• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

نخستین ترجمه‌ها به عربی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



در تاریخ ترجمه، گذشته از روایاتی که دربارۀ ترجمۀ آثاری در کیمیا، احکام نجوم و پزشکی در ثلث آخر سدۀ ۱ق به دست ما رسیده است و مستقیماً به موضوع مربوط می‌شوند، باید به گزارشهای هرچند کوتاه و گاه مبهم برخی منابع کهن دربارۀ توجه مسلمانان (یا به عبارت دقیق‌تر: اعراب) به علومی چون پزشکی، کیمیا و نجوم و به ویژه آثاری که گویند در این روزگار تصنیف شده است، توجه کرد.



اگر گزارشهای جاحظ، ابن ندیم و دیگران دربارۀ توجه خالد بن یزید بن معاویه به علوم و نگارش آثاری در این زمینه در روزگار وی بهره‌ای از واقعیت داشته باشد، به ناچار باید پذیرفت که گونه‌ای از فرایند انتقال دانسته های یونانی، ایرانی و هندی به جهان اسلام ــ حتی اگر نتـوان آن‌ها را بـه هر دلیلـی دانـش (یـا علم) نـامیـد ــ در این روزگار در جریان بوده است، زیرا این علوم تا آن روزگار در میان اعراب سابقه نداشت و آنان به ناچار این دانستنیها را از حوزه‌های فرهنگی کهن ایران، مصر و حران کسب کرده بودند که در این سالها تحت سیطرۀ آنان درآمده بود. ناگفته پیدا ست که در فرایند انتقال این دانسته‌ها به حوزۀ فرهنگ عربی، کسانی دست داشته‌اند که به جز عربی، دست کم یک زبان دیگر (سریانی، یونانی یا پهلوی ) می‌دانسته‌اند و برای انتقال این دانسته‌ها از زبان اصلی به این زبان، گونه‌ای «ترجمه»، هرچند به صورت شفاهی و در ابتدایی ‌ترین شکل، در کار بوده است. اگر از این دیدگاه به تاریخ ترجمه بنگریم، بحث دربارۀ اصالت تألیفات منسوب به خالد بن یزید و نیز تألیفات پزشکی ماسرجویۀ یهودی و تیاذوق به همان اندازۀ ترجمه‌های منسوب به این روزگار اهمیت خواهند داشت.


چنان که خواهیم گفت، در منابع کهن، نخستین ترجمه‌های جهان اسلام به سالهای آغازین خلافت شاخۀ مروانی امویان منسوب شده است؛ اما در ۱۹۱۰م هنری استاپلتن و رزق الله عزو با استناد به عبارتی که در پایان دست‌نویسی بسیار متأخر از روایت عربی ۶ کتاب منسوب به زوسیموس (کیمیاگر یونانی‌مآب مصری سدۀ ۴ یا ۵م) آمده بود، با تردید از احتمال ترجمۀ این کتاب به عربی در ربیع الآخر ۳۸ سخن گفتند. استاپلتن در ۱۹۵۳م نیز هنگام رد نظر کراوس دربارۀ جعلی بودن ترجمه‌ای منسوب به روزگار خالد، ترجمه در روزگار معاویه را مسلم فرض کرد. پژوهشگران تاریخ شیمی این دیدگاه را چندان شایستۀ توجه ندانستـه‌اند و تنها شمار اندکـی از آنان چون اولمان و دانلپ در نادرستی این نظریه چند سطری نوشته‌اند؛ اما سزگین که در «تاریخ نگارشهای عربی۷» همواره با ساده انگاری بیش از اندازه هر قرینۀ ناچیزی را که از قدمت بیش‌تر اعراب در توجه به علوم و ترجمۀ آثار علمی نشان داشته باشد، پذیرفته، در این مورد نیز، حتی با قاطعیتی بیش از یابندگان دست نویس، بر درستی این نظریه پافشاری کرده است. در حالی که جُنگ دربر دارندۀ این رساله به گفتۀ خود سزگین کتابت شده است و در پذیرش چنین تاریخ کهنی نمی‌توان به نسخه‌ای این‌سان متأخر استناد کرد. البته سزگین نقل قول جابر بن حیان از علی (علیه‌السلام) دربارۀ کیمیا را نشانۀ وجود برخی اطلاعات دربارۀ کیمیا در میان فرهیختگان عرب و قرینه‌ای مناسب برای پذیرش ترجمۀ آثار زوسیموس در ۳۸ق می‌داند.
جابر بن حیان در کتاب الامامه (و نیز کتاب الحجر که این یکی به دست ما رسیده) به‌نقل از «خطبۀ بیان» منسوب به علی (علیه‌السلام) آورده است که از وی دربارۀ «وجود کیمیا» پرسیدند و ایشان نیز افزون بر تأیید وجود چنین علمی برخی دانسته‌های خود از این علم را بر یاران و فرزند خود آشکار ساخت.
[۱] جابر بن حیان، «کتاب الحجر»، ج۱، ص۲۲، مصنفات فی علم الکیمیاء للحکیم جابر بن حیان الصوفی، به کوشش هُلمیارد، پاریس، ۱۹۲۸م.
اما در متنی که امروزه از نهج البلاغه در دست داریم، نه این خطبه و نه حتی واژۀ کیمیا نیامده است. البته سزگین می‌توانست در تقویت نظریۀ خود به شواهد دیگری نیز استناد کند؛ از جمله آن‌که رشید ابن زبیر (سدۀ ۵ق) نیز در روایتی جالب و افسانه‌وار، آورده است که خاقان چین کتابی مشتمل بر رازهای علوم مختلف را چون تحفه‌ای گران‌بها برای معاویه فرستاد. این کتاب بعدها به خالد بن یزید رسید و او به مدد مطالب آن در «الصنعة» و جز آن کارهای شگرف کرد. اما چنیـن می‌نماید که برای اثبات وجود ترجمۀ آثاری در باب کیمیا بـه شواهد و قراین بیشتری نیاز باشـد. در اینجا باید از گزارش جالب توجه مسعودی نیز یاد شود. به گفتۀ وی، معاویه بنا بر عادت تا پاسی از شب می‌خوابید و سپس برمی‌خاست تا کتابدارانش کتاب‌هایی دربارۀ سیاستها، جنگها و نیرنگهای سلاطین برایش بخوانند
[۲] علی مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۲۲۲، به کوشش شارل پلا، بیروت، ۱۹۷۰م‌ ـ ۱۹۷۴م.
اگـر روایت مسعودی را درست انگـاریم، با توجه به اینکـه زبان اصلـی داستانهایی این چنیـن، بیشتر پهلوی و در غیر این صورت سریانی یا یونانی بوده است، می‌توان گفت که خوانندگان این روایات یا ترجمۀ عربی آن‌ها را در دست داشته‌اند، یا به احتمال بیش‌تر آن‌ها را به صورت هم‌زمان به عربی ترجمه می‌کرده‌اند.
پرداختن خالد بن یزید به علوم، به ویژه کیمیا، نجوم (قاعدتاً احکام نجوم) و پزشکی و ترجمۀ برخی آثار علمی به عربی در روزگار وی، نکته‌ای است که در برخی منابع متقدم و نیز آثار بسیاری از پژوهشگران معاصر بدان اشاره شده است. منابع کهنی را که بدین موضوع پرداخته‌اند، می‌توان به ۳ دسته تقسیم کرد. در برخی منابع تنها به توجه خالد به علوم (بیشتر کیمیا) و گه‌گاه نام استادان وی اشاره شده است. در کتاب الراهب منسوب به جابر بن حیان، آمده است که خالد مِریانُس راهب «استادِ استادِ جابر» را نزد خود فرا خواند.
[۳] جابر بن حیان، «کتاب الراهب»، ج۱، ص۵۲۹، مختار رسائل، به کوشش پاول کراوس، قاهره، ۱۳۵۴ق/ ۱۹۳۵م.
جابر در سر الاسرار نیز ابیاتی دربارۀ کیمیا از خالد نقل کرده است.
[۴] احمد بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۵۹-۳۶۰، به کوشش احسان عباس، ویسبادن، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۷۹م.
از توجه خالد به کیمیا، نجوم و علوم دیگر، ابوالفرج اصفهانی
[۵] ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۷، ص۳۴۷، به کوشش سمیر جابر، بیروت، دارالفکر.
