• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

زندان در اتهام قتل

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



زندان در اتهام قتل از مباحث فقهی و حقوقی است و به بررسی مشروعیت و عدم آن در زندانی‌کردن متهم به قتل می‌پردازد. اصل اولی در موضوع مورد بحث عدم حبس به واسطه صرف اتهام است و باید برای اثبات آن دلیلی اقامه شود. تنها روایتی که می‌توان در این مورد بدان استناد کرد روایت سکونی است. اما روایات دیگر یا از نظر سند یا از نظر دلالت و موارد دیگر دارای ضعف هستند و نمی‌توان به آن‌ استناد نمود.گرچه برخی از فقهای شیعه سکونی را نیز ضعیف می‌دانند و به روایت وی عمل نمی‌کنند.
با توجه به روایت سکونی، مدت حبس متهم شش روز است.




روایاتی از هر دو فرقه (شیعه و سنی) در مورد حبس متهم به قتل وارد شده است چنان که بسیاری از فقیهان ما و مالک بن انس، به مضمون آن‌ها فتوا داده‌اند؛ اگر چه محقق حلّی، شهیدین و دیگران مخالفت کرده‌اند به این دلیل که این مورد، مجازاتی است که سببش ثابت نشده است. در مورد مدت حبس نیز اختلاف کرده‌اند: بسیاری از فقیهان فتوا داده‌اند که مدت حبس شش روز است و بعضی آن را سه روز دانسته‌اند و نیز به برخی دیگر نسبت داده شده که مدت آن را تا یک سال هم دانسته‌اند. با این حال، همۀ این مطالب- همان طور که صاحب جواهر بدان تصریح کرده- تنها در مورد اتهام به قتل است و اتهام ایراد جرح را شامل نمی‌شود.


در اینجا به روایات مربوط به بحث مورد نظر اشاره می‌کنیم:

۲.۱ - روایت سکونی

علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن النوفلی، عن السکونی، عن ابی‌عبداللّه (علیه‌السّلام) قال: «انّ النّبی کان یحبس فی تهمة الدم ستّة ایّام؛ فان جاء اولیاء المقتول ببیّنة، و الّا خلّی سبیله؛ سکونی از امام صادق (علیه‌السّلام) روایت کرده که فرمود: پیامبر متهم به قتل را شش روز زندانی می‌کرد. اگر اولیای مقتول بینه می‌آوردند بر اساس آن حکم می‌کرد، وگرنه متهم آزاد می‌شد».
شیخ طوسی این روایت را با دو سند- که در یکی از آن‌ها ابواسحاق وجود دارد- آورده است: اگر اولیای مقتول دلیلی آوردند زندانی را نگه می‌دارند، وگرنه آزادش می‌کنند.
در جای دیگر، این روایت را این گونه آورده است: اگر اولیای مقتول بینه‌ای آوردند، قتل ثابت می‌شود.
علّامه مجلسی فرمود: بنا بر قول مشهور، این روایت ضعیف است.

۲.۲ - چند روایت از امام علی

۱. عن علی انّه قال: «لا حبس فی تهمة الّا فی دم و الحبس بعد معرفة الحقّ، ظلم؛ حبس، تنها در اتهام به قتل وجود دارد و حبس پس از شناخت حق، ظلم است.»
روایت دیگر این است که از علی (علیه‌السلام) روایت شده که حضرتش روزی از در رو به قبلۀ مسجد کوفه وارد شد که جماعتی به جلو حضرت درآمدند: در میان آنان جوانی بود که می‌گریست، ولی آن جماعت ساکتش می‌کردند. علی (علیه‌السلام) در مقابلشان ایستاد و رو به جوان کرد: چرا می‌گریی؟ گفت: ‌ای امیر المؤمنین! پدرم با این جماعت برای تجارت به مسافرت رفت. آنان بازگشتند، ولی پدرم بازنگشت. از این رو، سرگذشت پدرم را از آنان پرسیدم. گفتند: مرد. از مالش پرسیدم، گفتند: چیزی به جا نگذاشت. از این رو، اینان را به نزد شریح بردم و او تنها آنان را سوگند داد و حقّ مرا از آنان نستاند و من می‌دانم پدرم مال فراوانی همراه داشت.
امیر المؤمنین فرمود: برگردید. حضرت به همراه آن جماعت و جوان نزد شریح رفت و به او فرمود: ‌ای شریح! این جوان چه می‌گوید؟ گفت: ‌ای امیرالمؤمنین! این جوان دعوایی علیه این جماعت اقامه کرده است که وقتی از او بینه خواستم، او هیچ کس را نیاورد. از این رو، آنان را سوگند دادم. فرمود: نه! نه! در این مورد چنین حکم نمی‌کنند.
گفت: پس چگونه حکم کنم؟ فرمود: در این مورد، من قضاوت می‌کنم و امروز قضاوتی بکنم که هیچ کس بعد از داوود پیامبر- علیه السلام- آن گونه قضاوت نکرده باشد. آن‌گاه بر مسند قضاوت نشست و کاتبش، عبداللّه بن ابی‌رافع، را فراخواند و به او دستور داد کاغذ و قلمی آماده کند. بعد به آن جماعت دستور داد در اطراف مسجد پراکنده شوند؛ هر کدام از آنان در کنار یکی از ستون‌های مسجد نشستند و همراه هر یک از آنان مردی را فرستاد و دستور داد سرهایشان پوشانده شود و به کسانی که در اطرافش بودند، فرمود: هنگامی که تکبیرم را شنیدید، شما نیز تکبیر بگویید.
آن‌گاه یکی از آنان را فراخواند و نقاب از صورتش برداشت و در او به دقت نگریست و فرمود: آیا گمان می‌کنید من نمی‌دانم شما با پدر این جوان چه کردید؟ اگر ندانم در این صورت باید نادان باشم! بعد به او رو کرد و از وی دربارۀ پدر آن جوان پرسید. آن مرد گفت: ‌ای امیر المؤمنین! مرد. پس از او پرسید: بیماری او چه بود؟ چند روز بیماری او طول کشید؟ کجا بیمار شد؟ دلایل بیماری او چه بود؟ در چه زمانی به حالت احتضار افتاد و چه کسی چشمانش را بست؟ چه کسی او را غسل داد؟ در چه کفن شد؟ چه کسانی جنازۀ او را به دوش کشیدند؟ چه کسی بر او نماز گزارد؟ چه کسی او را دفن کرد؟ چون از سؤال فارغ شد، با صدای بلند فرمود: حبس! حبس!
آن‌گاه تکبیر گفت و کسانی که با حضرتش بودند تکبیر گفتند. از این رو، آن جماعت به او بدگمان شدند و به خود شکی راه ندادند که رفیقشان اقرار کرده است. آن‌گاه حضرت یکی دیگر از آنان را فراخواند و هر آن چه به اوّلی فرموده بود به او نیز فرمود. آن مرد عرض کرد: ‌ای امیر المؤمنین! من یکی از آنان بودم و راضی به قتل او نبودم. بدین گونه اقرار به قتل کرد. آن‌گاه حضرت یک یک آنان را فراخواند و همۀ آنان به جز اوّلی اقرار کردند و به تمام مالی که ربوده بودند معترف شدند و اموال را بازگرداندند و آنان را به قصاص، که مستحقّ آن بودند، محکوم کرد. سپس شریح گفت: ‌ای امیر المؤمنین! حکم داوود چگونه بود که به شیوۀ او در اینجا حکم کردید؟ …
مرحوم مجلسی در مورد این حدیث فرمود: بنا بر مشهور ضعیف است.
۲. انّ علیّا حبس متّهما بالقتل، حتی نظر فی امر المتّهمین معه بالقتل؛
[۱۹] عاملی، سیدمحسن، عجائب احکام امیرالمومنین (علیه‌السلام)، ص۶۲.
علی (علیه‌السلام) متهم به قتلی را زندانی کرد تا کار کسانی را که با او در قتل متهم بودند، بررسی کند.

