• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

جواد فکوری

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



جواد فکوری (۱۳۱۷-۱۳۶۰ش)، مشاور ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران، وزیر دفاع در کابینه شهید محمدعلی رجایی، مشاور جانشین ستاد مشترک ارتش، فرماندهی پایگاه یکم فرودگاه مهرآباد و فرمانده نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران بود.
شهید فکوری پس از اخذ مدرک دیپلم وارد دانشکده خلبانی شد و پس از گذراندن دوره مقدماتی پرواز برای تکمیل آموزش به آمریکا اعزام و پس از یک سال و نیم با ۲۶۳ ساعت آموزش پرواز، موفق به اخذ گواهینامه خلبانی هواپیمای شکاری بمب افکن اف ۴ گردید و به ایران بازگشت. یکی از بهترین خلبانان ارتش بود که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران سمت‌های مختلفی را عهده‌دار شد. وی در زمان جنگ تحملی عراق علیه ایران در طراحی عملیات طرح کمان ۹۹، عملیات اچ-۳، شرکت داشت که شگفتی ناظران جهانی را به دنبال داشت، همچنین در حفظ شهر استراتژیک دزفول و پشتیبانی از مدافعان شهر آبادان نقشی حیاتی را ایفا کرد. سرانجام جواد فکوری در بازگشت از ماموریت جنوب بر اثر سقوط هواپیمای ۱۳۰ به همراه ولی الله فلاحی، موسی نامجو، یوسف کلاهدوز و محمد جهان آرا به درجه شهادت نایل آمد و در بهشت زهرا تهران در قطعه شهداء دفن گردید. بعد از شهادت، درجه نظامی او به سرلشکری ترفیع یافت.



شهید سرتیپ جواد فکوری در سال ۱۳۱۷ در محله چرنداپ تبریز به دنیا آمد.


جواد فکوری پس از طی دوران کودکی، برای گذراندان دوره تحصیلات ابتدایی وارد مدرسه اقبال شد و پس از آن تحصیلات متوسطه خود را در دبیرستان مروی تهران آغاز کرد. وی در سال ۱۳۳۷ مدرک دیپلم خود را با موفقیت کسب کرد و وارد دانشکده خلبانی شد و این دوره را با موفقیت به پایان رساند.
جواد فکوری در سال ۱۳۳۸ در کنکور سراسری شرکت کرد و در رشته پزشکی پذیرفته شد ولی به خاطر علاقه زیادی که به خلبانی داشت، با انصراف دادن از تحصیل در دانشگاه در مهر ماه همان سال وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد.
پس از گذراندن دوره مقدماتی پرواز در دانشگاه خلبانی، اولین پرواز مستقل خود را در سال ۱۳۳۹ با هواپیمای T-۳۳ بر فراز آسمان دوشان تپه در وضعیت‌های مختلف و به مدت یک ساعت و نیم با موفقیت انجام داد.
فکوری پس گذراندن این دوره، برای تکمیل آموزش به آمریکا اعزام شد و پس از یک سال و نیم با ۲۶۳ ساعت آموزش پرواز، موفق به اخذ گواهینامه خلبانی هواپیمای شکاری بمب افکن اف ۴ شد و پس از بازگشت به ایران، با درجه ستوان‌ دومی در پایگاه یکم شکاری مشغول به خدمت شد و پس از مدتی به پایگاه هوایی شیراز منتقل و در گردان تاکتیکی شکاری مشغول به خدمت شد.
وی دوره‌های تکمیلی خلبانی، مدیریت خلبانی (اف ۴)، فرماندهی گردان هوایی و فرماندهی ستاد را با موفقیت طی کرد. فکوری دو بار برای تحصیل به آمریکا رفته: بار اول در سال ۱۳۴۲ بود و بار دوم در سال ۱۳۵۶.


جواد فکوری در سال ۱۳۴۳ ازدواج کرد که ثمره این ازدواج دو فرزند پسر و یک دختر انوشیروان، آلاله و علی می‌باشد.


