• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

غسل میت (خام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



غسل ميّت: غسل دادن مرده.
از غسلهاى واجب بر مكلّفان، غسل دادن انسان مرده است. از احكام آن در باب طهارت سخن گفته‌اند.
حكم تكليفى: غسل دادن ميّت با شرايطى واجب كفايى است؛ بدين معنا كه بر هر مكلفى در صورت اقدام نكردن ديگرى واجب است و با اقدام يكى، از عهده ديگران ساقط مى‌شود.[۱]     البته شوهر نسبت به همسرش و پس از او، وارثان ميّت در تصميم‌گيرى نسبت به غسل ميّت اولى از ديگران‌اند.[۲]    
آيا منظور از اولويت آن است كه ديگران بدون اذن صاحبان اولويت، حق غسل دادن ميّت را ندارند و تنها با اجازه آنان مى‌توانند ميّت را غسل دهند، يا مقصود حق تقدم صاحبان اولويت بر ديگران است؛ بدين معنا كه آنان سزاوارترند؛ ليكن غسل دادن ميّت توسط ديگران منوط به اجازه آنان نيست؟ مسئله محل اختلاف است.[۳]    
چنانچه وارثان ميّت، مرد و زن باشند، به قول جمعى، مرد سزاوارتر از زن است؛ ميّت مرد باشد يا زن.[۴]    
شرايط: شرايط غسل ميّت يا شرايط مغسول (ميّت) است يا شرايط غاسل (غسل دهنده) و يا شرايط غسل.
الف. شرايط مغسول:
اسلام. بنابر اين، كافر غسل داده نمى‌شود. كودكان كفّار در حكم آنان و كودكان مسلمانان در حكم ايشان خواهند بود. همچنين است ديوانه.
ايمان. به معناى دوازده امامى بودن بنابر قولى. در اينكه علاوه بر اسلام، ايمان شرط است يا نه، اختلاف است. مشهور آن را شرط نمى‌دانند. بنابر اين، غسل دادن ميت مسلمان غير دوازده امامى نيز واجب است، به شرط آنكه محكوم به كفر نباشد، مانند خوارج، غاليان، ناصبيان و منكران ضرورى دين، كه غسل دادن آنان، همچون كفّار جايز نيست.[۵]    
تمام شدن چهار ماهگى جنين سقط شده. بنابر اين، غسل دادن جنين سقط شده قبل از چهار ماهگى، واجب نيست.[۶]    
شهيد نبودن. بنابر اين، غسل دادن شهيد، واجب، بلكه جايز نيست [۷]     (شهيد).
كشته قصاص يا حد نبودن. كسى كه به جهت قصاص يا حدّ، كشتن او توسط حاكم شرع واجب است، حاكم قبل از قتل به او دستور مى‌دهد كه غسل كند و پس از اعدام، غسل داده نمى‌شود.[۸]     قطعه بى استخوان جدا شده از بدن ميّت نباشد. بنابر اين، غسل دادن قطعه بدون استخوان جدا شده از بدن ميّت واجب نيست؛ اما اگر استخوان داشته باشد، غسل داده مى‌شود. البته اگر استخوان بدون گوشت باشد، در وجوب غسل آن اختلاف است.[۹]     در اينكه قطعه استخوان دارى كه از انسان زنده جدا مى‌شود نيز همين حكم را دارد يا نه؟ اختلاف است.[۱۰]    
ب. شرايط غسل دهنده:
مسلمان بودن. بنابر اين، غسل ميّت از كافر صحيح نيست، مگر در صورت اضطرار.
ايمان (دوازده امامى بودن). بنابر اين، غسل ميّت از مخالفان صحيح نيست، مگر در حال اضطرار.
بلوغ. بنابر اين، غسل ميّت از كودك صحيح نيست، مگر آنكه مميز باشد، كه در صحّت غسل دادن او ـ با علم به درست انجام دادن غسل ـ اختلاف است.
عاقل بودن. بنابر اين، غسل ميّت از ديوانه صحيح نيست.[۱۱]    
مماثلت و هم جنسى ميان غسل دهنده و ميّت. بنابر اين، ميّت زن را زن و ميّت مرد را مرد غسل مى‌دهد، مگر در موارد زير كه مماثلت شرط نيست.
