خواجه اسحاق ختلانی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خُتَّلانی، خواجه اسحاق، صوفی جنجال برانگیز
طریقت کبرویه در قرن هشتم و نهم بود.
درباره احوال وی اطلاعات چندانی در دست نیست.
ظاهرآ وی در ختّلان به دنیا آمده بود و مدتی در اسپیجاب، نزدیک تاشکند، سکونت داشت.
پدرش، اسماعیل آتا، از خلفا و مریدان سیدآتا (خلیفه دوم زنگی آتا از مشایخ
نقش بندیه ) بود.
ابن کربلائی
نام پدر خواجه اسحاق را امیر اَرآمشاه ذکر کرده است.
بنابراین، احتمال دارد اسماعیل آتا لقب طریقتیِ وی بوده باشد.
امیر ارآمشاه از مخالفان سلطنت امیرتیمور گورکان (متوفی ۸۰۷) بود.
جد خواجه اسحاق، امیرعلیشاه، نیز مردی سرشناس بود و گویا خاندان علیشاهی از امیران ناحیه ختّلان بودند.
شاید به همین سبب،
میرسید علی همدانی (متوفی ۷۸۶) از آنها به بزرگی یاد کرده است.
خواجه اسحاق مرید و داماد میرسیدعلی همدانی بود.
او پس از تحمل
ریاضت های بسیار چنان در نظر میرسیدعلی ارج و قرب یافت که سید وی را پهلوان نامید و پس از اینکه به اتفاق از سفر
حج بازگشتند، او را شیخ ختّلان و
خراسان و
ماوراءالنهر و بسیاری از بلاد دیگر کرد.
میرسیدعلی تمایلات شیعی داشت و تأثیر آن در تربیت و ارشاد عرفانی مریدانش، خصوصآ خواجه اسحاق، مشهود بود.
خواجه اسحاق ختّلانی بیش از پنجاه سال در مقام ارشاد بود و شاگردان زیادی تربیت کرد، از جمله
زین الدین ابراهیم مبارک ،
خواجه خورد ،
میردرویش بدخشانی ،
حاجی حسین ختلانی ، حاجی محمد (فرزند خواجه اسحاق)،
سیدمحمد نوربخش و
سیدعبداللّه برزش آبادی .
خواجه اسحاق بعد از میرسیدعلی همدانی طریقت کبرویه را به
تشیع نزدیکتر ساخت و رفته رفته این طریقت در زمان حیات خواجه اسحاق به
ذهبیه معروف شد.
گفتنی است، در اواخر حیات خواجه اسحاق یا مقارن وفات وی، قسمتی از کبرویه به نام
نوربخشیه و
نوریه (پیروان سیدمحمد نوربخش) و قسمتی از آن به نام ذهبیه (پیروان سیدعبداللّه برزش آبادی) منشعب شدند، هرچند نوربخشیه خود را ذهبیه نیز میخواندند.
به گفته ابن کربلایی ابن کربلائی،
، خواجه اسحاق به سبب
کهولت سن، رسیدگی به امور درویشان را برعهده برزش آبادی گذاشته و آنان را به امتثال اوامر و نواهی وی امر کرده بود.
از سوی دیگر،
شوشتری نقل کرده است که خواجه آخرین خرقه میرسیدعلی همدانی را به نوربخش پوشاند و وی را بر مسند ارشاد نشاند و امور
خانقاه را به او واگذار کرد.
خواجه اسحاق ختّلانی، همچون پدرش، از حکومت تیموریان ناراضی بود، چنانکه یک بار بر سر اقامت میرسیدعلی همدانی در ختّلان و هجوم مردم برای زیارت وی، با شخص تیمور درگیر شد و عاقبت با پرداخت جریمه رهایی یافت.
علاوه بر این، تیمور هم بیم آن داشت که گرایش مردم به میرسیدعلی و ارادت علیشاهیان خصوصآ خواجه اسحاق به وی، سلطنتش را با خطر مواجه سازد.
طبق برخی منابع،
نوربخش که سخت به تشیع گرایش داشت و همچون پیران خود
عمامه سیاه بر سر میگذاشت در ۸۲۶ ادعای
مهدویت کرد؛ اما داعیه مهدویت او به معنای خروج
مهدی موعود نبود.
