• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

محتوای سوره توبه (خام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



توبه/سوره:نهمين سوره قرآن كريم
سوره برائت به اتفاق همه مفسران مدنى است.[۱]     بعضى آيات ۱۱۳ - ۱۱۴ اين سوره: «ما كانَ لِلنَّبِىِّ والَّذينَ ءامَنوا اَن يَستَغفِروا لِلمُشرِكينَ ...» (توبه: ۱۱۳) را مكّى دانسته اند [۲]     و برخى آيات ۱۲۸ (توبه: ۱۲۸) و آیه ۱۲۹ (توبه: ۱۲۹) :«لَقَد جاءَكُم رَسولٌ مِن اَنفُسِكُم...» (توبه: ۱۲۸) را نيز بر آن افزوده اند [۳]    ؛ ولى اين نظر نادرست است، زيرا
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد ۹، صفحه ۵۹
رواياتى اين آيات را مدنى بلكه آخرين آيات نازل شده بر پيامبر معرفى مى كنند [۴]     و نيز اصل در مكّى و مدنى بودن آيات، ثبت طبيعى آن هاست و اين دو آيه در سوره اى مدنى به ويژه در اواخر آن ثبت شده اند.[۵]    
سوره برائت در ترتيب مصحف، نهمين سوره و برپايه روايات ترتيب نزول، صد و سيزدهمين [۶]     يا صد و چهاردهمين [۷]     سوره نازل شده است. روايات درباره سوره پايانى قرآن سه دسته اند: دسته اى سوره نصر و برخى سوره برائت و بعضى سوره مائده [۸]     را آخرين سوره معرفى كرده اند. مفسران، مفاد دسته سوم را به آخرين سوره نازل شده درباره حلال و حرام، تأويل كرده اند [۹]     و درباره دو دسته اول برخى چنين جمع كرده اند كه سوره نصر از آنجا كه به فتح بشارت مى دهد، قبل از فتح مكه يا در مكّه در سال هشتم هجرى و پيش از سوره برائت نازل شده است، بنابراين آخرين سوره به اعتبار افتتاح سوره، سوره برائت است و سوره نصر آخرين سوره اى است كه كامل بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده است [۱۰]    ؛ امّا بيشتر مفسران با تقويت روايات دسته اول، سوره نصر را آخرين سوره نازل شده دانسته اند.[۱۱]    
براى اين سوره تا ۱۴ اسم ذكر كرده اند [۱۲]     كه نام هاى برائت و توبه مشهورترند.[۱۳]     در بيشتر روايات، مصاحف و تفاسير قديم از اين سوره با نام برائت ياد شده است [۱۴]     كه برگرفته از آيه نخست آن است.[۱۵]     نام «توبه» نيز كه در بعضى روايات، مصاحف و تفاسير قديم ديده مى شود [۱۶]     اخيرا متداول شده، در مصاحف و تفاسير جديد بيشتر اين نام به كار مى رود. وجه نامگذارى اين سوره به توبه، آيات متعدد آن درباره توبه است؛ به ويژه آيات ۱۱۷ ـ ۱۱۸ (توبه: ۱۱۷-۱۱۸) كه درباره توبه خداوند بر پيامبر صلى الله عليه و آله مهاجران و انصار و نيز سه متخلّف از غزوه تبوك است.[۱۷]    
ديگر نام هاى اين سوره كه بيشتر صفتى براى برخى از مضامين مهم آن اند [۱۸]     عبارت اند از «الفاضحة: رسوا كننده»، «المبعثرة: كاونده»، «المنقرة: افشا كننده»، «المثيرة: برانگيزاننده»، «الحافرة: آشكار كننده»، «المدمدمة: نابود كننده»، «المخزية = خوار كننده»، «المشرّدة = پراكننده»، «المنكلة: عذاب كننده»[۱۹]     و «البَحوث: كاونده و پژوهنده»، زيرا رسوا كننده اسرار منافقان، افشاء كننده زشتى هاى آنان و عيان كننده پستى هايشان است و از منافقان بحث مى كند و اسرار پنهان آن ها را از دل هايشان بيرون مى كشد و آنان را خوار و ذليل كرده، وسيله عذاب و هلاكت آن هاست [۲۰]    ، «المقشقشة: رها كننده»، چون هركس را كه به آن ايمان آورد و عمل كند، از نفاق دور مى كند و «سوره العذاب»، زيرا براى عذاب كافران نازل شده است.[۲۱]    
سوره برائت از سوره هاى سبع طوال است و ۱۲۹ آيه و ۲۵۰۵ كلمه دارد.[۲۲]     قرّاى بصرى، شامى و حجازى به ترتيب با وقف بر «بَرى ءٌ مِنَ المُشرِكينَ»، «عَذابا اَليما» و «عادَ وَ ثَمود» هر يك از آيات ۳، ۳۹ و ۷۰ را دو آيه به شمار آورده و عدد آيات سوره را ۱۳۰ آيه گزارش كرده اند.[۲۳]    
درباره پيوند اين سوره با سوره انفال گفته شده است كه سوره انفال درباره عهد و پيمان هاست و سوره برائت درباره نقض پيمان ها [۲۴]     و نيز هر دو سوره از قتال با مشركان سخن مى گويند [۲۵]    ؛ همچنين سوره انفال با دستور به برائت و بيزارى مؤمنان از كافران و مشركان پايان مى يابد و سوره برائت با اعلام بيزارى خدا و رسول صلى الله عليه و آله از مشركان آغاز مى شود.[۲۶]     بعضى نيز افزوده اند كه در سوره انفال مسئله تقسيم غنايم و اختصاص خمس آن به ۵ صنف و در سوره برائت مسئله زكات و صدقات و اختصاص آن به ۸ دسته بيان شده است [۲۷]    ، به هرروى، ارتباط تنگاتنگ اين دو سوره به اندازه اى است كه آن دو را «قرينتين» نام نهاده [۲۸]     و حتى برخى آن ها را يك سوره دانسته اند.[۲۹]    
درباره ۸ آيه از اين سوره ادعاى نسخ شده است؛ ولى محققان آن را رد كرده اند.[۳۰]     اين ادعا درباره ۴ آيه مهم تر درخور بحث است: بعضى گفته اند: آيات «اِلاّ تَنفِروا يُعَذِّبكُم عَذابـًا اَليمـًا... (توبه: ۳۹) و «اِنفِروا خِفافـًا و ثِقالاً...» (توبه: ۴۱) با آيه «و ما كانَ المُؤمِنونَ لِيَنفِروا كافَّةً...» (توبه: ۱۲۲) نسخ شده اند، در حالى كه ظاهر دو آيه وجوب جهاد بر كسانى است كه بدان امر مى شوند و به وجوب جهاد ابتدايى بر همه مسلمانان ربطى ندارد. افزون بر اين، اين مورد تخصيص عام است نه نسخ.[۳۱]    
برخى گفته اند: آيه «عَفَا اللّهُ عَنكَ لِمَ اَذِنتَ لَهُم...» (توبه: ۴۳) با آيه «... فَاِذا استَـَٔنوكَ لِبَعضِ شَأنِهِم فَأذَن لِمَن شِئتَ مِنهُم...» (نور: ۶۲) نسخ شده است؛ امّا در اينجا نيز تعارضى ميان دو آيه نيست، زيرا صريح آيه نخست، منع از اذن خواستن و اذن دادن در مورد منافقين است، پيش از آنكه راستگويان از دروغگويان شناخته شوند؛ اما زمانى كه وضعيت افراد شناخته شده است (آيه سوره نور) اذن خواستن و اذن دادن مجاز دانسته شده است.[۳۲]     به باور عده اى آيه «و ما كانَ لاَِهلِ المَدينَةِ ومَن حَولَهُم مِنَ الاَعرابِ اَن يَتَخَلَّفوا عَن رَسولِ اللّهِ...» (توبه: ۱۲۰) با آيه «و ما كانَ المُؤمِنونَ لِيَنفِروا كافَّةً...» (توبه: ۱۲۲) نسخ شده است؛ ولى چون آيه دوم، قرينه اى متصل براى آيه اول است، نتيجه مفهوم دو آيه وجوب كفايى جهاد است كه در صورت قيام بعضى از مسلمانان به آن از ديگران ساقط مى شود و حكمى نسخ نشده است.[۳۳]    
برائت، تنها سوره قرآن كريم است كه با «بِسمِ اللّه الرَحمنِ الرَّحيمِ» شروع نشده است. احتمالات گوناگونى در بيان علّت ترك بسمله در آغاز اين سوره از جانب مفسران ذكر شده است. فخر رازى ۶ وجه براى آن بر شمرده است [۳۴]    :
