• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

حکم شطرنج(خام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



پيش از بررسى حكم فقهى شطرنج، براى درك بهتر مسأله، نگاهى داريم به معناى لغوى، تاريخچه پيدايش، چگونگى ورود آن به جوامع اسلامى و برخورد مسلمانان با آن و...
معناى لغوى
شترنگ، با (گاف)، فارسى و بر وزن و معناى شطرنج، بازى است معروف و مشهور، ساخته حكيم داهر هندى، يا پسر او.(خطيب تبريزى، ج۳، ص۱۲۵۴)
شطرنج بازى فكرى است كه در آن به وسيله مهره هايى به نام: شاه، وزير، اسب، رخ، فيل، پياده يا بيدق، روى صفحه هشت در هشت چهار خانه اى حركت مى كنند.(فرهنگ زبان فارسى، ص۶۴۳)
علت نام گذارى اين بازى به شترنگ، روشن نيست. برخى اين واژه را مركب از (شت) و (رنگ) دانسته اند، يعنى شش رنگ.(المنجد، ص۴۸۷)
براى (شت) دو معنى ذكر كرده اند:
۱ . (شَتْ) به فتح اول و سكون ثانى، مخفف (شتل) زرى باشد كه در آخر قمار، به حاضران بدهند.
۲ . لفظى است فارسى، ترجمه لفظى كه در عربى (حضرت) گويند.(برهان قاطع، ج۳، ص۱۲۵۱)
براى (رنگ) نيز، سى و سه معنى ذكر كرده اند كه از جمله آن، قمار و حاصل قمار است.
گفته اند: (شت) واژه اى است هندى. به معناى (حضرت) در نوشته هاى قديم فارسى نيامده و در فرهنگ جهانگيرى كه در هند نوشته شده نيز به اين معنى نيامده است. در همه فرهنگها (شت) مخفف (شتل) مصطلح در قمار ياد شده است.(خلف تبریزی، ج۳، ص۱۲۵۱)
پيدايش شطرنج
(بعضى از دانايان هند، گويند:
مرگ بر كشور هند، فزونى يافت. دانشمند ان مردند و حكومت، ناتوان شد. مرد خردمندى، به نام (قفلان)، نزد پادشاه رفت و گفت: (انسانها جزئى از حيوانات هستند و حيوانات كوچك و ناچيزترند از آن كه خالقى امور آنها را تدبير كند، بلكه امور آنها، به فلك مربوط است.)
پادشاه از او خواست، تا تصوير و دليل اين سخن را بياورد.
وى، (نرد) را طراحى كرد كه بر اساس گردش زمان، كه يك سال است، مطابق با دوازده ماه در دوازده برج و سى روز درسى در جه و ايّام هفته و سيّارات هفتگانه ساخته شده است.
براى اين (بازى)، تخته اى قرار داد شبيه سال و در آن، ۲۴ خانه در نظر گرفت، به عدد ساعات شب و روز كه در هر طرف دوازده خانه مى باشد و در آن خانه ها سى نگهبان، قرار دارد، تشبيه به قرار گرفتن روزها در برجها و دو مهره، تشبيه به شب و روز، كه شش جهت دارد.
عدد شش، كامل ترين عدد است كه نصف و يك سوم و يك ششم دارد. و در هرمهره، نقطه هايى تعبيه كرد كه چگونگى قرار گرفتن اين مهره بر روى تخته، وضعيت بازى را تعيين مى كند.
وقتى (قفلان)، اين بازى را اختراع كرد و به شاه ارائه داد، وى خوشحال شد. و امور اهل هند، به گونه اى گذشت كه گويى، گردش ايّام و افلاك، آن را تعيين و تدبير مى كنند و آدمى در سرنوشت خود، دخالتى ندارد. زمان به همين منوال گذشت و مردم، امورشان را مربوط به فلك مى دانستند، تا (بلهيت) زمام كشور را به دست گرفت. وى ، از چنين شيوه اى، خوشش نيامد. پرسيد: از دين (برهمن) كسى باقى مانده است؟
مردم، شخصى را كه دين و خرد داشت، به وى معرفى كردند و (بلهيت) او را خواست و موضوع را در ميان گذاشت.
