• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

محسن (مفردات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف




مُحْسِن (به ضم میم و سکون حاء و کسر سین)، از واژگان قرآن کریم به معنای نیکوکار است. مُحْسِنِین و مُحْسِنَات هر دو جمع محسن و به معنی نیکوکاران هستند؛ کلمه محسنات فقط یکبار در قرآن کریم آمده است.



مُحْسِن به معنی نیکوکار است. مُحْسِنِین: نیکوکاران. مُحْسِنَات: زنان نیکوکار. به نظر می‌آید که این اسماء فاعل در قرآن به جای صفت مشبهه به کار رفته‌اند و از آنها ثبوت اراده شده است چنانکه با مراجعه روشن خواهد شد.


(اَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ‌) (دین و آيين چه كسى بهتر از آن كس است كه خود را تسليم خدا كند، و نيكوكار باشد.) (اِنَّ اللَّهَ یُحِبُ‌ الْمُحْسِنِینَ‌) (خداوند، نيكوكاران را دوست مى‌دارد.) (فَاِنَّ اللَّهَ اَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ‌ مِنْکُنَّ اَجْراً عَظِیماً) (خداوند براى نيكوكاران شما پاداش عظيمى آماده ساخته است.) «محسنات» در قرآن فقط یکبار آمده است. اینک چند آیه را بررسی می‌کنیم:

۲.۱ - احسان

(اِنَّ اللَّهَ یَاْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْاِحْسانِ‌ وَ اِیتاءِ ذِی الْقُرْبی‌...) احسان بالاتر از عدل است، زیرا عدل آن است آنچه بر عهده دارد بدهد و آنچه برای اوست بگیرد؛ ولی احسان آن است بیشتر از آنچه بر عهده دارد بدهد و کمتر از آنچه برای اوست بگیرد. اختیار عدل واجب ولی اختیار احسان مستحبّ است.
توجّه‌: (الَّذِی‌ اَحْسَنَ‌ کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَاَ خَلْقَ الْاِنْسانِ مِنْ طِینٍ‌) (همان كسى كه هرچه را آفريد نيكو آفريد؛ و آفرينش‌ انسان را از گِل آغاز كرد) بعضی‌ها «خَلَقَهُ» را به فتح لام و بعضی‌ها به سکون لام و مصدر خوانده‌اند یعنی: همان خدایی که هر چه آفرید نیکو آفرید. یا: همان خدایی که خلقت همه چیز را نیکو کرد. با مقایسه آیات: (وَخَلَقَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً) (و همه چيز را آفريد و به دقت اندازه‌گيرى نمود.) (قُلِ اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‌ءٍ) (بگو: خدا آفريننده همه چيز است.) (لا اِلهَ اِلَّا هُوَ خالِقُ کُلِّ شَیْ‌ءٍ) (هيچ معبودى جز او نيست؛ آفريدگار همه چيز است.) روشن می‌شود که همه چیز را خدا آفریده و نیکو آفریده و در میان آفریده‌ها بد وجود ندارد.
به نظر نگارنده مراد از آیه (ما نحن فیه) آن است که در این جهان میان موجودات از لحاظ خلقت و تاثیر در یکدیگر، موازنه و عدالت هست و آن سبب اعتدال و نکویی تمام اشیاء است و در آیه فرقان خواندیم‌ (وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً) همان تقدیر و‌ اندازه‌گیری موجب حسن و نیکوئی گردیده است و اصولا «خلق» در اصل معنی چنانکه راغب گفته به معنی‌ اندازه‌گیری است. این موجودات بی‌حدّ و حصر با همه اختلاف که دارند مانند آهن آلات خرد و بزرگ یک کارخانه همه مفید و همه خیر و همه در هم دیگر تاثیر دارند. چنانکه گفته‌اند:
جهان چون چشم و خطّ و خال و ابروست‌که هر چیزش بجای خویش نیکوست‌

در تفسیر منهج الصادقین ذیل آیه‌: (وَالسَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْمِیزانَ‌) (و آسمان را برافراشت، و ميزان و قانون نهاد،) از امام (علیه‌السّلام) نقل است: ««بِالْعَدْلِ قَامَتِ السَّمَوَاتُ وَ الْاَرْضُ»». آری اگر عدل و موازنه نبود و موجودات در یکدیگر تاثیر نداشتند آسمان‌ها و زمین برپا نمی‌شدند. و این است معنی‌ (اَحْسَنَ‌ کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلَقَهُ‌.)

