• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

سید علی آقا قاضی طباطبایی تبریزی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



ذی حجه سال ۱۲۸۵ خانه آیت الله سید حسین قاضی طباطبایی ـ که همیشه پناهگاه مردم این سرزمین و عاشقان اهل بیت بود ـ حال و هوای دیگری داشت. پدر مشغول راز و نیاز بوده و در انتظار میلاد. در روز سیزدهم ذی حجه با تولد نوزاد، دیدگاه منتظران روشنایی یافت؛ نوزاد در بغل پدرش آوای ملکوتی اذان و اقامه را می شنید و به خاطر می سپرد. سید حسین به شکرانه این شکوفایی، نام زیبای «علی» را بر کودکش گذاشت تا هماره در مسیر قرآن و عترت رشد و تعالی یابد.




ایام به زودی سپری شده و زمان یادگیری و آموختن فرا می رسد؛ پدر، او را به مکتب خانه می سپارد تا با آموختن قرآن مراحل رشد و ترقی را به خوبی بپیماید. سید علی که از هوشی سرشار برخوردار بود، گوی سبقت را از دیگر هم کلاسی هایش می رباید و دروس مکتب خانه را به سرعت طی می کند؛ از طرف دیگر، پدرش او را با تکالیف الهی آشنا می سازد.
قاضی پس از گذراندن مراحل اولیه، جهت سیراب کردن روح تشنه خود به حوزه علمیه تبریز روی می آورد و از محضر اساتید آن حوزه بهره ها می برد.



۱. میرزا موسی تبریزی؛ وی از شاگردان شیخ انصاری و سید حسین کوه کمره ای بوده و کتاب اوثق الوسائل ـ که حاشیه بر رسائل شیخ انصاری است ـ را به نگارش درآورده است.
۲. میرزا محمد علی قراچه داغی
۳. پدر گرامی خودشان؛ ایشان به سبب علاقه و رغبت خاص، در زمینه علم تفسیر تبحر داشت؛ چنان چه سید علی آقا خود می گوید: تفسیر کشاف را در خدمت پدرش خوانده است.
۴. میرزا محمد تقی تبریزی، معروف به «حجة الاسلام» و متخلص به «نیر»؛ سید علی آقا ادبیات عرب و فارسی را پیش این شاعر نامدار یاد گرفته و اشعار زیادی از ایشان نقل کرده است.
[۱] . اسوه عارفان، محمود طیار مراغی و صادق حسن زاده، انتشارات آل علی، قم، ۱۳۸۰، ص ۱۵.




روح سید علی که از دانش حوزه علمیه تبریز سیراب نشده بود به جانب حوزه کهن نجف اشرف تمایل پیدا می کند؛ ابتدا پدر را از این تصمیم آگاه می سازد، پدر از احساس عطش و شوق نونهالش در راه تحصیل و تهذیب، شادمان گشته و وی را با گروهی از اهالی تبریز روانه نجف اشرف می سازد. زمانی که قاضی به شهر نجف می رسد، به حرم علوی مشرف شده و از آن حضرت برای رشد و شکوفایی کمک می خواهد و خود را به آن امام همام می سپارد تا راهی را که رضایت خداوند در آن است، به وی نشان دهد و همیشه در تمام مراحل زندگی همراهی اش نماید.
این درخواست قاضی مورد قبول امیر المومنین ـ علیه السلام ـ واقع شده و آن حضرت، راه سعادت و خوشبختی را به وی نشان می دهد؛ به گونه ای که از اساتید بزرگواری استفاده نموده و صاحب کرامات و فضایل عرفانی می شود.
قاضی در مورد استاد و تأثیر آن در تعالی و رشد شاگرد، می گوید:
اگر کسی که طالب راه و سلوک طریق خدا باشد برای پیدا کردن استاد این راه، نصف عمر خود را در جست و جو و تفحص بگذراند تا آن استاد را پیدا کند، ارزش دارد و کسی که به استاد کامل رسید، نصف راه را طی کرده است.
[۲] . رساله سیر و سلوک، منسوب به بحر العلوم، انتشارات علامه، مشهد، ۱۴۱۷ ق، ص ۱۸۶.

