سید علی اکبر فال اسیری
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سید علی اکبر فال اسیری در سال _۱۲۵۶ هـ . ق) در روستای «اسیر» از توابع شهرستان
لامرد استان فارس دیده به جهان گشود. علت نامیده شدن وی به «فال اسیری» این است که اسیر روستای محل تولد وی و فال روستای بزرگترین در نزدیکی روستای اسیر است.
سید علی اکبر فال اسیری پس از گذراندن دوران کودکی در زادگاه خود «اسیر» مقدمات را آموخته و سپس نزد «
شیخ محمد اسیری» ادبیات و دروس سطح را آموخت و در سال ۱۲۷۰ هـ . ق) عازم
شیراز شد و در درس
آیة الله شیخ مهدی کجوری شرکت کرد. وی پس از رسیدن به درجه
اجتهاد رهسپار
نجف شد و در درس «
میرزا حبیب الله رشتی» شرکت کرد و مورد توجه خاص استاد قرار گرفت.
شیخ آقا بزرگ تهرانی درباره مقام علمی فال اسیری می گوید:
«او از فقهای برجسته و علمای بزرگ بود. در
شیراز نزد
شیخ مهدی کجوری (متوفی سنه ۱۲۹۳ هـ . ق) در همان شهر تلمذ نموده، سپس به
عراق مهاجرت نموده و در نجف اشرف، در محضر درس
میرزا حبیب الله رشتی و دیگران حاضر شد».
سید علی اکبر فال اسیری خود نیز سال ها به تدریس
علوم اسلامی پرداخت. در خلال سال های حضورش در
نجف، علما و زوار
شیرازی به ملاقاتش می رفتند و از او تقاضا می کردند به
شیراز مهاجرت کند؛ اما وی علاقمند بود در
نجف بماند.
شیخ آقا بزرگ تهرانی این جریان را چنین بیان می کند:
فال اسیری قصد اقامت دائم در
نجف را داشت لکن استاد او،
شیخ حبیب الله رشتی از وی خواست به
شیراز باز گردد تا مردم از دانش و فضل او بهره مند شوند.»
فال اسیری در خواست استاد را پذیرفت و به
شیراز هجرت کرد و در
شیراز به تدریس
علوم دینی، هدایت مردم و اقامه
نماز جماعت در
مسجد وکیل پرداخت.
اما آن چه موجب شد که
شیخ حبیب الله رشتی اصرار نماید تا فال اسیری از
نجف به
شیراز هجرت نماید کفایت علمی و فقهی و آگاهی سیاسی و اجتماعی سید بود.
اجتهاد او مسلم و در
شیراز صاحب فتوا بود.
رساله عملیه که از وی به جا مانده نشانه جایگاه علمی اوست.
۱.
شیخ محمد کجوری
۲.
میرزا حبیب الله رشتی.
سید علی اکبر فال اسیری علاوه بر مقام علمی و فعالیت های سیاسی و اجتماعی دارای آثاری است که بدان اشاره می کنیم:
۱. رساله عملیه.
۲. حاشیه شرح لمعه.
۳. کتاب المیراث.
مبارزات سیاسی فال اسیری ابعاد گوناگونی داشته است. هنگامی که رهبری مردم محروم
شیراز را عهده دار شد، بر علیه گرانی اعتراض نمود که به همین سبب او را به
اصفهان تبعید کردند.
او در جریان
نهضت تنباکو رهبری مردم
شیراز را بر عهده داشت و از اولین کسانی بود که بر علیه
قرار داد رژی اعتراض کرد. در همین خصوص در
فارسنامه ناصری آمده است:
«اول کسی که فصاحت آغازید آقای
حاجی سید علی اکبر فال اسیری بود که آبروی حکومت را ریخت و مأمورین
قوام الملک دست و پایش را بستند و بر قاطر سوال کردند و به بوشهر بردند.»
و در جریانات و حوادث دیگر نیز به عنوان رهبر و پیشوای مردم
شیراز به مبارزه با استبداد و استعمارگران پرداخت که در این جا به برخی از مبارزات آن عالم وارسته می پردازیم.
بعد از واگذاری امتیاز تنباکو به
انگلیس در
شیراز مردم مغازه ها را بستند و در
مسجد جامع اجتماع کردند.
سید علی اکبر فال اسیری که اجتماعات مردم
شیراز را رهبری می کرد. بر بالا منبر رفته و از زیر عبا شمشیری بیرون می آورد و فریاد می زند و خطاب به مردم چنین می فرماید:
«( الان) موقع جهاد عمومی است. ای مردم بکوشید تا جامع زنان نپوشید. من یک شمشیر و دو قطره خون دارم هر بیگانه که برای انحصار دخانیات به
شیراز بیاید شکمش را با این شمشیر پاره خواهم کرد.»
