حبس باغی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حبس باغی از مباحث فقهی و حقوقی مربوط به حقوق زندانی و درباره حکم زندانی کردن باغی و شورشی بر ضد
امام عادل بحث میکند. در این باره بین فقیهان اختلاف نظر وجود دارد. در میان فقیهان شیعه و همچنین
اهل سنت عدهای قائل به کشتن اسیران اهل بغی شده و برخی دیگر حکم به زندانی کردن آنها دادهاند. البته هر دو گروه به روایاتی استناد کردهاند.
در اینجا به بررسی معنای باغی از دیدگاه فقهای شیعه و دیگر مذاهب میپردازیم:
۱.
شیخ طوسی: هر کسی که بر ضد امام عادل بشورد و
بیعت او را بشکند و با اوامر او مخالفت کند، باغی است و امام میتواند با او بجنگد.
۲.
علی بن حمزه: باغی هر کسی است که بر ضد امام عادل بشورد.
۳.
ابن ادریس: جنگ با اهل بغی واجب نیست و احکام آن بر آنان جاری نمیشود مگر با سه شرط: یکی اینکه آنان در پناهگاهی باشند که پیشگیری از آنها و متفرق کردنشان ممکن نباشد مگر با صرف اموال و تجهیز ارتش و کارزار.
دوم اینکه از چنگ امام خارج شوند و در شهر یا روستایی مستقل زندگی کنند، ولی اگر با امام باشند و در چنگ او، اهل بغی نیستند.
سوم اینکه برای جدایی از رهبری توجیه درستی از نظر خودشان داشته باشند، امّا کسی که بدون توجیه، از رهبری جدا شده است این قاطع طریق است و حکم ایشان حکم
محارب است نه باغی.
۴.
یحیی بن سعید: باغی کسی است که در بیعتی که مسلمانان با امام انجام دادهاند داخل نشده باشد یا اینکه بیعت با امام را بشکند.
۵.
علّامه حلّی: هر کس بر ضد امام عادل بشورد باغی است و باید با او جنگید. (و علّامه حلّی در
مختلف الشیعة باب جهاد عدم تسلیم حق به او را اضافه کرده است.)
۶. همو (پس از نقل مضمون کلام
سرائر): من به این مساله اشکال دارم.
۷.
شهید اوّل: هر کس بر یکی از
امامان معصوم بشورد، باغی است و واجب است با او کارزار شود.
۸.
سمرقندی:
[
گروه باغی
]
گروهیاند که تشکیلات نظامی دارند و با توجیه و تاویل در بعضی از احکام با مسلمانان مخالفت ورزیدهاند؛ مانند
خوارج و جز آنان، و به یکی از بلاد اسلامی دست یافته و برای خود تجمعی دارند و احکام خود را اجرا میکنند.
نیز گفته است: دستهای که با توجیه و تاویل بر امام بشورند و با جماعت مخالفت کنند.
۹.
قرافی: گروه باغی کسانیاند که بر ضد امام بشورند و خواستار خلع او باشند یا مانع از اطاعت او شوند یا بخواهند جلو حقّ واجبی را بگیرند و در همۀ این موارد برای خود توجیهی داشته باشند.
۱۰.
نیشابوری: گروه باغی- در اصطلاح فقیهان- دستهای هستند که با امام مخالفت کنند و برای خود توجیه باطلی داشته باشند (اگر از سایر چیزهایی که این شرط را رد میکند؛ یعنی آیۀ شریفه این شرط و قیدی را که
اهل سنّت آوردهاند مردود میشمارند. و اینکه خود این مطلب، به جهت نامعقول بودن صحیح نیست و دیگر موارد، بگذریم، برمیآید مقصود این است که
معاویه را باغی قرار دهد وگرنه، باید معاویه را یا کافر شمرد- کما اینکه از
علی (علیهالسّلام) بدین - تصریح شده و به زودی ذکر میشود- یا لااقل محارب باشد، اگر از همۀ اینها چشم بپوشیم، ما بیان میداریم که این مطلب، معنایش این است که خروج کنندگان علیه امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در
صفین بلکه در
جمل نیز تا چه رسد به
نهروان … باغی به معنای مصطلح کلمه نبودند؛ زیرا آنان حق و امر الهی را در مورد علی (علیهالسّلام) میدانستند با این حال معاند بودند … به خصوص که امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) پیش از جنگ دلایل روشن و قاطعی میآورد که هیچ عذری برای هیچکس نمیگذاشت. شاید روشنی برهان سبب شده بود که خود حضرت و یاران برگزیدهاش، در صفین محاربان را کافر بخوانند. حتی میبینیم که حضرت قسم یاد میکند که آنان
اسلام نیاوردند، ولی به ظاهر تسلیم شدند و
کفر را پنهان کردند و چون یارانی برای خودشان یافتند به دشمنیشان با ما بازگشتند جز اینکه اینان نماز خواندن را رها نکردند. به علی (علیهالسّلام) وقتی خواست نامهای برای معاویه و شامیان بنویسد، گفته شد: آیا قبول داری که آنها مؤمن و مسلمان هستند؟ فرمود: من مؤمن و مسلمان بودن معاویه و یارانش را قبول ندارم.
