محمدحسین طباطبایی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
علامه طباطبایی، حکیمی الهی،
مفسر قرآن،
اسلام شناس و فقیهی بزرگ و دانشمندی آگاه بود که اندوخته های فراوانی در زمینه
فلسفه شرق و
فلسفه غرب داشت. او در علومی چون:
ادبیات،
کلام،
نجوم،
هیئت و
ریاضیات سرآمد بود. آثارعلمی او در زمینه های مختلف، هر کدام گواه صادقی بر احاطه و عظمت مقام علمی وی است.
روزهای ماه «ذیحجه» ۱۳۲۱ ق. یکی پس از دیگری میگذشت و دلهای شیفتگان بیتُ الله در هوای حرم الهی «لبیک شوق» سر میداد. یاد عرفات و نام مشعر عطش دیدار به جانها داده بود.
ناگاه «کعبه کرامت الهی» زیبا چهرهای نورانی را در آغوش پدر و مادری مهربان نهاد. گویی بار دیگر «زمزم» لطف خداوندی رخ نشان داده است.
آری طفلی دیده به جهان گشود که نور سیادت بر سیمای بلورینش آیندهای روشن را خبر میداد. نام او را «محمّد حسین» نهادند و آن را به تبرّک نام «جدّ و فرزند» مایه برکت شمردند. زیرا خاندان محمّد حسین، خانوادهای اصیل بود که هماره بیرق بزرگی در دست داشته و شهر تبریز لبریز از نام آنان بوده است.
«سراج الدّین عبدالوهاب» جدّ معروف اوست که با وساطت وی، نبرد خونین دولت ایران و عثمانی، در سال ۹۲۰ قمری پایان یافت و «مرحوم میرزا محمد تقی قاضی طباطبایی» شخصیّت دیگری است که از قرنها پیش تاکنون شرافت و بزرگواری را از آن خاندان بزرگ قاضی طباطبایی تبریز کرده است.
دوران کودکی «محمّد حسین» با توفان حوادث و بلا همراه بود. بیش از پنج بهار از عمر عزیزش نگذشته بود که مادری مهربان و با فضیلت را از دست داد. بغض غم واندوه بی مادری او را رها نکرده بود که گرد یتیمی بر وجودش سنگینی کرد و از دیدن روی پدر محروم شد. همراه با برادر کوچکتر خود تنها ماند امّا هماره دست لطف خداوندی سایه بان مرحمتی بر سر او بود. مدّت زیادی از تحصیل او نمیگذشت که علاوه بر قرآن مجید، کتابهای گلستان، بوستان، اخلاق مصوّر، تاریخ معجم، ارشاد الحساب، نصابُ الصبیان و دیگر کتابهای متداول در مدارس آن روز را فرا گرفت.
صرف و نحو و معانی و بیان را نزد استاد خویش مرحوم شیخ محمد علی سرابی آموخت و پس از آن با گامی بلند و همّتی فراتر، سطوح عالی در فقه، اصول، فلسفه و کلام را در زادگاه خود نزد اساتید آن خطّه تحصیل کرد. روح لطیف او، ذوقی هنری به وی بخشیده بود. دستمایهای که با کمک آن توانست خوشنویسی را در اوان عمر خود از آقا میرزا علی نقی بیاموزد.
با سپری شدن ایّام تلخ و ناکامی طفولیّت، شکوفههای رشد و تکامل بر شاخسار وجود سیّد محمّد حسین نمایان شد. وی از سال ۱۲۹۷ ش. تا ۱۳۰۴ علوم بسیاری آموخت. در این مدّت، تمامی درسهای مربوط به سطح را فراگرفت و با شور و شوق بسیاری کتابهای مربوط به ادبیات، فقه، اصول، کلام و معارف اسلامی را آموخت.
