ملّت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ملت کلمهای عربی به معنی راه و روش است. در
قرآن کریم این کلمه به همین معنا آمده است. بنابراین ملت و "
دین" یک معنا دارند. با این تفاوت که یک چیز به اعتباری دین و به اعتباری دیگر "ملت" نامیده میشود. به آن اعتبار "ملت" نامیده میشود که آن چیز از طرف خدا به پیامبری املا شده و به مردم ابلاغ نماید و مردم را بر اساس آن رهبری نماید.
در اصطلاح امروز فارسی، این کلمه به کلی مفهوم مغایری با مفهوم اصلی خود پیدا کرده و یک اصطلاح مستحدث و جدید است و در واقع یک غلط است. این اصطلاح جدید از زمان
مشروطیت به بعد پیدا شده است. اعراب امروز در مواردی که ما کلمه "ملت" را بکار میبریم کلمه "قوم" یا "شعب" را بکار میبرند.
وقـتی در حوزه پژوهشهای اندیشه سیاسی از «ملّت»، صحبت به میان میآید واژههای دیگری چون مـردم، خـلق، امـت، عامّه، ناس و... نیز به ذهن متبادر میشود. اگرچه این موضوع در تاریخ و اندیشه اجتماعی و سیاسی مـا همچون قفل بستهای است که گشودن آن بهمنزله راهیابی به بسیاری از ظرایف فکری و تـاریخی بهشمار میرود، اما بـا دو «خـلط مبحث» جدی روبرو شده است که عملاً کار را با مشکل مواجه میسازد:
اول: بیدقتی در طرح بحث «ملّت» بدون توجه به سیر تاریخی بکارگیری این لفظ و الفاظ مشابه در متون سیاسی ایران.
دوم: تطبیق نـاقص، غیر دقیق و غیر علمی واژه «ملّت» در مقابل مفهوم Nation در فرهنگ سیاسی غرب.
میتوان بسیاری از مباحث مهم سیاسی را از همین زاویه مورد نقد قرار داد. از این منظر میتوان ترجمه «
ناسیونالیزم» به «
ملیگرایی» و «
دموکراسی» به «
مردمسالاری» را از زاویه دقـیقتر و عـالمانهتری نقد کرد. در یک بررسی دقیق باید ابتدا به بحث نظری و واژهشناسانه در مورد ملت، و سپس به سیر تاریخی مفهوم «ملّت» در ایران پرداخت. از نظر بار ارزشی، دیدگاه فلسفی، زمینههای فکری و آمال سـیاسی، بـیشتر بحثهائی که در مورد «ملّت» انجام میشود معطوف به ورود و خروجهای فرهنگ سیاسی غرب بوده و تنها به کمک ترجمه و معادلهای ناچسب و در دسترس، صورت مسئله و جواب آن به حوزه تفکر اسلامی و ایرانی، سـرایت داده میشود.
البته در «غالب» و «قالب» این مباحث، روح فرهنگ غربی بعد از
رنسانس، بخصوص دو مفهوم «
اومانیسم» و «
سکولاریزم» در شکل «ملّت ـ دولت» ظهور مییابد و با ختم قضیه به
لیبرالیزم و دموکراسی و فضاهایی از این دست بـه نـظریهپردازانی از قـبیل «
ماکیاول» و یا «
ژان بدن» و حتی «
اصحاب قرارداد» مـانند
هابز و
لاک و
روسو به دوران معاصر غرب پیوند داده میشود.
اما آیا همه این ابعاد برای ما میتواند در چنین افقی محدود شده و گسسته از زمـینههای واقـعی آن تـحلیل و تبیین شود؟ اصولاً از چه زمانی و با چه انگیزه و شـرایطی ایـن انتقال مفهوم پیش آمده و اصولاً سابقه این تطبیق نامانوس در کجا باید جستجو شود؟
مفهوم «ملّت» در
لغت عرب از جـمله به معنای عامّ «
شریعت و
دین» آمده است. در
لسان العرب ابنمنظور علاوه بر این، معنی ملیله و ملال را ـ به معنی حرارت داخل خاکستر ـ نیز آمده است.
طریحی در «
مجمع البحرین» مـینویسد:
«مـلت در اصـل، نام شریعتی است که
خداوند به زبان
انبیاء برای
بشر، وضـع نـموده تا به جوار قرب خداوند، واصل شوند. استعمال «ملت» در مجموع احکام و دستورات شرعی شایع است ولی در یـکان یـکان روا نـیست. به خداوند نیز نمیتوان انتساب داد یعنی ملةاللّه گفته نمیشود. چنانکه به افـراد امـت نـمیتوان نسبت داد، این معنی اصلی «ملت» است ولی دائره استعمال، بعدها وسعت یافته و در امم باطله نیز اسـتعمال شـده اسـت. اما معمولاً وقتی واژه ملل گفته میشود از واژه نِحَل هم نام برده میشود.»
