دشمنی شمر بن ذی الجوشن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اگر چه دشمنی و
بغض شدید
شمر بن ذیالجوشن (لعنةاللهعلیه) نسبت به
امام حسین (علیهالسّلام)، به صراحت در
تاریخ آمده است؛ اما باید توجه داشت که بعضی از این گزارشات در جهت تبرئه
ابن سعد و
ابن زیاد صورت گرفته است.
وقتی که نامه
ابن سعد درباره ملاقاتش با
امام حسین (علیهالسّلام) به
عبیدالله بن زیاد رسید و آن را خواند گفت: این نامه کسی است که خیرخواه امیر خویش و دلسوز
قوم خود است؛ بله آن را میپذیرم. در این هنگام
شمر برخاست و گفت: این را از وی میپذیری؟ درحالی که در سرزمین تو فرود آمده و کنار توست؛ به
خدا سوگند، اگر از منطقه تحت امر تو بیرون رود و دست در دست تو نگذارد، قوت و
عزت از آن وی خواهد بود و ضعف و ناتوانی از آن تو. این منزلت (امتیاز) را به وی مده؛ زیرا مایهٔ
وهن توست، او و یارانش باید به حکم تو گردن نهند که اگر مجازات کنی، حق توست و اگر ببخشی به نفع تو خواهد بود. به خدا سوگند شنیدهام که حسین و عمر بن سعد میان دو اردوگاه مینشینند و تا پاسی از
شب باهم سخن میگویند. ابن زیاد گفت: چه پیشنهاد خوبی دادی، من نیز با این پیشنهاد موافقم.
ممکن است تغییر نظر عبیدالله توسط شمر را ساخته و پرداخته بعضی راویان و مورخان بدانیم تا به این وسیله از جرم و
خباثت ابن زیاد و ابن سعد کاسته شود و زشتیها و جنایات، بیشتر متوجه شمر شود که خارج از دودمان
بنیامیه و طایفهٔ متنفذ
قریش بود.
ابن زیاد نامهای برای عمر بن سعد نوشت و شمر را مامور کرد آن را به ابن سعد برساند و به این وسیله، از طرف ابن زیاد به او بگوید به حسین و یارانش پیشنهاد کند که بر حکم وی
تسلیم شوند؛ اگر پذیرفتند آنان را نزد وی بفرستد، و اگر نپذیرفتند با آنان بجنگد. آنگاه به شمر گفت: اگر عمر بن سعد این کار را انجام داد، تو فرمانبردار او باش و از دستورش پیروی کن؛ و اگر جنگ با حسین را نپذیرفت، تو، امیر و فرمانده لشکر باش، با آنها بجنگ و گردن عمر بن سعد را نیز بزن و سر او را برای من بفرست.
نامه ابن زیاد برای عمربن سعد چنین بود: اما بعد، من تو را نزد حسین نفرستادم که خود را از جنگ با او بازداری یا وقت گذرانی کنی و با
مسامحه با او رفتار کنی و آرزوی
سلامت و زندگی برای او داشته باشی، یا برایش پیش من وساطت کنی، ببین اگر حسین و همراهانش در برابر حکم من گردن نهادند و تسلیم شدند، آنان را با مسالمت به سوی من بفرست؛ و اگر دریغ کردند و نپذیرفتند، بر آنان حمله کن و خونشان بریز و اعضایشان را
مثله کن، چون سزاوار آن هستند؛ و بعد از اینکه حسین که کشته شد،
اسب بر سینه و پشت او بتازان؛ زیرا که او ناسپاسی، تفرقهافکن و ستمگر است. میدانیم این کار پس از
مرگ، به وی زیانی نمیرساند، ولی با خود
عهد کردهام هرگاه او را کشتم، با وی چنین کنم. پس اگر تو به این دستور عمل کردی،
پاداش کسی که شنوا و مطیع است برای توست؛ و اگر آن را نمیپذیری، از کارگزاری ما و فرماندهی لشکر ما کنار رو، و فرماندهی لشکر را به شمر واگذار؛ که دستور لازم را به او دادهایم، والسلام».
گویا شمر دو بار به کربلا رفته است: یک بار به همراه
سپاه، پس از ورود عمر بن سعد به
کربلا و بار دوم پس ازخبر مذاکره امام حسین (علیهالسّلام) با عمر بن سعد که شمر نامه عبیدالله را خطاب به پسر سعد، به کربلا برد. اما در گزارش
ابن اعثم و
خوارزمی، در ارسال نامه به پسر سعد، نامی از شمر نیست، بلکه از ظاهر عبارات ابن عثم برمی آید که حامل نامه
عبدالله ابیمحل است که همزمان اماننامهای نیز از عبیدالله گرفت.
خوارزمی نیز پس از نقل گزارش ابن اعثم، اضافه میکند که بعضی، حامل نامه را
خویزة بن یزید تمیمی دانسته و گفتهاند ابن زیاد به وی گفت: اگر عمر بن سعد حاضر به جنگ با حسین نشد، او را بازداشت کند و
شهر بن حوشب را فراخواند تا وی امیر لشکر شود.
نکته قابل تذکر در نقل خوارزمی این است که در منابع، شهر بن حوشب به منزلهٔ یکی از راویان و محدثان مشهور نام برده میشود که مطالبی را از
امسلمه نقل میکرده، و او هنگام
شهادت امام حسین (علیهالسّلام) در
مدینه بوده است.
به نظر میرسد این نام، تصحیفی از نام
شمر بن ذیالجوشن است، و اولین کسی که چنین اشتباهی را مرتکب شده است،
ابن قتیبة دینوری است؛ زیرا در جایی که باید نام شمر بیاید، از شهر بن حوشب نام برده است. در هر حال فرضاً گزارش ابن عثم یا خوارزمی را بپذیریم، این گونه امور جزئی، تاثیری در ماهیت قضایا ندارد.
پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۱، ص۷۱۵-۷۱۶.