از برباد رفتن زندگی و فرمانروایی خالد به سبب اشتغال به کیمیا، و مسعودی نیز به پیشگامی خالد در این فن اشاره، و ۳ بیت با مضمون کیمیایی از او نقل کرده است.
[۶] علی مسعودی، مروج الذهب، ج۵، ص۱۵۹، به کوشش شارل پلا، بیروت، ۱۹۷۰م‌ ـ ۱۹۷۴م.
بیرونی او را نخستین فیلسوف اسلام نامیده، و افزوده است که «حتی گویند که دانش خود را از آنچه دانیال از غار گنج بیرون کشیده بود، به دست آورده است».
[۷] ابوریحان بیرونی، الآثار الباقیة، ج۱، ص۳۰۲، به کوشش ادوارد زاخاو، لایپزیگ، ۱۹۲۳م.
اما در منابع گروه دوم ــ که تنها آثار جاحظ را دربر دارد ــ از خالد به عنوان مترجم آثار علمی، و در منابع گروه سوم، از جمله الفهرست ابن ندیم، از وی به عنوان حامی مترجمان و نیز نگارندۀ آثاری در کیمیا یاد شده است. به گفتۀ جاحظ، خالد نخستین کسی بود که آثاری در نجوم، پزشکی و کیمیا به عربی ترجمه کرد.
[۸] جاحظ عمرو، البیان و التبیین، ج۱، ص۳۲۸، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۶۷ق/ ۱۹۴۸م.
همو هنگامی که هم سطحی مترجم و مؤلف را برای درستی ترجمه لازم می‌شمارد، پس از مقایسۀ شماری از مؤلفان یونانی با مترجمان آثارشان می‌پرسد: «... و کجا خالد با افلاطون برابر است
[۹] جاحظ عمرو، الحیوان، ج۱، ص۷۶، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۵م.
که تلویحاً به ترجمۀ اثری از افلاطون (یا دست کم اثری فلسفی) توسط خالد اشاره دارد. اما ابن ندیم ضمن آوردن جملاتی بسیار شبیه به عبارات البیان و التبین، به جای عبارت «کان اول من تَرْجَمَ کتب النجوم و الطب و الکیمیاء» عبارت «هو اول من تُرجِمَ لَه کتب الطب و النجوم و کتب الکیمیاء» را آورده است
[۱۰] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۵۴، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
که در این صورت معنی سخن به کلی دگرگون می‌شود. تفاوت دو عبارت مذکور در البیان و التبین و الفهرست را نمی‌توان به افتادن «له» در البیان یا افزوده شدن آن در الفهرست نسبت داد، زیرا ابن ندیم در دو جای دیگر نیز خالد را حامی مترجمان و نه مترجم نامیده است. وی در یکی از حکایات آغازین مقالۀ هفتم الفهرست آورده است که خالد فیلسوفان یونانی ساکن مصر را که عربی نیک می‌دانستند، فراخواند و به ترجمۀ آثاری در کیمیا (الصنعة) از یونانی و قبطی به عربی فرمان داد که این نخستین ترجمه از زبانی به زبان دیگر در جهان اسلام بود.
[۱۱] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۴۲، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
وی در سیاهۀ مترجمان به عربی نیز از «اصطفن قدیم که آثاری در الصنعة و جز آن را برای خالد ترجمه کرد» یاد می‌کند
[۱۲] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۴۴، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.

ابن ندیم همچنین تأکید می‌کند که برخی آثار کیمیایی خالد و از جمله دیوان اشعاری را که در این زمینه‌ سروده، دیده است
[۱۳] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۵۴، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
[۱۴] صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، ج۱، ص۲۱۳، به کوشش غلامرضا جمشید نژاد اول، تهران، ۱۳۷۱ش.
[۱۵] محمد عراقی، العلم المکتسب فی زراعة الذهب، ج۱، ص۳۴، (نک‌ : مل‌، هلمیارد).
[۱۶] محمد عراقی، العلم المکتسب فی زراعة الذهب، ج۱، ص۳۶، (نک‌ : مل‌، هلمیارد).
[۱۷] محمد عراقی، العلم المکتسب فی زراعة الذهب، ج۱، ص۴۳-۵۰، (نک‌ : مل‌، هلمیارد).
و نیز مکالمات میان او و مریانس حکیم
[۱۸] محمد عراقی، العلم المکتسب فی زراعة الذهب، ج۱، ص۲۷، (نک‌ : مل‌، هلمیارد).
[۱۹] محمد عراقی، العلم المکتسب فی زراعة الذهب، ج۱، ص۴۸، (نک‌ : مل‌، هلمیارد).
را نقل کرده است.
سزگین بر اساس مندرجات دست‌نویسهایی که هیچ‌یک زودتر از ۹۰۵ق کتابت نشده است، ترجمۀ کتاب الاصنام منسوب به بلیناس، کتاب فی الشمس و القمر، (یا کنز الکنوز یا رسالة قراطیس الحکیم)، و کتاب مهراریس الحکیم الی تلمیذه مروارید را از ترجمه‌های روزگار خالد می‌داند. در دیباچۀ اثر منسوب به قراطس
[۲۰] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۵۴، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
به شهرت اثر در روزگار کنستانتین کبیر (ح ۳۲۴م) و ترجمۀ آن (گویا از رومی = لاتینی) به عربی به خواست «امیری عرب» اشاره شده، و در انجام رساله نیز نام این امیر خالد بن یزید آمده است.
[۲۱] علی بن سلیمان هاشمی، علل الزیجات، ج۱، ص۱۵۶، چ تصویری از نسخۀ خطی کتابخانۀ بادلیان (نک‌ : ملـ، علی بن سلیمان).
اما روسکا هنگام بررسی این اثر با توجه به آن‌که ساختمان مساجد در آن سالها نمی‌بایست چنین کامل می‌بوده، احتمال می‌دهد که کار ترجمه در فاصلۀ اواخر سدۀ ۸ تا میانۀ سدۀ ۹م صورت گرفته باشد. در دست نویسی از تفسیر جلدکی (د ۷۴۳ق) بر کتاب الاصنام بلیناس نیز از ترجمۀ متن اصلی در روزگار خالد سخن به میان آمده که کراوس این دعوی را افسانه‌ای ادبی دانسته است، و به پیروی از آنان سزگین، دست نوشته‌هایی بسیار متأخر (سدۀ ۱۱ق و پس از آن) و نامعتبر از آثار کیمیایی منسوب به خالد بن یزید و نیز از شخصی به نام ازدی «مصاحب خالد بن یزید»، تألیفات بسیاری برای این دو برشمرده‌اند. دعوی نگارش آثاری در کیمیا توسط «ازدی، مصاحب خالد» آن چنان بی‌اساس است که هیچ‌یک از پژوهشگران برجسته زحمت رد آن را به خود نداده‌اند، زیرا در هیچ مأخذ معتبری، از این شخص ذکری به میان نیامده است و این شخصیت را باید برساختۀ کاتب جُنگ شمارۀ ۱۰۲ پزشکی کتابخانۀ سالار جنگ (از سدۀ ۱۱ق) دانست که نسخۀ منحصر به فرد هر ۴ کتاب منسوب به ازدی را دربر دارد. روسکا در بسیاری از آثار خود با استناد به‌ برخی مطالب مذکور در آثار منسوب به خالد، آنها را مجعول و همچون ترجمه‌های منسوب به روزگار وی، متعلق به سده‌های بعدی، و حکایات مربوط به توجه خالد به ترجمه و تألیف آثار علمی را یک افسانه می‌داند. امروزه اغلب پژوهشگران برجستۀ تاریخ شیمی دیدگاه روسکا را پذیرفته‌اند. و به ویژه اولمان در مقاله‌ای مفصل ضمن بررسی منابع این موضوع، بر درستی دیدگاه روسکا تأکید کرده است.
در پایان باید گفت گرچه ترجمه‌ها و تألیفات منسوب به روزگار خالد همگی در سده‌های بعدی فراهم آمده‌اند، اما، برخلاف نتیجه‌گیری بیش‌تر پژوهشگران اروپایی، این نکته نمی‌تواند دلیلی موجه بر انکار روایت توجه خالد به علوم تلقی گردد. در واقع، دلایل روسکا تنها می‌تواند حاکی از آن باشد که از آنچه ‌گفته‌اند در روزگار خالد تألیف‌ یا ترجمه شده، چیزی ‌به ‌دست ما نرسیده است.
