امیرکبیر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
"میرزا تقیخان فراهانی" معروف به «امیرکبیر» (۱۲۲۲- ۱۲۶۸ق/ ۱۸۰۷-۱۸۵۲م)، سیاستمدار و
صدر اعظم عهد ناصرالدین شاه قاجار است.
وی در هزاوه در اطراف فراهان از توابع
اراک دیده به
جهان گشود.
برخی به وی نسبت
سیادت داده، و خاستگاه خانواده او را
کرمانشاه دانستهاند.
پدرش کربلایی محمدقربان که از خانوادهای پیشهور در هزاوه بود،
نخست به عنوان
آشپز به خدمت میرزا عیسی قائممقام (د ۱۲۲۶ق/ ۱۸۱۱م) درآمد و سپس در دستگاه
فرزند او میرزا ابوالقاسم قائم مقام ناظر
آشپزخانه شد.
اقبال آشتیانی معتقد است که کربلایی محمدقربان در اواخر
عمر قاپوچی قائم مقام شد.
وی تا هنگام
قتل قائممقام (۱۲۵۱ق/ ۱۸۳۵م) نیز زنده بود.
درباره تاریخ دقیق ولادت امیر اختلاف است، ولی
سال ۱۲۲۲ق به نظر درستتر میرسد.
بر این اساس
میرزا تقیخان در هنگام
مرگ بیش از ۴۶ سال نداشته است.
مادر وی فاطمه سلطان، ملقب به معصومه
که در تمام اسناد عهد صدارت امیر از وی به «والده امیرنظام» تعبیر شده است و ظاهراً در اواخر عمر با
علی محمدخان قاجار وصلت کرده بوده،
در
صفر ۱۲۷۶/ سپتامبر ۱۸۵۹ هنوز حیات داشته است.
محمدتقی دوران کودکی را در خانواده قائم مقام به
خانه شاگردی سپری کرد و سپس مأمور محاسبه فیلخانه او شد.
داستان معروف فرا گرفتن درس به هنگام خدمت به فرزندان قائممقام که به تواتر در منابع به آن اشاره شده، حاصل همان ایامی است که به خانه شاگردی مشغول بوده است.
در این
ایام هوش و استعداد محمدتقی در نامهنگاری موجب اعجاب قائممقام شد
و او را بر آن داشت تا از آن
جوان در امور دبیری بهره جوید. به این ترتیب محمدتقی به تدریج با رجال
سیاسی آن روزگار آشنا گردید
و به زودی توانست حتی خود را به
شاه بنمایاند.
پس از چندی به سبب دقت و صحت در کار، گویا در ۱۲۴۹ق فرمان مستوفیگری یافت.
پس از مدتی از خدمت قائم مقام مرخص شد و به جمع مستوفیان محمدخان زنگنه امیرنظام (د ۱۲۵۷ق/ ۱۸۴۱م) پیوست. گفتهاند که محمدتقی پیش از ورود به دستگاه امیرنظام، مدتی را نیز در خدمت قهرمان میرزا،
برادر شاه گذرانیده بود.
گویا کنارهگیری وی از خدمت قائممقام به خواسته خود قائممقام بوده است.
به هرحال، محمدتقی در کنار شخصیتی چون امیرنظام، با عنوان مستوفی نظام میتوانست به خوبی قابلیتهای خود را نشان دهد، به ویژه که عباس میرزا به امیرنظام توصیه کرده بود تا از وجود شخصی همچون میرزاتقی که «سررشته معاملات سنواتی» را دارد، بهره جوید.
پس از قتل گریبایدوف، وزیر مختار روس (۱۲۴۴ق/ ۱۸۲۸م)، چون مقرر شد هیأتی به سرپرستی خسرو میرزا برای عذرخواهی از این واقعه راهی
روسیه شود، میرزاتقی که بیش از ۲۳ سال نداشت، در سلک همراهان امیرنظام قرار گرفت.
اگرچه میرزاتقی در مذاکرات سیاسی نقش چندانی نداشت، اما فرصت یافت تا از مؤسسات آموزشی، فرهنگی و صنایع روسیه بازدید کند.
به موقعیت خوبی که در مسکو و سنت پترزبورگ برای محمدتقی فراهم شده بود، اشاره میکند و آن را
حق وی میشمارد. وی پس از مراجعت از این سفر ملقب به «میرزا» و «خان» شد.
میرزا محمدتقی خان یک بار دیگر نیز همراه امیرنظام به روسیه رفت و سرپرستی این هیأت را ناصرالدین میرزای ولیعهد برعهده داشت. امپراتور روسیه نسبت به میرزا محمدتقی عنایتی خاص نشان داد و
هدیهای نیز برای او فرستاد.
سفر دیگری که نقش سازندهای در شخصیت میرزا محمدتقی ایفا کرد، سفارت او به ارزروم در پی پدید آمدن بحران در روابط
ایران و عثمانی و دعاوی
ارضی دولت اخیر است
که با هیأتی رهسپار آنجا شد. نخست قرار بود
میرزا جعفرخان مشیرالدوله (د ۱۲۷۹ق/ ۱۸۶۲م) مأمور این کار شود، اما به علت
بیماری از حضور در این جمع بازماند و میرزا تقیخان در صفر ۱۲۵۹ طی فرمانی از سوی
محمدشاه برای این کار در نظر گرفته شد.
وی با رتبه سرتیپی در رأس ۲۰۰
تن از رجال سیاسی - نظامی ایران رهسپار ارزروم شد.
پس از ورود ایشان به ارزروم دولت عثمانی خواست مخارج هیأت را قبول کند، ولی میرزا تقیخان از پذیرش آن سرباز زد.
مذاکرات ارزروم به طور متوالی و هر بار در منزل یکی از نمایندگان ۴ کشور ایران، عثمانی،
روس و
انگلیس پی گرفته میشد. چون مذاکرات طولانی شد، میرزا تقیخان ۱۷۰ تن از ملازمان خود را به ایران بازگرداند.
متن کامل این مذاکرات را بعداً به دستور میرزا تقیخان نوشتند و اکنون موجود است.
یکی از وقایع مهم در این مأموریت که انعکاس مثبتی در انظار بیگانگان نسبت به ایرانیان داشت، واقعه حمله اهالی ارزروم به منزل هیأت ایرانی است. گویا حاجی میرزا آقاسی به میرزاتقیخان گفته بود تا از عثمانی بخواهد که مسجدی برای
شیعیان در
بغداد بنا کند، اما امیر که احتمالاً از پیامدهای اجرای این فرمان نگران بود، کار را به تعلل گذرانید تا حاجی با دستور اکید او را وادار به اقدام کرد و بر اثر این درخواست، مردم
شهر بر او شوریدند
و چند نفر را کشتند و زخمی کردند و آنچه توانستند به یغما بردند. پس از کشمکشها و مداخله قوای نظامی عثمانی غائله ختم شد
و نمایندگان روسیه و
انگلستان برای عذرخواهی نزد میرزا تقیخان آمدند،
ولی او به علت اهانتی که شده بود، تصمیم به ترک ارزروم گرفت و سرانجام باب عالی، عارف پاشا را از دربار عثمانی برای عذرخواهی نزد او فرستاد. این عمل موجب تثبیت و تقویت موقعیت ایران شد؛ ولی از آنجا که احتمال میرفت این امر سبب برهم خوردن توازن در گفت و گوها شود، وزیر مختار انگلیس آشکارا از دولت ایران خواست تا با صدور حکمی امیر را موظف به امضای عهدنامه کند.
پیش از آن نیز حاجی میرزا آقاسی، میرزا تقیخان را که رابرت کرزن،
منشی هیأت انگلیسی، او را برجستهترین شخصیت حاضر در مذاکرات خوانده بود، به سبب درشتگویی در مجالس گفت و گو هشدار داده،
و میرزا تقیخان طی نامهای گلهآمیز تصریح کرده بود که جز بیانِ دقیق نظریات دولت ایران و شخص صدراعظم کاری نکرده است. لحن او در این
نامه حکایت از روحیه خستهاش به علت مداخلههای بی جای روس و انگلیس دارد.