بر اساس این اعتقاد، وی در پی یافتن اساتید شایسته و استفاده کامل از آنان رفت تا این که به یاری حضرت امیر ـ علیه السلام ـ، گمگشته هایش را یافت. در این مسیر ـ علاوه بر اساتیدی که در تبریز از محضرشان استفاده کرده بود ـ در نجف اشرف نیز از محضر اساتید مبارز و زبده ای بهره مند شد؛ همانند آیات عظام:
۱. محمد کاظم خراسانی (آخوند خراسانی) ؛ نویسنده کفایة الاصول.
۲. میرزا فتح الله شریعت اصفهانی (شیخ الشریعه)
۳. میرزا حسین تهرانی
۴. شیخ محمد حسن مامقانی؛ ایشان از اساتید برجسته و متبحر علم رجال، درایه، تراجم و نسب به شمار می آیند.
۵. سید محمد کاظم یزدی؛نویسنده «عروة الوثقی»
۶. فاضل شربیانی؛ وی در مکارم اخلاق و صفات پسندیده و دلسوزی به بینوایان، زبانزد مردم کربلا و نجف بود.
۷. شیخ محمد بهاری؛ معظم له همان عارف، سالک و عالم فرزانه ای است که در سن ۳۲ سالگی به اجتهاد رسید و از اوتاد شاگردان عارف نامدار، ملا حسینقلی همدانی محسوب می شود.
۸. سید احمد کربلایی؛ وی نیز از شاگردان ممتاز ملا حسینقلی همدانی به شمار می آید که در تهذیب نفس و عرفان، از کمالات والایی برخوردار بود.
[۳] . دریای عرفان، هادی هاشمیان، موسسه فرهگی طه، قم، ۱۳۷۹ش، ص ۲۰.




سید علی قاضی سرشار از اسرار الهی بود لذا در تربیت شاگردان تلاش و همت خاصی داشت. روزها در منزلش، شاگردان را به حضور می پذیرفت و به نصیحت و ارشاد آنان می پرداخت. جمع کثیری از بزرگان به یمن تربیت او در مسیر حقیقت قدم گذاشته و صاحب کمالات و مقامات معنوی شده اند. از جمله شاگردان وی عبارتند از آیات بزرگوار:
۱. شیخ محمد تقی آملی
۲. علامه سید محمد حسین طباطبایی
۳. سید محمد حسن الهی طباطبایی
۴. محمد تقی بهجت
۵. سید یوسف حکیم
۶. سید محمد حسینی همدانی
۷. شهید محراب، سید عبدالحسین دستغیب شیرازی
۸. شیخ حسینعلی نجابت شیرازی
۹. سید محمد هادی میلانی
۱۰. محمد رضا مظفر
۱۱. سید عبدالاعلی سبزواری
۱۲. میرزا علی غروی علیاری
۱۳. سید شهاب الدین مرعشی نجفی
۱۴. سید ابوالقاسم خوئی
۱۵. حاج شیخ ابوالفضل خوانساری
۱۶. شیخ عبدالحسین حجت انصاری
۱۷. شیخ محمد ابراهیم شریفی زابلی
۱۸. شیخ عباس قوچانی
۱۹. شیخ علی اکبر مرندی
۲۰. سید حسن مسقطی
۲۱. سید هاشم حداد
۲۲. سید عبدالکریم کشمیری



کوشش های خستگی ناپذیر سید علی قاضی در راه کسب کمال و دانش، به ثمر نشست و در سن ۲۷ سالگی به درجه اجتهاد نایل آمد گرچه افراد بسیاری از خانواده ها و علمای سرشناس در این راه قدم برداشته اند ولی عده اندکی به درجه اجتهاد، آن هم در سنین جوانی، موفق شده اند.
ویژگی هایی که در قاضی (مثل پشتکار و جدیت در بحث، انس با بزرگان، مراقبت های خانواده، تهذیب نفس و ارتباط با خدای متعال) وجود داشت، از وی عالمی عارف و مجتهدی توانمند ساخت.
وی در لغت عرب نیز کم نظیر بود؛ به طوری که چهل هزار لغت عرب را از حفظ داشت و شعر عربی را چنان می سرود که عرب ها از تشخیص آن عاجز می ماندند و نمی فهمیدند که شعر، از یک شاعر عجم است.
روزی در بین مذاکرات، آیت الله شیخ عبدالله مامقانی به ایشان می گوید:
من آن قدر در لغت و شعر عرب تسلط دارم که اگر شخص غیر عرب، شعر عربی بگوید، تشخیص می دهم؛ گرچه آن شعر در اعلی درجه فصاحت و بلاغت باشد.
آیت الله قاضی یکی از قصاید عربی را که سراینده اش عرب بود، شروع به خواندن کرد، و در بین آن چند بیت از اشعار خود را اضافه و سپس از آیت الله مامقانی پرسید: کدام یک از این ها را غیر عرب سروده است؟ و ایشان نتوانستند تشیخص دهند.
[۴] . مهر تابان، ص ۲۷.





