محمود بن سعید برزنجی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بَرزَنجی، محمود رئیس
خاندان برزنجی، حکمدار
سلیمانیه و رهبر مبارزات
استقلال طلبانه کردها در ۱۲۹۸ـ ۱۳۰۹ ش (نزد کُردها ملقب به «ملک، پادشاه کردستان، نه مر (نامیرا») بود.
نسب
خاندان برزنجی، که از بانفوذترین سادات جنوب
کردستان بودند، به
امام هفتم میرسید. از این
خاندان کراماتی نقل شده است و مردم به آنها اعتقاد داشتند. نام روستایی در شرق
سلیمانیه نیز از نام این
خاندان گرفته شده است.
برزنجی فرزند شیخ سعید، و نیای او شیخ احمد بن شیخ محمود نودهی مشهور به کاک احمد بود.
مادرش نیز از
خاندان برزنجی و فرزند
شیخ رسول بود.
او مقام شیخی را از خانواده خود به ارث برد.
در قرن چهاردهم، در کردستان
ایران و
عراق، ملی گرایی کرد به رهبری شیوخ دینی، از جمله
برزنجی که در طریقه قادری بود، شکل گرفت. پدرش رهبر سیاسی و دینی مردم منطقه بود و در عین حال در دربار
سلطان عبد الحمید عثمانی احترام فراوانی داشت که همین امر سبب توطئه مخالفان و قتل او در ۱۳۲۴ شد.
برزنجی در ۱۲۹۸ در کانیسکان سلیمانیه به دنیا آمد.
قرآن و دروس دینی را نزد
زیور افندی آموخت؛ و به زبانهای فارسی،
عربی، ترکی، و فنون
تیراندازی و
سوارکاری تسلط یافت.
پس از مرگ پدرش، به جهت سیادت و نفوذ دینی و محبوبیت در میان عشایر کرد، جانشین او شد. در ۱۳۳۷، سلیمانیه،
کرکوک و چند ناحیه مجاور در قلمرو نفوذ او بود.
جنگ جهانی اول، تحولات مهمی در زندگی سیاسی
برزنجی به وجود آورد. در ۱۳۳۳/۱۹۱۵، با پیاده شدن نیروهای انگلیسی در
بصره،
سلطان عبدالحمید از او کمک خواست و او با ۱۸۰۰ سوار و سیصد پیاده در شُعَیبیه با قوای انگلیس روبرو شد و به پیروزیهایی دست یافت؛ لیکن به دلیل شکست قوای عثمانی، به سلیمانیه عقب نشست.
سپس روسها را از پَنجوین، مریوان، خانقین و سلیمانیه پس راند؛ و چون عثمانیها جایگزین نیروهای روسی در منطقه شدند و مردم را غارت کردند، اعلام استقلال کرد.
در ۱۳۳۶/۱۹۱۸، با پایان یافتن جنگ جهانی و شکست
دولت عثمانی، اداره امور عراق از بصره تا موصل به عهده فرمانده کل قوای بریتانیا قرار گرفت.
لیکن وودرو ویلسن، رئیس جمهور وقت امریکا، در برنامه صلح جهانی (ماده ۱۲) اعلام کرد که باید به اقلیتهای غیر ترک قلمرو عثمانی «حق رشد مستقل» داده شود.
همچنین در بخش سوم (مواد ۶۲ و ۶۳ ـ کردستان)
پیمان سِوْر، که در ۱۳۳۸/۱۹۲۰ میان
متفقین و
ترکیه به امضا رسید، به کردها «خودمختاری داخلی» داده شد. پس از جنگ جهانی اول، آرنولد ویلسن، صاحب منصب سیاسی ارشد بریتانیا، در
بغداد که مأمور اداره
عراق بود، و در نظر داشت اداره ایالات عراق را به عهده آن نواحی قرار دهد.
برخی از مقامات انگلیس در بغداد، حمید بیگ از
ایل بابان را برای
حکومت سلیمانیه در نظر داشتند، اما نسبت به
برزنجی نیز نظریات مساعدی وجود داشت.
