یوسف کلاهدوز
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یوسف کلاهدوز (۱۳۲۵-۱۳۶۰ش)، نیروی ارتش رژیم شاهنشاهی که بعد از
انقلاب اسلامی ایران از بنیانگذاران
سپاه پاسداران بود و سمت قائممقام فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران را بر عهده داشت.
او قبل از انقلاب اسلامی ایران در دانشکده افسری تحصیل کرده، وارد ارتش رژیم شاهنشاهی و سپس وارد گارد شاهنشاهی گردید و به فعالیتهای انقلابی پرداخت و بعد از انقلاب هم از بنیانگذاران سپاه پاسداران بود و به عنوان قائممقام فرمانده سپاه فعالیت میکرد. وی از افراد تاثیرگذار در سازمان بخشیدن ارتش بعد از انقلاب، ایجاد سپاه پاسداران و نقش آفرینی در
جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بود. سرانجام شهید کلاهدوز در سال ۱۳۶۰ به همراه فرماندهان ارشد جنگ به نامهای سرلشکر
ولیالله فلاحی، سرتیپ
موسی نامجو، سرتیپ
جواد فکوری و
محمدعلی جهان آرا بعد از
عملیات شکست حصر آبادان برای رساندن خبر پیروزی به
امام خمینی در حادثه
سقوط هواپیمای سی ۱۳۰ در کهریزک
تهران به
شهادت رسید و در
بهشت زهرا تهران دفن گردید.
یوسف کلاهدوز در روز اول دیماه ۱۳۲۵ در شهرستان «قوچان» متولد شد. پدر و مادر او نامش را «یوسف» گذاشتند و در تربیت و پرورش فرزندشان از هیچ کوششی فروگذار نکردند، به گونهای که تربیت و هوشمندی او در طول دوران تحصیل، همواره توجه معلمین و مسؤولین مدارسی که شهید در آن تحصیل میکرد را جلب مینمود.
یوسف کلاهدوز با ورود به مقطع دبیرستان، توانست به مجموعه آگاهیهای علمی و از جمله معلومات مذهبی خود بیفزاید. او با مطالعه کتب مذهبی بیش از گذشته با
احکام اسلام آشنا شد. این مطالعات باعث شد تا با همیاری دوستانش، کتابخانهای را در دبیرستان تاسیس و جوانان علاقمند به مطالعه را گرد هم آورد. با وجودی که در آن زمان عمّال رژیم شاه به فروریختن فرهنگ اسلامی کمر همت بسته و مانعتراشی میکردند، یوسف سعی داشت تا هرچه بیشتر
فرهنگ اسلام را در محیط زندگی گسترش دهد. از اینرو پیشنهاد برگزاری
نماز جماعت را در محیط دبیرستان مطرح کرد، که با استقبال خوب دیگران روبرو شد.
شهید کلاهدوز به مطالعه تنها اکتفا نکرد، بلکه سعی داشت آموختهها و خصلتهای نیکوی خود را به دیگران نیز منتقل نماید. او در سنین جوانی،
ایثار و فداکاری و از خودگذشتگی را عملاً به دیگران یاد میداد و رفتار و حرکاتش سرمشق و الگویی برای همگان بود.
ورود به دانشکده افسریپس از پایان تحصیلات دبیرستان ـ به رغم آنکه ارتش آن زمان، محل مناسبی برای افراد مذهبی نبود، وارد دانشکده افسری شد، او با اهداف خاصی وارد این لباس شد و خود را در ظاهر معتقد به رژیم نشان میداد، ولی عملاً به ترویج اصول و ارزشهای اسلامی میپرداخت و افرادی را که رگههای مذهبی داشتند به تشکلهای اسلامی و مبارز پیرو خط امام پیوند میداد تا از این راه بتواند به مبارزاتش وسعت بخشیده و ضربات اساسی بر پیکره حاکمیت آن زمان وارد نماید. وی در این راه از هیچ کوششی فروگذار نبود و هرجا شخصیتی را میشناخت که در راه اعتلای اسلام قلم میزد و قدم برمیداشت با او ارتباط برقرار میکرد. شهید دکتر آیت و شهید حجتالاسلام
محمد منتظری از جمله کسانی بودند که با آنها روابط نزدیکی داشت.
او مدت هفت سال در مرکز زرهی
شیراز به خدمت مشغول بود.
با اینکه وضعیت شغلی کلاهدوز به گونهای بود که میتوانست زندگی نسبتاً مرفهی داشته باشد، لیکن توجه به دیگران و
ایمان به خدا، او را از این کار باز میداشت، تا جایی که همان حقوق ماهیانهاش را اغلب اوقات در راه خدا
انفاق میکرد.