۶.۱ - سیر و سلوک


نوشتن و بیان شخصیت افرادی چون مرحوم سید علی آقا قاضی، که بی شک از اولیای خاص الهی می باشد، بسیار دشوار، و قلم از بیان وجوه مختلف زندگی او، ناتوان است؛ به همین جهت فقط به گوشه هایی از شخصیت عرفانی و الهی استاد اشاره می شود. علامه طباطبایی در این مورد می گوید:
«معمولا ایشان در حال عادی یک ده بیست روزی در دسترش بودند، و رفقا می آمدند و می رفتند و مذاکراتی داشتند، و صحبت هایی می شد و آن وقت یکباره ایشان ناپدید می شدند و چند روزی اصلا خبری نبود؛ نه در خانه، نه در مدرسه، نه مسجد، نه کوفه، و نه در سهله از ایشان خبری نبود.
رفقا در این روز ها به هر جا که احتمال می دادند، سر می زدند ولی پیدا نمی کردند. چند روز بعد، دوباره پیدا می شد، و درس و جلسه های خصوصی را در منزل و مدرسه دائر می کردند و همین جور حالات غریب و عجیب داشتند.»
[۵] . سیمای فرزانگان، رضا مختاری، ص ۷۷.

در این روزها استاد به تهذیب نفس و خود سازی می پرداختند و به جایی رسیده بودند که واقعا می شود گفت خلیفة الله شده بودند و کارهای خلیفه الهی انجام می دادند علامه طهرانی در این رابطه می گوید:
«چندین نفر از رفقا و دوستان نجفی ما، از یکی از بزرگان و مدرسین نجف اشرف نقل می کردند که می گفت: من درباره استاد میرزا علی قاضی طباطبایی و مطالبی که از ایشان شنیده بودم و احوالاتی که به گوشم رسیده بود، در شک بودم.
با خود می گفتم: آیا این مطالب که نقل شده، درست است یا نه؟ تا این که روزی برای نماز به مسجد کوفه می رفتم ـ و مرحوم قاضی زیاد به مسجد کوفه و سهله علاقه مند بودند ـ در بیرون مسجد با ایشان برخورد کردم؛ با هم مقداری صحبت کردیم و در طرف قبله مسجد برای رفع خستگی نشستیم. گرم صحبت بودیم که در این زمان مار بزرگی از سوراخ بیرون آمد و در جلوی ما خزیده، به موازات دیوار مسجد حرکت کرد. در آن نواحی مار بسیار است و غالبا به مردم آسیبی نمی رساند. همین که مار به مقابل ما رسید و من وحشتی کردم، استاد اشاره ای به مار کرد و فرمود: «مت باذن الله؛ به اذن خدا بمیر.­» مار فوراً در جای خود خشک شد.
قاضی بدون این که اعتنایی کند، شروع به دنبال صحبت کرد، سپس به مسجد رفتیم و من در مسجد وسوسه شدم که آیا این کار واقعی بود و مار مرد یا این که چشم بندی بود؟ اعمال را تمام کرده و بیرون آمدم و دیدم مار خشک شده و به روی زمین افتاده است؛ پا زدم، دیدم حرکتی ندارد.
شرمنده به مسجد بازگشته و چند رکعتی دیگر نماز خواندم، موقع بیرون آمدن از مسجد برای نجف، باز هم با یکدیگر برخورد کردیم، آن مرحوم لبخندی زده و فرمود: خوب آقا جان! امتحان هم کردی! امتحان هم کردی.»
[۶] . معاد شناسی، سید محمد حسین حسینی تهرانی، انتشارات حکمت، ۱۳۱۶ ش، ج۲، ص ۲۳۱ (با تلخیص).


۶.۲ - نماز شب


سید علی آقا همه چیز را در نماز شب و تهجد شبانه می دید و سفارش های اکیدی بر شاگردان خود داشت که نماز شب را اقامه کنند. علامه طباطبایی می گوید:
«چون به نجف اشرف برای تحصیل مشرف شدم به خاطر قرابت و خویشاوندی به محضر قاضی رفتم، روزی کنار در مدرسه ای ایستاده بودم که قاضی از آن جا عبور می کرد؛ چون به من رسید، دست خود را بر روی شانه من گذاشته و فرمود: «ای فرزند! دنیا می خواهی، نماز شب بخوان و آخرت می خواهی، نماز شب بخوان»
[۷] . مهر تابان، ص ۲۵.