۲.۲ - خیر و شر

امّا حساب خیر و شرّ؛ ناگفته نماند در عالم خارج نسبت به ذات اشیا به طور قطع می‌شود گفت: که خیر و شرّی وجود ندارد آنچه هست موازنه است و تعدیل و تاثیر. خیر و شرّ عنوان ثانوی است که بر موجودات بار می‌شود. مثلا زهر مار نسبت به ما یا موجودات دیگر که از آن ضرر می‌بینند شرّ ولی نسبت به خود مار که آلت دفاع آن است و آن را در برابر دشمنانش مصون می‌دارد خیر است و قطع نظر از این دو نسبت، زهرمار نه خیر است و نه شرّ. و هکذا پس اشیاء فی حدّ نفس موصوف به خیر و شرّ نیستند و با مقایسه و نسبت به خود یا نسبت به یکدیگر خیر و یا شرّ می‌شوند و یا نسبت به یکی خیر و نسبت به دیگری شرّ می‌گردند. مثلا قرآن نسبت به مؤمنین شفا و رحمت و نسبت به ستمگران خسران و زیان است‌ (وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ اِلَّا خَساراً). (ولى ستمكاران را جز خسران و زيان نمى‌افزايد.) و چون انسان با موجودات و همچنین موجودات با یکدیگر همواره در تماسند، همواره صفت خیر و شرّ بر آنها بار است و از آنها جدا نیست انسان پیوسته بعضی چیزها را برای خود مفید می‌داند و خیر می‌نامد و بعضی چیزها را که سبب عذاب و ناراحتی اوست شرّ می‌خواند و هر گاه انسان مثل سنگ شکنجه و راحتی احساس نمی‌کرد خیر و شری در جهان نسبت به او وجود نداشت. قرآن مجید نیز روی این حساب قدم برداشته است و خیر و شرّ را از بشر قابل انفکاک نمی‌داند: (وَنَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ اِلَیْنا تُرْجَعُونَ‌) (و شما را با بدی‌ها و خوبی‌ها آزمايش مى‌كنيم؛ و به سوى ما بازگردانده مى‌شويد.) (وَاِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِیضٍ‌) (ولى هرگاه بدى و مختصر ناراحتى به او رسد، تقاضاى فراوان و مستمر براى برطرف شدن آن دارد.) (اِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً)(وَ اِذا مَسَّهُ‌ الْخَیْرُ مَنُوعاً) (هنگامى كه بدى به او رسد بى‌تابى مى‌كند)(و هنگامى كه خوبى به او رسد مانع ديگران مى‌شود و بخل مى‌ورزد) (فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ)(وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ‌) (پس هر كس هموزن ذرّه‌اى كار خير انجام دهد آن را مى‌بيند.)(و هر كس هموزن ذرّه‌اى كار بد كرده آن را نيز مى‌بيند.)
ناگفته نماند شرّ و خیر هر دو امر وجودی‌اند چنانکه صریح آیات فوق است، مثلا در آیه‌: (وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ‌) نمی‌شود گفت: هر که عدم را عمل کند آن را خواهد دید سیل و زلزله و غیره نسبت به انسان شرّ است و وجود است نه عدم چنانکه مثلا عسل نسبت به انسان خیر و وجود است حکم این هر دو یکسان است. فلاسفه که به عدمی بودن شرّ قائلند مثل قائلین به یزدان و اهریمن هر دو به اشتباه رفته‌اند. گرچه هر دو دسته خواسته‌اند از نسبت دادن شرّ به خدا جلوگیری کنند. ولی دسته اوّل واقعیت را درک نکرده و دسته دوّم سلطنت خدا را ناتمام نموده‌اند.

