• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

متنلت

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



در دوران خلافت امویان تحریفات و دگرگونی‌های بسیاری در قوانین اسلامی به وجود آمد. از جمله گرفتن جزیه که مالیات مأخوذ از غیر مسلمانانی بود که در سایه حکومت اسلامی می‌زیستند. امویان این قانون را دگرگون کرده آن را بر نومسلمانان که موالی می‌خواندند، از دوره حجاج واجب شمردند.[۱]    
زیرا اسلام آوردن مردمان مناطق مفتوحه، دست عمال اموي را براي گرفتن جزيه مي‌بست و آنان برای برآوردن هزینه‌های گزاف زندگانی‌های اشرافی خویش، با مشکل مواجه می‌شدند. پس خلفاي اموي اعلام کردند که صرف ايمان آوردن و شهادتين براي مؤمن شدن يک فرد، کافی نیست. بلکه مسلمان کسي است که بتواند آيات ‌قرآن را بخواند، ختنه کرده و ... . از این رو تازه مسلمانان نيز مشمول پرداخت جزيه شدند.[۲]     در مقابله با این بی‌عدالتی مرجئه ايمان با شهادتين را کافي ‌دانسته و شرايطي را که حجاج در تعريف ايمان اعلام کرده بود، فاقد اعتبار شمردند. در روزگار هشام بن عبدالملک نیز انقلابيون با بهره‌گیری از اندیشه‌های مرجئه به مقابله با بدعت‌های ظالمانه امویان پرداختند و اندیشه‌های عدالت خواهانه و ضد اموی را در این مناطق برانگیختند.[۳]     از آن جمله قیام حارث بن سریج و پیروان وی بود که بر ضد حاکمیت امویان با غیر مسلمانان هم پیمان شدند. بدان امید که دولتی بر پایه‌ی احکام قرآن و سنت و عدالت پدید آورند.[۴]    

حارث و ماهیّت قیام او
شورش حارث بن سريج، سرور قوم ازد و رهبر مرجئه‌ی خراسان [۵]     يکي از طولانی‌ترین جنبش‌های ضد اموي در خراسان بود که از سال ۱۱۶ تا سال ۱۲۷ هجری با انگيزه حمايت از «دين» و برپايي «عدالت» ادامه یافت و زمينه‌ساز شورش عباسيان و پيروزي آنان شد.
هشام در سال ۱۰۹ هجری، اشرس بن عبدالله سلمى را به حكومت خراسان برگزید.[۶]     اشرس در سال ۱۱۰ ابو الصيداء صالح بن طريف،[۷]     از موالى بنى‌ضبه، و ربيع بن عمران التميمى را به سمرقند و ديگر بلاد ماوراءالنهر فرستاد تا مردم را به اسلام فراخوانند. بدان شرط كه چون اسلام آورند، جزيه از آنان بردارند. امّا، اشرس در نامه‌ای به حسن بن العمرطة الكندى، عامل خراج و فرمانده‌ سپاه سمرقند، از کاهش خراج شکایت کرد و همان سیاست حجاج را درباره تازه مسمانان (جزیه ستاندن از تازه مسمانان) اجرا و ابن العمرطه را از سمت خراج معزول نمود و ابن هانى را به جاى او گماشت. ابو الصيداء او را از گرفتن جزيه از تازه مسلمانان منع کرد. ولى اشرس به همه‌ی عمال خود فرمان داد كه جزيه را از همه كسانى كه از قبل جزيه مى‌داده‌اند، بستانند هر چند مسلمان شده باشد. هفت هزار تن از تازه مسلمانان در چند فرسنگى سمرقند به اعتراض برخاستند و ابو الصيداء، ربيع بن عمران، هيثم الشيبانى، ابو فاطمة الازدى، عامر بن قشير يا بشير الخجندى، بيان العنبرى و اسماعيل بن عقبه به ياريشان پيوستند.[۸]     این قبیل رفتارهای ظالمانه منشأ قیام‌های بسیاری در شرق خلافت اسلامی شد.
در این زمان خراسان به سبب دوري از مرکز خلافت، وجود نفاق‌هاي قبيله‌اي ميان مهاجران عرب در این منطقه، استقلال نسبي آن از حيث سياسي و اقتصادي، و ظلم و بيداد امويان در اين ناحيه، به مرکزي برای شکل‌گيري انقلاب‌ها تبدیل شده بود.