پس از تأ یید خبر نفتخیز بودن موصل، ترکها این منطقه را از آنِ خود دانستند و پِرسی کاکْس، از فرمانروایان عراق تا ۱۳۳۸/۱۹۲۰،
به دلیل نداشتن نیروی کافی برای مقابله با ترکها به فکر استفاده از ملّیون کرد افتاد و با توجه به تمایلات مردم سلیمانیه، در ۱۳۳۶/۱۹۱۸
برزنجی را به عنوان «حکمدارِ» سلیمانیه برگزید
و سرگرد نوئل را رابط میان کمیسر عالی عراق و
برزنجی در سلیمانیه تعیین کرد.
برزنجی قصد اتحاد
کردستان و تبدیل آن به کشوری مستقل، منطبق بر موازین وودرو ویلسن، طبق پیمان سور و تحت قیمومت انگلیس داشت.
او که خود را پادشاه کردستان می
خواند و از پشتیبانی کلیه قبایل برخوردار بود، تنها به تخلیه قوای عثمانی از کردستان قانع نبود، بلکه حکومتِ منطقه را میخواست.
با پایان یافتن مأموریت نوئل و جایگزینی سرگرد سون،
برزنجی که قدرتش کاسته شده بود
به بهانه تندی رفتار سون در نامه ای به آرنولد ویلسن از عدم پایبندی انگلیس به وعده هایش شکوه کرد و خواهان استقلال کردستان شد. اما چون نامه بی جواب ماند، به کمک
خاندان برزنجی و قبایل همه وند، جاف، تفنگچیان اورامان و عشایر مرزی قیام کرد.
پس از به دست گرفتن اختیار سلیمانیه، پرچم کردستان را که هلالی سرخ بر زمینه ای سبز داشت، به جای پرچم بریتانیا برفراز اداره سیاسی انگلیس برافراشت.
از این پس در نبردهایی که روی داد، چندین بار پیشمرگه های کردپیروز شدند تا آنکه یکی از بیگزادگان همه وند، مخفیگاه
برزنجی را به انگلیسیها نشان داد و او زخمی و سپس دستگیر شد و پیشمرگهها نیز شکست خوردند. در
دادگاه،
برزنجی را محاکمه و به جرم قیام مسلحانه و بی احترامی به بریتانیا به اعدام محکوم کردند؛ اما بعدها حکم اعدام او به ده سال تبعید در هندوستان تخفیف یافت.
و همین امر سبب نزدیکی بیشتر کردها به یکدیگر و اوجگیری اغتشاش در منطقه شد.
پس از آنکه
امیر فیصل در ۱۳۰۰ ش /۱۹۲۱ در
عراق تاجگذاری کرد، برای انضمام کردستان به عراق از کردهای منطقه نظرخواهی شد. کلیه مناطق کردنشین، جز سلیمانیه، رأی مثبت دادند.
در همان سال اغتشاشات کردها در منطقه سلیمانیه به رهبری
خاندان برزنجی و فشار ترکها برای تصرف مناطق نفتخیز کردستان سبب شد تا گُلـد اسمیـت، جانشین سون، خواهان بازگشت
برزنجی شود.
در ۱۳۰۱ ش/ ۱۹۲۲ شیخ را از هند بازگرداندند و او قول داد که فعالیت خود را به «لوا» ی سلیمانیه محدود کند؛ لیکن در راه بازگشت در ایستگاه کنگربان، صدها سوار با پرچم کردستان به استقبال او رفتند،
و او در راه سلیمانیه، از شیوخ طالبانی و دیگران خواست تا به فرمان او درآیند.
برزنجی پس از رسیدن به سلیمانیه خود را پادشاه کردستان
خواند و کابینه ای با هشت وزیر تشکیل داد، پرچم کردستان را رسمیت بخشید، و تمبرهایی با دو خنجر کردی متقاطع و عبارت «کردستان جنوبی» به چاپ رساند. مصطفی پاشا، وزیر آموزش منتخبِ او، مجلههای بانگی کردستان، بانگی حق و امید استقلال را به لهجه محلی سلیمانیه که یکی از شاخههای سورانی است منتشر کرد که در جهت تثبیت دولت سلیمانیه بود.
پس از ورود به سای قبایل منطقه کرکوک به سلیمانیه در ۱۳۰۱ ش /۱۹۲۲،
برزنجی تصمیم گرفت که برای کردستان ارتشی مستقل تأسیس کند.
در ۱۳۰۲ش/ ۱۹۲۳ سیمیتکو (سمکو/ سمیتقو) رهبر شورشی کردهای ایران، نزد او رفت و از وی خواست تا نبرد را در جبهه ایران شروع کند، اما شیخ با او همراهی نکرد.
