• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

شهامت

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



شجاعت از فضایل اخلاقی است که فرد دارای این فضیلت دارای قوت قلب در مصاف با دشمن و تحمل دشواری‌ها می‌باشد. از این عنوان در باب صلات و جهاد سخن گفته‌اند.



شجاعت به عنوان یکی از فضایل نفسانی و صفات و اخلاق پسندیده، عبارت است از قوّت قلب در مصاف با دشمن و تحمل دشواری‌های آن که از آن به دلیری و دلاوری نیز تعبیر می‌شود. عالمان علم اخلاق، شجاعت را به استقامت و اعتدال قوه غضبیه تعریف کرده و استقامت و اعتدال آن را به این دانسته‌اند که با سهولت تحت فرمان عقل درآید و از انحراف به دو سوی افراط؛ یعنی تهور و بی باکی و تفریط، یعنی ترس، مصون باشد.معنای شجاعت، همانا قوت قلب است که معنای آن طیف گسترده‌ای را شامل می‌شود. هر چه شدت آن بیشتر شود، ارزش و اهمیت آن بیشتر می‌شود. در واقع هیچ مرتبه‌ای از آن، اعم از ضعیف یا شدید، نامطلوب نیست و مقوله‌ای است که افراط و تفریط در آن راه ندارد.


پس اینکه گفته می‌شود «تفریط در شجاعت همان جبن و افراط در آن، همان تهور است که در شمار صفات ناپسند است» سخنی نادرست است. زیرا تهور از مقوله فعل است و نه صفات، و لذا افراط در شجاعت نمی‌تواند به شمار آید. همچنین جبن به معنای عدم قوت قلب است، که آن هم تفریط در شجاعت نیست، بلکه نسبت جبن و شجاعت مصداق باب عدم و ملکه است. توضیح آنکه تهور به معنای سقوط است. پس بنّایی که بر زمین سست، ساختمانی را بنا می‌کند، آن ساختمان در معرض سقوط و درهم ریختن است و عمل بنّا، تهور نامیده می‌شود.
خدای متعال می‌فرماید: «اَ فَمَنْ اَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی تَقْوی مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَیْرٌ اَمْ مَنْ اَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی شَفا جُرُفٍ‌هارٍ فَانْهارَ بِهِ فِی نارِ جَهَنَّمَ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ؛ آیا کسی که مسجدی را به غرض تقوی و خداپرستی تاسیس کرده و رضای حق را طالب است، مانند کسی است که بنایی سازد و برپایه سستی، در کنار سیل که زود به ویرانی کشد و عاقبت آن بنا از پایه به آتش دوزخ افکند؟ و خدا هرگز ستمکاران را هدایت نخواهد فرمود.»
پس کسی که قوت قلبش را به طور نابجا و در موردی غیر عقلایی به کار برد، به او متهور گفته می‌شود، همچون کسی که خود را در معرض هلاکت قرار می‌دهد یا بدون سلاح به طرف شیر می‌رود، یا بدون سلاح و انگیزه عقلایی و شرعی با دشمن درگیر می‌شود و...
خداوند متعال می‌فرماید: «... وَ لا تُلْقُوا بِاَیْدِیکُمْ اِلَی التَّهْلُکَةِ...؛ و خود را به دست خویش به مهلکه و خطر درنیفکنید....»
پس چنانکه می‌بینید تهور از افعال ناپسند است، نه صفات ناپسند. به علاوه تهور از نظر عقل و شرع محکوم و مطرود است. همچنین جبن به معنای ضعف قلب است. پس به کسی که از شجاعت و قوت قلب بی‌بهره است، جبان و بزدل گفته می‌شود. در واقع جبن امری وجودی نیست تا گفته شود که از جمله افعال است یا صفات، یا آنکه مرحله تفریط شجاعت است.
فرد جبان و بزدل از بسیاری از نعمات محروم و در معرض بسیاری از ناملایمات است. پس اگر برای او هیچ محرومیتی جز محروم ماندن از جهاد، امر به معروف و نهی از منکر و... نباشد، برای او کافی است تا از سعادت‌های ابدی محروم گردد. همچنین اگر برای او هیچ مصیبتی جز تنبلی، خواری، سستی، بی‌ثباتی و بی‌عاری نباشد، او را بس است که تیره‌روز و بدبخت شمرده شود. این همه ناشی از عدم قوت قلب است و بی‌بهره بودن از شجاعت موجب محرومیت از نعمات فراوان و مواجه شدن با ناملایمات بسیار می‌گردد. از سوی دیگر تهور علاوه بر آنکه به معنی کفران نعمت شجاعت و کاربرد نابجای آن است، موجب به خطر‌انداختن خود و دیگران و مفاسد بسیار دیگر می‌شود. چنانکه بعضی از اصحاب ائمه (علیهم‌السّلام) تهور پیشه ساخته، اسرار را فاش می‌کردند و ناخواسته موجب به خطر افتادن شیعیان می‌شدند و به همین دلیل مورد اعتراض آن پیشوایان گرامی، که درود خدا بر آنان باد، قرار می‌گرفتند.


