صلاحالدین فریدون زرکوب
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
زرکوب، صلاحالدین فریدون،
صوفی سدۀ هفتم و یار خاص و خلیفۀ
مولانا جلالالدین محمد (متوفی ۶۷۲) در
آناطولی بود.
سال ولادت او معلوم نیست. در حومۀ
قونیه در روستای کامِله زاده شد. پدر و مادرش در آنجا ماهیگیر بودند و خود نیز در بازار قونیه زرکوبی میکرد.
در جوانی مرید
سیدبرهانالدین محقق ترمذی (متوفی ۶۳۸) شد. ترمذی در وصف وی و مولانا گفته است که حال خود را به صلاحالدین و قال خود را به مولانا بخشیده است.
زرکوب حدود ۶۳۰ در کامله
همسر گزید. از اینرو مدتها از قونیه دور بود تا آنکه روزی در مجلس
وعظ مولانا در مسجد ابوالفضل قونیه حاضر شد و پس از وعظ، عذر تقصیر خواست و به جمع مریدان وی پیوست.
کهنترین منابع راجع به مولانا و مولویه، بر
تقوا و
دینداری زرکوب تأکید کردهاند.
مولانا پس از آنکه محبوبش،
شمس تبریزی، قونیه را ترک کرد و او نتوانست شمس را باز یابد، جذبه و شخصیت وی را در صلاحالدین زرکوب بازیافت و او را یار خاص خود برگزید
(برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به
) مولانا، صلاحالدین را «خلیفه» خود نامید. صلاحالدین ده سال، تا دم مرگ، در این مقام بود.
مولانا که پس از شمس دیگر وعظ نمیگفت، یک بار به درخواست صلاحالدین موعظه کرد.
ظاهرآ مجالس فیهمافیه هم در عهد صحبت مولانا با وی آغاز شد.
گفتنی است که در خلوت شمس و مولانا، فقط صلاحالدین و اندکی از خواص راه داشتند،
با این حال زرکوب، پیری اُمّی بود چنانکه خم را خنب، قفل را قلف و مبتلا را مفتلا تلفظ میکرد و مولانا برای ابراز نهایت ارادتش به او، به پیروی از وی این واژگان را به همان صورت عامیانه به کار میبرد.
(که علاقۀ مولانا به خرقانی را در مثنوی، انعکاس علاقۀ مولانا به صلاحالدین زرکوب دانسته است) برخی از منکران و حسودان با زرکوب دشمنی میورزیدند
و او را جاهل میگفتند،
ولی مولانا به سخنان آنان وقعی نمینهاد و حتی یکبار در بازار قونیه با آواز ضرب زرکوبان همراه صلاحالدین به
سماع پرداخت.
مولانا در مکتوبات خود صلاحالدین زرکوب را «فرزندِ جان و دلِ سید برهانالدینالمحقق و خلیفۀ او»، «شیخالمشایخ»، «ولیاللّه فیالارض»، «ابایزید الوقت» و «قطبالزمان» خوانده است.
(برای القاب دیگری که مولانا راجع به زرکوب به کار برده است رجوع کنید به
) و به یاران خود میگفت: چون وجود مبارک شیخ صلاحالدین در میان ما حاضر است، نور
جنید و
بایزید، و حتی چیزی افزونتر با ماست.
مولانا به فرزندش،
بهاءالدین سلطان ولد، سفارش کرد که از حضور صلاحالدین بهره ببرد.
صلاحالدین نیز به سلطان ولد گفته بود که کسی جز او را به شیخی نپذیرد.
دلبستگی مولانا به صلاحالدین به حدی بود که دختر بزرگ او، فاطمه خاتون را به عقد بهاءالدین سلطانولد در آورد و خود به فاطمه، که اهل
زهد و
معرفت بود،
قرآن و کتابت تعلیم داد
(برای زهد و معرفت فاطمه رجوع کنید به
) مولانا به سلطان ولد جهت فاطمه سفارش میکرد و از فاطمه خاتون با عنوان «شاهزاده» یاد مینمود.
در نامهای خطاب به فاطمه خاتون گفته است که اگر بهاءالدین فاطمه را برنجاند، مولانا از او دل بر میکند،
سلام او را پاسخ نخواهد داد و اجازه نخواهد داد که سلطان ولد بر جنازهاش حاضر شود.
صلاحالدین زرکوب در ۶۵۷، هنگام حیات مولانا، بیمار شد و درگذشت. هنگام بیماری او، مولانا در نامهای به نثر و شعر، که سرشار از رقیقترین احساسات بود، نهایت دلبستگی خود را به او ابراز نمود.
زرکوب
وصیت کرده بود که او را سماعکنان و دستافشان به
خاک بسپرند.
مولانا به وصیت او عمل کرد و در
تشییع جنازۀ زرکوب سماع کرد. زرکوب را در جوار پدر مولانا، بهاءولد،
دفن کردند.
به گفتۀ سپهسالار
مولانا در رثای او غزلی با این مطلع سرود: «ای ز هجران و فراقت آسمان بگریسته/ در میان خون نشسته عقل و جان بگریسته».
مولانا در بیش از هفتاد
غزل از صلاحالدین زرکوب یاد نموده است.
(۱) افلاکی، احمد، مناقبالعارفین، چاپ نخستین یازیچی، انکارا ۱۹۶۱.
(۲) سلطانولد، محمد بن محمد، ولدنامه، مثنوی ولدی، چاپ جلال همایی، تهران ۱۳۶۲ش.
(۳) جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس فی حضراتالقدس، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ش.
(۴) زرینکوب، عبدالحسین، پلهپله تا ملاقات خدا، تهران ۱۳۷۱.
(۵) زرینکوب، عبدالحسین، بحر در کوزه، تهران ۱۳۶۷ش.
(۶) زرینکوب، عبدالحسین، سرنی، تهران ۱۳۷۲ش.
(۷) سپهسالار، فریدن بن احمد، زندگینامه مولانا جلالالدین مولوی، با مقدمه سعید نفیسی، (تهران) ۱۳۶۸ش.
(۸) گولپینارلی، عبدالباقی، مولانا جلالالدین، زندگانی، فلسفه، آثار و گزیدهای از آنها، ترجمه توفیق سبحانی، تهران ۱۳۶۳ش.
(۹) مقالات شمس تبریزی، چاپ محمدعلی موحد، تهران ۱۳۶۹ش؛
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «صلاحالدین فریدون زرکوب»، شماره۵۹۲۹.