• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

نقد کتاب لله ثم للتاریخ

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کتاب‌های زیادی بر ضد شیعه در طول تاریخ نوشته شده که طبق آماری که یکی از مراکز تحقیقاتی مستقر در حوزه علمیّه قم از این کتاب‌ها تهیه نموده، از مرز ۵۰۰۰ عنوان متجاوز گردیده.
یکی از کتاب‌هایی که بر علیه شیعه نوشته شده کتاب «للّه... ثمّ للتاریخ» و ترجمه آن «اهل‌بیت از خود دفاع می‌کند» است. دولت سعودی اهتمامی ویژه و بی‌سابقه برای نشر و توزیع این کتاب میان جوان‌های شیعه داشته است. نویسنده کتاب، خود را بعنوان یک روحانی و مجتهد شیعه معرفی کرده و پس از نقل نقاط ضعف و شبهاتی از مذهب شیعه، در پایان تمایل خود را به طرف مذهب اهل‌سنت نشان داده است. مطالبی از مراجع عظام تقلید نقل کرده که خواننده را به رهبران مذهبی و مرجعیت دینی بدبین می‌کند. در ادامه نقد‌هایی که بر این کتاب شده را نقل می‌کنیم.



با اینکه کتاب‌های زیادی بر ضد شیعه در طول تاریخ نوشته شده که طبق آماری که یکی از مراکز تحقیقاتی مستقر در حوزه علمیّه قم از این کتاب‌ها تهیه نموده، از مرز ۵۰۰۰ عنوان متجاوز گردیده و کلیّه موضوعات و شبهاتی که در این کتب آمده گردآوری و موضوع‌بندی شده که حدود ۷۰۰۰ شبهه در ۶۰۰ عنوان شده. ولی در میان این کتاب‌ها، کتاب «للّه... ثمّ للتاریخ» و ترجمه آن «اهل بیت از خود دفاع می‌کند» ویژگی‌هایی دارد که دیگر کتاب‌ها ندارد و می‌توان گفت: که از مخرب‌ترین کتاب‌های ضدشیعی به‌شمار می‌رود، در این کتاب افزون بر شبهاتی که در دیگر کتب ضد شیعه آمده، شبهات ویژه‌ای بر علیه شیعه و عقاید آنها مطرح کرده که هر خواننده را تحت تاثیر قرار می‌دهد، و دولت سعودی اهتمامی که برای نشر و توزیع این کتاب میان جوان‌های شیعه داشته بی‌سابقه بوده است.

در نشستی که با یکی از روحانیون سرشناس شیعه در منطقه قطیف کشور سعودی، در شب ۱۲ رجب سال جاری (۱۳۸۲) در مکه مکرمه داشتم، اظهار داشت: کتاب «للّه ثمّ للتاریخ» را با کامیون‌های بزرگ در منطقه قطیف و احساء در میان شیعیان به رایگان توزیع می‌کردند. همین کتاب، در کشور کویت سال ۱۳۸۰ هجری شمسی در یکصد هزار تیراژ چاپ و منتشر گردید که توسط فاضل توانا و دانشمند دلسوز جناب آقای مهری نماینده ولایت فقیه، به دولت کویت اعلام گردید: اگر از نشر و توزیع این کتاب موهن و ضدشیعه جلوگیری نشود، بیم آن می‌رود که کویت، در منطقه به یک لبنان دیگری تبدیل شود جریده «الرای العام الکویتیّة» بتاریخ ۳۰-۶-۲۰۰۱. و نامه مذکور در سایت‌های مختلف اینترنت قرار گرفته است.
یکی از روحانیون محترم کاروان‌ها در بعثه مقام معظم رهبری در مکه، اظهار می‌کرد که ترجمه این کتاب را بعضی از شب‌ها در تیراژ ۳۰۰ و ۴۰۰ نسخه در برخی از هتل‌هایی که جوان‌های ایرانی و دانشجویان مستقر بودند قرار می‌دادند.
حضرت آیت‌اللّه سبحانی که همین امسال عمره رجبیّه مشرف بودند، می‌فرمودند: به هنگام ورود به بقیع یکی از دانشجویان ایرانی نزد من آمد و اظهار داشت کلیه سیستم فکری من با خواندن این کتاب به هم ریخته است.