در همین روزگار پزشکی ایرانی از مردم بصره به نام ماسرجویه، که یهودی و سریانی زبان بود. کناش اهرن القس (احتمالاً از سدۀ ۶م) را به واسطۀ ترجمه‌ای سریانی، به عربی ترجمه کرد و دو مقاله نیز به ۳۰ مقالـۀ روایت اصلی افزود. بـه گفتۀ ابن جلجل ــ نخستین راوی چگونگـی ترجمۀ این اثـر ــ «تفسیر عربـی» این کناش که در روزگار مروانیان به انجام رسیده بود، تا مدتها در کتابخانۀ خلفای مروانی از دسترس مردم دور بود تا آن‌که عمر بن عبدالعزیز (حک‌ ۹۹-۱۰۱ق) آن را یافت و پس از اندیشۀ بسیار، سرانجام این کناش را در دسترس دیگران قرار داد!.
[۲۲] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۹۷، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
[۲۳] سلیمان ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، ج۱، ص۶۱، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م.
[۲۴] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء، ج۱، ص۱۰۹، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق/ ۱۸۸۲م.
[۲۵] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء، ج۱، ص۱۶۳-۱۶۴، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق/ ۱۸۸۲م.
[۲۶] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء، ج۱، ص۲۰۴، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق/ ۱۸۸۲م.
[۲۷] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۸۰، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م.
[۲۸] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۳۲۴-۳۲۶، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م.
[۲۹] محمد تمیمی، مادة البقاء فی اصلاح فساد الهواء و التحرز من ضرر الاوباء، ج۱، ص۹۸، به کوشش یحیی شعار، قاهره، ۱۹۹۹م.
دسترسی به بخش قابل توجهی از ترجمۀ ماسرجویه و دو مقالۀ تألیفی وی را مدیون استنادهای پرشمار رازی هستیم که همواره از ماسرجویه با عنوان «الیهودی» یاد کرده است.
[۳۰] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱، ص۵۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/ ۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۳۱] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱، ص۹۰، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/ ۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۳۲] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱، ص۲۳۴، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/ ۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۳۳] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۳، ص۱۶، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/ ۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۳۴] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۳، ص۶۸، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/ ۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۳۵] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۳، ص۱۸۹، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/ ۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۳۶] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۳، ص۲۰۳، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/ ۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۳۷] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۳، ص۲۵۸، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/ ۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۳۸] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۰، ص۹۹، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/ ۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۳۹] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۹، ص۲۵۳، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/ ۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
.
با توجه به آنچه گفته شد. ترجمۀ ماسرجویۀ بصری از کناش اهرن را می‌توان نخستین ترجمۀ اثری علمی، و دو مقالۀ افزوده شده به این اثر را نیز نخستین تصنیف علمی جهان اسلام دانست. زیرا خالد، حتی به فرض درستی روایات مربوط به او، پس از آن‌که دستش از خلافت کوتاه شد (یعنی به خلافت رسیدن عبدالملک بن مروان)، تازه به فکر علم‌آموزی افتاد. و از سوی دیگر از عبارات ابن جلجل به خوبی می‌توان دریافت که ماسرجویه در نخستین سالهای دولت مروانی (و البته نه الزاماً در دورۀ کوتاه خلافت خود مروان) به ترجمۀ کناش اهرن مشغول بوده است و محققانی چون مایرهوف و الگود که ماسرجویه را معاصر عمر بن عبدالعزیز دانسته‌اند، ظاهراً سخن ابن جلجل و دیگر تاریخ‌نگاران را درست درنیافته‌اند.
در همین سالها پزشکی مسیحی به نام تیاذوق که شاید نام اصلی وی تئودوکوس، و زبان مادری وی یونانی بود، به خدمت حجاج بن یوسف (د ۹۵ق) درآمد.
[۴۰] عبدالله ابن ‌قتیبه، عیون الاخبار، ج۳، ص۲۷۰، بیروت/ قاهره، ۱۳۴۳ق/ ۱۹۲۵م.
[۴۱] عبدالله ابن ‌قتیبه، عیون الاخبار، ج۳، ص۲۷۶-۲۷۷، بیروت/ قاهره، ۱۳۴۳ق/ ۱۹۲۵م.
این پزشک قاعدتاً بر آموزه‌های پزشکی یونانی (مستقیماً یا به واسطۀ سریانی) متکی بود و گفته‌اند که در تشخیص بیماری از روی نبض، خویشتن را پیرو ارخیجانس (نیمۀ نخست سدۀ ۱م (می‌دانست.
[۴۲] عبیدالله ابوسعید بن بختیشوع، رسالة فی ‌الطب و الاحداث النفسانیة، ج۱، ص۶۰-۶۱، به کوشش فلیکس کلاین فرانکه، بیروت، ۱۹۷۷م.
وی رساله‌ای دربارۀ داروهای جایگزین (ابدال ادویه)، و دست کم ۳ اثر دیگر، از جمله کناشی دربارۀ پزشکی نوشت
[۴۳] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء، ج۱، ص۱۲۱-۱۲۳، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق/ ۱۸۸۲م.
[۴۴] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۰۸، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م.
که رازی بارها بدانها استناد کرده است این آثار به هر زبانی که تألیف شده باشد، بر انتقال پزشکی یونانی به جهان اسلام تأثیر داشته است.
از ترجمه‌های منسوب به سدۀ نخست که بگذریم، نالینو نیز در ۱۹۰۹م دست‌نویسی متأخر از کتابی منسوب به هرمس را در کتابخانۀ آمبروزیانا یافت که در پایان آن تاریخ ترجمه ذیقعدۀ ۱۲۵ آمده است. نالینو این اثر را به عنوان عرض مفتاح (اسرار) النجوم معرفی کرد.
[۴۵] کارلو آلفونسو نالینو، علم الفلک و تاریخه عند العرب فی قرون الوسطی، ج۱، ص۱۴۲-۱۴۳، رم، ۱۹۱۱م.
ابن ندیم از «عرض مفتاح النجوم الاول» و «طول مفتاح النجوم الثانی» به عنوان دو کتاب هرمس یاد می‌کند
[۴۶] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۶۷، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
اما از دست‌نویس آمبروزیانا چنین برمی‌آید که این دو نام، عناوین کتابهای اول و دوم کتابی مفصل‌تر به نام کتاب هرمس علی منقلب سنی العالم و ما فیه من القضاء بوده است؛ این دست‌نویس نیز که در ۱۰۷۱ق کتابت ‌شده، مجموعه‌ای است کم اعتبار از آثار غالباً مجعول منسوب به حکمایی چون جاماسب، هرمس و دیگران، و چه بسا کاتب برای افزودن بر بهای نسخه، تاریخی بسیار کهن برای متن عربی ساخته باشد.


در این روزگار ابن مقفع (مق‌ ۱۴۳ق) آثاری دربارۀ امثال و حکم و اخلاق عملی را به عربی درآورد و اندرزنامۀ رسالة الصحابة را خطاب به منصور عباسی نوشت که قاعدتاً از آثار مشابهی که به زبان پهلوی در دست بود، تأثیر بسیار گرفته بود. در منابع کهن ترجمه یا تحریر عربی ۳ کتاب قاطیغوریاس ( مقولات)، فریارمانیس (بار ارمیناس یا کتاب العبارة) و انالوطولیقا ( قیاس)، از آثار منطقی ارسطو، و نیز ایساغوجی فرفوریوس را نیز به ابن مقفع نسبت داده‌اند
[۴۷] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۴۸-۲۴۹، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
[۴۸] جاحظ عمرو، الحیوان، ج۱، ص۷۶، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۵م.
کراوس به‌رغم تأکید منابع‌ کهن و با استناد به‌دست‌نویسی از مجموعۀ این ۴‌ ترجمه در کتابخانۀ ‌سن ژوزف بیروت، مترجم این رسالات را فرزند وی، محمد بن‌ عبدالله بن ‌مقفع دانسته است اما دانش پژوه
[۴۹] محمد تقی دانش پژوه، مقدمه بر المنطق ابن مقفع، ج۱، ص۳، تهران، ۱۳۵۷ش.
[۵۰] محمد تقی دانش پژوه، مقدمه بر المنطق ابن مقفع، ج۱، ص۷۳-۷۶، تهران، ۱۳۵۷ش.