«نِحَل»، جمع
نحله بـهمعنی ادعاء یا ادعای باطل است. اصل این لغت از ریشه (نحل بحسبه فهو نـاحل) یـعنی «بـواسطه بیماری، لاغر گردید» اخذ شده است و «نُحول» بهمعنی لاغری و «ناحل» بهمعنی شتر لاغر و «نـواحل» بـهمعنی شمشیرهایی که بواسطه کثرت استعمال، نازک شده است نیز از همین ماده مشتقاند. بـنابراین «نـحله» نـیز ادعای ضعیف میباشد.
در کلمه ملت، اولین معنایی که عالمان لغت برای فعل «ملّ» ذکر کـردهاند «اَدخـَل» است که اطلاق آن بر دین و شریعت به مناسبت ورود معتقدات در باطن شخص و اثـر آن در قـلب پیروان دین است. «ملّ» بهمعنی سئم (دل آزرده شد) و ملال بهمعنی دل آزرده شدن است و از اینجاست که «ملالت» بـر بـاطن و دل، وارد مـیشود. همچنین اگر املال و املاء بهمعنی نوشتن است، بدین مناسبت است که مـطلب در کـتاب و دفتر، وارد شده و اثر میگذارد.
از جمعبندی دو لغت «ملل و نحل» و موارد استعمال آن بهدست میآید که استعمال کلمه «نـحله» در اهـواء و آرای فلسفی در مقابل ملل و دیانات از لحاظ واقعیت نداشتن پندارهای بشری در مقابل
ادیان الهی است. پس مراد از ملل، دیانات و منظور از نحل، آراء و مـذاهب فـلسفی اسـت.»
استاد
مرتضی مطهری نیز در ضمن بحث نـسبتا مـبسوطی در جلد اول
خدمات متقابل اسلام و ایران ضمن بحث واژهشناسی در مفهوم ملت به چند نـکته مـهم اشاره مینماید. ایشان در معنای واژه مـلت ضمن آنـکه ریـشه لغـت آن را در ریشههای دینی به بحث مـیگذارد مـعتقد است که: «کلمه «ملت» کلمهای عربی و بهمعنی راه و روش است. در
قرآن کریم نـیز ایـن کلمه به همین معنی آمده اسـت. این کلمه هفده بـار (در ۱۵ آیـه) در قرآن کریم آمده است، ولی مـفهومی کـه این کلمه در قرآن کریم دارد با مفهومی که امروز مصطلح فارسیزبانان است و از آن، کـلمه «ملیت» را مشتق کردهاند متفاوت اسـت.
مواردی که در قرآن کریم «ملت» استعمال شده است عبارتاند از: سورههای بقره: آیـههای ۱۲۰،
۱۳۰،
۱۳۵. آل عـمران: آیه ۹۵.
نساء، آیه ۱۲۵.
انـعام، آیـه ۱۶۱.
اعراف، آیههای۸۸ و ۸۹.
یوسف آیه۳۷
. ابراهیم، آیه ۱۳
. نحل، آیه ۱۲۳.
کهف، آیه ۲۰.
حج، آیه ۸۷.
مـلت در اصـطلاح قرآن بهمعنی راه و روش و طـریقهای اسـت که از طرف یک رهـبر الهـی بر مردم عرضه شده است. مثلاً میفرماید: «ملّة ابیکم ابراهیم» یعنی راه و روش پدر شما ابراهیم. یـا مـیفرماید: «ملة ابراهیم حنیفا».
راغب اصفهانی در کـتاب
مفردات القرآن مـیگوید: «مـلت و امـلال که همان املاء اسـت از یک ریشه است، «فلیملل ولیه بالعدل» یعنی ولی او از روی
عدالت املاء کند. راغب میگوید: «علت اینکه یـک طـریقه الهی «ملت» نامیده شده است ایـن اسـت کـه از طـرف خـداوند املاء و دیکته شـده اسـت.»
بنابراین از نظر قرآن، یک مجموعه فکری و علمی و روشی که مردم باید طبق آن عمل کنند، «ملّت» نـامیده مـیشود و بـا دین، هممعنی است و یک چیز، به اعـتباری «دیـن» و بـه اعـتبار دیـگری «مـلّت» نامیده میشود یعنی به آن اعتبار که از طرف خدا به پیامبری املاء میشود تا به مردم ابلاغ نماید و مردم را براساس آن رهبری کند.
علمای فقه اللغه میگویند: یـک تفاوت میان کلمه «دین» و کلمه «ملّت» این است که کلمه دین را به خدا میتوان اضافه کرد و مثلاً گفت «دین ا...» یعنی دین خدا و همچنین به فرد پیرو نیز اضافه میشود مـثلاً گـفته میشود: «دین زید، دین عمرو». ولی کلمه ملت نه به خدا اضافه میشود و نه به فرد پیرو. بلکه به رهبری که از طرف خدا مامور رهبری مردم بر طبق طریقه خـاصی اسـت اضافه میشود، مثلاً گفته میشود: ملت
ابراهیم یا ملت
عیسی یا ملت
محمد. مثل این است که در مفهوم این کلمه، «رهبری» گنجانده شـده اسـت. از این نظر میتوان گفت کـلمه مـلت، نزدیک به کلمه «مکتب» در اصطلاح جدید، است که آن نیز معمولاً به رهبر یک روش و مسلک اضافه میشود. اگر این جهت را که در کلمه ملت نـیز، مـانند کلمه مکتب، املاء و دیـکته کـردن گنجانده شده است مورد توجه قرار دهیم شباهت و نزدیکی این دو کلمه بیشتر روشن میشود.