۵ ـ
[۱۲]     زن و شوهر به قول مشهور، حتى با وجود مماثل؛ ليكن در اينكه واجب است غسل از زير لباس انجام گيرد يا جايز است هر كدام بدون لباس ديگرى را غسل دهد يا زن مى‌تواند شوهرش را بدون لباس غسل دهد، ليكن شوهر بايد او را با لباس غسل دهد، اختلاف است. قول نخست منسوب به مشهور است.[۱۳]    
۵ ـ ۲. كودك كم‌تر از سه سال كه به قول مشهور، حتى با وجود هم جنس نيز جنس مخالف مى‌تواند او را غسل دهد؛ چنان كه به قول مشهور، لازم نيست كودك از زير لباس غسل داده شود؛ بلكه غسل دادن او بدون لباس نيز جايز است.[۱۴]    
۵ ـ ۳. محارم؛ اعم از نسبى، مانند برادر، خواهر، مادر و پدر و رضاعى، از قبيل مادر، خواهر و برادر رضاعى، و سببى، همچون مادر زن و زنِ پدر.آيا جواز غسل دادن مَحرم غير مماثل، مشروط به نبود مماثل است و در نتيجه با وجود مماثل، مَحرم غير مماثل نمى‌تواند ميّت را غسل دهد يا مشروط نيست؟ مسئله محل اختلاف است. قول نخست به مشهور نسبت داده شده است.[۱۵]    
آيا غسل دادن ميّت توسط مَحرم غير مماثل، مشروط به انجام دادن آن از زير لباس است و برهنه كردن ميّت جايز نيست يا شرط نيست و تنها عورت ميّت پوشيده مى‌شود؟ مسئله محل اختلاف است.[۱۶]    
۵ ـ ۴. مالك نسبت به كنيز. مالك مى‌تواند كنيز مرده خود را در صورت ازدواج نكردن و نيز در عدّه نبودن وى، غسل دهد. در اينكه كنيز مى‌تواند مالك خود را غسل دهد، اختلاف است.[۱۷]    
آيا با نبود مماثل مسلمان و نيز مَحرم، جايز است مرد كافر، مرد مسلمان و زن كافر، زن مسلمان را غسل دهد يا نه؟ مسئله محل اختلاف است. مشهور آن را جايز مى‌دانند؛ ليكن كافر بايد قبل از غسل دادن مسلمان، غسل كند و سپس ميّت را غسل دهد.
همچنين است اگر جز مماثل مخالف (غير شيعه دوازده امامى) مماثل و نيز مَحرمى وجود نداشته باشد؛ با اين تفاوت كه مخالف نيازى به غسل كردن، قبل از غسل دادن ندارد، و او بر كافر مقدم است.[۱۸]    
با نبود مماثل مسلمان و نيز مَحرم و مماثل غير مسلمان، به قول مشهور، غسل ساقط است و غير مماثل نمى‌تواند ميّت را غسل دهد. از برخى قدما وجوب غسل از زير لباس نقل شده است. برخى از آنان بستن چشم را نيز واجب دانسته‌اند.[۱۹]    
ج. شرايط غسل:
قصد قربت. بر غسل دهنده واجب است ميّت را به نيّت تقرّب به خداوند غسل دهد.
پاك بودن آب غسل.
برطرف كردن نجاست پيش از غسل، به قولى (تفصيل آن خواهد آمد).
برطرف كردن موانع رسيدن آب به پوست.[۲۰]     مباح بودن آب، ظرف و محل غسل و نيز مباح بودن سدر و كافور به كار رفته در غسل.[۲۱]    
چگونگى: به قول مشهور، واجب است ميّت سه غسل داده شود: با آب آميخته به سدر، با آب آميخته به كافور و با آب خالص.
واجب است غسل به ترتيب ياد شده انجام گيرد و در صورت عدم رعايت ترتيب، بايد اعاده شود تا ترتيب حاصل گردد.