کما اینکه، حضرت علی (علیهالسّلام) خود و یارانش و معاویه و یاران او را مصداق قول خداوند تعالی: «… فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ کَفَرَ …؛
بعضی از آنان کسانی بودند که ایمان آوردند و بعضی از آنان کسانی بودند که کفر ورزیدند» دانست و فرمود:
«فنحن الذین آمنوا و هم الذین کفروا»؛ ما کسانی هستیم که ایمان آوردیم و آنان کسانیاند که کفر ورزیدند و آن حضرت (علیهالسّلام) در روز نبرد صفین فرمود: (باقیماندۀ این گروه و اولیای شیطان را بکشید. بکشید هر کس را که میگوید: خدا و
پیامبر دروغ گفتند و ما میگوییم: خدا و رسولش درست گفتند. آنگاه غیر آن چه را در دل نهان داشتند اظهار میکنند و میگویند: خدا و رسولش درست گفتند).
چارهای نیست که بگوییم: مقصود از کفرشان- به دلیل تاویل- کفر (ارتداد) ملی است نه کفر ردّه (ارتداد) از شرع، با اینکه فی الجمله اظهار اسلام میکردند و لذا از زمرۀ مسلمین آنان را خارج نکردند.
جرم محاربان با علی (علیهالسّلام) از جرم محاربان با رسول خدا بیشتر است؛ زیرا اینان
قرآن میخواندند و برتری اهل فضل را میشناختند، ولی با وجود این، بعد از آگاهی به چنان عملی دست زدند.) و این بطلان، ظنّی باشد نه قطعی. پس مرتد خارج میشود؛ چون باطل بودن توجیه مرتد، قطعی است و همینطور خوارج … و کسی که از روی
عناد مانع اجرای حقّ شرعی- که از آن خدا یا خلق است- شود نیز خارج میشود؛ چون توجیهی ندارد.
نظر نگارنده: روشن شد باغی به مسلمانی گفته میشود که بر ضد امام عادل بشورد، محارب باشد یا نباشد، و محارب به کسی گفته میشود که با امام عادل یا مسلمانان بجنگد مسلمان باشد یا کافر.
۱. و فی شرح الاخبار لصاحب الدعائم: «عن موسی بن طلحة بن عبید اللّه، و کان فیمن اسر یوم الجمل و حبس مع من حبس من الاساری بالبصرة، فقال: کنت فی سجن علی (علیهالسّلام) بالبصرة، حتی سمعت المنادی ینادی: این موسی بن طلحة بن عبید اللّه؟ قال: فاسترجعت و استرجع اهل السجن و قالوا: یقتلک. فاخرجنی الیه. فلما وقفت بین یدیه، قال لی: یا موسی! قلت: لبّیک یا امیر المؤمنین! قال، قل: استغفر اللّه! قلت: استغفر اللّه و اتوب الیه، ثلاث مرّات. فقال لمن کان معی من رسله: خلّوا عنه. و قال لی: اذهب حیث شئت؛ و ما وجدت لک فی عسکرنا من سلاح، او کراع فخذه، و اتّق اللّه فیما تستقبله من امرک و اجلس فی بیتک فشکرت و انصرفت.
و کان علی (علیهالسّلام) قد اغنم اصحابه ما اجلب به اهل البصرة الی قتاله
[
ای اتوا به فی عسکرهم
]
و لم یعرض لشیء و غیر ذلک لورثتهم، و خمس ما اغنمه مما اجلبوا به علیه، فجرت ایضا بذلک السنة؛
صاحب
دعائم الاسلام گوید: از
موسی بن
طلحة بن عبیداللّه، که خود از کسانی که روز جمل اسیر شده و با اسیران در
بصره زندانی بود، نقل است که، من در زندان امام علی (علیهالسّلام) در بصره بودم که شنیدم کسی صدا میزند: موسی بن طلحة بن عبید اللّه کجاست؟ من گفتم: اِنّٰا لِلّٰهِ وَ اِنّٰا اِلَیْهِ رٰاجِعُونَ و اهل زندان هم
استرجاع کردند و گفتند: تو را میکشد. امام مرا پیش خود خواند، وقتی که در برابر او ایستادم به من فرمود: موسی! گفتم: بله، ای امیر مؤمنان! فرمود: بگو: (استغفر اللّه)، سه بار گفتم: (استغفر اللّه و اتوب الیه.) سپس به یارانش- که همراه من بودند- فرمود: رهایش کنید. به من فرمود: هرجا میخواهی برو و اگر چیزی از خودت در اردوی ما یافتی، سلاح یا مرکب، بردار و در آیندۀ امورت پرهیزگار باش و در خانهات بنشین. من تشکر کردم و بازگشتم.
