• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

زبان مسأله‌گرایی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



ادبیات مساله‌گرا، تنها ابزار معتبر و نیز گسترده‌ترین زمینه برای کشف، بیان، نقد و ماندگار سازی معرفت‌زیستی است.



قفلی را در نظر بگیرید که برای باز کردنش کلیدی دارید اما گاهی همین کلید، به سختی قفل را باز می‌کند، با وجودی که متعلق به همان قفل است. برای باز کردن این قفل به شگردی نیاز هست؛ شگردی که در فهم متعارف (common sense) به آن می‌گویند «قلق». بر همین منوال می‌توان معرفت‌زیستی را اصطلاحا معرفت قلقی، یا معرفت انضمامی نامید؛ معرفتی که حاصل و برآمده از تجربیات زیستی و دشواری‌های تجربی حل مساله به ویژه حاصل تجربیات نسل‌های پیشین در حل مسایل زیستی آنهاست. وجه دیگری معرفت انضمامی و قلقی این است که فرد آن را دارد ولی از داشتنش الزاما با خبر نیست. به عبارت دیگر معرفت و دانشی است که در درون حافظه فرد هست بی آنکه اذعان به دانستن آن و نیاز به اذعان به دانستن آن وجود داشته باشد. ولی عمل می‌کند، راهنمای عمل می‌شود، نقد می‌کند و نقد می‌شود. تنها فضایی که چنین معرفت و دانشی قدرت بروز و ظهور می‌یابد، حوزه ادبیات مساله‌گراست. بنابراین می‌توان ادعا کرد که ادبیات مساله‌گرا، تنها ابزار معتبر و نیز گسترده‌ترین زمینه برای کشف، بیان، نقد و ماندگار سازی معرفت‌زیستی است.

۱.۱ - ویژه‌گی‌های مساله‌گرا

بدون حضور این شگرد‌های معرفتی، فرآیند دانایی ناقص خواهد ماند و ادبیات هم به ویژه ادبیات مساله‌گرا قدرت بالندگی اش را به تدریج از دست خواهد داد. ادبیات مساله‌گرا، با تکیه بر معرفت‌زیستی، به مخاطب و به یک یا چند نسل، وسعت میدان دید می‌دهد؛ امکانی که در فرآیند رشد جامعه و تقویت فردیت انسانی، امکانی بس والا و ارزشمند است. همین وسعت دید است که در جامعه علمی، موجب ظهور نوآوری علمی و در جامعه عرفی، موجب بسط مدنیت و ارزش‌های انسانی خواهد شد.
«سوال»، وجه ذهنی «مساله» است و «مساله» وجه عینی «سوال» است. ادبیات مساله‌گرا، «مساله» را به «سوال» تبدیل می‌کند تا بتواند درباره اش بیندیشد. ادبیات مساله‌گرا، «سوال» را هم به «مساله» تبدیل می‌کند تا بتواند فرم بومی هر مساله را شناسایی کند، بی‌آنکه در جهان شمول بودن قواعد حل مساله اخلال ایجاد کند. ادبیات مساله‌گرا، نهایتا به مثابه تنها ابزار معتبر و در دسترس بشر، امکان ایجاد تمایز مساله را از شبه مساله فراهم کرده و وضوح بخشی به هر کدام را در حوزه عمومی فراهم می‌کند. تمایز مساله از شبه مساله، شرط فهم هر مساله و سپس حل هر مساله است. اگر در جوامع کلام محور و ایدئولوژیک، مساله حل نمی‌شود بلکه حذف می‌شود، این است که در این جوامع ما اساسا با سوال مواجه نیستیم، چرا که برای هر پرسشی، پاسخی از قبل تعیین، تهیه و تعبیه شده است. واضح است که با گسترش چنین ادبیاتی در جوامع، مسایل آن جامعه نه تنها حل نمی‌شود. (چون شناخته نمی‌شود) بلکه همواره بیشتر و پیچیده‌تر هم شده، به طوری که به تدریج جای شان را به شبه مساله‌ها می‌دهند و در فرم‌های نوین تکثیر هم می‌شوند.
ادبیات مساله‌گرا کشف تناقض می‌کند بی‌آنکه خودش به تناقض دچار شود. درحالی که ادبیات شبه مساله‌گرای کلام محور (تئولوژیک و ایدئولوژیک) خودشان محصول تناقض و نماد تناقض‌اند. چرا که حوزه بیان شفاهی و کلامی، سرشار از تناقض است. تناقض‌هایی که اغلب از دید خود متکلم و ایدئولوگ مخفی می‌ماند، حتی برای چندین نسل (تناقض‌های فکری در ادبیات را با تضادی‌های اجتماعی نباید اشتباه گرفت. تضادهای اجتماعی از جنس تناقض نیستند و حکم تناقض در موردشان اعتبار ندارد.)