آیاتی از قرآن کریم به بیان جایگاه شجاعت پرداخته‌ است.

۳.۱ - فضیلت مهم

شجاعت فضیلتی مهم است، به گونه‌ای که قرآن شریف آن را اساس حکومت الهی دانسته و آن را مورد محبت و عنایت خاص قرار داده است:
... ان الله اصطفه علیکم و زاده بسطة فی العلم و الجسم...؛ به درستی که خدا او را بر شما برگزید و در دانش و توانایی او را فزونی بخشید....»
«یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَاْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ اَذِلَّة عَلَی الْمُؤْمِنِینَ اَعِزَّة عَلَی الْکافِرِینَ یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ...؛ ‌ای گروهی که ایمان آورده‌اید، هر که از شما از دین خود مرتد شود به‌زودی خدا قومی را که دوست دارد و آنها نیز خدا را دوست می‌دارند و نسبت به مؤمنان سرافکنده و فروتن، و نسبت به کافران سرافراز و مقتدرند، به نصرت اسلام برمی‌انگیزد که در راه خدا جهاد کنند و در راه دین از نکوهش و ملامت احدی باک ندارند....»
«اِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَاَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ؛ البته خدا آن مؤمنان را که در صف جهاد مانند سد آهنین همدست و پایدارند، بسیار دوست می‌دارد.»

۳.۲ - صفت مؤمنین

به علاوه خداوند شجاعت را از صفات مؤمنین دانسته است.
«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ اَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ؛ محمد فرستاده خداست و یاران و همراهانش بر کافران بسیار سخت و با یکدیگر بسیار مشفق و مهربان‌اند...»



شجاعت از نظر شدت و ضعف دارای مراتبی است و هر مرتبه‌ای نیز به نوبه خود دارای درجات شدت و ضعف می‌باشد.

۴.۱ - چیرگی بر دشمن

اولین مرتبه شجاعت چیرگی بر دشمن در میدان جنگ و جز آن مانند بحث، مسابقه و... است، و خدای تعالی به این مرتبه چنین اشاره فرموده است: «... اِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ...؛ به درستی که خدا او را بر شما برگزید و در دانش و توانایی او را افزونی بخشید....»

۴.۲ - چیرگی بر نفس

دومین مرتبه شجاعت، چیره شدن بر نفس اماره و هوای نفس است. چنانکه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) فرمود: «اشجع النّاس من غلب هواه؛ شجاع‌ترین مردم کسی است که بر هوای نفسش چیره گردد.»
همچنین آن حضرت فرمود: «مرحبا بقوم فضوا الجهاد الاصغر و بقی علیهم الجهاد الاکبر، قیل: یا رسول‌الله و ما الجهاد الاکبر؟ قال: جهاد النفس؛ آفرین بر گروهی که جهاد اصغر را پشت سر گذاشتند و جهاد اکبر را در پیش دارند. گفته شد: ‌ای رسول خدا، جهاد اکبر چیست؟ حضرت فرمود: پیکار با نفس.»
چیرگی در این میدان جز با فضل و رحمت الهی ممکن نیست. چنانکه می‌فرماید: «... انّ النّفس لَامارة بالسّوء الّا ما رحم ربّی...؛ .. همانا نفس، بسیار به بدی فرمان می‌دهد، مگر آنکه مورد رحمت پروردگارم قرار گیرم...» و نیز می‌فرماید: «... والّا تصرف عنّی کیدهنّ اصب الیهنّ واکن من الجاهلین؛ .. بارالها اگر تو حیله اینان را به لطف و عنایت خود از من دفع نفرمایی، به آنها میل کرده و از اهل جهل و شقاوت گردم.»