او گفت: من دليلى ارائه مى دهم كه به وسيله آن، خردمند و ناتوان و دانا و جاهل و... شناخته شوند.
وى، شطرنج را ساخت كه در فارسى، هشت رنج گويند. هشت يعنى ثمانيه و رنج يعنى صفحه. اين صفحه را هشت در هشت قرار داد كه حاصل ضرب آنها، شصت و چهار خانه مى شود. و جمعاً، سى و دو مهره قرار داد، كه بين دو رنگ تقسيم مى شوند و شانزده را بر شش صورت تقسيم كرد: شاه و وزير (در هركدام يك عدد) دو رأس فيل، دو عدد رخ، دو رأس اسب و ديگر سربازان.
حكيم گفت: چيزى ارجمندتر از جنگ نيست; چرا كه در جنگ، برترى صاحب اراده و خردمند و... دانسته مى شود.پادشاه، بسيار خوشحال شد و مردم را جمع كرد و گفت: در جهان، انديشمند و عاقل تر از انسان نيست و جهان، بر مدار انسان مى چرخد. خداوند، فلك و آنچه در آن است، براى انسان آفريده است.
انسان، مالك همه چيز و همه در تصرف انسان هستند و برترى انسانها بر يكديگر، به دانايى و عقل است.(يعقوبى، ج۱، ص۸۹ ـ ۹۳))
يعقوبى، اين نقل را استوار مى داند و داستان ديگرى كه در باره پيدايش شطرنج، مورخان ذكر كرده اند، مردود مى شمارد.(يعقوبى، ج۱، ص۸۹ـ۹۳)
مسعودى در باره پيدايش شطرنج مى نويسد:
(شطرنج در زمان بلهيت اختراع شد و اين بازى بر بازى با (نرد) چيره گشت. مهره هاى شطرنج، بر اساس صورت انسان و حيوانات ساخته شده اند كه داراى مراتب هستد و تدبير به شاه و پس از او، برحسب مراتب، به افراد ديگر سپرده شده است. اين، نمودى است از اجرام علوى آسمانى هفت و دوازده. اساس اداره كشور، بر همين گونه تدبير نهاده شده است و اين كه دشمن از كجا و چگونه و چه زمانى مى آيد براى هند، در بازى شطرنج، اسرارى است كه در دو چندان ساختن حساب خانه ها، نهفته است. حسابها بالا مى روند، تا به علت اوليه منتهى مى شوند و هرچه از يكى دورتر شويم، تأثير گذاردن عالم بيشتر مى شوند.(مسعودى، ج۱، ص۸۱))
بر حسب اين نظريه، اهل هند، شطرنج را رمز جهان خلقت و چگونگى كثرت و وحدت و نقش هركدام در تدبير امور جهان مى دانند كه كثرت به وحدت، منتهى مى شود و در نهايت، خالق و مدبر جهان، يكى بيشتر نيست.
اگر اين نظريه درست باشد، بايد گفت: اعتقاد به يگانگى خداوند و چگونگى تدبير امور جهان، در متن بازى شطرنج قرار داده شده است، تا مردم، اعتقاد به يگانگى خداوند را حفظ كنند و بر اين باور باشند كه جهان، با خرد و تدبير اداره مى شود و تقدير امور با افلاك و خارج از اراده خدا و انسان، امرى است باطل و در نهايت، انسان در زندگى خود مختار است.
