• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

متاع (مفردات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف




مَتَاع (به فتح میم و فتح تاء) از واژگان قرآن کریم به معنى انتفاع ممتدّالوقت است. از مشتقات آن که در قرآن مجید به کار رفته مُتُوع (به ضم میم و ضم تاء) به معنى امتداد و ارتفاع، اِسْتِمْتاع (به کسر الف و سکون سین) به معنى انتفاع، تَمَتُّع (به فتح تاء و فتح میم) و مُتْعِه (به ضم میم و سکون تاء) به معنای هر چه از آن لذت برند می‌باشد.



مَتَاع در مفردات می‌گويد: متوع به معنى امتداد و ارتفاع است. گويند: «متع النّهار و متع النّبات» يعنى روز بلند شد و علف بلند گرديد ... متاع به معنى انتفاع ممتدّ الوقت است، گويند: «متّعه اللّه بكذا و امتعه و تمتّع به» و نيز گويد: آن چه در خانه از آن استفاده برند متاع گويند و باز گويد: هر آن چه از آن بر وجهى بهره برده شود متاع و متعه است.


در مجمع ذيل آیه‌ (وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ‌ إِلى‌ حِينٍ‌) (و براى شما در زمين، تا مدّت معيّنى محل اقامت و وسيله بهره‌بردارى خواهد بود.) فرموده: متاع، تمتّع، متعه و تلذّذ متقارب المعنى‌اند و هر چه از آن لذت بردى متاع است.
على هذا متاع هم مصدر است و هم اسم و هر چه از مال دنيا مورد بهره قرار گيرد متاع است. در آيه فوق بهتر است آن مصدر و به معنى انتفاع باشد.
در آيه‌ (وَ تَرَكْنايُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا) (و يوسف را نزد اثاث خود گذارديم) مراد نان و آب و نظير آن است و در آيه‌ (وَ لَمَّا فَتَحُوا مَتاعَهُمْ‌ وَجَدُوا بِضاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ‌) (و هنگامى كه متاع خود را گشودند، ديدند سرمايه آن‌ها به آن‌ها بازگردانده شده) مال التجاره منظور می‌باشد و در آيه‌ (قُلْ‌ مَتاعُ‌ الدُّنْيا قَلِيلٌ‌) (بگو: «سرمايه زندگى دنيا، ناچيز است.) ممكن است مصدر يا اسم باشد و در هر دو صورت اعمّ است.
از راغب نقل شد كه متاع انتفاع ممتدّ الوقت است. اقرب الموارد از كليّات ابوالبقاء نقل می‌كند: متاع و متعه چيزى است كه از آن انتفاع قليل و غير باقى برده شود. در قاموس و مجمع و اقرب ظاهراً قيد امتداد و قلّت نيست ولى به نظرم قول راغب اصحّ باشد كه اصل معنى در آن ملحوظ است.
اسْتِمْتاع به معنى انتفاع است‌ (رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ‌ بَعْضُنا بِبَعْضٍ‌) «پروردگارا بعضى از ما از بعضى بهره برد.»
در اين جا لازم است دو مطلب را به مناسبت دو آيه بررسى كنيم:
۱- متعه زنان.
۲- حجّ تمتع.
متعه زنان‌
(... وَ أُحِلَّ لَكُمْ ما وَراءَ ذلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِكُمْ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسافِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ‌ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما تَراضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً) (... امّا زنان ديگر غير از اين‌ها كه گفته شد)، براى شما حلال است كه با اموال خود، آنان را اختيار كنيد؛ در حالى كه پاكدامن باشيد و از زنا، خوددارى نماييد. و زنانى را كه متعه (ازدواج موقت‌) مى‌كنيد، واجب است مهر آن‌ها را بپردازيد و گناهى بر شما نيست در آن چه بعد از تعيين مهر، با يكديگر توافق كرده‌ايد. بعداً مى‌توانيد با توافق، آن را كم يا زياد كنيد. خداوند، دانا و حكيم است.)
متعه زنان را از آن متعه گويند كه آن مورد انتفاع است تا مدت معلومى، به خلاف نكاح دائمى كه مدّت معلوم ندارد؛ چنان كه ابن اثیر در نهایه ذيل لغت متاع چنين گفته است.
در صدر آيه فوق و نيز در آيه ما قبل زنان حرام النكاح را شمرده و آن گاه فرموده: (وَ أُحِلَّ لَكُمْ ما وَراءَ ذلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِكُمْ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسافِحِينَ‌) يعنى: «غير از زنان ذكر شده ديگران بر شما حلال‌اند كه با اموال خود و مهريه آن‌ها را به عقد ازدواج خود در آوريد به شرط آن كه با اين كار عفت و مصونيت بخواهيد نه اين كه زناكارى در پيش گيريد.»
