عباس بن علی بن ابی طالب
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عباس بن علی (۲۶-۶۱ق)، مشهور به ابوالفضل، قمر بنیهاشم و بابالحوائج، فرزند
امام علی (علیهالسلام) و
ام البنین، برادر
امام حسن و
امام حسین (علیهماالسلام) و از شهدای واقعه کربلاست.
از زندگی و حالات آن بزرگوار در طول حیات جز حضور در
جنگ صفین اطلاعات چندانی وجود ندارد و مهمترین فراز زندگیاش مربوط به واقعه عاشوراست. وی در
واقعه کربلا فرمانده و پرچمدار سپاه امام حسین (علیهالسلام) بود و سقایت و آب آوردن به خیمهها را بر عهده داشت. او یکی از شخصیتهای برجستهای که از نقشآفرینان اصلی وقایع عاشورا بود و صحنههایی از وفاداری و جانبازی در راه دفاع و اطاعت از فرمان امام خویش به یادگار گذاشت. طبق نقل مقاتل دو اماننامهای از طرف
عبیدالله بن زیاد برای آن حضرت و برادرانش فرستاده شد ولی آنها اماننامه را رد کرده و در سپاه امام حسین (علیهالسلام) جنگیده و به
شهادت رسیدند. گزارشهای مختلفی درباره شهادت ایشان نقل شده است؛ طبق نقلها حضرت ابوالفضل به اثر ضربت عمود آهنین بر فرق مبارک و قطع شدن دستانش به شهادت رسید. روایات زیادی از
امامان معصومین (علیهمالسلام) درباره مقام والای حضرت عباس در
بهشت نقل شده است. شیعیان برای ایشان مقام بالایی قائل بوده و ایشان را باب الحوائج نامیده و به ایشان متوسل میشوند؛ درباره مقام، کرامات و برآورده کردن حوائج مردم، کتابهای بسیاری نوشته شده است.
حرم حضرت ابوالفضل در نزدیکی
حرم امام حسین (علیهالسلام) واقع شده و یکی از زیارتگاههای مهم
شیعیان و محل حوائج مردم است. شیعیان
روز تاسوعا نهم
ماه محرم را به نام و بزرگداشت آن حضرت به
عزاداری میپردازند.
عباس بن علی بن ابیطالب، مکنّی به ابوالفضل، برادر
امام حسن (علیهالسلام) و
امام حسین (علیهالسلام)، در روز چهارم
ماه شعبان سال
۲۶ هجری در
مدینه منوره دیده به جهان گشود و در سال
۶۱ هجری به شهادت رسید.
سنّ مبارکش را هنگام شهادت ۳۴ سال نوشتهاند. از این مدت چهارده سال با پدرش
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و نُه سال با برادرش امام مجتبی (علیهالسلام) و یازده سال با امام حسین (علیهالسلام) زیست.
کنیه حضرت ابوالفضل، ابوالقریة،
ابوالقاسم.
و القاب آن حضرت قمر بنی هاشم،
سقّاء،
علمدار،
العبد الصالح،
المواسی الصابر،
المحتسب،
شمرده شده است.
مادر حضرت عباس، فاطمه دختر حزام (پدر فاطمه «حرام» به را مهمله نیز گفته شده است)
از نسل
بنی کلاب، مکنّی به
ام البنین میباشد که پس از شهادت
حضرت فاطمه (علیهاالسلام) به پیشنهاد
عقیل، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) او را به همسری برگزید، چرا که آن حضرت از عقیل خواستار همسری از تبار دلاوران نامآور شد تا فرزندی دلیر و شجاع برای او آورد و عقیل ام البنین را به آن حضرت پیشنهاد نمود.
ثمره این ازدواج چهار فرزند به نامهای عباس،
عبداللَّه،
جعفر و
عثمان بود.
امام سجاد (علیهالسلام) عموی خود عباس را چنین توصیف میفرماید: «رَحِمَ اللَّهُ عَمِىَّ الْعَبَّاسَ فَلَقَدْ آثَرَ وأَبْلی وفَدی أَخاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّی قُطِعَتْ يَداهُ فَأَبْدَلَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنْهُما جِناحَيْن يَطیرُ بِهِما مَعَ الْمَلائِكَةِ فی الْجَنَّةِ كَما جُعِلَ لِجَعْفَرِ بْنِ أَبی طالِبْ علیه السلام؛ وَإنَّ لِلْعَبّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبارَكَ وَتَعالی مَنْزِلَةٌ يَغبِطَهُ بِها جَمیعَ الشُّهدَاءِ يَوْمَ القِیامَةِ».
خداىْ عمویم عباس را رحمت کند که
ایثار کرد و خود را به سختی افکند و در راه برادرش جانبازی کرد، تا آنکه دستهایش از پیکر جدا گردید. آنگاه
خداوند به جای آنها دو بال به وی عنایت فرمود که در
بهشت همراه
فرشتگان پرواز کند، همانسان که برای
جعفر طیار قرار داد.
عباس نزد خداوند مقامی دارد که همه شهدا در
قیامت بدان غبطه میخورند.
امام صادق (علیهالسلام) در وصف عبّاس میفرماید: «کانَ عَمُّنَا الْعَبَّاسَ نافِذَ البَصیرَةِ، صَلْبَ الْأیمانِ، جاهَدَ مَعَ أَبی عَبْدِاللَّهِ (علیهالسلام) وَأَبْلی بَلاءً حَسَناً وَمَضی شَهیدا»
عموی ما عباس (علیهالسلام) دیدهای تیزبین و ایمانی استوار داشت. همراه حسین (علیهالسلام)
جهاد کرد و از امتحان سرافراز بیرون شد و سرانجام به
شهادت رسید.
