۳۵۵]     المصنف، ابن ابى شيبه، ج ۱، ص ۴۰۴.
[۳۵۶]     مسند احمد، ج ۴، ص ۳۴۳؛ البرهان، ج ۱، ص ۲۴۷؛ البرهان، ج ۱، ص ۲۵۰؛ مناهل العرفان، ج ۱، ص ۳۵۵.
[۳۵۷]     فتح البارى، ج ۹، ص ۳۶ - ۳۷.
[۳۵۸]     مناهل العرفان، ج ۱، ص ۳۶۰ - ۳۶۱.
[۳۵۹]     مقدمتان فى علوم القرآن، ص ۷۲ - ۷۳.
[۳۶۰]     پژوهشى در مصحف على عليه السلام ، ص ۱۸۳ - ۱۸۴.
[۳۶۱]     سعد السعود، ص ۱۹۲؛ البيان، ص ۲۵۲؛ حقائق هامه، ص ۸۱ - ۸۲؛ الاجتهاد والتقليد، ص ۳ - ۴.
[۳۶۲]     التمهيد، ج ۱، ص ۲۸۶؛ مناهل العرفان، ج ۱، ص ۲۴۸ - ۲۴۹.
[۳۶۳]     الكافى، ج ۲، ص ۶۱۹؛ سعد السعود، ص ۲۷۸؛ التبيان، ج ۹، ص ۴۹۵؛ تذكرة الفقهاء، ج ۳، ص ۱۴۱.
[۳۶۴]     تاريخ قرآن، حجتى، ص ۸۹ - ۹۰.
[۳۶۵]     البرهان، ج ۱، ص ۲۳۷؛ البرهان، ج ۱، ص ۲۵۹ - ۲۶۱.
[۳۶۶]     البرهان، ج ۱، ص ص ۲۶۰.
[۳۶۷]     تاريخ قرآن، حجتى، ص ۲۰۱ - ۲۱۸؛ البرهان، ج ۱، ص ۲۲۰.
[۳۶۸]     حقائق هامه، ص ۶۴ - ۱۰۴.
[۳۶۹]     ترجمه تفسير طبرى، ص ۷ - ۸؛ البرهان، ج ۱، ص ۲۵۷ - ۲۵۸؛ تاريخ قرآن، حجتى، ص ۲۲۹.
[۳۷۰]     البرهان، ج ۱، ص ۲۵۸ - ۲۵۹.
[۳۷۱]     المحررالوجيز، ج ۱، ص ۴۹ - ۵۰؛ تفسير قرطبى، ج ۱، ص ۵۹؛ كاوشى در تاريخ جمع قرآن، ص ۱۵.
[۳۷۲]     فوائد فى مشكل القرآن، ص ۶۷؛ كاوشى در تاريخ جمع قرآن، ص ۱۵.
[۳۷۳]     تاريخ قرآن، حجتى، ص ۲۲۹.
[۳۷۴]     فصل الخطاب، ص ۴.
[۳۷۵]     الميزان، ج ۱۲، ص ۱۲۱.
[۳۷۶]     التمهيد، ج ۱، ص ۲۷۳.
[۳۷۷]     الانتصار، ج ۱، ص ۲۹۲ - ۲۹۹.
[۳۷۸]     الانتصار، ص ۶۰؛ الانتصار، ص ۲۷۹ - ۲۸۸.
[۳۷۹]     الاتقان، ج ۱، ص ۱۶۴ - ۱۶۵.
[۳۸۰]     صحيح البخارى، ج ۶، ص ۹۸ - ۹۹؛ فضائل القرآن، ص ۷۴ - ۷۵؛ كنزالعمال، ج ۲، ص ۵۷۱.
[۳۸۱]     تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۱۳۵.
[۳۸۲]     الاتقان، ج ۱، ص ۱۵۷؛ التمهيد، ج ۱، ص ۲۹۹.
[۳۸۳]     صحيح البخارى، ج ۵، ص ۲۱۱؛ فتح البارى، ج ۹، ص ۱۳؛ عمدة القارى، ج ۱۸، ص ۲۸۲.
[۳۸۴]     كنز العمال، ج ۲، ص ۵۷۱ - ۵۹۰.
[۳۸۵]     البيان، ص ۲۴۷ - ۲۵۲؛ تاريخ القرآن، نولدكه، ص ۲۵۲ - ۲۵۶.
[۳۸۶]     الايضاح، ص ۲۲۲ - ۲۲۳؛ البيان، ص ۲۴۵ - ۳۵۲.