۱. بعضى گفته اند: عثمان هنگام گردآورى مصاحف و نوشتن مصحف واحد به دليل مناسبت بسيار ميان دو سوره انفال و برائت و تعيين نكردن پيامبر صلى الله عليه و آله گمان كرد اين دو سوره واحدند و آن دو را بدون بسمله كنار هم نهاد.[۳۵]     اين روايت، گرچه ميان مفسران متقدّم از اهل سنت شهرتى دارد، افزون بر ضعف سند و محتوايش [۳۶]     با مفاد رواياتى كه بر پايه آن ها پيامبر صلى الله عليه و آله مكان هر آيه و سوره را تعيين مى فرمود، ناسازگار است.[۳۷]    
۲. برخى ديگر گفته اند: صحابه در وحدت و عدم وحدت دو سوره انفال و برائت اختلاف كردند، بنابراين براى رعايت معتقدان به وحدت، در آغاز سوره برائت بسمله ننوشتند و براى رعايت پذيرندگان عدم وحدت، ميان دو سوره فاصله گذاشتند.[۳۸]    
۳. طبق روايتى از اُبىّ بن كعب به دليل مناسبت زياد ميان دو سوره انفال و برائت، اصحاب آن دو را يك سوره پنداشتند، پس آن دو را بدون بسمله كنار هم نهادند.[۳۹]    
۴. سوره انفال با دستور به مؤمنان به دوستى با يكديگر و قطع رابطه با كافران پايان گرفته و در ابتداى سوره برائت به بيزارى خدا و رسول صلى الله عليه و آله از كافران تصريح شده، بنابراين بسمله ذكر نشده است تا نشان دهد اين تصريح، عين كلام گذشته است و فاصله گذاشته شد تا علامت تغاير اين دو سوره باشد.[۴۰]    
۵. از آنجا كه خداوند مى دانست در جزء سوره بودن بسمله اختلاف مى شود، امر كرد در آغاز اين سوره بسمله نوشته نشود، تا دانسته شود بسمله جزء هر سوره است و جزء اين سوره نيست.[۴۱]    
۶. امام على عليه السلام فرمود: در آغاز سوره برائت «بِسمِ اللّهِ الرَّحمـنِ الرَّحيم» نازل نشده است، زيرا «بِسمِ اللّهِ الرَّحمـنِ الرَّحيم» براى امان و رحمت است؛ ولى سوره برائت براى برداشتن امان (از مشركان) با شمشير نازل شده است.[۴۲]     در تفاسير شيعه از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه انفال و برائت يك سوره اند [۴۳]    ، حتى برخى براى سازگار كردن اين دو روايت گفته اند: اين دو سوره واحدند، بنابراين در آغاز سوره توبه بسمله نيامده است؛ ولى چون آيات ابتدايى سوره برائت به تنهايى و به منزله يك سوره و نامه براى فرستادن به مكّه نازل شد، توهم گشت آن گونه كه معمولاً در نامه ها مى نويسند، بهتر است اين آيات نيز با بسمله آغاز شوند، پس فرموده حضرت امير عليه السلام براى بر داشتن اين توهم است [۴۴]    ؛ ليكن روايت حضرت على عليه السلام استوارتر و پذيرفته بيشتر مفسران شيعه و سنّى است.[۴۵]    
آيات ابتدايى سوره برائت بخش پايانى نازل شده از اين سوره اند كه پس از غزوه تبوك و پيش از ايام حج سال نهم هجرى فرود آمدند [۴۶]     و وضع بقيه مشركان را مشخص و پيمان هاى آن ها با پيامبر صلى الله عليه و آله را لغو كردند، در حالى كه تا آن زمان مشركان طبق سنن جاهلى خود به حج و طواف مى پرداختند.
مفسران [۴۷]     و مورّخان [۴۸]     تصريح كرده اند كه هنگام نزول اين آيات ابتدا پيامبر صلى الله عليه و آله ابوبكر را فرستاد تا آن ها را در موسم حج بر مردم بخواند؛ اما پس از نزول جبرئيل و وحىِ قدسى «لايؤدّي عنك إلاّ أنت أو رجل منك» (اين مأموريت را كسى انجام نمى دهد مگر خودت يا مردى كه از توست) پيامبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام امر كرد تا آيات را از ابوبكر بگيرد و در مراسم حج به همه مردم ابلاغ كند هرچند جزئيات اين واقعه متفاوت نقل شده اند، اين مأموريت فضيلتى بزرگ و منحصر به فرد براى اميرمؤمنان عليه السلام و انكارناپذير است، زيرا اولاً آن چنان كه برخى [۴۹]     ادّعا كرده اند ابلاغى ساده مانند تبليغ احكام و دستورات دينى نبود كه همه مؤمنان شايسته مى توانند عهده دار آن شوند، بلكه به دلالت جمله وحى، اين ابلاغ از سنخ رسالت هاى ابتدايى بود كه فقط وظيفه پيامبر است و هيچ كس جز او يا كسى كه از اوست شايسته آن نيست.[۵۰]     ثانيا اين گفته برخى مفسران كه سبب برگزيدن على عليه السلام براى اين مأموريت، رعايت رسم عرب بوده است كه لغو پيمان ها بايد به دست خود شخص يا يكى از خويشان او ابلاغ گردد [۵۱]    ، پذيرفتنى نيست، چون گذشته از اينكه اين مأموريت به دستور خداوند بوده است، چنين سنتى اگر از آداب عرب جاهلى بوده، اسلام اكثر اين عادات را نسخ كرده و اگر از رسومى است كه اسلام آن را تأييد كرده غفلت پيامبر از چنين رسمى متصوّر نيست. افزون بر اين، مدركى تاريخى بر وجود چنين رسم و عادتى در عرب وجود ندارد و بر فرض وجود، با آنكه ديگر خويشان حضرت رسول صلى الله عليه و آله آنجا حاضر بودند، ايشان على عليه السلام را براى اين كار برگزيدند [۵۲]    ، حتى طبق بعضى روايات، پيامبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام تصريح فرمود كه اگر تو اين كار را نكنى، خودم بايد عهده دار آن شوم.[۵۳]    
فضاى نزول و غرض سوره:
تقريبا همه مفسران گفته اند كه سوره توبه در سال نهم هجرى نازل شده است.[۵۴]     اگرچه مطابق پاره اى روايات، اين سوره به يكباره بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده است [۵۵]    ، دقّت در محتواى آيات آن درستى عقيده بيشتر مفسران را روشن مى سازد كه همان نزول تدريجى اين سوره در سال نهم هجرى است.[۵۶]     با مراجعه به آيات، روشن مى شود قسمتى از آيات اين سوره پيش از جنگ تبوك، قسمتى به هنگام آمادگى و عزيمت به جنگ و بخشى پس از مراجعت از آن نازل شده اند. آيات ابتدايى سوره نيز قبل از ايام حج سال نهم هجرى فرود آمده اند.[۵۷]     پس از فتح مكّه در سال هشتم هجرى و شكست قدرت قريش و درپى هزيمت سپاه هوازن و ثقيف كه از قبايل قدرتمند جزيرة العرب به شمار مى آمدند، اسلام يگانه قدرت حاكم آنجا شد و حكومت توانمند اسلامى در سراسر شبه جزيره شكل گرفت. [۵۸]    
از سوى ديگر با مسلمان شدن گروه فراوانى از مردم در حالى كه هنوز تربيت ايمانى نيافته بودند، موج جديدى از نفاق در ميان مسلمانان پديد آمد [۵۹]    ؛ به طورى كه در سال نهم هجرى فعاليت منافقان به اوج خود رسيد [۶۰]     و اين اوضاع اجتماعى، قواعد و قوانين جديدى را براى حفظ و گسترش اسلام و اداره حكومت اسلامى مى طلبيد و سوره توبه پاسخى از خداوند به اين نياز بود.[۶۱]     در آيات نخست سوره تا آيه ۲۸ با امر به نبرد با مشركان و قطع پيوند ظاهرى و عاطفى با آنان، به نابودى آنان به هر شكل ممكن و در بخش دوم به جنگ با اهل كتاب فرمان مى دهد و در مورد چگونگى ارتباط با آنان يكى از دو راهِ مسلمان شدن يا جزيه دادن و تحت امان حكومت اسلامى قرار گرفتن را پيش روى آنان مى نهد.