سرانجام، مذاکرات به مرحله امضای یادداشت تفاهم و پیشنویس عهدنامه رسید و محمدشاه طی فرمانی به میرزا تقیخان اجازه داد تا در ۸ مسأله مورد منازعه اقدام نماید
و به این ترتیب معاهده ارزروم منعقد گردید. این اقامت نسبتاً طولانی به امیر این فرصت را داد تا از نزدیک با تحولات جامعه عثمانی پس از اصلاحات موسوم به «تنظیمات» که از
شعبان ۱۲۵۵/ اکتبر ۱۸۳۹ آغاز شده بود، آشنا گردد.
پس از مرگ محمدشاه (۶
شوال ۱۲۶۴ق/ ۵ سپتامبر ۱۸۴۸م) شاه جدید - ناصرالدین میرزا که در
آذربایجان بود - از میرزا تقیخان - که در آن زمان منصب وزارت نظام آذربایجان را داشت - خواست تا مقدمات ورود او به
تهران را فراهم کند. میرزا تقیخان بدینمنظور با اجازه شاه،
مبلغی از بازرگانان
تبریزی وام گرفت.
اردوی ناصرالدین شاه در ۱۹
شوال ۱۲۶۴ از تبریز به راه افتاد.
وی در
باسمنج، میرزا تقیخان را به امیرنظامی منصوب کرد و به این وسیله اعتماد خود را به او آشکار ساخت.
امیرنظام در این
سفر درایت بسیار نشان داد و اردوی شاهی را با نهایت نظم به
تهران رسانید.
پس از ورود شاه به تهران و جلوس بر تخت
سلطنت، امیرنظام منصب صدارت یافت و
لقب اتابک اعظم و امیرکبیر گرفت.
امیر از پذیرش لقب صدراعظم امتناع کرد و به همان لقب امیرنظام بسنده کرد.
وی در گام نخست به اجرای پارهای اصلاحات اساسی پرداخت و بسیاری از حکام و والیان را عزل، و گروهی جدید را به
حکومت و امارت منصوب کرد.
در همین روزگار به سبب
ازدواجش با عزتالدوله
خواهر ناصرالدین شاه توانست از بدگوییهای درباریان آسوده شود و به علاوه بر حوادث و مسائل حرم نیز وقوف یابد.
نخستین گرفتاری امیر در آغاز صدارتش، شورش حسنخان سالار
فرزند اللهیار آصفالدوله بود که در
رمضان ۱۲۶۴، چند روز پیش از مرگ محمدشاه، در
مشهد سر به عصیان برداشت. این شورش که به رقابت دیرین میان دو شاخه دولو و قوانلوی قاجار تعبیر میگردید، موجب
هراس قوانلوها، به ویژه مهد علیا
مادر ناصرالدین شاه شد. امیر نخست کسانی را ظاهراً برای
مذاکره نزد سالار فرستاد، ولی نتیجهای به دست نیامد. سرانجام، وی با فرستادن نیرو، سالار را سرکوب کرد.
قاطعیت امیر در این کار، دیگر مدعیان سلطنت را نیز خاموش کرد، ولی برخی از نویسندگان اشغال منطقه قطور توسط دولت عثمانی را ناشی از ضعف حاکمیت ملی دولت ایران بر اثر
شورش سالار دانستهاند.
حادثه مهم دیگر این دوره، شورش فوج قهرمانیه بر ضد امیر بود که بنابر عواملی متعدد رخ داد.
شورشیان خواهان عزل و قتل امیر شدند، ولی کاری از پیش نبردند و با مساعی
آقاخان نوری و میرزا ابوالقاسم
امام جمعه، غائله آرام گرفت. امیر بعداً آن فوج را
تنبیه کرد و به عزل و نصب امرای لشکری و کشوری دست زد.
در این زمان طرفداران باب به ترویج
عقاید او و تحریک مردم برخاستند و در بعضی نقاط، سران ایشان آشکارا به معارضه با دولت پرداختند، تا آنجا که امیر به مقابله برخاست و باب را به امضای تکذیب
نامه دعوی خویش واداشت؛ سپس هم به
فتوای علما او را
اعدام کردند.
در این ایام امیر مصلحت چنان دید که برای تثبیت اقتدار سیاسی دولت، شاه را به سفر در داخل ایران تشویق کند و خود او را همراهی نماید. با آنکه وزرای مختار روس و
انگلیس با این کار مخالف بودند، ولی امیر سخن خود را پیش برد و وزرای مختار دو دولت نیز در این سفر شاه و امیر را همراهی کردند. در همین سفر اولین اقدام شاه برای تحدید اختیارات صدراعظم صورت گرفت و امور مربوط به خارجه در
ایران را از دست امیر خارج گردانید.
در بعد
سیاست خارجی و روابط با نمایندگیهای دول بیگانه در ایران نیز فعالیتهای امیر بنیادی، و متکی بر حفظ منافع ملی و حاکی از علم و اطلاع و تسلط او بر
عرف بینالمللی است. اگرچه پیش از امیر نیز دولت ایران دارای
وزیر امور خارجه بود، ولی در عهد او وزارت امور خارجه به عنوان نهادی مشخص بنیان نهاده شد و نخستین کارکنان آن را امیر خود انتخاب کرد و ساختمانی برای آن در نظر گرفت.
وزارت امور خارجه از ۱۲۶۵ تا ۱۲۶۷ق در دست خود او بود و از این تاریخ، میرزا محمدعلی خان را به منصب «وزارت مهام دول خارجه» منصوب کرد
از کارهایامیر در ایندوران، بازداشتن سفرایبیگانهاز مداخله در امور داخلی ایران،
اهتزاز
پرچم ایران در کشورهای دیگر به طور دائم
و گسیل داشتن نمایندگان دائمی سیاسی برای تأسیس
سفارتخانه و نمایندگی به
لندن، پترزبورگ،
بمبئی،
استانبول و
تفلیس، به رغم مخالفت روسیه
و تدوین دستور عمل برای مذاکرات با وزرای مختار دول بیگانه،
اتخاذ روشی برای کسب اخبار و اطلاعات از سفارتهای بیگانه که باعث
بیم و
رعب مداخلهجویان خارجی شد.
نظارت بر رفت و آمد بیگانگان و مرسوم کردن اخذ تذکره برای آنها را میتوان یاد کرد. وی همچنین به آموزش و تربیت مأموران ایرانی مقیم خارج از کشور عنایت خاص داشت و میکوشید آنها را از میان شایستهترین افراد انتخاب کند.
امیر در سیاست خارجی از اصول خاصی پیروی میکرد و از سیاست موازنه منفی سود میبرد و با اعطای هرگونه امتیاز به بیگانگان مخالف بود و در عین حال از سیاست بهرهگیری از نیروی سوم و توسعه روابط متعادل با کشورهای
جهان طرفداری میکرد.
مسأله
افغانان و سرزمینی که سپس
افغانستان نام گرفت، به روزگار امیر و به
اعتقاد جازم او، به رغم مواضع انگلستان، مسألهای داخلی محسوب میشد. با آنکه انگلستان همواره امیر را هشدار میداد تا از «دخل و تصرف در امورات»
هرات خودداریکند،
ولی امیر مصمم بود تا افغانان را به پشتیبانی دولت ایران دلگرم ساخته، از نزاعهای قبیلهای - که لابد انگلستان بنا بر
سنت سیاسی خود بدان دامن میزد - باز دارد؛ چنانکه یار محمدخان و سپس
پسر او صید محمدخان
حاکم هرات را عملاً به
اطاعت و تبعیت از حکومت
خراسان واداشت، و از کهندل خان و پسرش سلطان علىخان در
قندهار، و
دوست محمدخان حاکم
کابل خواست مراودات خود را با انگلستان قطع کنند، یا تا تثبیت موقعیت سیاسى و نظامى ایران، با انگلیسیان مماشات کنند.