آن وقت پس از تمام شدن اين حكم فرموده: (فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ‌ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَ‌). ظاهراً «ما» در «فَمَا» موصول و ضمير «بِهِ» راجع به آن است؛ يعنى زنى از زنان كه مورد استمتاع شما واقع گرديد اجرت آن‌ها را به طور معين بدهيد و شايد «ما» شرطيه باشد در اين صورت ضمير «به» راجع است به آن چه از (أُحِلَّ لَكُمْ ...) استفاده می‌شود. مثل «حلّ- نيل» يعنى «هر گاه از زنان به حليّت استمتاع كرديد اجرت آن‌ها را بدهيد.»
امّا تفريع‌ (فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ ...) نسبت به‌ (أُحِلَّ لَكُمْ ما وَراءَ ذلِكُمْ) تفريع جزئى بر كلى است؛ زيرا كه‌ (أُحِلَّ لَكُمْ ...) شامل نكاح دائم و منقطع و ملك يمين است؛ چنان كه در آيه‌ (أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ عَلى‌ سَفَرٍ ...) (روزهاى محدودى را بايد روزه بداريد و هر كس از شما بيمار يا مسافر باشد...) و (لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ ...) (اكراهى در قبول دين، نيست. زيرا راه درست از راه انحرافى، روشن شده است. بنابراين، كسى كه به طاغوت (بت و شيطان و هر موجود طغيان‌گر) كافر شود و به خدا ايمان آورد...)
تفريع فرد بر كلّ است.
در مذهب اهل بیت علیهم‌السلام آيه بى‌شک درباره نکاح متعه است و آن تا قيامت حلال می‌باشد. در کافی كتاب النكاح ابواب المتعه ضمن ابوابى روايات آن نقل شده، ايضاً در وسائل و كتاب‌هاى ديگر. در كافى از ابی‌بصیر نقل كرده‌:
«قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ عَنِ‌ الْمُتْعَةِ فَقَالَ: نَزَلَتْ فِي الْقُرْآنِ‌ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ‌ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما تَراضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ.»
و نيز ابى‌مريم از امام صادق علیه‌السلام نقل كرده كه فرمود:
«الْمُتْعَةُ نَزَلَ بِهَا الْقُرْآنُ وَ جَرَتْ بِهَا السُّنَّةُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى‌اللَّهُ‌عَلَيْهِ‌وَ‌آلِهِ.»
در المیزان فرموده: مراد از استمتاع مذكور در آيه بى‌شك متعه است چون آيه مدنی است و در ضمن سوره نساء در نصف اوّل دوران هجرت آن حضرت نازل شده است چنان كه معظم آيات سوره بر آن دلالت می‌كند و نكاح متعه آن روز ميان مردم معمول بود. روايات در تسلّم اين معنى متفق‌اند اعمّ از آن كه تشریع متعه از جانب اسلام باشد يا نه ...
نگارنده گويد: قطع نظر از مذهب اهل بيت عليهم‌السلام از قدماء مفسرين از صحابه و تابعین نيز نقل شده كه مراد از آيه متعه است. از جمله ابن‌عباس، ابن‌مسعود، ابی بن کعب، قتاده، سدیّ، مجاهد، ابن‌جبیر، حسن و غير آن‌ها.
اهل سنت در اين كه متعه در اسلام حلال است شكى ندارند ولى می‌گويند:
اين حكم در زمان رسول خدا (صلّی‌اللّه‌علیه‌و‌آله) و به زبان آن حضرت نسخ و تحریم شده است، امّا شیعه بپيروى از اهل بيت (عليهم‌السلام) عقيده دارند كه اين حكم نسخ نشده و تا روز قیامت خواهد ماند. قول به تحريم و نسخ آن از طرف رسول خدا (صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله) بى‌اساس است.
ناگفته نماند: چون عمر بن خطاب در زمان خود از متعه نهى كرد. عده‌اى از علماء براى تصحيح كار عمر تحريم آن را به رسول خدا (صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله) نسبت دادند تا اين عمل ناحق پاگير خلیفه نشود. در اين جا چند روايت نقل كرده سخن را كوتاه می‌كنم:
۱- جلال الدین عبدالرحمن سیوطی در كتاب تاریخ الخلفاء در ضمن حالات عمر بن خطاب فصلى تحت عنوان «فصل فى اوّليات عمر» منعقد كرده می‌گويد: عمر اوّل كسى است كه مبدء تاريخ را از هجرت قرار داد، اوّل كسى است كه بيت المال دائر نمود تا می‌رسد «و اوّل من حرّم المتعة» يعنى او اوّل كسى است كه متعه را تحريم كرد.
