خوارج دوران عبدالله بن زبیر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بعد از شکل گیری
خوارج در دوران
خلافت امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) در جریان
جنگ صفین و متلاشی شدن آنها توسط خود حضرت در
جنگ نهروان، این گروه با
ایجاد مزاحمت برای مسلمانان و
اخلال در نظم جامعه، به یک معضل جدی برای دستگاه
حکومت تبدیل گشته و بعد از این که در طول مدت خلافت
معاویه، دردسرهای فراوانی را برای وی ایجاد نمودند، نیز در دوران خلافت حاکمان بعدی
جامعه اسلامی از جمله
عبدالله بن زبیر، مشروعیت این
خاندان را با چالش روبرو ساختند.
هنگامی که کار ابن زبیر در
مکه بالا گرفت، خوارج که پس از قتل
ابوبلال مرداس یکی از رهبران خود توسط ابن
زیاد، بر آنان سخت گرفته بود، به دستور نافع
بن ازرق که خود از بزرگان خوارج بود، به ابن زبیر پیوستند تا با یزیدیان بجنگند. هنگامی که نزد او میرفتند، ابن ازرق رو به آنان گفت:
خدا برایتان کتاب فرستاده و در آن
جهاد را بر شما مقرر داشته و از گفتار خویش
حجت آورده است. اینک ستمگران و متجاوزان،
شمشیر کشیدهاند و در مکه شوریده است. بیایید سوی
کعبه برویم و این مرد را ببینیم. اگر موافق عقیده ی ما باشد، همراه وی با
دشمن (لشگر شام) جهاد میکنیم و اگر
عقیده دیگر داشته باشد، تا آن جا که میتوانیم از کعبه دفاع خواهیم کرد، آن گاه در کارهای خویش بنگریم.
وقتی نزد
عبدالله بن زبیر رسیدند، وی از آمدنشان خرسند شد و گفت که با عقیده آنها موافق است و بی تامل و گفتگو، رضایتشان را حاصل کرد که همراه وی جنگیدند، تا وقتی که یزید مرد و سپاه
شام از مکه به سوی شام بازگشت.
پس از این که خبر
مرگ یزید به لشگر شام در مکه رسید و جامعه اسلامی در بحران تعیین
خلافت گرفتار آمد، لشگر شام بدون دستیابی به نتیجهای بازگشت. در این میان، مسالهای پدید آمد که باعث جدایی خوارج از ابن زبیر گردید. علت این جدایی،
اختلاف عقیده خوارج با ابن زبیر درباره ی
عثمان خلیفه سوم بود. وقتی عبدالله
بن زبیر به عقیده آنها پی برد، خطبهای طولانی ادا کرد و بر شیخین و عثمان و علی (علیهالسّلام) ثنا گفت و از آن چه خوارج میپنداشتند،
تبری جست و گفت: همه ی شما را به
شهادت میگیرم که من دوست پسر عفان و دشمن دشمنان او هستم. خوارج فریاد زدند که: خدا از تو بیزار است، ابن زبیر در جواب گفت: خدا از شما بیزار است، بدین ترتیب، خوارج از گرد او پراکنده شدند.
بعد از این ماجرا،
نافع بن ازرق حنظلی و
عبدالله بن صفار سعدی و
عبدالله بن اباض و
حنظلة بن بیهس و بنی الماحوز؛ یعنی (عبدالله و عبیدالله و زبیر از بنی
سلیط بن یربوع و از
قبیله تمیم) به بصره آمدند. ابو طالوت از
بنی بکر بن وائل و ابو فدیک
عبدالله بن ثور بن قیس بن ثعلبه و
عطیة بن اسود یشکری به
یمامه رفتند و به یاری
ابوطالوت به یمامه حمله نمودند. سپس یارانش او را ترک گفتند و گرد
نجدة بن عامر حنفی را گرفتند. از این پس خوارج به چهار گروه تقسیم شدند:
ازارقه،
نجدیه،
صفریه و
اباضیه.
آغاز خروج ایشان به روزگار
حکومت یزید
بن معاویه بود که با چهل تن خروج کردند و از بزرگان ایشان نافع
بن ازرق و عطیة
بن اسود و
عبدالله بن صبار و عبدالله
بن اباض و حنظلة
بن بیهس و عبیدالله
بن ماحوز در آن شرکت داشتند. در آن هنگام فرماندار
بصره عبیدالله
بن زیاد بود که اسلم پسر ربیعه را همراه دو هزار سوار به تعقیب ایشان فرستاد و آنان در دهکدهای به نام
آسک از دهکدههای اهواز که نزدیک
خاک فارس بود با خوارج روبرو شدند. در این رویارویی، خوارج پنجاه تن از یاران
اسلم را کشتند و اسلم نیز گریخت. ابن
زیاد از این کار سخت خشمگین شد و در بصره هیچ کس را که متهم به خارجی بودن بود باقی نگذاشت و نهصد مرد را به گمان و
اتهام کشت. اما با مرگ یزید و نابسامان شدن اوضاع سیاسی خلافت
بنی امیه، کار خوارج بالا گرفت و هواداران و هم فکران ایشان از بصره به آنان پیوستند و
عبیدالله بن زیاد نیز از
عراق گریخت.
