عیسی (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عِيسَى (علىنبيّناوآلهوعليهالسّلام) یکی از مفردات به کار رفته در
قرآن کریم به معنای نجات دهنده، و از
انبیاء بنی اسرائیل و نام مباركش ۲۵ بار در قرآن كريم ذكر شده است.
عِيسَى: (علىنبيّناوآلهوعليهالسّلام) از
انبیاء بنی اسرائیل و نام مباركش ۲۵ بار در
قرآن کریم ذكر شده است.
اينك قسمتى راجع به آن حضرت از قرآن:
مریم در «
فلسطین» در مكانى دور از خانوادهاش قرار داشت، فرشتهاى در صورت بشر مستوى الخلقة از جانب خداوند پيش او آمد، مريم گمان كرد كه جوان هوسرانى است و قصد تجاوز باو دارد. گفت: اگر پرهيزكارى از تو به خدا پناه ميبرم،
فرشته گفت: من فرستاده پروردگار توام كه پسرى پاكيزه به تو عطا كنم.
مريم بتعجّب گفت: چگونه مرا پسرى باشد كه انسانى به من دست نزده و
زناکار نبودهام. فرشته گفت: پروردگار تو چنين گفته: اين بر من آسان است و ميخواهم آن پسر را براى مردم از جانب خويش آيتى و رحمتى كنم و كارى مقرر شده و حتمى است.
فرشته در وجود مريم دميد و در دم
حامله شد، چنانكه فرموده:
(وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِيهِ مِنْ رُوحِنا ...)،
ضمير «فِيهِ» به
فرج راجع است و گرنه ميفرمود «فيها» چنانكه فرموده:
(وَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِيها مِنْ رُوحِنا).
چون مريم حامله شد با حمل خويش در مكانى دور گوشه گرفت و چون وقت وضع حمل رسيد درد زادن او را سوى تنه
نخل كشيد فكر
اتّهام مردم و ترس لكّهدار شدن عفتش چنان بيتابش كرد كه از ته
قلب گفت: اى كاش پيش از اين مرده بودم و چيزى حقير بودم و فراموشم كرده بودند.
عيسى كه در همانحال متولد شده بود، بقدرت خدا سخن گفت و صدا زد: مادرم محزون مباش. پروردگارت پائين تو نهرى قرار داده، تنه نخل را سوى خويش تكان بده كه خرماى تازه پيش تو افكند، بخور و بنوش و دلت را آرام كن. و اگر از آدميان كسى را ديدى و از تو توضيح خواست به اشاره بگو: براى خدا
روزه سکوت نذر كردهام و امروز با كسى سخن نخواهم گفت.
مريم مولود مسعود را در آغوش گرفت (و با بيم و اميد) پيش قومش آمد تا بچه را در آغوش وى ديدند همه از جا در رفته و گفتند: مريم چيز شگفتانگيزى آوردهاى؟!!. اى خواهر
هارون پدرت مرد بدى نبود و مادرت زناكار نبود اين چه وضعى است پيش آوردهاى؟! مريم اشاره به عيسى كرد كه از خودش بپرسيد، گفتند با بچهايكه در گهواره است چگونه سخن گوئيم؟! عيسى به سخن در آمد و گفت: من بنده خدايم مرا كتاب داده و پيغمبر كرده است. و هر كجا كه باشم با بركتم نموده و به نماز كردن و زكوة دادن سفارشم كرده است نسبت به مادرم نيكوكارم و خدا ستمگر بدبختم نكرده است. سلام بر من روزي كه تولد يافتم و روزي كه ميميرم و روزي كه زنده بر انگيخته ميشوم. (
ترجمه آزاد)
در جواب آنانكه ايراد كرده و ميگفتند: چگونه ميشود انسان بدون
پدر بدنيا آيد و آنرا دليل پسر خدا بودن ميگرفتند فرموده:
(إِنَّ مَثَلَ عِيسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ)،
«داستان عيسى نظير جريان
آدم ابو البشر است كه خدا او را (بدون پدر و مادر) از خاك آفريد و گفت: باش ...».