در بخش ديگر با افشاى اسرار و توطئه هاى منافقان به سختگيرى با آنان دستور داده، مؤمنان را از افتادن به ورطه نفاق بر حذر مى دارد و در قسمت پايانى با ذكر دسته بندى موجود ميان مسلمانان از نظر ايمان، همگان را به اطاعت از خدا و رسول صلى الله عليه و آله فرا مى خواند [۶۲]     و همچنين براى تأمين منابع مالى جهت اداره امور اقتصادى جامعه زكات را واجب و موارد مصرف آن را تعيين مى كند.[۶۳]    
مبارزه با موج دنيادوستى و راحت طلبى را نيز كه به شكلى محسوس ميان مسلمانان مدينه نفوذ كرده بود و سبب كندى آنان در امتثال فرمان هاى خدا و رسول صلى الله عليه و آله مى شد، مى توان از اغراض اين سوره به شمار آورد.[۶۴]    
محتواى آيات:
بخش نخست سوره توبه كه روابط مسلمانان با مشركان را محدود مى كند [۶۵]     با اعلام بيزارى خدا و رسول صلى الله عليه و آله از مشركان آغاز مى شود و با برداشتن امان از مشركان عهد شكن كه پيمان صلح حديبيه را شكسته [۶۶]     و مستقيم يا غير مستقيم با مسلمانان به جنگ پرداخته بودند، از روز دهم ذى حجّه [۶۷]     ۴ ماه مهلت مى دهد تا توبه كنند و ايمان آورند؛ ولى به مشركان وفادار به پيمان در صورت مدّت دار بودن پيمانشان [۶۸]     تا پايان مدّت آن پيمان مهلت مى دهد. از سويى پيامبر صلى الله عليه و آله را موظف مى كند كه اگر مشركى به او پناهنده شد تا از تعاليم اسلام آگاه شود، به وى پناه دهد تا كلام خدا را بشنود و سپس تا رساندن به وطنش امان دهد.[۶۹]    
علل اين حكم شديد را اين گونه بيان كرده كه مشركان بعد از نقض پيمان خود ديگر عهدى نزد خدا و رسول صلى الله عليه و آله ندارند و گر چه با چرب زبانى براى راضى كردن شما مى كوشند، در باطن از شما بيزارند و اگر بر شما چيره شوند، هيچ گونه رابطه خويشاوندى يا پيمان را مراعات نمى كنند.
در ادامه حق آباد كردن مسجدالحرام را از مشركان سلب كرده، تنها مؤمنان را شايسته اين كار مى داند و كارهايى چون آب دادن به حاجيان و تعمير مسجد الحرام را كه افتخارى بزرگ در ميان عرب و در انحصار عده اى خاص بود [۷۰]     بدون روح ايمان، بى ارزش مى داند و مقايسه چنين اعمالى را با ايمان و جهاد در راه خدا مردود مى شمارد [۷۱]    .
در آيات بعدى، پس از برحذر داشتن مؤمنان از محبّت به پدران و برادران كافرشان و ترجيح خانواده، قبيله، اموال، تجارت و خانه خود بر خدا و رسول و جهاد در راه خدا، يارى خداوند به آنان در موارد متعدد از جمله غزوه حنين را به ايشان يادآورى مى كند؛ زمانى كه مسلمانان با نخستين حمله دشمن و شكست مقدمه سپاه اسلام فرار كردند [۷۲]     اما خداى متعالى آرامش قلبى و امدادهاى غيبى خويش را بر پيامبر صلى الله عليه و آله و مؤمنان وفادار به او نازل كرد [۷۳]     و مسلمانان فرارى با شنيدن نداى منادى پيامبر صلى الله عليه و آله به ميدان نبرد بازگشته، كافران را شكست دادند.[۷۴]     در پايان اين بخش ضمن پليد شمردن كافران، ورود مشركان را به مسجد الحرام ممنوع اعلام مى كند و بدين ترتيب سخن را درباره مشركان به پايان مى برد.
در بخش دوم سوره به بيان چگونگى رابطه با اهل كتاب پرداخته، سه راه اسلام آوردن، تن به جنگ دادن يا جزيه دادن را پيش روى آنان مى نهد.[۷۵]     از علل اين حكم با عناوين عدم ايمان به خدا و روز جزا، حرام نكردن حرام خدا و رسول يا رسولان او [۷۶]     و پيروى نكردن از دين حق (اسلام) ياد مى كند.[۷۷]    
در توضيح اين علل، برخى از انحرافات بزرگ اعتقادى و عملى آنان [۷۸]     را برمى شمرد: يهود «عُزَير» را و نصارا «مسيح» را پسر خدا مى خوانند و دانشمندان و راهبان را ارباب خود قرار داده، چشم و گوش بسته از آنان فرمان مى برند و بسيارى از دانشمندان يهود و راهبان مسيحى به گردآورى و ذخيره سازى اموال به صورت گنج هاى طلا و نقره پرداخته، با انفاق نكردن آن ها نظام اقتصادى جامعه را مختل مى كنند [۷۹]     اما همين گنجها، مايه عذاب آنان در آخرت خواهد شد.
در ادامه در دو آيه با تأكيد بر اينكه مطابق با نظام آفرينش [۸۰]    ، هر سال ۱۲ ماه است، سنتى را كه اعراب از حضرت ابراهيم عليه السلام به ارث برده بودند و ۴ ماه ذيقعده، ذيحجّه، محرم و رجب را ماه هاى حرام نام نهاده و جنگ و خون ريزى در آن ها را ممنوع كرده بودند [۸۱]    ، تأييد و تثبيت مى كند و در ضمن به نكوهش از سنت جاهلى «نسى ء» پرداخته، آن را موجب زيادتى در كفر مى شمارد.
