شَیء (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
شَیء:
(صَاحِبَةٌ وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ) شَیء: (چيز، آنچه علم به آن تعلق گيرد و از آن خبر داده شود، مذكر و مؤنث آن يكى است، جمعش:
اشياء).
به موردی از کاربرد شَیء در
قرآن، اشاره میشود:
«خالقيت
خداوند نسبت به همه چيز»
خَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ (بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَكُن لَّهُ صَاحِبَةٌ وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ و هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ) (او پديدآورنده
آسمانها و
زمین است؛ چگونه ممكن است فرزندى داشته باشد؟! حال آن كه همسرى نداشته، و همه چيز را آفريده؛ و او به هر چيزى داناست.)
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرماید: جمله اولى يعنى جمله
(ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ) نتيجهاى است كه از بيان آيات سابق گرفته شده، و معناى آن اين است كه: بعد از آنكه مطلب از قرارى بود كه ذكر شد پس خداى تعالى كه وصفش گذشت پروردگار شما است، نه غير او. و جمله
(لا إِلهَ إِلَّا هُوَ) تقريبا به همان توحيد ضمنى كه در جمله قبلى بود تصريح مىكند و در عين حال همان جمله را تعليل نموده چنين مىرساند: اينكه گفتيم پروردگار او است و جز او پروردگارى نيست بدان سبب كه او يگانه معبودى است كه جز او معبودى نيست و چگونه ممكن است غير او پروردگار باشد و در عين حال اله و معبود نباشد؟. و جمله
(خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ) نيز علتى است براى جمله
(لا إِلهَ إِلَّا هُوَ) و معنايش چنين مىشود: و اينكه گفتيم الوهيت و معبود بودن منحصر در او است براى اينكه آفرينش تمامى موجودات از او است و جز او خالق ديگرى نيست كه حتى كوچكترين موجودى را آفريده باشد تا در الوهيت با او شريک باشد و در نتيجه بعضى از مخلوقات در برابر خداى تعالى و بعضى در برابر او خاضع شوند. و جمله فاعبدوه متفرع بر ما قبل و به منزله نتيجه براى جمله
(ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ) است و معنايش اين است: وقتى معلوم شد كه پروردگار شما فقط خداى تعالى است، نه غير او، پس همو را بپرستيد. و جمله
(وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ) معنايش اين است كه او قائم بر هر چيز و مدبر امر و نظام وجود و زندگى هر چيزى است و چون چنين است بايد از او حساب برد و از پيش خود و بدون داشتن دليل برايش شريک نگرفت. پس اين جمله در حقيقت به منزله تاكيد جمله فاعبدوه است و اين معنا را مىرساند كه او را عبادت كنيد و از عبادتش سرمپيچيد براى اينكه او وكيل است بر شما و از نظام اعمال شما غافل و بى خبر نيست.
بعضى از مفسران
اهل تسنن كه از نظر عقيده، تابع مذهب جبر هستند با آيه مورد بحث كه خالقيت خدا را به همه چيز بيان مىكند براى مسلک جبر استدلال كردهاند، مىگويند: اعمال و افعال ما نيز از اشياء اين جهان است، زيرا «شىء» به هرگونه موجودى گفته مىشود،خواه مادى يا غير مادى، خواه ذات يا صفات، بنابراين هنگامى كه مىگوييم خداوند آفريننده همه چيز است، بايد بپذيريم كه آفريننده افعال ما نيز هست و اين جز جبر نخواهد بود.
ولى طرفداران آزادى اراده و اختيار پاسخ روشنى براى اين گونه استدلالها دارند و آن اين كه خالقيت خداوند حتى نسبت به افعال ما منافاتى با اختيار ما ندارد، زيرا افعال ما را هم مىتوان به ما نسبت داد و هم به خدا، اگر به خدا نسبت دهيم به خاطر آن است كه همه مقدمات آن را او در اختيار ما گذاشته است، اوست كه به ما قدرت و نيرو و اراده و اختيار داده است، بنابراين چون همه مقدمات از اوست مىتوان اعمال ما را به او نسبت داد و او را خالق آنها دانست ولى از اين نظر كه تصميم نهايى با ماست ماييم كه از قدرت و اختيار خدا داد استفاده كرده و يكى از دو طرف فعل يا ترک را انتخاب مىكنيم، ازاينجهت، افعال به ما نسبت داده مىشود و ما در مقابل آنها مسئول هستيم.
و به تعبير فلسفى در اين جا دو خالق و دو علت در عرض يكديگر نيستند، بلكه در طول يكديگرند، وجود دو علت تامه در عرض هم معنى ندارد، اما اگر طولى باشند هيچ مانعى نخواهد داشت و از آنجا كه افعال ما لازمه مقدماتى است كه خدا به ما داده است، اين لوازم را مىتوان به او نسبت داد و هم به كسى كه افعال را انجام داده است.
اين سخن درست به آن مىماند كه شخصى براى آزمودن كاركنان خود آنها را در كار خويش آزاد بگذارد و اختيار تمام به آنها بدهد و تمام مقدمات كار را فراهم سازد، بديهى است كارهايى كه آنها انجام مىدهند از يک نظر كار رئيس آنها محسوب مىشود ولى اين موضوع سلب آزادى و اختيار را از كارمندان نمىكند، بلكه آنها در برابر كار خويش مسئولند.
•
شریعتمداری، جعفر، شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «شَیء »، ج۲، ص۵۴۷.