هر چه رطب و يابس درباره ولادت
عیسی (علیهالسّلام) گفته شود قابل قبول نيست و از درجه اعتبار ساقط است حق همان است كه از قرآن كريم كلام دست نخورده خدا نقل كرديم:
(ذلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ • ما كانَ لِلَّهِ أَنْ يَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحانَهُ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ).
هر پيامبرى بايد
معجزه داشته باشد كه دليل
نبوّت و حقانيّت وى شود. قرآن مجيد براى عيسى (عليهالسّلام) معجزاتى نقل ميكند كه ذيلا مياوريم:
۱- ميتوانست از گِل چون شكل مرغى بسازد و در آن بدمد و به
اذن خدا مرغى بشود.
۲- كور مادر زاد و برص زده را باذن خدا
شفا ميداد و مردهها را به اذن خدا زنده ميكرد.
۳- از آنچه مردم ميخوردند و يا در خانهها ذخيره ميكردند خبر ميداد.
آیه ۴۸ آل عمران، اينك لفظ آيه:
(وَ رَسُولًا إِلى بَنِي إِسْرائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ).
قابل دقت است كه قيد
(بِإِذْنِ اللَّهِ) دو بار در
آیه ذكر شده يعنى اينكارها با اراده و اجازه خدا ميكنم و اوست كه اين تصرّف تكوينى را بمن ميدهد. وانگهى آيه بصورت
وعده و اظهار قدرت است و از اينكه آنحضرت چنان كرد يا نه ساكت ولى بالملازمه ميشود فهميد كه عملى كرده است اما اينكه خدا چنان قدرت را باو داده بود بىشك است.
او
رسول با عظمت خداست داراى معجزات و مؤيّد به
روح القدس:
(وَ آتَيْنا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ).
دين مبين
اسلام در كليّات دين عيسى (علیهالسّلام) است چنانكه دين
نوح،
ابراهیم و
موسی (علیهمالسّلام) نيز هست:
(شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسى).
پيامبر پاك خدا از
عباد الله الصالحین است:
(وَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيى وَ عِيسى وَ إِلْياسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ).
او در زائيده شدن و مادرش در زائيدن بىشوهر، نشانه قدرت بىپايان خدا هستند:
(وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ آيَةً).
روز
قیامت از شهداءِ اعمال است:
(وَإِن مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا).
او از مقرّبان درگاه خدا و از راهنمايان
توحید و داراى جاه و شرف در
دنیا و
آخرت است:
(اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهاً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ).
آنحضرت از راهنمايان توحيد بود، مردم را بيگانگى و
عبادت خدا دعوت ميكرد و ميگفت:
(إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ)،
(وَ قالَ الْمَسِيحُ يا بَنِي إِسْرائِيلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ ...)،
پيغمبرى بود از
پیامبران و مانند مردمان طعام ميخورد،
(مَا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كانا يَأْكُلانِ الطَّعامَ ...).
ولى پس از وى
نصاری درباره او غلوّ كردند عدهاى گفتند: او خداست!!!، عدّهاى گفتند: پسر خداست!!، عده ديگر قائل شدند كه او يكى از سه خداست كه عبارت اخراى تثليث است قرآن مجيد هر سه قول را به نصارى نسبت ميدهد و از آن مىفهميم كه آنها در عقيده به حضرت عيسى به سه گروه منقسم شدهاند. اينك آيات را بترتيب بررسى ميكنيم:
۱-
(لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ ...)،
اين لفظ عينا در
آیه ۷۲ همين سوره تكرار شده است. پر روشن است كه عدهاى از نصارى قائل بودند كه عيسى (عليهالسّلام) خداست و ظهور آن در اين است كه عيسى و خدا يكى است و العياذ باللّه خدا به بشر مبدّل شده است. اين آيه را گرچه ميشود با تثليث و ابن اللَّه بودن تطبيق كرد ولى ظهورش در اتحاد و يكى بودن خدا و عيسى است (معاذ اللَّه).
۲-
(وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ)،
ظهور آيه در
فرزند بودن عيسى است گرچه با
عقیده تثلیث نيز قابل تطبيق است.