۱. نویسنده کتاب، خود را بعنوان یک روحانی و مجتهد شیعه معرفی کرده و پس از نقل نقاط ضعف و شبهاتی از مذهب شیعه، در پایان تمایل خود را به طرف مذهب اهل‌سنت نشان داده است. مطالبی از مراجع عظام تقلید نقل کرده که خواننده را به رهبران مذهبی و مرجعیت دینی بدبین می‌کند.
۲. احادیثی از ائمّة (علیهم‌السّلام) در مذمت شیعه آمده که به خواننده تلقی می‌کند که مذهب شیعه نه تنها مورد تایید اهل‌بیت نیست بلکه آنان با منتسبین به مذهب شیعه کاملا مخالف هستند و قلب آنان از دست شیعه خون بوده، بالاتر از همه مطالبی به دروغ از تاریخ ذکر کرده که عامل شهادت ائمّه (علیهم‌السّلام)، خود شیعیان بوده‌اند.
۳. نویسنده مدعی است که شیعیان احادیثی را جعل کرده و برای توجیه کار خود و تایید مذهب شیعه، به دروغ به ائمه (علیهم‌السّلام) نسبت داده‌اند و آن بزرگوران از این نسبت‌ها مبراء هستند.
۴. از همه مهمتر مطالبی را از کتب شیعه نقل کرده که نشانگر بغض و عداوت شیعه نسبت به اهل‌سنت می‌باشد که موجب بدبینی خواننده به مذهب تشیع و عامل کینه آنان به شیعیان می‌شود.


گفته شد که یکی از علل تخریبی این کتاب این است که نویسنده خود را به‌عنوان مجتهد شیعه معرفی کرده و پس از نقل نقاط ضعف و شبهاتی از مذهب شیعه، تمایل خود را به طرف مذهب اهل‌سنت نشان داده است. و در این بخش باید نکات ذیل به دقت بحث و بررسی شود:

اوّلاً: مؤلف یک فرد موهوم و خیالی است و وجود خارجی ندارد.
و ثانیاً: مؤلف یک فرد سنی است و حتی با مصطلحات جامعه شیعه و همچنین با مصطلحات حوزه‌های علمیّه شیعه آشنایی ندارد.
و ثالثاً: مطالبی به دروغ از کتب شیعه نقل کرده که در منابع روایی شیعه هیچ اثری از این روایات نیست.
و رابعاً: برای اثبات افکار فاسد خود نسبت‌های ناروایی به مراجع عظام تقلید داده است.
و خامساً: برای توجیه کارهای نامشروع خود از افراد مرتد و مخالف دین تجلیل کرده است که از هیچ فرد عاقل و مسلمان ابتدایی سر نمی‌زند.

پس از نشر کتاب للّه ثمّ للتاریخ که مؤلف خود را از فقهاء و مراجع نجف معرفی کرده و مدعی شد که اجازه اجتهاد از شیخ محمدحسین آل کاشف الغطاء دارد، علماء و بزرگان حوزه علمیّه نجف و کربلا رسماً اعلام نمودند که این چنین فردی را نمی‌شناسند و بیت آیت‌اللّه کاشف الغطاء نیز طی اطلاعیه رسمی بیان کرد که اجازه اجتهاد به چنین فرد مجهول الهویّه‌ای نداده است. جهت اطلاع بیشتر به سایت «مرکز الابحاث العقایدیة» مراجعه شود.


با یک نگاه گذرا روشن می‌شود که مؤلف موهوم این کتاب در بخش‌های مختلف مطالبی را بیان کرده که با هم تناقض دارد و عقل از پذیرش آن سر باز می‌زند، مانند زندگی ۲۰۰ ساله مؤلف، که در صفحه ۱۰۴ می‌نویسد: «فی زیارتی للهند التقیت السید دلدار علی فاهدانی نسخة من کتابه «اساس الاصول».
با اینکه سید دلدار نقوی در سال ۱۲۳۵ از دنیا رفته همانطوری که شیخ آقابزرگ تهرانی می‌نویسد: «اساس الاصول: فی الرد علی الفوائد المدنیّة الاسترابادیّة، للعلامة السید دلدار علی بن محمد معین النقوی النصیر آبادی اللکهنوی، المجاز من آیة الله بحرالعلوم، والمتوفی سنة ۱۲۳۵».