۲.۳ - خالق شر

چرا خدا شرّ می‌آفریند؟ خداوند اوّلا و بالذات، شرّ به وجود نمی‌آورد بلکه مردم در اثر اعمال بد پدیده‌های عالم را نسبت به خود شرّ می‌کنند، به عبارت روشن‌تر مردم از دستور حق و عدالت منحرف می‌شوند و در نتیجه خداوند برای آنها شرّ پیش می‌آورد و آنچه می‌بایست خیر و مفید شود شرّ و مضرّ می‌گردد.
برای درک این مطلب باید دست به دامن قرآن زد. قرآن می‌فرماید: (فَاَعْرَضُوا فَاَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ سَیْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَواتَیْ اُکُلٍ خَمْطٍ وَ اَثْلٍ وَ شَیْ‌ءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِیلٍ)(ذلِکَ جَزَیْناهُمْ بِما کَفَرُوا وَ هَلْ نُجازِی اِلَّا الْکَفُورَ) (امّا آنها از خدا روى‌گردان شدند، و ما سيل ويرانگر را بر آنان فرستاديم، و دو باغ پر بركتشان را به دو باغ بى‌ارزش با ميوه‌هاى تلخ و درختان «شوره‌گز» و اندكى درخت سدر مبدّل ساختيم.)(اين كيفر را به خاطر كفرانشان به آنها داديم؛ و آيا ما كسى جز افراد كفران‌كننده را مجازات مى‌كنيم؟!) آیه صریح است در اینکه آمدن سیل و از بین رفتن وسائل زندگی قوم سباء در اثر اعراض از دستور خداوند بوده است، پس سیل را که نسبت به آنها شرّ بود، خدا فرستاد و خدا این کار را کرد چنانکه فرمود: فَاَرْسَلْنا ولی چرا خدا این شرّ را به وجود آورد؟ زیرا که آنها کفور شدند و اعراض کردند (وَ هَلْ نُجازِی اِلَّا الْکَفُورَ) چقدر خنده‌آور است بگوئیم سیل‌ نسبت به آنها شرّ نبود زیرا شرّ عدمی و سیل وجود است.
در جای دیگر می‌خوانیم‌ (وَ اِنْ تُصِبْهُمْ‌ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِکَ، قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَمالِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً.)(ما اَصابَکَ مِنْ‌ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما اَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ...) (و اگربه آنها (منافقان‌) نيكى و پيروزى برسد، مى‌گويند: «اين، از ناحيه خداست.» و اگر به آنها بدى و شكستى برسد، مى‌گويند: «اين، از ناحيه توست.» بگو: «همه از ناحيه خداست.» پس چرا اين گروه حاضر نيستند سخنى را درك كنند؟!)(آرى، آنچه از نيكى به تو مى‌رسد، از طرف خداست؛ و آنچه از بدى به تو مى‌رسد، از سوى خود توست...) مشرکان به رسول خدا (صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلّم) خرده گرفته و می‌گفتند: خوبی از جانب خدا و بدی از جانب تو است که به ما می‌رسد! خدا در جواب می‌فرماید: بگو حسنه و سیّئه هر دو از جانب خداست‌ (قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ‌) در اینجا خدا هر دو را از جانب خود می‌گوید و در آیه بعدی فرموده: حسنه از جانب خداست (و اوست که حسنه می‌دهد و کسی اجبارش نمی‌کند) و سیّئه از جانب ما است یعنی ما سبب می‌شویم که خداوند سیّئه پیش می‌آورد. در قرآن کریم آیات زیادی هست که شرور و بلاها معلول اعمال ناشایست مردم است مثل‌: (وَما اَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ اَیْدِیکُمْ‌) (هر مصيبتى به شما رسد به خاطر اعمالى است كه انجام داده‌ايد.) (مااَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ اِلَّا بِاِذْنِ اللَّهِ‌) در آیه اوّلی بلا را معلول عمل آدمی و در آیه دوّم از خدا میداند.
یعنی شرّ را خدا می‌آورد ولی علّت آن عمل انسان است. اگر گویند: به مقتضای‌ (الَّذِی اَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلَقَهُ‌) باید اینها شرّ و بد نباشند و حال آنکه قرآن مجید در شرّ و مصیبت بودن این قبیل چیزها صریح است؟!. گوئیم اینها از لحاظ تقدیر و موازنه و اثر اعمال و انتقام در مقابل طغیان، عدل و خیرند هر چند نسبت به اشخاص مجرم شرّ و مصیبت باشند چنانکه در سوره الرحمن در چند محلّ پس از ذکر عذاب‌های آخرت آیه‌: فَبِاَیِّ آلاءِ... آمده است زیرا آن عذاب‌ها نسبت به نظام عالم و مقتضای شقاوت مجرمین خیر، و از لوازم نظام کلّی عالمند گرچه نسبت به مجرمین شرّند به عبارت اخری: آنها نسبت به خدا و واقع خیرند و خدا خلقت آنها را نکو کرده ولی نسبت به اهل عذاب شرّند و در آن عیبی نیست چنانکه قرآن مؤمنان را شفا و نسبت به کفّار لا یزید الّا خسارا است.
در اینجا باید حساب مصائبی را که برای امتحان و ترفیع مقام برای بعضی از بندگان پاک خدا پیش می‌آید از این حساب جدا دانست و انشاء اللَّه در کلمه صوب ذیل آیه‌ ما اَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْاَرْضِ وَ لا فِی اَنْفُسِکُمْ.. خواهد آمد.
خلاصه سخن آنکه: شرّ مثل خیر وجودی است، شرّ را خدا به وجود می‌آورد ولی سبب آن عمل آدمی است شرّ را عدمی دانستن مثل عقیده به یزدان و اهریمن هر دو باطل و اشتباه است.


