• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

فلسفه اخلاق ارسطو

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



مقالات مرتبط: ارسطو (مقالات مرتبط).

فلسفه اخلاق ارسطو، ارسطو شناخت‌ها یا دانش‌ها را به دو دستۀ اصلی تقسیم می‌کند: شناخت نظری و شناخت عملی. هدف شناخت نظری حقیقت، و هدف شناخت عملی کردار یا کنش است. از سوی دیگر، دانش‌های عملی نیز دارای دو بخش است: اخلاق و سیاست. فلسفه اخلاق درباره خصال فردی انسان‌ها، به این اعتبار که در جامعه زندگی می‌کنند، و سیاست دربارۀ زندگی، رفتار و کردار اجتماعی انسانها پژوهش می‌کند. بدین‌سان، فلسفۀ اخلاق ارسطو، دارای خصلت اجتماعی و فلسفۀ سیاست وی دارای خصلت اخلاقی است. بنابراین فلسفۀ اخلاق ارسطو، پیش از هر چیز، با عمل یا کردار سر و کار دارد. کار ویژۀ انسان یا سعادت او، فعالیت روح هماهنگ با عقل یا هماهنگ با فضیلت است و و اضداد آنها ضد سعادت است. فضیلت گونه‌ای «میانه‌روی» است که هدف آن حد متوسط است، میانه‌ای از دو رذیلت افراط و تفریط.



نوشته‌های ارسطو دربارۀ فلسفه اخلاق، ارج و اهمیت ویژه‌ای دارند و در دوران کنونی بیش از همه موضوع پژوهش و شرح و تفسیر بوده‌اند. ما در این زمینه اکنون ۳ نوشته در دست داریم: «اخلاق بزرگ»، «اخلاق اودمس»، «اخلاق نیکوماخس».

۱.۱ - اخلاق بزرگ

«اخلاق بزرگ» کوتاه‌ترین نوشتۀ ارسطو در این زمینه است و شاید علت نام‌گذاری آن، این بوده باشد که ابعاد طومارهای پاپیروس که این اثر بر آنها نوشته شده، بزرگ‌تر از اندازۀ معمولی بوده است. تقسیمات این نوشته و عنوان آن را نیز از دوران‌های بعدی است.

۱.۲ - اخلاق اودمس

اما «اخلاق اودمس» را اکنون بیشتر ارسطوشناسان، نوشته‌ای، هرچند پاره‌گونه، از خود ارسطو می‌دانند. کتابهای چهارم و ششم آن از میان رفته‌اند و ما آنها را اکنون در شکل تغییریافته‌ای، در کتابهای پنجم تا هفتم «اخلاق نیکوماخس» می‌یابیم. همچنین دانسته نیست که علت نام‌گذاری آن چه بوده است؛ اما یقیناً مؤلف آن، اودمس ردسی، شاگرد برجستۀ ارسطو، نیست. شیوۀ نگارش آن نیز با سبک ارسطو فرق دارد. کتابی که اکنون از آن در دست است، بازماندۀ اثر بزرگ‌تری است.

۱.۳ - اخلاق نیکوماخس

در این میان، «اخلاق نیکوماخس» مهم‌ترین و کامل‌ترین نوشتۀ ارسطو دربارۀ فلسفۀ اخلاق است. وی آن را یا به نام پدرش یا ا احتمال قوی‌تر، به یاد پسرش که در جوانی مرده بوده است، تألیف کرده بود. این کتاب از آخرین نوشته‌های ارسطوست و می‌توان حدس زد که پس از مرگ وی، از سوی شاگردان مکتب او منتشر، و به یاد پسر جوان مرده‌اش نامیده شده بود. به استثنای این نوشته ــ چنانکه گفته شد ــ بقیۀ نوشته‌های ارسطو، همه در آغاز سخنرانیها و درسهای مستقلی بوده که بعداً گردآوری و منتشر شده است. از شیوۀ نگارش و طرز بیان در این نوشته، پیداست که شکل کنونی آن به خود ارسطو بازمی‌گردد. مشخصۀ اصلی آن، ظرافت استدلال و ساختار اندیشه‌ای و لحن آرام و بی‌خصلت مجادله‌آمیز در عرضه‌کردن مسائل است.