از دوران کودکی عبّاس (علیهالسلام) اطّلاع چندانی به دست نیست جز اینکه نقل کردهاند روزی بر زانوی پدرش امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نشسته بود. حضرت گفت: بگو یک. ابوالفضل (علیهالسلام) گفت: یک. حضرت فرمود: بگو دو. عرض کرد با زبانی که یکی گفتم شرم دارم که دو بگویم.
مرحوم نقدى آن جریان را به
حضرت زینب نیز نسبت داده است.
درباره دوران جوانی وی گفتهاند که در
جنگ صفین حضور داشت، ولی پدرش به وی اجازه مبارزه نداد.
ولی برخی دیگر، قتل
ابوالشعثاء و هفت فرزند او را به وی نسبت دادهاند.
در گزارش دیگری
خوارزمی گوید که در جنگ صفین آنگاه که کریب به جنگ با امام علی (علیهالسلام) آمد، حضرت لباس فرزندش عباس (علیهالسلام) را که مردی کامل بود، به تن کرد و به جنگ با او بیرون شد.
حضرت عباس (علیهالسلام) دارای دو فرزند به نامهای فضل و عبیداللَّه از لبابه دختر
عبیداللّه بن
عباس بن عبدالمطلب بود، و نسل آن بزرگوار از طریق عبیداللَّه امتداد یافت.
یکی از شخصیتهای برجستهای که از نقشآفرینان اصلی وقایع عاشورا بود و صحنههای جاودانهای از
وفاداری و جانبازی در راه دفاع از
حجت خدا و اطاعت از فرمان امام خویش به یادگار گذاشت، حضرت عباس بن علی (علیهالسّلام) است. او از یک طرف در صحنه نبرد، چنان رشادت و حماسه از خود نشان داد که عرصه را بر دشمن تنگ کرد، و از طرف دیگر، نسبت به امام حسین (علیهالسّلام) چنان مطیع و وفادار بود که در طول تاریخ، از او به عنوان قهرمانی فداکار و برادری وفادار یاد میشود. شهادت چنین شخصیت بزرگی، از مصائب مهم و از رویدادهای بزرگ روز عاشورا بود. گرچه چگونگی مبارزه و شهادت عباس بن علی (علیهالسّلام) را برخی مورخان و مقتلنویسان، با تفاوتهایی گزارش کردهاند، ما در اینجا سعی میکنیم با ترکیب و ترسیم مجموع گزارشها، کیفیت مبارزه و شهادت این شهید والامقام را به گونهای منطبق با منابع متقدم، و به ترتیب حوادث ارائه کنیم.
نخستین ماموریت حضرت عباس (علیهالسلام) در واقعه کربلا عصر
روز نهم انجام شد که به فرمان برادر به نزد دشمنان رفت و از آنان خواست که شب را به آنان مهلت دهند تا با خداوند به
راز و نیاز بپردازند.
در هنگامی که حضرت ابوالفضل درخواست مهلت برای شب عاشورا را از دشمن خواست، کزمان، غلام
عبداللّه بن ابیمحل (عبداللَّه بن ابىمحل، برادرزاده امالبنین مادر حضرت ابوالفضل است، در این صورت دائىزاده ابوالفضل مىشود) اماننامهای را که
شمر و عبداللَّه ابن ابیالمحل از
ابن زیاد گرفته بودند برای او و برادرانش آورد.
هنگامی که چشم فرزندان امالبنین به اماننامه افتاد گفتند: سلام ما را به داییمان برسان و بگو ما نیازی به امان شما نداریم، امان خدا از امانزاده سمیه بهتر است.
بنا به روایتی شمر- که خود نیز از قبیله بنی کلاب بود- پشت خیمهها آمد و بانگ برآورد کجایند خواهرزادگانم؟! فرزندان علی (علیهالسلام) او را جواب ندادند. امام (علیهالسلام) فرمود: او را پاسخ دهید، هر چند فاسق باشد.
عباس و جعفر و عثمان بیرون شدند و پرسیدند تو را چه شده است؟ و چه میخواهی؟ گفت: ای خواهرزادگانم، سوی من آیید، چون در امان هستید و خویش را با حسین به کشتن مدهید!
آنان او را
ناسزا داده گفتند: خدای لعنت کند تو و اماننامهات را! آیا چون دایی ما هستی ما را امان میدهی؟! ولی فرزند
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در امان نباشد؟ آیا به ما فرمان میدهی از ملعون و ملعون زادهها اطاعت کنیم؟ شمر خشمگین گشت و از آنجا دور شد.
بنا به نقلى دیگر آنگاه كه ابوالفضل (علیهالسلام) پاسخ شمر را گفت،
زهیر بن قین نزد وى آمد و گفت: هنگامى كه پدرت امِیرالمؤمنین (علیهالسلام) از عقیل خواستار زنى از تبار دلیرمردان نامآور شد، براى آن بود كه فرزندى دلیر و قهرمان آورد تا در
کربلا حسین را یارى نماید. هر آینه پدرت براى چنین روزى تو را ذخیره نموده بود. مبادا روى برتابى و از یارى خواهرانت و حسین باز ایستى! ابوالفضل خشمگین گشت و سوگند خورد و گفت كارى كنم كه هرگز ندیده باشى.
شب عاشورا، امام (علیهالسلام) یارانش را فرا خواند و ضمن ایراد خطبه، بیعت خود را از آنان برداشت و فرمود: بروید اینان با من کار دارند. در این هنگام نخستین کسی که اظهار وفاداری کرد، عباس بن علی (علیهالسلام) بود.
وی عرض کرد: چرا چنین کنیم؟ آیا برای اینکه پس از تو زنده بمانیم؟ خداوند هیچگاه آن روز را نیاورد و به ما نشان ندهد!