سخنان پرشور سید علی اکبر فال اسیری هیجانی در مردم
شیراز بوجود آورد که تا مدتی حکومت
شیراز، نمایندگان
کمپانی رژی را از ورود به شهر منع کرد. در خلال این حوادث حاکم
شیراز از
تهران کسب تکلیف نمود و دربار فاسد
قاجار دستور تبعید سید علی اکبر را صادر نمود. البته حساسیت سید علی اکبر فال اسیری از دو جهت بود؛ یکی به خاطر استعماری بودن آن قرار داد که بازرگانان
مسلمان ایرانی ورشکسته می شدند و یک نوع سلطه اقتصادی بیگانه در کشور حاکم می شد. و از طرف دیگر طرف قرار داد کشور
انگلستان بود که به وسیله همین قرار دادهای اقتصادی توانسته بود هندوستان را متسعمره خود گرداند.
آیة الله سید علی اکبر فال اسیری یک روز با یکی از خادمین خود برای قرائت
زیارت عاشورا به بیرون شهر رفته بود.
که توسط مأموران
قوام الملک دستگیر و پس از خلع لباس او را به سرعت با وضعیت ناجوری به طرف
بوشهر بردند. در بین راه هر کس را می دید فریاد می زد: سید علی اکبر فال اسیری هستم که به دست ظلمه گرفتارم. مردم مرا نجات دهید؛ ولی کسی حرف او را گوش نمی کرد. چند روز او را در
بوشهر نگه داشتند و در این مدت نگذاشتند کسی با او ملاقات کند. سپس او را سوار کشتی نموده و به
بصره تبعید کردند.
مردم
شیراز هنگامی که از دستگیری و تبعید رهبر روحانی خود مطلع شدن در
مساجد شهر جمع شده و سپس همگی به طرف حرم
حضرت احمد بن موسی (
شاهچراغ) حرکت کردند و در آن جا تحصن کردند.
حکومت
شیراز به شدت به وحشت افتاده در صدد خاموش کردن این قیام بود.
قوام الملک، حاکم وقت
شیراز دستور داد سپاهیان بهارلو به طرف تحصن کنندگان تیزاندازی کنند. پس از هجوم سپاهیان به طرف مردم و قتل عام مردم، حکومت
شیراز با کمال وقاحت و با استقبالی گرم، مأموران
کمپانی رژی را وارد شهر
شیراز کردند.
کمپانی رژی پس از استقرار مأموران انگلیسی خود در
شیراز، نمایندگان خود را به سایر شهر ها اعزام کرد. هر چند که در اکثر شهر ها مردم به مخالفت پرداختند اما فشار حکومت مردم مظلوم را به ظاهر تسلیم کرد.
در میان شهر ها تنها مردم
تبریز به رهبری
حاج میرزا جواد آقا مجتهد تبریزی مانع ورود نمایندگان
کمپانی رژی به آن شهر شدند.
سید علی اکبر فال اسیری در
نیمه شعبان (۱۳۰۸ هـ . ق) وارد شهر
بصره شد. وی در همین شهر با
سید جمال الدین اسد آبادی ملاقات کرد و درباره وضعیت
مسلمانان و مصائبی که از طرف
استعمارگان بیگانه بر سر آن ها آمده بود با هم صحبت کردند. مجتهد بزرگ، فال اسیری چنین اظهار داشت که:
«امروز به حرکت
مرجعیت عالیقدر
شیعه برای مبارزه با استعمار نیاز است و باید از نفوذ و قدرت
میرزای شیرازی در این راه استفاده نمود.»
ایشان از
سید جمال الدین خواست تا نامه ای در این باره برای
میرزای شیرازی بنویسد تا آن را با خود به
سامرا ببرد. در خواست سید علی اکبر در متن نامه سید جمال آمده که به شرح ذیل است:
«چون مجتهد و عالم
حاجی علی اکبر (فال اسیری) از بصره عازم بود به من گفت نامه به رئیس مذهب بنویسم و این مقاصد را متذکر شوم. من هم گفته ی او را پذیرفتم و این نامه را می نویسم. می دانم خدا به دست تو گشایشی خواهد داد.»