توجه او به
قرآن و فرامین الهی باعث حساسیت جاسوسان رژیم پهلوی شده بود. آنها او را تعقیب میکردند، هرچند او با انواع تدابیر آنها را فریب میداد. تیزهوشی، زیرکی و کفایت شهید کلاهدوز نه تنها موجب برطرف شدن سوءظن ضد اطلاعات گشت، بلکه منجر به خوشبینی و پیشنهاد انتقال وی به گارد شاهنشاهی شد. او هر قدمی را که برمیداشت، جوانب امر را در نظر میگرفت و سعی داشت تا با ریشهیابی دردها، سرچشمهی آنها را بیابد، تا آنجا که وقتی از او سؤال شد که «چرا با توجه به موقعیتی که داری، شاه را نمیکشی؟» پاسخ داد: باید دستور برسد. نباید خودسرانه عمل کرد و بیگدار به آب زد. زیرا من از آقا «حضرت
امام خمینی (رحمةاللهعلیه) دستور میگیرم.»
در همین مقطع، برای فرستادن نیرو به
فلسطین با مبارزین مسلمان همکاری داشت.
وی در همان شرایط که جامعه در یک حالت خفقان به سر میبرد، با چند واسطه با حضرت امام (رحمةاللهعلیه) ارتباط داشت و از راهنماییهای ایشان بهره میبرد و در تشکل نیروها و شتاب بخشیدن به روند انقلاب فعالیت مستمر داشت و سعی میکرد که اطلاعات سری را در اختیار مبارزان مسلمان قرار دهد.
همه رفتارهای شهید کلاهدوز در شیراز، در گرو اسلام و اعتقاداتش بود و آلوده زیستن را در قاموس او راهی نبود.
راز و نیازهای شبانه، او را چنان ساخته بود که تحتتاثیر زیر و بمهای زمانه رنگ نمیباخت. مظهر وارستگی و
تقوی بود و هیچگاه به مفاسد آلوده نمیشد. عاشق
ولایت فقیه بود و از هرجا که میتوانست خود را به حبل ولایت متصل میکرد.
در این دوران با همسری متقی و پاکدامن
ازدواج میکند. با اینکه وضعیت شغلی او به گونهای بود که میتوانست سرمایه و ثروت زیادی را کسب کند و زندگی تجملاتی داشته باشد، اما چون ایمان به خدا بر وجودش حکومت میکرد هرگز ثروتی را برای خود نمیخواست.
مونس و همدم او در تمامی اوقات قرآن کوچکی بود که پیوسته همراه داشت و هرگاه فرصت مییافت آن را میگشود و میخواند. همین امر یعنی پیروی جزء بجزء احکام الهی و دستورات قرآن او را به گونهای ساخته بود که زندگی وی پر از خیر و برکت باشد.
با مرحوم شهید
دکتر بهشتی در سال ۱۳۴۲ و در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی ۱۵ خرداد در
اصفهان آشنا گردید و از این طریق خود را هرچه بیشتر به ولایت فقیه متصل کرد. در همین ایام بود که پیشنهاد ورود به گارد به وی داده شد با اینکه دست و دلش میلرزید و میدانست که گارد قلب رژیم است ولی وظیفهاش به او حکم میکرد که هرچه بیشتر به نقطه راس هرم نزدیک شود و گام مؤثرتری در جهت عملی ساختن هدفهای خود بردارد. با مشورتی که با منابع متصل به مرجع ولایت داشت به او گفته شد که ورود به گارد را بپذیرد.
ورود او به گارد در حکم وسیلهای بود که بتواند اطلاعات کسب، و به دستگاه ضربه وارد کند و هستههای بینش را در گارد و ارتش شکل دهد. پس با امام رابطه برقرار کرد، و با راهنماییهای ایشان، نیروهای متعهد و انقلابی را جذب، و سعی کرد اطلاعات سری را در اختیار مبارزان مسلمان قرار دهد.
در دانشکده افسری تدریس میکرد چون از این راه بهتر میتوانست نیروهای متعهد و انقلابی را شناسایی کند. در زمینه
تبلیغ اسلام در ارتش، انواع فعالیتهای را انجام میداد و چنان شد که در اوج تظاهرات دهم
محرم در تهران، سالن غذاخوری افسران و درجهداران گارد در پادگان لویزان، پذیرای حادثهای دردناک برای رژیم منفور شاهنشاهی گردید که هیچگاه در مخیلهاش خطور نمیکرد و خبر وقوع این حادثه را رسماً اعلام نکرد، لیکن بزودی تمام مردم مطلع شدند و سرانجام انقلاب اسلامی پس از طی مراحل سخت مبارزاتی به دست رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت
امام خمینی (رحمةاللهعلیه) با شرکت مردم دلیر و انقلابی ما و با همت نیروهای معتقد و مسلمان به پیروزی رسید.
