سَفَه (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سَفَه:(وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهآءَ أَمْوالَكُمُ) «سَفَه» (بر وزن هدف) در اصل، يک نوع كم وزنى و سبكى بدن است، به طورى كه به هنگام راه رفتن تعادل حفظ نشود؛ و به همين جهت به افسار كه ناموزون است و دائماً در حال حركت است، «سفيه» گفته مىشود. سپس به همين تناسب در افرادى كه رشد فكرى ندارند، به كار رفته است، خواه سبكى عقل آنها در امور مادى باشد يا در امور معنوى.
ولى روشن است كه منظور از سفاهت در آيه فوق، عدم رشد كافى در خصوص امور مالى است، به طورى كه شخص نتواند سرپرستى اموال خود را بر عهده گيرد، و در مبادلات مالى منافع خود را تأمين نمايد، و به اصطلاح، كلاه سرش برود.
(وَ لاَ تُؤْتُواْ السُّفَهَاء أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِيَامًا وَ ارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَ اكْسُوهُمْ وَ قُولُواْ لَهُمْ قَوْلًا مَّعْرُوفًا) (اموالتان را، كه
خداوند وسيله قوام زندگى شما قرار داده، به دست سفيهان نسپاريد؛ و از منافع آن، به آنها روزى دهيد؛ و لباس بر آنان بپوشانيد و با آنها سخن شايسته بگوييد.)
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرماید: كلمه سفه به معناى سبكى عقل است، (در فارسى مىگويند كه: عقل فلانى پارسنگ مىبرد)، و گويا در اصل به معناى مطلق سبكى و سستى چيزى است كه نبايد سست باشد و از اين باب است كه افسار سست را زمام سفيه و جامه سست بافت را ثوب سفيه مىنامند، ثوب سفيه يعنى جامهاى كه بافتش و پارچهاش پست است ولى بعدا بيشتر در سستى عقل استعمال شده است و معنايش بر حسب اختلاف اغراض مختلف مىشود، مثلا به كسى كه در اداره امور دنيائيش قاصر و عاجز است سفيه مىگويند و به كسى هم كه در امور دنيائيش كمال هوشيارى را دارد ولى در باره امر آخرتيش كوتاهى نموده و مرتكب فسق مىشود يعنى در اين قسمت لاابالى است، سفيه مىگويند.
(دیدگاه
شیخ طبرسی در
مجمع البیان:
)
•
مکارم شیرازی، ناصر، لغات در تفسیر نمونه، بر گرفته از مقاله «سَفَه»، ص۲۹۲.