در غسل ميّت همچون ديگر غسلها بايد ابتدا سر و گردن، سپس سمت راست و پس از آن سمت چپ شسته شود. عورت و ناف نيز يا تمامى آن با هر طرف شسته مى‌شود و يا نصف هر طرف با همان طرف غسل داده مى‌شود.[۲۲]    
از برخى قدما كفايت يك غسل با آب خالص نقل شده است. چنان كه از برخى نقل شده كه آميختن سدر و كافور با آب در غسل اول و دوم مستحب است و نيز از برخى آنان عدم لزوم ترتيب ميان غسلهاى سه گانه نقل شده است.[۲۳]    
آيا غسل ميّت بايد تنها به گونه ترتيبى انجام گيرد يا ارتماسى نيز كفايت مى‌كند؟ مسئله اختلافى است.[۲۴]     قول به عدم كفايت به مشهور نسبت داده شده است.[۲۵]    
آيا در غسل ميّت لازم است پيش از غسل، تمامى بدن ميّت از نجاسات پاك و سپس غسل داده شود يا تنها تطهير هر عضو قبل از غسل دادن آن لازم است و يا ريختن آب بر هر عضو نجس به قصد غسل و تطهير كفايت مى‌كند و نيازى به تطهير قبل از غسل نيست؟ مسئله محل اختلاف است. بر قول نخست ادعاى اجماع شده است.[۲۶]    
مقدار سدر و كافور از جهت كثرت و فزونى بنابر قول مشهور بايد به اندازه‌اى نباشد كه آب را از اطلاق خارج كند و موجب مضاف شدن آن گردد و از جهت قلّت و كمى به اندازه‌اى باشد كه به آن آب آميخته با سدر يا كافور اطلاق گردد؛[۲۷]     ليكن برخى، غسل با آبى را كه به سبب كثرت سدر يا كافور از اطلاق خارج شده نيز صحيح و كافى دانسته‌اند.[۲۸]     چنانچه سدر يا كافور پيدا نشود، بدون شك غسل با آب آميخته با آن ساقط است ؛ ليكن در اينكه در اين صورت، سه غسل با آب خالص واجب است يا يك غسل كفايت مى‌كند، اختلاف است.[۲۹]    
ميّتى كه مُحرم به احرام حج يا عمره است با آب آميخته به كافور غسل داده نمى‌شود و بدل آن با آب خالص غسل داده مى‌شود، مگر آنكه مرگ وى پس از سعى در حج و يا حلق يا تقصير در عمره رخ داده باشد كه در اين صورت غسل دوم با آب آميخته به كافور ساقط نمى‌شود.[۳۰]    
چنانچه غسل دادن ميّت با آب ممكن نباشد، تيمّم جايگزين آن مى‌گردد؛ ليكن در اينكه همچون غسل بايد سه بار تيمّم داده شود يا يك بار كفايت مى‌كند، اختلاف است.[۳۱]    
اگر آب تنها به اندازه يك غسل موجود باشد، با وجود سدر و كافور در اينكه واجب است آب صَرف غسل اول (غسل با آب آميخته به سدر) شود يا غسل دوم (غسل با آب آميخته به كافور) و يا غسل آخر (غسل با آب خالص) و يا غسل دهنده مخير ميان آن سه است، اختلاف مى‌باشد.[۳۲]    
به قول مشهور، وضو دادن ميّت، پيش يا پس از غسل واجب نيست، هرچند مستحب مى‌باشد.[۳۳]    
آداب غسل ميّت
الف. مستحبات: رعايت اين امور در غسل ميّت مستحب است:
قرار دادن ميّت در مكانى بلند، مانند تخت و سكو؛ هرچند مستحب است روى ساج (تخت ساخته شده از چوب درختى به همين نام) غسل داده شود.
قرار دادن ميّت روبه قبله، همچون حالت احتضار بنابر قول اكثر. برخى قائل به وجوب آن شده‌اند.
كندن پيراهن ميت از طرف پاها؛ هرچند منجر به پاره شدن آن گردد. لزوم اذن گرفتن از وارث، در صورت نياز به پاره كردن، اختلافى است.
زير سايه، از قبيل سقف و خيمه غسل دادن.كندن گودالى براى آب غسلها.
برهنه كردن ميّت جز عورت او.
پوشاندن عورت ميّت در جايى كه پوشاندن آن واجب نيست، مانند زن و شوهر.
نرم كردن انگشتان و نيز مفاصل ميّت به آرامى در صورت زيان نداشتن براى ميّت.
شستن دستهاى ميّت تا نصف ذراع سه بار قبل از هر غسل.
شستن سر ميّت با كف سدر يا ختمى(ختمى) با مواظبت بر داخل نشدن آن در گوشها و بينى او.
شستن عورت ميّت با سدر يا اشنان(اشنان) سه بار قبل از غسل. بهتر است غسل دهنده پارچه‌اى روى دست خود قرار داده و عورت ميّت را بشويد. برخى اين كار را واجب دانسته‌اند.
به آرامى دست كشيدن بر شكم ميّت در دو غسل نخست، مگر در زن باردار كه فرزندش در رحم مرده باشد كه دست كشيدن، مكروه و به قولى حرام است.
آغاز كردن از طرف راست سر در هر سه غسل.
ايستادن غسل دهنده در طرف راست ميّت.
شستن غسل دهنده دستهاى خود را تا آرنج، بلكه تا شانه، سه بار بعد از هر غسل.