وی درباره
سیستان و بلوچستان نیز همین سیاست را پیش گرفت تا به آرامی به بسط
قدرت دولت مرکزی در میان
عشایر آن منطقه که تحت نفوذ انگلیسیان بودند، بپردازد.
تحول در روابط ایران و انگلستان به روزگار امیر با ورود سرگرد شیل۱ که پس از دو سال مرخصی به ایران بازگشت، آغاز شد. شیل در بدو ورود از وزارت امیر اظهار خشنودی کرد.
ولی مداخله آشکار و نهان سفارت انگلیس در امور ایران، امیر را به مقابله واداشت و بدینسبب نسبت به خواستهای سفارت بیتوجهی کرد و امور آن را معطل گذاشت.
این برخورد موجب اعتراضات پیاپی سفارت و واکنش شیل شد.
نخستین موضوع مورد مناقشه، تعریف حق و حدود حاکمیت ایران بر
خلیج فارس بود. امیر همواره میکوشید سیطره ایران را بر نواحی جنوبی خلیج فارس تثبیت کند و برای این کار، برخی کارگزاران دولت در آن مناطق را تغییر داد. وی در این زمان با طرح مسأله الغای
تجارت برده در خلیج فارس توسط دولت انگلستان روبهرو شد و در پی آن نماینده این کشور در
ربیع الثانی ۱۲۶۵ به دولت ایران اطلاع داد که ناوگان انگلیسی،
کشتیها را در این آبها جست و جو و توقیف میکند. امیر به شدت به مخالفت برخاست و آن را سلب حاکمیت ایران و مخالف قوانین اسلامی دانست و هشدار داد که این کار موجب میشود که روسها نیز درصدد کسب امتیاز برآیند.
با آنکه وی موافقت کرد در یک دوره ۴ ماهه ناوگان انگلیسی با حضور مأموران ایرانی، کشتیها را بازرسی کند، ولی بعداً این کار را موقوف کرد و اعلام داشت که به حکمرانان
فارس و
خوزستان دستور داده است از حمل و نقل بردگان ممانعت کنند.
اما کوششهای شیل و توسل او به ناصرالدین شاه موجب شد تا امیر بپذیرد که مدت ۱۱ سال ناوگان انگلیسی با حضور یک صاحب منصب ایرانی به بازرسی کشتیها بپردازد.
موضوع دیگر، درخواستهای مکرر سفارتهای روس و انگلیس درباره صرفنظر کردن از تنبیه
مجرمان بود که امیر این را نیز به شدت رد کرد و آن درخواستها را مداخله در امور ایران دانست.
این معنی با اخذ تابعیت ایرانیان از سفارت انگلیس مرتبط بود که به طور خاص در پناهندگی برخی افراد و اعضای خاندانهای مشهور
و حمایت انگلیسیان از کسانی که مطرود امیر بودند،
جلوهگر شد. نیز از آنجا که سفارت انگلیس با اعطای تحت الحمایگی به مجرمان مختلف
عملاً حاکمیت ملی ایران را نقض میکرد.
امیر دستور داد رفت و آمد ایرانیان را به سفارت انگلیس زیر نظر گیرند.
مهمترین عامل درگیری سیاسی سفارت مذکور با دولت ایران، مسأله ارامنه تبریز بود که پس از مرگ
محمد شاه، به دلایلی نامعلوم امور سرپرستی آنان به کنسول انگلیس سپرده شده بود. در این وقت امیر کلیه
احکام صادره از جلوس ناصرالدین شاه در
تبریز تا ورود او به
تهران را لغو کرد و سپس به دولت انگلستان نیز اطلاع داده شد که امور ارامنه منحصراً در اختیار دولت ایران است
و پس از کشمکشهایی سرانجام امیر توانست از مداخله سفارتهای بیگانه در امور اتباع ایران و اقلیتهای دینی جلوگیری کند.
عصر صدارت امیر صحنه برخورد دو دولت ایران و روسیه بر سر مسائل اقتصادی و مرزی بود. نخستین برخورد بر سر امتیاز شیلات ایران ایجاد شد. امیر بدون توجه به آنکه روسیه در عصر محمدشاه طی قراردادی آن را به اجاره گرفته است و به استناد آن به مداخله در امور شیلات ایران میپرداخت، آن را به بازرگانی ایرانی واگذاشت و دولت روسیه کاری از پیش نبرد.
موضوع دیگر، مخالفت شدید امیر با محافظت انبار تجارتخانه روسیه در استراباد توسط نیروی نظامی روس، و نیز ایجاد
بیمارستانی توسط روسها در سواحل شمالی ایران بود. این انبار پس از تجدید ساختمان رسماً به دولت روسیه به اجاره داده شد.
دولت روس در هر دو مورد به اعتراض برخاست، ولی امیر،
صدراعظم روسیه را قانع کرد که این کارها به سود هیچ یک از دو دولت نیست.
اوج درگیری میان روس و دولت ایران بر سر مسأله آشوراده رخ داد. روسها آنجا را در ۱۲۵۸ق/ ۱۸۴۲م تصرف کرده بودند و امیر میکوشید دست آنها را قطع کند. در این میان، مهدی قلی میرزا حاکم
مازندران، کنسول روسیه را به جانبداری از اشرار متهم کرد
و گروهی از ترکمانان یموت به قوای روسیه در آشوراده حمله کردند و عدهای را به قتل رساندند؛ روسها نیز مجدداً قوایی در آنجا پیاده کردند و از امیر خواستند تا حاکم مازندران را عزل کند.
نزاع بالا گرفت و امیر به مقابله برخاست، ولی سرانجام برای جلوگیری از گسترش نزاع که انگلیسیان هم در شعلهور کردن آن بیتأثیر نبودند، به اجبار به درخواست روسیه گردن نهاد.
افزون بر اینها، مسائل دیگری نیز روابط ایران و روسیه را در این دوره به تیرگی میکشانید.
زمینه روابط ایران با
فرانسه در دوره صدارت امیر، به تلاش برای اجرای
معاهده محرمانه ۱۲۶۳ق/ ۱۸۴۷م در عصر محمدشاه بازمیگردد که طی آن به اتباع فرانسه اجازه داده شده بود که در ایران به تجارت بپردازند، ولی اجرای معاهده مذکور به دلایلی از جمله ایجاد موانع از سوی دولتهای روس و انگلیس به تعویق افتاده بود. در این وقت کنت دو سارتیژ نماینده سیاسی فرانسه به تکاپو افتاد،
اما اقدامات نسنجیده او، و اعلام جمهوریت در فرانسه و مسأله اتباع مسیحی
کاتولیک در ایران، امیر را در وضع نامطلوبی قرار داد و مکاتبات به جایی نرسید، تا سرانجام کنت که مواضعش در اینباره مبهم و متناقض مینمود، به رغم خواست امیر، ایران را ترک کرد.
و روابط سیاسی دو کشور قطع شد.
یکی از دل مشغولیهای دولت امیر در مرزهای شرقی، وجود قبایل
ترکمن و تعدیهای ایشان به
خاک ایران و مردم بود. این شرارتها امرای
خوارزم و
بخارا را نیز که راه ارتباط خود را با
کشورهای اسلامی در خطر میدیدند، نگران میکرد. از اینرو، نیروهای ایران و امرای خوارزم و بخارا بارها به ترکمانان هجوم بردند. در این
جنگها عدهای از ایرانیان
اسیر شدند و ترکمانان آنها را به خوارزمیان فروختند. چون امیر تصمیم به سرکوب ترکمانان گرفت، امیر خوارزم سفیری به دربار ایران گسیل کرد و از طرف امیر نیز رضا قلیخان هدایت برای رهانیدن اسرای ایرانی و مطلع کردن خان خیوه از تحریکات توسعه طلبانه روسیه، رهسپار خوارزم شد.