و همین قضیه را سیّد اعجاز حسین در کتاب کشف الحجب و الاستار و اسماعیل پاشا بغدادی در هدیة العارفین، و خیرالدین زرکلی وهّابی در کتاب الاعلام بیان نموده‌اند.
اگر چنانچه این ملاقات آخرین سال عمر سید دلدار باشد و مؤلف هنگام ملاقات با وی ۱۵ سال داشته باشد، باید متولد سال ۱۲۲۰ هجری قمری باشد.

و در صفحه ۸۰ می‌نویسد: «قال الامام الخوئی فی وصیته لنا وهو علی فراش الموت».
و با توجه به اینکه رحلت آقای خویی که سال ۱۴۱۴ می‌باشد پس نامبرده در آن وقت باید ۱۸۵ سال داشته باشد.
اگر در سال انتشار کتاب ۱۳۸۰ (۱۴۲۲) زنده باشد که در مقدمه کتاب، صفحه ۶، نیز به این اشاره کرده «اما انا فما زلت داخل العراق وفی النجف بالذات» بنابراین نامبرده باید بیش از ۲۰۰ سال عمر کرده باشد.

۴.۱ - وصول به اجتهاد

وصول به اجتهاد در سن ۱۰۹ سالگی: در صفحه ۵ می‌نویسد: «المهمّ انّی انهیت الدراسة بتفوّق، حتی حصلتُ علی اجازتی العلمیّة فی نیل درجة الاجتهاد من اوحد زمانه سماحة السید محمد الحسین آل کاشف الغطاء زعیم الحوزة».
و روشن است که مرحوم شیخ محمدحسین کاشف الغطاء متولد ۱۲۹۴ هجری (۱۸۷۷ میلادی) است.
[۹] کاشف الغطاء، محمدحسین، العبقات العنبریّة فی الطبقات الجعفریّة، ص۱۵.

و اگر در سن ۳۰ سالگی (سال ۱۳۲۴) تدریس خارج را شروع کرده باشد و مؤلف حداقل پس از ۵ سال از آغاز تدریس وی یعنی سال ۱۳۲۹، موفق به اخذ درجه اجتهاد شده باشد باید عمر او در این هنگام ۱۰۹ سال باشد.

۴.۲ - تناقض‌گویی در تولد

در صفحه ۷۲ می‌نویسد: شاعر معاصر احمد صافی ۳۰ سال از من بزرگتر بود: «صدیقی المناضل الشاعر البارع المجید احمد الصافی النجفی رحمه اللّه والذی تعرّفت علیه بعد حصولی علی درجة الاجتهاد، فصرنا صدیقین حمیمین رغم فارق السن بینی وبینه اذ کان یکبرنی بنحو ثلاثین سنة او اکثر».
سال ولادت احمد صافی ۱۳۱۳، به نقل آقابزرگ تهرانی و سال ۱۳۱۴ و به نقل از محمدهادی امینی
[۱۲] امینی، محمدهادی، معجم رجال الفکر و الادب فی النجف، ج۲، ص۷۹۳.
می‌باشد، بنابراین مؤلف، متولد ۱۳۴۴ باشد.
و مترجم کتاب در مقدمه «اهل بیت ازخود دفاع می‌کند» در صفحه ۲۶ می‌نویسد: سن ایشان اکنون نزدیک به نود سال است.
با توجه به اینکه ترجمه کتاب در سال ۱۳۸۱ (۱۴۲۳) چاپ شده، باید متولد حدود ۱۳۳۰ باشد.
و حال آنکه از دیدار مؤلف با سید دلدار استفاده شد که وی متولد ۱۲۲۰ می‌باشد.
و لازمه این سه بیان این است که وی سه مرتبه (۱۲۲۰ - ۱۳۳۰ - ۱۳۴۴)، با فاصله ۱۲۴ سال، به دنیا آمده باشد.


مؤلف در جایی از کتاب می‌نویسد: به هنگام غسل یکی از اساتید حوزه علمیه، دیدم که وی ختنه نشده است ولی از بردن نام وی معذورم چون فرزندان وی می‌دانند چه کسی پدرشان را غسل داده و نام من به عنوان مؤلف این کتاب برملا خواهد شد و مشکلاتی به بار خواهد آورد.
«توفّی احد السادة المدرسین فی الحوزة النجفیة، فغسلّتُ جثمانَه مُبْتَغیاً بذلک وجهَ الله، وساعدنی فی غسله بعض اولاده، فاکتشفت اثناء الغسل ان الفقید الراحل غیر مختون!! ولا استطیع الآن ان اذکر اسم هذا (الفقید) لان اولاده یعرفون من الذی غسّل اباهم، فاذا ذکرته عرفونی، وعرفوا بالتالی انّی مؤلف هذا الکتاب، واکتُشِفَ امری، ویحصل ما لا تُحْمَدُ عقباه».