و زریاب به‌رغم تکرار همین عبارت در نسخه‌های دیگر، بر آن‌اند که کاتبان «ابومحمد عبدالله» را به خطا «محمد بن عبدالله» آورده‌اند. به‌ گفتۀ زریاب این ترجمه را می‌توان نخستین ترجمۀ عربی آثار منطقی در جهان اسلام دانست و به همین مناسبت، از نظر زبان و کاربرد اصطلاحی واژگان، با ترجمه‌های بعدی تفاوت بسیار دارد.
منصور همچنین نخستین خلیفه‌ای بود که منجمان را به خود نزدیک ساخت. منجم او نوبخت ایرانی، بزرگ خاندان نوبختی بود.
[۵۱] علی مسعودی، مروج الذهب، ج۵، ص۲۱۱، به کوشش شارل پلا، بیروت، ۱۹۷۰م‌ ـ ۱۹۷۴م.
حاجی خلیفه
[۵۲] حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج۵، ص۳۴-۳۵، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۳۵م بب‌.
نگارش کتابی در احکام نجوم را به نوبخت نسبت داده است و عباس اقبال آشتیانی با توجه به این‌که ابن ندیم
[۵۳] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۴۴، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
بیشتر خاندان نوبخت را (البته بدون اشاره به نام شخصی خاص) در زمرۀ مترجمان پهلوی به عربی یاد کرده، بر آن است که شاید این کتاب ترجمۀ اثری پهلوی باشد. منصور در ۱۴۸ق نیز جورجِس بن جبرائیل بن بُختیشوع، نخستین پزشک پرآوازۀ خاندان بختیشوع را به بغداد دعوت کرد
[۵۴] اسعد ابن مطران، بستان الاطباء، ج۱، ص۶۵، چ تصویری، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۶۸ش.
[۵۵] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۵۸، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م.
[۵۶] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء، ج۱، ص۱۲۳، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق/ ۱۸۸۲م.
که او نیز برخی آثار پزشکی را از یونانی به عربی ترجمه کرد.
[۵۷] اسعد ابن مطران، بستان الاطباء، ج۱، ص۶۵، چ تصویری، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۶۸ش.
[۵۸] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء، ج۱، ص۱۲۳، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق/ ۱۸۸۲م.
[۵۹] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء، ج۱، ص۲۰۳، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق/ ۱۸۸۲م.

فَزاری و یعقوب بن طارِق، دو ستاره شناس مشهور روزگار منصور، در ۱۵۴ یا ۱۵۶ق، ص۷۷۱یا ۷۷۳ م در دربار این خلیفه با منجمی از ناحیۀ سِنْد دیدار کردند و چنان‌که از اشارات بیرونی برمی‌آید، این منجم مطالب بسیاری دربارۀ نجوم هندی برای آنان بازگو کرد و آنان بر اساس سخنان وی آثاری را به زبان عربی فراهم آوردند.
[۶۰] ابوریحان بیرونی، تحقیق ماللهند، ج۱، ص۱۳۲، حیدرآباد دکـن، ۱۳۷۷ق/ ۱۹۵۸م.
[۶۱] ابوریحان بیرونی، تحقیق ماللهند، ج۱، ص۳۵۱-۳۵۶، حیدرآباد دکـن، ۱۳۷۷ق/ ۱۹۵۸م.
[۶۲] ابوریحان بیرونی، التحلیل و التقطیع للتعدیل، ج۱، ص۱۲۰، (به اشتباه ضمن استخراج الاوتار بیرونی چاپ شده است (، حیدرآباد دکن، ۱۹۴۸م.
[۶۳] ابوریحان بیرونی، التحلیل و التقطیع للتعدیل، ج۱، ص۱۳۳-۱۵۷، (به اشتباه ضمن استخراج الاوتار بیرونی چاپ شده است (، حیدرآباد دکن، ۱۹۴۸م.
[۶۴] ابوریحان بیرونی، التحلیل و التقطیع للتعدیل، ج۱، ص۱۷۷- ۱۷۸، (به اشتباه ضمن استخراج الاوتار بیرونی چاپ شده است (، حیدرآباد دکن، ۱۹۴۸م.
[۶۵] ابوریحان بیرونی، تمهید المستقر لتحقیق معنی الممر، ج۱، ص۲۷، حیدر آباد دکن، ۱۹۴۸م.
[۶۶] صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، ج۱، ص۲۱۶، به کوشش غلامرضا جمشید نژاد اول، تهران، ۱۳۷۱ش.
[۶۷] علی بن سلیمان هاشمی، علل الزیجات، گ ۹۵ب، چ تصویری از نسخۀ خطی کتابخانۀ بادلیان (نک‌ : ملـ، علی بن سلیمان).
اما به گفتۀ ابن آدمی (ستار‌ه‌شناس مشهور ایرانی)، فزاری زیجی را که این منجم هندی به همراه آورده بود (بِرَهْمَسْپْهُط سِدّهانتَ، مهم‌ترین اثر سنت نجومی هند و نوشتۀ بِرَهْمَگوپْته در ۶۲۸م) به عربی درآورد.
[۶۸] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۲۷۰، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م.
با توجه به اشارات متعدد بیرونی در این‌که منجم هندی مطالب را بر فزاری و یعقوب بن طارق املاء می‌کرده، تردیدی نیست، اما از طرفی بسیار بعید است که این املاء به زبان سنسکریت یا عربی بوده باشد؛ بلکه چنین می‌نماید که در این کار زبان پهلوی واسطه بوده است، زیرا دانستن زبان پهلوی برای منجمی از ناحیۀ سند چندان شگفت نمی‌نماید و از سوی دیگر فزاری، به رغم نَسب عربی خود، به شدت تحت تأثیر سنن علمی ایران بود؛ چندان که به گفتۀ علی بن سلیمان هاشمی (منجم مسلمان سدۀ ۳ق) در کتاب علل الزیجات، فزاری برخی آثار خود را به پهلوی نوشت.
[۶۹] علی بن سلیمان هاشمی، علل الزیجات، گ ۹۵ ب، چ تصویری از نسخۀ خطی کتابخانۀ بادلیان (نک‌ : ملـ، علی بن سلیمان).
[۷۰] کارلو آلفونسو نالینو، علم الفلک و تاریخه عند العرب فی قرون الوسطی، ج۱، ص۱۵۶-۱۶۳، رم، ۱۹۱۱م.
پینگری نیز به پیروی فزاری از سنت نجومی ایران و بهره‌گیری او از منابع فارسی (پهلوی) اشاره کرده است. فزاری همچنین برخی آراء منجمان ایرانی را که در آن روزگار به غلط به هرمس منسوب بوده‌اند، در آثار خود یاد کرده است یعقوب بن طارق نیز احتمالاً از نژاد ایرانی بود.
برای ایجاد توافق میان اشارات بیرونی و سخنان صریح ابن آدمی می‌توان فرض کرد که این منجم هندی متن سنسکریت را‌ به‌طور شفاهی به زبان پهلوی ترجمه می‌کرده است و سپس یعقوب بن طارق و فزاری سخنان وی را به عربی درمی‌آورده‌اند. گذشته از آن‌که استفاده از زبان واسطه در ترجمه‌های اولیۀ همۀ مکاتب ترجمه، از جمله مکتب ترجمۀ حنین ابن اسحاق و مکتب ترجمۀ عربی به لاتینی اندلس (سدۀ ۱۲ م) و حتی در ترجمه‌های عربی به لاتینی سدۀ ۱۷م رایج بوده است. آنچه نالینو،
[۷۱] کارلو آلفونسو نالینو، علم الفلک و تاریخه عند العرب فی قرون الوسطی، ج۱، ص۱۶۷، رم، ۱۹۱۱م.
از مقدمۀ ترجمۀ عبری کتاب بیرونی دربارۀ علل زیج الخوارزمی (ترجمۀ آبراهام بن عزرا) نقل کرده، می‌تواند مؤید این نظریه باشد. بسیاری از دیگر آثار هندی نیز به واسطۀ پهلوی به عربی ترجمه شدند که گاه به وجود روایت پهلوی شفاهی نیز تأکید شده است؛ از جمله کتاب سموم شاناق که پزشکی هندی به نام منکه آن را برای یحیی بن خالد بن برمک به «زبان فارسی» تفسیر (در اینجا به وضوح معادل ترجمۀ آزاد) کرد و ابوحاتم بلخی «متولی نقل آن به خط فارسی» شد.
[۷۲] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء، ج۱، ص۳۳، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق/ ۱۸۸۲م.