۴.۳ - غلبه بر مشکلات

سومین مرتبه شجاعت غلبه بر مشکلات در فراز و نشیب زندگانی دنیا و زرق و برق و سختی‌ها و ناملایمات آن است که بر اساس سنت الهی روی می‌دهد. چنانکه قرآن کریم می‌فرماید: «الم احسب النّاس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لایفتنون. و لقد فتنّا الّذین من قبلهم فلیعلمنّ الله الّذین صدقوا و لیعلمنّ الکاذبین؛ آیا مردم چنین پنداشتند که به صرف اینکه گفتند ما به خدا ایمان آورده‌ایم، رهایشان کنند و بر این دعوی هیچ امتحان نکنند؟ و ما امت‌هایی را که پیش از اینان بودند، به امتحان و آزمایش آوردیم تا خدا دروغ‌گویان را از راست‌گویان کاملاً معلوم کند.»
قرآن، روایات، تجربه و تاریخ گواه آن‌اند که انسان در این عرصه مغلوب شده است، مگر آنان که مورد رحمت الهی قرار گرفته‌اند. خدای متعال می‌فرماید: «اِنَّ الْاِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً• اِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً• وَ اِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً• اِلاَّ الْمُصَلِّینَ؛ همانا انسان حریص آفریده شده است. آنگاه که شری به او رسد، سخت به فریاد آید. و هنگامی که مال به او رسد، منع احسان کند. جز نمازگزاران (راستین). »
«فَاَمَّا الْاِنْسانُ اِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَاَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی اَکْرَمَنِ وَ اَمَّا اِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی اَهانَنِ؛ اما انسان چون خدا او را به رنج و غمی مبتلا سازد، سپس به کرم خود او را نعمتی برای آزمایش و امتحان بخشد، در آن حال گوید خدا مرا گرامی و عزیز داشت. و چون او را باز برای آزمودن، تنگ روزی و فقیر کرد، گوید خدا مرا خوار گردانید.»

۴.۴ - چیرگی بر صفات

مرتبه چهارم، مقامی بلند و والاست که بالاتر از آن مقامی نیست و آن چیرگی بر صفات ناپسند، خصوصاً ریشه‌کن کردن آنها از وجود انسان و سپس غرس نهال فضایل در جان و دل است، و این مهم جز با فضل و رحمت خداوند ممکن نگردد، چنانکه می‌فرماید: «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکی مِنْکُمْ مِنْ اَحَدٍ اَبَداً وَ لکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ...؛ و اگر فضل و رحمت خدا شامل حال شما نبود، احدی از شما پاک و پاکیزه نمی‌شد، لیکن خدا هر کس را که می‌خواهد منزه و پاک می‌گرداند.»
و چه نیکو گفته‌اند که این چیرگی همچون چاه کندن با ناخن است. در عین حال این کار ضروری است و چنانکه پیش‌تر بیان شد عقلاً و شرعاً از واجب‌ترین واجبات است و خداوند پس از ذکر ده سوگند و تاکیدات فراوان می‌فرماید: قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها ـ وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها؛ هر که نفس ناطقه خود را از گناه و بدی پاک و منزه سازد، به یقین رستگار خواهد بود و هر که او را به کفر و گناه پلید گرداند، البته زیانکار خواهد گشت.»


عبدالله بن بیکر از امام صادق (علیه‌السّلام) روایت می‌کند که فرمود: ما دوست داریم کسی را که عاقل، فهمیده، فقیه، خویشتن‌دار، با مدارا، بردبار، راستگو و باوفا باشد. همانا خدای عزوجل پیامبران را به مکارم اخلاق مخصوص گردانید. پس هر که این مکارم را داشته باشد، باید خدا را به شکرانه آن سپاس گزارد و هر کس آن را نداشته باشد، باید به درگاه خدای عزوجل تضرع کند و از او بخواهد.
راوی می‌گوید عرض کردم: فدایت شوم آنها چه صفاتی هستند؟
فرمود: پرهیزکاری و قناعت و بردباری و شکر و خویشتن‌داری و حیا و سخاوت و شجاعت و غیرت و نیکوکاری و راست‌گویی و امانت‌داری.
روایت دوم: قال رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم): «اعطینا اهل البیت سبعاً لم یعطهن احد کان قبلنا و لایعطاهن احد بعدنا: الصباحة و الفصاحة و السماحة و الشجاعة و العلم و المحبة فی النساء؛ رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) فرمود: به ما اهل‌بیت هفت چیز عطا شده که به هیچ کس قبل و بعد از ما عطا نشده و نخواهد شد (آنها عبارتند از): نورانیت، فصاحت، جود، شجاعت، علم، عمل و محبت به زنان.»
عبدالله بن مسکان از امام صادق (علیه‌السّلام) روایت می‌کند که فرمود: خدای عزوجل پیامبرانش را به مکارم اخلاق، مخصوص گردانید. شما خود را بیازمایید، اگر آنها در وجود شما بود، پس خدا را سپاس گویید و بدانید که بودن آنها در وجود شما خیر است و اگر در شما نبود، آنها را از خدا بخواهید و نسبت به آن رغبت جویید. سپس آنها را ده چیز شمرد: یقین و قناعت و صبر و شکر و خویشتن‌داری و خوش‌رویی و سخاوت و غیرت و شجاعت و جوانمردی. از این رو، تحصیل فضیلت شجاعت مستحب است.


از صفات و ویژگی‌های امام (علیه‌السّلام) این است که باید شجاع‌ترین مردم بوده و هیچ ترس و وحشتی در او نباشد.

۶.۱ - شجاعت در فرمانده

سزاوار است زمامدار مسلمانان هنگام جنگ با دشمنان، جهت دفع آنان، به هر ناحیه جبهه گروهی را اعزام کند و فرمانده خردمند و شجاعی را بر ایشان بگمارد.

