محمدحسن اعتماد السلطنه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
«محمدحسن خان اعتماد السلطنه»، (۲۱
شعبان ۱۲۵۹- ۱۸ شوال ۱۳۱۳ ق)، دانشمند و سیاستمدار مشهور عصر ناصرالدین شاه و نویسنده دهها کتاب است.
وی از دودمان مراغهای بود و پدرش حاج علیخان که نخست لقب ضیاءالملک داشت و سپس به اعتمادالسلطنه ملقب شد، حاجب الدوله دربار ناصرالدین شاه بود. پدر اعتمادالسلطنه نیز به مقامات بلند سیاسی دست یافت، اما در زمان محمدشاه از کار برکنار شد و اموالش مصادره گردید و به
زندان افتاد و سرانجام به
عتبات عالیات تبعید شد.
چون محمدشاه درگذشت، حاج علی خان به
تهران بازگشت و مورد توجه مهد علیا، مادر شاه جدید قرار گرفت و در دربار به سرعت نفوذی به هم رسانید، به گونهای که میرزا آقاخان نوری او را جزو نزدیکان و
محارم خویش درآورد. در توطئه برضد
امیرکبیر با مهد علیا و میرزا آقاخان نوری همدست بود و وظیفه قتل امیرکبیر را برعهده گرفت.
محمدحسن خان اعتمادالسلطنه چهارمین فرزند حاجی علیخان بود و در تهران دیده به جهان گشود. همزمان با افتتاح مدرسه دارالفنون در ۱۲۶۸ ق، او جزو اولین شاگردانی بود که پای به این مدرسه نهاد و ۱۲ سال در آن جا به فراگرفتن زبان فرانسه و آموزشهای نظامی پرداخت. مدتی بعد عزیزخان سردار کل (وزیر جنگ) او را به منصب «وکیلی نظام» منصوب کرد. محمد حسن خان دوره تحصیل در دارالفنون را با دریافت مدال طلا به پایان رسانید و با درجه یاوری (سرگردی) جزو ملتزمان دستگاه ولیعهد محمد قاسم میرزا درآمد، اما محمد قاسم میرزا در همان اوان کودکی درگذشت و محمد حسن خان هم به خیل ملتزمان میرزا محمدخان سپهسالار پیوست. در ۱۲۷۵ ق به منصب سرهنگی ارتقا یافت و چون پدرش در این هنگام مورد عفو شاه قرار گرفته و حکومت
خوزستان و
لرستان به او واگذار شده بود، وی نیز به عنوان نایب الایاله و رئیس قشون، همراه پدر شد و چندی حکمرانی
شوشتر را در دست گرفت. در ۱۲۷۸ ق به تهران بازگشت و ژنرال آجودان شاه شد.
در ۱۲۸۰ ق زمانی که حسنعلی خان امیر نظام گروسی وزیر مختار
ایران در فرانسه بود، محمد حسن خان به عنوان وابسته نظامی سفارت ایران در پاریس تعیین شد و دو سال عهدهدار این سمت بود، اما توقفش در آن شهر چهار سال طول کشید و همزمان به ادامه تحصیل پرداخت. در ۱۲۸۴ ق از آن کشور مراجعت کرد و با گرفتن لقب صنیع الدوله، به سمت مترجمی مخصوص شاه برگزیده شد.
او چندی بعد در ۱۲۹۰ ق معاون وزیر عدلیه و مقدم السفرا شد و پس از آن، به مقاماتی برگزیده شد که عضویت مجلس شورای دولتی، مسئول اداره نامه دانشوران، اداره انطباعات و وزیر انطباعات و ریاست دارالترجمه از آن جمله است.
وی طبعی جاه طلب داشت و همواره در پی کسب مقامات و عناوین تازه بود، اما تا آن جا که از منابع برمی آید، ناصرالدین شاه از سپردن مسئولیتهای سیاسی مهم به او اجتناب میکرده است؛ گو آن که به تعبیر ظل السلطان
وی رئیس جاسوسهای مخفی شاه بوده است. وی گذشته از عضویت در مجامع بین المللی، از برخی دولتهای خارجی چون اتریش، اسپانیا، آلمان، انگلیس، و عثمانی، مدالها و نشانهای متعدد دریافت کرده بود.
وی در ۱۳۰۴ ق با یاری و پافشاری
همسر خود اشرف السلطنه، موفق به دریافت لقب اعتمادالسلطنه شد و از این زمان بر مراتب اعتبار و اهمیت او در دربار ناصری افزوده شد. او در هر سه سفر ناصرالدین شاه به اروپا در سالهای ۱۲۹۰ ق/ ۱۸۷۳ م، ۱۲۹۷ ق/ ۱۸۸۰ م و ۱۳۰۶ ق/ ۱۸۸۹ م جزو همراهان شاه بود و در سفر سوم سمت ایشیک آقاسی باشی گری (ریاست تشریفات) را برعهده داشت. به این ترتیب، او بیش از ۲۵ سال مداوم، همنشین ناصرالدین شاه بود و هر روز ساعتها با او گفت وگو داشت و روزنامههای فرانسوی را برایش میخواند و او را در جریان اخبار جهان قرار میداد.