یکی از شئون و افتخارات حضرت عباس (علیهالسّلام) در کربلا، سقایی یعنی تهیه و تامین
آب برای اردوی حسینی بود، زیرا همانطور که قبلا گفتیم، از روز هفتم، آب را به روی آنها بسته بودند. به همین مناسبت، یکی از القاب او «سقا» بود.
(مصراعی از رجزهای حضرت عباس (علیهالسّلام) که به زودی خواهد آمد. انی انا العباس اغدو بالسقا مؤید این امر است.) شهادت او نیز با سقایی او پیوند داشت، زیرا سرانجام، او در راه تهیهٔ آب و در نزدیکی
فرات به درجهٔ شهادت رسید. عباس (علیهالسّلام) که به دستور امام حسین (علیهالسّلام) به همراه
نافع بن هلال گروهی از یاران، برای آوردن آب به سوی دشمن رفتند، که با رشادتهای عباس بن علی (علیهالسّلام) موفق به آوردن آب به سوی خیمهها شدند: و این مطلب بهترین دلیل برای اثبات سقا بودن حضرت عباس (علیهالسّلام) در کربلاست.
هنگامی که تشنگی بر امام (علیهالسلام) و یارانش چیره گشت، عباس (علیهالسلام) را فراخواند و به اتفاق سیسوار و بیست پیاده با بیست مشک برای تهیه آب فرستاد. آنان رفتند و مشکها را پر کردند. هنگام بازگشت،
عمرو بن حجاج زبیدی و یارانش که نگهبان فرات بودند، مانع آب بردن آنان شدند.
ولی با حمله حضرت ابوالفضل (علیهالسلام) و نافع بن هلال پراکنده شدند، و یاران ابی عبدالله (علیهالسلام) آب را به خیمهها رساندند.
به نقلى آنگاه كه امام (علیهالسلام) و یارانش آب خواستند و دشمن مانع آنها گشت، شمر فریاد برآورد: هیچگاه آب نمىآشامید مگر از حمیم -دوزخ-.
در این هنگام عباس (علیهالسلام) از امام پرسید آیا مگر نه این است كه ما بر حقّیم. حضرت فرمود بلى. آنگاه حمله كرد و آنان را از كنار آب دور كرد، امام و یارانش از آب نوشیدند.
روز عاشورا فرماندهان دو جناح راست و چپ تعیین شدند و پرچم سپاه به عباس بن علی (علیهالسلام) داده شد. یاران یکی پس از دیگری به میدان مبارزه شتافتند.
در این میان اتفاق میافتاد که برخی از اصحاب در میان لشکر محاصره میشدند و حضرت عباس (علیهالسلام) آنان را نجات میداد. مانند
عمر بن خالد صیداوی و
جابر بن حارث سلمانی و
سعد مولی عمر بن خالد صیداوی با
مجمع بن عبداللّه عائذی که در آغاز جنگ در محاصره دشمن قرار گرفته بودند و حضرت عباس با یک حمله آنان را نجات داد.
آنگاه که همه یاران امام (علیهالسلام) و شماری از
بنیهاشم به شهادت رسیدند، حضرت ابوالفضل (علیهالسلام) به برادران خود عثمان و عبداللَّه و جعفر فرمود: جانم فدایتان پیش تازید و از سرورتان حمایت کنید، تا اینکه در برابرش به کام مرگ فرو روید. آنان همگی به میدان نبرد رفتند و کشته شدند.
پس از آن عباس بن علی (علیهالسلام) عازم میدان مبارزه گشت.
درباره سخن حضرت ابوالفضل (علیهالسلام) به برادران خود هنگام عزیمت به میدان اختلاف است. برخى گویند: عباس به برادران پدرى و مادرىاش، عبداللَّه و جعفر و عثمان، گفت: پیش تازید تا از شما ارث ببرم، زیرا شما فرزند ندارید، آنان پذیرفتند و رفتند تا كشته شدند.
دیگران همین مضمون را به گونهاى دیگر نقل كردهاند و گفتهاند: عباس برادرش جعفر را كه فرزند نداشت به صحنه مبارزه فرستاد تا از وى به جاى فرزندانش ارث ببرد. پس
هانی بن ثبیت او را به قتل رساند.
ولى شمارى دیگر نسبت این كلام را به آن حضرت اتهامى دروغین مىدانند كه دشمن به قصد مخدوش ساختن ساحت مقدس آن بزرگوار جعل كرده است. زیرا این كارى است بس پست كه از فرومایگان و دنیاپرستان سر نمىزند تا چه رسد به ابوالفضل العباس (علیهالسلام)! افزون بر این، ابوالفضل (علیهالسلام) با وجود مادرش امُالبنین نمىتوانست از برادرانش ارث ببرد.
از اینرو برخى گفتهاند« أَرِثَكُم» در متن عربى اشتباه مىباشد و در اصل« أُرْثِیكُم»(به سوگتان نشینم) مىباشد.
(به نقل از شیخ
آقا بزرگ تهرانی،
الذّریعه)
برخى دیگر گفتهاند: به جاى «ارثكم» «ارزءبكم» یا «ارزئكم» (به مصیبت شما دچار شوم) بوده است.
(به نقل از
النقد النزیه)
بعد از اینکه یاران امام کشته شدند و اهل حرم نیاز شدید به آب داشتند و تشنگی امام حسین (علیهالسّلام) شدت یافته بود. امام و برادرش عباس (علیهالسّلام) در صدد تهیهٔ آب برآمدند باهم وارد میدان جنگ شدند و به سمت فرات حرکت کردند.
(این مطلب را
ابن حمزه طوسی (
۵۶۰ق) نیز به این صورت از شاهدی عینی در کربلا نقل کرده است: انّ الحسین (علیهالسّلام) لمّا غلب علی عسکره العطش رکب المسناة یرید الفرات....