۲.۳ - چند روایت از پیامبر

۱. عن معمر، عن بهز بن حکیم بن معاویة، عن ابیه، عن جدّه، قال: «اخذ النبی ناسا من قومی فی تهمة، فحبسهم، فجاء رجل من قومی النبی و هو یخطب، فقال: یا محمد! علی ما تحبس جیرتی؟ فصمت النبی [عنه] فقال: انّ الناس یقولون: انّک لتنهی عن الشرّ و تستخلی به. فقال النبی: ما یقول؟! فجعلت اعرض بینهما بکلام مخافة ان یسمعها، فیدعو علی قومی دعوة لا یفلحون بعدها. فقال: فلم یزل النبی حتی فهمها. فقال: قد قالوها؟ و قال: قائلها منهم؟ و اللّه! لو فعلت لکان علیّ [و] ما کان علیهم، خلّوا [له] عن جیرانه؛
از معمر، از بهز بن حکیم بن معاویه، از پدرش، از جدّش روایت کرد که گفت: پیامبر گروهی از قومم را به اتهام قتل زندانی کرد. یکی از افراد قومم نزد پیامبر- که خطبه می‌خواند- آمد و گفت: ‌ای محمد! چرا همسایگانم را زندانی کردی؟ پیامبر ساکت شد. آن مرد گفت: مردم می‌گویند: تو از شرّ و بدی باز می‌داری، امّا در خلوت آن را به جا می‌آوری!
پیامبر فرمود: چه می‌گوید؟! من با کلامی گفتۀ آن دو را قطع کردم؛ زیرا می‌ترسیدم پیامبر آن را بشنود و آن‌گاه قومم را نفرین کند که بعد از آن (نفرین) رستگار نشوند. گفت: پیامبر حرکت نکرده بود که فهمید. آن‌گاه فرمود: این را گفتند؟ و گفت: گوینده‌اش از این قوم است؟ به خدا قسم! اگر چنین کاری کردم عواقبش بر من است و بر ایشان چیزی نیست. همسایگانش را رها سازید.
۲. عن بهز بن حکیم، عن ابیه، عن جدّه: «ان النبی حبس رجلا فی تهمة؛ پیامبر متهم به قتلی را زندانی کرد. شوکانی گفته است: پنج صحیح از صحاح شش‌گانه، آن را روایت کرده‌اند و این دلیل بر این است که حبس گاهی برای مجازات است و گاهی نیز به منظور روشن شدن ماجرا و بعضی ابهامات پشت پرده. ابوداوود، بابی را به آن اختصاص داده و آن را باب «حبس در مورد دین و غیر دین» نامیده است».
۳. عن ابی هریرة: «ان النبی حبس فی تهمة یوما و لیلة. و قال الحاکم: استظهارا و احتیاطا؛ پیامبر متهم به قتلی را یک شبانه‌روز زندانی کرد. حاکم گفته است: این حبس به منظور روشن شدن حقیقت و احتیاط برای جلوگیری از فرار قاتل بوده است. هیثمی گفته است: در سند، ابراهیم بن خثیم بن عراک وجود دارد که نزد علما متروک است و به روایات او عمل نمی‌شود.
۴. ان النبی حبس رجلا فی تهمة، ساعة من نهار، ثم خلّی عنه؛ پیامبر مردی را به جهت اتهامی، بخشی از روز زندانی ساخت، آن‌گاه آزادش نمود.

۲.۴ - روایت امام باقر

عن ابی‌جعفر: انّ علیّا (علیه‌السّلام) قال: «انّما الحبس حتی یتبیّن للامام، فما حبس بعد ذلک، فهو جور؛ از ابوجعفر روایت شده است که علی (علیه‌السلام) فرمود: حبس تنها در موردی است که امر بر امام مشتبه باشد و متهم برای رفع ابهام، حبس می‌شود تا امام، ماجرا را به روشنی دریابد. پس هر حبسی که بعد از روشن شدن امر صورت گیرد، ستم است».


در اینجا به آرای برخی از فقیهان شیعه اشاره می‌کنیم:

۳.۱ - محقق حلی

محقق حلّی: هرگاه کسی به قتل متهم شد و ولیّ دم، حبس او را طلبید تا بینه اقامه کند، اجابت خواستۀ او مورد تردید است. مستند جواز، روایت سکونی است … و سکونی ضعیف است.
در جای دیگر می‌نویسد: گفته شده است: متهم به قتل، شش روز زندانی می‌شود؛ اگر در این شش روز اتهام ثابت شد، حکم در مورد او صادر می‌شود، وگرنه آزاد می‌گردد. مدرک حدیث ضعیف است. همچنین مضمون حدیث مستلزم شتاب در مجازاتی است که سبب آن ثابت نشده است.

۳.۲ - علامه حلی

علّامه حلّی: اگر کسی به قتل متهم شود و مورد از موارد لوث باشد، هرگاه ولیّ دم، درخواست کند، متهم به قتل تا اقامۀ بینه زندانی شود، با خواستۀ او موافقت می‌شود. دلیل این مطلب، روایت سکونی از امام صادق (علیه‌السلام) است که: «پیامبر (صلّی‌اللّه‌علیه‌و‌آله‌و‌سلّم) همیشه در اتهام به قتل، شش روز زندانی می‌کرد، اگر اولیای دم در این شش روز بینه اقامه می‌کردند، پیامبر بر اساس آن حکم می‌کرد، وگرنه متهم را آزاد می‌نمود».
در جای دیگر می‌نویسد: تحقیق آن است که اگر کسی به سببی نزد حاکم به قتل متهم شود، باید به منظور عمل به این روایت و حفظ جان مسلمانان از تلف، متهم را شش روز زندانی کند و اگر نزد غیر حاکم کسی به قتل متهم شود، به این اصل عمل نمی‌شود.
همچنین می‌نویسد: گفته شده است: متهم به قتل به درخواست ولیّ دم زندانی می‌شود تا بینه اقامه کند.

۳.۳ - آیة‌اللّه خوانساری

امّا آنچه ممکن است در مورد تعجیل در عقوبت- با توجه به اینکه سبب آن عقوبت ثابت شده- گفته شود این است که، احتیاط در حفظ جان انسان‌ها، مانند احتیاط در حفظ مال، مانعی ندارد؛ مثلا بدهکاری که ادّعای ورشکستگی و عدم توانایی در پرداخت بدهکاری می‌کند، زندانی می‌شود تا وضعش روشن شود و یا اینکه مسئول تربیت کودک او را می‌زند، تا به درس اهتمام ورزد، با اینکه ممکن است معلم، قصور کرده باشد امّا مقصر نباشد.
بنای عقلا در این موارد اعتماد به خبر ثقه است با اینکه در بسیاری از موارد، خلاف مقصدشان رخ می‌دهد، از آن رو که اگر تحقق قطع لازم باشد، سبب حرج شدید، بلکه اختلال در زندگی انسان‌ها می‌شود.