۱.۳.۱ - مطالب نیکوماخس

این نوشته ۱۰ کتاب را در بر می‌گیرد. فشردۀ مطالب آن اینهاست:
کتاب یکم: خیر یا نیکی هدف اصلی از همه‌چیز است؛ نظریات گوناگون دربارۀ خیر؛ برترین خیری که انسان از راه عمل می‌تواند بدان دست یابد، زندگی سعادت‌آمیز است؛ سعادت شکلی است از فعالیت روح هماهنگ با برترین فضیلت؛ چگونگی کسب این فضیلت که برخی اخلاقی و برخی فکری و معنوی است.
کتاب دوم، فصل ۱ تا کتاب سوم، فصل ۸: نظریات مختلف دربارۀ فضیلت.
کتاب سوم تا ششم، فصل ۹ به بعد: پژوهش دربارۀ هریک از فضائل اخلاقی (بحث جامعه‌شناسانه و پدیده شناسانه)؛ مبحث مهم «قاعده» یا هنجار یا فهم درست...
کتاب ششم: فضیلتهای اندیشه‌ای یا عقلی؛ مهارت هنری (فنی)؛ شناخت یا علم؛ هوشمندی عملی؛ فرزانگی (حکمت)؛ عقل.
کتاب هفتم: بحث دربارۀ شهوتها و چیرگی بر آنها، یا چیره شدن آنها بر انسان؛ زیاده‌روی و انضباط؛ دربارۀ لذت.
کتابهای هشتم و نهم: پژوهش دربارۀ دوستی.
کتاب دهم: دربارۀ لذت و نظریات دیگران دربارۀ آن. سپس بحث دربارۀ اینکه زندگی فلسفی و زندگی سعادتمندانه یک زندگی برتر اخلاقی است و کوشش و تلاش طلب می‌کند و بازی نیست؛ برترین سعادت، زندگی عقلانی و اندیشه‌ای است و شرط آن داشتن فراغ است و تنها گزیدگان می‌توانند به این هدف دست یابند. پس از آن بهترین زندگی زندگانی اخلاقی است؛ اهمیت خیرهای بیرونی؛ با نبود تندرستی و دیگر خیرهای بیرونی نمی‌توان سعادتمند زیست؛ هرکس که به زندگی معنوی بپردازد، به بهترین سعادت دست می‌یابد؛ می‌توان از راه پرورش، انسانی نیک شد؛ انتقال به مبحث بعدی، یعنی فلسفۀ جامعه و سیاست.


فلسفۀ اخلاق ارسطو و به‌ویژه «اخلاق نیکوماخس»، دیرپاترین و ژرف‌ترین تأثیر را در تفکر جهان غرب داشته، و الگوی هرگونه اندیشه و پژوهش در زمینۀ اخلاق نظری و عملی به‌شمار می‌رفته است. ارسطو نخستین پایه‌گذار نظام ارزشها و ضدارزشها در تفکر غربی، به شیوه‌ای واقعیت‌گرایانه و عقلانی بوده است.