در اصطلاح امروز فارسی این کلمه به کلی، مفهوم مغایری با مفهوم اصلی خود پیـدا کـرده است.
امروز کلمه ملت به یک واحد اجتماعی گفته میشود که دارای سابقه تاریخی واحد و قانون و حکومت واحد و احیانا آمال و آرمانهای مشترک و واحد میباشد. ما امروز بهجای مردم
آلمان و
انگلستان و
فرانسه و غـیره، ملت آلمـان، ملت انگلستان، ملت فرانسه میگوییم و احیانا به همه آن مردم این کلمه را اطلاق نمیکنیم بلکه به یک طـبقه از مردم، ملت میگوییم، یعنی آنها را به دو طبقه تقسیم میکنیم، طبقه حـاکمه و طـبقه مـحکومه. به طبقه حاکمه، کلمه «دولت» و به طبقه محکومه، کلمه «ملّت» را اطلاق میکنیم.
استاد مطهری استعمال و تطبیق ناقص و غـیر دقیق را از زمـان
مشروطیت عنوان نموده و آن را از عوارض شیوع فرهنگی سیاسی مغرب زمین دانسته است:
«این اصـطلاح فـارسی یـک اصطلاح مستحدث و جدید است، و در واقع یک غلط است، در صد سال و دویست سال و هزار سال پیـش هرگز این کلمه در
زبان فارسی به این معنی غلط استعمال نمیشد، گمان مـیکنم این اصطلاح جدید از زمـان مـشروطیت به بعد پیدا شده است، و ظاهرا ریشه این غلط این بوده که این کلمه پیروان ملت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، پیروان ملت عیسی و همچنین بعدها کلمه پیروان حذف شده و گفتهاند ملت محمد، ملت عـیسی، کم کم کار به آنجا کشیده که گفتهاند ملت ایران، ملت ترک، ملت عرب، ملت انگلیس. به هر حال یک اصطلاح مستحدث است.»
اعراب امروز در مواردی که ما کلمه ملت را بـه کـار میبریم آنها کلمه «قوم» یا کلمه «شعب» را بکار میبرند. و مثلاً میگویند «الشعب الایرانی» و یا «الشعب المصری» و غیره، ما که فعلاً در این بحث، کلمه ملت و ملیت را به کار میبریم همان مـفهوم جـدید و مصطلح امروز فارسی را در نظر گرفتهایم، خواه غلط و خواه درست. در بکار بردن الفاظی چون ملت ایران،
کشور ایران، مردم ایران، و... باید دقت خاصی داشت و لااقل از بکار بردن این الفاظ بـهجای یـکدیگر اجتناب ورزید.
با توجه به مباحث مطرح شده باید در بکار گرفتن و استعمال این واژه نزد متفکران
مسلمان و حتی گروههای مختلف فکری اعم از فقها و فلاسفه، سیاستنـامهنویسان، مـتکلمان و ادبـا و... دقت خاصی مبذول داشت، دوران تـاریخی اسـتعمال واژه بـه همراه روش و گروهی را که متفکر مسلمان اندیشه سیاسی خود را در آن طرح و این واژه را به کار گرفته بهدرستی ارزیابی و بازکاوی شود.
در این بین،
فارابی نـقش مـمتازی دارد چه از نظر تاریخی و چه از نظر جایگاهی که بـهعنوان یـک متفکر دارد و به تعبیری مؤسس
فلسفه اسلامی است. فارابی میگوید:
«این کلمه را در معنای گوناگونی بهکار برده که شاید سه مـعنی از هـمه عـمدهتر باشد، زیرا گاهی این کلمه را در مطلق قوانینی نظری و عملی کـه رابط ما بین افراد جمعیتهای معینی است بکار برده و گاهی مطلق علوم و معارف بشری و جنبههای لغوی و ادبی را کـه رابـط مـا بین افراد است از کلمه ملت قصد کرده و گاهی از این کلمه مردمی را قـصد کـرده که برای پیروی کردن از آراء و عقاید و فرهنگ مخصوصی با هم متفق گردیدهاند.»
بحث ملت و شقوق و معانی آن از نـظر فـارابی در کـتاب «
الملة» و کتاب «
الحروف» و کتاب «
السیاسات» و همچنین در «
تحصیل السعاده» مورد نظر قرار داده شـده اسـت.
فارابی در کتاب «الملّه» بهصورت مبسوطی به تعریف «ملت» پرداخته است.
از ایـن تـعبیر وی چـنین برمیآید که «ملت»، مجموعه عقاید و فعالیتهای مشترکی است که در قالب مقررات و قوانین مخصوصی ریـخته شـده و انبوهی از مردم برای وصول به هدف معینی ملتزم به آن قواعد گردیدهاند چـه مـجریان آن قـوانین، مردم یک شهر یا مردم یک ناحیه بزرگ یا کوچک باشند. فارابی در این تـعریف، قـوانین محدودکننده فکر و عمل را به مقررات دینی یا غیردینی اختصاص نداده و تعریف او شامل هـرگونه قـانون نـظری و عملی میشود که برای مردم یک هدف مشترک تعیین نموده و افکار و رفتار مردم را بهسوی آن هـدف معین سوق دهد.