۶.۲ - موسیقی در جنگ

به تصریح برخی، استفاده از آلات لهو و نیز موسیقی و مانند آن که موجب ایجاد شجاعت و تقویت روحیه مجاهدان شود، در صورت توقف نظم سپاه و شکست دشمن بر آن، جایز است.

۶.۳ - شجاعت امام جمعه

سزاوار است امام جمعه شجاع باشد و در راه خدا از سرزنش ملامت‌گران نهراسد.


۱. علم‌الهدی، علی بن الحسین، رسائل الشریف المرتضی‌، ج۲، ص۲۷۴.    
۲. فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، مفاتیح الشرائع، ج۲، ص۱۶.    
۳. توبه/سوره۹، آیه۱۰۹.    
۴. بقره/سوره ۲، آیه ۱۹۵.    
۵. بقره/سوره ۲، آیه ۲۴۷.    
۶. مائده/سوره ۵، آیه ۵۴.    
۷. صف/سوره۶۱، آیه۴.    
۸. فتح/سوره ۴۸، آیه ۲۹.    
۹. بقره/سوره ۲، آیه ۲۴۷.    
۱۰. پاینده، ابوالقاسم، نهج‌الفصاحه، ح ۲۹۹.    
۱۱. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۰، ص۶۸.    
۱۲. یوسف/سوره ۱۲، آیه ۵۳.    
۱۳. یوسف/سوره ۱۲، آیه ۳۳.    
۱۴. عنکبوت/سوره ۲۹، آیه ۲-۳.    
۱۵. معارج/سوره ۷۰، آیه ۱۹-۲۲.    
۱۶. فجر/سوره ۸۹، آیه ۱۵-۱۷.    
۱۷. نور/سوره۲۴، آیه۱۱.    
۱۸. شمس/سوره۹۱، آیه۹-۱۰.    
۱۹. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۲، باب مکارم، ح ۳، ص۵۶.    
۲۰. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۱۹۸.    
۲۱. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۶۹، باب ۳۸، ج۱۰۵، ص۴۰۳.    
۲۲. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۲، باب مکارم، ح ۲، ص۵۶.    
۲۳. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۱۹۸.    
۲۴. حلبی، تقی‌الدین ابوالصلاح، الکافی فی الفقه، ص۹۰.    
۲۵. ابن ‌ادریس حلّی، محمد بن منصور، ج۲، ص۶.    
۲۶. کاشف الغطاء، جعفر، کشف الغطاء، ج۴، ص۳۸۰.    
۲۷. امام خمینی، روح‌الله، تحریرالوسیلة ج۱، ص۲۳۶.    
۲۸. علم‌الهدی، علی بن الحسین، رسائل الشریف المرتضی‌، ج۲، ص۲۷۴.    
۲۹. فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، مفاتیح الشرائع، ج۲، ص۱۶.    
۳۰. توبه/سوره۹، آیه۱۰۹.    
۳۱. بقره/سوره ۲، آیه ۱۹۵.    
۳۲. بقره/سوره ۲، آیه ۲۴۷.    
۳۳. مائده/سوره ۵، آیه ۵۴.    
۳۴. صف/سوره۶۱، آیه۴.    
۳۵. فتح/سوره ۴۸، آیه ۲۹.    
۳۶. بقره/سوره ۲، آیه ۲۴۷.    
۳۷. پاینده، ابوالقاسم، نهج‌الفصاحه، ح ۲۹۹.    
۳۸. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۰، ص۶۸.    
۳۹. یوسف/سوره ۱۲، آیه ۵۳.    
۴۰. یوسف/سوره ۱۲، آیه ۳۳.    
۴۱. عنکبوت/سوره ۲۹، آیه ۲-۳.    
۴۲. معارج/سوره ۷۰، آیه ۱۹-۲۲.    
۴۳. فجر/سوره ۸۹، آیه ۱۵-۱۷.    
۴۴. نور/سوره۲۴، آیه۱۱.    
۴۵. شمس/سوره۹۱، آیه۹-۱۰.    
۴۶. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۲، باب مکارم، ح ۳، ص۵۶.    
۴۷. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۱۹۸.    
۴۸. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۶۹، باب ۳۸، ج۱۰۵، ص۴۰۳.    
۴۹. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۲، باب مکارم، ح ۲، ص۵۶.    
۵۰. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۱۹۸.    
۵۱. حلبی، تقی‌الدین ابوالصلاح، الکافی فی الفقه، ص۹۰.    
۵۲. ابن ‌ادریس حلّی، محمد بن منصور، ج۲، ص۶.    
۵۳. کاشف الغطاء، جعفر، کشف الغطاء، ج۴، ص۳۸۰.    
۵۴. امام خمینی، روح‌الله، تحریرالوسیلة ج۱، ص۲۳۶.    



فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت، ج۴، ص۶۲۹.    