به آرامى دست كشيدن به بدن ميّت هنگام غسل دادن، جز در صورت بيم از جدا شدن جزئى از اجزاى بدن ميّت، مانند مو و ناخن كه در اين صورت به ريختن آب بسنده مى‌شود.
بودن آب غسل به اندازه آب شش يا هفت مشك.
خشك كردن بدن ميّت با پارچه‌اى تميز پس از اتمام غسلها.
وضو دادن ميّت قبل از غسل.
شستن هر يك از اعضاى سه گانه (سر و گردن، طرف راست و طرف چپ) سه بار پيش از هر غسل.
شستن غسل دهنده پاهاى خود را تا زانو پس از اتمام غسل و پيش از كفن كردن ميّت، در صورتى كه او بخواهد ميّت را كفن كند.اشتغال غسل دهنده به ذكر خدا و استغفار هنگام غسل دادن.[۳۴]    
ب. مكروهات: امور زير در غسل ميّت مكروه است.
نشاندن ميّت در حال غسل، به قول مشهور.
قرار دادن غسل دهنده، ميّت را ميان پاهايش.
تراشيدن موهاى سر، زهار و زير بغل و چيدن شارب ميّت. برخى آن را حرام دانسته‌اند.
چيدن و پاك كردن ناخن و شانه كردن موهاى ميّت. برخى چيدن ناخنهاى او را حرام دانسته‌اند.
شستن ميّت با آب گرم، مگر در صورت اضطرار.
گام برداشتن از روى ميّت هنگام غسل دادن او.
ريختن آب غسل به چاه فاضلاب.[۳۵]    
ساير احكام
آيا در مواردى كه ميّت به جاى غسل تيمّم داده مى‌شود، واجب است تيمّم دهنده با دست خود ميّت را تيمّم دهد يا در صورت امكان با دست ميّت؟ مسئله محل اختلاف است. بسيارى احتياط وجوبى را جمع ميان تيمّم با دست تيمّم دهنده و دست ميّت دانسته‌اند. بنابر اين، دو تيمّم انجام مى‌گيرد.[۳۶]    
غسل ميّت از ميّتى كه جنب يا حايض بوده است، كفايت مى‌كند.[۳۷]    
به قول مشهور، گرفتن اجرت بر غسل دادن ميّت جايز نيست؛ ليكن بر مستحبات و مقدمات غير واجب غسل، مانند تهيه تخت، سدر، كافور و كندن گودال براى آب غسل جايز است.[۳۸]    
[۳۹]     غنائم الايام، ج۳، ص۳۷۸؛ مستند الشيعة، ج۳، ص۸۶.
[۴۰]     غنائم الايام، ج۳، ص۳۷۹ ـ ۳۸۱.
[۴۱]     مستند الشيعة، ج۳، ص۸۷ ـ ۸۸؛ جواهر الكلام، ج۴، ص۳۱ ـ ۴۵.
[۴۲]     جواهر الكلام، ج۴، ص۴۵ ـ ۴۶.
[۴۳]     مدارك الاحكام، ج۴، ص۱۵۱؛ الحدائق الناضرة، ج۳، ص۴۰۹؛ جواهر الكلام، ج۴، ص۸۰؛ العروة الوثقى، ج۲، ص۳۰.
[۴۴]     العروة الوثقى، ج۲، ص۳۲.
[۴۵]     العروة الوثقى، ج۲، ص۳۹؛ العروة الوثقى، ج۲، ص۴۲؛ جواهر الكلام، ج۴، ص۹۱.
[۴۶]     العروة الوثقى، ج۲، ص۴۱.
[۴۷]     العروة الوثقى، ج۲، ص۴۵ ـ ۴۶؛ مستمسك العروة، ج۴، ص۱۱۲ ـ ۱۱۴.
[۴۸]     جواهر الكلام، ج۴، ص۱۰۵ ـ ۱۰۶.
[۴۹]     العروة الوثقى، ج۲، ص۳۸ ـ ۳۹.
[۵۰]     كفاية الاحكام، ج۱، ص۳۴؛ الحدائق الناضرة، ج۳، ص۳۹۲ ـ ۳۹۷؛ العروة الوثقى، ج۲، ص۳۳ ـ ۳۵؛ مصباح الهدى، ج۵، ص۴۳۴ ـ ۴۶۰.
[۵۱]     كفاية الاحكام، ج۱، ص۳۴؛ الحدائق الناضرة، ج۳، ص۳۹۲ ـ ۳۹۷؛ العروة الوثقى، ج۲، ص۳۳ ـ ۳۵؛ مصباح الهدى، ج۵، ص۴۳۴ ـ ۴۶۰.