برزنجی برای رو در رو قرار دادن ترکها و دولت بریتانیا، با علی شفیق، سرهنگ ترک، به مذاکره پرداخت تا در صورت قبول استقلال کردستان از جانب ترکیه، تحت حمایت ترکها باشد. لیکن قصد ترکیه از این مذاکرات، تصرف موصل با کمک او بود.
پس از به قدرت رسیدن کمال آتاتورک و اعتراض او به پیمان سور در ۱۳۰۲ ش /۱۹۲۳، پیمان صلح لوزان منعقد شد که در آن حرفی از استقلال کردستان نبود.
از این پس،
ترکیه و بریتانیا، برای تصرف
موصل به گفتگو پرداختند؛ و ترکها میخواستند آنجا را جزو قلمرو خود کنند، و انگلیسیها هم پافشاری میکردند که موصل جزو عراق شود؛ چرا که بدون منابع نفتی موصل و کرکوک، که مطمع نظر انگلستان بود، قیمومت آن بر عراق، از نظر اقتصادی، پایدار نمیماند. در ۱۳۰۲ ش /۱۹۲۳، با بالا گرفتن اغتشاش در عراق،
برزنجی با روحانیان
شیعی کربلا و
نجف تماس گرفت تا در عراق شورش همگانی به راه اندازند.
هنوز پنج ماه از حکومت او نگذشته بود که مقامات بریتانیا در بغداد از وی خواستند تا به همراه اعضای شورای اداری به بغداد رفته نیّات خود را توضیح دهد، درغیر این صورت سلیمانیه بمباران میشد.
برزنجی نیز در مجله بانگی حق، اعلام جهاد کرد
و به همراه ارتش ملی کردستان آماده
جنگ شد. فرمانده نیروی هوایی بریتانیا، ابتدا نیرویی به اربیل و کوی سنجاق روانه کرد تا میان نیروهای سرهنگ علی شفیق و
برزنجی فاصله بیندازد. فرمانده ترک در برابر فزونی نیرو عقب نشینی کرد،
و بریتانیا نیرویش را روی شیخ متمرکز کرد. اعیان سلیمانیه و ادموندز، فرمانده نیروهای بریتانیایی، برای تسلیم شیخ به مذاکره پرداختند. شیخ از سلیمانیه خارج شده به اِشکَفْتِ جاسَنَه رفت.
نیروهای بریتانیا، سلیمانیه را تصرف کردند و، به یاری اعیان شهر، آنجا را به اختیار خود درآوردند.
برزنجی به سمت ایران گریخت، سپس به کمک ماجد مصطفی به اطراف منطقه سلیمانیه بازگشت و در ناحیه مرزی ایران به حکومت پرداخت.
از این پس جنگ و گریز
برزنجی با عراق ادامه یافت.
طبق پیمان لوزان، کردستان جنوبی، یعنی موصل و سلیمانیه، جزو خاک عراق محسوب میشد، ازینرو امیر فیصل در پی تصرف این ناحیه برآمد و
برزنجی را به گردآوری
مالیات غیر قانونی، سربازگیری بدون اجازه دولت و برقراری مناسبات با دشمنان کشور متهم کرد.
با انعقاد قرارداد اتفاق میان عراق و بریتانیا در ۱۳۰۳ ش /۱۹۲۴، این منطقه به تصرف آنها درآمد. در ۱۳۰۴ ش /۱۹۲۵، نیروهای ایرانی و عراقی با
برزنجی جنگیدند؛ اما او به خانهای اورامان و مریوان پناه برد و به همراه آنان در جنگ سالارالدوله، شاهزاده قاجار، و دولت ایران در همان سال شرکت جست.
جنگ و گریز او با عراق ادامه داشت تا آنکه با کورنوالیس، مشاور کمیسر عالی بریتانیا در بغداد، به مذاکره پرداخت و به او پیشنهاد کرد که با جداسازی کردستان
ایران، تحت قیمومت انگلستان بر آن حکومت کند، اما پیشنهاد وی رد شد. کورنوالیس از او خواست که در خاک ایران بماند و عواید املاکش را دریافت کند و یا به بغداد برود. چون مذاکرات بی نتیجه ماند، جنگ دوباره آغاز شد.