بالآخره، تاريخچه شطرنج به درستى معلوم نيست و اختراع آن را به يونانيان، روميان، بابليها، سكاها، مصريان، يهوديان، ايرانيان، چينيها و اعراب نسبت داده اند. آنچه كه امروز مقبول است اين كه شطرنج، در اصل، هندى بوده و از آن جا به ايران آمده و از ايران به اعراب منتقل شده و از آن جا به اروپا رفته است. منشأ شطرنج را بازى (چترنگه) دانسته اند كه هنوز هم در هند معمول است.(دائرة المعارف مصاحب، ج۲ ص۱۴۷۵)
بازى شطرنج
در بازى شطرنج، دو نفر، با سى و دو مهره، براى هركدام ۱۶ مهره، بر روى صفحه اى به شكل مربع و منقسم بر شصت و چهار مربع كوچك بر طبق قواعد مقرر، به هماوردى مى پردازند.
رديف خانه هاى افقى، (سطر) و عمودى (ستون) و قطر، همان قطر ناميده مى شوند.
بازى شطرنج، مقرراتى دارد كه امروز، در بيشتر ممالك، مقررات موضوعه فدراسيون بين المللى پيروى مى شود.
بازى، با زدن مهره رقيب و بر جاى آن نشستن، انجام مى شود. مهره ها، هشت سوار، شامل: يك شاه، يك وزير، دو فيل، دو اسب و دو رخ و هشت پياده مى باشند.
رخ، به هريك از امتداد (سطر)، يا (ستون)، تا آن جا كه مهره اى نباشد، مى تواند، پيش برود. فيل، در امتداد (قطر) خانه هايى كه در آن قرار دارد مى تواند برود.
وزير، قوى ترين مهره است. در امتداد (سطر) و (ستون) و (قطر) مى تواند برود.
اسب، دو خانه در امتداد (ستون) مى رود و در صورت نبودن مانع، در اولين خانه سمت راست، يا چپ مى نشيند و يا دو خانه در امتداد (سطر) مى رود و سپس در بالا و يا پايين مى نشيند.
پياده، فقط جلو و آن هم يك خانه مى رود.(دائرة المعارف مصاحب، ج۲ ص۱۴۷۵)
بازى شطرنج، تكيه بر فكر و اراده دارد. در بازى شطرنج، توانايى فكرى افراد ارزيابى مى شود. زيرا شطرنج باز، بايد حركتها و تواناييهاى بالفعل و بالقوه خود و رقيب را ارزيابى و پيش بينى كند. هرچه اين ارزيابى، دقيق تر باشد، در بازى برنده تر است.
شطرنج، درست در مقابل (نرد) قرار دارد. (نرد)، متكى بر (جبر) و به اصطلاح عاميانه، متكى بر (شانس) است و برد و باخت، در اختيار بازى كننده نيست. بدين خاطر (نرد) به مسابقات بين المللى راه نيافت ولى شطرنج چون متكى بر فكر بازى كننده بود، به مسابقات بين المللى راه يافت. در اين مسابقات هم، واضح است كه برد و باختى وجود ندارد و به كسانى در مسابقه پيروز مى شوند، جوايزى از طرف برگذاركنندگان تعلق مى گيرد مثل ساير ورزشها و مسابقات.
حكم اقسام
• در نظر شيخ، بازى با وسائل قمار و با برد و باخت، بدون اشكال حرام است. اجماع و خبر متواتر بر آن دلالت مى كنند.
• در مسأله دوم: بازى با وسائل قمار، بدون رهن، اظهار مى دارد:
(در صدق قمار، به بازى با وسائل قمار، بدون رهن و باخت     ترديد است. زيرا گفتم: قمار، يعنى (رهن) در بازى با وسائل قمار.)
كلام شيخ، بر اين موضوع صراحت دارد كه حكم حرمت، دائر مدار صدق قمار مى باشد. قمار، بر محورگذاردن (رهن) مى چرخد. زيرا قمار، پولى است كه براى برد و باخت، تعيين مى شود.