طبري بیش از ديگر منابع تاریخی به اخبار مربوط به حارث پرداخته است. از تولد و شرح حال او در سده‌ی نخست هجری اطلاعی در دست نیست. اولین بار از وی در نبرد اشرس بن عبدالله سلمی، والی خراسان، با ترکان سغد و بخارا به سال ۱۱۰هجری یاد شده ‌است.[۹]     پس از این تاریخ اخبار مربوط به حارث پراکنده است. به روایت طبری به سبب اعتراض حارث به بی عدالتی جنید بن عبدالرحمن، والی خراسان، تجيبى بن ضبيعه، والی بلخ، او را چهل تازیانه زد.[۱۰]    

آغاز قیام حارث
حارث در سال ۱۱۶ هجری با سه هزار تن از قبایل ازد و تمیم بر ‌خلیفه هشام بن عبدالملک شورید [۱۱]     و به شيوه داعيان جامه سياه پوشيد و مردم را به كتاب خدا و سنت پيامبر(ص) فرا خواند و خليفه را خلع نمود.[۱۲]    
حارث به لحاظ عقیدتی متأثر از مرجئه جبریه و نیز جهم بن صفوان رهبر فرقه جهمیه (فرقه‌ای از خوارج) بود و در سیره سیاسی وی را ادامه دهنده‌ی فعالیت‌های ابوالصیدا دانسته‌اند. ابوالصیداء مدافع حقوق موالی بوده و حتی برخی از نزدیکان وی در رکاب حارث جنگیده‌اند.[۱۳]    
درباره‌ی عقیده‌ی ارجاء، دو نکته متعارض وجود دارد. در یک نگاه عقايد مرجئه همسو با خواست خلفاي جور بوده است. زیرا مرجئه ايمان را امری قلبي و آن را جداي از عمل صالح مي‌دانند. بر اين اساس کساني که مرتکب گناه می‌شوند، به ايمان آنان خللی وارد نمی‌شود. این اصل اعتقادي ماهیّت خلفا و دنيا پرستانی را که در فسق و جور غوطه ور شده‌اند، تقویت می‌کند.
نکته‌ی متناقض ديگر آن که مرجئه در قيام‌هاي متعددي بر ضد بنی‌امیه حضور داشتند. از آن جمله شرکت ابو رؤبه نامي، از رؤساي مرجئه در قيام يزيد بن مهلب بر ضد امويان در آغاز سده دوم هجري،[۱۴]     حضور گروهي از مرجئه بویژه ابوحنيفه که خود از سران ارجاء بود، در قيام زيد بن علي [۱۵]     و نيز قیام حارث بن سريج که نمایانگر مخالفت اين گروه با دولت اموي است. اکنون چگونه بايد اين دو نکته متعارض را با يکديگر جمع کرد؟ حقيقت آن است که مرجئه در جريان پيدايش عقايد خوارج که «مرتکب کبيره» را کافر مي‌دانستند و نيز معتزله که مرتکب کبيره را فاسق غير مؤمن مي‌خواندند، شکل گرفت و اعلام کردند که مرتکب کبيره با داشتن اعتقاد به توحيد و نبوت، هنوز مؤمن است و گناه او را از دايره ايمان خارج نمي‌کند و موضع سياسي آن‌ها درباره کساني که به نظر خوارج کافر بودند، اين بود که بايد کار آن‌ها را به خدا واگذار کرد و براي آن‌ها اميد رحمت داشت.[۱۶]     هر چند برخی افراد و نیز خلفای جور از این عقیده بهره‌برداری کردند.