فکوری پس از ورود به دانشکده هوایی با گذراندن دوره مقدماتی پرواز، نخستین پرواز مستقل خود را در ۱۳۳۹ با هواپیمای تی- ۳۳ به مدت یک ساعت و نیم انجام داد. وی برای کامل نمودن دوره تخصصی پرواز به کشور آمریکا فرستاده شد و پس از یک سال و نیم، با ۲۶۳ ساعت پرواز با هواپیما‌های شکاری موفق به دریافت گواهینامه خلبانی بمب افکن اف-۴ گردید. پس از آن، به ایران بازگشت و با درجه ستوان دومی در پایگاه یکم شکاری مهرآباد تهران مشغول به خدمت شد.
وی در ۱۳۵۶ برای گذراندن دوره ستاد و فرماندهی رهسپار آمریکا گردید و در اسفند ۱۳۵۷ پس از پایان دوره‌اش، به ایران برگشت فکوری با گذراندن دوره‌های هنر آموزگاری پرواز، تیراندازی هوایی در شب و فرماندهی ستاد با ۳۳۴۰ ساعت پرواز با هواپیمای اف-۴، یکی از بهترین خلبانان این جنگنده تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ بوده است. از این‌رو، می‌توان گفت شهید فکوری همه دوره‌های آموزشی خلبانی اعم از دوره‌های تکمیلی خلبانی، مدیریت خلبانی اف ۴، فرماندهی گردان هوایی و فرماندهی ستاد را با موفقیت طی کرد.
در سال‌های پیش از پیروزی انقلاب او در پایگاه‌های مختلف نیروی هوایی، پایگاه یکم شکاری مهرآباد به مدت ۳ سال، پایگاه هوایی شاهرخی همدان (سوم شکاری) به مدت ۳ سال و به مدت ۸ سال در پایگاه شکاری شیراز، خدمت کرد. در دهه ۵۰ از جمله ناظران نظامی نیروی هوایی بود که به کشور ویتنام اعزام شد.


شهید فکوری در پی پیروزی انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ و بازگشت خویش از آمریکا در اسفند ۱۳۵۷، در جایگاه فرمانده پایگاه شکاری روانه تبریز می‌گردد. فکوری از کسانی بود که پیروزی انقلاب اسلامی و استقلال کشور را آرزو داشت، به‌گونه‌ای که با بازگشت از آمریکا و به هنگام رسیدن به خاک ایران، در فرودگاه زمین را بوسید و گریه کرد. وی به همسرش گفت: «این همان ایرانی است که برایش آن همه رنج بردم، من ایران را این طوری می‌خواستم.»
[۱] ماهنامه شاهد یاران، ص۴۳.


۵.۱ - مقابله با حزب خلق مسلمان

عشق فکوری به امام خمینی (رحمة‌الله‌علیه) ستودنی بود؛ زمانی که در آمریکا بود، می‌گفت: «اگر امام (رحمة‌الله‌علیه) فرمان دهند، با هواپیما خود را به کاخ شاه می‌کوبم.» این عشق به امام (رحمة‌الله‌علیه) و انقلاب انگیزه‌ای شد که در راه خدمت به نظام جمهوری اسلامی ایران لحظه‌ای درنگ نکند. بدین‌ترتیب، از همان آغاز انقلاب در تبریز گرفتار ماجرای جدایی طلبان حزب خلق مسلمان می‌شود، تا جایی‌که این گروه وی را به گروگان می‌گیرند. پس از ۴۸ ساعت، شماری از کارکنان نیروی هوایی او را رهایی می‌بخشند. پس از آزادی با کمک خلبانان انقلابی و انجمن اسلامی پایگاه هوایی تبریز، عناصر فریب خورده را، دستگیر و به دادستانی می‌سپارند.