استاد خود نیز اهل تهجد بود و از راه نماز شب به این مقام والا رسیده بود و آن قدر مواظب اعمال و رفتار خود بود که حتی حاضر نبود عبادت و نماز ش برای دیگران و حتی خانواده و فرزندانش ذره ای مزاحمت ایجاد کند. به همین جهت، در مدرسه قوام حجره ای برای این کار گرفته بود. آیت الله سید محمد حسینی همدانی گوید:
«در سال ۱۳۴۷ قمری که من در مدرسه قوام نجف اشرف بودم، روزی سید علی آقا به مدرسه آمد و از متصدی آن حجره ای درخواست کرد، و وی نیز با کمال احترام پذیرفته و حجره ای کوچک در طبقه فوقانی در اختیارش گذاشت بعد معلوم شد که قاضی حجره را به عنوان مکان خلوتی برای تهجد و عبادت می خواستند. چون تصور می کردند تهجد ایشان شب هنگام در خانه، باعث مزاحمت بچه ها می شد. به همین خاطر، شب ها حدود ساعت دوازده ـ که معمولا طلبه ها برای آمادگی جهت درس های فردا به استراحت می پرداختند ـ شب زنده داری قاضی آغاز می شد.»
[۸] . اسوه عارفان، ص ۴۱.


۶.۳ - توکل


یکی از مظاهر اعتقاد و باور های دینی، این است که انسان در مشکلات زندگی، خود را نبازد و به خدای خود توکل کند. قاضی در اوج توکل بود چنان چه آیت الله احمدی میانجی ـ رحمه الله ـ به نقل از علامه طباطبایی می گویند:
«روزی به شدت نیاز به پول داشتم، خدمت قاضی رفتم تا مبلغی از ایشان قرض کنم و وقتی از ایران برایم پول رسید، آن را پرداخت کنم. همین که خدمت استاد رسیدم، دیدم پسرش از کوفه آمده و می گوید: مادرم زایمان کرده و به پول احتیاج داریم. قاضی دست در جیبش برد و دید هیچ پولی ندارد و فرمود: همان طور که می بینی هم نیست. و همه این مراحل با تمام آرامش و اطمینان بود، که برای من بسیار شگفت انگیز بود!.»
[۹] . مهر تابان، ص ۹۹.

نتیجه این توکل را نیز قاضی و دیگران عملا مشاهده می کردند و خداوند در اثر این خصلت والا، مشکلات این بزرگ مرد را حل می کرد.
آیت الله شیخ علی محمد بروجردی ـ از شاگردان قاضی ـ می گوید:
«روزی در منزل نشسته بودم، حال عجیبی رخ داد و طوری شد که مثل این که کسی از نشستنم مانع می شد؛ هر چه به اطراف نگاه کردم، چیزی ندیدم. کیسه ای پول همراه داشتم، آن را برداشته از منزل خارج شدم. مثل این که کسی مرا از پشت سر حرکت دهد، در مسیری ناخواسته به راه افتادم. مقداری که رفتم به آقای قاضی رسیدم و ایشان کنار کوچه ایستاده بود. فوری به طرفش رفته و عرض ادب کردم، استاد نیز لطف فرمود.
آقای قاضی گفت: می خواستم مقداری میوه و خوارکی تهیه کنم اما پولی نداشتم، همین جا ایستادم تا خدا گشایشی نماید.
فورا مقداری پول از کیسه درآورده و به ایشان تقدیم کردم و استاد نیز به اندازه نیاز برداشته و بقیه را به من برگرداند و خدا حافظی کرد. همین که پول را به قاضی دادم، حالت اضطراب از من رفته و حالت شعف و انبساط روحی زیادی به من دست داد. سپس به خانه برگشته و با آرامش خاطر استراحت کردم.»
[۱۰] . اسوه عارفان، ص ۲۷.