۳.۴ - آیةاللّه سبزوار

اگر شخصی به قتل متهم شود و ولیّ مقتول از حاکم شرعی بخواهد که متهم را تا آوردن بینه زندانی کند، اجابت خواستۀ او جایز است البته در صورتی که متهم از افرادی باشد که محتمل است فرار کند وگرنه، می‌تواند او را زندانی نکند. اگر ولی، تا شش روز بینه اقامه نکند، متهم آزاد می‌شود.
آن‌گاه می‌گوید: چون این کار فی الجمله از شئون حسبه است و حاکم شرعی بر آن ولایت دارد و این از باب تعجیل عقوبت قبل از استحقاق نیست تا جایز نباشد و در خبر سکونی است … وجهی برای اشکال و مناقشه در حدیث به سبب ضعف سکونی نیست؛ چون این حدیث با قراینی همراه است که موجب می‌شود انسان بدان اطمینان پیدا کند یا صدور آن را درست بداند. از این رو، محققان بر آن اعتماد کرده‌اند بدون اینکه بین قتل نفس و جراحت فرقی بگذارند؛ چون بعد از اینکه حاکم شرعی صلاح کار را در آن دید و آن از شئون حسبه است، حکم موافق قاعده می‌شود پس دیگر وجهی ندارد که در این مورد به خصوص مورد نص اکتفا شود.

۳.۵ - اقوال برخی فقهای دیگر

شیخ طوسی: شایسته است متهم به قتل، شش روز زندانی شود. پس اگر مدّعی در طی این شش روز بینه‌ای آورد یا حکم در مورد او صادر شد، در زندان می‌ماند تا حکم در مورد او جاری شود، وگرنه آزاد می‌شود.
قاضی ابن برّاج: هرگاه انسانی به قتل متهم شود، واجب است شش روز زندانی شود. پس اگر مدّعی بینه‌ای آورد که بر ادّعای او شهادت دهد، یا حکم در این مورد صادر شود، حکم در مورد او جاری می‌شود، وگرنه متهم از حبس آزاد می‌شود و مدّعی هیچ حقّی بر او ندارد.
ابن حمزه: متهم به قتل یا انکار می‌کند و یا اقرار. اگر انکار کرد، سه روز زندانی می‌شود. پس اگر بینه‌ای علیه او اقامه شد حکم در مورد او صادر می‌شود، وگرنه آزاد می‌گردد.
فاضل آبی: این فتوا، از روایت سکونی از امام صادق استفاده می‌شود؛ بااینکه سکونی عامی است و قائل این قول نیز شیخ طوسی است. شاید نظر شیخ طوسی این بوده است که در تفتیش خون مسلمانان احتیاط لازم است.
شهید اوّل: قاعدۀ ۲۱۷: معیار جواز حبس آن است که به دست آوردن حق بر آن منوط باشد که در بعضی از موارد ثابت می‌شود … یکی از آن موارد، حبس شش
روزۀ متهم به قتل است.
فاضل مقداد: [مبحث] موارد حبس: متهم به قتل شش روز زندانی می‌شود.
شهید ثانی: و روایت سکونی ضعیف است و این حبس، شتاب در مجازاتی است که سببش ثابت نشده، پس جایز ندانستن آن بهتر است. به اعتقاد شیخ و پیروانش، متهم به قتل شش روز زندانی می‌شود … ولی صحیح‌تر این است که پیش از اثبات حق، مطلقا حبسی در کار نباشد.
فیض کاشانی: آیا می‌توان منکر قتل را تا اقامۀ بینه از سوی مدّعی، زندانی کرد؟ گفته شده: آری، تا شش روز می‌توان زندانی کرد- همچنان که در خبر آمده است- و گفته شده: تا سه روز، و این قول دلیلی ندارد و صحیح‌تر این است که پیش از ثبوت حق، مطلقا حبس جایز نباشد. علّامه مجلسی در مورد مساله به نقل اقوال بسنده کرده است.
شیخ محمدحسن نجفی: … به هر حال، عمل به خبر سکونی، خالی از قوّت نیست؛ زیرا این قول به سیرۀ عملی علما، و نقل اجماع در عمل به اخبار این راوی تکیه دارد، که غالب روایات او را نوفلی نقل می‌کند و به روایات او عمل می‌شود، اگر چه متفرّد در نقل باشد. آری، ظاهر این است که حکم، به قتل اختصاص دارد، نه جرح.
آیة‌اللّه مامقانی: هرگاه مردی به قتل متهم شود و ولیّ دم از حاکم بخواهد تا اقامۀ بینه او را زندانی کند، پس در قبول خواسته‌اش و حبس متهم تا شش روز، وجهی است که به واقع نزدیک است.
[۵۵] مامقانی، عبدالله، مناهج المتقین، ص۵۱۵، مطبعة المرتضویه، نجف.

امام خمینی: اگر مردی به قتل متهم شود و ولیّ دم از حاکم بخواهد تا اقامۀ بینه، او را زندانی کند، ظاهر این است که اجابت خواسته‌اش جایز است، مگر آن که متهم به قتل از افرادی باشد که مطمئنا فرار نمی‌کند، و اگر مدّعی، اقامۀ بینه را تا شش روز به تاخیر‌ اندازد متهم آزاد می‌شود.
آیة‌اللّه خوئی: اگر مردی به قتل متهم شود، شش روز زندانی می‌شود. اگر اولیای مقتول دلیلی که قتل را ثابت کند بیاورند، حکم در مورد او صادر می‌شود، وگرنه آزاد می‌شود.
آیة‌اللّه گلپایگانی: آری، اگر ولیّ مقتول بخواهد، می‌تواند متهم به قتل را شش روز زندانی کند. اگر در این مدت قتل ثابت نشد، متهم آزاد می‌شود.


اصل اوّلی این است که نمی‌توان کسی را به مجرد اتهام زندانی کرد، مگر آن که دلیلی اقامه شود و آن دلیل در این بحث، یا روایت سکونی و پذیرش آن به طور مبنایی است و یا روایت دعائم الاسلام، که دلالتش روشن است و تنها اشکال در سند آن و در کتاب دعائم الاسلام است. امّا روایت سوم مرسل است و روایت چهارم- که از امام پنجم (علیه‌السلام) است- اگر چه مطلق است و مورد را شامل می‌شود، نیز مرسل است. روایت پنجم نیز مرسل است، هرچند در حبس متهم به قتل دلالت ظاهری دارد؛ زیرا در آن آمده:
«الحبس! الحبس!». روایت ششم علاوه بر عدم ظهور در بحث ما، سندش نیز ضعیف است و همچنین است روایت هشتم. در نتیجه اگر به روایت سکونی عمل کنیم باید حبس متهم به قتل را به مدت شش روز واجب بدانیم که در این صورت، عبارت «ینبغی؛ سزاوار است» - که از شیخ طوسی حکایت شده- جز اینکه از آن وجوب اراده شود، وجهی ندارد.
بنابر قول علّامه در مختلف الشیعة، اگر کسی نزد حاکم، به قتل متهم شود، زندانی می‌شود، وگرنه، نه؛ زیرا عمل به ظاهر روایت سکونی که اتهام نزد پیامبر (صلّی‌اللّه‌علیه‌و‌آله‌و‌سلّم) ثابت شد و آن حضرت متهم را زندانی کرد، چنین اقتضا دارد؛ گرچه عمل به اطلاق روایت، حتی در موردی که توجه اتهام به متهم نزد حاکم ثابت نشده باشد، مقتضی جواز حبس است. اگر گفتیم: حکمت تشریع حبس، جلوگیری از فرار متهم است در این صورت، تفصیلی که امام در تحریر الوسیله فرموده‌اند موجّه است.
مطالب مذکور با قطع نظر از اهمیت جان مسلمانان و لزوم رعایت احتیاط در حفظ آن بود؛ وگرنه اهمیت جان مسلمانان و لزوم رعایت احتیاط در حفظ آن، به تنهایی برای پذیرفتن حکم حبس متهم به قتل کافی است.