همو در جای دیگری از کتاب با تصریح بیشتری به مـاهیت واژه «مـلت» پرداخـته و نشان میدهد که مقصود وی از ملت، فقط قوانین دینی نیست، بلکه قوانین اجتماعی را هم از جهت ایـنکه مـحدودیت فـکری و عملی ایجاد میکند به مقررات دینی تشبیه میکند. مؤید اینکه فارابی از قـوانین مـلّی، احکام دین صرف را در نظر نداشته این است که مرتبه قانونگذار را مادون دانشمندان دیگر بشری شمرده و حـال آنـکه مرتبه
پیغمبر را که قانونگذار
شرع است مقدم بر همه طبقات انسانها مـیداند زیـرا پیغمبر از نظر فارابی شخص منحصر به فـردی اسـت کـه بالاترین مرتبه فعالیت عقلی و اتحاد را با
عقل فعال حاصل نموده باشد.
در مجموع، «ملّت» در نظر فارابی، محصول تکامل تدریجی فکر انسانی و
منطق و
فلسفه است بنابراین مقصودش از ملت دیـن نـیست بلکه قـوانین و مـقرراتی اسـت که عقلاء قوم آن را وضع کردهاند و احـتمال غـیر از این، ضعیف است.
از تعابیر فارابی چنین برمیآید که «ملت»، همان عقاید و آراء مـستدل عـرفی است چه درست یا نادرست بـاشد
و ملیت انسانی را غیر از مـلیت دیـنی الهی میداند.
از نظر وی شخص
قـانونگذار بـکارگیرنده فلسفه برای ساختن ملت است و فلسفه، ابزاری برای ساختن ملت از طرف مردم اسـت. بـنابراین فارابی، ملت را محصول فکر انـسان شـمرده و کـلمه ملت را در چیزی بـکار بـرده که غیر از دین اسـت زیـرا دین را مسلما محصول فکر انسان نمیدانسته است. دلیل دیگر بر آنکه ملت در اصطلاح فـارابی بـهمعنی دین نیست این است که فـارابی قـوانین ملی را قـابل تـغییر و تـصرف میداند.
و چنان که از جـملات وی برمیآید مقصود فارابی از ملت - که جزء عملی آن قانون است - دین نیست بلکه ملت در اصطلاح او مـجموعه آرا و مـقررات مطلقی است که در بعضی حکومتها مـمکن اسـت دیـنی و یـا غـیردینی باشد.
اصطلاح دیگر فارابی این است که گاه کلمه «ملّت» را در مردمی که مقید به آراء و عقاید مخصوص و مشترک و قوانین و سنن و آداب و اخلاق مشترک هستند بکار برده زیرا گاهی ملت را دشـمن چیزی خوانده یا انجام دادن کاری را به ملت نسبت داده است؛ و جز آن نمیتوان فهمید که از کلمه ملت اجتماعی و مردمی را قصد کرده که دارای یک عقیده و یک مسلک هستند. فارابی در موارد بسیاری اینگونه تـعبیر بـرای کلمه ملت آورده است.
او در مواضع دیگری نیز انجام دادن کارهایی را به ملت نسبت داده که باید به مردم نسبت داده شود و گاهی کلمه ملت را با اهل ملت قرین نموده و معنی دیگری از آن قصد کـرده اسـت مثلاً تخیل کردن خدا و نشان دادن خدا توسط نمونههای جهانی را به ملت نسبت داده و از کلمه ملت مردمی را قصد کرده که
ایمان نسبت به خدا دارنـد.
و در جـای دیگری آموزش گرفتن معلومات نـظری را از طـریق
تخیل به ملت نسبت داده است که ممکن نیست غیر از مردم، مفهوم دیگری قصد شده باشد.
بنابراین فارابی کلمه مردم را در سه معنی بکار برده کـه هـیچیک منطبق بر دین بـهمعنی مـرسوم و اصطلاحی نیست.
آنچه بهنظر میرسد با توجه به متون مختلف و متفرق و متنوع قابل جمعبندی کلی است و دورنمایی تقریبی را میرساند شاید با تقسیمبندی فـکری ـ تـاریخی زیر تا حدودی نزدیک باشد:
اول: «ملّت» در مفهوم نظری آن در شکل یک «امّت».
دوم: مرحله تشکیل «ملّت» در چارچوب مدنیت دینی در چند قرن اول تاریخ اسلام.
سوم: مفهوم «ملّت» بعد از فروپاشی
خلافت عباسی به سـال ۶۵۶.
چـهارم: مفهوم «مـلّت» در چارچوب فرهنگ اسلامی شیعی در دوران
صفویه که بهنحوی نوعی از مفهوم صوفیانه به طرف چارچوبهای حقوقی و فقهی در تبدیل و تـکامل بوده است. در این دوران، ملت ـ کشور شیعی صفوی با نوعی مفهوم مـقدس تـوام و هـمراه شده است. البته این قداست اولیه در دوران پس از صفویه در نهادها و شئون و سطوح مختلف تقسیم شده است.