بعضی معتقدند که هدایت مأموریت داشت تا زمینه یک اقدام نظامی برای بیرون راندن روسها از
تاشکند و
سمرقند را فراهم سازد.
درباره بخارا تحرک کمتری نشان داده شد؛ اگرچه بخاراییان در ورود و عبور از ایران و حتی رفت و آمد مأمورینشان به سمت عثمانی از ایران با ممانعتی روبهرو نمیشدند.
به طورکلی سیاست امیر در جلب و جذب بخارا و خوارزم به سبب مخالفت سرسختانه روسیه با نزدیکی
ایران و آسیای مرکزی، و نیز به سبب عزل امیر مقارن بازگشت هدایت از سفر خوارزم، موفقیتآمیز نبود.
محور اصلی روابط ایران با عثمانی در عصر صدارت امیر، تفسیر و اجرای مفاد عهدنامه ارزروم درباره خطوط مرزی بود که توسط میرزا تقیخان، پیش از صدارتش، منعقد شده بود. در اوایل صدارت امیر، میرزا جعفرخان مشیرالدوله برای تعیین خطوط مرزی به
بغداد گسیل شد، اما عثمانیان که دولت ایران را مشغول سرکوب
فتنه سالار میدیدند، به ناگاه نواحی قطور و خوی را تصرف کردند. مأمور ايران نيز به دستور امير از شركت در كميسيون خودداری كرد، ولى با فشار و قول روسيه و انگلستان مبنى بر رفع اشغال، كميسيون تشكيل شد. با اينهمه، مذاكرات به سبب ادعای ارضى عثمانى بر
خرمشهر و مخالفت شديد امير با اين معنى، به بنبست كشيده شد.
با آنکه امیر تا مدتی به فشارهای انگلستان برای ادامه مذاکرات وقعی نگذاشت، ولی سرانجام به سبب وقایع آشوراده، مجبور شد مشیرالدوله را به مذاکرات بازگرداند.
فکر ایجاد روابط سیاسی با
آمریکا از مدتها قبل از صدارت امیر، کم و بیش وجود داشت،
اما امیر آن را تحقق بخشید تا معادله قدرت را در
خلیج فارس که به سود انگلستان بود، بر هم زند. بدین مناسبت در
ذیحجه ۱۲۶۷/ اکتبر ۱۸۵۱ میان دو
کشور عهدنامه دوستی و کشتیرانی در
آبهای طرفین منعقد شد و مقرر گردید که دولت آمریکا در تهران، تبریز و
بوشهر کنسولگری تأسیس کند.
سنای امریکا نیز این قرارداد را به «معاهدات کامله الوداد» تبدیل و تصویب کرد و آمادگی خود را برای مبادله عهدنامه به دولت ایران اعلام داشت، ولی در این میان امیرکبیر معزول شد و جانشینان او تمایلی به این کار نشان ندادند. امریکاییان معتقد بودند که انگلستان مانع اصلی برای برقراری روابط میان دو دولت است.
علاوه بر امریکا، امیر کوشید با پروس،
اتریش و
بلژیک نیز رابطه برقرار سازد ولی انگلیسیان که به ویژه حضور اتریش را با منافع خود ناسازگار میدیدند، در راه ایجاد رابطه سیاسی ایران با آن کشور مانعتراشی میکردند. درباره فکر رابطه با بلژیک اطلاعات موجود منحصر است به قراردادی میان دو کشور که وزیر مختار فرانسه از آن یاد کرده است.
امیر اصلاحات داخلی را با امور نظامی که ضامن حاکمیت ملی و تمامیت ارضی کشور بود و او خود در امر نظام تجربهای طولانی داشت، آغاز کرد. او نخست صندوقی برای تأمین مواجب و نیازهای مالی نظامیان ایجاد کرد تا نظامیگری به صورت شغلی مستقل درآید.
سپس به تدوین
قانون سربازگیری و طبقهبندی رستهها و درجات و تجدید سازمان نظامی پرداخت.
و اخذ «سیورسات» از رعیت را ممنوع کرد
این قوانین تحت عنوان «نظام ناصری» تدوین و طبع شد
او همچنین به تأسیس کارخانههایی برای ساخت ملزومات نظامی و
تسلیحات ساده، و متحدالشکل گردانیدن
لباس نظامیان دست زد.
در زمینه تسلیحات، علاوه بر آنکه به رغم اعتراض شدید دولت روسیه، تجار و رعایای ایران را به خرید
اسلحه از روسیه ترغیب میکرد.
و از برخی تجار انگلیسی نیز اسلحه میخرید.
مایل بود از کشورهایی چون بلژیک نیز
سلاح بخرد و مستشارانی از کشوری بیطرف برای
ارتش استخدام کند.
در زمینه اقتصادی، امیر طرفدار گسترش تجارت و
کشاورزی، و در عین حال توسعه صنایع ملی بود. بدینسبب به ساخت و توسعه
بازارهای تهران و تبریز - سرای امیر - و گسترش شبکه راهها همت گماشت.
از سوی دیگر افزایش حقوق گمرکی واردات، موجب ترغیب و توجه تجار ایرانی به صادرات شد
چنانکه در ۱۲۶۷ق/ ۱۸۵۱م صادرات ایران بر وارداتش پیشی گرفت و تقریباً به ۳ میلیون لیره انگلیسی رسید و پس از ایجاد نمایشگاهی از کالاهای ایرانی در تهران، انگلستان از امیرکبیر خواست تا چنین نمایشگاهی نیز در لندن برپا سازد
از دیگر اصلاحات امیر که ارتباط مستقیم با تجارت دارد، ایجاد
امنیت در راهها و نظارت بر عبور و مرور و صدور تذکره عبور، ایجاد قراولخانه و چاپارخانه در حدود شهرها، مساحی و نقشهبرداری تهران و دیگر مناطق و راههای کشور را باید ذکر کرد.
امیر همچنین معادن را تا ۵ سال از
مالیات معاف کرد و برای امور معادن مسئولی برگزید. وی با علاقه تمام به حمایت از صاحبان
حرفه و تولید کنندگان پرداخت. گروهی را برای فراگیری صنایع به روسیه و عثمانی فرستاد و برای خرید ماشین آلات صنعتی از
اتریش اقداماتی انجام داد و
کارخانجات محدودی در کشور دایر کرد؛
.
در زمینه مالیه نیز امیر دست به اصلاحاتی بنیادی زد. در پرداخت بدهیهای عقب افتاده تدبیری اندیشید و اسناد و حوالههای دولتی را اعتبار داد.
منافع اخذ مالیات و ورود آن به خزانه دولت را سامان بخشید و در عین حال مالیاتهای اجحاف آمیز بر طبقات ضعیف را ملغی ساخت.
از سوء استفاده منشیان و مستوفیان جلوگیری کرد و دستور داد تا کتابهایی مشتمل بر قوانین گردآوری مالیات و شرح وظایف مأموران مالیاتی، مبتنی بر مقررات مالی فرانسه تدوین کنند.
و با این تنظیمات مالیاتهای عقب افتاده را از اشخاص متنفذ وصول کرد.
برخی مکاتبات امیر حاکی از صرف اوقات و دقت بسیار در امور مالیه از سوی اوست و این امر را مایه انتظام امور میدانست.
وی همچنین مستمری درباریان را کاهش داد و از این طریق به اجرای برخی طرحهای عمرانی توفیق یافت و همین امر از عوامل
دشمنی و توطئه بر ضد او شد.