۵.۲ - کودتای نوژه

فکوری در شرایطی فرمانده نیروی هوایی شد که استکبار جهانی با کمک مزدوران خود کودتای نوژه را در ۱۸ تیر ۱۳۵۸ راه‌ انداخته بودند و شیرازه امور از هم پاشیده بود. همچنین، مهره‌های وابسته به استعمارگران شرقی و غربی، با شایعه‌افکنی و شعار انحلال ارتش در تلاش برای آشوب‌افکنی در میان مردم بودند. با این ترفندها، می‌خواستند جلو دگرگونی بنیادی و ساماندهی نیروی هوایی را که شهید فکوری آغاز کرده بود، بگیرند.

۵.۳ - سمت‌ها

از آنجا که جواد فکوری فردی مذهبی و قاطع بشمار می‌رفت، برای مسوولیت‌های گوناگونی برگزیده گردید. در هفتم خرداد ۱۳۵۹ پس از دیدار حجت‌الاسلام حاج احمد خمینی، فرزند امام خمینی (رحمة‌الله‌علیه)، با شهید فکوری و گفتگوی آنها، به سمت فرمانده نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران گماشته شد.
شایستگی جواد فکوری در مسوولیت فرماندهی و ساماندهی نیروی هوایی باعث شد، در بیستم شهریور ۱۳۵۹ پس از نخست وزیری شهید محمدعلی رجایی با حفظ سمت، به عنوان وزیر دفاع برگزیده شود. او چون فردی مسلمان و دلسوز انقلاب اسلامی بود، ناچار بود سه روز در نیروی هوایی و سه روز در وزارت دفاع خدمت کند.
ابوالحسن بنی صدر، رییس جمهور، به همراه مسعود رجوی، سرکرده سازمان منافقین، در هفتم مرداد ۱۳۶۰ با یک فروند هواپیمای ۷۰۷ نیروی هوایی به خلبانی سرهنگ بهزاد معزی، خلبان ویژه شاه، به کشور فرانسه می‌گریزند. شهید فکوری در آن زمان دستور سرنگونی آن هواپیما را داده بود، با این حال، به علت برخی شایعه‌افکنی‌ها در این زمینه، ناگزیر به کناره‌گیری از وزارت دفاع گردید.‌ اندکی پس از کناره‌گیری، شهید ولی‌الله فلاحی از امام خمینی (رحمة‌الله‌علیه) درخواست نمود تا وی را به سمت مشاور ستاد مشترک ارتش جمهورر اسلامی ایران برگزیند.

۵.۴ - در جنگ با عراق

به‌دنبال حمله ارتش عراق به ایران در سی و یکم شهریورماه ۱۳۵۹، سرهنگ فکوری با موفقیت عملیات البرز یا طرح کمان ۹۹ را که شامل حملهٔ سراسری به پایگاه‌های نیروی هوایی عراق و مراکز حساس نظامی و اقتصادی این کشور بود به اجرا گذاشت. موفقیت نیروی هوایی در اجرای این عملیات در شرایط بحرانی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و وضعیت جنگی شگفتی ناظران جهانی را به دنبال داشت.
در این ماه‌های آغازین جنگ نیروی هوایی تحت فرماندهی سرهنگ فکوری به مقابله با تهاجم زمینی ارتش عراق پرداخت و در بسیاری از موارد به‌ویژه حفظ شهر استراتژیک دزفول و پشتیبانی از مدافعان شهر آبادان نقشی حیاتی را ایفا کرد.
سرهنگ فکوری همچنین شخصاً در طراحی و اجرای عملیات اچ-۳، حمله به پایگاه‌های نیروی هوایی عراق در جوار مرز این کشور با اردن، شرکت داشت. حمله به اچ -۳ در کنار کمان ۹۹ جزو موفق‌ترین عملیات‌های نظامی نیروهای هوایی مدرن هستند.
در شهریور ماه ۱۳۶۰ و با نزدیک شدن زمان اجرای عملیات شکست حصر آبادان سرهنگ جواد فکوری به پیشنهاد تیمسار سرلشکر فلاحی به ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی منتقل شد و جای خود را به سرهنگ معین پور واگذار کرد.
یکی از کارهای گرانقدر ایشان همان فرستادن ۱۴۰ هواپیمای جنگنده به سوی خاک عراق پس از اولین حمله هوایی ناگهانی نیروهای بعث بود. شهید فکوری به عنوان فرمانده یک نیرو جهت منجسم و هماهنگ کردن نیروها بسیار تلاش می‌کرد.