او خود از روزگار تحصیل خود چنین بازگو میکند:
«در اوایل تحصیل که به نحو و صرف اشتغال داشتم علاقه زیادی به ادامه تحصیل نداشتم و از این روی هرچه میخواندم نمیفهمیدم... پس از آن یک بار عنایت خدایی دامنگیرم شده، عوضم کرد. در خود یک نوع شیفتگی و بی تابی نسبت به تحصیل کمال حسّ نمودم به طوری که از همان روز تا پایان تحصیل که تقریباً هیجده سال کشید هرگز نسبت به تعلیم و تفکر، احساس خستگی و دلسردی نکردم و زشت و زیبای جهان را فراموش کردم... در خورد و خواب و لوازم دیگر زندگی، به حداقل ضروری قناعت نموده، باقی را به مطالعه میپرداختم بسیار میشد - بویژه در بهار و تابستان - که شب را تا طلوع آفتاب با مطالعه میگذراندم...»
عشق و شور به تحصیل و تکامل استاد را بر آن داشت که از شهر خویش رو به سوی، سینای اسرار «نجف اشرف» هجرت کند. تا از شراب عشق علی (علیهالسّلام) جامی نوشیده و طریق معرفت و راه رستگاری را بهتر و بیشتر بپیماید.
با اوّلین نگاه به قبّه و بارگاه امیرالمؤمنین آخرین کلام خویش را زده و میفرماید: «یا علی! من برای ادامه تحصیل به محضر شما شرفیاب شدهام ولی نمیدانم چه روشی پیش گیرم... از شما میخواهم که در آنچه صلاح است، مرا راهنمایی کنید».
چند روزی نمیگذرد که نصرالله و یاری الهی به دست مولای متقیان به سوی استاد میآید. شخصیّت وارستهای چون حاج میرزا علی آقا قاضی «قدس سره» به سراغ وی آمده و خطاب به او اینگونه میگوید: «کسی که به قصد تحصیل به نجف میآید خوب است علاوه بر تحصیل، از فکر تهذیب خود غافل نماند.»
کیمیای وجود مرحوم قاضی، روح و روان استاد را دگرگون کرده و برنامهای روشن و نورانی برای آینده او ترسیم میکند. از آن روز کتابی دیگر از زندگی استاد فرزانه باز میشود که صفحه آغازین آن با این جمله شروع میگردد:
علم نبود غیر «علم عاشقی» ••• مابقی تلبیس ابلیس شقی (شیخ بهایی (رضوانا... علیه))
مفسر فرزانه مدّت یازده سال در کنار مرقد نورآفرین امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) کسب علم کرده وی خوشه چین زبردست بود که بیشترین استفاده را از فرصت فراهم آمده نمود. فقه، اصول، فلسفه، ریاضیات، رجال را از محضر اساتیدی والامقام فراگرفت. بزرگانی چون: حاج میرزاعلی ایروانی،
آیت الله نائینی،
شیخ محمد حسین اصفهانی،
سید ابوالحسن اصفهانی،
شیخ محمد علی سرابی،
سید حسین بادکوبی،
سید ابوالقاسم خوانساری،
آیت الله حجت کوه کمری،
میرزا علی اصغر ملکی،
آیت الله حاج میرزا علی آقا قاضیسر سلسله اساتید ایشان مرحوم قاضی است. شخصیّتی که «سیّد محمّد حسین» را «علاّمه» کرد و جام وجود این انسان پاک را جرعههای حیات ابدی و معنویت جاودانه بخشید. مرحوم علاّمه پیرامون استاد خود مرحوم قاضی چنین میفرماید: «ما هرچه داریم... از مرحوم قاضی داریم. چه آنچه را که در حال حیاتش از او تعلیم گرفتیم و از محضرش استفاده کردیم و چه طریقی که خودمان داریم و از مرحوم قاضی گرفتهایم».