گفته شد که ارسطو شناختها یا دانشها را به دو دستۀ اصلی تقسیم می‌کند: شناخت نظری و شناخت عملی. هدف شناخت نظری حقیقت، و هدف شناخت عملی کردار یا کنش است. از سوی دیگر، دانشهای عملی نیز دارای دو بخش است: اخلاق و سیاست. فلسفۀ اخلاق درباره خصال فردی انسانها، به این اعتبار که در جامعه زندگی می‌کنند، و سیاست دربارۀ زندگی، رفتار و کردار اجتماعی انسانها پژوهش می‌کند. بدین‌سان، فلسفۀ اخلاق ارسطو، دارای خصلت اجتماعی و فلسفۀ سیاست وی دارای خصلت اخلاقی است. بنابراین فلسفۀ اخلاق ارسطو، پیش از هر چیز، با عمل یا کردار سر و کار دارد. کوشش برای شناخت خصلتهای انسانی هدفی در خود نیست، بلکه وسیله‌ای است برای رسیدن به هدفی دیگر که آن کردار یا عمل انسانی است. از اینجاست که ارسطو، اخلاق و سیاست را «فلسفۀ امور انسانی» می‌نامد.
[۱] .کتاب X، فصل ۱۱، گ ۱۱۸۱b، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۱۵
بدین‌سان هدف اصلی از فلسفۀ اخلاق روشن می‌شود؛ ارسطو می‌گوید منظورش از نوشتن «اخلاق نیکوماخس»، بحثی نظری مانند کتابهای دیگر نیست؛ زیرا «پژوهش ما در این نیست که بدانیم فضیلت چیست، بلکه در این است که از نیکان (اخیار) شویم؛ چون اگر این نباشد، آن پژوهش سودی ندارد، پس لازم است که دربارۀ کردارها پژوهش کنیم که چگونه به آنها عمل کنیم».
[۲] .کتاب II، فصل ۲، گ ۱۱۰۳b، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۳۰-۲۱



بر این پایه، ارسطو می‌گوید: هدف هر هنر و هر پژوهش علمی، مانند هر کنش و گزینشی، گویی خیر (نیکی) است؛ پس درست گفته‌اند که آنچه همه اشتیاق آن را دارند، خیر است،
[۳] .کتاب I، فصل ۱، گ ۱۰۹۴a، سطر ۱ بب، Aristotle، Ethica Nicomachea
اما انسانها، خیر را به شکلها و در چیزهای گوناگون جست‌وجو می‌کنند؛ بنابراین، هدفهایشان نیز مختلف است و از آنجا که هدفها بسیارند و ما برخی را برای چیز دیگری انتخاب می‌کنیم، پس پیداست که همۀ هدفها کامل نیستند و بهترین چیز آن است که کامل باشد. بنابراین، اگر یک چیزِ کامل هست، مطلوب ما باید آن باشد و اگر این چیزها بسیار باشند، باید کامل‌ترین آنها را جست‌وجو کنیم.
[۴] .کتاب I، فصل ۷، گ ۱۰۹۷a، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۳۱-۲۶



از سوی دیگر، چون هدفها بسیارند، ممکن است هدفی را برای هدف دیگری دنبال کنیم، یعنی آن وسیلۀ رسیدن به هدف دیگری قرار دهیم؛ اما هدفی هست که ما آن را برای خودش و دیگر چیزها را برای آن آرزو می‌کنیم، ولی اگر همه‌چیز را برای چیز دیگری، تا بی‌پایان، انتخاب می‌کردیم، تا بی‌نهایت می‌رفتیم و خواهش ما بیهوده می‌بود؛ پس آشکار است که هدف ما نمی‌تواند چیز دیگری باشد، جز خیر (نیکی)، آن هم برترین خیر.
[۵] .کتاب I، فصل ۲، گ ۱۰۹۴a، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۲۳-۱۸

اکنون می‌توان پرسید، آن خیری که همۀ انسانها آن را آرزو می‌کنند چیست؟ زیرا دیدیم که هدف هر شناخت و گزینشی، یک خیر است. بیشتر انسانها و نیز هوشمندان ایشان، درباره نام آن برترین خیر، همنوایند و آن را سعادت (نیک فرشتگی، نیکبختی) می‌نامند و بر این باورند که «خوش زیستی» و خوش‌کرداری همانا سعادت است، اما دربارۀ اینکه سعادت چیست، اختلاف دارند. عامۀ انسانها در تعریف آن با فرزانگان موافق نیستند. بعضی آن را امری بدیهی و آشکار می‌دانند، مانند لذت، ثروت و افتخار، و دیگران آن را به گونۀ دیگری وصف می‌کنند.
[۶] .کتاب I، فصل ۴، گ ۱۰۹۵a، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۲۴-۱۴