علی (علیهالسّلام) آن چه را اهل بصره به جبهه آورده بودند، به عنوان غنیمت به اصحابش داد و متعرّض اموال دیگری که از ایشان باقی مانده بود نشد و خمس غنیمت هم از همان چیزهایی بود که به جبهه آورده بودند و در نتیجه سنّت بر این جاری شد.»
۱. شیخ طوسی: اگر اسیری از اهل بغی در دست اهل عدل افتاد اگر رزمنده باشد؛ یعنی جوان چابکی که توان جنگ دارد میتواند زندانیاش کند و نباید او را بکشد. بعضی از ایشان گفتهاند: میتواند او را بکشد و مذهب ما همان قول اوّل است. وقتی ثابت شد که کشته نمیشود، زندانی و بیعت به او عرضه میشود. اگر به بیعت در حال برپایی جنگ گردن نهاد، از او پذیرفته میشود و رها میشود و اگر بیعت نکرد در زندان میماند تا جنگ تمام شود. پس از جنگ اگر توبه کردند یا سلاح را کنار گذاشتند و از جنگ دست کشیدند یا به طرفی غیر از گروه تشکیلاتی رفتند، آنان را آزاد میگذاریم و اگر به گروه تشکیلاتی رو آوردند در این حالت از نظر ما آزاد گذاشته نمیشوند. بعضی از ایشان گفتهاند: آزاد گذاشته میشوند؛ زیرا فراری آنها دنبال نمیشود، در حالی که ما گفتیم در صورتی که در حال شکست به طرف گروه تشکیلاتی فرار کردند، فراری آنها دنبال میشود.
۲. همو: اگر یکی از جنگجویان اهل بغی اسیر شود امام میتواند وی را حبس کند و نمیتواند بکشد و
شافعی همین را گفته است، ولی
ابو حنیفه گفته است: میتواند بکشد.
۳. علّامه حلّی: اگر فردی از اهل بغی اسیر اهل عدل شود، اگر جوانی قوی باشد زندانی میشود تا بیعت کند یا اینکه یارانش شکست بخورند و گروهی برای آنان باقی نماند و سلاحهایشان را کنار بگذارند.
۴. همو: اگر فردی از اهل بغی در دست اهل عدل افتد در صورتی که جوان جنگجو باشد، پیشنهاد بیعت به او میشود، اگر در حال برپایی جنگ بیعت کرد، از او پذیرفته و آزاد میشود و اگر بیعت نکرد در زندان میماند، پس از پایان جنگ اگر توبه کردند و سلاح را زمین گذاشتند و از جنگ دست کشیدند یا فرار کردند بدون اینکه به طرف تشکیلات بروند، آزاد گذاشته میشوند، ولی اگر به طرف تشکیلات رفتند در آن حال، از نظر ما رها نمیشوند. برخی از ایشان گفتهاند: آزاد گذارده میشود؛ چون فراری آنها دنبال نمیشود و ما خلاف آن را بیان کردیم.
۵. شهید اوّل: اگر رزمندهای از ایشان اسیر شود، زندانی میشود تا جنگ تمام شود.
۶.
شیخ محمدحسن نجفی: اگر رزمندهای از آنها اسیر شود، در دروس گفته است: زندانی میشود تا جنگ تمام شود، ولی در بعضی اخبار آمده است:
عمّار، اسیری از ایشان را نزد
امام علی (علیهالسّلام) آورد آن حضرت او را کشت. خدا آگاه و داناست.
۷.
ابو یوسف: بعضی از اصحاب ما گفتهاند: اگر اردوی اهل بغی برپا باشد اسیرانشان کشته و فراریشان دنبال و مجروحشان تعقیب میشوند، ولی اگر لشکر و تشکیلاتی نداشته باشند که به آن پناه ببرند فراریشان دنبال و مجروحشان تعقیب و اسیرانشان کشته نمیشوند و اگر ترس این باشد که اسیران اگر آزاد شوند تشکیلات برپا کنند به زندان سپرده میشوند تا توبۀ ایشان حتمی شود.
۸.