۶.۴ - تفکر و مکاشفه


مرحوم قاضی که از تجملات دنیا وارسته و مثل مولایش آن را طلاق داده بود، در نجف اشرف به قبرستان وادی السلام می رفت و ساعت های طولانی به تفکر و مکاشفه می پرداخت تا هر چه بهتر بتواند دل از دنیا کنده و به مشاهده ی دوست نائل شود. مرحوم محمد تقی آملی ـ از شاگردان آن بزرگوار ـ می فرماید:
«من مدت ها می دیدم که مرحوم قاضی دو سه ساعت در وادی السلام می نشینند، با خود می گفتم: «انسان باید زیارت کند و برگردد و به قرائت فاتحه ای روح مردگان را شاد کند، کارهای لازم تر هم هست که باید به آن ها پرداخت!» این اشکال در دل من بود اما به احدی ابراز نکردم، حتی به صمیمی ترین رفیق خود از شاگردان استاد.
مدت ها گذشت و من هر روز برای استفاده از محضر استاد به خدمتش می رفتم، تا آن که از نجف اشرف بر مراجعت به ایران عازم شدم ولیکن در مصلحت بودن این سفر، تردید داشتم. این نیت هم در ذهن من بود و کسی از آن مطلع نبود. شبی بود می خواستم بخوابم؛ در آن اتاقی که بودم، در تاقچه پائین پای من کتاب بود؛ کتاب های علمی و دینی. در وقت خواب، طبعا پای من به سوی کتاب ها کشیده می شد، با خود گفتم: برخیزم و جای خواب را تغییر دهم یا لزومی ندارد، چون کتاب ها درست مقابل پای من نیست و بالاتر قرار گرفته، و این، هتک حرمت کتاب نیست. بالاخره بنا بر آن گذاشتم که هتک حرمت نیست و خوابیدم.
صبح که به محضر استاد، مرحوم قاضی رفتم و سلام کردم: فرمود: «علیکم السلام! صلاح نیست شما به ایران بروید. و پا دراز کردن به سوی کتاب ها هم هتک احترام است.» بی اختیار حول زده گفتم: «آقا! شما از کجا فهمیده اید؟» فرمود: «از وادی السلام فهمیده ام.»
[۱۱] . معاد شناسی، ج۲، ص ۲۹۶.


۶.۵ - تواضع


مرحوم قاضی بنده ای خاضع و فروتن بود؛ از هرگونه شهرت طلبی پرهیز کرده و خدمت به خلق خدا را وظیفه خود می دانست. سید محمد حسن قاضی در یاد داشت های خود آورده است:
«نقل کرده اند که روزی آیت الله قاضی با آیت الله سید محسن حکیم (مرجع مشهور تقلید) در صحن شریف حیدری (در نجف اشرف) تصادفا با هم ملاقات نمودند. در این وقت، در صحن جنازه ای را تشییع می کردند، صاحبان میت از مرحوم قاضی درخواست اقامه نماز بر آن میت کرده بودند. مرحوم قاضی، آیت الله حکیم را مأمور به خواندن نماز نموده بود، ولی مرحوم حکیم امتناع نموده و اصرار به مقدم نمودن مرحوم قاضی کرده بود. مرحوم قاضی فرموده بود: «چون شما بین مردم مشهور تر از من هستید، اگر شما اقامه نماز بکنید، مردم زیادی جمع می شوند و این، سبب ثواب زیادی برای میت می شود.» به ناچار آقای حکیم اقامه و مرحوم آقا سید علی قاضی به ایشان اقتدا کرده بود.»
[۱۲] . دریای عرفان، ص ۴۶.


۶.۶ - رسیدگی به محرومین


علامه طباطبایی می فرماید: یکی از رفقای نجفی ما ـ که فعلا از اعلام نجف است ـ برای من گفت:
«من یک روز به دکان سبزی فروشی رفته بودم، دیدم مرحوم قاضی خم شده و مشغول سوا کردن کاهو است، ولی به عکس معهود، کاهو های پلاسیده و آنهایی را که دارای برگ های خشن و بزرگ هستند، بر می دارد.
من کاملا متوجه بودم، تا مرحوم قاضی کاهو ها را به صاحب دکان داد و ترازو کرد. مرحوم قاضی آن را در زیر عبا گرفت و روانه شد. من که در آن وقت طلبه جوانی بودم و مرحوم قاضی مرد مسن و پیرمردی بود، به دنبالش رفتم و عرض کردم: آقا! من این مرد فروشنده را می شناسم؛ فرد بی بضاعت و فقیری است، من گاه گاهی به او مساعت می کنم، و نمی خواهم چیزی به او بلا عوض داده باشم، تا اولا آن عزت و شرف و آبرو از بین برود، و ثانیاً خدای ناخواسته عادت کند مجانی گرفتن، و در کسب هم ضعیف نشود. و برای ما فرقی ندارد کاهو های لطیف و نازک بخوریم یا از این کاهو ها. و من می دانستم که این ها بالاخره خریداری ندارد، و ظهر که دکان خود را می بندد، به بیرون خواهد ریخت؛ لذا برای عدم تضرر او مبادرت به خریدن کردم.»
[۱۳] . مهر تابان، ص ۳۱.