۳-
(يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ ... وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ)،
(لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا إِلهٌ واحِدٌ ...)،
مراد از سه خدا، خدا و
روح القدس و عيسى است از وَ لا
(وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ) روشن ميشود كه بهر سه نسبت
الوهیّت ميدادهاند و نيز از
(ثالِثُ ثَلاثَةٍ) خدا سومى يعنى سه خدا هست.
اين خرافات پس از عيسى (عليهالسّلام) رونق گرفت و مشخّص گرديد و چنانكه در «
بنو- ابن» گفتهايم از ملل ديگر بنصارى راه يافت و در زمان عيسى (عليهالسّلام) از اين خرافهها خبرى نبود و اينكه خداوند فرموده:
(وَ إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَكَ ما يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لِي بِحَقٍّ ...)،
يعنى: «آنگاه كه خدا فرمود: اى عيسى پسر مريم آيا تو بمردم گفتهاى كه مرا و مادرم را جز خدا دو معبود بگيريد؟ گفت: پاك و منزّهى تو، مرا نرسد آنچه بمن سزاوار نيست بگويم».
اين آيه به قرينه آيات ذيل مخصوصا آيه:
(قالَ اللَّهُ هذا يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ ...)،
راجع به
قیامت است و در قيامت واقع خواهد شد.
نصارى عقيده دارند: هر كه بر دار آويخته شود ملعونست. آنگاه اصرار دارند كه عيسى (عليهالسّلام) به دار آويخته شد و قتل او با آن وضع
کفّاره گناهان است. و آنحضرت فديه گناهان بشر است.
پولس در
رساله غلّاطیان فصل ۳ بند ۱۳ گويد: مسيح ما را از لعنت
شریعت فدا كرد چونكه در راه ما
لعنت شد چنانكه مكتوب است: ملعونست هر كه بر دار آويخته شود.
یوحنّای رسول در رساله اول باب دوم بند اول ميگويد: اى فرزندان من، اينرا بشما مىنويسم تا
گناه نكنيد و اگر كسى گناهى كند شفيعى داريم نزد پدر يعنى عيسى مسيح عادل. و اوست كفّاره بجهت گناهان ما و نه گناهان ما فقط بلكه به جهت تمام جهان نيز (تمام شد).
ميگويند: چون آدم گناهكار شد او و فرزندانش مستحقّ
عذاب اخروی گشتند و چون فرزندان آدم نيز گناه كردند مستحق عذاب گشتند چنانكه قبلا بوسيله گناه پدرشان مستحق شده بودند. از طرف ديگر خدا هم عادل است و هم مهربان، عذاب گناهكاران مخالف مهربانى و
عفو از آنها مخالف
عدل بود.
اين مشكل لا ينحلّ مانده بود تا خداوند به
برکت عيساى مسيح آنرا حل كرد. بدين طريق كه خدا پسر خود را كه در عين حال خود خدا بود به شكم زنى از فرزندان آدم وارد نمود و از وى بصورت انسانى كامل متولد شد. از گناهان
معصوم بود و تا مدّتى با مردم زندگى كرد
انسان کامل بود كه از انسان متولد گرديد و در عين حال خدا بود زيرا كه پسر خدا بود و پسر خدا خود خداست.
سپس خدا دشمنان را بر او مسلّط كرد تا وى را با فجيعترين قتلى كه دار آويختن باشد بكشتند با آنكه شخص مصلوب در كتاب الهى مورد لعن است بدين طريق عيسى متحمّل لعن و صلب شد تا كفّاره گناهان تمام بشر گرديد.
از اينجاست كه نصارى
صلیب را همه جا زينت مجالس كردهاند و گويند هر كه به صليب و كفاره گناهان بودن عيسى
ایمان نداشته باشد اهل آتش است.
ناگفته نماند: موضوع فداء و كفاره گناهان بودن عيسى (عليهالسّلام) افسانهاى بيش نيست و با موازين
عقل و
شرع سازگارى ندارد و به تصريح قرآن مجيد عيسى بدار آويخته نشده و نيز بدست
یهود كشته نشده است اينك كلام قرآن را بررسى ميكنيم:
(وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ يَقِيناً)،
اين آيه صريح است در اينكه عيسى بدست يهود نه بدار آويخته شده و نه كشته شده است ادّعاى نصارى و پيراهن عثمان كردن صلب عيسى (عليهالسّلام) بىجا و افسانه است.