مراد از «نسئ» در آيه به تأخير انداختن ماه هاى حرام است [۸۲]     كه اعراب جاهلى براى رفع ممنوعيت جنگ و غارت در سه ماه متوالى حرام، حرمت ماه محرّم به ماه بعدى منتقل كرده، به جنگ و غارت مى پرداختند، تا هم به منافع خود دست يابند و هم سنت قومى خود را نگه دارند [۸۳]    
در چهارمين بخش سوره كه طولانى ترين قسمت است، ضمن بيان احوال، صفات و ويژگى هاى منافقان و افشاى توطئه ها و اسرارشان چگونگى رفتار با آن ها را بيان مى كند.[۸۴]     ابتدا مسلمانان را به سبب كُندى در حركت براى غزوه تبوك و ترجيح حيات بى ارزش دنيا بر آخرت سرزنش كرده، پس از دستور عمومى براى كوچ، به آنان در صورت ادامه اين وضع عذاب را وعده و يارى پيامبر به دست قومى ديگر را نويد مى دهد و خداى والا را ياور هميشگى پيامبر مى خواند و براى نمونه نصرت خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله در جريان هجرت از مكّه به مدينه، پنهان شدن حضرت در غار ثور نزول آرامش بر قلب پيامبر، امداد پيامبر صلى الله عليه و آله با جنود نامرئى و برترى سخن خداى متعالى (يارى پيامبر و سيطره دين او) بر نقشه كافران (قتل پيامبر و برچيدن دين) را ياد آوردى مى كند.[۸۵]    
پس از اين يادآورى، در مقابل مؤمنانى كه مشتاقانه با جان و مال خود به جهاد مى شتابند، منافقان را افرادى سود جود مى نامد كه به دليل سختى سفر و دورى مسافت با بهانه جويى هاى مختلف از جهاد سرپيچى مى ورزند سپس آن ها را به جهت وجود شك و ترديد در قلبشان منشأ اختلاف، فتنه انگيزى و جاسوسى در صفوف مسلمانان معرفى مى كند.
آن گاه برخى منافقان را كه به بهانه مشقّت جنگ [۸۶]     يا به گناه افتادن [۸۷]     براى ترك جهاد اذن مى خواستند، توبيخ مى كند و آنان را سقوط كرده در فتنه و دوزخ خوانده [۸۸]    ، سپس پيامبر را از شگفتى در برابر زيادى اموال و فرزندان آنان برحذر مى دارد و ثروت و فرزندان آنان را مايه عذاب آن ها در دنيا و بيرون رفتن جانشان در حال كفر معرفى مى كند.[۸۹]    
منافقان را در باطن كافر و اظهار اسلام و ايمانشان را از روى ترس مى داند و گروهى از آنان را كه به پيامبر به دليل تقسيم زكات و صدقات بين فقرا خرده مى گرفتند ملامت مى كند.[۹۰]    
در ادامه به افشاى توطئه گروهى از منافقان براى كشتن رسول خدا صلى الله عليه و آله در بازگشت از غزوه تبوك [۹۱]     پرداخته، با اشاره به ترس آنان از نزول سوره اى كه اسرارشان را فاش كند، عذرتراشى آن ها و پوزش خواهى شان را بيهوده مى خواند؛ آن گاه منافقان را جامعه اى واحد به شمار مى آورد [۹۲]     و از ويژگى هاى عمومى آنان با عناوين «امر به منكر، نهى از معروف، خود دارى از انفاق، فراموش كردن خدا و فسق» ياد كرده، ضمن تشبيه ايشان به اقوام كافر گذشته مانند قوم نوح، عاد، ثمود، قوم ابراهيم، اصحاب مدين و قوم لوط كه با وجود قدرت، اموال و اولاد بيشتر بر اثر نافرمانى خداوند گرفتار عذاب الهى شدند، آنان را نيز به عذاب ابدى تهديد مى كند.
در مقابل، مؤمنان را جامعه اى ديگر دانسته [۹۳]    ، از ويژگى هاى عمومى ايشان با عناوين «امر به معروف، نهى از منكر، اقامه نماز، پرداخت زكات و اطاعت از خدا و رسول» ياد مى كند و به آنان بهشت جاويدان و رضوان خداوند را وعده مى دهد. سپس به پيامبر صلى الله عليه و آله فرمان جهاد و سختگيرى بر منافقان را داده، به سخنان كفرآميز و كفر باطنى و توطئه نافرجام آن ها ضد او اشاره مى كند [۹۴]     و به آن ها وعده عذاب مى دهد، هرچند راه توبه را نيز به رويشان باز مى گذارد.
در پنجمين بخش از سوره به تبيين اصناف موجود ميان مسلمانان از نظر شدت و ضعف ايمان مى پردازد [۹۵]    ؛ ابتدا كفر و نفاق اعراب باديه نشين را به سبب دورى آنان از تمدن [۹۶]     بيش از ساير منافقان دانسته، آنان را به جهت خسارت دانستن انفاق و بدخواهى نسبت به مؤمنان مذمت مى كند و در مقابل، گروهى ديگر از ايشان را به ايمان و انفاقشان مى ستايد. سپس مسلمانان را به ۴ گروه قسمت مى كند: گروهى مؤمنان راستين اند كه
شامل بعضى از مهاجران و انصار نخستين قبل از جنگ بدر [۹۷]     و مؤمنانى مى شود كه به نيكويى از ايشان پيروى كردند. اينان از خدا خشنود و مورد رضايت خدا و شايسته بهشت اند. گروه دوم منافقانى هستند كه به نفاق خو كرده، سزاوار عذابى دوباره اند. گروه سوم آنان اند كه اعمالشان آميخته اى از نيك و بد است؛ امّا به گناه خويش اعتراف دارند، پس اميد است كه خداوند از ايشان در گذرد. چهارمين گروه آن هايند كه در برزخى ميان نيكوكاران و بدكاران گرفتارند و عاقبتشان اعم از عذاب يا مغفرت، بسته به اراده خداى والاست.[۹۸]    
در آيات پسين، پيامبر را به گرفتن زكات از مسلمانان و دعا كردن بر ايشان فرمان مى دهد و زكات را سبب پاكيزگى قلب ها و پر بركت شدن اموالشان [۹۹]     و دعاى پيامبر را مايه آرامش ايشان مى داند. سپس براى ترغيب مردم به زكات دادن، خداوند را گيرنده صدقات و زكات آنان [۱۰۰]     و خدا، رسول و مؤمنان را شاهد اعمال نيك آن ها معرفى مى كند.
در ادامه توطئه گروهى از منافقان را افشا مى كند كه مسجد ضرار را ساخته، آن را پايگاه ايجاد تفرقه ميان مسلمانان و ترويج كفر و نفاق كرده بودند [۱۰۱]     و در پوشش كار خير به دسيسه ضدّ مسلمانان پرداخته و بنا بر روايات سبب نزول، در انتظار ابوعامر راهب بودند كه قرار بود با لشكرى از روم به سوى آن ها بيايد و به كمك آنان پيامبر را از مدينه بيرون كنند.[۱۰۲]     پيامبر صلى الله عليه و آله را از نماز خواندن در آن مسجد باز مى دارد.[۱۰۳]    
بخش پايانى سوره توبه بيانگر حدود تكاليف مسلمانان درباره جهاد و لزوم اطاعت از خدا و رسول و دورى از مشركان است.[۱۰۴]     نخست بهاى جهاد و كشته شدن در راه خدا را بهشت قرار داده، مؤمنان را به توبه، عبادت، ستايش خدا، روزه دارى [۱۰۵]    ، ركوع، سجود، امر به معروف و نهى از منكر و حفظ حدود الهى مى ستايد. سپس مؤمنان را از استغفار براى خويشان مشرك خود بعد از آنكه دانسته اند آنان اهل دوزخ اند، نهى مى كند و استغفار ابراهيم عليه السلام براى پدر خوانده اش را به سبب وعده اى مى داند كه ابراهيم عليه السلام به او پيش از روشن شدن عداوتش با خدا داده بود.