) عباس (علیهالسّلام)، همچنان پیشاپیش حسین (علیهالسّلام) حرکت میکرد و میجنگید و به هرسو که حسین (علیهالسّلام) میرفت، او نیز به همان سو میرفت.
در این هنگام امام حسین (علیهالسّلام) روی سیل بند کنار فرات (در متن عربی تعبیر «فرکب المسناة» آمده است که «مسناة» به معنای سیلبند و خاکریز کناره رود یا نهر است که از سرازیر شدن آب سیل به اطراف جلوگیری میکند.) رفته، به سمت فرات روانه شد و سپاهیان
عمر بن سعد از حرکت او جلوگیری کردند. مردی از
بنی دارم (خوارزمی نام او را «زرعه» دانسته است و افزوده است که
ابن اعثم، این گزارش را به اختصار آورده و نام او را «عبدالرحمن ازدی» گفته است.
ابن اعثم، خود از این شخص به
ابوالحتوف جعفی یاد کرده است.
که مقصود همان ابوالجنوب است که طبری، چنان که نگاشته خواهد شد، نامش را
عبدالرحمن جعفی گفته ایست.
ابن نما حلی نیز نام وی را زرعة بن ابان بن دارم دانسته است.
) گفت: وای برشما، میان او و آب حایل و مانع شوید و نگذارید او به آب دسترسی پیدا کند. (در برخی گزارشها آمده است که بنی کلاب، بین او و آب مانع شدند.
) حسین بن علی (علیهالسّلام) (مرد دارمی را
نفرین کرد) و گفت: خداوندا، تشنهاش گردان. (راوی گوید: به خدا سوگند، چیزی نگذشت که خداوند، عطش را در جان آن مرد ریخت، هرچه مینوشید. سیراب نمیشد، به گونهای که برای تسکین وی آب را برای او خنک میکردند و شکر در آن مییختند، کاسهها پر از شیر بود و کوزهها پر از آب، اما او میگفت: «وای بر شما، به من آب بدهید که تشنگی مرا کشت». کوزه یا کاسهای را به او میدادند که برای سیراب کردن اهل خانه بس بود. آب آنها را مینوشید و چون از دهان خویش بر میداشت، لحظهای دراز میکشید. آنگاه باز میگفت: «وای برشما، آبم بدهید که تشنگی مرا کشت»؛ و چیزی نگذشت که شکمش همچون شکم شتر مرده ترکید.
آن مرد (از نفرین امام) خشمگین شد، و تیری رها کرد که بر گلوی حضرت اصابت کرد. امام حسین (علیهالسّلام)، تیر را بیرون آورد، آنگاه دستهایش را زیر گلوا گرفت و پر از خون شد و آنرا پاشید؛ آنگاه گفت: «خدایا، به درگاهت شکایت میکنم از آنچه با پسر دختر پیامبرت میکنند». (اللهم انّی اشکو الیک ما یفعل بابن بنت نبیک.
) آنگاه در حالی که عطش او شدت یافته بود، به جایگاهش بازگشت. در این حال لشکر دشمن، عباس را از هر طرف محاصره، و او را از امام حسین (علیهالسّلام) جدا کردند.
حضرت عباس (علیهالسّلام) (که از برادرش جدا شده بود) به تنهایی با آنان جنگید.
او در حالی که حمله میکرد این رجز را میخوان
اقسمت بالله الاعز الاعظم وبالحُجُون صادقاً وزمزم
وذوالحَطیم والفناء المُحرم لیخضیّن الیوم جسمی بالدم
امام ذی الفضل وذی التکرمِ ذاک حسین ذو الفخار الاقدم
«سوگند به خدای بزرگ و ارجمند، و
سوگند راستین به
حجون و
زمزم، سوگند به خدای صاحب حطیم و آستانه مقدس در (کعبه)، امروز در حضور مرد بافضیلت و باکرامت، یعنی حسین (علیهالسّلام) که دارای افتخارات دیرین است، پیکرم به خون، رنگین خواهد شد.»
(در کتاب
الفتوح و
مقتل خوارزمی، به جای «حجون»، «حجور» آمده است، که نادرست به نظر میرسد و «حجون» صحیح است، که نام کوهی در
مکه است و قبور فرزندان
اسماعیل و بسیاری از
صحابه و
تابعان و علما را در خود جای داده است. از جمله این قبور قبر
حضرت خدیجه است.
)
(حطیم، مکانی است بین در کعبه و رکن حجرالاسود، که از شریفترین مکانها در مسجدالحرام است و چون مردم براثر ازدحام برای طواف و نماز در آنجا به یکدیگر فشار میآورند. حطیم» نامیده شده است.
)
(خوارزمی این اشعار را با تفاوتهایی آورده است.)
حضرت عباس (علیهالسّلام) در حالی که برای آوردن آب عازم شده بود، اینگونه رجز میخواند:
لاارهب الموت اذا الموت زقا حتٰی اُواری فی المصالیت لقا
نفسی لنفس المُصطفی الطهر وقا انّی انا العبّاس اغدو بالسقا
ولا اخاف الشر یوم المُلتقی
«آنگاه که پرنده مرگ صدا کند، هراسی از مرگ ندارم تا آنکه در دریایی از مردان چابک و شتابنده فرو روم و ناپدید شوم.
جان من فدای (حسین) برگزیده پاک باد. من عباس هستم و هر بامداد، کارم سقایی است. آن روز که با شر رو به رو گردم، از آن نمیهراسم».
(نترسم من از مرگ چون بر سرآید زنم تیغ تا از درون بر درآید
به قربان آن جان پاک حسینم من عباس آب آورم تا چه آید
نترسم، بجنگم اگر لشکر آید
برگردان این رجز به فارسی، و نیز برگردان بعضی از رجزهایی که خواهد آمد، از ترجمه فارسی نفس المهموم به قلم محمدباقر کمرهای گرفته شده است.)