او در دنیای دانش و ادب، فکری مترقی و روشن داشت. نوع آثاری که خود تالیف یا ترجمه کرد و یا دیگران را بدان ترغیب نمود، خواه ناخواه تحولی در اندیشهها پدید آورد، اما گفتهاند که بسیاری از کتابهایی که به نام او شهرت یافته، اثر دیگران و به خصوص اعضای انجمن دارالتالیف و دارالترجمه است. محمد قزوینی میگوید که اعتمادالسلطنه با آن که زبان فرانسه را به خوبی میدانست، اما از علوم اسلامی، عربیت،
تاریخ اسلام و دانشهای مشابه آن به کلی بی بهره بود و کارهایی که به نام او شهرت دارد، بیشتر موضوع آنها را وی معین کرده است و چون دیگران تالیف آن را به انجام میرساندند، به نام خودش منتشر میکرد. ادوارد براون نیز به تبع قزوینی به این نکته اشاره میکند و محیط طباطبایی هم او را بزرگترین استثمارگر
علما و فضلای عصر خویش میشمارد. با نشر خاطرات روزانه اعتمادالسلطنه و اعتراف او به این که برخی کتابها، از جمله «
المآثر و الآثار» را
شمس العلماء نوشته، اکنون دیگر جای شبهه نیست که اعتمادالسلطنه بیشتر این آثار را شخصا تالیف نکرده است. به هرحال، به گفته مینورسکی افتخار فراهم آوردن این همه کتابهای متنوع نصیب او شده، و لو آن که همه را خود پدید نیاورده باشد.
میرزا رضا کرمانی قاتل ناصرالدین شاه وی را آدم مزوری خوانده که به
دروغ خود را جزو هواخواهان
سید جمال الدین اسدآبادی معرفی کرده است. اعتمادالسلطنه خود نیز گاه به ضعفهای اخلاقی خویش اشاره کرده است؛ از جمله در جایی از خاطراتش اشاره میکند که برای افزایش حقوق،
تملق شاه را گفته است.
او در سالهای پایانی زندگی خود در فکر افتاد وقایع و حوادث روزانه زندگی خود و دربار
قاجار را به شکل خاطرات تنظیم نماید. او چون از ثبت علنی پارهای اخبار محرمانه واهمه داشت، پنهانی به تدوین آنها پرداخت؛ بدین ترتیب کتاب روزنامه خاطرات پدید آمد که از مهمترین منابع تاریخ ایران در اواسط دوره قاجاریه است. وی را در این کار، همسرش اشرف السلطنه نیز یاری میرساند و گفتههای شوهر را مینوشت.
وی سرانجام در ۵۳ سالگی و حدود یک ماه پیش از کشته شدن ناصرالدین شاه، در ۱۳ نوروز، پس از بازگشت از سیاحت و
زیارت حضرت
عبدالعظیم علیهالسّلام ، به سکته قلبی درگذشت. گروهی مرگ او را مشکوک اعلام کرده و گفتهاند که امین السلطان وی را مسموم ساخته است، اما تردید نیست که او از بیماریهای گوناگون چون قند، چاقی و ناراحتی قلبی رنج میبرده است. پیکرش را چندی بعد در
وادی السلام نجف به خاک سپردند. بر طبق
وصیت او، همه دارایی و کتابخانهاش را ناصرالدین شاه متصرف شد، اما بخشی از آن را به همسرش بازگرداند و اشرف السلطنه مخصوصا پارهای از کتابهای وی چون نسخه خطی روزنامه خاطرات را به کتابخانه آستان قدس رضوی تقدیم کرد.
۱- روزنامه خاطرات
۲- مطلع الشمس
۳- المآثر و الآثار
۴-
التدوین فی احوال جبال شروین ۵- تاریخ منتظم ناصری
۶-
مرآت البلدان ۷- تاریخ
اشکانیان و تاریخ
ساسانیان ۸- تطبیق لغات جغرافیایی قدیم و جدید
۹- خلسه یا خواب نامه
۱۰-
صدر التواریخ ۱۱-
مطلع الشمس ۱۲- درر التیجان فی تاریخ بنی اشکان
۱۳- حجة السعادة فی حجة الشهادة
۱۴- سفرنامه ناصرالدین شاه به
خراسان ۱۵-
کشف المطالب
تطبیق لغات جغرافیایی قدیم و جدید ایران (کتاب)
نرم افزار جغرافیای جهان اسلام، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.