در آن هنگام که جریانات گوناگون اجتماعی و انحرافهای پیدرپی، جوانان ما را آماج تیرهای خود قرار داده بود،
بهائیت با شیوههای خاص خود در حال جذب جوانان ما به سوی خود بودند، شهید کلاهدوز تمام هم و غم خود را صرف مجادله و مخالفت با این طیف وسیع تبلیغات آلت دست حاکمیت ظلم کرد. پس در دوران اوجگیری انقلاب، فعالانه در تمامی صحنهها حضور مییابد و با ورود امام به ایران، بر فعالیتهای خود میافزاید.
مواقعی که افسر نگهبان میشد دفتر وقاعی روزانه را میدید و چیزهایی را که مهم بودند برای گروه میآورد تا تجزیه و تحلیل کنند و خط مشی بعدی کشور و مبارزات را تعیین کنند. تا جایی که در شب ۲۱ بهمن ۵۷، متوجه نقل و انتقالات مشکوکی در سطح پادگان، و متوجه نقشههای فاجعهآمیز آنها میشود. از اینرو شب، پست نگهبانی را از افسر نگهبان تحویل میگیرد و به هر وسیلهای خود را به اتاق تیمسارها میرساند و متوجه نیت پلید آنها میگردد. سپس از پادگان خارج میشود و خبر را به بیت امام میدهد و به پادگان باز میگردد و تا صبح مشغول بیرون آوردن سوزن چکاننده تانکها میشود و بدینترتیب بزرگترین توطئه رژیم را مبنی بر گلولهباران فرودگاه، مجلس، مرکز رادیو و تلویزیون، میدان ارگ، راهآهن و بیت امام را عقیم میگذارد.
با سقوط رژیم، تسخیر پادگانها به دست مردم و اعلام همبستگی ارتش با مردم، شهید کلاهدوز که مرد میداندار عرصه بود در پی آن شد که با تمامی نیرو از این ثمره گرانبها نگاهبانی کند. پس او بیدارتر از پیش، انقلاب را پاس میداشت و از حریم اسلام و انقلاب، مراقبت و محافظت بیشتری میکرد.
او با ارادهای خلل ناپذیر، شب و روز از وسایل، ابزار و ادوات پادگانها حفاظت میکرد و در دستگیری سران رژیم، نقش مؤثری داشت. در زمانی که عدهای دم از انحلال ارتش میزدند ایشان سخت مخالفت کرد و با اطاعت از فرمان حضرت امام (رحمةاللهعلیه)، کار سازمان بخشیدن به ارتش را برعهده گرفت.
گروهی که هسته مرکزی آن با همت والای کلاهدوز، اقاربپرست و تنی چند از نظامیان متعهد و نیروهای انقلابی تشکیل گردید و ارتش مکتبی از رهاوردهای شایان توجه این ستاد بود. نقش مؤثر و کارساز شهید کلاهدوز تنها در حوزه عمل این کمیته خلاصه نمیشد بلکه او به همراه شهید منتظری و شهید
نامجو واحدی از نیروهای انقلابی را در گارد سابق تشکیل داد و خود بهترین مشاور مطلع و آگاه برای آنها بود.
همکاری او با سپاه از قبل از تشکیل سپاه بود. شهید کلاهدوز با درجۀ سروانی از سازمان ارتش خارج شد و به همراهی شهید منتظری و تنی چند از نیروهای متعهد تشکیلاتی به نام «پاسداران انقلاب» را ایجاد کرد. هنگامی که سپاه به صورت منظم به عنوان یک نهاد به امر
امام خمینی (رحمةاللهعلیه) ایجاد گردید، کلاهدوز جزء اولین کسانی بود که با میل و رغبت خود به سپاه روی آورد و به عنوان یکی از اعضای شورای عالی سپاه انتخاب شد. باید او را به حق از بنیانگذاران و از محورهای اصلی سپاه دانست. نقش او در لحظه لحظههای این نهاد مشهود است.
با آن اعتقادات عمیق از همان ابتدا، امر مهم آموزش را در سپاه از طرف نماینده شورای انقلاب برعهده گرفت و در نتیجه فعالیتهای چشمگیر، قائممقام فرمانده سپاه گردید. او از جمله کسانی بود که توانست سپاه را در مقابل تمامی توطئههای داخلی و خارجی حفظ کند و پس از مدتی ارتش و سپاه به همت او و یارانش به عنوان دو بازوی توانمند انقلاب شدند.
شهید کلاهدوز معتقد بود که سپاه باید نیروی منظم زمینی و هوایی داشته باشد و به پیروی از همین نیات، موفق شد با کمک افراد متخصص و متعهد طرح تشکیل یگان هوایی را در سپاه تهیه کند. این یگان، در شهریورماه ۱۳۶۶ به فرمان حضرت امام به عنوان نیروی هوایی سپاه رسماً تشکیل و گسترش یافت.