و نيز روشن است كه كار بر آنان مشتبه شده. با مراجعه به كتب تاريخ و تفاسير و تحقيقات رجال اسلامى روشن خواهد شد كه يهود بجاى عيسى (عليهالسّلام) مردى بنام
یهودای اسخریوطی را كه شبيه به حضرت عيسى بود گرفته و كشتند و گمان كردند كه عيسى را كشتهاند.
عيسى با حوارّيون در باغى بود، لشكريان
قیصر شبانه با
کاهنان يهود براى گرفتارى او وارد باغ شدند، شاگردان عيسى پراكنده شده پا بفرار گذاشتند، يهوداى اسخريوطى كه شبيه عيسى بود و جاى عيسى را نيز او نشان داده بود بدست آنها افتاد او را با هلهله و غوغا كشان كشان بردند و چون مجال تحقيق بيشتر نبود بهدارش زدند گوئى كاهنان يهود و لشكريان قيصر را مقصود آن بود كه طرفداران عيسى را در مقابل عمل انجام شده قرار دهند لذا بىآنكه تحقيق كنند و بداد و بيداد آن بدبخت گوش بدهند در ميان هلهله به صليبش كشيدند.
ظاهرا معناى
(وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ) اين است كه يهودا بجاى عيسى بهدار رفت و يهود پنداشتند كه عيسى است بروايتى يكى از حواريّون پس از اجازه حضرت عيسى خود را عيسى معرفى كرد و او را گرفته و بهدار زدند و امر بر آنان مشتبه شد.
آنگاه فرموده: آنانكه درباره عيسى اختلاف كردند در شكّاند و علمى ندارند و فقط از
گمان پيروى ميكنند و سپس تأكيد فرموده:
(وَ ما قَتَلُوهُ يَقِيناً) عيسى را روى
یقین نكشتند بلكه
ظنّ كردند كه او را كشتهاند.
اصرار و پافشارى قرآن در اينكه عيسى به دست يهود كشته نشد براى از بين بردن افسانه كفاره گناهان بودن است كه نصارى نغمه آنرا ساز كرده و دست بردار نيستند و گرنه از نظر قرآن مهم نبود كه عيسى را بهدار زنند يا نه.
عجب است از
مسلمانان بىاطلاع بىآنكه از
دین و قرآن خود خبرى داشته باشند و تحقيق كنند اين افسانه را زنده ميكنند. در
فرهنگ امیر کبیر زير لفظ «عيسى» نوشتهاند كه عيسى را به صليب كشيدند. در گذشته
نصرالله فلسفی استاد دانشگاه در صفحه ۲۴۰ از كتاب تاريخ سال اول دبيرستانها نوشت: حاكم رومى به سبب اعتراض و اصرار يهود بكشتن عيسى رضا داد پس عيسى را با اجازه او بر صليب كشيدند و بدين وسيله صورت صليب پيش عيسويان محترم و مقدس گرديده است.
تعجّب است از چنين اشخاص كه در محيط اسلام و ناف
تشیع زندگى ميكنند و عمرى در طلب دانش ميگذرانند ولى از سادهترين قضاياى دينشان بىاطلاع مىمانند و كوركورانه از غربيها تقليد ميكنند. حقّا كه عذر اينان قابل پذيرش نيست.
مشهور است كه عيسى (عليهالسّلام) به آسمانها بالا رفت و در
آسمان زنده است. بعضى نيز عقيده دارند كه: به وضع ناشناس به اجل طبيعى مرد. اينك آيات را بررسى كرده، آنگاه به
روایات مىرسيم:
۱-
(وَ ما قَتَلُوهُ يَقِيناً. بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ وَ كانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً)،
از اين استفاده كردهاند كه خدا عيسى را زنده بسوى خود بالا برد و جمله
(عَزِيزاً حَكِيماً) نيز مؤيّد آن است گرچه خدا در همه جا هست ولى
(رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ) هم بالا رفتن را ميرساند و هم
تقرّب را. ولى در
المیزان فرموده:
اين رفع نوع تخليص عيسى از دست آنهاست خواه در آنوقت بحتف انف مرده باشد يا نه.