درباره سبب نزول اين آيات ۱۱۳ - ۱۱۴، (توبه: ۱۱۳-۱۱۴) سه دسته روايت هست كه مايه اختلاف ديدگاه مفسران در اين مورد شده است [۱۰۶]    : بعضى از مفسران اهل سنت معتقدند اين دو آيه هنگام وفات ابوطالب پس از آنكه پيامبر صلى الله عليه و آله قصد استغفار براى او داشت نازل شدند [۱۰۷]    ؛ ولى اين نظر صحيح نيست؛ به دليل ترديدناپذير بودن ايمان ابوطالب، به ادله اى از جمله دلالت صريح احاديث فراوان از ائمه اهل بيت عليهم السلام [۱۰۸]    ، دلالت ضمنى و بعضا صريح روايات فراوانى از اهل سنت، به ويژه آنچه درباره حمايت هاى بى دريغ وى از پيامبر صلى الله عليه و آله در برابر قريش نقل شده است [۱۰۹]     و مضمون اشعارى كه از طرق صحيح به وى منتسب است [۱۱۰]     و نيز با در نظر گرفتن ناسازگارى زمان آن با زمان نزول آيه يعنى سال نهم هجرى [۱۱۱]     و مردود بودن قاعده تكرار نزول [۱۱۲]     كه از جانب بعضى براى توجيه اين مشكل مطرح شده است.[۱۱۳]    
گروهى ديگر گفته اند: آيه زمانى نازل شد كه پيامبر هنگام زيارت مزار مادرش آمنه عليهاالسلام در عمره حديبيه در سال هفتم هجرى [۱۱۴]     يا فتح مكّه در سال هشتم هجرى [۱۱۵]     يا بازگشت از غزوه تبوك در سال نهم هجرى، مى خواست براى مادر خويش استغفار كند.[۱۱۶]     اين ديدگاه را نيز مفسران شيعه و بسيارى از محقّقان اهل سنت نپذيرفته اند [۱۱۷]    ، زيرا افزون بر تشتت زمانى وضعف اين دسته از روايات، ايمان والدين پيامبر صلى الله عليه و آله به استناد روايات صحيح از شيعه و اهل سنت قطعى است.[۱۱۸]    
نظر صحيح در سبب نزول آيات ياد شده آن است كه گروهى از مسلمانان براى مردگان مشرك خود استغفار مى كردند و در برابر نهى ديگران، به استغفار ابراهيم عليه السلام براى پدر خوانده اش احتجاج مى كردند، تا جايى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله نيز خواهان استغفار بودند، پس اين دو آيه نازل شد و آنان را از اين عمل بازداشت.[۱۱۹]    
در ادامه آيات با تأكيد بر مالكيت مطلق خداوند بر جهان هستى و مرگ و حيات، ضمن اشاره به بازگشت خداوند با رحمت [۱۲۰]     بر پيامبر و مهاجران و انصار كه به هنگام سختى از او پيروى كردند، از قبول توبه سه نفر از متخلفان از غزوه تبوك يعنى كعب بن مالك، مرارة بن ربيع و هلال بن اميه [۱۲۱]     خبر مى دهد كه نه از روى نفاق بلكه به جهت سستى و سهل انگارى در جهاد شركت نكردند و سپس پشيمان شدند و توبه كردند.
در آيه ۱۱۹ كه به «آيه صادقين» معروف است، همه مؤمنان را به تقوا و پيروى از صادقان در گفتار و رفتار فرا مى خواند.[۱۲۲]     برپايه روايات بسيارى از شيعه مراد از صادقين، پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام اويند.[۱۲۳]     رواياتى از اهل سنت نيز صادقين را على بن ابى طالب عليه السلام خوانده اند.[۱۲۴]     سپس اهل مدينه و اطراف آن را از همراهى نكردن پيامبر صلى الله عليه و آله در جنگ ها برحذر داشته، مى فرمايد: خداوند به آنان در برابر هر سختى كه در راه خدا متحمل مى شوند و نيز هر انفاقى كه در راه او مى كنند پاداش مى دهد و با تأكيد بر لزوم هجرت گروهى از مؤمنان ساير شهرها به مدينه براى فرا گرفتن معارف دينى از پيامبر صلى الله عليه و آله و انتقال آن ها به قوم خود و انذار آن ها، مجددا به جهاد و خشونت با كافران فرمان مى دهد تا مسلمانان را سرسخت و باصلابت بيابند.
باز به گفت و گو از منافقان پرداخته، ضمن تصوير حالت شك و ترديد ايشان به هنگام نزول آيات قرآن، فرود آمدن قرآن را سبب ازدياد ايمان مؤمنان و گمراهى بيش از پيش منافقان مى خواند و سرانجام در پايان سوره براى تأكيد سفارش به اطاعت از رسول خدا صلى الله عليه و آله او را چنين وصف مى كند كه پيامبرى همنوع شماست و از خسارت و نابودى شما رنج مى برد و در خيرخواهى برايتان و در نجات شما، چه مؤمن و چه غير مؤمن، حريص است و در خصوص مؤمنان، مهربان [۱۲۵]    ؛ آن گاه با توصيه پيامبر به توكل بر خداوند در امر هدايت مردم [۱۲۶]     سوره را پايان مى دهد.
آيات مشهور و داراى نام اين سوره عبارت اند از آيه سيف [۱۲۷]     يا قتال [۱۲۸]     (توبه: ۵)، آيه سقاية الحاج [۱۲۹]     (توبه: ۱۹)، آيه نجاسة المشركين [۱۳۰]     (توبه: ۲۸)، آيه جزيه [۱۳۱]     (توبه: ۲۹)، آيه كنز [۱۳۲]     (توبه: ۳۴)، آيه غار [۱۳۳]     (توبه: ۴۰)، آيه زكات [۱۳۴]     يا صدقات [۱۳۵]     يا صدقه [۱۳۶]     (توبه: ۶۰)، آيه اُذُن [۱۳۷]     (توبه: ۶۱)، آيه سابقون [۱۳۸]     (توبه: ۱۰۰)، آيه صادقين [۱۳۹]     (توبه: ۱۱۹) و آيه نفر [۱۴۰]    .(توبه: ۱۲۲)
فضيلت سوره توبه:
امام صادق عليه السلام فرمود: هركس سوره هاى انفال و برائت را در هر ماه بخواند، هيچ گاه نفاق در قلب او نفوذ نمى كند و از شيعيان حقيقى اميرمؤمنان عليه السلام خواهد بود و در روز قيامت تا زمان فراغت مردم از حساب، از نعمت هاى بهشتى مى خورد.[۱۴۱]    

فهرست مندرجات

۱ - منابع