پنجم: در دوران قـیام
تحریم تنباکو و
نهضت مشروطیت که نوعی تبیین تازه و دربرگیرنده عناصر قبلی ملت با عـناصر جـدید اسـت صورت خاصی از مفهوم ملت به منصّه ظهور میرسد و این تبیین جدید تا روزگار ما تـقریبا با تحول عمدهای مواجه نشده است.
برای مثال از دو مورد آخر میتوان به مـتون سیاسی دو قرن اخیر ایـران اشـاره نمود و به نحوی به این تحول در قبل و بعد از قیام تنباکو و مشروطه اشاره نمود. برای مورد اول به یک قسمت از رسالهای از دوره
قاجاریه اشاره میشود این رساله نوشته محمدصادق همای مروزی است که در آن، مـلت، مردم و شقوق مختلف آن با این الفاظ و تعابیر در ارتباط با حکومت اینگونه بیان میکند:
«ارادت عامه مردم به سلاطین، بسته است به ارادت سلاطین به علمای متشرعین، چراکه عموم مردم، گوش به نـصایح و مـواعظ ایشان دارند و رشته اطاعت وی بر زبان نرانند لاجرم عموم ناس، ارادت شعار آیند و قاطبه مردم، طاعتگذار.»
«سلطان اعمّ از اینکه مرتکب مناهی باشد یا نباشد بازداشتن عموم خلق را از مناهی بر او واجـب اسـت تا به بینندگان و شنوندگان بگویند النّاس علی دین ملوکهم.»
«مقربان آستان را چندان مبسوط الید نباید داشت که عموم مردم را منشا بیم و امید آیند.
«خداوندگاران را به خصوص، التفات عام، ضـروری اسـت تا عموم خدم، خدمت طالب آیند و رضاجویی ولی نعمت را جالب.»
«التفات عام» از الفاظ مهم و کلیدی است که در یک متن تاریخی مربوط به دو قـرن قـبل در یـک رساله تاریخی آورده شده است. بهنظر میرسد این پشتوانه فرهنگی و ادبی در بکارگیری مفاهیم سیاسی در قبل از مـشروطیت از علل و عوامل مهم و اصلی جا افتادن و اقبال مردم در مورد بسیاری از شعائر و شعارهای مـردمی و ملی عصر مشروطیت بـوده اسـت.
در چند دهه بعد - دوران تحریم تنباکو و عصر مشروطیت - تحول و تکاملی مهم در برداشتِ از مفهوم «ملّت» روی میدهد و درایـن مـورد مـیتوان به دو گرایش و تفسیر توجه داشـت:
گـرایشی کـه با توجه به سابقه تاریخی و پیشینه فکری و فلسفی در عصر صفویه و تحولات دوران قاجاریه به ضرورت رشد این مفهوم توجه نمود و این ضـرورت وقـتی بـیشتر احساس گردید که فاصله و شکاف بین دولت و مـلت، بـیشتر شده و مفهوم «مقدس» از دولت قاجاریه، هرچه بیشتر فاصله گرفته و این مفهوم برای شریعت و علمای دینی استعمال میشد. در این هنگام کـه شـکاف بـین دولت و ملت بیشتر شده و از طرفی دین و دولت هم به نوعی بـیاعتمادی و سپس تقابل میرسند، به یکباره شاهد ظهور لفظ «اعلای کلمه ملّت» در مکتوبات و رسائل عصر تحریم تنباکو هستیم. بـهنظر مـیرسد
آیتالله میرزای شیرازی توجه و دقت زیادی در این مورد مبذول داشته است.
بـهکار بـردن لفظ «مصالح عامه» و «ملت» در این دوران فصل جدیدی در تاریخ تحولات سیاسی ایران است چراکه ملت در اینجا در سـه مـفهوم مـکمل هم و در کنار یکدیگر اطلاق میگردد:
اول: در مفهوم شریعت و دین.
دوم: در مفهوم مردم پیروان شـریعت.
سـوم: در مـفهوم مردم پیرو شریعت در محدوده جغرافیایی کشوری بهنام ایران.
در حقیقت، مفهوم «مردم ایران اسلامی شـیعی»، یـک کـل بزرگ را تشکیل میداده که لفظ ملت، این سه عنصر را یکجا میتوانست در خود داشته بـاشد. مـیرزای شیرازی در چند سند و نامه تاریخی به هر یک از این عناصر اشاره دارد:
وی به سـال ۱۳۰۶ در پاسـخ بـه نامه استفتائیه مرحوم آیتاللّه حاج
شیخ فضلاللّه نوری مینویسد:
«در اعصاری که دولت و ملت در یک مـحل، مـستقرّ بود چون زمان حضرت ختمی مآب (صلیاللّهعلیهوآلهوسلم)، تکلیف سیاست در این قـسم از امـور عـامه در عهده همان شخص معظم بود و حال که به اقتضای
حکمت الهیه جلّ ذکره، هر یـک در مـحلی است در عهده هر دو است که به اعانت از یکدیگر، دین و دنیای عباد را حـراست کـرده، بـیضه اسلام را در
غیبت ولی عصر (عجلاللّهتعالیفرجهالشریف)، محافظت نمایند و تقاعد و کوتاهی از یکی، امر، معوّق و رعـیت بـهامـثال این بلاها مبتلا میشوند.»