دست تقدیر، رجعت فرزانه اندیشمند را رقم زد. پس از سالها اندوختن معارف ناب، در سال ۱۳۱۴ ش مجبور به بازگشت به زادگاه خویش گردید. دوران تلخ کامی و غربت از مهد علم و دانش از این زمان شروع شد امّا مدتی نگذشت که لطف خفّی الهی خود را از سراپرده حکمت خداوندی نشان داد. کار تدریس و تحقیق شروع شد و اوّلین غنچههای «المیزان» با نمودی در «بحار الانوار» بر شاخسار علاّمه رویید.
دوران ده ساله اقامت علامه در تبریز همراه با تدریس و تالیف سپری شد و فصلی جدید از حیات وی را فراهم کرد. تا اینکه «فیض روح القدس» بار دیگر مدد فرمود و با آمدن چنین آیهای در استخاره، علاّمه راهی قم گردید: «هُـنالِـکَ الـوَلایَـةُ للهِ الـحَـقُّ هُـوَ خَـیـرٌ ثَـوابـاً وَ خَـیرٌ عُـقباً»
(در آنجا، یاری به خدای حق تعلّق دارد. اوست بهترین پاداش و بهترین فرجام)
و آن روز حوزه علمیّه قم از ضربات سهمگین رضاخان، رهایی یافته بود و با حضور آیات و مراجع بزرگواری چون آیتالله بروجردی انسجام بیشتری پیدا کرده بود، فرصتی طلایی فراهم آمده بود تا علاّمه طباطبایی، نیازهای جامعه را سنجیده و بر طبق آنها، برنامهای منظم و کارآمد تنظیم کند. تفسیر و فلسفه درسهایی بود که - بر اساس احساس وظیفه علاّمه - شروع شد و تعجب بسیاری را برانگیخت چرا که تدریس تفسیر دانشی به دور از تحقیق تلقی میشد امّا پشتکار و اخلاص علاّمه کار را بدانجا رساند که «المیزان» حاصل سالهای تلاش و تدریس گردید.
درس فلسفه نیز در آن عصر خوشنام نبود. از این رو تلاشهای بسیاری در تعطیل این درس انجام میشد امّا رفتار مؤدبانه استاد و برخورد مهربانانه آیتالله العظمی بروجردی ابرهای تیره سوء تفاهمها را کنار زد و سعایتها را بی اثر نمود.
به هر روی تشکیل جلسات عمومی و خصوصی این عالم فرهیخته و حضور شاگرداناندیشمندی چون آیتالله مطهری باعث نقد و بررسی فلسفههای غربی - مخصوصاً ماتریالیسم دیالکتیک - گردید و آثار و برکات جاودانهای در تدوین کتب فلسفی به همراه خود آورد.
... هر روز که سپری میشد ابعاد علمی و چهره چشمگیر علاّمه بیشتر از گذشته نمایان میشد. شعاع شخصیّت این استاد فرزانه به داخل کشور محدود نگردید، بلکهاندیشمندان بسیاری را به سوی خویش کشاند و در تمام ابعاد اسلام به بحث و گفتگو با آنان منجر شد. این عظمت بدانجا انجامید که دولت آمریکا توسط شاه ایران از علاّمه دعوت رسمی کرد تا در دانشگاههای آن کشور «فلسفه شرق» را تدریس نماید! روح بلند و بینش کم نظیر علاّمه دست رد به آن همه اصرار زد. او زندگی محقّرانه در قم و جلسات درس با طُلاّب و تربیت شاگردانی فاضل را بر تمامی ظواهر فریبا ترجیح میداد.
«انبوه دانش» و «کیمیای ایمان» علاّمه آثاری گرانبها و جاودانه بسان مشعلی فروزان فرا راه دانش پژوهان آفرید کتابهایی چون:
۱- تفسیرالمیزان
دائرة المعارفی از معارف و در بردارنده بحثهای اعتقادی، تاریخی، فلسفی، اجتماعی و... با تکیه بر قرآن کریم. اثری سترگ که استاد شهید مطهری ۶۰ سال یا ۱۰۰ سال دیگر زمان درک عمق و ارزش این کتاب میداند.