شهید فکوری، افسری پارسا و پایبند به انجام فریضه‌های دینی و رعایت مبانی انضباطی و نظامی بود. راهی را که برگزیده بود، آگاهانه بود. همین، مایه گرایش شدید او به اسلام می‌شد؛ تا آنجا که نماز، قرآن و روزه‌اش ترک نمی‌شد.
او در منش و رفتار علی گونه بود. سخن ماندگارش به هنگام سپردن مسوولیت به فرمانده بعدی نیروی هوایی نشانی از رفتار مولایش، علی (علیه‌السّلام) داشت که گفت: «مولا علی (علیه‌السّلام)، می‌فرماید: دنیا، همچون مسافرخانه‌ای است که امشب توقفگاه من است و فردا از آن دیگری است. دل بستن به امکانات و مقدورات دنیوی چیزی بیهوده است. من نیز هرگز چنین نکردم.»
رفتار و منش فکوری هم نمایانگر اهمیت ندادن او به مال و دنیا است. وی در دستگیری از دیگران کوتاهی نمی‌کرد. زیردست نواز بود و پنج خانواده را اداره می‌کرد. بی‌ریایی، از دیگر ویژگی‌های شهید است. در سخت‌ترین دوره‌های جنگ نیز میدان را رها نکرد. خود را ارزانی اسلام و انقلاب کرد و شهادت، پاداش آن هم کوشندگی‌ها بود.
او می‌گفت: «ارتش جمهوری اسلامی ایران هم‌دوش با سایر رزمندگان، پاسداران دلیر و نیروهای بسیج، به طور قطع پیروز خواهد شد و امیدوارم در آینده‌ای نه چندان دور به این هدف نهایی خود، که پیروزی است برسیم.»
و در مصاحبه‌ای گفته بود: «ما اگر خود را به مرحله خودکفایی و استقلال اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و نظامی نرسانیم، مسلماً نمی‌توانیم ادعا کنیم که انقلاب را به پیروزی رسانده‌ایم. این جنگ تحمیلی برای هرچه بیشتر وابسته کردن امپریالیسم و به دنبال محاصره اقتصادی علیه این ملت توسط آمریکا طرح‌ریزی شده و ما باید بدانیم برای کسب پیروزی در این جنگ، همچون مسلمانان صدر اسلام در شعب ابیطالب، که سه سال تمام در دره‌ای خشک و در شرایط دشوار اقتصادی زندگی کردند و حاضر به وابستگی نشدند زندگی کنیم، اگر شده با چنگ و دندان بجنگیم و ایمان داشته باشیم، خدا به ما یاری خواهد کرد.»


سرلشکر جواد فکوری مؤلف چندین کتاب و دستورالعمل آموزشی در نیروی هوایی بوده‌ است. از آن جمله می‌توان به کتابچهٔ اطلاعات نیروهای هوایی منطقه اشاره کرد.


برخی از خصوصیات و ویژگی‌های شهید فکوری را همسرش اینگونه بیان کرده است.