مالک بن انس در مدوّنة الکبری می‌نویسد: مالک در مورد شخص متهم به قتلی که اتیان سوگند به او بازگردانده شود، گفت: تبرئه نمی‌شود، مگر اینکه پنجاه قسم بخورد. به نظر من باید زندانی شود تا پنجاه قسم بخورد.
[۵۹] اصبحی، مالک بن انس، مدوّنة الکبری، ج۶، ص۴۱۶، دار صادر، بیروت.

مرداوی (در مسالۀ «لوث» در مورد این سخن او گفته است: «اگر از آنان خواستند قسم بخورند، ولی خودداری کردند حبس نمی‌شوند»): این رای بی‌تردید مذهب ماست و در هدایه، مذهب، خلاصه، ‌هادی، وجیز و غیر آن‌ها به این قول قطع پیدا کرده‌اند و در مغنی، محرّر، و شرح آن، نظم، رعایتین، حاوی الصغیر و جز آن‌ها، آن را مقدّم داشته‌اند و مرداوی می‌گوید: زندانی می‌شوند تا اقرار کنند یا قسم بخورند و فروع و زرکشی آن دو را مطلق آورده‌اند.


اوّل: اصل حبس برای متهم به قتل است و بر این مطلب به روایت سکونی استدلال شده و اینکه عمل فقیهان ما به روایات سکونی، ضعف آن روایت را می‌پوشاند و همچنین به مرسل دعائم الاسلام و دیگر روایات مرسل و نیز رعایت احتیاط و حفظ خون مسلمانان استدلال شده است. دیگران با این ادلّه مخالفت کرده‌اند؛ زیرا این حبس، شتاب در مجازاتی است که سبب آن ثابت نشده، پس جایز نیست. همچنین سکونی را ضعیف دانسته‌اند و روایت سکونی را نیز به دلیل مخالفت با ادلّه و همچنین روایات دیگر را به دلیل ارسال، تضعیف و رد کرده‌اند.
دوم: برخی از فقیهان بین درخواست حبس از سوی اولیای دم و عدم آن، تفصیل قائل شده‌اند و شاید مستندشان این است که برای اینکه حاکم بتواند حق را به دست آورد، درخواست صاحب حق، شرط است.
سوم: مدت حبس:
۱. شش روز؛ که مقتضای روایت سکونی بعد از حمل اطلاق مرسل دعائم الاسلام بر روایت سکونی و یا مقتضای عمل به روایت سکونی بدون حمل روایت دعائم الاسلام بر آن است؛ زیرا روایت دعائم الاسلام مرسل است و این رای شیخ طوسی در نهایه و جمعی از عالمان امامیه است.
۲. سه روز؛ این قول ابن حمزه است و شاید با الغای خصوصیت مهلت دادن تا سه روز در مورد مرتد و شفیع در حقّ شفعه، مورد نزاع را شامل شود.
۳. یک سال کامل؛ این قول از اسکافی نقل شده و دلیلی ندارد و ممکن است آن (سنه سال) تصحیف کلمۀ «ستة» باشد که در این صورت موافق قول شیخ و پیروانش است.
۴. حبس تا احضار بینه یا فصل خصومت بدون تعیین زمان؛ دلیل عدم تعیین زمان، آن است که بدان نپرداخته‌اند.
[۶۸] شهید اول، محمد بن مکی، قواعد و فوائد، ج۲، ص۲۹۸، مکتبة المفيد، قم.

چهارم: هرگاه غیر ولیّ دم پس از ثبوت قصاص یا پیش از ثبوت آن، متهم به قتل را بکشد؛ ظاهر این است که قصاص می‌شود؛ زیرا موجب قصاص، از بین بردن جان انسان بی‌گناه و برابر، به عمد و ظلم است:
۱. علّامه حلّی: اگر بر مسلمانی قصاص واجب شود و غیر ولی او را بکشد قصاص واجب می‌شود.
[۶۹] حلی، حسن بن یوسف، تحریر الاحکام، ج۲، ص۲۴۸، مؤسسه آل البيت (عليهم‌السلام‌)، مشهد.

۲. آیة اللّه خوئی: هرگاه بر مسلمانی قصاص ثابت شود و غیر ولیّ دم، او را بدون اذن ولی بکشد، بدون اختلاف و اشکالی قصاص می‌شود؛ زیرا آن متهم به قتل نسبت به این قاتل، خونش محفوظ است …
۳. سرخسی: هرگاه مردی متهم به قتلی را، که به دستور امام زندانی شده است، پیش از اثبات جرم بکشد و پس از آن به آنچه انجام داده بینه اقامه شود، قاتل قصاص می‌شود؛ زیرا مصون و محقون الدم بودن او به مجرد تهمت- مادامی‌که قاضی به مهدور الدم بودن مقتول حکم نکند- رفع نمی‌شود؛ چون محل برای حکم قاضی از بین رفته است. پس وجود این بینه مانند عدم آن است، جز اینکه قاتل ولیّ مقتول باشد که متهم به قتل، او را در راهزنی کشته است. پس در این هنگام قصاص نمی‌شود؛ زیرا او حقّ خود را استیفا کرده است.
پنجم: آیا قاتل در قتل خطایی حبس می‌شود؟
در هیچ کتابی نیافتم که کسی به این مساله پرداخته باشد و شاید این امر به دلیل وضوحش باشد؛ زیرا مقتضای قواعد این است که حبس نمی‌شود؛ چون حبس یا حدّ است یا تعزیر، و این دو به دلیل حدیث «رفع» از خطاکار برداشته شده است.
در مدوّنة الکبری آمده است: گفتم: آیا بنابر مذهب مالک در قتل خطایی تعزیر و حبس وجود دارد؟
گفت: در این مورد از مالک چیزی نشنیدم و موردی سراغ ندارم که کسی در خطا، تعزیر یا زندانی شده باشد و به نظرم می‌رسد نه حبس دارد و نه تعزیر.
[۷۲] اصبحی، مالک بن انس، مدوّنة الکبری، ج۶، ص۴۲۰، دار صادر، بیروت.

ششم: آیا حبس تنها به اتهام قتل اختصاص دارد یا شامل ایراد جرح نیز می‌شود؟
بنا به قولی، ایراد جرح را نیز شامل می‌شود، به دلیل اینکه لفظ «دم» در روایات، شامل آن است. از این قول جواب داده شده به اینکه مراد از «دم» به قرینۀ ذیل «فان جاء اولیاء المقتول …» خصوص قتل است و صاحب جواهر نیز ظهور آن را در اختصاص حکم به قتل دانسته است.
[۷۴] نک: حسینی عاملی، سید جواد، مفتاح الکرامه، ج۱۰، ص۸۴، تعلیقات بر باب قصاص.