در مسائل
فرهنگی، برجستهترین کار امیر، زمینهسازی تأسیس دارالفنون برای تربیت علمی و فنی جوانان بر اساس اصول و علوم جدید اروپایی بود. چه، وی اعتقاد داشت که انتقال محیط علمی
اروپا به ایران، بهتر از فرستادن محصل به خارج از کشور است. وی پس از کسب موافقت شاه در اواخر ۱۲۶۶ق/ ۱۸۵۰م، میرزا رضا مهندس را مأمور تدوین نقشه ساختمانی در شمال شرقی ارک تهران کرد و سپس بنای آن را به محمدتقیخان معمارباشی سپرد و بهرام میرزا حاکم تهران مأمور نظارت بر اجرای آن شد.
خود امیر نیز از نظارت بر امور آن خودداری نداشت.
در نیمه دوم ۱۲۶۷ق ظاهراً بخشی از مدرسه که اختصاص به تعالیم نظامی داشت، به طور آزمایشی شروع به کار کرد،
اگرچه افتتاح رسمی مدرسه ۱۳ روز پس از مرگ امیر اتفاق افتاد.
انتشار
روزنامه وقایع اتفاقیه نیز از دیگر اصلاحات فرهنگی امیر به شمار میرود.
شیل معتقد است که سر مقالههای این روزنامه به
قلم خود امیر بوده است.
از دیگر اصلاحات فرهنگی و اجتماعی امیر، دستور
ترجمه کتب اروپایی، ایجاد چاپخانه، تدوین قانون نامهای برای پزشکان و امتحان از آنها، ترویج آبلهکوبی و بنیان نخستین بیمارستان دولتی را میتوان نام برد.
ایجاد امنیت، دیوانخانه و دارالشرع برای استقرار
عدالت از دیگر امور مورد توجه خاص امیر بود. او برای آگاهی از رفتار حاکمان شهرها، کسانی را مخفیانه بر میگماشت و با گزارش آنها به
توبیخ یا تشویق حاکمان میپرداخت.
با آنکه امیر در اوایل کار کوشید خود به داوری در امور مهم بپردازد،
ولی سپس شیخ عبدالحسین تهرانی را به ریاست محکمه شرع به عنوان عالیترین مرجع قضا منصوب کرد. دعاوی حقوقی پس از طرح در دیوانخانه به محکمه شرع میرفت و احکام صادره برای اجرا به دیوانخانه ارجاع میشد و در واقع تلفیق شایان توجهی میان قوانین عرفی و
شرعی به عمل میآمد.
امیر بر آزادی دینی اقلیتها تأکید میکرد و به امور قضایی آنان نیز در همین دیوانخانه رسیدگی میشد.
سرانجام، امیر به عنوان آغازگر اصلاحات عمیق و معتقد به مشارکت عمومی در این کار، با انتشار اعلامیهای از صاحب نظران خواست که نظریات خود را درباره اصلاحات امور کشوری و لشکری اعلام کنند. رساله قانون قزوینی نیز در پاسخ به همین درخواست نگاشته شد.
با اینهمه، مطابق بعضی اسناد، سختگیری امیر نسبت به دیگران که گاه آنان را از بیان حقیقت باز میداشت و نیز عزل جمعی از رجال و کارگزاران، و در عین حال تسامح بیاندازهاش نسبت به بعضی از بستگان خود، کسانی را واداشت که او را به «بی اعتدالی» منسوب کنند.
و به همین سبب درباره اصلاحات و رفتارهای سیاسی امیر نظریات متفاوت و متضادی ابراز شده است.
سرعت سیر حوادث از روزی که شاه طی فرمانی تمام امور را در کف امیر نهاد،
تا آنگاه که فرمان عزلش را صادر کرد، چنان است که محققان را غالباً دچار نوعی حیرت میکند. بیگمان عزل او امری ناگهانی نبود و از مدتها پیش تحرکاتی برای تحدید قدرت و اختیارات امیر به ظهور میرسید. به علاوه، از برخی نامههای امیر به شاه نیز بر میآید که خود وی به سبب بعضی رفتارهای
شاه از عاقبت خویش اندیشناک بوده است.
به هر حال، فرمان عزل امیر از صدارت و ابقای وی در امور نظام به خط و انشای میرزا سعید مؤتمن الملک تهیه شد و در
پنجشنبه ۱۹
محرم ۱۲۶۸ توسط مهدعلیا به اطلاع او رسید و سپس آجودان باشی فرمان را رسماً به او ابلاغ کرد، اما اندکی بعد به خدمت نظام او نیز خاتمه داده شد.
قابل توجه است که شاه از واکنش امیر
بیم داشت و قراولان خاصه را آماده باش داده بود.
اما امیر با آنکه از قدرت و جسارت لازم برخوردار بود، مصالح ملی را بر موقعیت شخصی ترجیح داد و به واکنش تندی دست نزد و گوشه عزلت برگزید.
و شاه نیز کوشید تا این کار را ناشی از
استعفای امیر قلمداد کند.
به هر حال، پس از عزل امیر از صدارت و وزارت نظام، آقاخان نوری آشکارا به مخالفت و دگرگون کردن کارهای امیر برخاست؛ به شکلی که امیر برآشفت و از شاه اجازه ملاقات خواست.
اما شاه سخنان امیر را نپذیرفت و او را مورد عتاب قرار داد.
میرزا آقا خان نوری از حمایت روس و
انگلیس از امیر، و حتی پناهندگی امیر به انگلیسیان سخن رانده است.
با آنکه در دشمنی او با امیر تردیدی نیست و حقایق آشکار تعلق خاطر امیر را به بیگانگان نفی میکند، ولی برخی از نویسندگان و خود انگلیسیان بنابر عللی همین نظر را ترویج کردهاند.
آقاخان نوری برای اثبات این مدعا کوشید تا از امیر اقرار بگیرد که قصد افساد داشته است و شاه را نیز با خود موافق کرد.
پس از این، حکم
تبعید امیر به
کاشان، نخست با عنوان حکومت آن شهر، صادر شد و زیر نظر نظامیان به آنجا رفت.
اندکی بعد شاه حکم قتل او را نیز امضا کرد و علیخان فراشباشی مأمور آن کار گردید. وی در بامداد ۱۸
ربیع الاول ۱۲۶۸ وارد فین کاشان شد و به حمامی که امیر در آنجا مشغول استحمام بود، رفت و حکم را خواند. به درخواست امیر
رگ دستش را گشودند، و سپس به سبب تعجیلی که داشتند، او را خفه کردند و برخی اشیاء شخصی او را به
غنیمت بردند.
در تهران مرگ امیر را به
بیماری او نسبت دادند
با اینهمه، انعکاس این حادثه در تهران نامطلوب بود
و سفارت انگلیس رسماً به اعتراض برخاست.
شاه خود را از مداخله در این کار مبرا دانست
و بعضی از نوشتجات حاکی از مداخله خود در این کار را از میان برد.
و خود میرزای نوری هم تقصیر را به گردن حاج علیخان انداخت.
باید گفت که امیر هیچگاه نتوانست با درباریان کهنه کار رابطه خوبی برقرار کند و یا خود را از لحاظ رفتارهای شخصی و اجتماعی واقعاً و عملاً در زمره درباریان جای دهد. این معنی یکی معلول نسب خانوادگی امیر بود که در زمره نجبای والانژاد محسوب نمیشد
و دیگر آنکه روابط او با دربار شاه بسیار بیتکلف و صادقانه و بدون ظاهرسازی و
ریاکاریهای مرسوم بود. بر مخارج شاه نظارت میکرد و مانع ولخرجیهایش میشد و از او میخواست با اتکا به خود و به استقلال به اداره امور بپردازد
با اینهمه، امیر شأن شاه را رعایت میکرد و در برابر او برای خود مرتبتی قائل نبود.
رفتار ساده و صادقانه امیر، موجب رشک و خشم درباریان متملق میشد که خود را در برابر امیر ضعیف میدیدند و برای خودنمایی آن را نوعی
توهین به شاه مینمایاندند
مهدعلیا، مادر قدرت طلب شاه که علاقه شدیدی به مداخله در امور،
و نقش مهمی در حوادث سیاسی روزگار داشت، یکی از مهمترین دشمنان امیر بود.
