• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

عمار

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



عَمّار، صحابی رسول خدا (صلّی‌اللّه‌علیه‌و‌آله‌وسلم) و حضرت علی (علیه‌السلام) بود. عمار از زمره‌ی معدود کسانی است که خدا و رسول و ائمه هدی، درباره‌ی درجه‌ی عالی و مرتبه رفیع ایمان او شهادت داده‌اند. عمّار در جنگ صفین در ماه صفر سال ۳۷ هجری به دست، ابوالعادیه به شهادت رسید. و پیکرش در همان آوردگاه به خاک سپرده شد.



عَمّار، صحابی رسول خدا (صلّی‌اللّه‌علیه‌و‌آله‌وسلم) و حضرت علی (علیه‌السلام) بود. پدر عمار، یاسر نام داشت. او از مردم «یمن» و از طایفه‌ی «مذحج» از قبیله‌ی «عنس» بود و تا دوران جوانی، در یمن زندگی می‌کرد. او برای یافتن برادر گمشده‌ی خود به مکه آمد و به این ترتیب در مکه ماند و آنجا را محل سکونت خود قرار داد. یاسر با ابوحذیفه بزرگ خانواده قبیله‌ی «بنی‌مخزوم» که شخص مهربانی بود، پیمان بست و به این قبیله ملحق شد. پس از مدتی، ابوحذیفه اخلاق و رفتار یاسر را پسندید و یکی از کنیزانش به نام سمیه را به عقد ازدواج یاسر درآورد. نخستین میوه‌ی این ازدواج، عمار بود که در مکه چشم به جهان گشود و چون مادرش کنیز ابو حذیفه بود، طبق قانون بردگی، او نیز برده ابوحذیفه شد؛ ولی ابوحذیفه که شخص بلند نظری بود، او را آزاد کرد. از این‌رو عمار را به عنوان مولی ابوحذیفه (غلام آزاد شده‌ی ابوحذیفه) یاد می‌کنند. عمار وقتی که بزرگ شد، محبت‌های ابوحذیفه را فراموش نکرد و همواره در خدمتش بود، تا او از دنیا رفت. با توجه به اینکه عمار در سال ۳۷ هجرت، در سن ۹۴ سالگی به شهادت رسید، چنین به دست می‌آید که ولادت او ۴۴ سال قبل از بعثت، رخ داده است.


عمار از زمره‌ی معدود کسانی است که خدا و رسول و ائمه هدی، درباره‌ی درجه‌ی عالی و مرتبه رفیع ایمان او شهادت داده‌اند. جناب عمّار بن یاسر از برترین یاران پیامبر اکرم (صلّی‌اللّه‌علیه‌و‌آله‌وسلم) و حضرت علی (علیه‌السّلام) است. رسول خدا صلّی اللّه‌ علیه و آله خطاب به عمّار فرمود: ای عمّار! تو را گروه باغی و ستمگر خواهد کشت و تو از شیعیان برگزیده من هستی. حدود ۴۸ سال از عمر عمار می‌گذشت که او شنید شخصی ادعای نبوت می‌کند و مردم را از بت‌پرستی بر حذر داشته و به سوی خدای یکتا دعوت می‌نماید. او در مجموع به حقانیت اسلام پی‌برد و تصمیم گرفت نزد رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رفته و مسلمان شود. در آن هنگام پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در خانه ارقم بن ابی‌ارقم بود و عده‌ای از مسلمان نیز در اطراف او به آنجا پناه آورده بودند. عمار مخفیانه با رعایت احتیاط به سوی خانه ارقم به راه افتاد و علاقه‌مندی خود را به اسلام آشکار کرد. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز اسلام را بر او عرضه کرد و او در همان هنگام مسلمان شد. یک روز در محضر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ماند و به خانه خود رفت و پدر و مادر و برادرش را نیز به اسلام دعوت کرد.
بسیاری از منابع معتقدند و تصریح دارند که بعضی از آیات قرآن در مدح عمار نازل شده است. مانند آیه‌ی: «الّا مَن اکرهَ و قَلبه مُطمئنّ بالایمان؛ به جز آنها که تحت فشار واقع شده‌اند در حالی که قلب‌شان آرام و با ایمان است.» جمیع مفسرین اجماع دارند که این آیه در مورد عمار نازل گردیده است.
[۸] ابن قرطبی، حافظ بن عمره، الاستیعاب، مترجم ابن حرجفی، حیدرآباد دکن، انتشارات دایره المعارف نظامیه، ۱۳۱۹، ج۲، ص۴۷۷.
سخنان رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) درباره او بسیار زیاد است و حاکی از جلالت مقام و بلندی مرتبه‌ی او در دنیا و آخرت است. از جمله آنجا که آن حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «سراسر وجود عمار سرشار از ایمان است.» و جای دیگر فرمود: «از سر تا قدم عمار مملو از ایمان است و ایمان با گوشت و خون او آمیخته است.»