۲-
(إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسى إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَ رافِعُكَ إِلَيَّ وَ مُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا)،
توفّی بمعنى تمام اخذ است و آن در قرآن بيشتر در
موت بكار رفته، مثل:
(إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ)،
(تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَ هُمْ لا يُفَرِّطُونَ)،
(أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ تَوَفَّنا مُسْلِمِينَ).
و گاهى در مطلق اخذ آمده است، مثل:
(فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا)،
يعنى: «آنها را در خانه نگاه داريد تا مرگ آنها را دريابد يا خدا برايشان راهى قرار دهد». ايضا:
(اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها ...)،
و در آيه
(وَ هُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ بِاللَّيْلِ وَ يَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ)،
اخذ بواسطه
خواب است.
در آيه مورد بحث كه فرموده:
(إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَ رافِعُكَ إِلَيَّ ...) اگر توفّى بمعنى اخذ باشد مثل آيه:
(بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ) است يعنى: «اى عيسى من تو را اخذ ميكنم و بسوى خود بالا ميبرم»، و اگر بمعنى مرگ باشد آنوقت مرگ عادى عيسى (عليهالسّلام) را ميرساند.
۳-
(وَ كُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً ما دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ)،
اين آيه كلام عيسى است كه روز
قیامت بخدا خواهد گفت: «من تا در ميان مردم بودم بر آنها گواه بودم و چون مرا
وفات دادى تو خودت بر آنها مراقب بودى».
درباره
(تَوَفَّيْتَنِي) همان سخن هست كه در آيه بالا گفته شد.
ناگفته نماند: توفّى گرچه بمعنى تمام اخذ است ولى در قرآن فقط در ميراندن بكار رفته نه در مطلق اخذ، و در آيه
(يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ) نيز اخذ براى مرگ است لذا در آيه
(مُتَوَفِّيكَ وَ رافِعُكَ إِلَيَ) قهرا بايد ميراندن مراد باشد و بقرينه آن ميشود گفت كه
(بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ) با قيد توفّى است يعنى «تَوَّفاهُ اللَّهُ وَ رَفَعَهُ» در
بحار در يك حديث نبوى كه خواهيم گفت نقل شده:
«وَ لَكِنْ رَفَعَهُ اللَّهُ بَعْدَ أَنْ تَوَفَّاهُ».
و خلاصه آنكه: بنظر نگارنده
آیات نه در زنده زنده به آسمان رفتن عيسى صريحاند و نه در مردن او به
اجل طبیعی ولى اينكه بدست يهود كشته نشده و بهدار آويخته نشده
یقین است.
اگر گويند: آيه
(وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا)،
كه كلام عيسى است و از مرگ خود بلفظ
(أَمُوتُ) خبر داده در مردن او صريح است؟ گوئيم: صريح است كه مرگ حتما او را خواهد يافت ولى اگر زنده به آسمان رفتن ثابت شود، مرگ قهرا پس از آن خواهد بود.
فكر ميكنم جامعتر از همه راجع به آسمان رفتن آن حضرت از حيث روايات بحار الانوار است
مجلسی رحمه اللّه در ج ۱۴ بحار چاپ جديد از ص ۳۳۵ تا ۳۳۹ در اين باره پانزده
حدیث آورده بعضى مجمل و داراى دو احتمال است مثل آنكه از حضرت مجتبى (عليهالسّلام) نقل كرده كه چون
امیر المؤمنین (صلواتاللهعلیه) از دنيا رفت
حضرت مجتبی (علیهالسّلام) در خطبه خود به مردم فرموده:
«أَيُّهَا النَّاسُ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ رُفِعَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ ...».
ايضا روايت دوم،
سوم،
چهارم،
پنجم،
پانزدهم
و بعضى مطلقا خالى از ذكر رفع است.