پیدا ست که این پزشک هندی خط پهلوی نمی‌دانسته، و طبعاً چنین شخصی تنها با زبان پهلوی روزمره و عامیانه (و نه علمی و ادبی) آشنایی داشته، و به همین سبب ابوحاتم بلخی وظیفۀ ویرایش و نگارش روایت ادبی سخنان وی را بر عهده داشته است. دیوید پینگری نیز احتمال ترجمۀ مستقیم آثار سنسکریت به عربی را بسیار ضعیف دانسته، و بر آن است که بسیاری از آن‌ها به واسطۀ ترجمه‌های پهلوی اواخر دورۀ ساسانی به عربی ترجمه شده‌اند.
به هر حال روایت عربی زیج هندی که سِنْد هِنْد نام گرفت، بیش از دیگر آثار نجومی هند در دورۀ اسلامی رواج داشت. بیرونی همچنین از مذاکرات یعقوب بن طارق در ۱۶۱ق با منجم هندی (همان ستاره شناس قبلی یا ستاره‌شناسی دیگر) یاد کرده که ظاهراً فزاری در آن شرکت نداشته است.
[۷۳] ابوریحان بیرونی، تحقیق ماللهند، ج۱، ص۲۶۹، حیدرآباد دکـن، ۱۳۷۷ق/ ۱۹۵۸م.
[۷۴] ابوریحان بیرونی، تحقیق ماللهند، ج۱، ص۲۹۷، حیدرآباد دکـن، ۱۳۷۷ق/ ۱۹۵۸م.
[۷۵] ابوریحان بیرونی، تحقیق ماللهند، ج۱، ص۳۶۴، حیدرآباد دکـن، ۱۳۷۷ق/ ۱۹۵۸م.
[۷۶] ابوریحان بیرونی، تحقیق ماللهند، ج۱، ص۳۹۷، حیدرآباد دکـن، ۱۳۷۷ق/ ۱۹۵۸م.
[۷۷] کارلو آلفونسو نالینو، علم الفلک و تاریخه عند العرب فی قرون الوسطی، ج۱، ص۱۶۶-۱۶۷، رم، ۱۹۱۱م.
نگارش زیجی به نام «سند هند کبیر» نیز به فزاری منسوب است
[۷۸] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۷۳، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
[۷۹] صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، ج۱، ص۱۵۵، به کوشش غلامرضا جمشید نژاد اول، تهران، ۱۳۷۱ش.
اما به نظر می‌رسد که این اثر همان ترجمۀ بِرَهما سِدّهانتا، و در غیر این صورت سخت تحت تأثیر آن باشد. دیگر آثار یعقوب و فزاری نیز سخت تحت تأثیر نجوم هندی بود. در همین زمان یکی دیگر از زیجهای مشهور هندی موسوم به اَرْکنْد به عربی ترجمه شد که کیفیت نازل ترجمه، بیرونی را بر آن داشت که نزدیک ۱۵۰ سال بعد بار دیگر آن را به عربی برگرداند.
[۸۰] ابوریحان بیرونی، تحقیق ماللهند، ج۱، ص۱۲۰-۱۲۱، حیدرآباد دکـن، ۱۳۷۷ق/ ۱۹۵۸م.
[۸۱] ابوریحان بیرونی، تحقیق ماللهند، ج۱، ص۳۴۶، حیدرآباد دکـن، ۱۳۷۷ق/ ۱۹۵۸م.
[۸۲] ابوریحان بیرونی، تحقیق ماللهند، ج۱، ص۵۱۲، حیدرآباد دکـن، ۱۳۷۷ق/ ۱۹۵۸م.
[۸۳] ابوریحان بیرونی، افراد المقال فی امر الظلال، ج۱، ص۱۳۳، حیدرآباد دکن، ۱۹۴۸م.
[۸۴] ابوریحان بیرونی، تمهید المستقر لتحقیق معنی الممر، ج۱، ص۳۲، حیدر آباد دکن، ۱۹۴۸م.
[۸۵] علی بن سلیمان هاشمی، علل الزیجات، گ ۹۳-۹۴ آ، چ تصویری از نسخۀ خطی کتابخانۀ بادلیان (نک‌ : ملـ، علی بن سلیمان).


مسعودی همچنین به نقل از فردی به نام محمد بن علی عبدی خراسانی اخباری آورده است که منصور نخستین خلیفه‌ای بود که آثاری را از زبانهای یونانی، رومی (لاتینی)، پهلوی (فارسی میانه)، فارسی (دری) و سریانی برای او به عربی ترجمه کردند و در این میان آثاری چون اصول هندسۀ اقلیدس، المجسطی بطلمیوس، سندهند، ارثماطیقی نیکوماخس و نیز برخی آثار دیگر یونانی و پهلوی به عربی ترجمه شدند.
[۸۶] علی مسعودی، مروج الذهب، ج۵، ص۲۱۱، به کوشش شارل پلا، بیروت، ۱۹۷۰م‌ ـ ۱۹۷۴م.
ابن خلدون نیز بر آن است که امپراتور بیزانس به درخواست منصور عباسی نسخه‌هایی از برخی آثار علمی یونانی و از جمله چند نسخه از اصول اقلیدس را به بغداد فرستاد و مسلمانان پس از مطالعۀ این آثار به آگاهی یافتن از دیگر آثار علمی یونانی مشتاق شدند.
[۸۷] ابن خلدون، مقدمه، ج۱، ص۴۸۰، بیروت، ۱۹۸۴م.
وی اندکی بعد و هنگام بحث دربارۀ علم هندسه به ترجمۀ این کتاب به فرمان همین خلیفه تأکید کرده است.
[۸۸] ابن خلدون، مقدمه، ج۱، ص۴۸۶، بیروت، ۱۹۸۴م.
شماری از پژوهشگران غربی و از جمله دیمیتری گوتاس، نیز کوشیده‌اند میان طرح دایره‌ای شهر بغداد و قرار گرفتن قصر منصور در مرکز آن از یک‌سو و ترجمۀ کتاب اصول اقلیدس از سوی دیگر ارتباط برقرار کنند. به زعم آنان این طرح نمادی از حکومت مرکزی و تسلط خلیفه بر همه چیز است. گوتاس چنین پنداشته که منصور بدون آگاهی از تعریف دایره (تعریف پانزدهم از کتاب اول اصول اقلیدس) نمی‌توانسته چنین طرحی بدهد و از آن‌جا نتیجه گرفته است: «منصور آنچه را که سفارش داده بود ترجمه کنند، خوانده بود، یا دیگران خوانده بودند و دربارۀ آن با او سخن گفته بودند». اما این خاصیت دایره را حتی هر صنعتگر تازه‌کاری، بی‌نیاز از مطالعۀ اصول اقلیدس به هر زبان، می‌دانسته است. از سوی دیگر باید معلوم شود که چرا ابن ندیم نه تنها هنگام برشمردن ترجمه‌های اصول اقلیدس کمترین اشاره‌ای به ترجمۀ آن در روزگار منصور عباسی ندارد، بلکه هنگام معرفی المجسطی بطلمیوس، یحیی بن خالد برمکی را نخستین کسی می‌داند که به ترجمۀ آن توجه کرد.
[۸۹] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۶۷، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
[۹۰] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۹، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م.
گذشته از این، از آن‌جا که نجوم دورۀ اسلامی دست کم تا پایان سدۀ ۲ق کاملاً تحت تأثیر سنت نجومی هند و ایران بود و سنت نجومی یونان از سدۀ ۳ق به تدریج جای‌گزین این دو شد، می‌توان دریافت که مسلمانان سالها پس از آگاهی از نجوم هندی با آثار کلاسیک نجوم یونانی (همچون المجسطی بطلمیوس و قانون تئون) آشنا شده‌اند.
از آثاری که در روزگار مهدی عباسی (حک‌ ‌ ۱۵۸- ۱۶۸ق) به عربی درآمده است، آگاهی چندانی نداریم؛ اما گوتاس، در بحثی مفصل دربارۀ ترجمۀ کتاب جدل ارسطو، بر آن است که این کتاب به فرمان مهدی به عربی درآمده است به ویژه آن‌که مسعودی در ادامۀ نقل قول از محمد بن علی خراسانی آورده است که مهدی برای ‌مقابله با گسترش سریع آثار مانویان و دیگر زندیقان که از فارسی و پهلوی به عربی ترجمه شده بود، به دانشوران اهل جدل فرمان داد که آثاری بر ضد آنان بنویسند.