۸.۱ - گرایش شدید به اسلام

چهار، پنج سال مطالعات گسترده بر ادیان مختلف، باعث گرایش شدید او به اسلام شد. نماز به موقع، قرآن و روزه‌اش ترک نمی‌شد. آن موقع کسی به اسم تیمسار ربیعی فرمانده پایگاه شیراز بود.
وی در ماه رمضان ساعت ۱۰ صبح جواد را برای صرف نوشیدنی به دفترش دعوت کرده بود. می‌دانست جواد اهل روزه است. جواد هم نرفت. به او گفتم: ‌ امسال، ‌ سال درجه‌ات است. با ربیعی سر ناسازگاری نگذار. اما جواد تاکید کرد: دینم را به درجه و دوره نمی‌فروشم.
تیمسار ربیعی هم مرا دید و گفت: شوهر تو شب و روز من را گذاشته و به دینش می‌رسد. اغلب اوقات عادت داشتیم برای ناهار روز جمعه به باشگاه افسران در پایگاه برویم.
پایگاه سه رستوران داشت که هر کدام مخصوص یک گروه بود. باشگاه افسران، ‌ باشگاه همافرها و باشگاه درجه‌دارها. آخرین باری که به باشگاه رفتیم یک همافر به دلیل اینکه غذای رستوران‌های دیگر تمام شده بود، به باشگاه افسران آمد، ‌ تیمسار ربیعی قبل از اینکه همافر شروع به خوردن کند ضمن اینکه از او می‌پرسید چرا به این باشگاه آمده، او را بلند کرد و سیلی محکمی به او زد، غذای ما به نمیه رسیده بود، جواد ما را بلند کرد و به خانه رفتیم و از آن به بعد دیگر به باشگاه نرفتیم.
جواد می‌گفت: تحمل این زورگویی‌ها را ندارم. در این مواقع، به خاطر اینکه خجالت آن فرد را بیشتر نکند سکوت می‌کرد.

۸.۲ - سرپرست خانوارهای بی‌سرپرست

زیردست نواز بود. بعداز شهادتش فهمیدیم که سرپرستی ۵-۶ خانواده را برعهده داشت. در پایگاه شیراز معماری به نام قبادی بود که برای نجات یک مقنی از چاه، خفه شد.
جواد از آشپز رستوران خواسته بود از همان غذایی که تیمسار و افسران می‌خورند به خانواده قبادی هم بدهند و خودش پول آن‌را حساب می‌کرد. البته هیچ‌وقت به من نمی‌گفت. یک روز خانم قبادی به منزل ما آمد و موضوع را به من گفت و تاکید کرد: می‌خواهم شما هم راضی باشید. گفتم: آنچه سرهنگ فکوری می‌کند مورد قبول و رضایت من است.

۸.۳ - مهریه ۵۰ هزار تومانی

همسر شهید فکوری می‌گوید: این‌قدر در خانواده و فامیل ارتشی داشتیم که تا صحبت یک خواستگار ارتشی برای من شد، مادر بزرگ و دایی و عمه‌ام که در واقع به خاطر مرگ زود هنگام پدر و مادرم سرپرستی و نظارت کلی بر زندگی من داشتند، ندای مخالفت سردادند. موضوع مدتی مسکوت ماند تا وقتی که تحصیلات شهید فکوری در آمریکا تمام شد و این بار خودش به خواستگاری آمد.
برای ازدواج خیلی بزرگ نشده بودم ولی از او خوشم آمد. خانواده هم وقتی رضایت مرا دیدند، چاره‌ای جز موافقت نداشتند.
مهریه ۵۰ هزار تومانی تعیین شد. سال ۴۲ بود و مراسمی انجام گرفت و بعد از یک ماه نامزدی من به خانه شهید فکوری رفتم. ۶ ماه بعد زندگی سیال ما شروع شد. ۶ ماه دوم زندگی در پایگاه وحدتی دزفول گذشت. ۶ ماه بعد در فرودگاه مهرآباد سپری شد. سه سال هم در پایگاه شاهرخی همدان، ۳ سال در تهران، ۸ سال در شیراز و … همین‌طور زندگی‌مان در جاهای مختلف می‌گذشت.
انوش و آیدا به فاصله یک سال در همدان به دنیا آمدند و علی پسر کوچکم در شیراز. تا قبل از تولد بچه‌ها اغلب وقت‌ها که جواد ماموریت داشت. من هم با او می‌رفتم ولی بعد از آن، وقتی که برای ادامه تحصیل دوباره، بورسیه آمریکا گرفت، تنها ماندم. ولی سال ۵۶ که بایست دوره ستاد را در آمریکا می‌گذراند، من و بچه‌ها هم با او رفتیم.