۷.۱ - عید غدیر


سید علی آقا علاقه خاصی به عید غدیر داشتند؛ به همین مناسبت در این روز به یاد ماندنی و مهم جهان اسلام، مراسم جشن و شادمانی برپا می کردند و خطبه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ در عید غدیر را برای حاضران در مجلس جشن می خواندند، فرزندش سید محمد علی می گوید:
«ایشان خودش را برای این روز بزرگ آماده می کرد و آن روز بهترین لباس هایش را می پوشید. ولیمه، شیرینی و میوه تهیه می کرد، و از آشنایان، دوستان، قوم و خویش دعوت به عمل می آورد و از یکی از آن ها می خواست تا خطبه رسول اعظم ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ را که در روز عید غدیر خم فرموده، با صدای بلند و گیرا قرائت نماید و این خطبه یکی از برجسته ترین و بهترین خطبه هاست ... نکته های گوناگون و دلنشین و شیرین بسیار ایراد می فرمود و ادخال سرور شادی بر دلهای حاضرین در مجلس عنایت می فرموده چه بسا نکته های کمیاب که از شعر و نثر که در حفظ داشت، بیان می کرد؛
[۱۴] . اسوه عارفان، ص ۳۵.


۷.۲ - توسل به علی ـ علیه السلام ـ


استاد با این که خود در علوم متبحر و یگانه بود اما گاهی مشکلاتی برایش پیش می آمد که با محاسبات دنیوی نمی توانست حل نماید. در این گونه موارد، به بارگاه حضرت امیر ـ علیه السلام ـ پناه برد و از ایشان استعانت کرد. شاگردش آیت الله شیخ حسنعلی نجابت می فرمود:
«آقای قاضی زمانی طالب مطلب خاصی بودند، اما آن چنان که می خواستند فتح باب بر ایشان حاصل نمی شد. از هر دری وارد می شدند، نتیجه نمی گرفتند، تا این که برای برآورده شدن آن خواسته، قصیده بلند و بسیار عالی در مدح امیر المومنین ـ علیه السلام ـ انشاء فرمودند و به تمام معنا در آن مطلب خاص که می خواستند، فتح باب بر ایشان رخ داد.»
[۱۵] . اسوه عارفان، ص ۴۸.


۷.۳ - ارتباط با امام زمان ـ عجل الله تعالی و فرجه الشریف ـ


علامه طباطبایی می فرماید: مرحوم استاد ما قاضی می فرمودند که: « (حضرت در موقع ظهور) به اصحابش مطلبی می گویند که همه آن ها در اقطار عالم متفرق و منتشر می گردند، و چون همه آن ها دارای طی الارض هستند، تمام عالم را تفحص می کنند، و می فهمند که غیر از آن حضرت، کسی دارای مقام ولایت مطلقه الهی و مأمور به ظهور و قیام و حاوی همه گنجینه های اسرار الهی و صاحب الامر نیست. در این حال، همه به مکه مراجعت می کنند و به آن حضرت تسلیم می شوند و بیعت می نمایند. مرحوم قاضی می فرمود: من می دانم آن کلمه ای را که حضرت به آن ها می فرماید و همه از دور آن حضرت متفرق می شوند، چیست؟»
[۱۶] . مهر تابان، ص ۳۳۲.




علامه طباطبایی می فرماید:
«من و همسرم از خویشاوندان نزدیک مرحوم حاج میرزا علی آقای قاضی بودیم؛ او در نجف برای صله رحم و تفقد از حال ما، به منزل ما می آمد. ما کراراً صاحب فرزند شده بودیم، ولی همگی در همان دوران کوچکی فوت کرده بودند، روزی مرحوم قاضی به منزل ما آمد در حالی که همسرم حامله بود و من از وضع او آگاه نبودم؛ موقع خداحافظی به همسرم گفت:
دختر عمو! این بار این فرزند تو می ماند، و او پسر است و آسیبی به او نمی رسد، و نام او «عبدالباقی» است.
من از سخن مرحوم قاضی خوشحال شدم؛ خدا به ما پسری لطف کرد و بر خلاف کودکان قبلی، باقی ماند و آسیبی به او نرسید و نام او را عبدالباقی گذاردیم.»
[۱۷] . سیمای فرزانگان، ص۸۰.

علامه طباطبایی در واقعه ای دیگر می فرماید: «وقتی به نجف رسیدم لدی الورود رو کردم به قبه و بارگاه امیر المومنین ـ علیه السلام ـ و عرض کردم: یا علی! من برای ادامه تحصیل به محضر شما شرفیاب شده ام ولی نمی دانم چه روشی را پیش گیرم و چه برنامه ای را انتخاب کنم؛ از شما می خواهم که در آن چه صلاح است، مرا راهنمایی کنید.
منزلی اجاره کردم و در آن ساکن شدم. در همان روزهای اول، در منزل نشسته بودم و به آینده خود فکر می کردم ناگاه درب خانه را زدند؛ درب را باز کردم، دیدم یکی از علمای بزرگ است. سلام کرد و داخل منزل شد، خیر مقدم گفته با کمال صمیمیت به گفتگو نشست و سخنانی بدین مضمون فرمود:
کسی که به قصد تحصیل به نجف می آید، خوب است علاوه بر تحصیل، به فکر تهذیب و تکمیل نفس خویش نیز باشد و از نفس خود غافل نماند.
این را فرمود و رفت؛ من در آن مجلس، شیفته اخلاق و رفتار اسلامی او شدم و تا در نجف بودم، از محضرش استفاده می نمودم. آن دانشمند بزرگ، آقای حاج میرزا علی آقای قاضی بود.»
[۱۸] . یادنامه، ص۱۲۰.