آنگاه حمله برد و دشمن را متفرق کرد.
در این هنگام زید بن ورقاء جهنی،
(مورخان نام این شخص را به دو شکل دیگر نیز ضبط کردهاند.از جمله: الف) زید بن رقاد جنبی.
ب) یزید بن زیاد حنفی.) پشت درخت نخلی کمین کرد. حکیم بن طفیل سنبسی (به کسر دو سین و باء و سکون نون،
اما مامقانی به ضم باء (به جای کسران) ضبط کرده است.) نیز او را یاری کرد. حکیم، ضربتی بر دست راست عباس (علیهالسّلام) وارد کرد. عباس (علیهالسّلام) شمشیر را به دست چپ گرفت و به آنان حمله کرده، این رجز را میخواند:
والله ان قطعتموا یمینی انّی احامی ابداً عن دینی
و عن امام صادق الیقین نجل النبی الطاهر الامین
«به خدا سوگند، اگر دست راست مرا قطع کردید، من پیوسته از دین خود و از امام راستگوی دارای یقین که نوه پیامبر اسلام|پیامبر پاک و امین است، دفاع میکنم». (به خدا اگر که بریدند مرا دست از راست من حمایت کنم از دین، مرا عزم نکاست از امامی به یقین پیشرو و صادق و راست نجلی پیغمبر پاکی که امین بهرخداست.) عباس (علیهالسّلام) آن قدر جنگید که بی حال و ناتوان شد. در این زمان حکیم بن طفیل طائی پشت نخلی کمین کرد و ضربتی بر دست چپ او وارد کرد. عباس (علیهالسّلام) این رجز را خواند:
یا نفس لاتخشی من الکفار و ابشری برحمة الجبّار
مع النبی السید المختار قد قطعوا ببغیهم یساری
فاصلهم یا رب حر النار
«ای نفس، از کفار نترس و در کنار پیامبر، سرور و برگزیده خدا، تو را به رحمت خدای جبار مژده باد. آنان با ستمکاری، دسمت چپ مرا قطع کردند؛ پروردگارا، آنان را به آتش (دوزخ) وارد کن».
(مترس ای نفس از این قوم کفار تــو را مژده به لطف حی جبار
به همراه پیمبر داد مختار بریدندم ز چپ دست فداکار
فرو برشان خدا در سوزش نار)
پس آن ملعون (تعبیر ابن شهرآشوب در اینباره چنین است: فقتله الملعون بعمود من الحدید؛ که چون ظاهراً الف و لام در اینجا عهد ذکری است، گویا مراد از «ملعون»، همان حکیم بن طفیل است.) (حکیم بن طفیل) (جلو آمد و) او را با عمودی آهنین به قتل رساند؛
شیخ مفید نیز تصریح میکند که قتل عباس (علیهالسّلام) را زید بن ورقاء (حنفی) و حکیم بن طفیل سنبسی به عهـده داشتند.
در اینکه قاتل یا قاتلان حضرت عباس (علیهالسّلام) چه کسی یا کسانی بودهاند، اختلاف نظر وجود دارد:
الف) زید بن رقاد جنبی و حکیم بن طفیل سنبسی.
ب) حرملة بن کاهل اسدی.
ج) یزید بن زیاد حنفی
د) حکیم بن طفیل
البته او «حکم بن طفیل» نوشته است.
در آن زمان (که عمود آهنین بر فرقش زده شد) عباس (علیهالسّلام) (بر اثر تیرها و ضربات دیگر دشمن) زخمهای شدیدی برداشته بود و دیگر توان حرکت نداشت؛
(طبرسی و ابن طاووس همین گزارش را به صورت مختصر آوردهاند.
) و بدینگونه او پس از کشتن گروهی از دشمن، به شهادت رسید.
چون امام حسین (علیهالسّلام) عباس (علیهالسّلام) را در کنار فرات بر زمین دید، به سبب کشته شدن عباس به شدت گریه کرد،
و (با حالت انکسار) فرمود: الآن انکسر ظهری و قلت حیلتی؛
«اکنون کمرم شکست و رشتهٔ تدبیرم گسسته شد» و این اشعار را خواند:
تعدیتم یا شرّ قوم بفعلکم و خالفتم قول النبی محمد
اما کان خیر الرسل وصّاکم بنا اما نحن من نسل النبیّ المسدّد
اما کانت الزهراء امّی دونکم اما کان من خیر البریّة احمد
لعنتم و اخزیتم بما قد جنیتم فسوف تلاقوا حرّ نار توقّد
«ای بدترین مردمان، با این کار خود، تجاوز کردید و با دستور پیامبر خدا، محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مخالفت کردید. آیا بهترین پیامبران درباره ما به شما سفارش نکرد؟ آیا ما از نسل پیامبر تایید شده از جانب خداوند نیستیم؟ مگر نه آنکه زهرا (سلاماللهعلیهم) مادر من است نه شما؟ آیا (پیامبر خدا) احمد، بهترین مردمان نبود؟ با جنایتی که مرتکب شدید، گرفتار لعنت خواری شدید، و حرارت آتش افروخته را خواهید چشید».
(جفا کردید بر من قوم بدکار خلاف قول پیغمبر به رفتار
مگر خیر رسل ما را سفارش نکرد و ما نهایم از نسل مختار
مگر زهرا نه مام خاص من هست مگر جدم نه خیرالخلق ابرار
شما ملعون و رسوا زین جنایات به زودی واصل نار شرر بار)
جدا شدن دو دست حضرت عباس (علیهالسّلام) از تن، در روایتی از امام سجاد (علیهالسّلام)، تایید شده است. امام از فداکاری بزرگ عموی خود چنین یاد میکرد:
رحم الله العباس، یعنی ابن علی، فلقد آثر و ابلی و فدی اخاه بنفسه حتّی قطعت یداه...؛
«خدا عباس، پسر علی را رحمت کند که ایثار کرد و خوب امتحان و آزمایش داد و جانش را فدای برادرش کرد، تا آنجا که دو دستش (از تن) جداشد...»