این کتاب ثمرهای کم نظیر از بیست سال تلاش شبانه روزی علاّمه است. نقطه آغازین این تالیف به برکت غور و ژرف نگری در روایات بحارالانوار بود علاّمه سبک این تفسیر را از مرحوم قاضی آموخت و در قم عملی ساخت.
۲- بدایة الحکمه
کتابی که یک دوره تدریس فشرده فلسفه برای دوستداران علوم عقلی در قم و سپس دانشگاههای کشور گردید.
۳ - نهایة الحکمة
این اثر برای تدریس فلسفه با توضیحی بیشتر، عمقی افزونتر و سطحی عالی تر تدوین شده است.
۴ - اصول فلسفه و روش رئالیسم
بینش علاّمه پیرامون نظرات مادیون و ماتریالیستها باعث فراهم آوردن این اثر گردید برکت این کتاب موجب هدایت بسیاری از جوانان مسلمان و نجات آنان از هلاکت کفر و الحاد شد. اثری که پاورقیهای استاد مطهری عنایتی افزون بدان بخشیده است.
۵ - حاشیه بر کفایه
کتابی اصولی پیرامون قوانین استنباط است که بتازگی چاپ شده است.
۶ - شیعه در اسلام
دورهای کامل از اعتقادات و معارف شیعه در این اثر نفیس به چشم میخورد.
۷ - مجموعه مذاکرات با پروفسورهانری کربن
او که محققی فرانسوی است پیرامون چگونگی شیعه و مباحث اعتقادی و... مذاکراتی با علامه داشته که در این کتاب وجود دارد.
۸ - خلاصه تعالیم اسلام
خلاصه آنچه هر مسلمان متعهد باید از آن آگاهی داشته و خود را بدان زینت دهد، در این اثر بیان شده است.
۹ - روابط اجتماعی در اسلام
انسان و اجتماع و رشد اجتماعی او، پایه زندگی اجتماعی، آزادی در اسلام و... مباحثی است که در این کتاب بدانها پرداخته شده است.
۱۰ - بررسیهای اسلامی
مجموعهای است زرّین از مقالات استاد که بسان دائرة المعارفی از معارف ناب اسلامی جمع آوری شده است.
۱۱ - آموزش دین
کتابی با قلم روان و مطالبی لازم و ضروری است که برای دانش آموزان نوشته شده است.
۱۲ و ۱۳ و ۱۴- رساله انسان قبل از دنیا، در دنیا و بعد از دنیا
این کتاب که اکنون با نام «انسان از آغاز تا انجام» ترجمه شده است مباحثی مفید از عوالم سه گانه ماده، مثال و عقل مطرح کرده و پیرامون شبهات و دغدغه خاطر جوانان مطالبی بسیار مفید و لازم ارائه کرده است.
۱۵ تا ۴۱
رسالههایی گوناگون درباره قوه و فعل، صفات، افعال الله، وسائط، نحو، صرف، ... این مجموعه ۲۶ رساله است که بنا به ضرورت و نیاز جامعه توسط علاّمه نگاشته شده است.
۴۲ - دیوان شعر فارسی
مجموعهای از اشعار چشمگیر و عمیق علاّمه که طی سالیان متمادی سروده شده است.
۴۳ - سنن النّبی
سیره و روش رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در بین مردم و همراه خانواده در این اثر به چشم میخورد.
۴۴ - لبُ اللباب
مجموعه درسهای اخلاق استاد که از سالهای ۱۳۶۸ تا ۱۳۶۹ قمری برای برخی از فضلای حوزه قم بیان فرمودهاند.
۴۶ - حاشیه بر اسفار
نظرات استاد فرزانه علامه طباطبایی بر اسفار در این کتاب جمع آوری شده است.
«همای همّت» علاّمه، باعث تربیت «مه گونههایی» شده تا آنگاه که خورشید وجودش رخ در نقاب خاک میکشد، اینان چون ماهتاب هدایت نورافشانی کنند.