سختگیریهای امیر نسبت به اهل حرم، به ویژه مهد علیا که گویا نسبت به جایگاه صدراعظم نیز
حسادت میکرد
مخالفت امیر با خواستهای نابجای او
از جمله علل دشمنی مهدعلیا بود که همراه آقاخان نوری و حاج علیخان فراشباشی، در رأس دشمنان امیر قرار داشت
پولاک که اندکی پس از عزل امیر وارد تهران شد، این واقعه را بر اثر تحریکات مهدعلیا دانسته است.
از دیگر دستاویزهای دشمنان امیر در تحریک شاه بر ضد او، داستان عباس میرزا ملک آراست که میگفتند امیر قصد خلع ناصرالدین شاه و به
سلطنت رساندن او را دارد
و برخی نیز او را در برابر شاه، جسور و پر خطر جلوه داده،
یگانه راه بقای سلطنت را قتل او دانستند. با اینهمه، جالب توجه است که به نظر میرسد کسی مانند مهدعلیا پس از قتل امیر، نقش و اهمیت او را در حفظ ارکان سلطنت ناصری دریافت و گویا از دشمنی خود نیز متأسف بود.
درباره خلق و خوی امیر داستانها و روایاتی که در افواه پس از قتل وی رواج بسیار یافت، مشحون از نکات جالب توجه است. وی معمولاً پیش از طلوع
آفتاب سرکشی به امور را آغاز میکرد.
خود به یکایک کارها میرسید و دستورهای مقتضی میداد
وی نظم و ترتیبی پدید آورد که پس از او نیز زبانزد خلق بود.
با وجود سختگیریهایش در کارهای حکومتی، و مخالفت سرسختانهاش با مداخله بیگانگان، هیچگاه از راه
ادب و
عفاف خارج نمیشد، چنانکه تأثیر بسیار خوبی بر بیگانگانی که او را میدیدند، میگذاشت.
علما و دانشمندان را بسیار محترم میداشت.
و از
مدیحهسرایی شاعران بیزار بود و قاآنی را بدان سبب توبیخ کرد.
شدت علاقه او را به توسعه علوم و
فرهنگ از کوششهایش برای تأسیس دارالفنون و دعوت از معلمان اروپایی و تأسیس
روزنامه میتوان دانست.
امیر اعتقادات دینی استواری داشت و این معنی از نامهها و رفتارهایش به خوبی آشکار است
آثار عمرانی امیر نیز قابل توجه است. غیر از بنای دارالفنون تهران، به دستور او ارک حکومتی را تجدید بنا کردند و بر عمارات آن افزودند. نیز در بنای میدان توپخانه و سبزه میدان، به ویژه بازار بزرگ آن با طاقهای هلالی دخیل بود
و کاروانسرایی بزرگ در بازار تهران ساخت که به سرای اتابکیه معروف شد.
تکیه دولت در ضلع شرقی میدان ارک هم اصلاً از ساختههای اوست.
شیخ عبدالحسین تهرانی، مشهور به شیخ العراقین، وصی امیر، مدرسه و مسجدی در تهران از ماترک امیر پس از قتل او ساخت که بعدها به نام خود او معروف شد.
همو بخش مهمی از میراث امیر را صرف توسعه و بازسازی بقعههای
عتبات عالیات و
سامرا و طلاپوش کردن آستانه امامان عسکری (علیهما السلام) کرد.
گویا امیر
وصیت کرده بود که از ماترکش بیمارستانی نیز در تهران دایر کنند.
پیکر امیر را نخست در
گورستان «پشت مشهد»
کاشان دفن کردند، ولی چندی بعد
همسرش عزتالدوله آن را به
کربلا انتقال داد و در محدوده رواق شرقی
حرم امام حسین (علیهالسلام) معروف به پایین پا به
خاک سپرده شد.
(۱) آدمیت، فریدون، امیرکبیر و ایران، تهران، ۱۳۶۱ش.
(۲) آدمیت، فریدون، اندیشه ترقی و حکومت قانون (عصر سپهسالار)، تهران، انتشارات سخن.
(۳) آدمیت، فریدون، مقالات تاریخی، تهران، ۱۳۵۲ش.
(۴) اسناد قدیمه سال ۱۲۶۲- ۱۲۶۵ق، کارتن ۵، روسیه ۴۳، بایگانی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران.
(۵) اسناد مکمل قاجاریه، بایگانی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران.
(۶) «اسناد و فرامین عهد از شوال ۱۲۳۱ق - ذیقعده ۱۳۵۲ق»، ج۵ اصل مکاتبات (هم).
(۷) اسناد و مکاتبات تاریخی ایران (قاجاریه)، به کوشش محمدرضا نصیری، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۸) اسنادی از روابط ایران با مناطقی از آسیای مرکزی، تهران، ۱۳۷۲ش.
(۹) اصل مکاتبات، بایگانی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران.
(۱۰) «اصل نامهها و مکاتبات سارتیژ سفیر فرانسه در ایران»، ج۱۴ سواد مکاتبات (هم).
(۱۱) اعتضاد السلطنه، فتنه باب، به کوشش نوایی، عبدالحسین، تهران.
(۱۲) اعتمادالسلطنه، محمد حسن، تاریخ منتظم ناصری، به کوشش رضوانی، محمداسماعیل، تهران، دنیای کتاب.
(۱۳) اعتمادالسلطنه، محمد حسن، خلسه، به کوشش محمود کتیرایی، تهران، ۱۳۱۷ش.
(۱۴) اعتمادالسلطنه، محمد حسن، صدرالتواریخ، به کوشش مشیری، محمد، تهران، ۱۳۴۹ش.
(۱۵) اعتمادالسلطنه، محمد حسن، المآثر و الاثار، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۱۶) اعتمادالسلطنه، محمد حسن، مرآه البلدان، به کوشش نوایی، عبدالحسین و هاشم محدث، تهران، ۱۳۶۷ش.
(۱۷) افراسیابی، بهرام، شاه ذوالقرنین و خاطرات ملیجک، تهران.
(۱۸) ایرجافشار، «شصت و چهار سند»، بررسیهای تاریخی، تهران، ۱۳۴۹ش، س ۵، شم ۳.
(۱۹) اقبال آشتیانی، عباس، «امیرکبیر و مرحوم هدایت»، نشریه وزارت امور خارجه، تهران، ۱۳۳۵ش، شم ۱.
(۲۰) اقبال آشتیانی، عباس، میرزا تقیخان امیرکبیر، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۵۵ش.
(۲۱) اقبال آشتیانی، عباس، «ورقی چند از تاریخ روابط ایران و فرانسه»، نشریه وزارت امور خارجه، تهران، ۱۳۲۷ش، شم ۱.
(۲۲) یغمایی، اقبال، «مدرسه دارالفنون»، یغما، ۱۳۴۸ش، س ۲۲، شم ۱-۲.
(۲۳) حامد الگار، دین و دولت در ایران، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، توس.
(۲۴) امیرخیزی، اسماعیل، «اصل و نسب میرزا تقیخان»، خاطرات وحید، ۱۳۵۱ش، شم ۱۶.
(۲۵) محمدتقی امیرکبیر، «نامه امیرنظام به نمایندگان روس و انگلیس»، یک صد سند تاریخی، به کوشش ابراهیم صفایی، تهران، ۱۳۵۲ش.
(۲۶) امیرکبیر و دارالفنون، به کوشش روشنی زعفرانلو، تهران، ۱۳۵۴ش.
(۲۷) معزی، امیر، «نوادر الامیر»، همراه نامههای امیرکبیر، به کوشش سیدعلی آل داود، تهران، ۱۳۷۱ش.
(۲۸) مروین انتنر، روابط بازرگانی روس و ایران، ترجمه احمد توکلی، تهران، ۱۳۶۹ش.