وى، اشكالهايى كه امكان دارد متوجه اين حكم و استدلال آن شود، به اين بيان، رد مى كند:
(بر فرض كه كلمه قمار در اين مورد نيز به كار برده شود و به آن قمار بگويند. و نيز هرچند بنا را بگذاريم بر اين كه هركلمه اى به معناى حقيقى خود استعمال مى شود، ليكن، صرف اطلاق قمار بر اين مورد، سبب نمى شود كه حكم كلى حرمت را بر آن جارى كنيم; چرا كه حكم حرمت، به موردى انصراف دارد كه بازى با برد و باخت باشد.)
ضابطه كلى در كلام شيخ
با توجه به آنچه كه گفته آمد، مى توان اين ضابطه كلى را از كلام شيخ استنباط كرد:
(بازى با وسائل قمار و با برد و باخت حرام و بازى با وسائل قمار، بدون برد و باخت حلال است.)
مبانى اين قاعده بدين قرار است:
۱ . اطلاقاتى كه دلالت دارند بر حرمت قمار.
۲ . معناى قمار. (القمار، بكسر القاف، الرهن على اللعب بشيء من الآلات المعروفه).
۳ . انصراف (قمار) به موارد با برد و باخت.
اگر موارد مذكور را مبناى حكم كلى قرار دهيم، مى توانيم بگوييم: حرمت قمار (موضوعى) است. به اين معنى كه كار مكلف، حرام نيست، بلكه پولى كه از اين راه به دست مى آيد، حرام خواهد بود(حكم تكليفى، حكمى است مولوى كه ثواب و عقاب اخروى را بدون واسطه درپى دارد و موضوع آن، فعل و كار مكلف مى باشد، چون واجب و حرام.حكم وضعى، حكمى است كه بر موضوع خارجى بار مى شود و موضوع حكم، فعل مكلف نيست.). اين، مطلبى است كه شيخ هم قبول دارد.
نقد استدلال
هرچند كتاب تحف العقول، مورد تأييد علماى معاصر و داراى متنى است استوار. ولى براى در آوردن حكم فقهى از آن، به اين مقدار نمى شود بسنده كرد. زيرا احاديث كتاب مرسل و در كتابهاى رجالى، نامى از مؤلف كتاب، به ميان نيامده است.
اگر گفته شود: قانون مذكور در حديث را، عقل هم تأييد مى كند و حكم عقل دليل است.
مى گوييم: آيا اگر شطرنج، فساد محض نداشته باشد بازهم اين حديث بر حرمت آن دلالت مى كند و حكم عقل دليل آن است. برفرض درستى سند حديث و وثاقت مؤلف، اين مطلب ثابت مى شود كه شطرنج، در زمان صدور اين حديث، كاربردى جز فساد نداشته، اكنون كه كاربردى ديگر هم دارد و بيشتر در غير فساد به كار مى رود، مى شود حكم حرمت را بر آن بار كرد؟
در حديث، حرمت، مبتنى شده بر فسادِ محض. اگر فسادى نبود، حرمتى در كار نخواهد بود. از حديث استفاده مى شود كه فسادِ محض، در جايى و موردى تحقق مى يابد كه تمام استفاده هاى آن مورد، در جهت معصيت خدا باشد و هيچ گونه استفاده مباحى نشود از آن برد.
اينك كه شطرنج، استفاده مباح يافته، آيا بازهم حرمت در آن جارى است؟
شيخ انصارى، در آغاز كتاب، پس از نقل حديثِ تحف العقول، احاديث ديگرى را نيز به عنوان ضابطه كلى آورده است: (هرچيزى كه فساد محض دارد، حرام و هرچيزى كه فايده دارد، حلال است.)
در مقام تفصيل، از مصداقهاى اين ضابطه كلى بحث كرده است و برحسب مورد، مواردى را از اين قانون كلى و عام، براساس همين ضابطه جدا مى سازد.
براساس همين ضابطه، در حرمت بازى شطرنج بدون رهن، ترديد دارد.
شيخ، شطرنج را از اين قانون كلى استثنا مى كند و همان حديث تحف العقول را دليل مى آورد.
اگر حديث مذكور، قانون كلى را بيان مى كند، حكم شطرنج، براساس همان قانون كلى، با رهن، حرام و بدون رهن، حلال خواهد بود.