کلاهدوز دریافته بود که
آمریکا درصدد ترفندهای جدیدی برای ضربهزدن به
اسلام است. از اینرو مساله جنگهای پارتیزانی و آموزش آنها را برای اعضای سپاه پیشنهاد کرد و سپس در پی جذب نیروهای نخبه در سپاه شد. زیرا معتقد بود سپاه به افراد متعهد و متخصص برای افسری نیاز دارد و برای این منظور از هیچ کوشش و تلاشی فروگذار نکرد.
وادی ششم زندگی شهید کلاهدوز، دوران
جنگ تحمیلی و دفاع مقدس است. در
عملیات شکستن حصر آبادان، که با فرمان صریح حضرت امام (قدس سره) آغاز شد، شهید کلاهدوز نقش بسزایی داشت. کلاهدوز هرگز ارتباط خود را با ارتش قطع نکرد و بر این اساس جلسات متعددی با افراد رده بالای ارتش و سپاه برگزار میکرد و در نزدیک شدن این دو نهاد مردمی، تاثیر بسزایی داشت.
شهید کلاهدوز عاشق مطالعه بود و بیشتر اوقات فراغت خود را صرف ورزش و مطالعه میکرد. به سادهزیستن علاقه زیادی داشت.
تدوین اساسنامه تشکیلاتی سپاه از جمله مواردی است که شهید در آن نقش بسزایی داشت و زمانی که مقرر شد برای سپاه آرم و علامتی در نظر گرفته شود، وی معتقد بود باید با صاحبنظران مشورت شود در این زمینه سهلانگاری را جای نمیدانست. اهل
افراط و
تفریط نبود. برخوردهایش کاملاً حسابشده و سنجیده بودند.
او عنصری آگاه و در تمام زمینهها فعال، کنجکاو و نمونه بود. راستی، درستی و
صداقت در کارها، رفتار و گفتارش جلوهگر بود. اطاعت او از امام در حد تعبد بود، زیرا او خود را از صمیم قلب مطیع اوامر امام میدانست و میکوشید حرکات و سکناتش با خواستههای حضرت امام مطابقت کامل داشته باشد.
بسیاری از دوستان و همرزمان وی معتقدند که او عصاره و خلاصه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است و مجموع ویژگیهایی که انقلاب برای یک سپاهی و یک پاسدار اسلام قائل است در او گرد آمده بود. او از تظاهر و خودنمایی پرهیز داشت و در انجام وظایف اجتماعی، اعتقادی و مذهبی میکوشید کارها را بدون
ریا و تنها به خاطر
رضای خدا انجام دهد و همین صفت حسنه او بود که باعث شد همسایگانش متوجه نشوند کسی که در همسایگی آنها زندگی میکند قائممقام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. همین امر باعث شده بود که تمامی اهل محل و همسایگان انگشت حسرت به دهان گیرند که چرا او را بهتر و بیشتر نشناختهاند.
در انجام فرمانهای الهی پایبند بود و تحت هیچ شرایطی از انجام آن، شانه خالی نمیکرد. در محیط خانواده آرام و متین بود چنانکه همه او را دوست میداشتند. در کارها بسیار جدی و مطمئن بود و احساس مسئولیت میکرد. مردمدار، خوشفکر، مؤدب و پاکیزه بود و براستی که خلوص و ادب و رفتار او میتواند برای همگان سرمشق و الگوی خوبی باشد.
وقتی خبر شهادتش به سپاه رسید عدهای از بچهها میگفتندکه سپاه یتیم شده است. با اینکه قائم مقام سپاه بود هرگز راضی نمیشد برایش نگهبان و محافظ بگذارند و با سعی و تلاش فراوان دوستان، قبول کرد که مسلح شود.
کم میخوابید، کم میخورد و کم حرف میزد. مدیریت صحیح و پشتکار و خستگیناپذیری،
سعه صدر و تحمل زیادی در ناملایمات و شداید داشت. سنگ صبور همه بود. بیتوقع، بیریا و عاشق و مخلص و جوانمرد بود. از هیچ کس گله نمیکرد و با انجام کوچکترین خطایی، فوراً عذرخواهی میکرد. در مشکلات صبور بود و دیگران را دلداری میداد.
روحیه شهادتطلبی داشت و میکوشید آنرا در دیگران نیز تقویت کند.
سرانجام شهید کلاهدوز سال ۱۳۶۰ به هنگامی که با دیگر سرداران اسلام و حدود یک صد تن از رزمندگان اسلام از جبهههای جنوب به
تهران بر میگشت بر اثر سانحه هوایی (
سقوط هواپیمای سی-۱۳۰) در منطقه کهریزک تهران به درجه
شهادت نایل آمد.
•
پایگاه اطلاع رسانی هیئت معارف جنگ، برگرفته از «زندگینامه شهید یوسف کلاهدوز»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۱/۰۴/۱۱.