عمار از جمله مستضعفانی بود که کافران وی را عذاب می‌دادند و پدر و مادر و خاندانش را به شکنجه‌های سخت گرفتار می‌کردند. بزرگان قبیله‌ی «بنی‌مخزوم» دستور می‌دادند که آنها را بگیرند و به بطحای مکه ببرند و در ریگ گرم آنها را می‌خواباندند و به انواع شکنجه‌ها عذاب می‌دادند.
[۱۰] ابن اسحاق، محمد، السیره النبویه، رفیع الدین اسحاق بن محمد همدانی ابرقوه، مصحح، جعفر مدرس صادقی، تهران، نشر مرکز، ۱۳۸۳، چاپ سوم، ص۱۴۸-۱۴۹.
پس از آن که یاسر و سمیه در چنگال مشرکان به شهادت رسیدند، عمار همچنان در زیر شکنجه شدید به سر می‌برد. به او می‌گفتند: به محمد ناسزا بگو و عمار شکنجه‌ها را تحمل می‌کرد تا اینکه دست به تقیه زد و خواسته مشرکان را انجام داد؛ ولی قلبش سرشار از ایمان بود. بعضی عمار را غیابانه محکوم کردند؛ ولی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از او طرفداری کرد و فرمود: «قلب عمار سراسر از ایمان است.»


عمار پس از پذیرفتن اسلام، همچنان استوار و مقاوم در خدمت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود و برای پیشروی اسلام تلاش می‌کرد، تا آن که ماجرای هجرت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از مکه به مدینه پیش آمد. او قبلاً به گفته بعضی یک بار به حبشه هجرت کرد و پس از مدتی بازگشت و سپس به هجرت دوم دست زد و برای اسلام از وطن خود بیرون آمد و پا به پای پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به سوی مدینه رهسپار شد. عمار آنچنان به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نزدیک بود که خود می‌گوید: «من همراه و دوشادوش رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بودم. هیچ کس مثل من به آن حضرت نزدیک نبود.» شاید بر هیمن اساس بود که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «همانا عمار پوست بین دو چشمان و بینی من است»؛ یعنی پیوند و اختصاص عمار به من، در درجه‌ی بالایی است.


هنگام ورود پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به «قبا»، عمار در نزد آن حضرت بود و پیشنهاد ساختمانی برای نماز را داد.این پیشنهاد مورد تصویب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قرار گرفت.عمار سنگ‌هایی را جمع کرد و مسجد قبا را ساخت و این مسجد، نخستین مسجدی بود که در اسلام ساخته شد و آن را عمار ساخت.
[۱۵] یاری تبریزی، علی، بهجه الامال، مترجم سید هدایت الله مسترحمی جرقوئی اصفهانی، تهران، نشر بنیاد فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۲، ج۵، ص۵۷۰-۵۷۱.



سیره‌ نویسان در مورد شرکت پر تلاش عمار، در جنگ‌ها می‌نویسند: عمار در جنگ‌های بدر، احد و در بیعت رضوان و جنگ‌های دیگر همراه رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شرکت نمود و در این راستا به خوبی در آزمایش الهی پیروز گردید. او در همه نبردها و حوادث از پیشگامان لشکر اسلام بود.
روزی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وقتی زحمت او را دید، فرمود: «انک من اهل الجنة، تقتلک الفئة الاغیة؛ تو اهل بهشتی هستی و قوم ستمگر تو را می‌کشند.»