[۹۱] علی مسعودی، مروج الذهب، ج۵، ص۲۱۲، به کوشش شارل پلا، بیروت، ۱۹۷۰م‌ ـ ۱۹۷۴م.

روزگار پرآشوب خلافت مهدی و دوران کوتاه زمامداری هادی، وقفه‌ای هر چند کوتاه در شکل گیری نهضت ترجمه پدید آورد. اما در روزگار هارون (حک‌ ۱۷۰-۱۹۳ق)، توجه دولت‌مردان به امر ترجمه، به موازات افزایش بیش از پیش قدرت کارگزاران ایرانی، به ویژه برمکیان افزایش یافت. در این روزگار حجاج بن یوسف بن مطر اصول اقلیدس را به عربی درآورد. این ترجمه ظاهراً چندان مقبول نبود و خود حجاج در روزگار مأمون بار دیگر به ترجمۀ آن همت گماشت.
[۹۲] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۶۵، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
یحیی بن خالد بن برمک برای نخستین بار به ترجمۀ المجسطی بطلمیوس توجه کرد. ترجمۀ نخست چندان او را خوش نیامد، پس ابوحسان و سلم صاحب بیت الحکمه را بدین کار گمارد که این بار نتیجه رضایت بخش بود.
[۹۳] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۶۷- ۲۶۸، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
[۹۴] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۹۷- ۹۸، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م.

در روزگار مأمون، محمد بن موسی خوارزمی با نگارش کتاب الجمع و التفریق (بحساب الهند) دستگاه شمار دهگانی با رعایت ارزش مکانی هندی را‌ به‌طور اصولی و کامل به مسلمانان شناساند. هر چند که مسلمانان بی تردید به واسطۀ سندهند با این دستگاه شمار آشنا بودند،
[۹۵] یونس کرامتی، نخستین گامهای جبر، ج۱، ص۱۵-۱۷، تهران، ۱۳۸۲ش.
خوارزمی در همین سالها با تألیف کتاب الجبر و المقابله، علم جبر را که نه تنها در میان یونانیان، که در تمدنهای دیگر نیز سابقه نداشت، پایه‌گذاری کرد. این کتاب احتمالاً نخستین تألیف علمی کاملاً اصیل دورۀ اسلامی‌بود. کتاب صورةالارض خوارزمی هر چند مبتنی بر جغرافیای بطلمیوس بود، اما از آن‌جا که خوارزمی طول جغرافیایی بنادر شرقی دریای مدیترانه مانند صور، صیدا، بیروت، طرابلس، لاذقیه و جز آن را بین ۵۸ تا ۶۱ درجۀ شرقی (از نصف النهار جزایر خالدات) ضبط کرده
[۹۶] محمد خوارزمی، صورة الارض، ج۱، ص۱۹، به کوشش هانس فن مژیک، لایپزیگ، ۱۹۲۶م.
معلوم است که عرض دریای مدیترانه را به مراتب کمتر از تصور بطلمیوس و نزدیک به مقدار واقعی در نظر گرفته است و نمی‌توان جغرافیای خوارزمی را به رغم تألیف زودهنگامش، اثری فراهم آمده از آراء یونانیان دانست.
برابر سنتی بسیار کهن که از یونانیان متأخر به جهان لاتینی و سریانی و از آن‌جا به جهان اسلام به ارث رسیده بود، آثار منسوب به بقراط و جالینوس ارزشی کم و بیش همچون آثار اصیل این دو داشت. به همین مناسبت، پیش از شکل‌گیری کتب ترجمۀ حنین بن اسحاق، بسیاری از آثار پزشکی یونان، به ویژه مجموعۀ آثار بقراطی‌ـ جالینوسی به سریانی و شماری از آن‌ها نیز به عربی درآمده بود. یعقوبی، تاریخ نگار برجستۀ سدۀ ۳ق و معاصر جوان‌تر حنین، در مقدمۀ تاریخ خود (تألیف: ۲۵۹ق یا پس از آن)، ۱۰ اثر بقراط، ۴۶ اثر جالینوس، آثار ارسطو و چند اثر از اقلیدس و دیگران را برشمرده، و چکیده‌ای نسبتاً مفصل و طولانی از مهم‌ترین آن‌ها را نیز آورده است.
[۹۷] احمد یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۹۵ بب‌، بیروت، ۱۳۷۹ق/ ۱۹۶۰م.
جالب آن‌که وی همواره از ترجمه‌های پیش از مکتب حنین بهره برده است، در حالی که این ترجمه‌ها خیلی زود در برابر ترجمه‌های مکتب حنین از رونق و اعتبار افتادند و امروزه تنها شمار اندکی از ترجمه‌های کهن‌تر به دست ما رسیده است. از این‌رو، این بخش از تاریخ وی در بررسی تاریخ ترجمه اهمیتی بسزا دارد. نامهایی که یعقوبی برای آثار یونانی برمی‌شمرد، گه‌گاه هیچ شباهتی با نامهای رایج این آثار ندارد و تنها از طریق شرحی که وی دربارۀ هر یک از آن‌ها یاد کرده، می‌توان دریافت که منظور او کدام یک از ترجمه‌های مکتب حنین بوده است. رازی و جابر بن حیان نیز گه‌گاه از این روایات کهن‌تر بهره برده‌اند. مثلاً یعقوبی رسالۀ الامراض الحادۀ بقراط را کتاب ماء الشعیر نامیده است.
[۹۸] احمد یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۹۵، بیروت، ۱۳۷۹ق/ ۱۹۶۰م.
[۹۹] احمد یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۱۱۳، بیروت، ۱۳۷۹ق/ ۱۹۶۰م.
[۱۰۰] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۷، ص۲۰۱، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/ ۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
و الاهویة و الازمنة و المیاه و (البلدان) بقراط را از ترجمۀ مترجمی برگزیده که اصطلاحاتی جز اصطلاحات حنین به کار می‌برده، و برخلاف وی علاقه‌ای خاص به بهره‌گیری از کلمات هم‌قافیه داشته است
[۱۰۱] احمد یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۱۰۵-۱۱۳، بیروت، ۱۳۷۹ق/ ۱۹۶۰م.
حنین بن اسحاق در رسالۀ مشهوری که دربارۀ آثار جالینوس و ترجمه‌های آن، خطاب به علی بن یحیی نوشته ــ و بی‌تردید یکی از مهم‌ترین، کهن‌ترین و مفصل‌ترین منـابع نهضت ترجمه بـه شمار می‌رود ــ شمار بسیاری از این ترجمه‌های کهن و نام مترجمان آن‌ها را یاد کرده، از کیفیت نامطلوب اغلب این ترجمه‌ها و تلاشهای پیگیر خود و شاگردانش، برای فراهم آوردن ترجمه‌هایی دقیق، روان و پاکیزه از این آثار سخن گفته است.
[۱۰۲] حنین بن اسحاق، رسالة الی علی بن یحیی فی ذکر ماترجم من کتب جالینوس، ج۱، ص۴-۷، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.



(۱) احمد ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق/ ۱۸۸۲م.
(۲) سلیمان ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م.
(۳) ابن خلدون، مقدمه، بیروت، ۱۹۸۴م.
(۴) رشید ابن ‌زبیر، الذخائر و التحف، به کوشش محمد حمید‌الله، کویت، ۱۹۵۹م.
(۵) عبدالله ابن ‌قتیبه، عیون الاخبار، بیروت/ قاهره، ۱۳۴۳ق/ ۱۹۲۵م.
(۶) اسعد ابن مطران، بستان الاطباء، چ تصویری، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۷) ابن ندیم، الفهرست، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
(۸) عبیدالله ابوسعید بن بختیشوع، رسالة فی ‌الطب و الاحداث النفسانیة، به کوشش فلیکس کلاین فرانکه، بیروت، ۱۹۷۷م.
(۹) ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، به کوشش سمیر جابر، بیروت، دارالفکر.
(۱۰) عباس اقبال آشتیانی، خاندان نوبختی، تهران، ۱۳۱۱ش.
(۱۱) احمد بلاذری، انساب الاشراف، به کوشش احسان عباس، ویسبادن، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۷۹م.
(۱۲) ابوریحان بیرونی، الآثار الباقیة، به کوشش ادوارد زاخاو، لایپزیگ، ۱۹۲۳م.
(۱۳) ابوریحان بیرونی، افراد المقال فی امر الظلال، حیدرآباد دکن، ۱۹۴۸م.
(۱۴) ابوریحان بیرونی، تحقیق ماللهند، حیدرآباد دکـن، ۱۳۷۷ق/ ۱۹۵۸م.
