• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

مشکور (شهید کربلا)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



مشکور در منابع کهن، نام و نشانی ندارد. ولی به گفته برخی از موّرخین، وی از دوستداران خاندان عصمت و طهارت و زندانبان طفلان مسلم علیه السلام بود.
[۱] المزار، ص۱۵۲.
[۲] انصار الحسین، ص۱۶۵.
[۳] مستدرکات علم رجال الحدیث ج۷، ص۴۱۸.
[۴] قاموس الرجال ج۸، ص۴۸۷.
[۵] معجم رجال الحدیث ج۱۸، ص۱۵۳.





او پس از شناختن آن طفلان مسلم اندوهناک گشت و امکانات رفاهی را در زندان برایشان فراهم کرد. چون شب فرا رسید آنان را بر سر راه قادسیه آورد و انگشترش را به عنوان علامت به آنها داد تا با ارائه آن به بردارش، در قادسیه، راهنمایی شده و راهی مدینه شوند. از سوی دیگر، چون عبیدالله بن زیاد از آزادی طفلان مسلم آگاه شد، مشکور را احضار کرد و گفت: با پسران مسلم چه کردی؟ گفت: آنها را در راه خدا آزاد کردم.
عبیدالله پرسید: از من نترسیدی؟ پاسخ داد: تنها از خداوند متعال می‏‌ترسم. ای پسر زیاد! پدر این کودکان را کشتی، از اینها چه می‏‌خواهی؟ من به احترام پیامبر صلی الله علیه و آله آنها را آزاد کردم و از آن حضرت امید شفاعت دارم و تو از شفاعت او محرومی. عبیدالله خشمگین شد و گفت: فرمان می‌‏دهم تا سرت را از بدن جدا کنند. مشکور گفت: از سری که در راه مصطفی نباشد، بیزارم. در این لحظه ابن زیاد فرمان داد او را پانصد تازیانه بزنند و سرش را از تن جدا کنند. هنگامی که نخستین تا زیانه‌‏ها را به او می‏‌زدند این جمله‏‌ها را می‏‌خواند: «بسم الله الرحمن الرحیم»، الهی مرا شکیبایی ده! ای پروردگار من! مرا به -شفاعت‏- مصطفی و فرزندانش رهایی ده!
دیگر تا پایان ضربه‏‌ها سخنی نگفت. سپس آب خواست، ولی ابن زیاد گفت: او را تشنه گردن بزنید. مشکور شفاعت عمرو بن حارث را نیز در این باره نپذیرفت و پس از گفتن این جمله: «من از آب کوثر سیراب شدم.»، به فیض شهادت نایل گشت .
[۶] روضة الشهدا، ص۲۳۳.
[۷] روضة الشهدا، ص ۲۳۵.
[۸] ناسخ التواریخ ج۲، ص۱۱۲- ۱۱۳.
[۹] وسیلة الدارین، ص۲۲۵- ۲۲۶.



 
۱. المزار، ص۱۵۲.
۲. انصار الحسین، ص۱۶۵.
۳. مستدرکات علم رجال الحدیث ج۷، ص۴۱۸.
۴. قاموس الرجال ج۸، ص۴۸۷.
۵. معجم رجال الحدیث ج۱۸، ص۱۵۳.
۶. روضة الشهدا، ص۲۳۳.
۷. روضة الشهدا، ص ۲۳۵.
۸. ناسخ التواریخ ج۲، ص۱۱۲- ۱۱۳.
۹. وسیلة الدارین، ص۲۲۵- ۲۲۶.




جمعی از نویسندگان، پژوهشی پیرامون شهدای کربلا، ص۳۵۹-۳۶۰.









جعبه ابزار