از شهید نقل شده که در بعضی عبارات، متهم به قتل و در بعضی دیگر متهم به دم آورده شده که عبارت اخیر، جراحت را نیز در برمی‌گیرد.(شرح ارشاد، «جنایات». چنان که نظر مرحوم سبزواری نیز همین است.)
آیة اللّه خوانساری: در اینکه آیا حکم حبس، مطلق دم را شامل می‌شود و یا تنها مختص قتل است، اختلاف است. شاید ذکر مقتول در روایات مانع اطلاق شود.
هفتم: آیا این حبس وجوبی است یا استحبابی؟
ظاهر کلام شیخ در نهایه استحباب است؛ زیرا گفته: «ینبغی» و ظاهر عبارت دیگران وجوب است.


مواردی که ممکن است به حبس در اتهام قتل ملحق کرد عبارتند از:

۷.۱ - حبس قاتل لواط‌کننده

حبس جوانی که لواط کنندۀ با خود را بکشد: عن ابی‌القاسم الکوفی، و القاضی النعمان فی کتابیهما قالا: رفع الی عمر انّ عبدا قتل مولاه، فامر بقتله. فدعاه علی (علیه‌السّلام) فقال له: ا قتلت مولاک؟ قال: نعم. قال: فلم قتلته؟ قال: غلبنی علی نفسی و اتانی فی ذاتی. فقال لاولیاء المقتول: ا دفنتم ولیّکم؟ قالوا: نعم. قال: و متی دفنتموه؟ قالوا: الساعة....؛
[۷۹] طبسي نجفي، محمدرضا، درر الاخبار (به نقل از: سیّد مرتضی، غرر و درر)، ج۱، ص۲۵۹، مطبعة النعمان، نجف.

بنده‌ای را نزد عمر آوردند که مولایش را کشته بود. عمر دستور قتل او را صادر کرد. علی (علیه‌السلام) او را خواند و فرمود: تو مولایت را کشتی؟ عرض کرد: آری. فرمود:
برای چه کشتی؟ گفت: با من لواط کرد. حضرت به اولیای مقتول فرمود: او را دفن کردید؟ گفتند: آری. فرمود: چه وقت دفن کردید؟ گفتند: همین الان. آن‌گاه حضرت روبه عمر فرمود: این شخص را زندانی کن و هیچ کاری با او نداشته باش تا سه روز بگذرد. آن‌گاه به دوستان مقتول فرمود: هرگاه سه روز گذشت در نزد ما حاضر شوید.
چون سه روز سپری شد حضور یافتند. حضرت علی (علیه‌السلام) دست عمر را گرفت و خارج شدند. آن‌گاه بر سر قبر مقتول ایستاد و به اولیای او فرمود: این قبر رفیقتان است؟ گفتند: آری. فرمود: بکنید. کندند تا به شکاف گور رسیدند. فرمود: مرده‌تان را خارج کنید. آنان به کفن‌های داخل گور نگاه کردند، امّا او را نیافتند. آن را به اطلاع حضرت رساندند. پس علی (علیه‌السلام) فرمود: اللّه اکبر! اللّه اکبر! به خدا قسم دروغ نگفتم و به من هم دروغ گفته نشده است. از رسول خدا شنیدم که فرمود: «هر کس از امّت من، عمل قوم لوط را انجام دهد و با همان عمل توبه     بمیرد، به او مهلت داده شده است تا در قبرش نهاده شود. هنگامی که دفن شد بیشتر از سه روز نمی‌گذرد که زمین او را به هلاک‌شوندگان قوم لوط ملحق می‌سازد و با ایشان محشور می‌شود».
این روایت به دلیل ارسال تضعیف شده است و شاید آن واقعه‌ای خاص باشد، همان‌طور که شهید ثانی این مطلب را در بعضی از قضایای خاصّ علی (علیه‌السلام) ذکر کرده است و در این صورت، دیگر شاهد و دلیل محل نزاع نخواهد بود. آری، فقیهان ما به وجوب دفاع از خود و هدر بودن خون بدکار فتوا داده‌اند:
۱. ابن برّاج: هرگاه شخصی قصد تجاوز به جوان یا زنی را داشته باشد و آنان او را از خویش برانند و او بمیرد خونش هدر رفته است.
۲. محقق حلّی: انسان می‌تواند از جان و ناموس خودش دفاع کند … و خون متجاوز- چه جراحت بردارد و چه به قتل برسد- هدر است.
۳. شهید ثانی: قول اقوا واجب بودن دفاع از جان و ناموس، در صورت امکان است و تسلیم و تن دادن به ذلّت جایز نیست …

۷.۲ - حبس با یک شاهد

۱. شیبانی: در حدود و قصاص کفالت پذیرفته نمی‌شود و در موارد حدود و قصاص حبس وجود ندارد، مگر آن که دو شاهد و یا یک شاهد عادل- که قاضی او را می‌شناسد- در مورد آن شهادت دهد …
۲. مدوّنة الکبری: پرسیدم: به نظر تو اگر شاهدی بر قتلی- چه خطا و چه عمد- شهادت بدهد آیا آن کسی که به ضرر او شهادت داده شده، زندانی می‌شود تا از آن شاهد سؤال شود؟
گفت: در صورتی که شهادت بر قتل خطایی باشد، زندانی نمی‌شود؛ زیرا دیه بر عهدۀ عاقله است. امّا در عمد، زندانی می‌شود تا در مورد شاهد تحقیق شود. پس اگر تزکیه شد، مورد از موارد قسامه خواهد بود و اگر تزکیه نشد قسامه‌ای در کار نیست.
گفتم: قول مالک نیز همین است.
[۸۹] اصبحی، مالک بن انس، مدوّنة الکبری، ج۶، ص۴۲۰، دار صادر، بیروت.

نظر نگارنده: فقیهان ما- در باب ادّعای قتل و آن چه به سبب آن ثابت می‌شود- به این مساله پرداخته و فتوا داده‌اند بر اینکه قتل و آنچه موجب قصاص می‌شود، ثابت نمی‌شود، مگر با شهادت دو مرد یا با شهادت یک مرد و دو زن- همان‌طور که در مبسوط آمده و از فاضل نقل شده است. ولی ابن جنید، ابو الصلاح و شیخ در نهایه و قاضی ابن برّاج و علّامه در مختلف الشیعة قائلند که، با شهادت یک مرد و دو زن، تنها دیه ثابت می‌شود نه قصاص.
به هر حال، با یک شاهد نه قصاص ثابت می‌شود و نه دیه. آری، اتهام به سبب آن محقق می‌شود که در این صورت تا شش روز- بنابر تفصیلی که گذشت- زندانی می‌شود.