(۲۹) اورسل، سفرنامه، ترجمه علی اصغر سعیدی، تهران.
(۳۰) باستانی پاریزی، محمدابراهیم، «طرحی از چهره امیرکبیر در ادب پارسی»، امیرکبیر و دارالفنون (هم).
(۳۱) بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران، تهران، ۱۳۵۷ش.
(۳۲) هاینریش بروگش، سفری به دربار سلطان صاحبقران، ترجمه کردبچه، تهران، انتشارات اطلاعات.
(۳۳) «بعضی از مراسلات امیرکبیر به ناصرالدین شاه»، یادگار، س ۵، شم ۱-۲.
(۳۴) بهادر، محمدخان، «یک شخص مهم یا میرزا تقیخان اتابک»، ارمغان، تهران، ۱۳۱۳ش، س ۱۵، شم ۳.
(۳۵) یاکوب ادوارد پولاک، سفرنامه، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، ۱۳۶۱ش.
(۳۶) تاریخ اقتصادی ایران، ترجمه یعقوب آژند، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۳۷) تقیزاده، حسن، «میرزا تقیخان امیرنظام»، یغما، تهران، ۱۳۵۵ش، س ۲۹، شم ۱.
(۳۸) تیموری، ابراهیم ، عصر بیخبری، تهران، اقبال.
(۳۹) ثقفی، خلیل، مقالات گوناگون، تهران، ۱۳۲۲ش.
(۴۰) جهانگیر میرزا، تاریخ نو، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۷ش.
(۴۱) «خلاصه نوشتجات دفترخانه وزارت دول خارجه از ۱۲۴۳ق - ۱۲۶۸ق»، ج۶ اصل مکاتبات (هم).
(۴۲) خورموجی، محمدجعفر، حقایق الاخبار ناصری، به کوشش حسین خدیوجم، تهران، ۱۳۴۴ش.
(۴۳) دایرة المعارف تشیع، به کوشش احمد صدر حاج سیدجوادی و دیگران، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۴۴) «دستورالعملها و فرامین شاه و صدراعظم از ۱۲۶۷- ۱۲۷۵ق»، ج۲۴ سواد مکاتبات (هم).
(۴۵) «دو نامه از امیرکبیر»، یادگار، تهران، ۱۳۲۵ش، س ۳، شم ۱.
(۴۶) دهقان، منوچهر، «نظام ناصری»، بررسیهای تاریخی، تهران، ۱۳۴۸ش، س ۴، شم ۴.
(۴۷) اسناد وزارت امور خارجه بریتانیا (FO).
(۴۸) دنیس رایت، انگلیسیها در میان ایرانیها، ترجمه اسکندر دلدم، تهران، ۱۳۶۴ش.
(۴۹) دنیس رایت، ایرانیان در میان انگلیسیها، ترجمه کریم امامی، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۵۰) «رساله بهاءالملک مأمور مذاکره با نماینده انگلیسی در امور مطالبات و دعاوی اتباع انگلیسی»، ج۶۱ اصل مکاتبات (هم).
(۵۱) رشدیه، حسن، «امیرکبیر و نصب بیرق ایران در ممالک روسیه»، ارمغان، تهران، ۱۳۴۰ش، س ۳۰، شم ۱.
(۵۲) رضازاده ملک، رحیم، روابط سیاسی ایران و امریکا، تهران، طهوری.
(۵۳) رضوانی، محمداسماعیل، «روزنامهنگاری در عهد امیرکبیر»، امیرکبیر و دارالفنون (هم).
(۵۴) غلامعلی رعدی آدرخشی، «چند پرسش درباره امیرکبیر»، امیرکبیر و دارالفنون (هم).
(۵۵) زریاب، عباس، «نامههای موجود از امیرکبیر»، امیرکبیر و دارالفنون (هم).
(۵۶) سارلی، اراز محمد، تاریخ ترکمنستان، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۵۷) سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ، به کوشش محمدباقر بهبودی، تهران، ۱۳۸۵ق.
(۵۸) ستوده، منوچهر، «تهرانی که امیرکبیر در آن میزیست»، امیرکبیر و دارالفنون (هم).
(۵۹) ستوده، منوچهر، «کاروانسراهای تهران قدیم»، آینده، تهران، ۱۳۶۳ش، شم ۲، ۳.
(۶۰) سواد مکاتبات، بایگانی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران.
(۶۱) شیل، خاطرات، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۶۲) صادقی پایین کولایی، علیاکبر، «امیرکبیر و تلاشی پیگیر در راه ساماندهی مالی و صنعتی کشور»، کیهان، ۳/ ۵/ ۱۳۷۱ش.
(۶۳) ابراهیمخان صدیق الممالک، منتخب التواریخ مظفری، به کوشش ایرج افشار، تهران.
(۶۴) ابراهیم صفایی، «سندی تازه درباره میرزا تقیخان امیرکبیر»، گوهر، تهران، ۱۳۵۲ش، س ۱، شم ۱۱-۱۲.
(۶۵) «عرایض و گزارشها و مکاتبات صدراعظم و وزیر امور خارجه از ۱۲۷۵ق - ۱۲۸۰ق»، ج۵۹ اصل مکاتبات (هم).
(۶۶) «عرایض و گزارشهای صدراعظم و وزیر امور خارجه و والیان حکام و زنان حرمسرا»، اصل مکاتبات (هم)، ج۶۲.
(۶۷) فتحی، نصرتالله، «امیرکبیر از نظر قائممقام»، سخن، تهران، ۱۳۵۵ش، س ۲۵، شم ۳-۴.
(۶۸) ویلم فلور، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۶۹) ژان باتیست فووریه، سه سال در دربار ایران، ترجمه عباس اقبال آشتیانی، تهران، دنیای کتاب.
(۷۰) فیودورکورف، سفرنامه، ترجمه اسکندر ذبیحیان، تهران، ۱۳۷۲ش.
(۷۱) قاسمخانی هزاوهای، «اطلاعات محلی از خانواده امیرکبیر»، امیرکبیر و دارالفنون (هم).
(۷۲) ابوالقاسم قائممقام فراهانی، منشآت، به کوشش فرهاد میرزا، تهران، ارسطو.
(۷۳) جهانگیر قائممقامی، «تاریخچه سربازگیری در ایران»، بررسیهای تاریخی، تهران، ۱۳۴۶ش، شم ۲.
(۷۴) قرارها و قراردادها، به کوشش سیفالله وحیدنیا، تهران.
(۷۵) قزوینی، محمدشفیع، قانون قزوینی، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۷۰ش.
(۷۶) جبلی، کاوه، علیرضا، سیاست خارجی امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۱ش.
(۷۷) جرج کرزن، ایران و قضیه ایران، ترجمه وحید مازندرانی، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۷۸) رابرت کرزن، «خاطره من از امیرکبیر»، ترجمه حسین ابوترابیان، نگین، تهران، ۱۳۵۸ش، س ۱۵، شم ۱۶۹.
(۷۹) رابرت کرزن، «میرزا تقیخان امیرکبیر»، ترجمه ابوترابیان، آینده، تهران، ۱۳۶۲ش، س ۹، شم ۶.
(۸۰) کسروی، احمد، بهائیگری، تهران، کتابفروشی پایدار.
(۸۱) «گزارشها و مکاتبات میرزا آقاخان نوری تا ۱۲۶۹ق»، ج۳۲ اصل مکاتبات (هم).
(۸۲) «گزارشها و مکاتبات و بعضی از پیشنهادهای دولت از ۱۲۶۷ق ۱۲۹۷ق»، اصل مکاتبات (هم)، ج۶۹.
(۸۳) «گزارشهای میرزاتقیخان از مجالس ارزروم و مشیرالدوله از کمیسیون تحدید»، ج۱۸ سواد مکاتبات (هم).
(۸۴) گزیده اسناد سیاسی ایران و عثمانی (دوره قاجاریه)، تهران، ۱۳۶۹ش.