عاصم بن عبدالله، (والی خراسان)، نمايندگانى از جمله مقاتل بن حيان نبطى (وی و پدرش از سرداران نامى اسلام و ايرانى و ديلمى بودند) و خطاب بن محرز سلمى را نزد حارث فرستاد. نمایندگان از عاصم خواستند تا برای آنان از حارث امان بخواهد. امّا عاصم نپذيرفت. پس حارث همه آن‌ها را گرفت و زندانی کرد. نمایندگان از زندان گریختند و نزد عاصم بازگشتند و در ملأ عام به حارث دشنام دادند.[۱۷]    
حارث پس از علنی کردن شورش خویش، از نُخَدة، ناحیه‌ای در خراسان به سوی فارياب [۱۸]     و پس از گشودن آن، با ۴ هزار سپاهی به بلخ رفت و والی آن جا را بیرون کرد.[۱۹]     نصر بن سيار در بلخ، با دو هزار مرد جنگى به مقابله با او برخاست. حارث با چهار هزار تن از همراهانش، آنان را در هم شكست و بلخ را در تصرف آورد و سليمان بن عبدالله بن خازم [۲۰]     را بر آن گماشت و خود به جوزجان رفت.[۲۱]     پس از چیرگی بر جوزجان و طالقان و مرو رود،[۲۲]     به مرو رفت. خبر مكاتبه و همراهی مردم مرو با حارث بن سريج را به عاصم دادند. عاصم در نزديكى مرو، لشكرگاه زد و پل‌ها را ويران نمود. حارث با شصت هزار تن به مرو نزديك شد. مردان ازد و تميم و دهاقين جوزجان و فارياب و طالقان به حارث پیوسته و پل‌ها را بستند. هر چند محمد بن مثنى با دو هزار تن از ازد و حماد بن عامر الحمانى [۲۳]     با دو هزار تن از بنى تميم از او جدا شده، به عاصم پيوستند. در این نبرد سخت حارث شکست خورد [۲۴]     و بسيارى از اصحاب او در نهر مرو غرق شدند. امّا به سرعت قوای خود را بازیافت.[۲۵]    
ناتوانی عاصم از سرکوب حارث، موجب شد تا هشام در سال ۱۱۷ هجری، اداره‌ی خراسان را به والی عراق بسپارد. خالد بن عبدالله قسری، والی عراق، برادرش اسد بن عبدالله را به خراسان فرستاد.[۲۶]    

تلاش هشام بن عبدالملک در مقابله با حارث
زماني که عاصم از برکناري خويش آگاه شد با حارث مصالحه کرد. او گفت به هشام بنويسند تا به کتاب خدا و سنت رسول‌الله(ص) عمل کند و اگر نپذيرفت بر ضدش به پاخيزند. اما این نامه به سبب مخالفت یکی از سران لشکر عاصم به نام (یحیی بن حضین) ارسال نشد و در نهایت، عاصم با حارث درگیر شد که نتیجه آن شکست و عقب‌نشینی حارث بود.[۲۷]    
هشام که متوجه خطر شده بود از خالد بن عبدالله قسری، حاکم عراق خواست تا برادرش اسد بن عبدالله را که قبلا از والیان خراسان بود برای سرکوبی حارث به امارت خراسان بگمارد.[۲۸]     حارث در نبرد با اسد بن عبدالله که سپاهی از شام و عراق او را یاری می‌داد و نیز جنگ با اهالی ترمذ، شکست خورد و سرانجام در سال ۱۱۸ هجری، به خاقان [۲۹]     ترک که با اسد در نبرد بود، پناه برد.[۳۰]    
خاقان با همراهی حارث بن سریج در نبرد با سپاه اسد به سال ۱۱۹ هجری، در جوزجان شکست خورد.[۳۱]    
سپس در رجب سال ۱۲۰هجری نصر بن سیّار والی سراسر خراسان شد. وی در سال ۱۲۱ هجری برای نبرد با حارث و ترکان به چاچ لشکر کشید.[۳۲]    
حارث طي چند سال نتوانست اقدام جدي در مبارزه با نصر بن سيار انجام دهد، و تا سال ۱۲۶ در ترکستان اقامت گزید. در سال ۱۲۷ نصر از خلیفه، وليد بن يزيد، برای حارث امان خواست و حارث به خراسان بازگشت.[۳۳]    
در این زمان نصر حکومت خراسان را به حارث پیشنهاد کرد، امّا او نپذیرفت و بر مبارزه با ستم و عمل به کتاب خدا و سنت تأکید ورزید.[۳۴]    
چون مروان بن محمد به حكومت رسيد، يزيد بن عمر بن هبيره را به امارت عراق برگزید. نصر با مروان بيعت كرد و يزيد بن عمر، او را در حكومت خراسان ابقاء نمود. حارث بن سريج که امانی از مروان نداشت به وحشت افتاد و بار دیگر به مخالفت برخاست و از نصر خواست كار امارت خراسان را به شورى واگذارد، نصر سرباز زد.[۳۵]    
سرانجام دو طرف نمایندگانی برگزیدند. در اين هنگام حارث از جهم بن صفوان (از سران جهميه) خواست تا مردم را به سوی خود فراخواند.