ارسطو به نظریات دیگران دربارۀ سعادت نمی‌پردازد، اما زندگی انسانها را در ۳ مقولۀ فراگیر، برمی‌شمارد. عامۀ انسانها و فرومایه‌ترین ایشان، سعادت را در لذت می‌دانند و بدین‌سان زندگی با خوشگذرانی را ترجیح می‌دهند؛ کسان دیگری زندگی سیاسی، و گروه سوم زندگی اهل نظر یا زندگی نظری (نگرش در حقیقتها) را برمی‌گزینند.
[۷] .کتاب I، فصل ۵، گ ۱۰۹۵b، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۱۹-۱۷



اما می‌توان پرسید که سعادت ویژه انسان چیست؟ اینکه گفته شود، سعادت برترین خیر است، امری بدیهی است. سعادت یک عمل یا کنش انسان است. خیر یا نیکی هر هنرمند و سازنده‌ای در وظیفه و کار اوست. کنش ویژۀ انسان چیست؟ آیا محض زیستن است؟ انسان در این کار با گیاهان شریک است، پس باید نیروی خورشی (غاذیه) و رویشی (نامیه) را کنار نهاد. در پس آن دو نیرو، نیروی احساسی می‌آید. اما پیداست که در این نیرو نیز، انسان با اسب و گاو و کلاً با همۀ جانوران شریک است. آنچه باقی می‌ماند، فعالیت هدفمند بخش عقلانی انسان است که آن نیز دو گونه است: برخی فرمانبر عقل است و برخی اندیشه‌گر است. کار ویژۀ انسان، فعالیت روح هماهنگ با عقل ــ یا دست‌کم نه دور از عقل ــ است. اگر وظیفۀ یک مرد جدی، انجام دادن کارهایش به نحوی درست و زیباست، پس می‌توان گفت که خیر یا نیکی انسانی فعالیت روح هماهنگ با فضیلت است و چون فضیلتها بسیارند، برترین و کامل‌ترین فضیلت را باید در نظر گرفت. این کار یک عمر کامل را طلب می‌کند، زیرا همچنانکه از یک گُل بهار نمی‌شود، یک روز یا زمانی کوتاه در سعادت زیستن، زندگی انسان را فرخنده نمی‌سازد.
[۸] .کتاب I، فصل ۷، گ ۱۰۹۷b، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۲۱
[۹] .کتاب I، فصل ۷، گ ۱۰۹۸b، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۲۰
از سوی دیگر، فضیلت انسانی فضیلت جسم نیست، بلکه فضیلت روح است و سعادت نیز فعالی روح است.
[۱۰] .کتاب I، فصل ۱۳، گ ۱۱۰۲a، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۱۷-۱۵
بنابراین، سعادت که هدف زندگی انسان است، گونه‌ای فعالیت است.


برخی از فعالیتها، برای چیز دیگری انتخاب می‌شوند، اما برخی دیگر برای خود آنها گزیده می‌شوند؛ سعادت از فعالیتهایی است که برای خودش انتخاب می‌شود، نه برای چیزی دیگر، زیرا سعادت به چیزی نیازمند نیست، بلکه خود بسنده است.
[۱۱] .کتاب X، فصل ۶، گ ۱۱۷۶b، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۵-۱
پس سعادت نتیجۀ فعالیتهای هماهنگ با فضیلت است و اضداد آنها ضد سعادت است.
[۱۲] .کتاب I، فصل ۱۰، گ ۱۱۰۰b، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۱۱-۹
نیکبخت آن کسی است که هماهنگ با فضیلت فعال است و به اندازۀ کافی از خیرهای بیرونی (مثلاً تندرستی، زیبایی، دارایی و مانند اینها) برخوردار است، آن هم نه برای زمانی کوتاه، بلکه در سراسر عمر.
[۱۳] .کتاب I، فصل ۱۰، گ ۱۱۰۱a، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۱۴