الاتقان، السيوطى (م. ۹۱۱ ق.)، بيروت، دار الكتب العلمية، ۱۴۰۷ ق؛ احكام القرآن، ابن العربى (م. ۵۴۳ ق.)، به كوشش البجاوى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ اسباب النزول، الواحدى (م. ۴۶۸ ق.)، به كوشش ايمن صالح، قاهرة، دارالحديث؛ اسنى المطالب، احمد زينى دحلان، قاهرة، ۱۳۲۳ ق؛ بحارالانوار، المجلسى (م. ۱۱۱۰ ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، ۱۴۰۳ ق؛ البداية والنهايه، ابن كثير (م. ۷۷۴ ق.)، بيروت، مكتبة المعارف؛ البرهان فى تفسير القرآن، البحرانى (م. ۱۱۰۷ ق.)، قم، البعثة، ۱۴۱۵ ق؛ البرهان فى علوم القرآن، الزركشى (م. ۷۹۴ ق.)، به كوشش مرعشلى، بيروت، دار المعرفة، ۱۴۱۵ ق؛ البيان فى تفسير القرآن، الخوئى (م. ۱۴۱۳ ق.)، انوارالهدى، ۱۴۰۱ ق؛ تاريخ قرآن، محمود راميار، تهران، اميركبير، ۱۳۴۶ ش؛ تاريخ اليعقوبى، احمد بن يعقوب (م. ۲۹۲ ق.)، بيروت، دارصادر، ۱۴۱۵ ق؛ تفسير التحرير والتنوير، ابن عاشور (م. ۱۳۹۳ ق.)، مؤسسة التاريخ؛ تفسير روح البيان، بروسوى (م. ۱۱۳۷ ق.)، بيروت، دار الفكر؛ تفسير الصافى، الفيض الكاشانى (م. ۱۰۹۱ ق.)، بيروت، اعلمى، ۱۴۰۲ ق؛ تفسير العياشى، العياشى (م. ۳۲۰ ق.)، به كوشش رسولى محلاّتى، تهران، المكتبة العلمية الاسلاميه؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير (م. ۷۷۴ ق.)، به كوشش مرعشلى، بيروت، دار المعرفة، ۱۴۰۹ ق؛ تفسير القمى، القمى (م. ۳۰۷ ق.)، به كوشش الجزايرى، لبنان، دارالسرور، ۱۴۱۱ ق؛ التفسير الكبير، الفخر الرازى (م. ۶۰۶ ق.)، قم، دفتر تبليغات، ۱۴۱۳ ق؛ تفسير كنزالدقائق، المشهدى، (م. ۱۱۲۵ ق.)، به كوشش درگاهى، تهران، وزارت ارشاد، ۱۴۱۱ ق؛ تفسير مقاتل بن سليمان، عبدالله محمود شحاته، بيروت، التاريخ العربى، ۱۴۲۳ ق؛ تفسير المنار، رشيد رضا (م. ۱۳۵۴ ق.)، قاهرة، دارالمنار، ۱۳۷۳ ق؛ التفسير المنير، وهبة الزحيلى، بيروت، دار الفكر المعاصر، ۱۴۱۱ ق؛ تفسير نمونه، مكارم شيرازى و ديگران، تهران، دار الكتب الاسلامية، ۱۳۷۵ ش؛ التمهيد فى علوم القرآن، معرفت، قم، نشر اسلامى، ۱۴۱۱ ق؛ تناسق الدرر فى تناسب السور، السيوطى (م. ۹۱۱ ق.)، به كوشش عبدالقادر احمد عطا، اول، بيروت، دار الكتب العلميه، ۱۴۰۶ ق؛ ثواب الاعمال، الصدوق (م. ۳۸۱ ق.)، قم، منشورات الرضى، ۱۳۶۸ ش؛ جامع البيان، الطبرى (م. ۳۱۰ ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت، دار الفكر، ۱۴۱۵ ق؛ الجامع لاحكام القرآن، القرطبى (م. ۶۷۱ ق.)، بيروت، دار الكتب العلمية، ۱۴۱۷ ق؛ جمال القراء، على بن محمد السخاوى (م. ۶۴۳ ق.)، به كوشش الزبيدى، بيروت، دارالبلاغة، ۱۴۱۳ ق؛ الدرالمنثور، السيوطى (م. ۹۱۱ ق.)، بيروت، دار الفكر، ۱۴۱۴ ق؛ الذريعة الى تصانيف الشيعه، آقابزرگ تهرانى (م. ۱۳۸۹ ق.)، بيروت، دارالاضواء، ۱۴۰۳ ق؛ روح المعانى، الآلوسى (م. ۱۲۷۰ ق.)، به كوشش محمد حسين، بيروت، دار الفكر، ۱۴۱۷ ق؛ سبيل النجاة فى تتمة المراجعات، حسين الراضى، بيروت، ۱۴۰۲ ق؛ السيره النبويه، ابن هشام (م. ۸ - ۲۱۳ ق.)، به كوشش مصطفى السقاء و ديگران، بيروت، دارالمعرفه؛ شواهد التنزيل، الحاكم الحسكانى، (م. ۵۰۶ ق.)، به كوشش محمودى، تهران، وزارت ارشاد، ۱۴۱۱ ق؛ الصحيح من سيره النبى صلى الله عليه و آله ، جعفر مرتضى العاملى، بيروت، دارالسيرة، ۱۴۱۴ ق؛ فى ظلال القرآن، سيد قطب (م. ۱۳۸۶ ق.)، القاهرة، دار الشروق، ۱۴۰۰ ق؛ الكافى، الكلينى (م. ۳۲۹ ق.)، به كوشش غفارى، تهران، دار الكتب الاسلامية، ۱۳۷۵ ش؛ الكشاف، الزمخشرى (م. ۵۳۸ ق.)، قم، بلاغت، ۱۴۱۵ ق؛ كفاية الاصول، محمد كاظم الخراسانى (م. ۱۳۲۹ ق.)، قم، آل البيت عليهم السلام لاحياءالتراث، ۱۴۱۷ ق؛ مجمع البيان، الطبرسى (م. ۵۴۸ ق.)، بيروت، دار المعرفة، ۱۴۰۶ ق؛ محاسن التأويل، القاسمى (م. ۱۳۳۲ ق.)، به كوشش محمد فؤاد، بيروت، دار الفكر، ۱۳۹۸ ق؛ المعجم الاحصائى، محمود روحانى، مشهد، آستان قدس رضوى، ۱۳۶۶ ش؛ المنتظم، ابن الجوزى (م. ۵۹۷ ق.)، به كوشش نعيم زر زور، بيروت، دار الكتب العلمية، ۱۴۱۲ق؛ الميزان، الطباطبايى (م. ۱۴۰۲ ق.)، بيروت، اعلمى، ۱۳۹۳ ق؛ ناسخ القرآن و منسوخه، ابن الجوزى (م. ۵۹۷ ق.)، به كوشش حسين سليم، دمشق، دارالثقافة العربية، ۱۴۱۱ ق؛ نهج الحق و كشف الصدق، العلامة الحلى (م. ۷۲۶ ق.)، به كوشش الحسنى ارموى، قم، دارالهجرة، ۱۴۰۷ ق.
[۱۴۲]     مجمع البيان، ج ۵، ص ۳؛ البرهان فى علوم القرآن، ج ۱، ص ۲۸۱؛ الاتقان، ج ۱، ص ۲۹ - ۳۲.
[۱۴۳]     الاتقان، ج ۱، ص ۴۴؛ التفسير الكبير، ج ۱۶، ص ۲۰۸.
[۱۴۴]     البرهان فى علوم القرآن، ج ۱، ص ۲۹۰؛ الاتقان، ج ۱، ص ۴۴.
[۱۴۵]     الاتقان، ج ۱، ص ۴۴؛ الاتقان، ج ۱، ص ۸۸؛ التهميد، ج ۱، ص ۲۳۲؛ تفسير المنار، ج ۱۰، ص ۱۴۵ - ۱۴۶.
[۱۴۶]     التمهيد، ج ۱، ص ۲۳۲.
[۱۴۷]     البرهان فى علوم القرآن، ج ۱، ص ۲۸۱.
[۱۴۸]     الاتقان، ج ۱، ص ۳۰؛ الاتقان، ج ۱، ص ۳۲؛ التهميد، ج ۱، ص ۱۳۸؛ التحرير و التنوير، ج ۱۰، ص ۹۷.
[۱۴۹]     الاتقان، ج ۱، ص ۸۹.
[۱۵۰]     البرهان فى علوم القرآن، ج ۱، ص ۲۸۲؛ البرهان فى علوم القرآن، ج ۱، ص ۲۹۷؛ الاتقان، ج ۱، ص ۵۹ - ۶۰؛ تاريخ قرآن، ص ۵۹۳ - ۵۹۴.
[۱۵۱]     التمهيد، ج ۱، ص ۱۲۸.
[۱۵۲]     البرهان، ج ۱، ص ۶۹؛ تاريخ قرآن، ص ۵۹۴.
[۱۵۳]     الاتقان، ج ۱، ص ۱۷۲ - ۱۷۳؛ روح المعانى، ج ۱۰، ص ۶۰۵۹؛ التحرير والتنوير، ج ۱۰، ص ۹۵ - ۹۷.
[۱۵۴]     التحرير والتنوير، ج ۱۰، ص ۹۵؛ تفسير المنار، ج ۱۰، ص ۱۴۶.
[۱۵۵]     التحرير والتنوير، ج ۱۰، ص ۹۵.
[۱۵۶]     مجمع البيان، ج ۵، ص ۳.
[۱۵۷]     التحرير و التنوير، ج ۱۰، ص ۹۵.