بنابر برخی گزارشها، حُکیم بن طفیل، پس از به شهادت رساندن حضرت عباس (علیهالسّلام) لباس او را به غارت برد.
آنچه نوشته شد، اخبار و گزارشهای منابع متقدم درباره چگونگی مبارزه و شهادت حضرت ابوالفضل (علیهالسّلام) بود؛ اما برخی منابع متاخر، گزارشهای دیگری نیز آوردهاند که هم راویان آنها ناشناخته هستند و هم دلالت و محتوای آنها مخدوش و غیر قابل اعتماد است؛ از جمله خبری است که علامه مجلسی آنرا نقل کرده و از آن چنین تعبیر کرده است: «در برخی از تالیفات اصحاب ما چنین آمده است...»
(متن گزارش چنین است: وفی بعض تالیفات اصحابنا، ان العباس لما رای وحدته (علیهالسّلام) اتی اخاه وقال: یا اخی هل من رخصة فبکی الحسین (علیهالسّلام) بکاء شدیداً ثم قال یا اخی انت صاحب لوائی و اذا مضیت تفرق عسکری، فقال العباس: قد ضاق صدری وسئمت من الحیاة وارید ان اطلب ثاری من هؤلاء المنافقین، فقال الحسین: فاطلب لهؤلاء الاطفال قلیلاً من الماء، فذهب العباس ووعظهم وحذرهم فلم ینفعهم فرجع الی اخیه فاخبره فسمع الاطفال ینادون العطش العطش، فرکب فرسه واخذ رمحه والقربة، وقصد نحو الفرات فاحاط به اریعة آلاف ممن کانوا موکلین بالفرات، ورموه بالنبال فکشفهم وقتل منهم علی ماروی ثمانین رجلاً حتی دخل الماء.فلما اراد ان یشرب غرفة من الماء، ذکر عطش الحسین واهل بیته، فرمی الماء وملا القریة وحملها علی کتفه الایمن وتوجه نحو الخیمة، فقطعوا علیه الطریق واحاطوا به من کل جانب، فحاربهم حتی ضربه نوفل الازرق علی یده الیمنی فقطعها، فحمل القربة علی کتفه الایسر فضربه نوفل فقطع یده الیسری من الزند، فحمل القریة باسنانه فجاءه سهم فاصاب القریة واریق ماؤها ثم جاءه سهم آخر فاصاب صدره، فانقلب عن فرسه وصاح الی اخیه الحسین: ادرکنی، فلما اتاه رآه صریعاً فبکی وحمله الی الخیمة.)
با بررسی و مقایسهای که صورت گرفت، روشن شد که علامه مجلسی، خبر یاد شده را به احتمال قوی، از کتاب منتخب فخرالدین طریحی (۱۰۸۵ق) با تلخیص و اقتباس، نقل کرده است.
اما درباره منبع نقل طریحی باید گفت که به نظر میرسد یکی از منابع وی (اگر نگوییم تنها منبع) در نقل گزارش یاد شده، کتاب روضة الشهداء
ملا حسین کاشفی (۹۱۰ق) است که در سالهای آغازین قرن دهم نگاشته شده است و به احتمال قوی، طریحی این گزارش را از این کتاب گرفته و با تعریب و اندکی تغییر، آن را آورده است.از آن پس، گزارش یاد شده به سبب بعد حزن انگیز و گریه آور آن و بار احساسی و عاطفیاش، به محافل و مجالس روضهخوانی و به بسیاری از مقتلهای معاصر راه یافته است.
(همچنین برخی از نویسندگان مقتلها، شاخ و برگهای بیشتری به این جریان داده و تا توانستهاند، بر تحریف این گزارش افزودهاند.
)
اگرچه این خبر محتوای روضه مشهور امروزی را در بر دارد که حضرت عباس (علیهالسّلام) چون به آب دست یافت، خواست آب بنوشد، اما یاد تشنگی برادرش حسین و اهل بیت او افتاد و نیز حضرت حامل مشک آب بود که چون دو دستش قطع شد، مشک را به دندان گرفت؛ اما این گزارش با تمام مشهور بودن و جا افتادن آن به عنوان بخش مهمی از گزارش مصیبت شهادت حضرت عباس (علیهالسّلام) که در مجالس عزاداری (چنان که محقق بحار در تعلیقهای، متذکر شده است) افزون بر آنکه بدون سند معتبر است، از نظر محتوا نیز اشکالات و نارساییهایی دارد. (به عنوان نمونه، در آغاز گزارش، از قول امام حسین (علیهالسّلام) در پاسخ درخواست حضرت عباس (علیهالسّلام) برای به میدان رفتن، نقل شده است که امام فرمود: «تو پرچمدار من هستی؛ اگر تو بروی، سپاه من پراکنده میشود. ناقل چنین خبری توجه نداشته است که همه گزارشهای تاریخی بر این نکته اتفاق دارند که زمان به میدان رفتن بنیهاشم و از جمله حضرت عباس (علیهالسّلام)، پس از به میدان رفتن و شهادت تمام یاران امام حسین (علیهالسّلام) (به جز سوید بن عمرو که پس از شهادت امام شهید شد) بوده است؛ بنابراین از یاران (غیرهاشمی) امام، کسی باقی نمانده بود که با شهادت حضرت عباس (علیهالسّلام) پراکنده شود. البته دربارهٔ زمان به میدان رفتن و شهادت حضرت عباس (علیهالسّلام) که در مقایسه با بقیهٔ بنیهاشم، دو گونه گزارش در دست است. بر اساس برخی گزارشها، زمانی که چند نفر از بنیهاشم شهید شده بودند، حضرت عباس (علیهالسّلام) به میدان رفت.