۷.۳ - حبس خودداری‌کننده از قسم

روایات وارد شده از طرق شیعه و نیز فتاوای فقیهان ما، به زندان در این حالت تصریح ندارند:
۱. عن فضالة بن ایّوب، عن ابان، عن محمد بن مسلم، عن ابی عبد اللّه (علیه‌السّلام) انّه قال فی رجل کان جالسا مع قوم فمات و هو معهم، او رجل وجد فی قبیلة و علی باب دار قوم، فادّعی علیهم، فقال: لیس علیهم شی‌ء و لا یطل دمه؛
امام صادق (علیه‌السلام) در مورد مردی که با گروهی هم‌نشین است و در همان حال می‌میرد و یا مردی را بر در خانۀ جماعتی کشته می‌یابند و علیه آن جماعت اقامۀ دعوا می‌شود، فرمودند: بر ایشان چیزی نیست، ولی خون او هدر نمی‌رود.
۲. عن ابن سنان، عن ابی عبد اللّه (علیه‌السّلام) نحوه، قال: لا یطل دمه و لکن یعقل؛
امام صادق (علیه‌السلام) سخنی مثل سخن قبل دارند: خون او هدر نمی‌رود و دیۀ او پرداخت می‌شود.
آرای فقیهان شیعه
۱. شیخ طوسی (در جمع بین این روایت و روایاتی که در آن‌ها آمده: «اگر بینه‌ای به نفع اهل آن قریه یافت نشود که آنان او را نکشته‌اند، باید غرامت بپردازند»): این دو خبر و اخبار گذشته با هم منافات ندارند؛ زیرا بر حسب آنچه گفتیم، لازم است اهل قریه و قبیله‌ای که به قتل متهمند و از سوگند خوردن خودداری کرده‌اند و کشته در میان آنان یافت شده است، دیه را بپردازند. امّا هنگامی که متهم به قتل نباشند یا به قسامه تن در دهند، دیه‌ای بر آنان نیست و دیۀ کشته شده از بیت المال پرداخت می‌شود …
۲. محقق حلّی: اگر مقتول در قریه‌ای که بسیار محل آمد و شد مردم است یا در منزلگاهی از منزلگاه‌های عرب یا در محله‌ای- هرچند جدای از شهر- که محل آمد و شد است، یافت شود اگر در میان آنان دشمنی باشد از موارد لوث است، وگرنه لوثی نیست؛ زیرا احتمال عدم دشمنی در اینجا محقق است؛ اگر بین دو قریه یافت شود لوث در مورد نزدیک‌ترین قریه به کشته، محقق است و اگر فاصلۀ دو قریه با کشته مساوی باشد تحقق لوث در مورد هر دو قریه یکسان است.
۳. آیة اللّه خوئی (در تکملة المنهاج): اگر ولی ادّعا کند که قتل به دست شخص یا گروهی صورت پذیرفته، و بر این ادّعا بینه اقامه کند، قتل ثابت می‌شود، وگرنه اگر از موارد لوث نباشد از مدّعی علیه خواسته می‌شود که سوگند بخورد. اگر سوگند خورد ادّعا ساقط می‌شود و اگر سوگند نخورد می‌تواند سوگند را به مدّعی برگرداند؛ و اگر از موارد لوث نباشد از مدّعی علیه می‌خواهند که بینه بیاورد پس اگر بر عدم قتل بینه اقامه کرد همان است، وگرنه بر مدّعی است که از باب قسامه، پنجاه مرد برای اثبات مدّعایش بیاورد. اگر مدّعی نتوانست قسامه اقامه کند پس بر مدّعی علیه است که به همان صورت، قسامه را اجرا کند. بنابراین، اگر قسامه را انجام داد ادّعا ساقط می‌شود وگرنه ادّعای مدّعی، علیه او ثابت می‌شود.
دلیل این مطلب آن است که، آنچه دلالت بر جعل قسامه می‌کند، چنین اقتضا می‌نماید و اینکه هرگاه مدّعی سوگند نخورد قسامه بر عهدۀ مدّعی علیه است؛ هرگاه مدّعی علیه از سوگند امتناع ورزد، ادّعا علیه او ثابت می‌شود، وگرنه الزامش به سوگند لغو است و این مسالۀ روشنی است.
آن‌گاه آیة اللّه خوئی- رحمه اللّه- در مبانی تکملة المنهاج می‌گوید: اینجا مطلبی باقی مانده است و آن اینکه، مدّعی علیه هرگاه شخص معیّنی نباشد و کشته در میان طایفه یا قبیله یا قریه‌ای باشد و آنان از سوگند امتناع کنند باید دیه بپردازند و بر این مطلب- علاوه بر عدم جواز قصاص کسی که قاتل بودن او ثابت نشده- حدیث صحیح برید بن معاویه دلالت دارد.
امّا حدیث صحیح مسعدة بن زیاد، که در آن ذکر شده باید بعد از سوگند متهمان، دیه به اولیای مقتول پرداخت شود، بر گرفتن دیه از متهمان دلالت نمی‌کند، بلکه دیه از بیت المال پرداخت می‌شود؛ زیرا خون مسلمان هدر نمی‌شود.
در مقابل، به نظر گروهی از علمای سنی، مدّعی علیه زندانی می‌شود تا سوگند بخورد:
۱. ابن جلّاب: … اگر مدّعیان دم از قسامه خودداری کنند، سوگند به مدّعی علیهم رد می‌شود. پس اگر مدّعی علیهم از سوگند امتناع ورزیدند زندانی می‌شوند تا قسم بخورند. در صورتی که حبس طولانی شود، رها می‌شوند و هر یک‌صد تازیانه می‌خورند و یک سال زندانی می‌شوند.
۲. سمرقندی: اگر در زندان، مقتولی پیدا شود و کسی نداند چه کسی او را کشته است از نظر ابوحنیفه و محمد، دیه‌اش بر بیت المال است و از نظر ابویوسف، قسامه و دیه بر زندانیان واجب می‌آید.
۳. حنفی موصلی: هر مرده‌ای نشانه‌ای دارد. پس هرگاه در محله‌ای، کشته‌ای پیدا شود که قاتلش را نشناسند و ولیّ او ادّعا کند که اهالی آن محل یا برخی از آنان- به عمد یا خطا- او را کشته‌اند و او بینه‌ای نداشته باشد، پنجاه مرد از میان آنان انتخاب می‌شوند که به خدا قسم بخورند ما او را نکشتیم و نمی‌دانیم قاتل او کیست. آن‌گاه حکم می‌شود که دیۀ او را مردم آن محل بپردازند و همچنین است اگر بدنش یافت شود یا بیشتر بدنش یا نصف بدن با سرش پیدا شود، که اگر پنجاه نفر نداشته باشند، قسم‌ها بین آنان تقسیم می‌شود تا پنجاه قسم تمام شود و هر کس از قسم خوردن خودداری ورزد زندانی می‌شود تا قسم بخورد و با قسم ولیّ دم، به دیه حکم نمی‌شود.
او در جای دیگر چنین گفته است: در قصاص درخواست قسم می‌شود، اگر خودداری ورزید- در صورتی که قصاص عضو باشد- قصاص می‌شود و در مورد قتل، زندانی می‌شود تا قسم بخورد.
۴. کاشانی: اولیای دم می‌توانند کسانی را که متهم ساخته‌اند، برگزینند و از انسان‌های درستکار آن قوم- که می‌دانند دروغ نمی‌گویند- بخواهند قسم بخورند و اگر کسی که از او قسم خواسته شده، از سوگند خودداری ورزد، زندانی می‌شود تا قسم بخورد یا اقرار کند.