[۳۸۷]     التمهيد، ج ۱، ص ۲۸۵.
[۳۸۸]     المقنع، ص ۳؛ الاتقان، ج ۱، ص ۱۵۶.
[۳۸۹]     تاريخ قرآن، راميار، ص ۳۰۸؛ حقائق هامه، ص ۱۲۷.
[۳۹۰]     جمع القرآن، ص ۳۴ - ۳۵؛ دفاع از قرآن، ص ۱۷۸.
[۳۹۱]     تفسير قمى، ج ۲، ص ۴۵۱؛ الصافى، ج ۱، ص ۴۰.
[۳۹۲]     تفسير قمى، ج ۲، ص ۴۵۱؛ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۴۸.
[۳۹۳]     مناهل العرفان، ج ۱، ص ۲۴۶ - ۲۵۰؛ مناهل العرفان، ج ۱، ص ۲۵۴.
[۳۹۴]     دراسات قرآنيه، ص ۸۷.
[۳۹۵]     تاريخ قرآن، راميار، ص۳۰۸-۳۰۹؛ تاريخ قرآن، راميار، ص ۳۲۹ - ۳۳۲.
[۳۹۶]     تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۱۳۵.
[۳۹۷]     الطبقات، ج ۵، ص ۳۱؛ الاصابه ج ۳، ص ۹۰.
[۳۹۸]     فتح البارى، ج ۹، ص ۱۶.
[۳۹۹]     تاريخ قرآن، معرفت، ص ۸۹.
[۴۰۰]     جمال القراء، ج ۱، ص ۲۶۱.
[۴۰۱]     فتح البارى، ج ۹، ص ۱۲؛ تحفة الاحوذى، ج ۸، ص ۴۰۸.
[۴۰۲]     الاتقان، ج ۱، ص ۱۵۷ - ۱۵۸.
[۴۰۳]     مقدمتان فى علوم القرآن، ص ۳۸.
[۴۰۴]     التمهيد، ج ۱، ص ۲۸۶.
[۴۰۵]     كنزالعمال، ج ۲، ص ۵۷۴ - ۵۷۹.
[۴۰۶]     البداية والنهايه، ج ۵، ص ۳۶۹ - ۳۷۶.
[۴۰۷]     تاريخ القرآن، نولدكه، ص ۲۵۳؛ درآمدى بر تاريخ قرآن، ص ۷۲.
[۴۰۸]     البداية والنهايه، ج ۵، ص ۳۶۹ - ۳۷۶.
[۴۰۹]     مسند احمد، ج ۵، ص ۱۸۵؛ المستدرك، ج ۲، ص ۲۲۹.
[۴۱۰]     مقدمتان فى علوم القرآن، ص ۳۲.
[۴۱۱]     الاتقان، ج ۱، ص ۱۵۵.
[۴۱۲]     التفسير الحديث، ج ۶، ص ۱۲۴.
[۴۱۳]     تاريخ قرآن، حجتى، ص ۲۲۷ - ۲۲۸.
[۴۱۴]     مناهل العرفان، ج ۱، ص ۲۴۷.
[۴۱۵]     البرهان، ج ۱، ص ۲۶۰.
[۴۱۶]     دراسات قرآنيه، ص ۸۰.
[۴۱۷]     التمهيد، ج ۱، ص ۳۷۹.
[۴۱۸]     الصافى، ج ۱، ص ۱؛ بحارالانوار، ج ۲۳، ص ۲۴۹؛ تدوين القرآن، ص ۳۴۳ - ۳۴۴.
[۴۱۹]     المصنف، ابن ابى شيبه، ج ۷، ص ۱۹۷؛ المصاحف، ج ۱، ص ۱۶۹ - ۱۷۰؛ سير اعلام النبلاء، ج ۱۴، ص ۲۲.
[۴۲۰]     شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۲۷؛ بحارالانوار، ج ۴۱، ص ۱۴۹؛ علوم القرآن، ص۱۱۴ - ۱۱۵.
[۴۲۱]     التمهيد، ج ۱، ص ۲۸۸ - ۲۹۵؛ حقائق هامه، ص۱۵۳ - ۱۷۲؛ روح المعانى، ج ۱، ص ۴۱.
[۴۲۲]     تفسير قرطبى، ج ۱، ص ۴۳ - ۴۴؛ الانتصار، ج ۱، ص ۲۷۹ - ۲۸۲.
[۴۲۳]     متشابه القرآن، ج ۲، ص ۷۷.