در بخش دیگری از نامه
سید جمال الدین به
میرزای شیرازی آمده است:
«علما و پرهیزگاران در نتیجه دفاع منفردی (دفاع انفردای) که از دین نمودند از این مرد سرکش (
امین السلطان) سختی هایی کشیدند که در تاریخ نظیر ندارد. چون می خواستند بلاد مسلمین را از شر اجانب حفظ کنند، هرگونه تحقیر و رسوایی را متحمل شدند.
مسلما پیشوای مذهب از رفتار زشتی که جاسوسان کفر و یاران مشرکین با دانشمند پرهیزگار واعظ،
حاجی ملا فیض الله دربندی نمودند مطلع است و قریبا هم از بدرفتاری که نسبت به دانشمند مجتهد و نیکوکار
حاجی سید علی اکبر
شیرازی (فال اسیری) مرتکب شده اند، مطلع می شوی»
سید جمال الدین در نامه خود از اطلاعات وسیعی که در این زمینه داشت، بهره گرفت و معایب و مضرات قرار داد انحصار دخانیات را برای
میرزای شیرازی نوشت. وی در این نامه،
ناصر الدین شاه و
امین السلطان را به جرم بی دینی و اعطای امتیازات به بیگانگان محکوم کرد و
میرزای شیرازی را ترغیب نمود تا
مرجعیت و اقتدار خود را در حفظ منافع ملی
ایران به کار برد.
فال اسیری پس از ترک
بصره به
سامرا رفت و با
میرزای شیرازی ملاقات کرد و نامه
سید جمال الدین را به او تقدیم نمود که برخی معتقدند نامه سید جمال تأثیر به سزایی در صدور
فتوای تحریم تنباکو توسط
میرازی شیرازی داشت.
شکی نیست که تبعید فال اسیری و آزار وی در تحریک
میرزای شیرازی و صدور
فتوای تحریم تنباکو نقش مهمی داشت.
پس از اطلاع کامل
میرزای شیرازی از وضعیت ایران و قرار داد استعماری فروش انحصاری تنباکو به
کمپانی رژی و پیامد های آن در آینده، سرانجام فتوای سرنوشت ساز خود را به شرح ذیل صادر نمود:
«الیوم الاستعمال تنباکو و تتن بای نحو کان در حکم محاربه با امام زمان است.
در سال (۱۳۰۳ هـ . ق) در زمان حکومت
صاحب دیوان در
فارس، شورشی مردمی در
شیراز به رهبری آیه الله فال اسیری علیه گرانی مصنوعی مواد غذایی که توسط صاحب دیوان به وجود آمده بود به وقوع پیوست.
حاجی پیرزاد در مورد اغتشاش
شیراز در سال ۱۳۰۳ هـ . ق می نویسد:
«مردم ... در آستانه
حضرت شاه چراغ جمع شدند و جناب آقای سید علی اکبر فال اسیری که مردی فاضل و مقدس و صادقی است ... ایشان (مردم) را به بست
شاه چراغ آورده و هر روز جمعیت و ازدحام زیاد تر می شود. و صداها بلند می کردند و داد ها می زدند و غوغا ها می نمودند که چرا نان گران است و جنس فراوان نیست.»
اصل جریان از این قرار بود:
قبل از ورود
صاحب دیوان به
شیراز نان فراوان و ارزان بود که قیمت هر من دوازده شاهی
بود؛ اما پس از ورود
صاحب دیوان قیمت هر من نان یک قران و شش عباسی
شد. گرانی نان باعث شده بود که اغلب شب ها فقرا نمی توانستند نان تهیه کنند. با توجه به این که در آن سال محصولات کشاورزی زیاد بود، قیمت نان همچنان بالا بود. علت گرانی هم این بود که
صاحب دیوان و نزدیکانش غلات زیادی انبار کرده بودند و خواهان سود بیشتری بودند وحاضر به ارزان کردن قیمت نان نبوده از این جهت مردم به رهبری آیه الله فال اسیری به مقابله با دولت مردان پرداختند. و حدود پنج، شش هزار نفر به عنوان اعتراض در
مسجد وکیل تجمع کرده و تلگرافی بدین مضمون برای ناصر الدین شاه فرستادند:
«ما شاهزاده جلال الدوله را می خواهیم؛ ولی
صاحب دیوان را نمی خواهیم از جان خود سیر شده ایم.»
صاحب دیوان به خاطر حفظ جان که به دلگشا رفته بود روز شانزدهم
شوال (۱۳۰۳ هـ . ق) با تعدادی تفنگچی به
شیراز بازگشت. و چهارده نفر از علما را حاضر کرد تا حجت را بر سید علی اکبر و مردم تمام کنند و یک نفر را بفرستند تا به آن ها بگوید که اگر تا فلان وقت متفرق نشوند و سید به منزل نرود خون همگی مباح است.