تغییر، نتیجه منطقی ادبیات مساله‌گراست. در ادبیات مساله‌گرا، نویسنده مساله‌گرا همراه با اثرش تغییر می‌کند و تحول می‌یابد؛ چرا که معرفت زیستی او جزیی از متن نگارشی او هم هست و با تغییر در همین معارف است که نویسنده هم تغییر می‌کند و آثارش هم پی در پی تغییر می‌کند، ضمن اینکه بازخورد‌های نوشته‌اش که از جانب مخاطبان اثر به نویسنده می‌رسد هم رفتار او را به تدریج تغییر می‌دهد؛ همان طور که خود نویسنده هم در تغییرات اجتماعی مخاطبانش حضور کامل و قاطع دارد و این همه برخلاف ادبیات شبه مساله‌گراست که یک بار و برای همیشه، نوشته و تقدیس می‌شود و هرگز به مصاف هیچ نقد و تجدید نظری و هیچ تحول و تغییری نمی‌رود. ادبیات مساله‌گرا به این ترتیب، ترس و اضطراب از تغییرپذیری را از بین می‌برد و شهامت و شجاعت مواجه شدن با خود (خود نویسنده؛ خود مخاطب، خود اجتماعی و خود تاریخی.) را به خوبی فراهم می‌کند. چنین ترس و اضطرابی در ادبیات شبه مساله‌گرای کلام محور ایدئولوژیک‌اندیش و تئولوژیک انگار، همواره پنهان می‌ماند و به صورت زیرپوستی، در درون روح مخاطبان آثار و افراد جامعه رسوخ می‌کند و نوعی وارفتگی و لَختی تاریخی ایجاد می‌کند، به طوری که افراد را به موجوداتی خموده، ترسو، سازشکار، منفعل و غیرخلاق تبدیل می‌کند.
ادبیات مساله‌گرا ما را با خودمان روبه رو می‌کند ولی ادبیات کلام محور شبه مساله‌گرا ما را با دیگری درگیر می‌کند. مساله ادبیات مساله‌گرا، مساله خود ماست اما مساله ادبیات کلام محور، مساله دیگری است.
ادبیات مساله‌گرا آرمان‌های تحقق پذیر را در برابر دیدگان مخاطب و جامعه قرار می‌دهد. اما ادبیات شبه مساله‌گرا، به ورطه آرمان‌های تحقق ناپذیر می‌غلتد و نهایتا هم به روزمرگی می‌رسد. ادبیات مساله‌گرا مولد فهم نقش اجتماعی افراد در هر مرحله تاریخی و متناسب با مسایل اصیل آنهاست، در حالی که ادبیات مساله رها، مانع دیدن نقش اجتماعی افراد و فهم آن است.
و دیگر آنکه، ادبیات شبه مساله‌گرای کلام محور، اسیر یک دور باطل است. چرا که از یک سو تحت تاثیر ناعقلانیت مسلط، مرتبا از عقلانیت و مساله‌گرایی تهی شده و از سوی دیگر تحت تاثیر فقدان عقلانیت و مساله‌گرایی درونی‌اش، به عامل تثبیت همان مناسبات ناعقلانی مسلط تبدیل می‌شود و این دور باطل گفتمان‌های رایج هر نسل را هم تعیین می‌کند بی آنکه فعالان هر نسل از وجود چنین دور باطلی در زنگی‌شان آگاه باشند. تنها راه شکستن این دور باطل، خلق ادبیات مساله محور غیرایدئولوژیک و غیرتئولوژیک (ونه الزاما ضد ایدئولوژیک یا ضد تئولوژیک) است. ادبیاتی که مبتنی بر عقلانیت مساله‌گرا و مبتنی بر نقدپذیری دوسویه (خود و دیگری) ست. نقدپذیری دوسویه، تمایز دیگری است میان جوامع ما قبل عقلانیت و ما بعد عقلانیت. از ویژگی بارز جوامع ما قبل عقلانیت یکی هم این است که به جای نقد، ادای نقد را در می‌آورند. ادای نقد را در آوردن، چیزی نیست جز تلاش نقد دیگری برای توجیه خود، چیزی نیست جز تلاش برای نقد ناپذیر ماندن خود. غافل از آنکه فقط با نقد پذیری دوسویه است که فضای مناسب برای گفت وگو و دیالوگ ایجاد می‌شود و امکان خلق و ظهور ناقدانی خوش ذوق، مدیرانی مبتکر، روشنفکرانی مساله‌گرا و ادیبانی شجاع فراهم می‌شود. با همین ابتکار و با همین روش است که به تدریج دور باطل ادبیات مساله رها شکسته شده و جامعه‌ای از شر آن خلاصی می‌یابد؛ درست به همان صورت که پیش از این، حاملان مساله‌گرا و عاملان نقدپذیری چون بیهقی، ابن سینا، سعدی و حافظ، این دور باطل را شکستند و امروزیان را مدیون خود کرده‌اند.


سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «تحلیلی بر زبان مساله گرایی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۱/۱۷.    



جعبه ابزار