شاگردان علاّمه، دهها نفر از بزرگان و فرهیختگان کنونی در حوزههای علمیه میباشند که به تنی چند از آنان اشاره میشود.
حضرات آیات و حجج اسلام:
۱ - شهید مرتضی مطهری ۲ - شهید سیّد محمّد حسینی بهشتی ۳ - امام موسی صدر ۴ - ناصر مکارم شیرازی ۵ - شهید محمد مفتح ۶ - شیخ عباس ایزدی ۷ - سید عبدالکریم موسوی اردبیلی ۸ - عزالدّین زنجانی ۹ - محمّد تقی مصباح یزدی ۱۰ - ابراهیم امینی ۱۱ - یحیی انصاری ۱۲ - سید جلال الدین آشتیانی ۱۳ - سید محمّد باقر ابطحی ۱۴ - سید محمد علی ابطحی ۱۵ - سید محمّد حسین کاله زاری ۱۶ - حسین نوری همدانی ۱۷ - حسن حسن زاده آملی ۱۸ - سید مهدی روحانی ۱۹ - علی احمدی میانجی ۲۰ - عبدالله جوادی آملی ۲۱-
جعفر سبحانی ۲۱-
حسینعلی منتظری و...
استاد شهید مطهری درباره علامه چنین می گوید: «این مطالب را من همه اش را از علامه طباطبایی گرفته ام; یعنی اصولاً من بیشتر مطالبی را که در کتابها و نوشته های خود دارم، شاید ریشه هایش را از علامه طباطبایی و خصوصاً از
المیزان گرفته ام. علامه طباطبایی خیلی شخصیت عجیبی است. ایشان یک سبک بیان و اسلوب خاصی دارند. مطالب عالی، عالی ترین مسائل و معارف را آن چنان به راحتی و در جملات کوتاه بیان می فرمایند که وصف ناشدنی است و حتی خودشان هم گاه توجه ندارند; یعنی به نظر من ایشان مطالب را در یک حالت الهام مانند می نویسد».
(داستانهایی از زندگانی علاّمه)
علامّه طباطبایی این عالم سترگ و تابناک، چهرهای الهی بود که با دو بال قرآن و عترت پرواز کرد. به بلندای جاودانگی و ابدیت رسید و برای همیشه اسطورهای شکوهمند گردید. در این فرصت برآنیم تا گوشههایی از زندگی سراسر روشن او را یادآور شویم:
استاد هفتهای یک بار - حداقل - به حرم حضرت معصومه (علیهاالسّلام) مشرف میشد. پیاده میرفت و در بین راه اگر پوسته پرتقال یا خیار و یا موز میدید با ته عصا آن را از مسیر مردم کنار میزد. در ایّام تابستان غالباً به مشهد مقدّس مشرف میشد. شبها به حرم امام رضا (علیهالسّلام) رفته، در بالای سر مینشست و با حال خضوع و خشوع به دعا و زیارت میپرداخت. به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ائمه (علیهمالسّلام) علاقه بسیاری داشت و با کمال ادب و احترام از آنها نام میبرد، در مجالس روضه خوانی شرکت میکرد و برای مصایب اهل بیت شدیداً اشک میریخت».
«علاّمه در ماه رمضان روزه خود را با بوسه بر ضریح مقدّس حضرت معصومه (علیهاالسّلام) افطار میکرد. ابتدا پیاده به حرم مطهر مشرّف میشد، ضریح مقدّس را میبوسید سپس به خانه میرفت این ویژگی اوست که مرا بشدّت شیفته ایشان نموده است»
«فعالیتهای شبانه روزی علمی، او را از توسّل در عرض ادب به پیشگاه مقام رسالت و ولایت باز نمیداشت. ایشان موفقیّت خویش را مرهون همین توسّلات میدانست. و آنچنان به سخنان معصومین احترام میگذاشت که حتی در برابر روایات مرسل و ضعیف السند هم به احتمال این که از بیت عصمت صادر شده است، رفتار احتیاط آمیزی داشت. و برعکس کوچکترین سوء ادب و کژاندیشی را نسبت به این دودمان پاک و مکتب پرافتخار تشیّع قابل چشم پوشی نمیدانست...»