میرزای شیرازی در ادامه مینویسد:
«... مورد مذکور، باب سـیاسات و مـصالح عامه است و تکلیف در این باب، بر عهده ذوی الشّوکَه از مسلمین است که با عزم محکم مبرم در صـدد رفـع احتیاج خلق باشد به مهیا کردن مایحتاج آنها.»
سه سال بعد از ایـن نـامه میرزای شیرازی در نامهای به
میرزای آشتیانی در خـصوص نـتایج قـیام تحریم تنباکو و حضور مردم در آن و شکست استعمار خـارجی بـه تشریح دستآوردهای این نهضت میپردازد. در حقیقت زمانی که نوعی فاصله بین دین و دولت ایـجاد مـیشود در این مواقع مهم، تکلیف مـردم چـه میشود؟ بهنظر مـیرزا چـون دولت از وظـایف خود کوتاهی کرده و از طرفی یک مـلت ـ دولت مـقدس یکپارچه، لااقل شبیه به دوران صفویه هم وجود ندارد، لذا دین که همان مـلت بـاشد با توجه به عنصر مردم و یـاری مردم در مقابل دولت میایستد. بـه بـیان صریحتر هرچند که قبل از قـیام تـحریم، دین با لفظ «ملت» خوانده میشود ولی بعد از تحریم تنباکو و متولد شدن یک «مـلت جـدید» جدای از دولت، این ملت در حقیقت شـامل دیـن مـیشود که مردم را هـم در بـطن خود دارد و مردم در شکاف و اخـتلاف بـین دین و دولت، طرف دین را گرفتهاند.
حدس زدن مابقی ماجرا در تاریخ کار سادهای است چراکه رسیدن بـه چـنین تفکری خیلی زود در عصر مشروطیت ثمر داد و مـلت بـهطور یکپارچه در حـرکت مـشروطه و حـرکت مشروعه کاملاً
نظام استبدادی را زیر سئوال برد. به تعابیر مرحوم میرزای شیرازی در نامه به میرزای آشتیانی تا حدودی مـطالب مـذکور مستندتر بیان میشود:
«همین که مـحقق شـد ایـن اخـتصاص مـنافی ملت و بر عـموم رعـیّت، شاقّ است محض اعلای کلمه ملت و رفاه عموم رعیت....»
گرایش دوم که مفهوم ملت را در معنایی صرفاً تـقلیدی از فـرهنگ سـیاسی مغرب زمین بهکار برده است در این مـورد مـیتوان بـه مـکتوبات و نـگارشات
میرزا ملکم خان که اتفاقاً معاصر میرزای شیرازی است اشاره نمود. وی بدون توجه به این سابقه تاریخی و فراز و نشیبهای نظری و عملی با نوعی مفهوم سکولار از ملت به نـوعی شبیهسازی غیر عینی و واقعی دست زده است.
در همین منظر و افق، برخی جراید خارج ایران مثل «اختر» نیز مانند ملکم خان در این سیر نظری تقلیدی حرکت میکردند با توجه به قدرت مـرجعیت در عـصر میرزا، تفکر دینی قرین با ملت، غلبه نمود و نهضت ضداستعماری به ابعادی وسیع رسید اما در عصر مشروطیت، قضیه این دو خط به نوعی تقابل جدید رسید. جریان مشروعه و برخی آزادیـخواهان دیـنی مشروطه مثل علمای
نجف و
اصفهان و برخی شهرها از مفهوم ملت، نگاه اوّلی را مدّ نظر داشتند. در مقابل بعضی مطبوعات و رسائل منورالفکری به نوعی جداسازی مفهوم دیـن از مـلت توجه نشان میدادند. اما قـبل از پرداخـتن به این موضوع، جالب است یک قطعه تاریخی را با نگاهی عمیق از مرحوم
مدرس در مورد قیام تنباکو تکمیل نمائیم. میدانیم که مرحوم
سیدجمالالدین اسدآبادی در نـامهای به میرزای شیرازی از مـفاسد نـفوذ، دخالت اقتصادی بیگانگان سخن به میان آورده است. مرحوم مدرس در انتقاد از برخی تعابیر این نامه مطلب قابل توجهی دارد که با توجه به بحث بیان شده در سطور قبلی، قابل تفکر و بررسی سـیاسی ـ تـاریخی است، وی با انتقاد از نامه سیدجمالالدین اسدآبادی مینویسد:
«در نامه سید به میرزا (رحمةاللّهعلیه) قسمتی است که در مورد بانک است و بهنظر نمیرسد که سیّد، بانک را برای مجتهد بزرگ و پیشوای عـظیمالشان شـیعیان جهان تـا این اندازه، خام و بیمحتوی معنی کند و بگوید:
«
بانک، چه میدانی بانک چیست؟ بانک عبارت از این است که زمـام ملت را در یکجا بهدست دشمنان
اسلام داده و مسلمانان را بنده آنها نموده و سلطنت و آقـایی کـفار را بـر آنها بپذیرند.»