عمار از کسانی است که برای حقانیت علی (علیه‌السّلام) استدلال و احتجاج به «حدیث غدیر خم» می‌کند و کسی را که در خلافت و امامت علی (علیه‌السّلام) شک کند، خارج از دین اسلام می‌داند. در درگیریی که بین او و عمروعاص جریان داشت، می‌گوید: «رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به من دستور داد تا با بیعت‌شکنان بجنگم و جنگیدم و دستور داد تا با قاسطین (ستمگران) بجنگم و قاسطین شما هستید و با شما می‌جنگم؛ اما مارقین (بیرون روندگان از دین) نمی‌دانم؛ آیا هستند تا با آنان بجنگم یا خیر؟ ‌ای بی‌نسل و نژاد، آیا مگر نشنیده‌ای که رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «من کنت مولا فهذا علی مولی؟!؛ هر که من مولای اویم، پس علی مولای اوست.»، «بار خدایا دوست بدار هر که او را دوست دارد و دشمن بدار هر که با او دشمنی می‌کند.»
[۱۸] مسعودی، علی، مروج الذهب، ج‌۱، ص۷۳۶.



بعد از رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هنوز جنازه‌ی مطهر آن حضرت دفن نشده بود و روی زمین بود که هوادران خلفاء در «سقیفه بنی‌ساعده» اجتماع کردند و در غیاب حضرت علی (علیه‌السّلام) و بنی‌هاشم و افرادی مانند سلمان و ابوذر و عمار، ابوبکر را به عنوان خلیفه نصب کردند و در این شرایط، دوازده نفر که یکی از آنها (عمار) بود، تصمیم گرفتند به مسجد بروند و سخنرانی ابوبکر را به هم بزنند؛ ولی قبل از این کار برای مشورت به حضور امام علی (علیه‌السّلام) آمدند و تصمیم خود را بیان کردند. علی (علیه‌السّلام) این کار را که موجب آشوب می‌شد، صلاح ندانست و به آنها فرمود: «فقط اجازه می‌دهم که همه شما نزد ابوبکر در مسجد بروید و آنچه را که از رسول‌خدا، در شان من شنیده‌اید، برای او بیان کنید تا تاکیدی بر اتمام حجت باشد و فاصله گرفتن آنها از رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مشخص‌تر گردد.»


«کوفه» مرکز حساسی بود و بین فتح ایران، چهار راهی بود که از هر سو به آنجا می‌آمدند، چنین مرکزی به یک امیرلشکر و فرمانروای مقتدر نیاز داشت. سعد بن ابی‌وقاص در آنجا حکومت می‌کرد. عمر او را عزل کرد و عمار را فرمانروای کوفه نمود و عبدالله بن مسعود، یکی از اصحاب برجسته‌ی رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را به عنوان معاون عمار و به عنوان قاضی و معلم مردم و آموزگار احکام شرعی، همراه عمار به سوی کوفه فرستاد. او برای مردم کوفه چنین نوشت: «عمار را به عنوان حاکم و فرمانروای کوفه فرستادم، و همراه او عبدالله بن مسعود را به عنوان معاون او و معلم و مربی و راهنمای شما به آن دیار روانه نمودم. بدانید که این دو نفر از یاران برتر و برگزیده پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هستند. از آنها اطاعت کنید و رهنمودهای آنها را بپذیرید.»
عمار همراه عبدالله بن مسعود به کوفه رفت و مدتی به اداره امور مختلف کوفه همت گماشت و بعد به عللی عمر، او را عزل کرد. پس از برکناری، روزی عمر به او گفت: آیا از برکناری ناراحت شدی؟ عمار در پاسخ سخنی به این مضمون فرمود: «من از انتصاب به آن مقام خشنود نشدم که با برکناری از آن ناراحت شوم.»
[۲۰] طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۱، ص۹۸-۱۰۲.