ذكر شطرنج در حديث، به عنوان فساد محض، دليل نمى شود كه شطرنج، موضوعيت دارد، بلكه دليل است كه شطرنج در آن روزگار فساد محض بوده است. استفاده حرمت از اين حديث، مبتنى براين است كه شطرنج، موضوعيت دارد، در حالى كه اين طور نيست و شطرنج موضوعيت ندارد. نمى شود از حديث استفاده كرد كه شطرنج موضوعيت دارد. به اين معنى كه شطرنج حرام است، هرچند استفاده هاى حلال هم داشته باشد.
• دليل دوم: امام صادق(ع) در ذيل آيه شريفه:
(انما الخمر والميسر والانصاب والازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه)
شراب و ميسر و انصاب و ازلام، پليد و از كارهاى شيطان هستند، پس از آنها دورى كنيد.
مى فرمايد:
(امّا الخمر فكل مسكر من الشراب... واما الميسر فالنرد والشطرنج وكل قمار ميسر و كل قمار ميسر.
ان قال     وكل هذا، بيعه و شرائه والانتفاع بشيء من هذا حرام محرم.(قمی، ج۱، ص۱۸۱))
خمر، هرنوشيدنى مست كننده است... ميسر، نرد و شطرنج مى باشد. و هرقمارى، ميسر است. خريد و فروش و هرگونه استفاده از اينها، حرام است.
در اين حديث، (ميسر) به قمار تفسير شده و شطرنج، به عنوان مصداق آن.
شيخ، براى اثبات حرمت شطرنج، براساس اين حديث، ناگزير اظهار داشته است:
(قِمار در اين جا، به آن معنايى كه ذكر شد (مصدرى) نيست، بلكه به معناى ابزار و وسائل قمار است. دليل اين مطلب، واژه هاى (بيعه) و (شرائه) مى باشند كه در ذيل حديث، ذكر شده اند و در مورد وسائل قمار صدق مى كنند، نه در مورد رهنى كه مى گذارند.)
نقد دليل دوم
اين حديث، مرسل است. واسطه بين على بن ابراهيم قمى وابوالجارود، افتاده است.
به ابوالجارود، اعتمادى نيست. وى توثيق نشده، بلكه فاسقش خوانده اند. حديث وى، در نزد فقها، اعتبارى ندارد. در اين حديث، شطرنج، به عنوان يكى از مصاديق قمار ذكر شده است. بحثى در اين نيست كه اگر قمار باشد، حرام خواهد بود. بحث در جايى است كه قمار نباشد. آيا در چنين موردى، بازهم حرام خواهد بود، يا خير؟
امّا اين كه شيخ ابراز داشت: مراد از قمار در حديث، وسائل آن مى باشد، به دليل واژه هاى: (بيعه) و(شرائه)، بايد گفت: ضمير (بيعه) و (شرائه) به كل برمى گردد و مصداق (كل) نرد و شطرنج مى باشد و جمله: (كل قمار ميسر)، معترضه و تفسير قمار است.
پس اشكالى نيست كه قمار در معناى خود به كار برده شده باشد و ضمير هم، به (كل) برگردد و مراد وسائل قمار باشد. علاوه، در آخر آيه، دستور به اجتناب داده كه شامل معامله مى شود.
بر فرض كه بگوييم مراد از (قمار) وسائل آن است، بازهم حرمت بازى با شطرنج را ثابت نمى كند.
خريد و فروش، حرمت وضعى دارد، نه تكليفى. اين حديث، فقط معامله را تحريم مى كند و كلمه (انتفاع) هم اين مطلب را تأييد مى كند كه كاربرد آن، در امور مادى است. امّا اين كه بازى شطرنج، بدون گذاردن رهن، حلال است يا حرام، حديث از آن ساكت مى باشد.
پس، با استناد به اين حديث، نمى شود بازى با شطرنج بدون رهن را از قانون كلى استثناء كرد.