جماعت زیادی به او گرويدند و نماینده‌ای نزد نصر فرستادند و از او خواستند كه سلم بن احوز، رئيس شرطه، را تغيير دهد. پس از گفتگو قرار شد چهار تن، يعنى مقاتل بن سليمان و مقاتل بن حيان از جانب نصر و مغيرة بن شعبة الجهضمى و معاذ بن جبله از جانب حارث، امارت سمرقند و طخارستان را به شخص برگزیده‌ی خویش واگذار كنند.[۳۶]    
چندی بعد نصر حکومت ماوراء‌النهر را همراه با سیصد هزار درهم به حارث پیشنهاد کرد، حارث نپذیرفت و اختلافات دیگر بار بالا گرفت و به داوری مقاتل بن حيان و جهم بن صفوان برای تعیین والی رضایت دادند. نمایندگان به حکومت شورایی و کناره‌گیری نصر رای دادند. نصر نپذیرفت و نبردی سخت میان نیروهای حکومتی و حارث درگرفت و حارث در جمادی الاخر ۱۲۸ هجری شکست خورد.[۳۷]    

مناسبات میان حارث و جدیع کرمانی
نصر، برای اتحاد با کرمانی؛ که ميان ازد و ربيعه ياران بسيار داشت و از موافقان حارث بود، نماینده‌ای فرستاد.[۳۸]    
كرمانى پس از گرفتن امان نزد نصر آمد. نصر با او به درشتى سخن گفت. كرمانى به شك افتاد و بازگشت. در اين روز جهم بن صفوان كه با كرمانى بود، اسير و كشته شد. حارث پسر خود حاتم را نزد كرمانى فرستاد و از او يارى خواست. ياران كرمانى گفتند: بگذار تا آن دو دشمن، يك ديگر را از پاى درآورند. اما دو روز بعد كرمانى بر سپاه نصر تاخت و آنان را تار و مار کرد و بر شهر مرو چیره شد.[۳۹]     در این هنگام زمزمه‌های مخالفت یاران حارث از همکاری وی با کرمانی آغاز و متهم به فرو غلتیدن در تعصبات قبیله‌ای و نادیده گرفتن اصل مبارزه برای تحقق عدالت شد.
حارث نیز کرمانی را به سبب ویران کردن خانه‌های مضریان و غارت اموال آنان سخت سرزنش کرد و او را به شورا دعوت کرد. کرمانی مخالفت کرد و اتحادشان از هم گسیخت و حارث در نبردی با جدیع شکست خورد و در ۲۴ رجب سال ۱۲۸ به قتل رسید [۴۰]     و آن عده از یاران حارث که از مهلکه جان به در بردند به هواداران عباسیان پیوستند که اندیشه‌های سیاسی و اجتماعی آنان را با خود نزدیک دیدند.
مهم‌ترين تأثير قیام حارث در خراسان، بر افروختن مخالفت‌ها بر عليه امويان بود. ابومسلم داعي عباسيان با زيرکي ‌خاصي تمام مخالفت‌ها را بر ضد امويان جهت داده، کار ناقص حارث را در براندازي قدرت امويان در خراسان تکميل کرد.
[۴۱]     طبری، محمد بن جریر؛ تاريخ ‌الطبري، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، نشر اساطیر، ج ‌۷، ص ۵۴ - ۵۶ و ابن الأثير، عز الدين أبو الحسن على؛ الكامل في التاريخ، بيروت، دار صادر - دار بيروت، ۱۳۸۵/۱۹۶۵، ج ‌۵، ص ۱۴۷به بعد و ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد؛ ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر، تحقيق خليل شحادة، بيروت، دار الفكر، ط الثانية، ۱۴۰۸/۱۹۸۸، ج ‌۳، ص ۱۰۹.
[۴۲]     الكامل، پیشین، ج ‌۴، ص ۴۶۷ - ۴۶۸.
[۴۳]     ر.ک. تاريخ ‌الطبري، پیشین، ج ‌۷، ص ۵۴ - ۵۶ و تاريخ ‌ابن ‌خلدون، پیشین، ج ‌۳، ص ۱۰۹.