هنگامی که عمر بن خطاب مُرد، عمار همت خود را بر آن داشت که پس از عمر، حضرت علی (علیه‌السّلام) زمام امور رهبری را به دست گیرد. قبلاً به گوش همگان رسیده بود که عمار گفته است: «اگر عمر بمیرد، با علی (علیه‌السّلام) بیعت می‌کنم.»
[۲۱] امین، محسن، اعیان الشیعه، بیروت، انتشارات داراالمعارف، ۱۳۷۹، ج۸، ص۳۷۳.
در سومین روز فوت عمر عبدالرحمن بن عوف، مسلمین را جمع کرد و به آنها گفت: در مورد علی و عثمان با هم مشورت می‌کنیم. عمار گفت: اگر می‌خواهی مردم اختلاف نکنند، با علی (علیه‌السّلام) بیعت کن. عبدالله بن ابی‌ربیعه گفت: اگر با عثمان بیعت کنی، ما اطاعت می‌کنیم. عمار خشمگین شد و بر سر عبدالله فریاد کشید و گفت: از چه زمان تو خیرخواه اسلام شده‌ای؟
سپس بنی‌هاشم و بنی‌امیه گفتگو کردند، در این هنگام عمار برخاست و در منقبت حضرت علی (علیه‌السّلام) سخنرانی کرد. بعضی برخاستند و بر سر عمار فریاد کشیدند، عمار گفت: «حمد و سپاس خدا را، که همواره یاران حق در اقلیت هستند.» بعد از قتل عثمان، اصحاب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مسلمانان در مدینه به مسجدالنبی آمدند و در آنجا برای تعیین خلیفه اجتماع نمودند. جمعی که عمار یاسر از سران آنها بود، به ذکر فضایل، جهاد، سابقه و قرابت حضرت علی (علیه‌السّلام) به رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پرداختند و مردم را برای بیعت با آن حضرت بسیج نمودند. در این اجتماع عمار از کسانی بود که سخنرانی جالبی کرد و سپس در همان مجلس، مردم با علی (علیه‌السّلام) بیعت کردند.


نظر به اینکه جنگ صفین طول کشید و عمار ده‌ها بار به خط مقدم جبهه رفت و جنگید حرکت او برای جنگ به صورت‌های گوناگون بود. گاهی فرمانده سواره‌ها و گاهی فرمانده پیادگان رزمنده‌ی کوفه بود و گاهی به عنوان دعوت‌کنندگان دشمن به سوی حق و یا دعوت‌کنندگان سپاه دوست به سوی نبرد بود. و زمانی فرمانده گروه کمین بود.
[۲۵] ابن ابی الحدید، ابی الحسن، شرح نهج البلاغه، تهران، انتشارات اسماعیلیان، ۱۳۸۷، ج۴، ص۸.



عمّار در جنگ صفین در ماه صفر سال ۳۷ هجری به دست، ابوالعادیه به سرکردگی معاویه که با نیزه، ضربه‌ای به سر وی زد، به شهادت رسید. و پیکرش در همان آوردگاه به خاک سپرده شد.
[۲۶] ابن ابی الحدید، ابی الحسن، شرح نهج البلاغه، تهران، انتشارات اسماعیلیان، ۱۳۸۷، ج۴، ص۲۶.
[۲۷] ابن ابی الحدید، ابی الحسن، شرح نهج البلاغه، تهران، انتشارات اسماعیلیان، ۱۳۸۷، ج۴، ص۲۹.
[۲۸] ابن ابی الحدید، ابی الحسن، شرح نهج البلاغه، تهران، انتشارات اسماعیلیان، ۱۳۸۷، ج۵ ص۱۷۸.
مرقد آن بزرگوار در شمال سوریه در منطقه رقه می‌باشد و از طرف کشور ایران در فضایی به وسعت ۲۰۰۰۰ متر مربع مورد بازسازی و توسعه قرار گرفته است.
[۳۱] ترابی، احمد، عمار یاسر نشانه راه حق، مشهد، انتشارات پژوهشهای اسلامی، ۱۳۸۳، چاپ اول، ص۱۴۲



زیارت جناب عمّار در صفین مستحب است.