۱. قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۲، ص۱۳۶.    
۲. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ط دار القلم، ص۲۳۷.    
۳. زبیدی، مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۱۸، ص۱۴۲.    
۴. نساء/سوره۴، آیه۱۲۵.    
۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۹۸.    
۶. بقره/سوره۲، آیه۱۹۵.    
۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۰.    
۸. احزاب/سوره۳۳، آیه۲۹.    
۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۲۱.    
۱۰. نحل/سوره۱۶، آیه۹۰.    
۱۱. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ط دار القلم، ص۲۳۶.    
۱۲. سجده/سوره۳۲، آیه۷.    
۱۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۱۵.    
۱۴. فرقان/سوره۲۵، آیه۲.    
۱۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۵۹.    
۱۶. رعد/سوره۱۳، آیه۱۶.    
۱۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۵۱.    
۱۸. انعام/سوره۶، آیه۱۰۲.    
۱۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۴۱.    
۲۰. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ط دار القلم، ص۲۹۶.    
۲۱. رحمن/سوره۵۵، آیه۷.    
۲۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۳۱.    
۲۳. فیض کاشانی، ملامحسن، التفسیر الصافی، ج۷، ص۶۵.    
۲۴. کاشانی، ملا فتح‌الله، تفسیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین، ج۹، ص۱۱۴.    
۲۵. اسراء/سوره۱۷، آیه۸۲.    
۲۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۹۰.    
۲۷. انبیاء/سوره۲۱، آیه۳۵.    
۲۸. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۲۴.    
۲۹. فصلت/سوره۴۱، آیه۵۱.    
۳۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۸۲.    
۳۱. معارج/سوره۷۰، آیه۲۰-۲۱.    
۳۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۶۹.    
۳۳. زلزله/سوره۹۹، آیه۷-۸.    
۳۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۹۹.    
۳۵. سبا/سوره۳۴، آیه۱۶-۱۷.    
۳۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۳۰.    
۳۷. نساء/سوره۴، آیه۷۸-۷۹.    
۳۸. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۹۰.    
۳۹. شوری/سوره۴۲، آیه۳۰.    
۴۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۸۶.    
۴۱. تغابن/سوره۶۴، آیه۱۱.    
۴۲. حدید/سوره۵۷، آیه۲۲.    



قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «حصر»، ج۲، ص۱۳۶-۱۴۱.    






جعبه ابزار