(۱۵) ابوریحان بیرونی، التحلیل و التقطیع للتعدیل، (به اشتباه ضمن استخراج الاوتار بیرونی چاپ شده است (، حیدرآباد دکن، ۱۹۴۸م.
(۱۶) ابوریحان بیرونی، تمهید المستقر لتحقیق معنی الممر، حیدر آباد دکن، ۱۹۴۸م.
(۱۷) محمد تمیمی، مادة البقاء فی اصلاح فساد الهواء و التحرز من ضرر الاوباء، به کوشش یحیی شعار، قاهره، ۱۹۹۹م.
(۱۸) جابر بن حیان، «کتاب الحجر»، مصنفات فی علم الکیمیاء للحکیم جابر بن حیان الصوفی، به کوشش هُلمیارد، پاریس، ۱۹۲۸م.
(۱۹) جابر بن حیان، «کتاب الراهب»، مختار رسائل، به کوشش پاول کراوس، قاهره، ۱۳۵۴ق/ ۱۹۳۵م.
(۲۰) جاحظ عمرو، البیان و التبیین، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۶۷ق/ ۱۹۴۸م.
(۲۱) جاحظ عمرو، الحیوان، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۵م.
(۲۲) حاجی خلیفه، کشف الظنون، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۳۵م بب‌.
(۲۳) حنین بن اسحاق، رسالة الی علی بن یحیی فی ذکر ماترجم من کتب جالینوس، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
(۲۴) محمد خوارزمی، صورة الارض، به کوشش هانس فن مژیک، لایپزیگ، ۱۹۲۶م.
(۲۵) محمد تقی دانش پژوه، مقدمه بر المنطق ابن مقفع، تهران، ۱۳۵۷ش.
(۲۶) محمد بن زکریا رازی، الحاوی، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/ ۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
(۲۷) صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، به کوشش غلامرضا جمشید نژاد اول، تهران، ۱۳۷۱ش.
(۲۸) محمد عراقی، العلم المکتسب فی زراعة الذهب (نک‌ : مل‌، هلمیارد).
(۲۹) علی بن سلیمان هاشمی، علل الزیجات، چ تصویری از نسخۀ خطی کتابخانۀ بادلیان (نک‌ : ملـ، علی بن سلیمان).
(۳۰) علی قفطی، تاریخ الحکماء، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م.
(۳۱) «کتاب قراطس الحکیم»، رسائل مهمة فی العلوم الکیمیاویة و الصنعیة لجابر بن حیان و غیره من الحکماء و الفلاسفة، به کوشش هوداس، پاریس، ۱۸۹۳م (نک‌ : مل‌، برتلو).
(۳۲) یونس کرامتی، کارنامۀ ایرانیان، تهران، ۱۳۸۰ش.
(۳۳) یونس کرامتی، نخستین گامهای جبر، تهران، ۱۳۸۲ش.
(۳۴) علی مسعودی، مروج الذهب، به کوشش شارل پلا، بیروت، ۱۹۷۰م‌ ـ ۱۹۷۴م.
(۳۵) کارلو آلفونسو نالینو، علم الفلک و تاریخه عند العرب فی قرون الوسطی، رم، ۱۹۱۱م.
(۳۶) احمد یعقوبی، تاریخ، بیروت، ۱۳۷۹ق/ ۱۹۶۰م.


۱. جابر بن حیان، «کتاب الحجر»، ج۱، ص۲۲، مصنفات فی علم الکیمیاء للحکیم جابر بن حیان الصوفی، به کوشش هُلمیارد، پاریس، ۱۹۲۸م.
۲. علی مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۲۲۲، به کوشش شارل پلا، بیروت، ۱۹۷۰م‌ ـ ۱۹۷۴م.
۳. جابر بن حیان، «کتاب الراهب»، ج۱، ص۵۲۹، مختار رسائل، به کوشش پاول کراوس، قاهره، ۱۳۵۴ق/ ۱۹۳۵م.
۴. احمد بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۵۹-۳۶۰، به کوشش احسان عباس، ویسبادن، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۷۹م.
۵. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۷، ص۳۴۷، به کوشش سمیر جابر، بیروت، دارالفکر.
۶. علی مسعودی، مروج الذهب، ج۵، ص۱۵۹، به کوشش شارل پلا، بیروت، ۱۹۷۰م‌ ـ ۱۹۷۴م.
۷. ابوریحان بیرونی، الآثار الباقیة، ج۱، ص۳۰۲، به کوشش ادوارد زاخاو، لایپزیگ، ۱۹۲۳م.
۸. جاحظ عمرو، البیان و التبیین، ج۱، ص۳۲۸، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۶۷ق/ ۱۹۴۸م.
۹. جاحظ عمرو، الحیوان، ج۱، ص۷۶، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۵م.
۱۰. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۵۴، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
۱۱. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۴۲، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
۱۲. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۴۴، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
۱۳. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۵۴، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
۱۴. صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، ج۱، ص۲۱۳، به کوشش غلامرضا جمشید نژاد اول، تهران، ۱۳۷۱ش.
۱۵. محمد عراقی، العلم المکتسب فی زراعة الذهب، ج۱، ص۳۴، (نک‌ : مل‌، هلمیارد).
۱۶. محمد عراقی، العلم المکتسب فی زراعة الذهب، ج۱، ص۳۶، (نک‌ : مل‌، هلمیارد).
۱۷. محمد عراقی، العلم المکتسب فی زراعة الذهب، ج۱، ص۴۳-۵۰، (نک‌ : مل‌، هلمیارد).
۱۸. محمد عراقی، العلم المکتسب فی زراعة الذهب، ج۱، ص۲۷، (نک‌ : مل‌، هلمیارد).
۱۹. محمد عراقی، العلم المکتسب فی زراعة الذهب، ج۱، ص۴۸، (نک‌ : مل‌، هلمیارد).
۲۰. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۵۴، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
۲۱. علی بن سلیمان هاشمی، علل الزیجات، ج۱، ص۱۵۶، چ تصویری از نسخۀ خطی کتابخانۀ بادلیان (نک‌ : ملـ، علی بن سلیمان).
۲۲. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۹۷، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
۲۳. سلیمان ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، ج۱، ص۶۱، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م.
۲۴. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء، ج۱، ص۱۰۹، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق/ ۱۸۸۲م.
۲۵. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء، ج۱، ص۱۶۳-۱۶۴، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق/ ۱۸۸۲م.
۲۶. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء، ج۱، ص۲۰۴، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق/ ۱۸۸۲م.
۲۷. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۸۰، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م.
۲۸. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۳۲۴-۳۲۶، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م.
۲۹. محمد تمیمی، مادة البقاء فی اصلاح فساد الهواء و التحرز من ضرر الاوباء، ج۱، ص۹۸، به کوشش یحیی شعار، قاهره، ۱۹۹۹م.
۳۰. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱، ص۵۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/ ۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۳۱. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱، ص۹۰، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/ ۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۳۲. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱، ص۲۳۴، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/ ۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۳۳. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۳، ص۱۶، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/ ۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۳۴. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۳، ص۶۸، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/ ۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۳۵. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۳، ص۱۸۹، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/ ۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۳۶. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۳، ص۲۰۳، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/ ۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۳۷. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۳، ص۲۵۸، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/ ۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۳۸. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۰، ص۹۹، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/ ۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۳۹. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۹، ص۲۵۳، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/ ۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۴۰. عبدالله ابن ‌قتیبه، عیون الاخبار، ج۳، ص۲۷۰، بیروت/ قاهره، ۱۳۴۳ق/ ۱۹۲۵م.
۴۱. عبدالله ابن ‌قتیبه، عیون الاخبار، ج۳، ص۲۷۶-۲۷۷، بیروت/ قاهره، ۱۳۴۳ق/ ۱۹۲۵م.
۴۲. عبیدالله ابوسعید بن بختیشوع، رسالة فی ‌الطب و الاحداث النفسانیة، ج۱، ص۶۰-۶۱، به کوشش فلیکس کلاین فرانکه، بیروت، ۱۹۷۷م.
۴۳. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء، ج۱، ص۱۲۱-۱۲۳، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق/ ۱۸۸۲م.
۴۴. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۰۸، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م.
۴۵. کارلو آلفونسو نالینو، علم الفلک و تاریخه عند العرب فی قرون الوسطی، ج۱، ص۱۴۲-۱۴۳، رم، ۱۹۱۱م.