در اینجا ارسطو دربارۀ سعادت، به نکتۀ دیگری اشاره می‌کند و می‌پرسد: آیا سعادت چیزی آموختنی یا خوگرفتنی، یا به شیوه‌ای دیگر، پرورش‌یافتنی است؟ یا بهره‌ای خدایی است، یا از راه بخت دست‌یافتنی است؟ سپس پاسخ می‌دهد که اگر بخشی از هر چیزی که انسان دارد، خدایی است، پس درست است که گفته شود، سعادت نیز چیزی خدا داده است و از داشته‌های انسانی بهترین آنهاست. اما اگر هم سعادت چیزی خدا فرستاده نباشد، بلکه فضیلتی باشد که می‌توان آن را از راه گونه‌ای آموزش یا پرورش به دست آورد، همچنان خدایی‌ترین چیزهاست.
[۱۴] .کتاب I، فصل ۸، گ ۱۰۹۹b، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۱۶-۱۰



اکنون اگر سعادت، از دیدگاه ارسطو، فعالیت روح هماهنگ با فضیلت است، باید پرسید که وی فضیلت را چگونه تعریف می‌کند؟ در یک‌جا گفته می‌شود ما خصال ستوده را فضیلت می‌نامیم.
[۱۵] .کتاب I، فصل ۱۳، گ ۱۱۰۳a، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۱۰
این تعریفی کلی از فضیلت است. از سوی دیگر، ارسطو فضیلتها را به دو دسته تقسیم می‌کند: فضیلت اندیشه‌ای یا فکری و فضیلت اخلاقی. پیدایش و افزایش فضیلت فکری، بیشتر حاصل آموزش است و بدین‌سان نیازمند به تجربه و زمان دراز است. اما فضیلت اخلاقی، از راه عادت به دست می‌آید. هیچ‌یک از فضیلتهای اخلاقی بالطبع پدید نمی‌آید، زیرا هیچ‌یک از چیزهایی که بالطبع وجود دارند، نمی‌تواند از راه عادت دگرگون شود، مثلاً سنگ طبعاً به سوی پایین حرکت می‌کند و نمی‌توان آن را عادت داد که به سوی بالا حرکت کند، هرچند هزار بار آن را به بالا بیندازند و بخواهند آن را به این حرکت عادت دهند، آتش را نیز نمی‌توان عادت داد که به سوی پایین حرکت کند؛ بر روی هم هیچ‌یک از چیزهایی را که طبعاً به یک حالتند، نمی‌توان عادت داد که به حال دیگری شوند. بنابراین فضیلتها، در ما نه بالطبع و نه برخلاف طبیعت پدید می‌آیند، بلکه ما در سرشتمان آمادگی داریم که آنها را بپذیریم و سپس آنها به وسیلۀ عادت کامل شوند.
[۱۶] .کتاب II، فصل ۱، گ ۱۱۰۳a، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۲۵-۱۵



آنگاه ارسطو در پی‌گیری مسألۀ فضیلت، به این نکته اشاره می‌کند که آنچه در روح ما روی می‌دهد، ۳ چیز است: عوارض یا انفعالات، نیروها (قوى) و خصلتهای پایدار. کدام یک از اینها فضیلت است؟ منظور از عوارض یا انفعالات، چیزهایی مانند شهوت، خشم، ترس، جرأت، رشک، شادی، محبت، نفرت، شوق، حسد، ترحم و کلاً همۀ چیزهایی است که لذت یا دردی در پی دارد. نیروها چیزهایی هستند که ما به وسیلۀ آنها می‌پردازیم خشم گیریم، یا اندوهگین شویم، یا ترحم کنیم. اما خصلتهای پایدار یا حالات چیزهایی هستند که ما به سبب آنها در برابر عواطف یا انفعالات واکنش خوب یا بد داریم. ارسطو پس از بررسی هریک از رویدادهای روح، این نایجه را می‌گیرد که هیچ‌یک از فضائل یا رذائل، در شمار انفعالات، عوارض یا نیروها نیست و باید آنها را از خصلتهای پایدار به‌شمار آورد.
[۱۷] .کتاب II، فصل ۵، گ ۱۱۰۵b، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۲۰
[۱۸] .کتاب II، فصل ۵، گ ۱۱۰۶a، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۱۰