اما بنابر برخی گزارشهای دیگر، وی جزء آخرین افراد بنیهاشم بوده که پیش از امام، شهید شده است.
(چنانکه در حوادث شب عاشورا و لا به لای حوادث گذشته نگاشته شد) یاران امام (علیهالسّلام) کسانی بودند که ماندن کنار امام را بر هر چیزی ترجیح داده بودند و در اینباره، تمام امتحانات و آزمونها را با موفقیت پشت سر گذارده بودند و به هیچرو حاضر به تنها گذاشتن امام (علیهالسّلام) نبودند.
حتی بنابر برخی اخبار، (پس از اعلام کامل وفاداری) منزلت و درجهٔ آنان در بهشت به آنان نشان داده شده از اینرو آنان برای شهادت، از یکدیگر پیشی میگرفتند،
و هیچ تردیدی در همراهی با امام حسین (علیهالسّلام) نداشتند و درباره یکدیگر میگفتند: نگاه کنید از مرگ باکی ندارد.
نکته دیگر آنکه در پایان گزارش آمده است که امام حسین (علیهالسّلام) جنازه حضرت عباس (علیهالسّلام) را به خیمهگاه برد، که این مطلب نیز با گزارش شیخ مفید درباره محل دفن وی و نیز با واقعیت موجود، منافات دارد. شیخ مفید مینویسد: قبیله بنی اسد، عباس بن علی (علیهالسّلام) را در همانجا که کشته شد. سر راه غاضریه، همانجا که هم اکنون قبر اوست، دفن کردند.
از اشکالات دیگر این گزارش آن است که نام قاتل حضرت عباس (علیهالسّلام)، شخصی به نام «نوفل ازرق» گفته شده است.
کاشفی نیز نام او را «نوفل بن ازرق» نوشته است.
اما (چنان که نوشته شد) هیچ یک از منابع متقدم، نام قاتل یا قاتلان حضرت را به این نام ضبط نکرده است.)
تاریخنویسان شهادت ابوالفضل (علیهالسلام) را به گونههای مختلفی نقل کردهاند:
صاحب اخبار الطوال|اخبارالطُّوال گوید: عباس (علیهالسلام) همچنان پیشاپیش امام (علیهالسلام) ایستاده بود و جنگ میکرد و به هر سو امام (علیهالسلام) میرفت او نیز به همان سوی میرفت تا شهید شد.
خوارزمی و ابن اعثم کوفی درباره چگونگی شهادت آن بزرگوار چنین نوشتهاند: حضرت ابوالفضل (علیهالسلام) به میدان شتافت در حالی که این رجز را میخواند:
أُقْسِمْتُ بِاللَّهِ الأَعَزُّ الأَعْظَمِ • وَبِالْحُجونِ صادِقاً وَزَمْزَمِ
وَبِالْحَطیمِ وَالْفَنَا الْمُحَرَّمِ • لِيَخْضِبَّنَ الْيَومِ جِسْمی بِدَمی
دُونَ الْحُسَینِ ذِی الفِخارِ الأَقْدَمِ • إِمامِ أَهْلِ الْفَضْلِ وَالتَكُّرمِ
سوگند راستین به خدای بزرگ و ارجمند و به حجون و زمزم و به حطیم و آستانه آن خانهای که مورد احترام است؛ هر آینه تن خود را به خون خود رنگین میسازم.
در راه دفاع از حسین (علیهالسلام) که پیوسته با افتخار بوده و پیشوای اهل فضل و کرم است.
آن حضرت پس از کشتن شماری از نیروهای دشمن به درجه رفیع شهادت رسید.
امام (علیهالسلام) بر بالین وی آمد و چنین فرمود: «الآنَ انْكَسَرَ ظَهْری وَقَلَّتْ حیلَتی» اینک پشت من شکست و چارهام اندک گشت.
صاحب ملهوف و مثیرالاحزان شهادت ابالفضل (علیهالسلام) را به گونه دیگر بیان کردهاند: چون تشنگی بر امام حسین (علیهالسلام) غالب گشت همراه برادرش، عباس، روانه فرات شد، دشمن راهشان را از هم جدا کرد؛ و حضرت عباس به شهادت رسید.
ابن شهرآشوب درباره شهادت آن بزرگوار گفته است: سقّا، قمر بنی هاشم و پرچمدار امام حسین (علیهالسلام) که از دیگر برادران -مادری- خود بزرگتر بود، جهت تهیه آب بیرون شد. دشمن بر او حمله کرد و او نیز بر آنان حمله نمود و چنین رجز خواند:
لا ارْهَبُ الْمَوْتَ إِذِ الْمَوْتُ رُقا • حَتَّی اواری فی الْمَصالِیتِ لِقا
نَفْسی لِنَفْسِ الْمُصْطَفی الْطُّهر وَقا • إنّی أَنَا الْعَبَّاسُ أَعْدُو بِالسَّقا
وَلا أَخافُ الشَّرَّ يَوْمَ الْمُلْتَقی
از مرگ هراسی ندارم زیرا مرگ مایه کمال است تا آنکه پیکرم همانند پیکر دلیرمردان در خاک نهان شود.
جانم فدای جان پاک مصطفی، من عبّاسم و سقّا لقب دارم. و هرگز روز ستیز با دشمن ترس و هراسی ندارم.
آنگاه حمله برد و دشمن را تار و مار کرد. زید بن ورقاء جهنی پشت درختی در کمین وی ایستاد و با یاری حکیم بن طفیل سُنْبُسی ضربتی بر دست راست وی فرود آورد.