همه علما تأیید کرده به سید علی اکبر و مردم خبر دادند، مردم قبول نکردند. در همان شب تلگرافی از ظل السلطان برای سید علی اکبر فال اسیری ارسال شد تا مردم را متفرق کرده و خودش هم به منزل برود. تا به خواسته های سید و مردم جامعه عمل بپوشانند؛ ولی
صاحب دیوان را معزول نکنند. از طرف دیگر تلگرافی از
امام جمعه اصفهان برای سید ارسال شد که ظل السلطان تصمیم داشته به
شیراز بیاید تا مردم را تنبیه کند که من شفاعت کردم و مانع شدم. قول داده اند که اگر مردم را متفرق کنید و خود شما به منزل بروید خواسته هایتان را برآورده سازند. سید این تلگراف ها را دست آویز کرده و به مردم گفت که من بیش از این تکلیف خود نمی دانم در این جا بمانم. شما هم اگر به حرف من هستید متفرق شوید. پس از آن سید به منزل خود رفت مردم هم متفرق شدند.
پس از چند روز ظل السلطان تصمیم می گیرد سید را به
اصفهان تبعید کند لذا به خاطر این که مردم
شیراز شورش نکنند او را محترمانه به
اصفهان دعوت کرد و ابتدا خوب از او استقبال کردند. لکن به رخ کشیدن فتوای علمای وابسته
شیراز درباره آشوبگر بودن و جنون سید که نوشته بودند: اگر سید را روانه
شیراز کنید باز هم شهر دچار اغتشاش خواهد شد. و اجبار محرمانه او به اقامت در
اصفهان بیان گر این مطلب است که این احترام ظاهری به خاطر ترس از ایشان و مردم بوده، نه علاقه به علما و سادات.
سید علی اکبر فال اسیری یکی روز وقتی که می خواست به
مسجد برود یک نفر را دید که لباس فرنگی پوشیده و با حالت غرور سوار بر اسب و از مسیر سید عبور می کند. سید پرسید این سوار کیست؟
همراهان سید گفتند: قنسول
انگلیس است. سید به دیپلمات
انگلیس دستور داد از اسب پیاده شود! وی از اسب پیاده شد و کلاهش را به عنوان سلام و عرض ادب برداشت. فال اسیری به او گفت کلاهت را به سر بگذار به هر مسلمانی که رسیدی باید
سلام کنی و
یهود و
نصاری که
اهل ذمه هستند حق ندارند در معابر
مسلمین سواره ظاهر شوند. و به این وسیله قدرت استعماری
انگلیس را تضعیف نمود.
این عمل در زمانی صورت گرفته است که انگلیسی ها برای ملت
ایران تصمیم می گرفتند و کسی جرأت نمی کرد با آن ها کوچکترین برخورد را داشت باشد.
زمانی که شاهزاده فرهاد میرزا حاکم فارس بود سعی می کرد علمای
شیراز را امتحان نماید تا بلکه بتواند شخصیت آن ها را تخریب کند.
وی روزی از آیه الله فال اسیری سوال علمی پرسید و کتابی را به ایشان داد و گفت: کتاب را باز کن و جواب سوال مرا بده. سید علی اکبر کتاب را گرفته و به طرف حوض آب داخل حیات پرت کرده و به فرهاد میرزا گفت هر مسأله ای داری بپرس؟ نیازی به روخوانی کتاب نیست. در ضمن حاکم حق ندارد علما را امتحان کند.
مراجع باید روحانیون را امتحان نماید.
همین برخورد باعث شد که فرهاد میرزا دیگر به خود جرأت ندهد عالمی را امتحان کند.
یکی از ساکنان
شیراز در
شهر بمبئی هندوستان آموزش عکاسی دیده بود. پس از مراجعت به
شیراز مغازه عکاسی تأسیس کرد به طوری که به عکاس باشی شهرت یافت؛ عده ای از متحجرین با او مخالفت می کردند و هنر عکاسی را
حرام می دانستند. این افراد مانع بزرگی برای کسب و کار عکاس باشی بودند. روزی عکاس باشی به حضور آیه الله فال اسیری رسید و مشکل خود را مطرح کرد. آیه الله فال اسیری دستور داد تا عکسی از او بگیرد. عکاس باشی دوربین عکاسی را آماده و عکسی از سید گرفت و آن را ظاهر نموده قاب کرد و به سید تقدیم نمود. آیه الله فال اسیری گفتند: این شغل و هنر شما
مشروع و
حلال است و دلیل بر
حرام بودن آن نیست و او را مورد تشویق قرار داد.