«آن گاه که نام یکی از معصومین (علیهمالسّلام) برده میشد اظهار تواضع و ادب در سیمای ایشان مشهود میشد و نسبت به امام زمان (علیهالسّلام) تجلیل خاصی داشته مقام و منزلت آنها و حضرت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و حضرت صدیقه کبری (علیهاالسّلام) را فوق تصور میدانستند. یک نحو خضوع و خشوع واقعی نسبت به آنها داشته و مقام و منزلت آنان را ملکوتی میدانستند».
یکی از شاگردان ایشان که مدت سی سال با استاد مانوس بوده، پیرامون خصوصیّات اخلاقی آن عالم فرزانه چنین نوشته است:
«علاّمه انسانی وارسته، مهذّب، خوش اخلاق، مهربان، عفیف، متواضع، مخلص، بی هوا و هوس، صبور، بردبار، شیرین و خوش مجلس بود. من در حدود سی سال با استاد حشر و نشر داشتم... به یاد ندارم که در طول این مدت حتی یک بار عصبانی شده باشد و بر سر شاگردان داد بزند یا کوچکترین سخن تندی یا توهین آمیزی را بر زبان جاری سازد. خیلی آرام و متین درس میگفت و هیچ گاه داد و فریاد نمیکرد، خیلی زود با افراد انس میگرفت و صمیمی میشد. با هرکس حتی کوچکترین فرد طلاّب چنان اُنس میگرفت که گویا از دوستان صمیمی اوست... گاهی که به عنوان استاد مورد خطاب قرار میگرفت میفرمود: «این تعبیر را دوست ندارم ما اینجا گرد آمدهایم تا با تعاون و همفکری، حقایق و معارف اسلامی را دریابیم» استاد بزرگوار بسیار مؤدب بود به سخنان دیگران خوب گوش میداد، سخن کسی را قطع نمیکرد و اگر سخن حقی را میشنید تصدیق میکرد، از مباحثات جدلی گریزان بود ولی به سؤالها، بدون خودنمایی پاسخ میداد».
یکی از شخصیتهای مارکسیست با علامه به بحث و گفتگو نشسته بود و سرانجام موحد و مسلمان گردید هنگامی که یکی از دوستان او پیرامون مناظره و گفتگوی دوست خود با علامه پرسش کرد، وی شخصیت علامه را اینگونه بازگو میکند:
«آقای طباطبایی مرا موحد کرد. هشت ساعت ما با هم بحث کردیم. یک کمونیست را الهی و یک مارکسیست را موحد کرد او حرف توهین آمیز هر کافری را میشنید و نمیرنجید و پرخاش نمیکرد.»
استاد جعفر سبحانی روحیّات علامه را چنین توصیف میکند: «ما با این که با ایشان اُنس بیشتری داشتیم یک بار هم به خاطر نداریم که مطلبی را به عنوان تظاهر به علم یادآور شود یا سخن را سؤال نشده از پیش خود مطرح کند.»
هنگامی که یکی از علمای حوزه علمیّه قم از تفسیر عظیم المیزان در حضور ایشان تعریف میکند، علاّمه بانیم نگاهی به او میفرماید:
«تعریف نکن که خوشم میآید و ممکن است خلوص و قصد قربتم از بین برود»
و آنگاه که یکی از اساتیداندیشمند حوزه رساله امامت خود را برای نظریابی خدمت علاّمه میدهد، ایشان پس از مطالعه میفرماید:
«چرا دعای شخصی کردید؟ (بار الها توفیق فهم آیات الهی را به اینجانب مرحمت بفرما) چرا در کنار سفره الهی دیگران را شرکت ندادی... تا آنجایی که خودم را شناختم، دعای شخصی در حق خودم نکردم.»