به گفته شوشتری،
نوربخش با این داعیه درصدد نوعی اصلاحطلبی و قیام علیه
ظلم بود و سخنان نوربخش مبنی بر
امام آخرالزمان و مهدی موعود بودنِ وی
، مربوط به نسخههای متأخر آثار اوست که احتمالا برخی از هوادارانش اضافه کردهاند.
به هر صورت، خواجه اسحاق ختّلانی ادعای نوربخش را تأیید نمود و وی را ترغیب کرد که بر سلطان وقت، شاهرخ میرزا، خروج کند.
گویی خواجه اسحاق با تأیید دعوی نوربخش، درصدد براندازی
حکومت وقت و تشکیل حکومت جدیدی به دست صوفیان بود.
اگرچه نوربخش حکومت صوفیانه را از مقدرات الهی میدانست، به دلیل قدرتمندی شاهرخ، زمان خروج را مناسب نمیدید.
اما خواجه اصرار ورزید و با نوربخش به عنوان پیشوای نهضت، نه به عنوان پیر و مرشد خود،
بیعت کرد.
در این میان، برزش آبادی از بیعت با نوربخش سرباز زد و باعث تفرقه در طریقت کبرویه شد.
به همین سبب پیروان نوربخش وی را مرتد شناختند و حتی علیه او اقوالی از جانب خواجه ساختند تا به گونهای تمرّد برزشآبادی را ناحق و نوربخش را به حق جلوه دهند
به هر حال، خواجه به همراه نوربخش و بعضی از مریدانش به منطقه کوهستانی و صعب العبور کوه تیری، نزدیک ختّلان، رفتند و خروج خود را رسمآ اعلام کردند.
هنگامی که سلطان بایزید (نایب شاهرخ و فرمانروای ختّلان) از قضیه آگاه شد، بیدرنگ آنها را دستگیر و روانه هرات کرد.
سپس خواجه اسحاق را به عنوان محرک نهضت در ۹۶ سالگی، در سال ۸۲۶ یا ۸۲۷ به قتل رساند.
خواجه را در نزدیکی سمرقند به
خاک سپردند.
بعد از مرگ کراماتی به او نسبت دادند.
از آثار خواجه اسحاق اطلاع دقیقی در دست نیست.
دو رساله به نام مَحرمنامه در شرح مبانی حروف (تألیف ۸۳۱) و وصیتنامه به وی نسبت دادهاند،
اما این دو رساله را سیداسحاق (متولد ۷۷۱)، از پیروان فضلاللّه حروفی (متوفی ۷۹۶)، تألیف کرده است.
(۱) ابن کربلائی، روضات الجنان و جناتالجنان، چاپ جعفر سلطان القرائی، تهران ۱۳۴۴ـ۱۳۴۹ش.
(۲) نورالدین جعفر بدخشی، خلاصةالمناقب: در مناقب میرسیدعلی همدانی، چاپ سیدهاشرف ظفر، اسلام آباد ۱۳۷۴ش.
(۳) هلموت ریتر، آغاز فرقه حروفیه، ترجمه حشمت مؤید (بیجا، بیتا).
(۴) عبدالحسین زرین کوب، دنباله جستجو در تصوف ایران، تهران ۱۳۶۲ش.
(۵) ابوطاهر بن ابوسعید سمرقندی، سمریه: در بیان اوصاف طبیعی و مزارات سمرقند، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۴۳ش.
(۶) سیداسحاق، محرمنامه، در مجموعه رسائل حروفیه، چاپ کلمان هوار، لیدن: بریل، ۱۳۲۷/ ۱۹۰۹، چاپ افست تهران ۱۳۶۰ش.
(۷) نوراللّه بن شریف الدین شوشتری، مجالس المؤمنین، تهران ۱۳۵۴ش.
(۸) کامل مصطفی شیبی، الصلة بین التصوف و التشیع، بیروت ۱۹۸۲.
(۹) علی بن حسین فخرالدین صفی، رشحات عین الحیات، چاپ علی اصغر معینیان، تهران ۱۳۵۶ش.
(۱۰) محمد بن محمد نوربخش خراسانی، تحقیق در احوال و آثار سیدمحمد نوربخش اویسی قهستانی، چاپ جعفر صدقیانلو، تهران ۱۳۵۱ش.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «خواجه اسحاق ختلانی»، ج۱، ص۶۹۱۸.