شجاعت از فضایل اخلاقی است که فرد دارای این فضیلت دارای قوت قلب در مصاف با دشمن و تحمل دشواری‌ها می‌باشد. از این عنوان در باب صلات و جهاد سخن گفته‌اند.
==!==

شجاعت به عنوان یکی از فضائل نفسانی و صفات و اخلاق پسندیده، عبارت است از قوّت قلب در مصاف با دشمن و تحمل دشواری‌های آن که از آن به دلیری و دلاوری نیز تعبیر می‌شود. عالمان علم اخلاق، شجاعت را به استقامت و اعتدال قوه غضبیه تعریف کرده و استقامت و اعتدال آن را به این دانسته‌اند که با سهولت تحت فرمان عقل درآید و از انحراف به دو سوی افراط؛ یعنی تهور و بی باکی و تفریط، یعنی ترس، مصون باشد. معنای شجاعت، همانا قوت قلب است که معنای آن طیف گسترده‌ای را شامل می‌شود. هر چه شدت آن بیشتر شود، ارزش و اهمیت آن بیشتر می‌شود. در واقع هیچ مرتبه‌ای از آن، اعم از ضعیف یا شدید، نامطلوب نیست و مقوله‌ای است که افراط و تفریط در آن راه ندارد.


پس اینکه گفته می‌شود «تفریط در شجاعت همان جبن و افراط در آن، همان تهور است که در شمار صفات ناپسند است» سخنی نادرست است. زیرا تهور از مقوله فعل است و نه صفات، و لذا افراط در شجاعت نمی‌تواند به شمار آید. همچنین جبن به معنای عدم قوت قلب است، که آن هم تفریط در شجاعت نیست، بلکه نسبت جبن و شجاعت مصداق باب عدم و ملکه است. توضیح آنکه تهور به معنای سقوط است. پس بنّایی که بر زمین سست، ساختمانی را بنا می‌کند، آن ساختمان در معرض سقوط و درهم ریختن است و عمل بنّا، تهور نامیده می‌شود.
خدای متعال می‌فرماید: «اَ فَمَنْ اَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی تَقْوی مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَیْرٌ اَمْ مَنْ اَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی شَفا جُرُفٍ‌هارٍ فَانْهارَ بِهِ فِی نارِ جَهَنَّمَ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ؛ آیا کسی که مسجدی را به غرض تقوی و خداپرستی تاسیس کرده و رضای حق را طالب است، مانند کسی است که بنایی سازد و برپایه سستی، در کنار سیل که زود به ویرانی کشد و عاقبت آن بنا از پایه به آتش دوزخ افکند؟ و خدا هرگز ستمکاران را هدایت نخواهد فرمود.»
پس کسی که قوت قلبش را به طور نابجا و در موردی غیر عقلایی به کار برد، به او متهور گفته می‌شود، همچون کسی که خود را در معرض هلاکت قرار می‌دهد یا بدون سلاح به طرف شیر می‌رود، یا بدون سلاح و انگیزه عقلایی و شرعی با دشمن درگیر می‌شود و...
خداوند متعال می‌فرماید: «... وَ لا تُلْقُوا بِاَیْدِیکُمْ اِلَی التَّهْلُکَةِ...؛ و خود را به دست خویش به مهلکه و خطر درنیفکنید....»
پس چنانکه می‌بینید تهور از افعال ناپسند است، نه صفات ناپسند. به علاوه تهور از نظر عقل و شرع محکوم و مطرود است. همچنین جبن به معنای ضعف قلب است. پس به کسی که از شجاعت و قوت قلب بی‌بهره است، جبان و بزدل گفته می‌شود. در واقع جبن امری وجودی نیست تا گفته شود که از جمله افعال است یا صفات، یا آنکه مرحله تفریط شجاعت است.
فرد جبان و بزدل از بسیاری از نعمات محروم و در معرض بسیاری از ناملایمات است. پس اگر برای او هیچ محرومیتی جز محروم ماندن از جهاد، امر به معروف و نهی از منکر و... نباشد، برای او کافی است تا از سعادت‌های ابدی محروم گردد. همچنین اگر برای او هیچ مصیبتی جز تنبلی، خواری، سستی، بی‌ثباتی و بی‌عاری نباشد، او را بس است که تیره‌روز و بدبخت شمرده شود. این همه ناشی از عدم قوت قلب است و بی‌بهره بودن از شجاعت موجب محرومیت از نعمات فراوان و مواجه شدن با ناملایمات بسیار می‌گردد. از سوی دیگر تهور علاوه بر آنکه به معنی کفران نعمت شجاعت و کاربرد نابجای آن است، موجب به خطر‌انداختن خود و دیگران و مفاسد بسیار دیگر می‌شود. چنانکه بعضی از اصحاب ائمه (علیهم‌السّلام) تهور پیشه ساخته، اسرار را فاش می‌کردند و ناخواسته موجب به خطر افتادن شیعیان می‌شدند و به همین دلیل مورد اعتراض آن پیشوایان گرامی، که درود خدا بر آنان باد، قرار می‌گرفتند.