شيخ، چهار حديث ذيل را به عنوان مؤيد نظر خود مى آورد:
۱ . كلما ألهى عن ذكر اللّه فهو الميسر(شیخ حر عاملی، ج۱۲، ص۲۳۵))
هرچيزى كه از ذكر خدا انسان را بازدارد ميسر است.
۲ . (اذا ميّز اللّه الحق من الباطل، مع ايّهما يكون؟ قال مع الباطل. قال: ومالك والباطل(شیخ حر عاملی، ج۱۲، ص۲۴۲))
هرگاه خداوند، حق و باطل را جدا كند، با كدام يك خواهد بود؟ گفتم با باطل. فرمود شما را با باطل چه كار.
۳ . (اذا ميز اللّه بين الحق والباطل، مع ايهما يكون؟ قلت مع الباطل. قال: فلاخير فيه.(شیخ حر عاملی، ج۱۲، ص۲۳۸))
هرگاه خداوند، حق و باطل را جدا سازد با كدام خواهد بود، عرض كردم: باطل.
فرمود: خيرى در آن نيست.
۴ . (ان المؤمن لمشغول عن اللعب(شیخ حر عاملی، ج۱۲، ص۲۳۹))
مؤمن، بازداشته شده است از بازى.
نقد احاديث فوق
برخى از اين احاديث، از حيث سند، ضعيف هستند. تعبيرهايى چون: (مالك والباطل)، (فلاخير فيه) و(ان المؤمن لمشغول عن اللعب) دلالت بر حرمت ندارند.
اين تعابير، مانند اين آيه شريفه اند: (والذين هم عن اللغو معرضون)(مؤمنون:۳)كه هيچ كس نگفته بر وجوب دلالت مى كند.
در اين صورت، مؤيد هم نمى شوند. زيرا حديثى كه بيانگر حكم مستحبى باشد، نمى تواند مؤيد حكم حرمت باشد. شيخ، بيش ازاين، گفته بود: (حرمت، به مورد برد و باخت، انصراف دارد كه در جامعه رايج بوده است.) در اين جا، پيش از آن كه كسى به وى اشكال كند كه احاديث مذكور، بر فرض دلالت بر حرمت، به برد و باخت، انصراف دارند، اظهار مى دارد: (اين احاديث، انصراف ندارند.) ودليلى براى عدم انصراف، ذكر نمى كند.
خلاصه بحث
شيخ، ضابطه كلى وضع مى كند: (بازى با وسائل قمار، با برد و باخت، حرام است.) از اين روى، در حرمت بازى با وسائل قمار، بدون برد و باخت، ترديد مى كند. بازى با شطرنج را از ضابطه كلى خارج مى سازد و به حرمت آن فتوا مى دهد.
گفتيم: استثناى شيخ، شطرنج را از ضابطه كلى، بى مورد است و دليل استوارى بر آن ندارد.
منابع:
(۱)قرآن کریم؛
(۲)خطيب تبريزى، برهان قاطع، اميركبير؛
(۳)فرهنگ زبان فارسى؛
(۴)المنجد؛
(۵)محمد حسین بن خلف تبریزی، برهان قاطع؛
(۶)احمد بن ابی یعقوب بن جعفر، تاريخ يعقوبى؛
(۷)علی بن حسین مسعودی،مروج الذهب؛
(۸)دائرة المعارف مصاحب؛
(۹)جرجى زيدان، تاريخ تمدن، ترجمه جواهر كلام/ ۶۹۹، اميركبير;
(۱۰)ابن اثير، تاريخ كامل؛
(۱۱)دكتر حسن ابراهيم حسن، تاريخ اسلام؛
(۱۲)شيخ حر عاملى وسائل الشيعه، دار احياء التراث العربى، بيروت.
(۱۳)ابن شعبه حرانى، تحف العقول؛
(۱۴)علي بن إبراهيم القمي، تفسير قمى؛



جعبه ابزار