«سیّدجمالالدین یا خود اطلاعی از بانک و تعریف آن نداشته و یا خیال مینموده پیشوای شیعیان، مـیرزا حـسن شیرازی عالم بزرگ اسلام از کلمه فرنگی بانک تا ایناندازه بیاطلاع است. سـید اگـر بـه جای پیشوای دین، پرتو درخشان انوار
ائمه، پایتخت دیانت، زبان گویای شریعت، رئیس
فرقه شیعه، پیشوای بزرگ و...، مردم ایران میگذاشت آنوقت نامهاش اعلامیهای میشد برای آحاد مردم و هـیچگونه اشکالی نداشت که بـنویسد «بانک؟ چـه میدانی بانک چیست.»
بعد از طرح «اعلای کلمه ملت»، مفهوم ملت به مسیری خاص و براساس پیشینه تاریخی و فکری و ریشههای آن در ایران جریان یافت. آثار این مطلب، حـدود یک دهه بعد در نهضت مشروطیت خود را نشان داد. یکی از ملاکهایی که امروز میتوانیم جریانات و افکار سیاسی آن زمان را دستهبندی نموده و گرایشها و سلائق و مبانی هر یک را تشخیص دهیم، نگاه آنان به مفهوم «مـلّت» و شـقوق و ریشههای آن است. بهطور کلی، جریان غربگرای مشروطیت نهتنها برای مفهوم «ملت» بلکه برای مفاهیمی چون
آزادی،
مشروطیت،
پارلمان، قانون، و
ترقی و... هم فضا و افقی سکولار و تقریبا تطبیقی را در نظر میگرفت، درحالیکه جـریانات دیـنی و اصیل مشروطیت چه آزادیخواه و چه مشروعهخواه، همه این الفاظ را در ذیل تفکر و تمدن و افق و عقلانیت اسلامی و وحیانی، تفسیر و تعبیر مینمودند.
نکته مهم دیگر آنکه بحث از محوریت ملّت، فقط محدود بـه مـتون و نظریههای سیاسی رسائل نمیشود، بلکه در صحنه عمل اجتماعی و سیاسی نیز نیرو و قدرتی فوقالعاده به میدان آورده شد، نیرویی آزاد شده که هر دو اندیشه، مدّعی حمایت و دفاع از آن هستند. این مطلب و صورت مـسئله، نـزاع اصـلی و دو طرف دعوایی است که از صـدر مـشروطیت تـا به امروز، حضور خود را تقریبا در همه تحولات فکری و تاریخی اثبات نموده است. برای استناد بخشیدن به این تحقیق، به چند نـمونه تـاریخی از مـتون سیاسی سده اخیر اشاره میشود.
در مورد مفهوم اول مـیتوان بـه کتاب گرانقدر و مشهور «
تنبیهالامّه و تنزیهالملّة» اشاره نمود و به مفهوم ملت و جایگاه و منزلت آن در مباحث اندیشه سیاسی نظر انداخت. در این اثـر و سـایر آثـار مهم دوره مشروطیت نقش محوری «ملّت»، معنای مردم پیرو شریعت کـه دارای روح جمعی و ملی هستند، در مباحث عمده فلسفه تاریخ مورد توجه واقع میشوند و صفات و روحیات قوانین و سنن حاکم بر مـردم و جـامعه در فـلسفه تاریخ به دقت مورد بحث واقع میشود. موارد گفته شده را کـه در حـقیقت، تحولی مهم در مرکز ثقل مباحث سیاسی در متون فکری ایران است میتوان با توجه به چند رسـاله و کـتاب، پی گـرفت و به نحوه توجه آنان به نقش مردم و ملت و تعیین اراده آنان در تاریخ و تـاریخسازی پیبـرد. مرحوم آیتاللّه مدرس در تبیین نقش ملت ایران و خصوصیات روحی آنان در بحرانها و سختیهای تاریخی طـی تـحلیلی در قـالب فلسفه تاریخ میگوید:
اگر وعاظ، معلمان، اساتید، نویسندگان، مورخان میخواهند خدمت به ملتشان بـکنند و از روی هـوا و هوس، عمل ننمایند و نسلهای آینده را گرفتار نگرانی و گمراهی نکنند، صریح میگویم ضروری اسـت کـه تـاریخشان را درک کنند و خود دربارهاش سخن بگویند و بنویسند. آخر ما تاریخنویس و تاریخفهم نداشتیم که
هردوت بـا چـنان دیدی، تاریخ ما را تحریر نموده که کمترین اعتمادی به گفتههایش نیست. در
جنگ ماراتون، عـلت اصـلی شکست سپاه ایران، شجاعت و تهور یونان و اسپارت نبود، برعکس ایرانیان یک میلیون سپاهی را تا درون مـرز آنـان با نظم و انضباط فوقالعاده برده بودند، گذراندن چنین عسکری از کوه و بیابان و دریـا، عـقلاً تـدبیر و درایت میخواهد و این بوده است، منتهی در این میان، هدف گم شده و آنان در موقعیتی بودهاند کـه نـمیدانسته و نـمیفهمیدهاند برای چه میجنگند، بیهدفی است که فاجعهانگیز است وگرنه شجاعت و هنر جـنگآوری و جـنگجویی که با لذات و بالطبیعه برای دفاع از حیات، خود فضیلتی است، بهمعنی کامل وجود داشته؛ نگاه کنید بـه تـواریخ دقیق و مورد اطمینان در کلیه جنگهایی که بدون یک هدف متعالی به وقـوع پیـوسته، شکست حتمی بوده است.