[۵۲]     كفاية الاحكام، ج۱، ص۳۴؛ الحدائق الناضرة، ج۳، ص۳۹۲ ـ ۳۹۷؛ العروة الوثقى، ج۲، ص۳۳ ـ ۳۵؛ مصباح الهدى، ج۵، ص۴۳۴ ـ ۴۶۰.
[۵۳]     كفاية الاحكام، ج۱، ص۳۴؛ الحدائق الناضرة، ج۳، ص۳۹۲ ـ ۳۹۷؛ العروة الوثقى، ج۲، ص۳۳ ـ ۳۵؛ مصباح الهدى، ج۵، ص۴۳۴ ـ ۴۶۰.
[۵۴]     كفاية الاحكام، ج۱، ص۳۴؛ الحدائق الناضرة، ج۳، ص۳۹۲ ـ ۳۹۷؛ العروة الوثقى، ج۲، ص۳۳ ـ ۳۵؛ مصباح الهدى، ج۵، ص۴۳۴ ـ ۴۶۰.
[۵۵]     الحدائق الناضرة، ج۳، ص۴۰۱ ـ ۴۰۳؛ العروة الوثقى، ج۲، ص۳۷ ـ ۳۸؛ مستمسك العروة، ج۴، ص۹۲ـ۹۵.
[۵۶]     الحدائق الناضرة، ج۳، ص۳۹۸.
[۵۷]     العروة الوثقى، ج۲، ص۵۳ ـ ۵۴.
[۵۸]     الدروس الشرعية، ج۱، ص۱۰۵؛ جواهر الكلام، ج۴، ص۱۱۸ ـ ۱۳۳؛ العروة الوثقى، ج۲، ص۴۶ ـ ۴۷.
[۵۹]     مصباح الهدى، ج۶، ص۴۶ ـ ۴۸.
[۶۰]     مستمسك العروة، ج۴، ص۱۲۰ ـ ۱۲۱.
[۶۱]     موسوعة الخوئى، ج۹، ص۹.
[۶۲]     العروة الوثقى، ج۲، ص۴۷؛ مستمسك العروة، ج۴، ص۱۲۱ ـ ۱۲۲؛ موسوعة الخوئى، ج۹، ص۱۱ ـ ۱۳.
[۶۳]     تذكرة الفقهاء، ج۱، ص۳۵۲؛ البيان، ج۱، ص۷۰؛ التنقيح الرائع، ج۱، ص۱۱۷؛ غاية المرام، ج۱، ص۸۶؛ روض الجنان، ج۱، ص۲۶۸؛ الحدائق الناضرة، ج۳، ص۴۵۳ ـ ۴۵۴.
[۶۴]     جواهر الكلام، ج۴، ص۱۲۹.
[۶۵]     المختصر النافع، ج۱، ص۱۲؛ ارشاد الاذهان، ج۱، ص۲۳۰؛ جامع المقاصد، ج۱، ص۳۷۲؛ روض الجنان، ج۱، ص۲۷۰؛ الحدائق الناضرة، ج۳، ص۴۵۵.
[۶۶]     موسوعة الخوئى، ج۹، ص۴۸ ـ ۵۰.
[۶۷]     العروة الوثقى، ج۲، ص۴۸؛ مدارك العروة، ج۶، ص۳۸۷ ـ ۳۹۵.
[۶۸]     العروة الوثقى، ج۲، ص۴۹ ـ ۵۰؛ مصباح الهدى، ج۶، ص۷۵ ـ ۸۰.
[۶۹]     مستمسك العروة، ج۴، ص۱۲۶.
[۷۰]     العروة الوثقى، ج۲، ص۵۸ ـ ۶۰.
[۷۱]     العروة الوثقى، ج۲، ص۶۱؛ مصباح الهدى، ج۶، ص۱۲۱ ـ ۱۲۵.
[۷۲]     العروة الوثقى، ج۲، ص۵۲؛ مستمسك العروة، ج۴، ص۱۳۳؛ مصباح الهدى، ج۶، ص۸۸ ـ ۸۹؛ موسوعة الخوئى، ج۹، ص۵۳.
[۷۳]     العروة الوثقى، ج۲، ص۵۵؛ مستمسك العروة، ج۴، ص۱۳۸.
[۷۴]     منتهى المطلب، ج۱۵، ص۴۱۴؛ الروضة البهية، ج۳، ۲۱۶؛ الحدائق الناضرة، ج۱۸، ص۲۱۱ ـ ۲۱۳؛ العروة الوثقى، ج۲، ص۵۶ ـ ۵۷.



جعبه ابزار