[۴۴]     ر.ک. تاريخ ‌الطبري، پیشین، ج ‌۷، ص ۵۵ - ۵۶.
[۴۵]     ابن کلبی، جمهرة النسب، بیروت، چاپ ناجی حسن، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۶م، ج ۱، ص ۱۹۴ - ۱۹۵، ۲۰۱ و ۲۰۴.
[۴۶]     تاريخ ‌ابن ‌خلدون، پیشین، ج ‌۳، ص ۱۰۹.
[۴۷]     ابو الصيداء صالح بن طريف، از موالى بنى ضبه و ربيع بن عمران التميمى بود که اشرس او را به سمرقند و ديگر بلاد ما وراء النهر فرستاد تا مردم را به اسلام فراخواند. تاريخ‌ ابن ‌خلدون، پیشین، ج ‌۳، ص ۱۱۰ - ۱۰۹.
[۴۸]     تاريخ ‌الطبري، پیشین، ج ‌۷، ص ۵۴ - ۵۶ و تاريخ ‌ابن ‌خلدون، پیشین، ج ‌۳، ص ۱۰۹.
[۴۹]     تاريخ‌ الطبري، ج ‌۷، ص ۵۷ - ۵۸ و تاريخنامه طبرى، گردانيده منسوب به بلعمى، تحقيق محمد روشن، تهران، جلد ۱و۲ سروش، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش، جلد ۳، ۴، ۵ البرز، چاپ ۳، ۱۳۷۳ش، ج ‌۴، ص ۹۴۹ - ۹۵۲ و تاریخ الکامل، پیشین، ج ۵، ص ۱۴۹ - ۱۵۰.
[۵۰]     تاريخ ‌الطبري، پیشین، ج ‌۷، ص ۹۵.
[۵۱]     الذهبى، شمس الدين محمد بن احمد؛ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام، تحقيق عمر عبد السلام تدمرى، بيروت، دار الكتاب العربى، ط الثانية، ۱۴۱۳/۱۹۹۳، ج ‌۷، ص ۳۱۱.
[۵۲]     الكامل، پیشین، ج ‌۵، ص ۱۸۳.
[۵۳]     تاريخ‌ الطبري، پیشین، ج ‌۷، ص ۱۰۰ و تاريخ ‌ابن ‌خلدون، پیشین، ج ‌۳، ص ۱۴۴ و مستوفى قزوينى، حمد الله؛ تاريخ گزيده، تحقيق عبد الحسين نوايى، تهران، امير كبير، چاپ سوم، ۱۳۶۴ش، ص ۲۶۲.
[۵۴]     تاريخ‌ الطبري، پیشین، ج ‌۶، ص ۵۹۸ - ۵۹۹ و تاريخ ‌ابن‌ خلدون، ج ‌۳، ص ۹۹.
[۵۵]     ابن صوفى نسابه‌ (۴۶۶م)، المجدي في أنساب الطالبيين، ‌قم‌، مرعشى نجفى‌، ۱۴۲۲ق، چاپ دوم، ص۵۷۰ و ابن ابى بكر، عماد الدين يحيى عامرى‌ (۸۹۳)؛ بهجة المحافل و بغية الأماثل في تلخيص المعجزات و السير، بيروت، دار صادر، بی تا، ج ‌۱، ص ۱۲۵.
[۵۶]     المقدسى، مطهر بن طاهر؛ البدء و التاريخ، بور سعيد، مكتبة الثقافة الدينية، بى تا، ج ‌۵، ص ۱۴۲ - ۱۴۴ و ابن اثير جزرى‌، ‌النهاية في غريب الحديث و الأثر، قم اسماعيليان‌۱۳۶۷ش، ‌ چاپ چهارم، ج ‌۲، ص ۲۰۶.

[۵۷]     تاريخ ‌الطبري، پیشین، ج ‌۷، ص ۹۴ و الكامل، پیشین، ج ‌۵، ص ۱۸۳.
[۵۸]     تاريخ ‌ابن ‌خلدون، پیشین، ج ‌۳، ص ۱۱۵.
[۵۹]     تاريخ ‌الطبري، همان، ج ‌۷، ص ۹۴ - ۹۵.
[۶۰]     تاریخ الطبری، همان، ج ۵، ص ۴۹۳.