سپاه اسلام چـون هـدف مـشخص و بزرگ دارد با وجود بیبهرهگی کامل، همواره مـوفق بـوده است. در
جنگ صفین تا زمانی که هدف مشخص بود پیروزی بود، ولی وقتی هـدف اصـلی را با حیله در میان عسکریان مـولا (عـلیهالسلام) به زیـر پرده کـشیدند چـنان شد که میدانید. این اصل را در کـار آتـیلا، و بوناپارت و بسیاری دیگر میبینیم.
امپراتوری عثمانی هم با همین بیماری تورّم کـبدی، مـتلاشی و جزء جزء خواهد شد.»
این نـگاه بهنحوی خاصّ به بـحث مـفهوم نظری ملّت و روحیات و برخی قـوانین حـاکم بر آن پرداخته است اما متون عصر مشروطیت در این مورد به افقهای دیگر هـم تـوجه داشته و در تبیین برخی قوانین حـاکم بـر جـامعه و تاریخ نظریات مـهمی ابـراز داشتهاند.
در متون سیاسی ایران بعد از مشروطیت، نوعی دوگانگی و عدم اشتراک نظر در مبانی فـکری و فـرهنگ سیاسی پیش آمد و این آغاز اخـتلافی اسـاسی در یکصد سـال گـذشته گـردید. تا اینجا به تـلقی روح کلی بر مفهوم ملت با دیدگاه بومی و ملی پرداختیم مناسب است این مفهوم را در زاویه دیـگر آن یـعنی با تلقی غربی مسئله و انعکاس آن در یـکی از مـتون سـیاسی، پیبـگیریم. «رسـاله بیداری دشمن، خـواب مـا» از صدر مشروطیت با ما اینگونه سخن میگوید:
«
دموکراسی چیست؟ روحا دموکراسی عبارت از آن طبقات مسلوب الحقوقی است کـه بـا یـک پلیتیک بس متین مشعشعی در جلو عملیات ظـالمانه و تـعدیات غـاصبانه
آریستوکراسی، مـقاومت کـرده، فردافرد طبقات خود را در پلیتیک خود، حقّ مداخله داده تا بدین وسیله در مقابل تعالیجویی و شخصیتطلبی و حقوق انحصاری عناصر آریستوکرات، کسب عظمت نموده و بالنتیجه از یک آزادی عمومی متساوی، سرتاسر اجـتماعی و محیط خود را متنوّر گردانیده در تقلید سیاست و زمامداری جمعیت، عملاً حقوق عامیه خود را اثبات و تصدّی نماید. و از اینجاست که سیاست تشکیلاتی آن ابدا راهبردار نیست؛ بدین تقریر که دموکراسی در طی مراتب تشکیلاتی خـود هـمیشه اختیارات را بهدست افراد پائینتر تشکیل خود (حوزهها) داده که در یک سیر مترقیانه، عناصر جدی و فعال و افراد خاصه و با لیاقت را به مرتبه بالا متمکن گردانیده و سپس او امرش را، در حدود اختیار رایی کـه دارد، انـقیاد نمایند. فلهذا هیچکس را حقّ تمرکز یا تحکّم به هیچ یک از افراد در هیچ موقع نیست، مگر آنان که خود افراد به اختیار کامل بـدون «پروپاگـاند»، انتخاب و برگزیده باشند...»
با توجه به متن رساله «بیداری دشمن، خواب مـا»، مـیتوان به نوعی مفهوم و قرائت غربی از مـلت و دمـوکراسی توجه نـمود مـشخصههای ایـن قرائت چند چیز اسـت:
اول: هیچگونه تلاش بر فهم مبانی نظری و تاریخی «ملّت» با دیدگاه بومی ندارد.
دوم: بین مفهوم مـلت بـرای یک کشور شرقی یا اسلامی بـا سـایر مـوارد آن در غـرب، فـرقی قائل نیست.
سـوم: بـراساس کلیشهها و اصولی خشک و غیرقابل انعطاف سخن میگوید.
چهارم: به روح ملت و ارزشهای نهفته در آن بیاعتنا است.
پنـجم: مـلت را در جـهت سیاسی و در قالبهای پارلمانی و حزبی و گروهی منحل کـرده و از آن طـریق بـه بـحث مـیپردازد.
شـشم: بین دو مفهوم لیبرال و سیوسیال گاه در فهم ذات و ماهیت ملت دچار خلط و تناقض و یا تطبیقهای نارسا میگردند. تناقض و خلطی که از یک قرن گذشته تا به امروز همچنان برای عـدهای در فهم اصول و مبانی اندیشههای سیاسی در ایران اشکال و پیچیدگی ایجاد کرده و میکند.