ارسطو سپس به مسألۀ افراط و تفریط یا فزونی و کمبود در کارها می‌پردازد و نظریه مهم و تاریخی خود را دربارۀ معیار فضائل به میان می‌آورد. همانگونه که در هر چیزی فزونی و کمبود یافت می‌شود و «میانه»ای (متوسطی) هم وجود دارد، در اعمال انسانی نیز چنین است. فضیلت نیز با عواطف و اعمال سر و کار دارد. افراط یا فزونگرایی و تفریط یا کمبود در عواطف و اعمال هر دو خطاست، در حالی که حد میانی یا متوسط ستودنی است و موجب موفقیت است و هر دو اینها از ویژگیهای فضیلتند. پس فضیلت گونه‌ای «میانه‌روی» است که هدف آن حد متوسط است. در اینجاست که ارسطو، تعریف جامع خود را از فضیلت به میان می‌آورد: فضیلت خصلت پایدار گزیده شده‌ای در میانۀ موجود در ماست؛ میانه‌ای به حسب مفهوم و آنگونه محدود که انسان خردمند آن را تعیین می‌کند؛ میانه‌ای از دو رذیلت افراط و تفریط، زیرا برخی از رذائل، در مورد عواطف و اعمال در آنچه باید، دچار کمبود یا فزونی می‌شوند، اما فضیلت حد میانی را کشف و انتخاب می‌کند. بنابراین، فضیلت، طبق جوهر (اوسیای) آن و تعریفی که ماهیت را بیان می‌کند، از لحاظ آنچه بهترین و برترین است، «حد میانه» است.
[۱۹] .کتاب II، فصل ۶، گ ۱۱۰۷a، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۹-۱



ارسطو روح را مرکب از دو بخش غیرعقلانی و عقلانی می‌داند. پاره‌ای از بخش غیرعقلانی، شهوانی یا خواهشی و پاره‌ای دیگر، غضبی است و هریک از آن دو بخش، در خود دارای فضایلی است. از سوی دیگر، کردار انسانها خواسته یا ناخواسته (اختیاری یا اجباری) است. اعمال اجیاری آنهایی هستند که همچون ترس و مانند آن، انگیزه‌هایی بیرونی ومقاومت‌ناپذیر دارند. برخی از اعمال انسان نیز زاییدۀ نادانیند. اما اعمالی که انسانها به سبب آنها ستایش یا نکوهش می‌شوند، همان کردارهای اختیاریند. در اینجاست که ارسطو به مسألۀ «گزینش سنجیده»، یا «انتخاب ترجیحی» یا ــ به سادگی ــ «اختیار» می‌پردازد. گزینش مهم‌ترین ویژگی فضیلت است و بیش از همه حاکم بر اخلاقیات انسان در اعمال اوست. گزینش آشکارا یک عمل ارادی است، اما اراده نیست. اعمال ارادی، بیشتر از اعمال گزینشی هستند، زیرا کودکان و جانوران در اعمال ارادی شریکند، اما گزینش ندارند. اعمال ناگهانی را نیز، می‌توان گفت که ارادیند، اما گزینشی نیستند. نظر کسانی که می‌گویند: گزینش شهوت، رغبت، خواهش، یا گونه‌ای اعتقاد است، درست نیست. ارسطو پس از استدلال در ردّ آن پیشنهادها، می‌گوید، چنین می‌نماید: که گزینش یا اختیار، یک عمل ارادی است، اما همۀ آنچه ارادی است، انتخاب شده نیست، زیرا انتخاب مربوط به چیزی است که «از پیش ترجیح داده شده است»، چون انتخاب از راه عقل و اندیشه است.
[۲۰] .کتاب III، فصل ۲، گ ۱۱۱۲a، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۱۷-۱۴
ارسطو در جایی دیگر می‌گوید: گزینش عقلِ خواهشی یا شهوانی، یا شهوت و خواهشی فکری و عقلانی است و مبدأ آن انسان است.
[۲۱] .کتاب VI، فصل ۲، گ ۱۱۳۹b، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۴



ارسطو سپس به پژوهش گسترده‌ای دربارۀ خصال گوناگون انسان می‌پردازد و فضیلتها و اضداد آنها را برمی‌شمارد. وی برترین سعادت انسانی را در فعالیت عقلی یا اندیشه‌ای او می‌داند و می‌گوید: مرد فرزانه (فیلسوف) محبوب‌ترین کس نزد خداست و کسی که چنین است، حقاً سعادتمندترین است.
[۲۲] .کتاب X، فصل ۸، گ ۱۱۷۹a، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۳۰