۸.۴ - حجم زیاد کار

حجم زیاد کار به او اجازه استفاده از مرخصی نداده بود. برای همین درخواست ۳ ماه مرخصی داد. قرار بود بعد از اتمام دوره، مدتی برای تفریح به سفر برویم. ولی با وقوع انقلاب، روز بعد از تمام شدن دوره به ایران برگشتیم. اسفند ۵۷ بود. خانه و زندگی‌مان در شیراز بود ولی بعد از سه ماه به تبریز منتقل شد.
در تبریز درگیری با حزب خلق مسلمان آغاز شده بود و جواد فرمانده مقابله با آنها بود.
البته ۴۸ ساعت او را گروگان گرفته بودند که با وساطت یک درجه‌دار نیروی زمینی که او را نشناختیم، ‌ آزاد شد، ‌ وقتی برگشت تمام تنش کبود بود، ‌ زخم‌های عمیقی در پایش به وجود آمده بود. او در تبریز ماند و من و بچه‌ها در خانه‌ عمه‌ام در تهران مستقر شدیم.
بعد از ماموریت تبریز و سرکوب حزب خلق مسلمان به فرماندهی پایگاه یکم فرودگاه مهرآباد منصوب شد. بعد از یک ماه فرمانده نیروی هوایی شد و ما نیز با او به دوشان تپه منتقل شدیم. با شروع جنگ، ۲۰ روز خانه نیامد.
یک سال بعد از فرماندهی با حفظ سمت وزیر دفاع شد و یک سال و چند ماه وزیر بود و بعد مشاور عالی ستاد مشترک ارتش شد و بالاخره در ۷ مهرماه سال ۶۰ در راه برگشت از جبهه بر اثر سقوط هواپیما شهید شد.

۸.۵ - ماجرای شهادت

یک روز جواد هراسان به خانه آمد و گفت: ساک مرا ببند می‌خواهم با تیمسار فلاحی به جبهه بروم. برخلاف همیشه نگران شدم و خواهش کردم نرود. به او گفتم: تو مدت‌ها در جبهه بودی، من و بچه‌ها دوری تو را زیاد تحمل کردیم. به خاطر بچه‌ها نرو، و او برخلاف همیشه شماره تلفنی داد و گفت: هر وقت کاری بود تماس بگیر ولی من باید بروم. سه‌شنبه قرار بود بیاید ولی دوشنبه زنگ زد و گفت: برگشت ما به تاخیر افتاده و پنجشنبه می‌آیم. آن شب نگرانی و دلشوره‌ام بیشتر شد و بی‌خوابی به سرم زد. صبح خواب ماندم و برخلاف همیشه اخبار ساعت ۸ را گوش ندادم. هنوز خواب بودیم که یکی، یکی دوستانم به بهانه‌های مختلف به خانه ما آمدند و وقتی دیدند من از ماجرا خبر ندارم چیزی نمی‌گفتند.
حتی ظهر وقتی علی را از مدرسه آوردم متوجه حضور ماشین‌های متعدد دوستان و آشنایان نشدم که منتظر بودند بعد از خبردار شدن من از ماجرا داخل خانه شوند، تا اینکه پسر دایی‌ام که برادر شیری من بود، با من تماس گرفت و خبر را داد. جیغ کشیدم و بی‌هوش شدم. خیلی‌ها به دیدن من آمدند ولی بیشتر اوقات بی‌هوش بودم. حتی در دیدار با حضرت امام (رحمة‌الله‌علیه) بی‌هوش شدم.