عباس شمشیر را به دست چپ گرفت و چنین رجز خواند:
وَاللَّهِ إِنْ قَطَعْتُمُ يَمینی • إنّی أُحامِی أبَداً عَنْ دینی
وَعَنْ إمامٍ صادِقِ الْيَقینِ • نَجْلِ النَّبىِّ الْطَّاهِرِ الأَمینِ
به خدا سوگند اگر دست راستم را قطع کنید، من پیوسته از دین خود و از امامی که به راستی به یقین رسیده و فرزند پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم پاک و امین است حمایت میکنم!
پس جنگ نمایانی کرد تا ضعف بر او چیره شد. در این هنگام حکیم بن طفیل طائی که پشت درختی در کمین وی بود ضربتی -دیگر- بر دست چپ او فرود آورد و عباس (علیهالسلام) چنین رجز خواند:
یا نَفْسِ لا تَخْشی مِنَ الْكُفَّارِ • وَأَبْشِری بِرَحْمَةِ الْجَبَّارِ
مَعَ الْنَّبی السَّيِّد الْمُختار • قَدْ قَطَعُوا بِبَغْيِهِم يِساری
فَأصْلِهِمْ یا ربِّ حَرِّ النَّارِ
ای نفس از کافران مهراس و به رحمت ایزد بزرگ؛ و همنشینی با پیامبر اکرم بشارت باد، اینان به ستم دست چپم را بریدند؛ پروردگارا ایشان را به آتش شرربار دوزخ درافکن!
سپس آن ملعون با عمود آهنین ضربتی بر سر آن حضرت فرود آورد و او را به شهادت رساند.
در این میان مرحوم مجلسی پس از نقل کلام صاحب مناقب، به نقل از برخی منابع مرسل کیفیت شهادت حضرت را چنین بیان میکند: آنگاه که عباس (علیهالسلام) تنهایی برادر را مشاهده نمود نزد وی آمد و از او اجازه خواست تا به میدان رود. امام فرمود: تو پرچمدارم هستی و اگر بروی لشکرم از هم پاشیده میشود. عرض کرد: سینهام تنگ شده و از زندگی سیر شدهام و میخواهم از این منافقین انتقام خود را باز ستانم.
امام (علیهالسلام) فرمود: پس مقداری آب برای این کودکان تهیه نما. عباس به سوی دشمن آمد و هر چه آنان را پند و اندرز داد سودی نبخشید. نزد برادر بازگشت و او را آگاه ساخت.
در این هنگام شنید که کودکان فریادِ العَطَش سر دادند. مشک را برداشت و بر اسب سوار شد و راهی فرات گردید. چهار هزار تن موكّلین فرات او را محاصره و تیرباران کردند.
آنان را پراکنده نمود و بنابر روایتی هشتاد تن از آنان را به قتل رساند.
وارد فرات شد کفی از آب برداشت تا بنوشد. اما به یاد تشنگی حسین (علیهالسلام) و خاندان وی افتاد. آب را بر روی آب ریخت و مشک را پر از آب نمود. آن را بر شانه راست خود قرار داد و به سوی خیمهها روانه گردید. دشمن راه را بر او بست و از هر سو او را محاصره نمود.
عباس (علیهالسلام) با آنان جنگید تا آنکه نوفل ازرقی بر دست راست او ضربتی فرود آورد. مشک را بر شانه چپ قرار داد. نوفل ضربتی بر دست چپ او فرود آورد و آن را از تن جدا کرد. آنگاه عباس (علیهالسلام) مشک را به دندان گرفت تیری آمد و به مشک اصابت نمود و آب مشک ریخت. تیری دیگر بر سینه مبارکش اصابت کرد. سپس از اسب واژگون شد و امام حسین (علیهالسلام) را صدا زد: مرا دریاب.
وقتی امام به سوی او آمد دید که در خون خود آغشته است. گویند آنگاه که عباس کشته شد امام حسین فرمود: «الآنَ انْكَسَرَ ظَهْری وَقَلَّتْ حیلَتی»؛
اینک کمرم شکست و چارهام اندک گشت.
در زیارت ناحیه مقدسه|زیارت ناحیه از حضرت ابوالفضل چنین یاد شده است.
السَّلامُ عَلی أبی الْفَضْلِ العَبَّاسِ بْنِ أَمیرِالْمُؤمنینَ المُواسی أَخاهُ بِنَفْسِهِ، أَلآخِذُ لِغَدِهِ مِنْ أَمْسِهِ، الْفادی لَهُ الواقی السَّاعی إِلَيْهِ بِمائِه، الْمَقطُوعَةِ يَداه- لَعَنَ اللَّهِ قاتِلَیهُ يَزیدَ بْنَ الرُّقادِ الجُهَنىّ، وَحَکیمِ بْنِ الطُّفَیلِ الطَّائی.
سلام بر ابوالفضل العباس فرزند امیرالمؤمنین (علیهالسلام)؛ آنکه در راه برادر از جان خود گذشت همو که از دیروز برای فردای خود برداشت و پیش فرستاد خود را فدا و سپر قرار داد و تلاش بسیار در رساندن آب نمود و دستانش جدا گردید.
خدای لعنت کند کشندگان او یزید بن رقاد جهنی و حکیم بن طفیل طائی را.
بارگاه حضرت ابوالفضل در کنار نهر علقمه جدا از دیگر شهیدان است و صحن و سرای آن حضرت مزار عاشقان و شیفتگان میباشد.
۲:۲۰.
•
جمعی ازنویسندگان، پژوهشهایی پیرامون شهدای کربلا، ج۱، ص۷۰- ۷۷. • پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۱، ص۸۳۷.