ارسطو با پژوهش دربارۀ خصال اخلاقی از لحاظ افراط و تفریط و حد میانی، آنها را بدین‌گونه تقسیم کرده است:
الف- افراط: گستاخی، تهور؛ زیاده‌روی؛ اسراف، ولخرجی؛ ابتذال؛ تکبر؛ جاه‌طلبی؛ زودخشمی، تندخویی؛ چاپلوسی؛ خودستایی، لافزنی؛ دلقکی، لودگی؛ کم‌رویی؛ حسادت، بدخواهی.
ب- تفریط: ترسویی؛ بی‌احساسی؛ بخل؛ پستی؛ کوچک‌روحی؛ بی‌آرمانی؛ بی‌غیرتی؛ نفرت یا دشمنانگی؛ ریاکاری؛ کج‌خلقی، خشونت؛ بی‌شرمی؛ خباثت، شادی به رنج دیگران.
ج-میانه: شجاعت، مردانگی؛ عفت، خویشتن‌داری؛ سخاوت، بخشندگی؛ بزرگ‌منشی؛ بزرگ‌روحی؛ افتخار دوستی؛ خوش‌خویی، نرم‌خویی؛ دوستی و مهربانی؛ صداقت، صمیمیت؛ شوخ‌طبعی؛ فروتنی؛ رنجش بجا.


در تنظیم این مقاله از منابع ذیل استفاده شده است:
(۱) .Aristotle، Ethica Nicomachea


۱. .کتاب X، فصل ۱۱، گ ۱۱۸۱b، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۱۵
۲. .کتاب II، فصل ۲، گ ۱۱۰۳b، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۳۰-۲۱
۳. .کتاب I، فصل ۱، گ ۱۰۹۴a، سطر ۱ بب، Aristotle، Ethica Nicomachea
۴. .کتاب I، فصل ۷، گ ۱۰۹۷a، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۳۱-۲۶
۵. .کتاب I، فصل ۲، گ ۱۰۹۴a، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۲۳-۱۸
۶. .کتاب I، فصل ۴، گ ۱۰۹۵a، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۲۴-۱۴
۷. .کتاب I، فصل ۵، گ ۱۰۹۵b، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۱۹-۱۷
۸. .کتاب I، فصل ۷، گ ۱۰۹۷b، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۲۱
۹. .کتاب I، فصل ۷، گ ۱۰۹۸b، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۲۰
۱۰. .کتاب I، فصل ۱۳، گ ۱۱۰۲a، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۱۷-۱۵
۱۱. .کتاب X، فصل ۶، گ ۱۱۷۶b، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۵-۱
۱۲. .کتاب I، فصل ۱۰، گ ۱۱۰۰b، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۱۱-۹
۱۳. .کتاب I، فصل ۱۰، گ ۱۱۰۱a، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۱۴
۱۴. .کتاب I، فصل ۸، گ ۱۰۹۹b، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۱۶-۱۰
۱۵. .کتاب I، فصل ۱۳، گ ۱۱۰۳a، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۱۰
۱۶. .کتاب II، فصل ۱، گ ۱۱۰۳a، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۲۵-۱۵
۱۷. .کتاب II، فصل ۵، گ ۱۱۰۵b، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۲۰
۱۸. .کتاب II، فصل ۵، گ ۱۱۰۶a، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۱۰
۱۹. .کتاب II، فصل ۶، گ ۱۱۰۷a، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۹-۱
۲۰. .کتاب III، فصل ۲، گ ۱۱۱۲a، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۱۷-۱۴
۲۱. .کتاب VI، فصل ۲، گ ۱۱۳۹b، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۴
۲۲. .کتاب X، فصل ۸، گ ۱۱۷۹a، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۳۰



شرف الدین خراسانی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ارسطو».    


رده‌های این صفحه : اخلاق | ارسطو | فلسفه اخلاق




جعبه ابزار