(۸۵) ژآ گوبینو، «میرزا تقیخان امیر»، محیط، تهران، ۱۳۲۲ش، س ۱، شم ۱.
(۸۶) ژآ گوبینو «میرزا تقیخان امیرکبیر»، پانزدهمین سالنامه دنیا، ۱۳۳۸ش.
(۸۷) مجلسی، فضلالله، «خاطراتی از مالیه مملکت در دوره قاجاریه»، خاطرات وحید، تهران، س ۹، شم ۵.
(۸۸) محبوبی اردکانی، حسین، «کار آموزان و دانشجویان ایرانی در روسیه»، راهنمای کتاب، تهران، ۱۳۴۶ش، س ۱۰، شم۶.
(۸۹) محمود محمود، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس، تهران، اقبال.
(۹۰) محیط طباطبایی، محمد، «دارالفنون و امیرکبیر»، امیرکبیر و دارالفنون (هم).
(۹۱) همایون، مخبر، «امیرکبیر و روش جدید سربازگیری در ایران»، ارمغان، تهران، ۱۳۴۰ش، س ۳۰، شم ۱.
(۹۲) مدرسی چهاردهی، مرتضی، «ایران در جهان عرب»، وحید، تهران، س ۳.
(۹۳) مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تهران، ۱۳۴۱ش.
(۹۴) مشیری، محمد، «اسناد و مکاتبات تاریخی ایران (قاجاریه)»، بررسیهای تاریخی، تهران، س ۲، شم ۱۰.
(۹۵) معتضد، خسرو، حاج امین الضرب، تهران، انتشارات خانزاده.
(۹۶) معتمدی، مسعود، «اردوکشی مظفری از قزوین به کردستان»، آینده، تهران، ۱۳۶۴ش، س ۱۱.
(۹۷) «مکاتبات امنا و کارکنان دولت در عهد فتحعلیشاه و محمدشاه»، ج۱۴ اصل مکاتبات (هم).
(۹۸) «مکاتبات حاج میرزا آقاسی و امیرکبیر از ۱۲۶۲-۱۲۶۶ق»، ج۲ سواد مکاتبات (هم).
(۹۹) «مکاتبات حاجی میرزا آقاسی صدراعظم به محمدشاه»، ج۱۸ اصل مکاتبات (هم).
(۱۰۰) «مکاتبات سفارت انگلیس از ۵ رجب ۱۲۶۸- ۲۸ شعبان ۱۲۷۶»، ج۲۹ سواد مکاتبات (هم).
(۱۰۱) «مکاتبات سفرای خارجی با امیرکبیر و دستورات امیر به حکام و سفرای ایران ۱۲۶۴-۱۲۶۷ق»، ۲۹ سواد مکاتبات (هم)، ج۱۲.
(۱۰۲) «مکاتبات صدراعظم از ۹ شوال ۱۲۶۷- ۱۵ جمادیالثانی ۱۲۶۸»، ۲۹ سواد مکاتبات (هم)، ج۱۹.
(۱۰۳) «مکاتبات صدراعظم از ۱۹ شوال ۱۲۶۷-۱۹ جمادیالثانی ۱۲۶۸»، ۲۹ سواد مکاتبات (هم)، ج۲۰.
(۱۰۴) «مکاتبات صدراعظم از ۲۴ شوال ۱۲۶۷ - جمادی الاخر ۱۲۶۸»، سواد مکاتبات (هم)، ج۲۲.
(۱۰۵) «مکاتبات صدراعظم امیرکبیر به سفرا در ۱۲۶۷ق»، ۲۹ سواد مکاتبات (هم)، ج۷.
(۱۰۶) «مکاتبات صدراعظم و وزیر امور خارجه و حکام به همراه فرامین و احکام از ۱۲۵۰-۱۲۵۲ق»، ۲۹ سواد مکاتبات (هم)، ج۲.
(۱۰۷) «مکاتبات محمدشاه با قائممقام و حاج میرزا آقاسی و سایر امنای دولتی»، ج۲۴ اصل مکاتبات (هم).
(۱۰۸) «مکاتبات و گزارشها و نامههای امنای دولت از ۲ ربیعالثانی ۱۲۵۳- محرم ۱۲۶۹»، ۲۹ سواد مکاتبات (هم)، ج۱۹.
(۱۰۹) «مکاتبات و گزارشهای حکام دولتی از ۱۲۶۹-۱۲۹۰ق»، «مکاتبات و گزارشهای والیان و مأموران دولتی از ۱۲۶۳-۱۲۹۴ق»، ۲۹ سواد مکاتبات (هم)، ج۲۷.
(۱۱۰) «مکاتبات و نامههای سفیران روس و انگلیس به امیرکبیر»، ج۱۶ سواد مکاتبات (هم.
(۱۱۱) مکی، حسین، «امیرکبیر بانی فرهنگ نوین ایران»، دنیا، تهران، ۱۳۳۱ش، س ۸.
(۱۱۲) مکی، حسین، زندگانی میرزا تقیخان امیرکبیر، تهران، ۱۳۶۰ش.
(۱۱۳) موسوی، محمد مهدی، «گزارشات ۵ ساله سفارت ایران در لندن»، وحید، تهران، س ۱۰، شم ۲.
(۱۱۴) نادر میرزا، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، به کوشش مشیری، محمد، تهران، ۱۳۶۰ش.
(۱۱۵) «نامه امیرکبیر به ناصرالدین شاه»، یادگار، تهران، ۱۳۳۸ش، شم ۱.
(۱۱۶) «نامهها و فرامین ناصرالدینشاه و امیرکبیر به سفرا و حکام سالهای ۱۲۶۴- ۱۲۶۵ق»، ج۱۱ سواد مکاتبات (هم).
(۱۱۷) «نامهها و گزارشهای میرزا آقاخان نوری از ۱۲۶۷-۱۲۷۰ق»، ج۳۰ اصل مکاتبات.
(۱۱۸) نامههای امیرکبیر، به کوشش سیدعلی آلداود، تهران، ۱۳۷۱ش.
(۱۱۹) نایبیان، جلیل، روابط ایران با دول خارجی در دوران قاجاریه، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۱۲۰) نوایی، عبدالحسین، «مهدعلیا جهان خانم»، تاریخ معاصر ایران، تهران، ۱۳۷۲ش، شم ۵.
(۱۲۱) وامقی، ایرج، «نظریهای درباره امیرکبیر»، آینده، تهران، ۱۳۶۵ش، شم ۱۱، ۱۲.
(۱۲۲) وثوق زمانی، ابوالفتح، آشوراده و هرات، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۱۲۳) ورجاوند، پرویز، «یکصد و پنجاهمین سال صدراعظمی امیرکبیر»، کلک، تهران، ۱۳۷۲ش، شم ۴۳-۴۴.
(۱۲۴) وقایع اتفاقیه (روزنامه)، چ تصویری، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۱۲۵) علیاکبر ولایتی، «اعتقادات دینی امیرکبیر»، کیهان فرهنگی، تهران، ۱۳۷۴ش، شم ۱۲۱.
(۱۲۶) هدایت، رضاقلی، روضه الصفا، قم، ۱۳۳۹ش.
(۱۲۷) هدایت، رضاقلی، سفارتنامه خوارزم، به کوشش علی حصوری، تهران، ۱۳۵۶ش.
(۱۲۸) یزدانی، احمد، نظری اجمالی در دیانت بهایی، تهران، ۱۳۲۹ش.
(۱۲۹) ابراهام یسلسون، روابط سیاسی ایران و امریکا، ترجمه محمدباقر آرام، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۱۳۰) یکتایی، مجید، «مالیه کشور در زمان قاجار»، بررسیهای تاریخی، ۱۳۵۲ش، س ۸، شم ۶.
(۱۳۱) بایگانی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران.
۱:۳۴ کار شد.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «امیرکبیر»، ج۱۰، ص۳۹۸۹.