رقیه بنت الحسین
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
رقیه دختر امام حسین (علیهالسلام) به عربی رقیه بنت الحسین (متوفای ۶۱ق)، از فرزندان
امام حسین (علیهالسلام) که در کربلا حضور داشته و بعد از
واقعه عاشورا در زمره
اسرای کربلا به
شام برده شد و در آنجا درگذشت. مزاری در
دمشق برای حضرت رقیه منسوب است.
نام رقیه در منابع کهن تاریخی ذکر نشده و تنها علمای قرن هفتم و دهم برای امام حسین (علیهالسلام) دختری بدون ذکر نام رقیه ذکر کردهاند، اما علمای معاصر با ذکر دلایلی قائل به وجود دختری با نام رقیه برای امام حسین (علیهالسلام) هستند، بنابراین درباره وجود چنین فرزندی برای امام حسین، نام و نحوه وفات و مزار منسوب به او اختلافنظر وجود دارد.
مورّخان و نسبشناسان پيشين، هنگام شمارش
فرزندان امام حسین (علیهالسلام)، از رقيه نام نبردهاند،
تنها،
عمادالدین طبری و ملا
حسین واعظ کاشفی، از علماى قرن هفتم و علمای قرن دهم ه. ق بدون ذكر نام رقيه، از دختركى از
امام حسین (علیهالسلام) ياد مىكنند كه در خرابه شام وفات كرد.
محمدحسن یزدی، نويسنده و خطيب قرن سيزدهم به نام رقيه تصريح كرده و آورده است:
هلال بن نافع، از سربازان دشمن مىگويد: من در
روز عاشورا در ميان دو صف لشكر ايستاده بودم و نگاه مىكردم. دختر كوچكى را ديدم كه آمد و دامن امام حسين (علیهالسلام) را گرفت و گفت: اى پدر! مرا درياب كه بسيار تشنهام. حضرت نگاهى كرده گريست و فرمود:
اى نورديده! صبر كن.
خداوند تو را سيراب خواهد كرد. به درستى كه او وكيل من است. پس دست او را گرفت و به خيمهها برگردانيد. هلال مىگويد: پرسيدم كه اين طفل كيست و چه نام دارد؟ شخصى گفت: او رقيّه دختر سه ساله حسين (علیهالسلام) است.
علّامه حائرى، از مقتلنويسان معاصر هم به نقل از حمزاوى مىگويد: رقيّه، دختر امام حسين (علیهالسلام) و مادرش شاه زنان، دختر كسرى است.
ولى نظر به اينكه مادر
امام سجّاد (علیهالسلام)، هنگام تولد آن حضرت، از دنيا رفت، امكان نداشته كه مادر رقيّه، خردسال باشد، مگر اينكه بگوئيم، شاه زنان غير از
شهربانو همسر امام حسین، مادر امام چهارم (علیهالسلام) بوده است.
به گفته يكى از معاصرين، اندک بودن امكانات نگارش، همنام بودن رقيه در يک خاندان، چند نام داشتن بعضى از دختران را به عنوان دلايل نبودن نام رقيه (سلاماللهعلیها) در ميان فرزندان امام حسين (علیهالسلام) ذكر كرده و مىگويد: آنان كه از رقيه (سلاماللهعلیها) نام بردهاند امكان دارد كتابهايى داشتهاند كه در دسترس ما و ديگران نبوده است.
برخى از مؤلّفان با استناد به مطالب ذيل معتقدند امام حسين (علیهالسلام)، دخترى به نام رقيه داشته است:
۱- زمانى كه حضرت سيّدالشهدا (علیهالسلام)، اشعار معروف «يا دَهْر افّ لك من خليل ...» را ايراد فرمود و گريه و ناله زنان حرم را شنيد به رقيّه و برخى ديگر از زنان خطاب كرد: «زمانى كه من كشته شدم در مرگم گريبان چاک نزنيد و روى نخراشيد و كلامى ناروا بر زبان نرانيد.»
۲- هنگامى كه چشم
حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در
کوفه به سر نازنين برادر كه بر روى نيزه بود افتاد، فرمود: اى برادرم! با اين فاطمه كوچک سخن بگو، زيرا نزديک است دلش از شدّت اندوه آب شود.»
اين فاطمه، همان رقيّه (سلاماللهعلیها) است كه به علّت نداشتن مادر، امام حسين (علیهالسلام) بسيار به او علاقه داشت و به زينب (سلاماللهعلیها) نيز توصيه مىكرد كه او را نگهدارى كند.
۳-
سیف بن عمیر، از اصحاب
امام صادق (علیهالسلام) در چكامه بلند خود و در رثاى سالار شهيدان دو بار، از رقيّه (سلاماللهعلیها) نام برده است.
۴- بعيد نيست
زینب، دختر امام حسين (علیهالسلام) كه در خردسالى از دنيا رفت
همان دختركى باشد كه به رقيّه (سلاماللهعلیها) معروف شده است.
۵-
اربلی مىگويد: امام حسين (علیهالسلام) چهار دختر داشت. ولى هنگام شمارش آنان، سه نفر به نامهاى زينب،
سکینه و
فاطمه را نام مىبرد و از چهارمى ذكرى به ميان نمىآورد.
احتمال دارد چهارمين دختر، همين رقيّه باشد.
محلّ اقامت حضرت رقيه (سلاماللهعلیها) و ساير اسيران در
شام، خرابهاى بود كه
یزید به قصد زير آوار ماندن و كشتن اهل بيت (علیهمالسلام)، آنان را در آن، جاى داده است.
شیخ صدوق (ره) مىگويد: اين بازداشتگاه، زندانى بود كه اسيران، در آن، از نظر سرما و گرما آزار مىديدند، بهطورى كه صورتهاىشان پوست انداخته بود.