فیروزآبادی: اهل بغی: اگر مردی از ایشان اسیر شود حبس میشود تا جنگ تمام شود سپس رها و از او پیمان گرفته میشود که به جنگ بازنگردد و اگر بچه و یا زنی اسیر شود بنابر نص، آزاد میشوند و گفته شده: حبس میشوند.
۹.
ابو یعلی فرّاء: حالات اسیران اهل بغی ملاحظه میشود. اگر از بازگشت اسیر به جنگ در امان باشیم، آزاد میشود و هر کدام خوف این باشد که به جبهه برگردد، حبس میشود تا جنگ از بین برود، آنگاه آزاد میشود و پس از آن حبس نمیشود.
گفته است: هر کدام از آنها دارای فکر مستقیم و قدرت و تندی زیاد نباشد
تعزیر و
حبس میشود.
۱۰. سمرقندی: اگر دارای محل امن نباشند که در آن اجتماع کنند، امام نمیتواند اسیران و فراریشان را بکشد، ولی او را حبس میکند تا توبه کنند و بعد از توبه آزادشان میکند. بعد از توبه اموال و سلاحی که امام از ایشان گرفته است- اگر امام روی کار باشد- به ایشان بازمیگرداند و ضمانتی در مورد آن چه خرج کردهاند ندارند.
۱۱.
ابن قدامه: اهل بغی اگر جنگ را به گونهای رها کردند؛ یعنی یا به اطاعت گردن نهادند یا سلاح را زمین گذاشتند یا به طرف گروه یا غیر گروه عقبنشینی کردند، یا اینکه از ادامۀ جنگ به واسطۀ زخمی شدن یا مرض یا اسارت ناتوان شدند
[
در همۀ این احوال
]
کشتن و تعقیب آنها حرام است. شافعی هم همین را گفته است. ابو حنیفه نیز در صورتی که شکست خوردند، در حالی که تجمعی نداشته باشند نیز مثل قول ما گفته است، ولی در صورتی که تجمعی داشته باشند که بدان پناه ببرند، گفته است: جایز است کشتن فراری و اسیرشان و تعقیب و کشتن مجروحشان، و اگر تجمعی نداشتند کشته نمیشوند، ولی کتک دردناکی میخورند و حبس میشوند تا از پندار خود دست بردارند و توبه کنند. این را در مورد خوارج ذکر کردهاند. از
ابن عباس هم این گونه روایت است. برخی از اصحاب شافعی آن را اختیار کردهاند؛ زیرا اگر ایشان را نکشد، اجتماع میکنند و سپس به جنگ بازمیگردند.
۱۲.
احمد بن یحیی: فصلی در حدود: … امام است که میتواند اقامۀ حدود کند … جاسوس و اسیر کافر یا باغی را در صورتی که جنگ ادامه داشته باشد، بکشد وگرنه باغی، حبس و دربند میشود.
۱۳.
مرداوی (گفتۀ او: (هر کس از مردانشان اسیر شود، حبس میشود تا جنگ تمام شود سپس رها میشود.)): مذهب این است و جمهور اصحاب بر آنند و به آن در هدایه، مذهب، مسبوک الذهب، مستوعب، خلاصه، هادی، بلغه، محرّر، نظم، وجیز و دیگر کتب جزم پیدا کردهاند. در رعایتین و فروع و غیر این دو، آن را مقدّم داشتهاند. گفته شده است: اگر از بازگشت او به جنگ ایمن باشیم رها میشود. در ترغیب گفته است: در صورتی که تشکیلات آنها برقرار باشد، آزاد نمیشود. من میگویم: صواب همین است و شاید مراد کسی که به صورت مطلق آورده، همین باشد. بنابراین، اگر تشکیلات آنها درهم شکسته باشد ولی احتمال اجتماع آنها در آن زمان باشد در آزادی آنان دو وجه است و در رعایتین، حاوی الصغیر و فروع به صورت مطلق آوردهاند و من میگویم: صواب آزاد نکردن اوست.
۱۴.
جزیری:
حنفیه گفتهاند: امام با اهل بغی ابتدای به جنگ نمیکند … و اگر خبر به امام رسد که آنها سلاح میخرند و آمادۀ جنگ میشوند، باید آنان را دستگیر و حبس کند تا دست بردارند و توبه کنند و این به جهت آن است که به قدر امکان دفع شرّ شود.
حنفیه و
مالکیه گفتهاند: امّا امام دربارۀ اسیر اختیار دارد. ملاحظه میکند کدام یک برای درهم کوبیدن تشکیلات آنها مؤثرتر است: کشتن یا حبس، که به حسب موقعیت فرق میکند و برای هوای نفس و تشفّی خاطر نباید کاری انجام دهد.
• طبسی، نجمالدین، حقوق زندانی و موارد زندان در اسلام، ص۳۳۳-۳۴۱.