۱. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۱، ص۲۶۰، دار الکتب الاسلامیه، تهران.    
۲. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۷، ص۳۷۰، ح۵، المطبعة الاسلامیه، تهران.    
۳. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج۱۰، ص۱۵۲، ح۳۹، دار الکتب الاسلامیه، تهران.    
۴. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج۱۰، ص۱۷۴، ح۲۳، دار الکتب الاسلامیه، تهران.    
۵. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج۱۰، ص۳۱۲، ح۵، دار الکتب الاسلامیه، تهران.    
۶. نک:مجلسی، محمدباقر، ملاذ الاخیار، ج۱۶، ص۳۰۳، کتابخانۀ آیة‌اللّه مرعشی نجفی، قم.    
۷. مجلسی، محمدباقر، ملاذ الاخیار، ج۱۶، ص۳۵۶، کتابخانۀ آیة‌اللّه مرعشی نجفی، قم.    
۸. مجلسی، محمدباقر، ملاذ الاخیار، ج۱۶، ص۶۸۱، کتابخانۀ آیة‌اللّه مرعشی نجفی، قم.    
۹. مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول، ج۲۴، ص۲۰۳، دار الکتب الاسلامیه، تهران.    
۱۰. مغربی تمیمی، نعمان بن محمد، دعائم الاسلام، ج۲، ص۵۳۹، ح۱۹۱۶، آل البیت (علیهم‌السّلام)، قم.    
۱۱. نوری طبرسی، حسین، مستدرک الوسائل (به نقل از:دعائم الاسلام)، ج۱۷، ص۴۰۳، ح۳، آل البیت، قم.    
۱۲. نوری طبرسی، حسین، مستدرک الوسائل، ج۱۸، ص۲۷۲، ح۱، آل البیت، قم.    
۱۳. مغربی تمیمی، نعمان بن محمد، دعائم الاسلام، ج۲، ص۴۰۴، ح۱۴۱۸، آل البیت (علیهم‌السّلام)، قم.    
۱۴. نوری طبرسی، حسین، مستدرک الوسائل (به نقل از:دعائم الاسلام)، ج۱۷، ص۳۸۵، ح۲، آل البیت، قم.    
۱۵. نک:حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج۱۸، ص۲۰۴، دار احیاء التراث العربی، بیروت.    
۱۶. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۷، ص۳۷۱، ح۸، المطبعة الاسلامیه، تهران.    
۱۷. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۰، ص۲۵۹، مؤسسة الوفاء، بیروت.    
۱۸. مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول، ج۲۴، ص۲۰۴، دار الکتب الاسلامیه، تهران.    
۱۹. عاملی، سیدمحسن، عجائب احکام امیرالمومنین (علیه‌السلام)، ص۶۲.
۲۰. صنعانی، عبدالرزاق بن همام، المصنّف، ج۱۰، ص۲۱۶، ح۱۸۸۹.    
۲۱. شیبانی، احمد بن حنبل، المسند، ج۳۳، ص۲۲۳، دار الفکر، بیروت.    
۲۲. سجستانی، سلیمان بن اشعث، سنن ابوداوود، ج۳، ص۳۱۴.    
۲۳. ترمذی، محمد بن عیسی، سنن، ج۳، ص۸۰، دار احیاء التراث العربی، بیروت.    
۲۴. ابن طلاع قرطبی، محمد بن فرج، اقضیة رسول‌اللّه، ص۷.    
۲۵. بیهقی، احمد بن حسین، سنن الکبری، ج۶، ص۵۳، دار المعرفه، بیروت.    
۲۶. كتاني، عبدالحي، تراتیب الاداریة، ج۱، ص۲۴۶، دار الارقم، بیروت.    
۲۷. طبرانی، سلیمانی بن احمد، معجم الکبیر، ج۱۹، ص۴۱۴، ح۹۹۶ و ۹۹۸، وزارت اوقاف عراق.    
۲۸. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۱۰۲، دار المعارف النظامیه، حیدرآباد.    
۲۹. ترمذی، محمد بن عیسی، سنن، ج۳، ص۸۰، دار احیاء التراث العربی، بیروت.    
۳۰. ابن طلاع قرطبی، محمد بن فرج، اقضیة رسول‌اللّه، ص۷.    
۳۱. شوکانی، محمد بن علی، نیل الاوطار، ج۷، ص۱۷۸، دار الکتب العلمیه، بیروت.    
۳۲. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۱۱۴، دار المعارف النظامیه، حیدرآباد.    
۳۳. هیثمی، ابوبکر، کشف الاستار، ج۲، ص۱۲۸، ح۱۳۶۰، مؤسسة الرساله، بیروت.    
۳۴. صنعانی، عبدالرزاق بن همام، المصنّف، ج۸، ص۳۰۶، ح۱۵۳۱۱.    
۳۵. متقی هندی، علي بن حسام‌الدين، کنز العمّال، ج۵، ص۸۵۰، ح ۱۴۵۴۱، مؤسسة الرساله، بیروت.    
۳۶. بیهقی، احمد بن حسین، سنن الکبری، ج۶، ص۸۸، دار المعرفه، بیروت.    
۳۷. محقق حلی، جعفر بن حسن، شرائع الاسلام، ج۴، ص۲۱۲، مؤسسه اسماعيليان‌، قم.    
۳۸. محقق حلی، جعفر بن حسن، مختصر النافع، ج۱، ص۲۹۰، قسم الدراسات الإسلامية في مؤسسة البعثة.    
۳۹. حلی، حسن بن یوسف، تحریر الاحکام، ج۵، ص۴۸۸، مؤسسه امام صادق (عليه‌السلام‌).    
۴۰. حلی، یوسف بن حسن، مختلف الشیعة، ج۹، ص۳۰۶، مسالۀ ۲۴، چاپ سنگی، سال ۱۳۲۴ هجری.    
۴۱. حلی، حسن بن یوسف، قواعد الاحکام، ج۲، ص۲۹۸، مؤسسة آل البیت، قم.    
۴۲. نک:ابن فهد حلی، احمد بن محمد، المقتصر، ص۴۳۲، مجمع البحوث الاسلامیه، مشهد.    
۴۳. خوانساری، سید احمد، جامع المدارک، ج۷، ص۲۴۹، نشر مکتبة الصدوق، تهران.    
۴۴. سبزواری، سید عبدالاعلی، مهذّب الاحکام، ج۲۸، ص۲۷۹، مطبعة الآداب، نجف.    
۴۵. طوسی، محمد بن حسن، النهایة فی مجرّد الفقه و الفتاوی، ص۷۴۴، نشر قدس، محمدی، قم.    
۴۶. ابن فهد حلی، احمد بن محمد، مهذّب البارع، ج۵، ص۲۰۹، انتشارات اسلامى، قم.    
۴۷. طوسی، علی بن حمزه، الوسیله الی نیل الفضیله، ص۴۶۱، کتابخانه آیة‌الله مرعشی نجفی، قم.    
۴۸. فاضل آبی، حسن بن ابی‌طالب، کشف الرموز، ج۲، ص۶۱۶، نشر جامعۀ مدرّسین، قم.    
۴۹. شهید اول، محمد بن مکی، قواعد و فوائد، ج۲، ص۱۹۲، مکتبة المفيد، قم.    
۵۰. فاضل مقداد، ابوعبدالله، نضد القواعد الفقهیه، ص۴۹۹، کتابخانه آیةاللّه مرعشی نجفی، قم.    
۵۱. شهید ثانی، زین‌الدین، روضة البهیّه، ج۱۰، ص۷۶، جامعة النجف الدینیه.    
۵۲. شهید ثانی، محمد بن مکی، مسالک الافهام، ج۱۵، ص۲۲۳، چاپ سنگی، سال ۱۳۱۰ هجری.    