مردم بصره که در آن هنگام امیری نداشتند، بر خود بیمناک شدند و گرد
مسلم بن عبیس قرشی جمع شدند و پنج هزار سوار از دلاوران بصره را همراه او کردند و به سوی خوارج بیرون شدند و در جایی به نام
دولاب (نام دهکدهای در چهار فرسنگی اهواز است)
با خوارج رویارو شدند و هر دو گروه در برابر یکدیگر پایداری کردند. در این نبرد،
مسلم بن عبیس کشته شد و یارانش گریختند. مردم بصره پس از کشته شدن مسلم به سختی از خوارج بیمناک شدند و
عثمان بن معمر قرشی را برگزیدند و حدود ده هزار تن از دلاوران خود را با او همراه ساختند و او همراه ایشان در تعقیب خوارج بیرون شد و در
فارس به ایشان رسید و جنگ کردند که عثمان کشته شد و همراهانش گریختند.
مردم بصره در چنین شرایطی، برای عبدالله زبیر نامه نوشتند و به او
اطلاع دادند که امیری ندارند و از او خواستند کسی را بفرستد تا عهده دار حکومت شود. وی،
حارث بن عبدالله بن ابی ربیعه مخزومی را فرستاد که به بصره آمد و حکومت را در دست گرفت و بزرگان بصره را دعوت و با ایشان
مشورت کرد که فرماندهی جنگ با خوارج را به چه کسی واگذار نماید و همگان گفتند:
مهلب بن ابی صفره بهترین گزینه است. او همان مردی است که اگر با خوارج رو در رو شود،
آتش آنان را خاموش میکند و هیچ کس جز مهلب شایسته ی این جنگ نیست.
حارث بن عبدالله عامل جدید زبیری، برای عبدالله
بن زبیر نامهای نوشت و از او خواست تا برای مهلب نامهای بنویسد که مردی را در
خراسان بگمارد و خودش به سوی خوارج رود و عهده دار جنگ با آنها شود. چون نامه به عبدالله
بن زبیر رسید، با فرستادن قاصدی، مهلب را فرا خواند. چون نامه ی ابن زبیر به مهلب رسید کسی را در خراسان گماشت و حرکت کرد و چون به بصره رسید به منبر رفت و با مردم این چنین
عهد گرفت که نباید در امور نظامی با او مخالفت شود و همگی باید مطیع فرامین او باشند. و مردم نیز پذیرفتند. مهلب در ابتدا به سوی خوارج که کنار رودخانه ی
شوشتر (بزرگترین رودخانه
خوزستان که
شاپور سد معروف
شاذروان را کنار آن ساخته است)
بودند حرکت کرد و با آنان درگیر شد و ایشان را چنان فراری داد که تا اهواز عقب نشینی کردند.
پس از این که خوارج گریختند، مهلب چهل روز کنار پل ماند و سپس به تعقیب ایشان پرداخت، چون این خبر به نافع
بن ازرق رسید، در اهواز باقی ماند تا مهلب آن جا رسید و در جایی که نامش
سلی (نام کوهی در اهواز است)
بود با خوارج روبرو شد و تمام روز را تا
شب با آنان جنگید. در این نبرد، بسیاری از خوارج کشته شدند و سالار ایشان نافع
بن ازرق نیز کشته شد و به همین خاطر، خوارج به سوی فارس گریختند.
چون به عبدالله
بن زبیر خبر رسید که فرماندارش در بصره یعنی
حارث بن عبدالله بن ابی ربیعه، تصمیم به فرار داشته است، او را
عزل نمود و برادر خود مصعب را به حکومت بصره گماشت. او حرکت کرد و به بصره آمد و حکومت هر دو
عراق و فارس و اهواز را بر عهده گرفت.
چون نافع
بن ازرق در سال ۶۵ هجری کشته شد، خوارج بار دیگر جمع شدند و
عبدالله بن ماحوز را که از پارسایان ایشان بود بر خود
امیر کردند. وقتی این خبر به مهلب رسید، از اهواز به تعقیب ایشان پرداخت و در شاپور (از شهرهای فارس) با ایشان درگیر شد که
خوارج گریختند و تا گرگان عقب نشینی کردند. مهلب هم چنان به تعقیب ایشان پرداخت و روزی که سخت
باران میبارید خوارج به جنگ او آمدند و جنگ در گرفت و مهلب آنان را مجبور به عقب نشینی کرد و خوارج راه کرمان را پیش گرفتند. در نبردی که در
کرمان میان دو گروه رخ داد، عبدالله
بن ماحوز رهبر خوارج کشته شد.
مهلب همواره از شهری برای تعقیب خوارج به شهر دیگری میرفت و پس از هر جنگ،
جنگ دیگری میکرد و این کار در تمام مدت حکومت عبدالله
بن زبیر تا هنگامی که او کشته شد و حکومت به عبدالملک پسر
مروان رسید، ادامه داشت.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «خوارج دوران عبدالله بن زبیر»، تاریخ بازیابی ۹۵/۰۱/۱۹.