[۱۸۰ صحيح البخارى، ج ۶، ص ۱۰۲ - ۱۰۳.
[۴۲۴]     الانتصار، ج ۱، ص ۲۸۰.
[۴۲۵]     الانتصار، ج ۱، ص ۲۸۰ - ۲۸۱.
[۴۲۶]     مقدمتان فى علوم القرآن، ص ۱۸؛ التحرير والتنوير، ج ۱، ص ۵۱؛ دراسات قرآنيه، ص ۸۶.
[۴۲۷]     مناهل العرفان، ج ۱، ص ۲۵۰؛ المصاحف، ج ۱، ص ۱۵۳ - ۱۵۵.
[۴۲۸]     المصاحف، ج ۱، ص ۱۶۶ - ۱۶۹؛ دراسات قرآنيه، ص ۸۶.
[۴۲۹]     جمال القراء، ج ۱، ص ۲۶۴.
[۴۳۰]     المصاحف، ج ۱، ص ۱۷۰ - ۱۷۱؛ كنزالعمال، ج ۲، ص ۵۷۸.
[۴۳۱]     جامع البيان، ج ۱، ص ۲۱.
[۴۳۲]     فتح البارى، ج ۹، ص ۱۰؛ الاتقان، ج ۱، ص ۱۵۵.
[۴۳۳]     المحرر الوجيز، ج ۱، ص ۵۰.
[۴۳۴]     فتح البارى، ج ۹، ص ۳۹.
[۴۳۵]     الاتقان، ج ۱، ص ۱۶۷.
[۴۳۶]     التحرير والتنوير، ج ۱، ص ۸۶ - ۸۷.
[۴۳۷]     مناهل العرفان، ج ۱، ص ۳۵۶ - ۳۵۷.
[۴۳۸]     تاريخ قرآن، راميار، ص ۲۹۵.
[۴۳۹]     تاريخ قرآن، حجتى، ص ۹۰ - ۹۳.
[۴۴۰]     المحرر الوجيز، ج ۱، ص ۵۰.
[۴۴۱]     البرهان، ج ۱، ص ۲۵۸.
[۴۴۲]     الاتقان، ج ۱، ص ۱۶۷.
[۴۴۳]     التاريخ الكبير، ج ۸، ص ۳۶۷ - ۳۶۸؛ الجرح والتعديل، ج ۹، ص ۲۹۳ - ۲۹۴؛ مناهل العرفان، ج ۱، ص ۳۶۰ - ۳۶۱.
[۴۴۴]     الانتصار، ج ۱، ص ۲۸۲.
[۴۴۵]     التحرير والتنوير، ج ۹، ص ۶.
[۴۴۶]     صحيح البخارى، ج ۶، ص ۱۰۱ - ۱۰۲.
[۴۴۷]     البرهان فى تناسب سور القرآن، ص ۷۳ - ۷۸.
[۴۴۸]     البرهان، ج ۱، ص ۲۵۷.
[۴۴۹]     المرشد الوجيز، ص ۵۸؛ مباحث فى علوم القرآن، ص ۸۳؛ تاريخ قرآن، راميار، ص ۴۳۵.
[۴۵۰]     المصاحف، ج ۱، ص ۱۷۵ - ۱۷۶؛ المصاحف، ج ۱، ص ۱۸۰؛ فتح البارى، ج۹، ص ۱۴؛ مناهل العرفان، ج ۱، ص ۲۵۵ - ۲۵۶؛ تاريخ قرآن، معرفت، ص ۹۶ - ۹۹.
[۴۵۱]     اختيار معرفة الرجال، ج ۱، ص ۱۵۹.
[۴۵۲]     المقنع، ص ۶؛ الاتقان، ج ۱، ص ۱۵۹.
[۴۵۳]     المحرر الوجيز، ج ۱، ص ۴۹.
[۴۵۴]     صحيح البخارى، ج ۶، ص ۹۹، سنن الترمذى، ج ۴، ص ۳۴۷ - ۳۴۸؛ غرائب القرآن، ج ۱، ص ۲۷؛ تاريخ قرآن، راميار، ص ۴۱۷ - ۴۱۹.
[۴۵۵]     الطبقات، ج ۳، ص ۵۰۲؛ فتح البارى، ج ۹، ص ۱۶؛ تاريخ قرآن، راميار، ص ۴۱۹.
[۴۵۶]     تاريخ قرآن، راميار، ص ۴۱۷ - ۴۲۳.
[۴۵۷]     تدوين القرآن، ص ۳۳۶ - ۳۳۸.
