چنانکه واقدی میگوید: در غزوه احد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از مشاهده پیکر مثله شدهی حمزة بن عبدالمطلب و دیگر شهداء بسیار اندوهگین شد. ابوقتاده خواست قریش را ناسزا گوید، حضرت او را از این کار باز داشت و به بردباری فراخواند.
[۱۲]واقدی، محمد بن عمر، المغازی، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الاعلمی، ط الثالثة، ۱۴۰۹/۱۹۸۹، ج۱، ص۲۸۹ – ۲۹۰.
او علاوه بر حضور در غزوات، در سریههای بسیاری که گاه آنها را نیز فرماندهی کرده، شرکت داشته است.
را برای کشتن ابورافع سلام بن ابیالحقیق (از یهودیانی که پیوسته علیه مسلمانان فعالیّت میکرد) به سوی قلعه خیبر فرستاد. زیرا ابورافع نه تنها همواره یهودیان، بلکه قبیله غطفان و اعراب مجاور را نیز با تعیین پاداشهای بزرگ برای جنگ با آن حضرت تحریک میکرد، ابوقتاده در این ماموریّت موفق به کشتن ابورافع شد.
بر بنی غطفان حمله بردند و دویست شتر و دو هزار گوسفند و عده زیادی اسیر گرفتند. خمس غنایم را کنار نهادند و بقیه را میان مردمی که در آن سریّه حاضر بودند، قسمت کردند.
در رمضان سال هشتم هجری نیز پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قبل از فتح مکه، ابوقتادة را با هشت تن به وادی اضم (ناحیهای در سه منزلی مدینه، میان ذو خشب و ذو المروة)
گسیل داشت. تا مشرکان گمان کنند، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قصد حمله بر آن ناحیه را دارد. عامر بن اضبط اشجعی در حین عبور از کنار آنان به روش مسلمانان سلام داد و مسلمانان از حمله به او خودداری کردند؛ ولی محلّم بن جثّامه، یکی از حاضران در سریّه بر او حمله برد و او را کشت و شتر و کالاهایش را با مشکی شیر تصرف کرد. چون به حضور پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسیدند،
این آیه در مورد او نازل شد: «ای کسانی که ایمان آوردهاید چون در راه خدا سفر میکنید بیاندیشه شتاب مورزید و کسی را که به شما سلام میدهد مگویید مؤمن نیستی، مال این جهانی را میجویید و حال آنکه نزد خدا غنایم زیادی است».
افراد این سریّه چون به ذو خشب رسیدند به آنان خبر رسید که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آهنگ مکه کرده است. پس آنان از راه بیبن خود را به سقیا (موضعی است نزدیک مدینه)
حضور اولیّهی ابوقتاده همراه خالد بن ولید در جنگهای ردّه، نمایانگر روابط نیکوی او با خلیفه اوّل است. امّا پس از عملکرد ناروای خالد با مالک بن نویره (رئیس قبیله بنی یربوع) و کشتن او که مسلمان بود و به زنی گرفتن همسرش، روابط او و ابوبکر به سردی گرایید. زیرا ابو قتاده پس از ماجرای مالک خشمگین از کار خالد، عملکرد او را به ابوبکر گزارش داد و نزد ابوبکر شهادت داد که مالک بن نویره و قبیلهاش اذان میگفته و نماز میخواندهاند،
گویا او از این زمان تا به خلافت رسیدن علی (علیهالسّلام) گوشهی عزلت اختیار کرده و جزء آن دسته از اصحابرسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده که از عملکرد خلفای سه گانه ناراضی بوده است. زیرا علیرغم حضور فعّال وی در تمامی غزوههای روزگار پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، منابع حضور وی را در فتوحات دورهی سه خلیفه نخست، به سکوت برگزار میکنند و جز در مواردی نادر چون شرکت او در فتح ایران به روزگار عمر
عبدالرحمان بن عمره از پدرش نقل میکند که ابو قتاده (در جنگ نهروان) به علی (علیهالسّلام) گفت: «ای امیرمؤمنان! پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) این شمشیر را به من آویخت که دیری است در نیام مانده، وقت آن رسیده که بر ضد این قوم ستمگر که با امّت، نیرنگ کردهاند برهنه شود، اگر میخواهی مرا همراه ببر.»
این روایت دلیل دیگری بر ادعای فوق است. ابوقتاده در دوران خلافت حضرت علی (علیهالسّلام) والی مکه بود. در جریان جمل هنگام ورود علی (علیهالسّلام) به بصره با هزار سوار تحت فرمانش حضرت را همراهی میکرد
[۳۸]مسعودی، ابو الحسن علی بن حسین، مروجالذهب، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، چاپ دوم، ۱۴۰۹، ج۲، ص۳۵۹ – ۳۶۰.
و در صفین همراه بسیاری از اصحاب مشهور پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حضور داشته است.
[۴۵]ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، تحقیق عمر عبد السلام تدمری، بیروت، دار الکتاب العربی، ط الثانیة، ۱۴۱۳/۱۹۹۳،ج۲، ص۴۴۹.
↑ ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، تحقیق عمر عبد السلام تدمری، بیروت، دار الکتاب العربی، ط الثانیة، ۱۴۱۳/۱۹۹۳،ج۲، ص۴۴۹.