[۱۵۸]     التحرير و التنوير، ج ۱۰، ص ۹۵؛ مجمع البيان، ج ۵، ص ۳؛ روح المعانى، ج ۱۰، ص ۵۹.
[۱۵۹]     تفسير المنار، ج ۱۰، ص ۱۴۶.
[۱۶۰]     الكشاف، ج ۲، ص ۲۴۱.
[۱۶۱]     المنير، ج ۱۰، ص ۹۱؛ تفسير قاسمى، ج ۸، ص ۱۲۱.
[۱۶۲]     الاتقان، ج ۱، ص ۱۷۲ - ۱۷۳؛ التفسير الكبير، ج ۱۵، ص ۲۱۵؛ روح المعانى، ج ۱۰، ص ۵۹.
[۱۶۳]     المعجم الاحصائى، ج ۱، ص ۳۱۳.
[۱۶۴]     مجمع البيان، ج ۵، ص ۳؛ جمال القراء، ج ۱، ص ۴۴۰ - ۴۴۱.
[۱۶۵]     روح المعانى، ج ۱۰، ص ۶۰؛ تفسير المنار، ج ۱۰، ص ۱۴۸.
[۱۶۶]     تناسق الدرر، ص ۹۰؛ تفسير المنار، ج ۱۰، ص ۱۴۸.
[۱۶۷]     مجمع البيان، ج ۵، ص ۴؛ التفسير الكبير، ج ۱۵، ص ۲۱۶.
[۱۶۸]     تناسق الدرر، ص ۹۳؛ روح المعانى، ج ۱۰، ص ۶۰.
[۱۶۹]     مجمع البيان، ج ۵، ص ۴؛ الكشاف، ج ۲، ص ۲۴۱.
[۱۷۰]     الكشاف، ج ۲، ص ۲۴۲.
[۱۷۱]     جمال القراء، ج ۲، ص ۶۵ - ۷۱؛ التمهيد، ج ۲، ص ۳۵۴ - ۳۵۸.
[۱۷۲]     البيان، ص ۳۵۶ - ۳۵۷؛ التمهيد، ج ۲، ص ۳۵۶.
[۱۷۳]     البيان، ص ۳۵۷ ـ ۳۵۸.
[۱۷۴]     البيان، ص ۳۵۸.
[۱۷۵]     التفسير الكبير، ج ۱۵، ص ۲۱۵ - ۲۱۶.
[۱۷۶]     همان؛ مجمع البيان، ج ۵، ص ۴.
[۱۷۷]     تاريخ قرآن، ص ۴۲۹.
[۱۷۸]     مجمع البيان، ج ۵، ص ۴؛ التفسير الكبير، ج ۱۵، ص ۲۱۵ - ۲۱۶.
[۱۷۹]     الكشاف، ج ۲، ص ۲۴۲؛ التفسير الكبير، ج ۱۵، ص ۲۱۶؛ روح المعانى، ص ۱۰، ص ۶۰ - ۶۱.
[۱۸۰]     الكشاف، ج ۲، ص ۲۴۱؛ التفسير الكبير، ج ۱۵، ص ۲۱۶.
[۱۸۱]     التفسير الكبير، ج ۱۵، ص ۲۱۶.
[۱۸۲]     التفسیر الكبير، ج ۱۵، ص ۲۱۷.
[۱۸۳]     التفسیر الكبير، ج ۱۵، ص ۲۱۶ - ۲۱۷؛ مجمع البيان، ج ۵، ص ۴؛ روح المعانى، ج ۱۰، ص ۶۱.
[۱۸۴]     تفسير عياشى، ج ۲، ص ۷۳؛ الصافى، ج ۲، ص ۳۱۸.
[۱۸۵]     كنز الدقائق، ج ۴، ص ۳۸۸.
[۱۸۶]     روح المعانى، ج ۱۰، ص ۶۱؛ تاريخ قرآن، ص ۴۳۰.
[۱۸۷]     كنز الدقائق، ج ۵، ص ۳۸۹؛ التحرير و التنوير، ج ۱۰، ص ۹۸ - ۹۹.
[۱۸۸]     تفسير مقاتل، ج ۲، ص ۱۵۴ - ۱۵۵؛ مجمع البيان، ج ۵، ص ۶؛ الدرالمنثور، ج ۴، ص ۱۲۲ - ۱۲۵.
[۱۸۹]     السيرة النبويه، ج ۲، ص ۵۴۵؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۴۹۲؛ انساب الاشراف، ج ۲، ص ۳۸۴؛ البداية والنهايه، ج ۵، ص ۳۸.
[۱۹۰]     تفسير المنار، ج ۱۰، ص ۱۶۱.
[۱۹۱]     الميزان، ج ۹، ص ۱۷۰؛ الميزان، ج ۹، ص ۱۷۳.
[۱۹۲]     الكشاف، ج ۲، ص ۲۴۴؛ تفسير المنار، ج ۱۰، ص ۱۵۵.
[۱۹۳]     الميزان، ج ۹، ص ۱۷۰ - ۱۷۱.
[۱۹۴]     تفسير عياشى، ج ۲، ص ۷۵؛ الدرالمنثور، ج ۴، ص ۱۲۵؛ الميزان، ج ۹، ص ۱۶۶.
[۱۹۵]     مجمع البيان، ج ۵، ص ۳.
[۱۹۶]     مجمع البيان، ج ۵، ص ۴.
[۱۹۷]     فى ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۵۶۴.
[۱۹۸]     فى ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۵۶۴ - ۱۵۶۵.
[۱۹۹]     فى ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۵۷۶.
[۲۰۰]     فى ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۵۷۶.
[۲۰۱]     فى ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۵۷۸ - ۱۵۷۹.
[۲۰۲]     فى ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۵۶۴، ۱۵۷۰.
[۲۰۳]     فى ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۵۶۵ - ۱۵۷۰.
[۲۰۴]     نمونه، ج ۷، ص ۲۷۳.
[۲۰۵]     روح المعانى، ج ۱۰، ص ۱۳۸.
[۲۰۶]     فى ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۵۶۵.
[۲۰۷]     فى ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۵۸۶؛ فى ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۵۸۸ - ۱۵۸۹.
[۲۰۸]     فى ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۶۰۱؛ مجمع البيان، ج ۵، ص ۵؛ الميزان، ج ۹، ص ۱۴۹؛ الميزان، ج ۹، ص ۱۷۹ - ۱۸۰.
[۲۰۹]     فى ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۵۹۷؛ فى ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۶۰۰ - ۱۶۰۱.
[۲۱۰]     الميزان، ج ۹، ص ۱۵۴.
[۲۱۱]     التحرير و التنوير، ج ۱۰، ص ۱۴۴ - ۱۴۵.
[۲۱۲]     الميزان، ج ۹، ص ۲۰۴ - ۲۰۵.
[۲۱۳]     التحرير و التنوير، ج ۱۰، ص ۱۵۶؛ الميزان، ج ۹، ص ۲۲۴.
[۲۱۴]     الميزان، ج ۹، ص ۲۲۳ - ۲۲۶.
[۲۱۵]     مجمع البيان، ج ۵، ص ۲۸ - ۳۰؛ الدر المنثور، ج ۴، ص ۱۵۸ - ۱۶۳؛ الميزان، ج ۹، ص ۲۲۶.
[۲۱۶]     فى ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۶۲۰.
[۲۱۷]     الميزان، ج ۹، ص ۲۳۹.
[۲۱۸]     الميزان، ج ۹، ص ۲۴۱.
[۲۱۹]     فى ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۶۲۱؛ الميزان، ج ۹، ص ۲۳۷.
[۲۲۰]     الميزان، ج ۹، ص ۲۵۰ - ۲۵۱؛ الميزان، ج ۹، ص ۲۶۳ - ۲۶۵.
[۲۲۱]     الميزان، ج ۹، ص ۲۶۸.