از گذشته مرسوم بود برای حضور مقامات بالا و فرماندهان نیروی سه گانه ارتش در مراسم‌ها چندین دستگاه اتومبیل و موتور سوار، فرماندهی را همراهی می‌کردند.
به یاد دارم پس از اینکه سرهنگ فکوری رسما به فرماندهی نیروی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران منصوب شد من به اتفاق دیگ پرسنل از قسمت‌های دژبان، حراست، و یگان موتور سوار به منظور تشریفات و حفاظت از جان ایشان و خانواده محترمشان تعیین و انتخواب شدیم.
صبح اولین روز فرماندهی ایشان من به اتفاق دیگر پرسنل با یک دستگاه اتومبیل فرماندهی، یک دستگاه جیپ لندرور و دو دستگاه جیپ مخصوص دژبان که به چراغ گردان چشمک زن مجهز بودند، به همراه دو موتور سوار به در منزل ایشان رفتیم. پس از خروج جناب سرهنگ فکوری از منزل، به ایشان ادای احترام کردیم و انتصاب ایشان را به فرماندهی نیروی هوایی ارتش تبریک گفتیم. ایشان نگاهی به ستون محافظان‌ انداخته و بی‌اختیار تبسمی بر لبانش نقش بست گفت: از این همه لطف و محبت تشکر می‌کنم ولی این اسراف است. خواهش می‌کنم همه اتومبیل‌ها و موتورها بروند. همان لندرور کفایت می‌کند. من تاکید کردم اسکورت تشریفات است و برای حفاظت از جان شما در نظر گرفته شده است.
گفتند عزیز من، نیروی هوایی خانه من است. من اگر در خانه خودم امنیت نداشته باشم در بیرون هم امنیت نخواهیم داشت.


شهید فکوری انسانی بسیار رئوف، مهربان، مومن و انقلابی بود. در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی تا ساماندهی اوضاع سیاسی و نظامی کشور، پرسنل مؤمن و متعهد پایگاه فعالیت‌هایشان را در سطح شهر تبریز و روستاهای مجاور پایگاه جهت یاری و کمک به مردم محروم و مستضعف معطوف کرده بودند.
به خاطر دارم روزی دو نفر از اهالی روستای «باسمنج» با مراجعه به انجمن اسلامی پایگاه جهت برداشت محصول یکی از محرومین –که بیمار شده بود و توان جمع‌آوری محصول خود را نداشت –از انجمن اسلامی درخواست کمک کردند. ما این موضوع را با شهید فکوری در میان گذاشتیم، ایشان پذیرفت و روز بعد سه دستگاه اتوبوس از کارکنان داوطلب پایگاه، آماده انجام کار خیر شدند. خود ایشان نیز با داسی بلند پیشاپیش کارکنان جهادگر روانه انجام کار گردید. ماه مبارک رمضان بود و آتاب داغی می‌تابید و من گه‌گاه به ایشان چشم می‌دوختم و می‌دیدم در حالی‌که از سر و رویش عرق می‌ریزد، خم به ابرو نمی‌آورد. شهید فکوری در کمال خلوص و در نهایت دقت و توان خود، تا عصر آن روز یکسره به کار درو پرداخت و لحظه‌ای از انجام کار غفلت نورزید.