عکاس باشی پس از کسب اجازه از آیه الله فال اسیری عکس وی را تکثیر و در معابر عمومی شهر نصب کرد و بدین ترتیب تأیید، اجازه و حکم ایشان را به مردم تفهیم کرد.
آیه الله فال اسیری در بین روحانیون فارس در یک قرن پیش، از بالاترین مقام فقهی و اجتماعی برخوردار بود به طوری که عالمانی چون
آیة الله مرعشی نجفی،
آقا بزرگ تهرانی و
ملا حبیب الله رشتی او را به عنوان عالمی جلیل القدر و دارای شوکت و جلال در
شیراز یاد می کنند.
در زمان تبعید وی به
اصفهان، تجار و مردم
شیراز همه مخارج او را می پرداختند.
حتی دولت مردان نیز که سید را آزار می دادند برای او حرمت قائل بودند.
«روز ورود (فال اسیری) به
اصفهان با کمال احترام مشارالیه را وارد کردند و در خانه مشیر
الملک به حکم حضرت والا، ظل السلطان وارد شده، تا به حال خیلی احترام به مشارالیه کرده اند.»
برخورد حضوری ظل السلطان با سید نیز بسیار مؤدبانه بود و هنگام بازگشت به
شیراز شاه برای او خلقت فرستاد و حتی از ذکر کلمه تبعید درباره وی امتناع ورزید. و در زمان تبعید او به
بصره مردم
شیراز به حمایت از وی دست به شورش زدند که چند تن نیز در این راه جان خود را از دست دادند حتی
میرزا محمد حسن شیرازی و سایر علمای
سامرا نسبت به فال اسیری احترام بسیار می گذاشتند.
تا جایی که تبعید فال اسیری به عراق در فتوای
میرزای شیرازی تأثیر عمده ایی گذاشت و خود
میرزای شیرازی به تبعید وی اعتراض کرد.
میرزای شیرازی با ارسال تلگرافی به
ناصر الدین شاه از بی احترامی نسبت به سید علی اکبر فال اسیری و معایب انحصار تنباکو یادآور می شد. وی تبعید فال اسیری را به وضع ناشایست از نتایج قرار داد تنباکو دانست و از شاه خواست که از فال اسیری عذر خواهی کند.
به همین علت اعتراضات مردم و
میرزای شیرازی دولت مردان را به هراس انداخت لذا
امین السلطان با ذکر القابی همچون فخر السادات و المجتهدین در مقام عذر خواهی برآمد. متن تلگراف امین السلطان به
سامره یا
نجف اشرف چنین است:
جناب مستطاب فخر السادات و المتجهدین
حاجی سید علی اکبر فال اسیری مجتهد ـ سلمه الله تعالی ـ، ذات کامل الصفات مبارک ظل اللهی ـ روحنا فداه ـ از فرط اشتباق قلبیه مایل به ملاقات جناب عالی و بذل ملاطفت های حضوری و درک لقای جناب عالی شده. مقرر شد که با کمال احترام زحمت دهم که انشاء الله تعالی پس از وصول این تلگراف، حرکت و از راه کرمانشاهان مستقیماً به دارالخلافه طهران عزیمت فرمایید (که به زودی وارد شده و به سایرین میمنت و برکت بخشید. البته زود عزیمت فرمایید.)
ناصر الدین شاه فورا به
مشیر الوزراء دستور داد تا از طریق بغداد راهی
سامرا شده رضایت
میرزای شیرازی را جلب نماید. ایشان از اشتباهات خود در مورد سید علی اکبر فال اسیری پوزش خواستند و از میرزا تقاضای بازگشت او را نمودند.
آیه الله سید علی اکبر فال اسیری در
ربیع الثانی (۱۳۱۹ هـ . ق) دار فانی را وداع گفت. پیکر مبارکش را در
حافظیه شیراز دفن کردند.
کسبه و بازاریان به محض مطلع شدن از رحلت آن عالم فرزانه به مدت سه روز بازار را به احترام او تعطیل نموده و مجالس عزاداری برقرار کردند. و از طرف پسران وی در
مسجد وکیل مجلس ختمی برقرار شد که علما، اشراف و اعیان شهر در آن مجلس شرکت نمودند. برقراری این گونه جلسات عزاداری در غم و سوگورای آن عالم از سوی دوستان و دشمنان بیانگر صداقت، پاکی و ساده زیستی آن عالم وارسته است.
سایت اندیشه قم