آیاتی از قرآن کریم به بیان جایگاه شجاعت پرداخته‌ است.

۳.۱ - فضیلت مهم

شجاعت فضیلتی مهم است، به گونه‌ای که قرآن شریف آن را اساس حکومت الهی دانسته و آن را مورد محبت و عنایت خاص قرار داده است:
... ان الله اصطفه علیکم و زاده بسطة فی العلم و الجسم...؛ به درستی که خدا او را بر شما برگزید و در دانش و توانایی او را فزونی بخشید....»
«یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَاْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ اَذِلَّة عَلَی الْمُؤْمِنِینَ اَعِزَّة عَلَی الْکافِرِینَ یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ...؛ ای گروهی که ایمان آورده‌اید، هر که از شما از دین خود مرتد شود به‌زودی خدا قومی را که دوست دارد و آنها نیز خدا را دوست می‌دارند و نسبت به مؤمنان سرافکنده و فروتن، و نسبت به کافران سرافراز و مقتدرند، به نصرت اسلام برمی‌انگیزد که در راه خدا جهاد کنند و در راه دین از نکوهش و ملامت احدی باک ندارند....»
«اِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَاَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ؛ البته خدا آن مؤمنان را که در صف جهاد مانند سد آهنین همدست و پایدارند، بسیار دوست می‌دارد.»

۳.۲ - صفت مؤمنین

به علاوه خداوند شجاعت را از صفات مؤمنین دانسته است.
«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ اَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ؛ محمد فرستاده خداست و یاران و همراهانش بر کافران بسیار سخت و با یکدیگر بسیار مشفق و مهربان‌اند...»



شجاعت از نظر شدت و ضعف دارای مراتبی است و هر مرتبه‌ای نیز به نوبه خود دارای درجات شدت و ضعف می‌باشد.

۴.۱ - چیرگی بر دشمن

اولین مرتبه شجاعت چیرگی بر دشمن در میدان جنگ و جز آن مانند بحث، مسابقه و... است، و خدای تعالی به این مرتبه چنین اشاره فرموده است: «... اِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ...؛ به درستی که خدا او را بر شما برگزید و در دانش و توانایی او را افزونی بخشید....»

۴.۲ - چیرگی بر نفس

دومین مرتبه شجاعت، چیره شدن بر نفس اماره و هوای نفس است. چنانکه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) فرمود: «اشجع النّاس من غلب هواه؛ شجاع‌ترین مردم کسی است که بر هوای نفسش چیره گردد.»
همچنین آن حضرت فرمود: «مرحبا بقوم فضوا الجهاد الاصغر و بقی علیهم الجهاد الاکبر، قیل: یا رسول‌الله و ما الجهاد الاکبر؟ قال: جهاد النفس؛ آفرین بر گروهی که جهاد اصغر را پشت سر گذاشتند و جهاد اکبر را در پیش دارند. گفته شد: ‌ای رسول خدا، جهاد اکبر چیست؟ حضرت فرمود: پیکار با نفس.»
چیرگی در این میدان جز با فضل و رحمت الهی ممکن نیست. چنانکه می‌فرماید: «... انّ النّفس لَامارة بالسّوء الّا ما رحم ربّی...؛ همانا نفس، بسیار به بدی فرمان می‌دهد، مگر آنکه مورد رحمت پروردگارم قرار گیرم...» و نیز می‌فرماید: «... والّا تصرف عنّی کیدهنّ اصب الیهنّ واکن من الجاهلین؛ بارالها اگر تو حیله اینان را به لطف و عنایت خود از من دفع نفرمایی، به آنها میل کرده و از اهل جهل و شقاوت گردم.»

۴.۳ - غلبه بر مشکلات

سومین مرتبه شجاعت غلبه بر مشکلات در فراز و نشیب زندگانی دنیا و زرق و برق و سختی‌ها و ناملایمات آن است که بر اساس سنت الهی روی می‌دهد. چنانکه قرآن کریم می‌فرماید: «الم احسب النّاس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لایفتنون. و لقد فتنّا الّذین من قبلهم فلیعلمنّ الله الّذین صدقوا و لیعلمنّ الکاذبین؛ آیا مردم چنین پنداشتند که به صرف اینکه گفتند ما به خدا ایمان آورده‌ایم، رهایشان کنند و بر این دعوی هیچ امتحان نکنند؟ و ما امت‌هایی را که پیش از اینان بودند، به امتحان و آزمایش آوردیم تا خدا دروغ‌گویان را از راست‌گویان کاملاً معلوم کند.»
قرآن، روایات، تجربه و تاریخ گواه آن‌اند که انسان در این عرصه مغلوب شده است، مگر آنان که مورد رحمت الهی قرار گرفته‌اند. خدای متعال می‌فرماید: «اِنَّ الْاِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً• اِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً• وَ اِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً• اِلاَّ الْمُصَلِّینَ؛ همانا انسان حریص آفریده شده است. آنگاه که شری به او رسد، سخت به فریاد آید. و هنگامی که مال به او رسد، منع احسان کند. جز نمازگزاران (راستین). »
«فَاَمَّا الْاِنْسانُ اِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَاَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی اَکْرَمَنِ وَ اَمَّا اِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی اَهانَنِ؛ اما انسان چون خدا او را به رنج و غمی مبتلا سازد، سپس به کرم خود او را نعمتی برای آزمایش و امتحان بخشد، در آن حال گوید خدا مرا گرامی و عزیز داشت. و چون او را باز برای آزمودن، تنگ روزی و فقیر کرد، گوید خدا مرا خوار گردانید.»