۹.۱ - قیام امام خمینی


آیت الله شیخ عباس قوچانی می گوید:
«در نجف اشرف با قاضی جلساتی داشتیم و غالبا افراد با هماهنگی وارد جلسه می شدند و همدیگر را هم می شناختیم، در یک جلسه، ناگهان سید جوانی وارد شد، استاد بحث را قطع کرده و احترام زیادی به سید جوان نمودند و به او گفتند: آقا سید روح الله! در مقابل سلطان جور و دولت ظالم باید ایستاد، باید مقاومت کرد، باید با جهل مبارزه کرد.
این در حالی بود که از انقلاب خبری نبود. ما خیلی تعجب کردیم؛ ولی بعد از سالهای زیاد و پس از انقلاب فهمیدیم که قاضی در آن روز از چه جهت آن حرفها را زد و نسبت به امام احترام کرد.»
[۱۹] . اسوه عارفان، ص ۹۲.


۹.۲ - مرجعیت سید ابوالحسن اصفهانی


آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی در مجالس روضه هفتگی آقای قاضی شرکت می کرد ولی در آن زمان هنوز معروف نشده بود و به عنوان مرجع مطرح نبود. یک روز آقا قاضی در عالم خواب یا مکاشفه می بیند که بعد از اسم آیت الله سید محمد کاظم یزدی، نام آقا سید ابوالحسن اصفهانی نوشته شده است، و بعدا این مطلب را به ایشان می گوید.
آیت الله اصفهانی بعد از وفات مراجع زمان خود، به مرجعیت می رسد و در تمامی جهان اسلام مثل آیت الله سید محمد کاظم یزدی مرجع تام می شود.
[۲۰] . دریای عرفان، ص ۱۲۰.




سید محمد حسین طهرانی می نویسد:
یک روز که به منزل شهید مطهری رفته بودم ملاحظه کردم که سه تصویر در اتاق خود نصب کرده اند؛ تصویر والدشان آقای شیخ محمد حسین مطهری، تمثال حاج میرزا علی آقا شیرازی، و عکس آیت الله حاج میرزا سید علی آقا قاضی طباطبایی
[۲۱] . روح مجرد، ص ۱۶۱.




مرحوم قاضی می فرمود:
سعدی: مردی حکیم و دانشمند بوده است، و در اشعار آن بویی از عرفان به مشام نمی رسد، و مما یذکر اسم الله علیه است، فقط یک غزل او شیرین و آبدار است آن جا که گفته است:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
[۲۲] . اسوه عارفان، ص ۷۹.




مرحوم قاضی بخشی از قرآن را تفسیر نموده و تألیفاتی نیز در فقه و اصول داشته که اکثر آن ها از بین رفته است و آن چه باقی مانده، تعلیقه ای بر کتاب ارشاد مفید است. وی این کتاب را در ۲۱ سالگی تصحیح کرده و در ۱۷ ربیع المولود ۱۳۰۸ آماده چاپ شده است. استاد در این تعلیقه، شرح حال شیخ مفید را نگاشته است.
از دیگر آثار بر جای مانده وی، اشعاری است که به مناسبت های مختلف سروده است؛ مثل غدیریه، شعر در مدح وادی السلام، و شعری در مورد نجف اشرف.
نامه ها و دستور العمل های عرفانی نیز از دیگر آثار استاد است که مرحوم قاضی به سید حسن الهی (برادر علامه طباطبایی)، شیخ ابراهیم و ... نوشته است.
[۲۳] .اسوه عارفان، ص ۱۲۱.