۲- فخررازی در تفسير آيه‌ (فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ ...) نقل كرده كه عمر بالاى منبر گفت: «مُتْعَتَانِ‌ كَانَتَا عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَنَا أَنْهَى عَنْهُمَا وَ أُعَاقِبُ عَلَيْهِمَا: مُتْعَةُ الْحَجِّ وَ مُتْعَةُ النِّسَاءِ.» (نقل از النص و الاجتهاد). يعنى: «در عهد رسول خدا صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله دو متعه بود، من از هر دو نهى می‌كنم و هر كه به هر يک از آن دو عمل كند عقوبتش خواهم كرد يكى حجّ تمتّع، ديگرى متعه زنان.»
۳- در صحیح مسلم جلد اوّل باب «نكاح المتعة ...» از جابر بن عبداللّه انصاری نقل شده: «كنّا نستمتع بالقبضة من التّمر و الدّقيق الايّام على عهد رسول اللّه صلى‌اللّه‌عليه‌و‌سلّم (و آله) و ابی‌بکر حتّى نهى عنه عمر فى شأن عمرو بن حريث». يعنى: «در زمان رسول خدا (صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله) و ابوبكر زنان را چند روز در مقابل مقدارى خرما و آرد متعه می‌كرديم تا عمر در قضيّه عمرو بن حريث از آن نهى كرد.»
طالبان تفسير بيشتر به الغدیر و النص و الاجتهاد و سایر كتب رجوع كنند.
از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نقل شده:
«لَوْ لَا أَنَّ عُمَرَ نَهَى عَنِ الْمُتْعَةِ مَا زَنَى إِلَّا شَقِيٌّ.» «اگر عمر از متعه نهى نمی‌كرد به زنا مرتكب نمی‌شد مگر شقی
يعنى: حكم تشريع متعه براى بستن راه زنا است. عمر با تحريم متعه راه زنا را باز كرد.
ناگفته نماند: ازدواج دائمی براى همه ميسّر نيست. دانشجويان، سربازان، مأمورانی كه از خانواده خويش دور افتاده‌اند، اشخاص بى‌بضاعت و امثال آن‌ها كه به زن دائمى دسترسى ندارند، زنان بيوه‌ای كه شوهر دائمى به سراغشان نمی‌آيد و امثال آن‌ها يا بايد زنا كنند (نعوذ باللّه) و يا به وسيله متعه زنان غريزه جنسى خويش را ارضاء نمايند. حتى بعضى از متفكّران اروپا با درک اين محذور ازدواجى به نام ازدواج بى‌خرج كه همان متعه اسلامى است پيشنهاد می كند.
حج تمتع‌
(وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ‌ ... فَمَنْ‌ تَمَتَّعَ‌ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كامِلَةٌ ذلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ‌) (و حجّ و عمره را براى خدا به اتمام برسانيد... هر كس با اتمام عمره، حجّ را آغاز كند، آنچه از قربانى براى او ميسّر است ذبح كند) و هر كه نيافت، سه روز در ايام حجّ و هفت روز هنگامى كه باز مى‌گرديد، روزه بدارد. اين، ده روز كامل است. البتّه اين براى كسى است كه خانواده او، نزد مسجدالحرام ساكن نباشد مکّه و اطراف آن نباشد     و از مخالفت فرمان خدا بپرهيزيد؛ و بدانيد كه خداوند، سخت‌كيفر است.)
حجّ تمتع آن است كه در اشهر حجّ از میقات احرام عمره مى‌بندد و پس از طواف بيت و نماز طواف و سعی بين صفا و مروه تقصیر كرده از احرام خارج می‌شود. سپس مثلاً روز ۸ ذی الحجه از مکّه احرام حجّ بسته به عرفات می‌رود آن گاه به مشعر و منی تا آخر اعمال حجّ.
علّت تسميه به حجّ تمتّع آن است كه شخص ميان دو عمل از احرام خارج شده و از چيزهایی كه در حال احرام حرام بود لذت می‌برد، حجّ تمتّع وظيفه كسى است كه از مكه ۱۲ ميل يا بيش‌تر دور باشد. (ذلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرامِ) يعنى تمتّع از عمره به حجّ وظيفه كسى است كه اهلش و خانواده‌اش در مسجد الحرام يعنى در مكه و تا دوازده ميلى آن نباشد يعنى كسی كه از اهل مكّه و اهل اطراف مكّه نباشد.