[۴۵۸]     تدوين القرآن، ص ۳۵۱ - ۳۵۲.
[۴۵۹]     سعد السعود، ص ۲۷۸.
[۴۶۰]     كاوشى در جمع قرآن، ص ۸۹.
[۴۶۱]     المقنع، ص ۹.
[۴۶۲]     حواشى الشروانى، ج ۱، ص ۱۵۲؛ مباحث فى علوم القرآن، ص ۸۴؛ تدوين القرآن، ص ۲۷۳؛ تدوين القرآن، ص ۳۱۵.
[۴۶۳]     مباحث فى علوم القرآن، ص ۸۴؛ سعد السعود، ص ۲۷۸.
[۴۶۴]     تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۱۷۰.
[۴۶۵]     الموسوعة القرآنيه، ج ۱، ص ۳۵۵.
[۴۶۶]     السنن الكبرى، ج ۲، ص ۴۲؛ سعد السعود، ص ۲۷۸؛ روح المعانى، ج ۱، ص ۴۳.
[۴۶۷]     غرائب القرآن، ج ۱، ص ۲۷.
[۴۶۸]     غرائب القرآن، ج ۱، ص ۲۷؛ المصاحف، ج ۱، ص ۲۱ - ۲۳.
[۴۶۹]     المقنع، ص ۷؛ المرشد الوجيز، ص ۷۱؛ روح المعانى، ج ۱، ص ۴۲ - ۴۳؛ تاريخ قرآن، معرفت، ص ۱۰۱ - ۱۰۸.
[۴۷۰]     مسند احمد، ج ۱، ص ۵۷؛ مسند احمد، ج ۱، ص ۶۹؛ امتاع الاسماع، ج ۴، ص ۲۳۸ - ۲۴۱؛ الموسوعة القرآنيه، ج ۱، ص ۳۵۲ - ۳۵۳.
[۴۷۱]     صحيح البخارى، ج ۵، ص ۱۸۳.
[۴۷۲]     امتاع الاسماع، ج ۴، ص ۲۳۸ - ۲۳۹؛ الموسوعة القرآنيه، ج ۱، ص ۳۵۴؛ معجم علوم القرآن، ص ۱۱۲ - ۱۱۳.
[۴۷۳]     الاستذكار، ج ۲، ص ۴۸۵؛ الموسوعة القرآنيه، ج ۱، ص ۳۵۳ - ۳۵۴.
[۴۷۴]     المعجم الكبير، ج ۵، ص ۱۴۷؛ كنزالعمال، ج ۲، ص ۵۷۳؛ الموسوعة القرآنيه، ج ۱، ص ۳۵۶.
[۴۷۵]     صحيح البخارى، ج ۶، ص ۹۹؛ البداية والنهايه، ج ۷، ص ۲۴۲ - ۲۴۳؛ معجم علوم القرآن، ص ۱۱۲ - ۱۱۸.
[۴۷۶]     تاريخ قرآن، نولدكه، ص ۲۳۷ - ۴۳۳.
[۴۷۷]     دراسات قرآنيه، ص ۱۶؛ مستشرقان و قرآن، ص ۲۶۰.
[۴۷۸]     شبهات حول القرآن و تفنيدها، ص ۶۳ - ۶۹؛ مناهل العرفان، ج ۱، ص ۳۸۶ - ۳۹۷.
[۴۷۹]     مستشرقان و قرآن، ص ۲۶۷ - ۲۶۸؛ اضواء على السنة المحمديه، ص ۲۵۳.
[۴۸۰]     صحيح مسلم، ج ۶، ص ۱۰۹.
[۴۸۱]     تأويل مشكل القرآن، ص ۴۷ - ۴۸.
[۴۸۲]     كنز العمال، ج ۲، ص ۵۸۷؛ تاريخ القرآن، نولدكه، ص ۴۴۳.
[۴۸۳]     روح المعانى، ج ۶، ص ۲۳.
[۴۸۴]     التفسير الكبير، ج ۲۲، ص ۷۵؛ تدوين القرآن، ص ۳۴۱ - ۳۴۳.
[۴۸۵]     التفسير الكبير، ج ۲۲، ص ۷۵؛ تراثنا، ش ۳، ص ۴۷ - ۵۱.
[۴۸۶]     المنار، ج ۶، ص ۶۴ - ۶۵.
[۴۸۷]     النشر فى قرائات العشر، ج ۱، ص ۱۶۲.



جعبه ابزار