۴۶. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۶۷، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
۴۷. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۴۸-۲۴۹، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
۴۸. جاحظ عمرو، الحیوان، ج۱، ص۷۶، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۵م.
۴۹. محمد تقی دانش پژوه، مقدمه بر المنطق ابن مقفع، ج۱، ص۳، تهران، ۱۳۵۷ش.
۵۰. محمد تقی دانش پژوه، مقدمه بر المنطق ابن مقفع، ج۱، ص۷۳-۷۶، تهران، ۱۳۵۷ش.
۵۱. علی مسعودی، مروج الذهب، ج۵، ص۲۱۱، به کوشش شارل پلا، بیروت، ۱۹۷۰م‌ ـ ۱۹۷۴م.
۵۲. حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج۵، ص۳۴-۳۵، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۳۵م بب‌.
۵۳. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۴۴، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
۵۴. اسعد ابن مطران، بستان الاطباء، ج۱، ص۶۵، چ تصویری، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۶۸ش.
۵۵. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۵۸، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م.
۵۶. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء، ج۱، ص۱۲۳، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق/ ۱۸۸۲م.
۵۷. اسعد ابن مطران، بستان الاطباء، ج۱، ص۶۵، چ تصویری، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۶۸ش.
۵۸. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء، ج۱، ص۱۲۳، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق/ ۱۸۸۲م.
۵۹. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء، ج۱، ص۲۰۳، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق/ ۱۸۸۲م.
۶۰. ابوریحان بیرونی، تحقیق ماللهند، ج۱، ص۱۳۲، حیدرآباد دکـن، ۱۳۷۷ق/ ۱۹۵۸م.
۶۱. ابوریحان بیرونی، تحقیق ماللهند، ج۱، ص۳۵۱-۳۵۶، حیدرآباد دکـن، ۱۳۷۷ق/ ۱۹۵۸م.
۶۲. ابوریحان بیرونی، التحلیل و التقطیع للتعدیل، ج۱، ص۱۲۰، (به اشتباه ضمن استخراج الاوتار بیرونی چاپ شده است (، حیدرآباد دکن، ۱۹۴۸م.
۶۳. ابوریحان بیرونی، التحلیل و التقطیع للتعدیل، ج۱، ص۱۳۳-۱۵۷، (به اشتباه ضمن استخراج الاوتار بیرونی چاپ شده است (، حیدرآباد دکن، ۱۹۴۸م.
۶۴. ابوریحان بیرونی، التحلیل و التقطیع للتعدیل، ج۱، ص۱۷۷- ۱۷۸، (به اشتباه ضمن استخراج الاوتار بیرونی چاپ شده است (، حیدرآباد دکن، ۱۹۴۸م.
۶۵. ابوریحان بیرونی، تمهید المستقر لتحقیق معنی الممر، ج۱، ص۲۷، حیدر آباد دکن، ۱۹۴۸م.
۶۶. صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، ج۱، ص۲۱۶، به کوشش غلامرضا جمشید نژاد اول، تهران، ۱۳۷۱ش.
۶۷. علی بن سلیمان هاشمی، علل الزیجات، گ ۹۵ب، چ تصویری از نسخۀ خطی کتابخانۀ بادلیان (نک‌ : ملـ، علی بن سلیمان).
۶۸. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۲۷۰، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م.
۶۹. علی بن سلیمان هاشمی، علل الزیجات، گ ۹۵ ب، چ تصویری از نسخۀ خطی کتابخانۀ بادلیان (نک‌ : ملـ، علی بن سلیمان).
۷۰. کارلو آلفونسو نالینو، علم الفلک و تاریخه عند العرب فی قرون الوسطی، ج۱، ص۱۵۶-۱۶۳، رم، ۱۹۱۱م.
۷۱. کارلو آلفونسو نالینو، علم الفلک و تاریخه عند العرب فی قرون الوسطی، ج۱، ص۱۶۷، رم، ۱۹۱۱م.
۷۲. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء، ج۱، ص۳۳، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق/ ۱۸۸۲م.
۷۳. ابوریحان بیرونی، تحقیق ماللهند، ج۱، ص۲۶۹، حیدرآباد دکـن، ۱۳۷۷ق/ ۱۹۵۸م.
۷۴. ابوریحان بیرونی، تحقیق ماللهند، ج۱، ص۲۹۷، حیدرآباد دکـن، ۱۳۷۷ق/ ۱۹۵۸م.
۷۵. ابوریحان بیرونی، تحقیق ماللهند، ج۱، ص۳۶۴، حیدرآباد دکـن، ۱۳۷۷ق/ ۱۹۵۸م.
۷۶. ابوریحان بیرونی، تحقیق ماللهند، ج۱، ص۳۹۷، حیدرآباد دکـن، ۱۳۷۷ق/ ۱۹۵۸م.
۷۷. کارلو آلفونسو نالینو، علم الفلک و تاریخه عند العرب فی قرون الوسطی، ج۱، ص۱۶۶-۱۶۷، رم، ۱۹۱۱م.
۷۸. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۷۳، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
۷۹. صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، ج۱، ص۱۵۵، به کوشش غلامرضا جمشید نژاد اول، تهران، ۱۳۷۱ش.
۸۰. ابوریحان بیرونی، تحقیق ماللهند، ج۱، ص۱۲۰-۱۲۱، حیدرآباد دکـن، ۱۳۷۷ق/ ۱۹۵۸م.
۸۱. ابوریحان بیرونی، تحقیق ماللهند، ج۱، ص۳۴۶، حیدرآباد دکـن، ۱۳۷۷ق/ ۱۹۵۸م.
۸۲. ابوریحان بیرونی، تحقیق ماللهند، ج۱، ص۵۱۲، حیدرآباد دکـن، ۱۳۷۷ق/ ۱۹۵۸م.
۸۳. ابوریحان بیرونی، افراد المقال فی امر الظلال، ج۱، ص۱۳۳، حیدرآباد دکن، ۱۹۴۸م.
۸۴. ابوریحان بیرونی، تمهید المستقر لتحقیق معنی الممر، ج۱، ص۳۲، حیدر آباد دکن، ۱۹۴۸م.
۸۵. علی بن سلیمان هاشمی، علل الزیجات، گ ۹۳-۹۴ آ، چ تصویری از نسخۀ خطی کتابخانۀ بادلیان (نک‌ : ملـ، علی بن سلیمان).
۸۶. علی مسعودی، مروج الذهب، ج۵، ص۲۱۱، به کوشش شارل پلا، بیروت، ۱۹۷۰م‌ ـ ۱۹۷۴م.
۸۷. ابن خلدون، مقدمه، ج۱، ص۴۸۰، بیروت، ۱۹۸۴م.
۸۸. ابن خلدون، مقدمه، ج۱، ص۴۸۶، بیروت، ۱۹۸۴م.
۸۹. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۶۷، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
۹۰. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۹، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م.
۹۱. علی مسعودی، مروج الذهب، ج۵، ص۲۱۲، به کوشش شارل پلا، بیروت، ۱۹۷۰م‌ ـ ۱۹۷۴م.
۹۲. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۶۵، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
۹۳. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۶۷- ۲۶۸، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
۹۴. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۹۷- ۹۸، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م.
۹۵. یونس کرامتی، نخستین گامهای جبر، ج۱، ص۱۵-۱۷، تهران، ۱۳۸۲ش.
۹۶. محمد خوارزمی، صورة الارض، ج۱، ص۱۹، به کوشش هانس فن مژیک، لایپزیگ، ۱۹۲۶م.
۹۷. احمد یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۹۵ بب‌، بیروت، ۱۳۷۹ق/ ۱۹۶۰م.
۹۸. احمد یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۹۵، بیروت، ۱۳۷۹ق/ ۱۹۶۰م.
۹۹. احمد یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۱۱۳، بیروت، ۱۳۷۹ق/ ۱۹۶۰م.
۱۰۰. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۷، ص۲۰۱، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/ ۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۰۱. احمد یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۱۰۵-۱۱۳، بیروت، ۱۳۷۹ق/ ۱۹۶۰م.
۱۰۲. حنین بن اسحاق، رسالة الی علی بن یحیی فی ذکر ماترجم من کتب جالینوس، ج۱، ص۴-۷، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.



دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «نخستین ترجمه‌ها به عربی»، ج۱۵، ص۵۸۶۹.    



جعبه ابزار