در حجه‌الوداع رسول خدا (صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله) از مسجد شجره به نيّت حجّ قران احرام بست و سوق هدى كرد چنان كه شيخ مرحوم در خلاف تصريح كرده است، رأى ابوحنیفه و اصحابش نيز چنين است. ولى شافعی عقيده دارد كه آن حضرت به حجّ افراد احرام بست، قول شافعى صحيح نيست.
به هر حال آن حضرت احرام عمره تمتع نبست كه آن روز هنوز حجّ تمتع نبود. در كافى باب حجّ النبى و در مجمع ذيل آيه فوق از معاویه بن عمار از امام صادق (علیه‌السلام) در ضمن حديثى نقل شده:
رسول خدا (صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله) در حجه‌الوداع از مسجد شجره احرام بست و سوق هدى كرد و وارد مكّه شد. پس از اتمام سعى در «مروه» رو به مردم نموده خدا را حمد و ثنا گفت، بعد فرمود: اين جبرئيل است (با دست به پشت سر اشاره كرد) به من امر می‌كند كه دستور دهم هر كه سوق هدى نكرده از احرام خارج شود.
«وَ لَوِ اسْتَقْبَلْتُ مِنْ أَمْرِي مَا اسْتَدْبَرْتُ لَصَنَعْتُ مِثْلَ مَا أَمَرْتُكُمْ.» اگر از پيش اين را می‌دانستم مانند شما می‌كردم ليكن من سوق هدى كرده‌ام و چنين كسى تا قربانى به محلّش نرسد نمی‌تواند از احرام خارج شود، در اين ميان مردى گفت: «أَ نَخْرُجُ حُجَّاجاً وَ رُءُوسُنَا تَقْطُرُ؟فَقَالَ إِنَّكَ لَنْ تُؤْمِنَ بِهَذَا أَبَداً.»
آيا با احرام حجّ كه وارد مكّه شده‌ايم در وسط عمل از احرام خارج شويم و قطرات غسل جنابت از موهايمان بريزد!؟ حضرت فرمود: تو به اين دستور هيچ وقت ايمان نخواهى آورد.
در اين ميان سراقه بن مالک برخاست و گفت: يا رسول اللّه دينمان را به ما تعليم دادى گويا امروز آفريده شده‌ايم. اين كه امر فرمودى فقط براى امسال است يا براى آينده نيز؟
حضرت فرمود: بلكه آن براى هميشه است تا روز قيامت. آن گاه آن حضرت انگشتان دو دست را درهم داخل كرد و فرمود:
«دَخَلَتِ الْعُمْرَةُ فِي الْحَجِّ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.» عمره تا قيامت به حجّ داخل شد ...
قول سراقه و جواب رسول خدا (صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله) در صحيح مسلم باب حجه النبى و ساير كتاب‌ها نيز نقل شده است.
اين حجّ تمتّع همان است كه عمر بن خطّاب تا آخر عمر از آن نهى می‌كرد، علت نهى عمر بن خطاب آن بود كه می‌گفت: خوش ندارم مردم ميان دو عمل با زنان نزديكى كنند و در حالی‌كه قطرات غسل جنابت از موهايشان می‌چكد احرام حج ببندند.
در النص و الاجتهاد ص ۱۲۰ از امام عبدالبرّ قرطبی نقل كرده: ميان علماء خلاف نيست در اين كه مراد از تمتع در آيه (فمن تمتع بالعمرة الى الحج) عمره آوردن در اشهر حج قبل از عمل حج است و نيز از مسند احمد بن حنبل نقل كرده: ابوموسی اشعری به صحت حجّ تمتع فتوى می‌داد. مردى به او گفت در بعضى فتواها متوجّه خويش باش كه نمی‌دانى اميرالمؤمنين (عمر) بعد از تو چه كرده است، ابوموسى عمر را ملاقات كرد و از اين كار پرسيد. عمر گفت می‌دانم كه رسول خدا و اصحابش اين كار را كرده‌اند و ليكن خوش نداشتم زير درختان اراک با زنان مقاربت كرده سپس با آن كه آب جنابت از موهايشان می‌چكد وارد عمل حجّ شوند. (اين سخن اجتهاد در مقابل فرمان خداست).


۱. قرشی‌بنایی، سید علی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۶، ص۲۲۶.    
۲. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، دار القلم، ص۷۵۷.    
۳. بقره/سوره۲، آیه۳۶.    
۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۶.    
۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱، ص۱۳۱-۱۳۳.    
۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱، ص۲۰۱-۲۰۴.    
۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۱۷۱-۱۷۳.    
۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱، ص۱۳۶.    
۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۱۷۱.    
۱۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، محمد بیستونی، ج۱، ص۱۳۶.    
۱۱. یوسف/سوره۱۲، آیه۱۷.    
۱۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۲۳۷.    
۱۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۹۹.    
۱۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۱، ص۱۵۳.    
۱۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۳۷۴.    
۱۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۲، ص۱۷۸.    
۱۷. یوسف/سوره۱۲، آیه۶۵.    
۱۸. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۲۴۳.    
۱۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۲۱۵.    
۲۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۱، ص۲۹۴.    
۲۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۴۲۶.    
۲۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۲، ص۲۵۵.    
۲۳. نساء/سوره۴، آیه۷۷.    
۲۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۹۰.    
۲۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۵، ص۷.    
۲۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۵، ص۵.    
۲۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۱۳۵.    
۲۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۵، ص۲۴۵.    
۲۹. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، دار القلم، ص۷۵۷.    
۳۰. شرتونی، سعید، أقرب الموارد فی فصح العربیة و الشوارد، ج۵، ص۱۵۵.    
۳۱. فیروز آبادی، مجدالدین، قاموس المحیط، ج۳، ص۸۳.    
۳۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۱۷۱.    
۳۳. شرتونی، سعید، أقرب الموارد فی فصح العربیة و الشوارد، ج۵، ص۱۵۵.    
۳۴. انعام/سوره۶، آیه۱۲۸.    
۳۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۷، ص۳۵۲.    
۳۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۷، ص۴۸۵.    
۳۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۱۶۱.    
۳۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۸، ص۲۷۲.    
۳۹. نساء/سوره۴، آیه۲۴.    
۴۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۸۲.    
۴۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۴، ص۲۶۸-۲۷۵.    
۴۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۴، ص۴۲۶-۴۳۹.    
۴۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۶۰-۶۲.    
۴۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۵، ص۱۰۰-۱۰۳.    
۴۵. ابن اثیر، مجدالدین، النهایه فی غریب الحدیث والاثر، ج۴، ص۲۹۲.    
۴۶. بقره/سوره۲، آیه۱۸۴.    
۴۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۲۸.    
۴۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲، ص۸-۱۱.    
۴۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۲، ص۹-۱۳.    
۵۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۹.    
۵۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲، ص۲۰۲-۲۰۴.    
۵۲. بقره/سوره۲، آیه۲۵۶.    
۵۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۴۲.    
۵۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲، ص۳۴۲-۳۴۴.    
۵۵. طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۲، ص۵۲۳-۵۲۶.    
۵۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۱۶۳.    
۵۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۳، ص۱۱۳-۱۱۵.    
۵۸. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ط الاسلامیه، ج۵، ص۴۴۸-۴۶۲.    
۵۹. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ط آل البیت، ج۲۱، ص۵-۸۰    
۶۰. کلینی، کافی، محمد بن یعقوب، ط الاسلامیه، ج۵، ص۴۴۸.    
۶۱. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ط الاسلامیة، ج۵، ص۴۴۹.    
۶۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۴، ص۲۷۱-۲۷۲.    
۶۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۴، ص۴۳۲.    
۶۴. سیوطی، جلال‌الدین، تاریخ الخلفا، ج۱، ص۱۱۰.    
۶۵. شرف‌الدین موسوی، سید عبدالحسین، النص والإجتهاد، ج۱، ص۲۰۸.    
۶۶. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح، ج۲، ص۱۰۲۳    
۶۷. بقره/سوره۲، آیه۱۹۶.    
۶۸. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۳۰.    
۶۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲، ص۷۶-۷۸.    
۷۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۲، ص۱۱۳-۱۱۶.    
۷۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۳۹-۴۰.    
۷۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲، ص۲۴۳-۲۴۵.    
۷۳. طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج۲، ص۲۸۲.    
۷۴. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ط الاسلامیه، ج۴، ص۲۴۵-۲۴۶.    
۷۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۴۰.    
۷۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲، ص۲۴۵-۲۴۷.    
۷۷. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح، ج۲، ص۸۸۶    
۷۸. شرف‌الدین موسوی، سید عبدالحسین، النص والإجتهاد، ج۱، ص۱۹۵.    
۷۹. شرف‌الدین موسوی، السید عبدالحسین، النص والإجتهاد، ج۱، ص۱۹۷.    



قرشی بنایی، سید علی‌اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «متاع»، ج۶، ص۲۲۶-۲۳۲.    






جعبه ابزار