امّا بعضى در بالا رفتن به حالت زنده صريحاند، در حديث ششم نقل شده: خدا عيسى را از زاويه خانه بالا برد در حاليكه يارانش نگاه ميكردند،
«ثُمَّ رَفَعَ اللَّهُ عِيسَى إِلَيْهِ مِنْ زَاوِيَةِ الْبَيْتِ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْهِ».
ايضا روايت ۹- ۱۰- ۱۱
و در حديث ۱۴ هست:
«فَيُقَالُ إِنَّهُ مَاتَ وَ لَمْ يَمُتْ».
گويند:
امام زمان (عج) مرده ولى نمرده است. و در اين امر شبيه به عيسى است.
در
مجمع ذيل آيه
(إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَ رافِعُكَ ...) فرموده: رُوِيَ عَنِ النَّبِيِّ صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ أَنَّهُ قَالَ:
«إِنَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ لَمْ يَمُتْ وَ إِنَّهُ رَاجِعٌ إِلَيْكُمْ قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ».
ايضا فرمايد، به صحّت رسيده كه آنحضرت (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرموده:
«كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا أُنْزِلَ ابْنُ مَرْيَمَ فِيكُمْ وَ إِمَامُكُمْ مِنْكُمْ». چنانكه
بخاری و
مسلم در
صحیح خود نقل كردهاند.
از مجمع البيان از بخارى و مسلم نقل شد كه عيسى بميان مردم نازل ميشود حال آنكه امام مردم از مردم است. اين روايت راجع به
نزول حضرت عیسی است در زمان
مهدی (علیهالسّلام).
در الميزان فرموده: روايات از طرق
اهل سنت و نيز از طرق
شیعه از
رسول خدا و
اهل بیت (علیهمالسّلام) مستفيض است در اينكه هنگام ظهور مهدى (علیهالسّلام) عيسى (علیهالسّلام) نازل خواهد شد.
نگارنده گويد: اگر مرگ عيسى ثابت شود بايد گفت: معنى روايات نزول در
ظهور مهدی (علیهالسّلام) آنست كه عيسى بدستور خدا زنده خواهد شد و اگر زنده باشد كه مطلب روشن است.
عيسى اصل آن يسوع است بمعنى نجات دهنده لفظ «عيسو» مقلوب يسوع است و شايد «عيسى» تحريف «عيسو» باشد. در قاموس
کتاب مقدس زير لغت يسوع گويد: آن بمعنى نجات دهنده و مقصود از آن مسيح است. و در زبان
عبرانی ميان لفظ يسوع و يوشع فرقى نيست.
در
اقرب الموارد گويد: عيسى لفظى است عبرانى يا
سریانی بقولى آن مقلوب يسوع است آن نيز عبرانى است و شايد عيسى تحريف عيسو باشد لفظ عيسى را مسلمانان بسيّد ما يسوع
مسیح نام نهادهاند.
علامه طباطبایی در الميزان
فرموده، اصل عيسى يشوع (با شين) است و آنرا نجات دهنده تفسير كردهاند در بعضى اخبار آنرا به «يعيش» تفسير كردهاند و آن انسب است.
مسيح لقب حضرت عيسى (علیهالسّلام) است
هاکس در
قاموس کتاب مقدس زير لفظ مسيح گويد: ... عيسى بمسيح ملقّب گشته زيرا كه از براى خدمت و
فدا معين و قرار داده شده است. ولى چون قرآن مجيد اين لقب را براى آنحضرت قبول كرده حتما معنى فدا در آن ملحوظ نيست و هاكس اشتباه كرده است.
زمخشری ذيل آيه
(اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ)،
گفته: اصل مسيح در عبرانى مشيحا است بمعنى مبارك.
الميزان نيز اختيار كرده كه آن معرّب مشيحا باشد كه در
کتب عهدین واقع است معنى آن پادشاه يا مبارك است.
نگارنده احتمال ميدهم در آيه:
(اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ) لفظ
(الْمَسِيحُ) صفت (اسْمُهُ) باشد يعنى نام مبارك او عيسى بن مريم است.
قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله "عیسی"، ج۵، ص۷۱.