در ۱۳۰۵ـ۱۳۰۶ ش/ ۱۹۲۶ـ۱۹۲۷، کردهای میانه رو اندیشه
استقلال طلبانه کرد را برای ایجاد دولت مستقل کرد، در
سازمان ملل، مطرح کردند. در پی آن تشنجاتی پدید آمد که به کشته شدن عده ای از کردها به دست نیروهای عراق در ۱۳۰۹ ش/ ۱۹۳۰ انجامید.
برزنجی نیز اعلام کرد که کرد و عرب دیگر نمیتوانند با یکدیگر زندگی کنند
و دادخواستی به سازمان ملل برای ایجاد دستگاه اداری مستقل کرد تحت قیمومت بریتانیا به حکمداری خود نوشت که سازمان ملل با آن مخالفت کرد.
پس از آن، دولتهای
ایران و
عراق در ۱۳۱۰ ش/ ۱۹۳۱ تصمیم گرفتند به درگیریهای کردستان پایان دهند و با
برزنجی بجنگند. او نیز خود را تسلیم کاپیتان هولت، افسر انگلیسی کردو بدین ترتیب به حیات سیاسی خود خاتمه داد؛
برزنجی در ۱۳۲۹ ش /۱۹۴۰، در زمان رشید عالی کیلانی، نیز باردیگر مسئله استقلال کردستان را پیش کشید، اما طرفی نبست.
برزنجی در اواخر عمر در دارْکِلی از قراء بازیان زندگی کرد و پیش از برافتادن حکومت
خاندان هاشمی عراق یعنی در ۱۳۳۵ ش درگذشت و در جوار مقبره
کاک احمد در جامع الکبیر به خاک سپرده شد.
برزنجی تحت لوای شیخیت، اندیشه ملی کرد و استقلال کردستان را زنده کرد و در میان نابسامانیهای پس از
جنگ جهانی اول، توانست طرح حکومت کرد و استقلال آن را ارائه دهد و تا هنگامیکه میان دولتهای درگیر در جنگ توافقهای اساسی به عمل نیامده بود و دولتهای منطقه به ثبات و یکدستی نرسیده بودند، توانست در سایه شعار استقلال کرد از اوضاع بهره برد؛ لیکن پس از اتحاد بین کشورهای منطقه و همسویی سیاست خارجی آنها با بریتانیا بسرعت به شورش او پایان داده شد.
(۱) سیسیل جی ادموندز، کردها، ترکها، عربها، ترجمه ابراهیم یونسی، تهران ۱۳۶۷ ش.
(۲) ایران وزارت امور خارجه اداره اول سیاسی،کتاب سبز، تهران ۱۳۵۵ ش.
(۳) مهدی جلیلی حقیقی، عراق از پایان جنگ جهانی اول تا پایان جنگ جهانی دوم، تهران ۱۳۴۲ ش.
(۴) عبدالحلیم رهیمی، تاریخ الحرکة الاسلامیة فی العراق، بیروت ۱۹۸۵.
(۵) کندال، عصمت شریف وانلی، و مصطفی نازدار، کردها، ترجمه ابراهیم یونسی، تهران ۱۳۷۲ ش.
(۶) کریس کوچرا، جنبش ملی کرد، ترجمه ابراهیم یونسی، تهران ۱۳۷۳ ش.
(۷) درک کینان، کردها و کردستان، ترجمه ابراهیم یونسی، تهران ۱۳۷۲ ش.
(۸) بابا مردوخ روحانی، تاریخ مشاهیر کرد، ج ۳: اُمرا و
خاندانها، تهران ۱۳۷۱ ش.
(۹) M Von Bruninessen, Agha, shaikh and state: the social and political structures of Kurdistan, London ۱۹۲۲;.
(۱۰) Michael M Gunter, The Kurds of Iraq: tragedy and hope, New York ۱۹۹۲;.
(۱۱) Iraq: power and society, ed Derek Hopwood, Habib Ishow, and Thomas Koszinowski, Oxford ۱۹۹۳;.
(۱۲) Philip GKryenbroek, "On the Kurdish language", in The Kurds: a contemporary overview, ed Philip GKryenbroek and Stefan Sperl, London ۱۹۸۹;.
(۱۳) Middle East Watch, Human rights in Iraq, New Haven ۱۹۹۰.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «برزنجی»، شماره۹۴۸.