فکوری پس از تکمیل کابینه شهید رجایی با حفظ سمت به عنوان وزیر دفاع برگزیده شد و پس از اینکه سرهنگ معین پور به فرماندهی نیروی هوایی گمارده شد ایشان به سمت مشاور جانشین ستاد مشترک ارتش انتخاب گردید و سرانجام در بازگشت از ماموریت جنوب بر اثر سقوط هواپیمای ۱۳۰ به درجه شهادت نایل آمد.
شامگاه هفتمین روز مهر ماه سال ۱۳۶۰، بعد از شکسته شدن حصر آبادان به فرمان امام (رحمة‌الله‌علیه) و توسط رزمندگان اسلام، سرداران تصمیم می‌گیرند که گزارش فتح و پیروزی را به اطلاع امام خمینی (رحمة‌الله‌علیه) برسانند.
هواپیمای سی ۱۳۰ که از تهران برای انتقال مجروحان به اهواز آمده بود به زمین می‌نشیند. پس از انتقال مجروحین، خلبان از تیمسار فلاحی می‌خواهد به دلیل این‌که می‌خواهد در اسرع وقت مجروحان را برساند، او و همراهان با پروازی دیگر به تهران بیایند که فلاحی موافقت می‌کند.
بعد از انتقال مجروحان به داخل هواپیما، خلبان متوجه می‌شود که ولی‌الله فلاحی، موسی نامجو، جواد فکوری، یوسف کلاهدوز و محمد جهان آرا نیز سوار بر هواپیما شده‌اند.
خلبان مجددا نزد فلاحی می‌رود و او به خلبان می‌گوید چون هواپیمای دیگری فعلا نمی‌تواند پرواز کند ما با شما می‌آئیم.
هواپیما به سمت تهران حرکت می‌کند، همه چیز تا ۷۰ مایلی تهران نرمال است. هواپیما با سرعت ۲۰۰ نات در ارتفاع ۲۴۰۰۰ پایی درحال پرواز است که ناگهان صدای انفجار مهیبی در قسمت راست هواپیما روی می‌دهد. در پی این انفجار برق هواپیما قطع می‌شود و هواپیما هر چهار موتور خود را از دست می‌دهد.
در این لحظه هواپیما در وضعیت بدی قرار دارد و با سرعت درحال کم کردن ارتفاع می‌باشد. خلبان بلافاصله از کادر پرواز می‌خواهد که چرخ‌های هواپیما را باز کنند تا در موقع برخورد با زمین ضربه کم‌تر باشد. چرخ‌های سمت راست باز می‌شود ولی چرخ‌های سمت چپ …
فکوری با شنیدن صدای انفجار، سراسیمه به داخل کابین هواپیما می‌رود و علت را جویا می‌شود. خلبان با چراغ قوه تمامی علائم کابین را که بر روی صفر بود به فکوری نشان می‌دهد. که فکوری می‌گوید: همه چیز تمام شد، امیدی نیست، به خدا توکل کنید.
او کابین را ترک می‌کند و در کنار دیگر سرداران می‌نشیند و قرآن کوچک جیبی خود را باز کرده و شروع به تلاوت قرآن می‌کند.
خلبان در آخرین لحظات از طریق باتری هواپیما با برج مراقبت تماس می‌گیرد و تاکید می‌کند:
– هیچی ندارم، هیچی ندارم.
لحظاتی بعد از مخابره این پیام، هواپیما به سختی با زمین برخورد می‌کند و بر اثر برخورد، چرخ قسمت راست هواپیما کنده می‌شود. خلبان و کمک به سختی و از پنجره کوچک کابین خارج می‌شوند، در این هنگام کپسول اکسیژن کابین منفجر می‌شود و کابین خلبان را منهدم می‌کند.
قسمت دم و بال چپ هواپیما آتش می‌گیرد و در نتیجه آن، تمامی مسافرینی که در این قسمت بودند در دم شهید می‌شوند و حفره‌ای در کنار هواپیما ایجاد می‌شود که خلبان و کمک خلبان، موفق می‌شوند تعدادی از مسافرین را نجات بدهند.
به دلیل وجود تابوت شهدا در هواپیما و درست بسته نشدن آنها، تعدادی از تابوت‌ها با مسافرین برخورد کرده و آنها را بیهوش می‌کنند که این خود باعث سوختن تعدادی در آتش می‌شوند.
با شهادت شهید فکوری، ارتش ایران یکی از بزرگ‌ترین تئوریسین‌های خود را از دست داد. ولی نیروهای ارتش جمهوری اسلامی ایران تا پایان جنگ هرگز این سخن شهید فکوری را فراموش نکردند: "این جنگ پایانش زمانی است که ما به دنیا اثبات کنیم ملتی هستیم که به زانو در نخواهیم آمد و حاضر هستیم بهای این تسلیم نشدن را بپردازیم. "


پیکر شهید سرلشکر جواد فکوری در قطعه شهدا در بهشت زهرا تهران دفن شد.


۱. ماهنامه شاهد یاران، ص۴۳.



سید حکمت قاضی میر سعید، چشمی در آسمان، نشر آجا، چاپ دوم ۱۳۸۸، برگرفته از «زندگینامه شهید سرتیپ خلبان جواد فکوری»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۱/۰۴/۱۱.    
محمد ملاحسینی، همشهری آنلاین، برگرفته از «زندگی‌نامه جواد فکوری»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۱/۰۴/۱۱.    



جعبه ابزار