استاد فرزانه، مرحوم علاّمه از مرز مراعات واجبات و مستحبات پا فراتر گذارده و خود را مقیّد به ترک اولی کرده بود و همیشه ذکر الهی بر لب داشت و هیچگاه از توجه به پروردگار غافل نمیشد.
«اخلاق ایشان اخلاقی قرآنی بود، گویا اخلاقش «قرآن» بود. هر آیهای که خداوند در قرآن نصب العین انسان کامل میداند ما در حد انسانی که بتواند مبین و مفسر قرآن باشد در این مرد بزرگ مییافتیم. مجلس ایشان، مجلس ادب اسلامی و خلق الهی بود و ترک اولی در ایشان کمتر اتفاق میافتاد. نام کسی را به بدی نمیبرد. بد کسی را نمیخواست وسعی میکرد خیر و سعادت همگان را مسئلت کند».
طهارت باطن استاد زبانزد خاص و عام بود. بسیاری از شبها را تا صبح به عبادت و بیتوته میپرداخت. در ماه مبارک رمضان فاصله بین غروب آفتاب تا سحر را به تهجد ذکر مشغول بود.
دختر استاد چگونگی برخورد پدر خود را با اطرافیان اینگونه بیان میکند:
«اخلاق و رفتار ایشان در منزل «محمّدی» بود. هرگز عصبانی نمیشدند و هیچ وقت صدای بلند ایشان را در حرف زدن نشنیدیم. در عین ملایمت، بسیار قاطع و استوار بودند و مقیّد به نماز اوّل وقت، بیداری شبهای ماه رمضان، قرائت قرآن با صدای بلند و نظم در کارها بودند. دست رد به سینه کسی نمیزدند و این به سبب عاطفه شدید و رقت قلب بسیار ایشان بود.
... بسیار کم حرف بودند، پرحرفی را موجب کمی حافظه میدانستند. بسیار ساده صحبت میکردند به طوری که گاهی آدم گمان میکرد این یک فردی عادی و عامی است... میگفتند شخصیت را باید خدا بدهد وبا چیزهای دنیوی هرگز انسان شخصیّت کسب نمیکند... آرام و صبور با مسائل برخورد میکردند. با این که وقت زیادی نداشتند ولی طوری برنامه ریزی میکردند که روزی یک ساعت بعد از ظهرها در کنار اعضای خانواده باشند... رفتارشان با مادرم بسیار احترام آمیز و دوستانه بود همیشه طوری رفتار میکردند که گویی مشتاق دیدار مادرم هستند. ما هرگز بگو مگو و اختلافی بین آن دو ندیدیم... آن دو واقعاً مانند دو دوست باهم بودند. در خانه اصلاً مایل نبودند کارهای شخصی شان را کس دیگری انجام دهد... ایشان برای بچهها مخصوصاً دخترها ارزش بسیاری قائل بودند. دخترها را نعمت خدا و تحفههای ارزندهای میدانستند. همیشه بچهها را به راستگویی و آرامش دعوت میکردند. دوست داشتند آوای صوت قرآن در گوش بچهها باشد. برای همین منظور قرآن را بلند میخواندند و به مؤدب بودن بچه اهمیت میدادند و رفتار پدر و مادر را به بچهها مؤثر میدانستند. درباره مادرم میفرمود: این زن بود که مرا به اینجا رساند. او شریک من بوده است و هرچه کتاب نوشتهام نصفش مال این خانم است».