۴.۴ - چیرگی بر صفات

مرتبه چهارم، مقامی بلند و والاست که بالاتر از آن مقامی نیست و آن چیرگی بر صفات ناپسند، خصوصاً ریشه‌کن کردن آنها از وجود انسان و سپس غرس نهال فضایل در جان و دل است، و این مهم جز با فضل و رحمت خداوند ممکن نگردد، چنانکه می‌فرماید: «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکی مِنْکُمْ مِنْ اَحَدٍ اَبَداً وَ لکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ...؛ و اگر فضل و رحمت خدا شامل حال شما نبود، احدی از شما پاک و پاکیزه نمی‌شد، لیکن خدا هر کس را که می‌خواهد منزه و پاک می‌گرداند.»
و چه نیکو گفته‌اند که این چیرگی همچون چاه کندن با ناخن است. در عین حال این کار ضروری است و چنانکه پیش‌تر بیان شد عقلاً و شرعاً از واجب‌ترین واجبات است و خداوند پس از ذکر ده سوگند و تاکیدات فراوان می‌فرماید: قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها ـ وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها؛ هر که نفس ناطقه خود را از گناه و بدی پاک و منزه سازد، به یقین رستگار خواهد بود و هر که او را به کفر و گناه پلید گرداند، البته زیانکار خواهد گشت.»


عبدالله بن بیکر از امام صادق (علیه‌السّلام) روایت می‌کند که فرمود: ما دوست داریم کسی را که عاقل، فهمیده، فقیه، خویشتن‌دار، با مدارا، بردبار، راستگو و باوفا باشد. همانا خدای عزوجل پیامبران را به مکارم اخلاق مخصوص گردانید. پس هر که این مکارم را داشته باشد، باید خدا را به شکرانه آن سپاس گزارد و هر کس آن را نداشته باشد، باید به درگاه خدای عزوجل تضرع کند و از او بخواهد.
راوی می‌گوید عرض کردم: فدایت شوم آنها چه صفاتی هستند؟
فرمود: پرهیزکاری و قناعت و بردباری و شکر و خویشتن‌داری و حیا و سخاوت و شجاعت و غیرت و نیکوکاری و راست‌گویی و امانت‌داری.
روایت دوم: قال رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم): «اعطینا اهل البیت سبعاً لم یعطهن احد کان قبلنا و لایعطاهن احد بعدنا: الصباحة و الفصاحة و السماحة و الشجاعة و العلم و المحبة فی النساء؛ رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) فرمود: به ما اهل‌بیت هفت چیز عطا شده که به هیچ کس قبل و بعد از ما عطا نشده و نخواهد شد (آنها عبارتند از): نورانیت، فصاحت، جود، شجاعت، علم، عمل و محبت به زنان.»
عبدالله بن مسکان از امام صادق (علیه‌السّلام) روایت می‌کند که فرمود: خدای عزوجل پیامبرانش را به مکارم اخلاق، مخصوص گردانید. شما خود را بیازمایید، اگر آنها در وجود شما بود، پس خدا را سپاس گویید و بدانید که بودن آنها در وجود شما خیر است و اگر در شما نبود، آنها را از خدا بخواهید و نسبت به آن رغبت جویید. سپس آنها را ده چیز شمرد: یقین و قناعت و صبر و شکر و خویشتن‌داری و خوش‌رویی و سخاوت و غیرت و شجاعت و جوانمردی. از این رو، تحصیل فضیلت شجاعت مستحب است.


از صفات و ویژگی‌های امام (علیه‌السّلام) این است که باید شجاع‌ترین مردم بوده و هیچ ترس و وحشتی در او نباشد.

۶.۱ - شجاعت در فرمانده

سزاوار است زمامدار مسلمانان هنگام جنگ با دشمنان، جهت دفع آنان، به هر ناحیه جبهه گروهی را اعزام کند و فرمانده خردمند و شجاعی را بر ایشان بگمارد.