در
کامل بهایی آمده است:
«در ميان اسيران، دختركى بود چهار ساله. شبى از خواب بيدار شد و گفت: پدر من حسين (علیهالسلام) كجاست؟ در اين ساعت او را به خواب ديدم. سخت پريشان بود، زنان و كودكان جمله در گريه افتادند و فغان از ايشان برخاست. يزيد خفته بود. از خواب بيدار شد و تفحّص كرد. خبر بردند كه حال (اوضاع)، چنين است. آن لعين، گفت كه: بروند و سر پدر او را بياورند و در كنار او نهند. ملاعين، سر را بياوردند و در كنار آن دختر چهار ساله نهادند. پرسيد: اين چيست؟ ملاعين گفتند: سر پدر تو است. آن دختر بترسيد و فرياد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حقّ تسليم كرد.»
با اندكى تفاوت، تاريخ وفات حضرت رقيه (سلاماللهعلیها) را پنجم
ماه صفر سال
۶۱ق ذكر كردهاند.
در برخى از كتابها، نقل شده كه دختر چهار ساله امام حسين (علیهالسلام) با سر بريده پدر عزيزش چنين سخن مىگفت: پدر جان! چه كسى تو را با خونت خضاب كرده است؟ پدر جان! چه كسى رگهاى گردنت را بريده؟ پدر جان! چه كسى مرا در كودكى يتيم كرده است؟ اى پدر! چه كسى از يتيم نگهدارى كند تا بزرگ شود؟ اى پدر جان! چه كسى به فرياد اين زنان بدون پوشش مىرسد؟ اى پدر! چه كسى دادرسى اين زنان اسير را مىكند؟
پدر جان! چه كسى نظر مرحمتى به سوى اين چشمهاى گريان ما مىكند؟ اى پدر! كى به اين زنان بىصاحب و غريب توجه خواهد كرد؟ پدر جان! ما پس از تو كسى را نداريم. داد از غريبى و بىكسى؟ اى پدر! كاش من فداى تو شده و عوض تو مرا كشته بودند. پدر جان! كاش پيش از اين كور شده و تو را به اين حال مشاهده نكرده بودم. اى پدر جان! كاش مرا در زير خاک پنهان كرده بودند و نمىديدم كه محاسن مباركت به خون خضاب شده باشد.
زن غسال، مشغول غسل دادن كودک امام حسين (علیهالسلام) بود. ولى ناگهان دست از كار كشيد. رو به حضرت زینب (سلاماللهعلیها) كرد و گفت: اى بانوى بزرگوار! تو از حال اين كودک آگاهى. او بر اثر كدام بيمارى از دنيا رفته است؟ زينب (سلاماللهعلیها) فرمود: چرا چنين سؤالى را مىپرسى؟ مگر در بدن او جراحتى ديده مىشود؟ گفت: تمام اندام اين دختر كبود است. اين كبودى، علامت كسالت مخصوصى مىباشد. زينب (سلاماللهعلیها) با چشمان گريان فرمود: اى زن غسّاله! اين كودک هيچگونه مريضى نداشت. اين لكّههاى كبود و پوست نيلگون، اثر تازيانهى دشمن است كه در راه
کوفه و شام به او مىزدند.
در شب دفن دختر كوچک امام حسين (علیهالسلام)، ام كلثوم آرام و قرار نداشت. با ناله و ندبه به دور خرابه مىگرديد. هرچه او را تسلّى مىدادند آرام نمىشد. از علّت اين بىقرارى پرسيدند. گفت: شب گذشته، اين مظلومه، در سينه من بود. چون بيدار شدم ديدم كه به شدّت گريه مىكند و آرام نمىگيرد. از سببش پرسيدم. گفت: عمّه جان! آيا در شهر، مانند من كسى يتيم و اسير مىباشد؟ عمّه جان! مگر اينها ما را مسلمان نمىدانند.
به چه جهت به ما آب و نان نمىدهند و از آن مضايقه مىكنند؟ اين مصيبت مرا به گريه آورده و طاقت خوابيدن را ندارم.
هنگامى كه حضرت زينب (سلاماللهعلیها) با همراهان به
مدینه بازگشتند؛ زنهاى مدينه براى عرض تسليت، به حضور زينب (سلاماللهعلیها) آمدند. زينب (سلاماللهعلیها) حوادث جانسوز
کربلا، كوفه و شام را براى آنها بيان مىكرد و آنها مىگريستند؛ تا اينكه به ياد رقيه (سلتماللهعلیها) افتاد و فرمود: اما مصيبت وفات رقيه (سلاماللهعلیها) در خرابه شام كمرم را خم و مويم را سفيد كرد.
زنها وقتى اين سخن را شنيدند، صدايشان به گريه بلند شد و آن روز به ياد رنجهاى جانگداز رقّيه (سلاماللهعلیها) بسيار گريستند.
حرم حضرت رقیه (سلاماللهعلیها)، در محلّه عماره
دمشق و در شمال شرقى
مسجد اموی، روحانيت خاصّى به اين شهر بخشيده است. نخستين عمارت آستانه وى خانهاى است كه در آن به
شهادت رسيد و در آنجا مدفون شد. عمارتهاى بعدى، به ترتيب در قرن هشتم، يازهم، سيزدهم و چهاردهم و آخرين توسعه اطراف آستانه با كمک دولت
جمهوری اسلامی ایران و با همّت
شیعیان در سال يكهزار و چهارصد و پنج هجرى قمرى انجام شد.
•
محمد مظفری و سعید جمشیدی، اسیران و جانبازان کربلا، ص۱۵۲-۱۵۶.