۵۳. فیض کاشانی، ملا محسن، مفاتیح الشرائع، ج۲، ص۱۲۴.    
۵۴. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۲، ص۲۷۷، دار الکتب الاسلامیه، تهران.    
۵۵. مامقانی، عبدالله، مناهج المتقین، ص۵۱۵، مطبعة المرتضویه، نجف.
۵۶. موسوی خمینی، سید روح‌الله، تحریر الوسیله، ج۲، ص۴۸۰، انتشارات جامعۀ مدرّسین، قم.    
۵۷. خویی، سید ابوالقاسم، مبانی تکملة المنهاج، ج۲، ص۱۲۳، مطبعة الآداب، نجف.    
۵۸. گلپایگانی، سید محمدرضا، مجمع المسائل، ج۳، ص۲۰۸، دارالقرآن الکریم، قم.    
۵۹. اصبحی، مالک بن انس، مدوّنة الکبری، ج۶، ص۴۱۶، دار صادر، بیروت.
۶۰. مرداوی، علاءالدین، الانصاف، ج۱۰، ص۱۴۸، دار احیاء التراث العربی، بیروت.    
۶۱. مرداوی، علاءالدین، الانصاف، ج۱۱، ص۲۶۰، دار احیاء التراث العربی، بیروت.    
۶۲. نک:حلی، یوسف بن حسن، مختلف الشیعة، ج۹، ص۳۱۷، مسالۀ ۲۴، چاپ سنگی، سال ۱۳۲۴ هجری.    
۶۳. حلی، ابن ادریس، السرائر، ج۳، ص۳۴۳.    
۶۴. نک:نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۲، ص۲۷۶، دار الکتب الاسلامیه، تهران.    
۶۵. نک:نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۲، ص۲۷۶، دار الکتب الاسلامیه، تهران.    
۶۶. شهید ثانی، محمد بن مکی، مسالک الافهام، ج۱۵، ص۲۲۳، چاپ سنگی، سال ۱۳۱۰ هجری.    
۶۷. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۲، ص۲۷۷، دار الکتب الاسلامیه، تهران.    
۶۸. شهید اول، محمد بن مکی، قواعد و فوائد، ج۲، ص۲۹۸، مکتبة المفيد، قم.
۶۹. حلی، حسن بن یوسف، تحریر الاحکام، ج۲، ص۲۴۸، مؤسسه آل البيت (عليهم‌السلام‌)، مشهد.
۷۰. خویی، سید ابوالقاسم، مبانی تکملة المنهاج، ج۲، ص۶۹، مطبعة الآداب، نجف.    
۷۱. سرخسی، محمد بن احمد، المبسوط، ج۹، ص۲۰۵، دار المعرفة، بيروت.    
۷۲. اصبحی، مالک بن انس، مدوّنة الکبری، ج۶، ص۴۲۰، دار صادر، بیروت.
۷۳. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۲، ص۲۷۷، دار الکتب الاسلامیه، تهران.    
۷۴. نک: حسینی عاملی، سید جواد، مفتاح الکرامه، ج۱۰، ص۸۴، تعلیقات بر باب قصاص.
۷۵. نک:سبزواری، عبدالاعلی، مهذب الاحکام، ج۲۸، ص۲۷۹.    
۷۶. خوانساری، سید احمد، جامع المدارک، ج۷، ص۲۴۹، نشر مکتبة الصدوق، تهران.    
۷۷. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی‌طالب، ج۲، ص۱۸۶، المطبعة العلمیه، قم.    
۷۸. نوری طبرسی، حسین، مستدرک الوسائل (به نقل از:مناقب)، ج۱۴، ص۳۴۵، ح ۹، آل البیت، قم.    
۷۹. طبسي نجفي، محمدرضا، درر الاخبار (به نقل از: سیّد مرتضی، غرر و درر)، ج۱، ص۲۵۹، مطبعة النعمان، نجف.
۸۰. تمیمی مغربی، نعمان بن محمد، شرح الاخبار، ج۲، ص۳۲۰، ح۶۵۸، مؤسسه نشر إسلامي.    
۸۱. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۷۹، ص۷۱، ح۲۴، مؤسسة الوفاء، بیروت.    
۸۲. نک:شهید ثانی، زین‌الدین، روضة البهیّه، ج۱۰، ص۱۶۸، جامعة النجف الدینیه.    
۸۳. مجلسی، محمدباقر، ملاذ الاخیار، ج۱۶، ص۶۸۵، کتابخانه آیة‌اللّه مرعشی نجفی، قم.    
۸۴. ابن فهد حلی، احمد بن محمد، مهذّب البارع، ج۲، ص۵۱۴، انتشارات اسلامى، قم.    
۸۵. محقق حلی، جعفر بن حسن، شرائع الاسلام، ج۴، ص۲۰۱، مؤسسه اسماعيليان‌، قم.    
۸۶. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۲، ص۱۸۵، دار الکتب الاسلامیه، تهران.    
۸۷. شهید ثانی، محمد بن مکی، مسالک الافهام، ج۱۵، ص۵۰، چاپ سنگی، سال ۱۳۱۰ هجری.    
۸۸. شیبانی، محمد بن حسن، جامع الصغیر، ص۳۶۹، عالم الکتب، بیروت.    
۸۹. اصبحی، مالک بن انس، مدوّنة الکبری، ج۶، ص۴۲۰، دار صادر، بیروت.
۹۰. نک:نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۲، ص۲۰۸، کتاب قصاص، دار الکتب الاسلامیه، تهران.    
۹۱. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج۱۰، ص۲۰۵، ح۱۳، دار الکتب الاسلامیه، تهران.    
۹۲. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج۱۰، ص۲۰۵، ح۱۴، دار الکتب الاسلامیه، تهران.    
۹۳. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج۱۰، ص۲۰۵، ح۱۵، دار الکتب الاسلامیه، تهران.    
۹۴. محقق حلی، جعفر بن حسن، شرائع الاسلام، ج۴، ص۲۰۷-۲۰۸، مؤسسه اسماعيليان‌، قم.    
۹۵. نک:نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۲، ص۲۳۲، دار الکتب الاسلامیه، تهران.    
۹۶. طوسی، علی بن حمزه، الوسیله الی نیل الفضیله، ص۴۳۹، کتابخانه آیة‌الله مرعشی نجفی، قم.    
۹۷. خویی، سید ابوالقاسم، مبانی تکملة المنهاج، ج۲، ص۱۰۲، مطبعة الآداب، نجف.    
۹۸. نک:شهید ثانی، زین‌الدین، روضة البهیّه، ج۱۰، ص۷۳، جامعة النجف الدینیه.    
۹۹. ابن جلاب، عبیدالله بن حسین، التفریع، ج۲، فصل ۹۱، ص۲۰۹، دار الغرب الاسلامی، بیروت.    
۱۰۰. سمرقندی، علاءالدین، تحفة الفقهاء، ج۳، ص۱۳۴، دار الکتب العلمیه، بیروت.    
۱۰۱. موصلی حنفی، عبدالله بن محمود، الاختیار، ج۵، ص۵۳، دار الكتب العلمية، بيروت.    
۱۰۲. موصلی حنفی، عبدالله بن محمود، الاختیار، ج۲، ص۱۱۳، دار الكتب العلمية، بيروت.    
۱۰۳. کاسانی، علاءالدین، بدائع الصنائع، ج۷، ص۲۸۹، دار الكتب العلمية، بیروت.    







جعبه ابزار