۱. ابن اثیر، عزالدین علی، اسد الغابه، تهران، کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۳۶، ج۴، ص۴۳.    
۲. ابن ابی الحدید، ابی الحسن، شرح نهج البلاغه، تهران، انتشارات اسماعیلیان، ۱۳۸۷، ج۲۰، ص۳۷-۳۶.    
۳. امین، محسن، اعیان الشیعه، بیروت، انتشارات داراالمعارف، ۱۳۷۹، ج۸، ص۳۷۳.    
۴. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۸، ص۱۱۳.    
۵. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۲۲، ص۳۳۴.    
۶. امین، محسن، اعیان الشیعه، بیروت، انتشارات داراالمعارف، ۱۳۷۹، ج۸، ص۳۷۲.    
۷. نحل/سوره۱۶، آیه۱۰۶.    
۸. ابن قرطبی، حافظ بن عمره، الاستیعاب، مترجم ابن حرجفی، حیدرآباد دکن، انتشارات دایره المعارف نظامیه، ۱۳۱۹، ج۲، ص۴۷۷.
۹. ابن معصوم، سیدعلی، الدرجات الرفیعه، نشر بصیرتی، ۱۳۹۷ ه.ق، مصحح محمد صاق بحرالعلوم ص۲۵۸.    
۱۰. ابن اسحاق، محمد، السیره النبویه، رفیع الدین اسحاق بن محمد همدانی ابرقوه، مصحح، جعفر مدرس صادقی، تهران، نشر مرکز، ۱۳۸۳، چاپ سوم، ص۱۴۸-۱۴۹.
۱۱. علامه امینی، الغدیر، ترجمه، زین العابدین قربانی، تهران، انتشارات بعثت، ۱۳۷۰، چاپ چهارم، ج۸، ص۳۷۳.    
۱۲. امین، محسن، اعیان الشیعه، بیروت، انتشارات داراالمعارف، ۱۳۷۹، ج۸، ص۳۷۳.    
۱۳. ابن هشام، عبدالملک، السیره النبویه، ترجمه سید‌هاشم رسولی، تهران، اسلامیه، ۱۳۴۸، ج۱، ص۴۹۷.    
۱۴. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، تهران، کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۹۲ه ق.ج۳۳، ص۱۷.    
۱۵. یاری تبریزی، علی، بهجه الامال، مترجم سید هدایت الله مسترحمی جرقوئی اصفهانی، تهران، نشر بنیاد فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۲، ج۵، ص۵۷۰-۵۷۱.
۱۶. ابن ابی الحدید، ابی الحسن، شرح نهج البلاغه، تهران، انتشارات اسماعیلیان، ۱۳۷۸، ج۱۰، ص۱۰۳-۱۰۴.    
۱۷. امین، محسن، اعیان الشیعه، بیروت، انتشارات داراالمعارف، ۱۳۷۹، ج۸، ص۳۷۳.    
۱۸. مسعودی، علی، مروج الذهب، ج‌۱، ص۷۳۶.
۱۹. ابن معصوم، سیدعلی، الدرحات‌ الرفیعه، قم، نشر بصیرتی، ۱۳۷۹ ه.ق، ص۲۷۵.    
۲۰. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۱، ص۹۸-۱۰۲.
۲۱. امین، محسن، اعیان الشیعه، بیروت، انتشارات داراالمعارف، ۱۳۷۹، ج۸، ص۳۷۳.
۲۲. ابن ابی الحدید، ابی الحسن، شرح نهج البلاغه، تهران، انتشارات اسماعیلیان، ۱۳۸۷، ج۲، ص۲۵.    
۲۳. ابن ابی الحدید، ابی الحسن، شرح نهج البلاغه، تهران، انتشارات اسماعیلیان، ۱۳۸۷، ج۴، ص۸.    
۲۴. ابن ابی الحدید، ابی الحسن، شرح نهج البلاغه، تهران، انتشارات اسماعیلیان، ۱۳۸۷، ج۱۲ ص۲۶۵.    
۲۵. ابن ابی الحدید، ابی الحسن، شرح نهج البلاغه، تهران، انتشارات اسماعیلیان، ۱۳۸۷، ج۴، ص۸.
۲۶. ابن ابی الحدید، ابی الحسن، شرح نهج البلاغه، تهران، انتشارات اسماعیلیان، ۱۳۸۷، ج۴، ص۲۶.
۲۷. ابن ابی الحدید، ابی الحسن، شرح نهج البلاغه، تهران، انتشارات اسماعیلیان، ۱۳۸۷، ج۴، ص۲۹.
۲۸. ابن ابی الحدید، ابی الحسن، شرح نهج البلاغه، تهران، انتشارات اسماعیلیان، ۱۳۸۷، ج۵ ص۱۷۸.
۲۹. بحار الانوار، ج۳۲، ص۳۲۸.    
۳۰. مستدرک الوسائل، ج۲، ص۱۷۹.    
۳۱. ترابی، احمد، عمار یاسر نشانه راه حق، مشهد، انتشارات پژوهشهای اسلامی، ۱۳۸۳، چاپ اول، ص۱۴۲
۳۲. الدروس الشرعیة، ج۲، ص۱۶.    
۳۳. جواهر الکلام، ج۲۰، ص۱۰۳.    



فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم‌السلام، ج۵، ص۴۶۷، برگرفته از مقاله عمار.    
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «عمار»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۴/۱۸.    



جعبه ابزار