[۲۲۲]     مجمع البيان، ج ۵، ص ۴۵؛ الميزان، ج ۹، ص ۲۶۸.
[۲۲۳]     الميزان، ج ۹، ص ۲۷۱ - ۲۷۲.
[۲۲۴]     الدر المنثور، ج ۴، ص ۱۸۸ - ۱۸۹؛ مجمع البيان، ج ۵، ص ۴۵.
[۲۲۵]     فى ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۵۶۷ - ۱۵۶۸؛ فى ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۶۶۱ - ۱۶۶۳.
[۲۲۶]     الميزان، ج ۹، ص ۲۷۹ - ۲۸۳.
[۲۲۷]     الميزان، ج۹، ص۳۰۵؛ الدر المنثور، ج۴، ص ۲۱۵.
[۲۲۸]     جامع البيان، ج ۱۰، ص ۱۹۱ - ۱۹۲؛ الدر المنثور، ج ۴، ص ۲۱۳ - ۲۱۵.
[۲۲۹]     الميزان، ج ۹، ص ۳۰۸.
[۲۳۰]     الميزان، ج ۹، ص ۳۰۸.
[۲۳۱]     جامع البيان، ج ۱۰، ص ۲۰۰ - ۲۰۲؛ تفسير قمى، ج ۱، ص ۳۲۶۲۹۸.
[۲۳۲]     تفسير عياشى، ج ۲، ص ۹۵؛ مجمع البيان، ج ۵، ص ۷۱؛ الميزان، ج ۹، ص ۳۲۵ - ۳۲۶.
[۲۳۳]     الميزان، ج ۹، ص ۳۳۵ - ۳۳۶.
[۲۳۴]     الميزان، ج ۹، ص ۳۳۸ - ۳۳۷.
[۲۳۵]     الميزان، ج ۹، ص ۳۳۸ - ۳۳۹.
[۲۳۶]     فى ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۵۶۸ - ۱۵۶۹؛ فى ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۶۹۲ - ۱۶۹۳؛ فى ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۶۹۸ - ۱۶۹۹.
[۲۳۷]     الميزان، ج ۹، ص ۳۷۰.
[۲۳۸]     الميزان، ج۹، ص ۳۷۲ - ۳۷۴.
[۲۳۹]     الميزان، ج۹، ص ۳۸۰ - ۳۸۱.
[۲۴۰]     الميزان، ج۹، ص ۳۷۷.
[۲۴۱]     الميزان، ج۹، ص ۳۷۷ - ۳۷۸.
[۲۴۲]     فى ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۷۱۰؛ الميزان، ج ۹، ص ۳۸۹ - ۳۹۰.
[۲۴۳]     اسباب النزول، ص ۲۱۴ - ۲۱۵.
[۲۴۴]     فى ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۷۱۰؛ الميزان، ج ۹، ص ۳۹۰.
[۲۴۵]     فى ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۵۶۹؛ فى ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۷۱۳-۱۷۱۶.
[۲۴۶]     التفسير الكبير، ج ۱۶، ص ۲۰۲ - ۲۰۳.
[۲۴۷]     جامع البيان، ج ۱۱، ص ۵۶ - ۵۹؛ الدرالمنثور، ج ۴، ص ۳۰۰ - ۳۰۳؛ اسنى المطالب، ص ۴۶.
[۲۴۸]     جامع البيان، ج ۱۱، ص ۵۶ - ۵۷؛ روح المعانى، ج ۱۱، ص ۴۸۴۷.
[۲۴۹]     الكافى، ج ۱، ص ۴۴۸ - ۴۴۹؛ الكافى، ج ۱، ص ۴۵۲ - ۴۵۳؛ البرهان، ج ۲، ص ۴۶؛ البرهان، ج ۲، ص ۶۷۲؛ البرهان، ج ۲، ص ۷۱۹.
[۲۵۰]     تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۳۱؛ المنتظم، ج ۲، ص ۳۶۸ - ۳۷۰؛ التمهيد، ج ۱، ص ۲۳۰.
[۲۵۱]     الميزان، ج ۹، ص ۴۰۶؛ التمهيد، ج ۱، ص ۲۳۰.
[۲۵۲]     تفسير المنار، ج ۱۱، ص ۵۸؛ تفسير المنار، ج ۱۱، ص ۵۹؛ التحرير والتنوير، ج ۱۱، ص ۴۴؛ الكشاف، ج ۲، ص ۳۱۵.
[۲۵۳]     روح البيان، ج ۳، ص ۵۲۳؛ تفسير المنار، ج ۱۱، ص ۵۸.
[۲۵۴]     الاتقان، ج ۱، ص ۱۰۶.
[۲۵۵]     تفسير المنار، ج ۱۱، ص ۵۸.
[۲۵۶]     الكشاف، ج ۲، ص ۳۱۵؛ التفسير الكبير، ج ۱۶، ص ۲۰۸.
[۲۵۷]     الدرالمنثور، ج ۴، ص ۳۰۲؛ تفسير المنار، ج ۱۱، ص ۵۸؛ تفسير المنار، ج ۱۱، ص ۵۹.
[۲۵۸]     روح المعانى، ج ۷، ص ۴۹؛ التحرير والتنوير، ج ۱۱، ص ۴۴؛ روح البيان، ج ۳، ص ۵۲۳.
[۲۵۹]     روح المعانى، ج ۷، ص ۲۸۳؛ التمهيد، ج ۱، ص ۲۳۰ - ۲۳۱.
[۲۶۰]     الدرالمنثور، ج ۴، ص ۳۰۰؛ فى ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۷۲۱؛ التهميد، ج ۱، ص ۲۳۱ - ۲۳۲.
[۲۶۱]     الميزان، ج ۹، ص ۴۰۰.
[۲۶۲]     الدر المنثور، ج ۴، ص ۳۰۹ - ۳۱۴.
[۲۶۳]     الميزان، ج ۹، ص ۴۰۲.
[۲۶۴]     كنز الدقائق، ج ۵، ص ۵۶۸ - ۵۷۰.
[۲۶۵]     الدر المنثور، ج ۴، ص ۳۱۶.
[۲۶۶]     الميزان، ج ۹، ص ۴۱۱ - ۴۱۲.
[۲۶۷]     الميزان، ج ۹، ص ۴۱۳.
[۲۶۸]     الاتقان، ج ۲، ص ۷۰۶ - ۷۰۷.
[۲۶۹]     بحارالانوار، ج ۱۹، ص ۱۱۴؛ التمهيد، ج ۲، ص ۳۵۱.
[۲۷۰]     نهج الحق، ص ۱۸۲.
[۲۷۱]     الذريعه، ج ۴، ص ۳۳۳.
[۲۷۲]     ناسخ القرآن و منسوخه، ص ۴۱۴.
[۲۷۳]     الميزان، ج ۹، ص ۲۵۹.
[۲۷۴]     الصحيح من سيره النبى، ج ۴، ص ۲۳.
[۲۷۵]     الاتقان، ج ۲، ص ۷۰۶؛ التمهيد، ج ۲، ص ۳۵۱.
[۲۷۶]     تفسير قرطبى، ج ۲، ص ۱۶۲؛ تفسير ابن كثير، ج ۱، ص ۲۱۴.
[۲۷۷]     احكام القرآن، ج ۱، ص ۲۳۸.
[۲۷۸]     كفاية الاصول، ص ۳۰۱.
[۲۷۹]     نهج الحق، ص ۲۰۰؛ شواهد التنزيل، ج ۱، ص ۳۲۳.
[۲۸۰]     نهج الحق، ص ۱۹۰؛ المراجعات، ص ۴۹.
[۲۸۱]     كفاية الاصول، ص ۲۹۸.
[۲۸۲]     تفسير عياشى، ج ۲، ص ۷۳؛ ثواب الاعمال، ص ۲۲۴.



جعبه ابزار