۱۴.۲ - موسیقی جنگی و شجاعت

به تصریح برخی، استفاده از آلات لهو و نیز موسیقی و مانند آن که موجب ایجاد شجاعت و تقویت روحیه مجاهدان شود، در صورت توقف نظم سپاه و شکست دشمن بر آن، جایز است.

۶.۳ - شجاعت امام جمعه

سزاوار است امام جمعه شجاع باشد و در راه خدا از سرزنش ملامت‌گران نهراسد.


۱. علم‌الهدی، علی بن الحسین، رسائل الشریف المرتضی‌، ج۲، ص۲۷۴.    
۲. فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، مفاتیح الشرائع، ج۲، ص۱۶.    
۳. توبه/سوره۹، آیه۱۰۹.    
۴. بقره/سوره ۲، آیه ۱۹۵.    
۵. بقره/سوره ۲، آیه ۲۴۷.    
۶. مائده/سوره ۵، آیه ۵۴.    
۷. صف/سوره۶۱، آیه۴.    
۸. فتح/سوره ۴۸، آیه ۲۹.    
۹. بقره/سوره ۲، آیه ۲۴۷.    
۱۰. پاینده، ابوالقاسم، نهج‌الفصاحه، ح ۲۹۹.    
۱۱. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۰، ص۶۸.    
۱۲. یوسف/سوره ۱۲، آیه ۵۳.    
۱۳. یوسف/سوره ۱۲، آیه ۳۳.    
۱۴. عنکبوت/سوره ۲۹، آیه ۲-۳.    
۱۵. معارج/سوره ۷۰، آیه ۱۹-۲۲.    
۱۶. فجر/سوره ۸۹، آیه ۱۵-۱۷.    
۱۷. نور/سوره۲۴، آیه۱۱.    
۱۸. شمس/سوره۹۱، آیه۹-۱۰.    
۱۹. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۲، باب مکارم، ح ۳، ص۵۶.    
۲۰. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۱۹۸.    
۲۱. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۶۹، باب ۳۸، ج۱۰۵، ص۴۰۳.    
۲۲. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۲، باب مکارم، ح ۲، ص۵۶.    
۲۳. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۱۹۸.    
۲۴. حلبی، تقی‌الدین ابوالصلاح، الکافی فی الفقه، ص۹۰.    
۲۵. ابن ‌ادریس حلّی، محمد بن منصور، ج۲، ص۶.    
۲۶. کاشف الغطاء، جعفر، کشف الغطاء، ج۴، ص۳۸۰.    
۲۷. امام خمینی، روح‌الله، تحریرالوسیلة ج۱، ص۲۳۶.    
۲۸. علم‌الهدی، علی بن الحسین، رسائل الشریف المرتضی‌، ج۲، ص۲۷۴.    
۲۹. فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، مفاتیح الشرائع، ج۲، ص۱۶.    
۳۰. توبه/سوره۹، آیه۱۰۹.    
۳۱. بقره/سوره ۲، آیه ۱۹۵.    
۳۲. بقره/سوره ۲، آیه ۲۴۷.    
۳۳. مائده/سوره ۵، آیه ۵۴.    
۳۴. صف/سوره۶۱، آیه۴.    
۳۵. فتح/سوره ۴۸، آیه ۲۹.    
۳۶. بقره/سوره ۲، آیه ۲۴۷.    
۳۷. پاینده، ابوالقاسم، نهج‌الفصاحه، ح ۲۹۹.    
۳۸. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۰، ص۶۸.    
۳۹. یوسف/سوره ۱۲، آیه ۵۳.    
۴۰. یوسف/سوره ۱۲، آیه ۳۳.    
۴۱. عنکبوت/سوره ۲۹، آیه ۲-۳.    
۴۲. معارج/سوره ۷۰، آیه ۱۹-۲۲.    
۴۳. فجر/سوره ۸۹، آیه ۱۵-۱۷.    
۴۴. نور/سوره۲۴، آیه۱۱.    
۴۵. شمس/سوره۹۱، آیه۹-۱۰.    
۴۶. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۲، باب مکارم، ح ۳، ص۵۶.    
۴۷. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۱۹۸.    
۴۸. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۶۹، باب ۳۸، ج۱۰۵، ص۴۰۳.    
۴۹. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۲، باب مکارم، ح ۲، ص۵۶.    
۵۰. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۱۹۸.    
۵۱. حلبی، تقی‌الدین ابوالصلاح، الکافی فی الفقه، ص۹۰.    
۵۲. ابن ‌ادریس حلّی، محمد بن منصور، ج۲، ص۶.    
۵۳. کاشف الغطاء، جعفر، کشف الغطاء، ج۴، ص۳۸۰.    
۵۴. امام خمینی، روح‌الله، تحریرالوسیلة ج۱، ص۲۳۶.    



فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت، ج۴، ص۶۲۹.    






جعبه ابزار