[۶۱]     تاريخ ‌ابن ‌خلدون، پیشین، ج ‌۳، ص ۱۱۵.
[۶۲]     تاريخ ‌الطبري، پیشین، ج ‌۷، ص ۹۵ - ۹۶ و ابن اعثم الكوفى، أبو محمد أحمد؛ كتاب الفتوح، تحقيق على شيرى، بيروت، دارالأضواء، ط الأولى، ۱۴۱۱/۱۹۹۱، ج ‌۸، ص ۲۸۲ و گرديزى، ابو سعيد عبد الحى بن ضحاك ابن محمود؛ تاريخ گرديزى، تحقيق عبد الحى حبيبى، تهران، دنياى كتاب، چاپ اول، ۱۳۶۳ش، ص ۲۵۷.
[۶۳]     طبری، پیشین، ج ۵، ص ۴۹۵ ـ ۴۹۴.
[۶۴]     تاريخ ‌ابن ‌خلدون، پیشین، ج ‌۳، ص ۱۱۵.
[۶۵]     تاريخ ‌الطبري، پیشین، ج ‌۷، ص ۹۶ - ۱۰۰ و ابن الجوزى، أبو الفرج عبد الرحمن بن على بن محمد؛ المنتظم فى تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق محمد عبد القادر عطا و مصطفى عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية، ط الأولى، ۱۴۱۲/۱۹۹۲، ج ‌۷، ص ۱۶۹ و الكامل، پیشین، ج ‌۵، ص ۱۸۴.
[۶۶]     تاريخ‌ ابن ‌خلدون، پیشین، ج ‌۳، ص ۱۱۶.
[۶۷]     تاريخ ‌الطبري، پیشین، ج ‌۷، ص ۹۴ - ۱۰۴.
[۶۸]     ابن خياط، أبو عمرو خليفة؛ تاريخ خليفة بن خياط، تحقيق فواز، بيروت، دار الكتب العلمية، ط الأولى، ۱۴۱۵/۱۹۹۵، ص ۲۲۴ و تاريخ ‌الطبري، پیشین، ج ‌۷، ص ۹۹.
[۶۹]     لقب سلاطین ترک.
[۷۰]     الكامل، پیشین، ج ‌۵، ص ۲۰۲ و تاريخ ‌ابن ‌خلدون، پیشین، ج ‌۳، ص ۱۱۷.
[۷۱]     الكامل، همان، ج ‌۵، ص ۲۰۴ و تاريخ ‌ابن‌ خلدون، همان، ج ‌۳، ص ۱۱۷ - ۱۱۸.
[۷۲]     تاريخ ‌الطبري، پیشین، ج ‌۷، ص ۱۷۴ - ۱۷۷.
[۷۳]     تاريخ ‌الطبري، همان، ج ‌۷، ص ۳۰۹.
[۷۴]     تاريخ ‌الطبري، همان، ج ‌۷، ص ۳۱۰ و الرازى، ابو على مسكويه؛ تجارب‌الأمم، تحقيق ابوالقاسم امامى، تهران، سروش، ط الثانية، ۱۳۷۹ش، ج ‌۳، ص ۲۴۲ - ۲۴۳.
[۷۵]     تاريخ ‌ابن ‌خلدون، پیشین، ج ‌۳، ص ۱۴۴ و المنتظم، پیشین، ج ‌۷، ص ۲۷۹.
[۷۶]     تاريخ ‌الطبري، پیشین، ج ‌۷، ص ۳۳۱ و تاريخ ‌ابن ‌خلدون، همان، ج ‌۳، ص ۱۴۴.
[۷۷]     الكامل، پیشین، ج ‌۵، ص ۳۴۳.
[۷۸]     الدينورى، ابو حنيفه احمد بن داود؛ الأخبار الطوال، تحقيق عبد المنعم عامر مراجعه جمال الدين شيال، قم، منشورات الرضى، ۱۳۶۸ش، ص ۳۵۳.
[۷۹]     تاريخ ‌ابن ‌خلدون، پیشین، ج ‌۳، ص ۱۴۵ و الأعلام، پیشین، ج ‌۲، ص ۱۴۱.
[۸۰]     الكامل، پیشین، ج ‌۵، ص ۳۴۲ - ۳۴۳.
۸ دقیقه



جعبه ابزار