«توجه به جهان اطراف» و بررسی «وضعیت حال و آینده» از نشانههای بارز استاد والا مقام، مرحوم علاّمه طباطبایی است ایشان در سالهای دهه ۲۰ و ۳۰ نقش حساس در هدایت جامعه داشت. با هجوم شبهات دشمنان، سلاح قلم بدست گرفته و کاری کارستان میکرد. فلسفه مادی و افکار غربی را پوچ و بی مقدار جلوه داد و حساسیتهای زمان را به کار گرفت. هدایت فوج فوج جوانان کار کم نظیری بود که «علاّمه» یارای آن را داشت و به خوبی از عهده آن برآمد. پس از رحلت آیتالله العظمی بروجردی (رحمةاللهعلیه) «حکومت اسلامی» موضوع درس وی گردید و مقالاتی در این زمینه نگاشت و در آنها توانایی حکومت اسلامی را در اداره جامعه و قدرت ولایت فقیه را اثبات کرد.
از دیرزمان ارادت و علاقه وافری بین علاّمه و حضرت امام خمینی (رضوان الله علیهما) به چشم میخورده است. چون هردو از هوا و هوس به دور بودند نسبت به یکدیگر احترام میگذاشتند
«رابطه دوستانه آن دو بزرگوار از قدیم برقرار و علاّمه نسبت به حضرت امام احترام قائل بود. نسبت به انقلاب نظر مساعد داشت واز مسائل سیاسی با اطلاع بود. وی نسبت به اوضاع جامعه بسیار ناراضی و از شاه و رژیم او منزجر بود.
یک بار به ایشان گفته شد که شاه تصمیم گرفته است دکترای فلسفه به شما بدهند. ایشان خیلی ناراحت شدند و اعلام کردند به هیچ وجه تن به قبول چنین چیزی نخواهند داد... و در پایان از اصرار زیاد - رئیس دانشکده الهیات آن زمان - گفتند: «من از شاه هیچ ترسی ندارم و حاضر به قبول دکتری نیستم»
خط نستعلیق و شکسته علامه از بهترین و شیواترین انواع خط بود. گاهی استاد از روزهایی که با برادرش در تبریز در دامنه کوههای اطراف از صبح تا به غروب به نوشتن خط مشغول بودند، یاد میکرد. خطهایی که تعجب ایشان را برمی انگیخت و یا سخن از زمانی میکردند که علاقه بسیاری به نقاشی داشتند و تمام پول و وقت خود را صرف خرید کاغذ و نقاشی بر آنها مینمودند.
از جمله جلوههای دیگر استاد تجلّی ایشان در آینه شعر است. اشعار بسیار ارزشمند و چشمگیری که توسط علاّمه سروده شده و سرآمد گردیده است. «مرا تنها برد» و «پیام نسیم» و «هنر عشق» از جمله اشعار گرانسنگی است که از علاّمه باقی مانده است.
سرانجام پس از ۸۱ سال و ۱۸ روز عمر بابرکت و زندگی پرتلاش، روح پاک و الهی آن حکیم عارف و مفسّر وارسته به دیار قدسی و ملکوت رهسپار شد.
آری در ۱۸ محرم ۱۴۰۲ قمری (۲۴ آبان ۱۳۶۰ شمسی) غبار غم و بیرق ماتم در سراسر میهن اسلامی برپا شد و دلهای پاکاندیشمندان و بزرگان عرصه علم و دانش غرقاندوه گردید. حضرت امام خمینی قدس سره ضمن اظهار هم دردی، با برپایی مجلس ختم برای مرحوم علاّمه این ضایعه اسفناک را تسلیت گفتند. و در پی آن دیگر مراجع و شخصیتهای علمی، مذهبی و اجتماعی چون آیتالله العظمی گلپایگانی قدس سره، آیتالله خامنهای و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در این ماتم جانکاه به سوگ نشسته و مراسم بسیاری برپا کردند. شاگردان و دیگر ارادتمندان چشمه فیاض الهی با سرودن اشعاری پربها، غماندوه خود را بیان نمودند. و دیگر اقشار مردم یاد و خاطره آن اُسوه جاودانه و مرد الهی را گرامی داشتند
رحمت الهی و درجات خداوندی نصیب همیشه او باد
سایت اندیشه قم