مرحوم قاضی در وصیت نامه خودشان ـ که در دوازده صفر ۱۳۶۵ نوشته است ـ به دو فصل اشاره نموده؛ که یک فصل آن در امور دنیا و دیگری در امور آخرت است. قسمتی از وصیت نامه را به عنوان تبرک می آوریم:
«و فصل دوم در امور آخرت و عمده آن ها، توحید است. خدای تعالی می فرماید: «ان الله لا یغفر أن یشرک و یغفر مادون ذلک لمن یشاء» همانا خداوند شرک به خود را نمی بخشد و جز آن را برای هر که بخواهد می بخشد.» و این مطلب حقیقتش به سهولت به دست نمی آید و از اولاد های بنده کسی را تا حال مستعد تعلیم آن ندیده ام ...
اما وصیت های دیگر، عمده آن ها نماز است، نماز را بازاری نکنید؛ اول وقت به جا بیاورید با خضوع و خشوع! اگر نماز را تحفظ کردید، همه چیزتان محفوظ می ماند، و تسبیحه صدیقه کبری ـ علیها السلام ـ و آیة الکرسی در تعقیب نماز ترک نشود ...
و در مستحبات تعزیه داری و زیارت حضرت سید الشهدا ـ علیه السلام ـ مسامحه ننمایید. و روضه هفتگی ولو دو سه نفر باشد، اسباب گرایش امور است و اگر از اول عمر تا آخرش در خدمات آن بزرگوار از تعزیت و زیارت و غیر هما به جا بیاورید، هرگز حق آن بزرگوار ادا نمی شود. و اگر هفتگی ممکن نشد، دهه اول محرم ترک نشود.
دیگر آن که، گرچه این حرفها آهن سرد کوبیدن است، ولی بنده لازم است بگویم؛ اطاعت والدین، حسن خلق، ملازمت صدق، موافقت ظاهر با باطن، ترک خدعه و حیله، تقدم در سلام، و نیکویی کردن با هر بر و فاجر، مگر در جایی که خدا نهی کرده این ها را که عرض کردم و امثال این ها را مواظبت نمایید! الله الله که دل هیچ کس را نرنجانید.
تا توانی دلی به دست آور
دل شکستن هنر نمی باشد.»
[۲۵] . دریای عرفان، ص ۱۱۸.




در ربیع الاول ۱۳۶۶ قمری روز های واپسین عارف مجاهد و عالم عامل مرحوم قاضی سپری شد و پس از سال ها تلاش و مجاهدت با نفس و کسب مقامات عالی عرفان، روح بزرگش در جوار حق تعالی آرمید و پیکر مطهرش توسط آقا سید محمد تقی طالقانی غسل داده شده و پس از طواف بر اطراف ضریح امیر المومنین ـ علیه السلام ـ در قبرستان وادی السلام، نجف اشرف کنار اجدادش به خاک سپرده شد.
[۲۶] . دریای عرفان، ص ۱۱۵.




 
۱. . اسوه عارفان، محمود طیار مراغی و صادق حسن زاده، انتشارات آل علی، قم، ۱۳۸۰، ص ۱۵.
۲. . رساله سیر و سلوک، منسوب به بحر العلوم، انتشارات علامه، مشهد، ۱۴۱۷ ق، ص ۱۸۶.
۳. . دریای عرفان، هادی هاشمیان، موسسه فرهگی طه، قم، ۱۳۷۹ش، ص ۲۰.
۴. . مهر تابان، ص ۲۷.
۵. . سیمای فرزانگان، رضا مختاری، ص ۷۷.
۶. . معاد شناسی، سید محمد حسین حسینی تهرانی، انتشارات حکمت، ۱۳۱۶ ش، ج۲، ص ۲۳۱ (با تلخیص).
۷. . مهر تابان، ص ۲۵.
۸. . اسوه عارفان، ص ۴۱.
۹. . مهر تابان، ص ۹۹.
۱۰. . اسوه عارفان، ص ۲۷.
۱۱. . معاد شناسی، ج۲، ص ۲۹۶.
۱۲. . دریای عرفان، ص ۴۶.
۱۳. . مهر تابان، ص ۳۱.
۱۴. . اسوه عارفان، ص ۳۵.
۱۵. . اسوه عارفان، ص ۴۸.
۱۶. . مهر تابان، ص ۳۳۲.
۱۷. . سیمای فرزانگان، ص۸۰.
۱۸. . یادنامه، ص۱۲۰.
۱۹. . اسوه عارفان، ص ۹۲.
۲۰. . دریای عرفان، ص ۱۲۰.
۲۱. . روح مجرد، ص ۱۶۱.
۲۲. . اسوه عارفان، ص ۷۹.
۲۳. .اسوه عارفان، ص ۱۲۱.
۲۴. سوره نساء،ایه۴۸.    
۲۵. . دریای عرفان، ص ۱۱۸.
۲۶. . دریای عرفان، ص ۱۱۵.




سایت اندیشه قم    



جعبه ابزار