از این عبارت استفاده می‌شود کسی وی را به نام سیدحسین نمی‌شناسند و مترجم کتاب در صفحه ۲۶
[۱۴] موسوی، حسین، ترجمه لله ثم للتاریخ، ص۲۶.
«اهل بیت از خود دفاع می‌کنند» می‌نویسد: مؤلف از بزرگترین چهره‌های علمی معاصر در حوزه علمیه نجف اشرف است اما متاسفانه شرایط دشوار محیط به ایشان اجازه نداده که اسم اصلی خود را برملا کنند، بنابراین اسم روی جلد و همچنین در داخل کتاب اسم مستعار است.

با اینکه در صفحه ۷۲ از شاعر احمد صافی نقل کرده که وی را به نام حسین صدا زده: «اذ کان یکبرنی بنحو ثلاثین سنة او اکثر عند ما قال لی: ولدی حسین».
و در صفحه ۹۱ از قول امام خمینی نقل کرده که به هنگام دیدار با معظم له پس از پیروزی انقلاب اسلامی در تهران وی را به نام سیدحسین خطاب نموده: «وفی جلسة خاصة مع الامام قال لی: سیدحسین، آن الاوان لتنفیذ وصایا الائمة صلوات الله علیهم».
پس از این دو دیدار، معلوم می‌شود که وی به نام سیدحسین شناخته شده بوده.


شیعه ۲۰۰ ساله‌ای بی خبر از اصطلاحات شیعیان:
با مطالعه این کتاب در می‌یابیم که مؤلف آن، حتی از ابتدایی‌ترین مصطلحات حوزوی بی‌خبر است مثلاً در صفحات: ۳، ۹، ۳۱، ۵۲، ۵۳، ۵۴، ۱۰۷،مرحوم شیخ محمدحسین آل کاشف الغطاء را سید خطاب می‌کند. پرواضح است که در جوامع شیعی به هیچ‌وجه به غیر فرزندان پیامبر، کلمه سید اطلاق نمی‌شود و این قضیه بقدری روشن هست که حتی خردسالان شیعه نیز از او مطلع هستند، ولی چگونه مدعی اجتهاد حوزه علمیه، از این مساله بی‌خبر مانده است.
و همچنین در صفحه ۷، ۲۱به میرزا علی غروی(قدس‌سره) و در صفحه ۹، ۱۳ به شیخ محمدجواد مغنیه و در صفحه ۴۸به حضرت آیت‌اللّه شیخ لطف‌الله صافی، واژه سید اطلاق کرده، با اینکه این بزرگواران هیچکدام سید نبوده و از ذراری حضرت رسول به‌شمار نمی‌آیند و از هیچ گوینده، نویسنده و خطیب شیعی و حتی عوام شیعه نیز سابقه ندارد به این آقایان سید بگویند.
و این ثابت می‌کند که نویسنده یک سنّی افراطی و متعصب می‌باشد و از ابتدایی‌ترین مصطلحات جامعه شیعه نیز بی‌اطلاع است.


نویسنده کتاب در صفحه ۲۰ آورده که من کتاب کافی را بر سید خویی قرائت کردم. مسلم است که اگر کسی کمتر از یک ماه عمر خود را در حوزه‌های علمیه شیعه سپری کرده باشد، می‌داند که کتاب کافی جزء کتب درسی حوزه علمیّه نیست که نزد اساتید آن را تدرّس کرد.
این نیز دلیل روشنی است که مؤلف کتاب، یک فرد سنی است و تصور کرده که کتاب کافی همانند کتاب صحیح بخاری و مسلم از کتاب‌های درسی و قابل تدریس و تدرّس است و آن را نزد اساتید قرائت می‌شود.

در صفحه ۱۳ کتاب جامع الرواة را به مقدس اردبیلی نسبت می‌دهد، با اینکه همه می‌دانند که این کتاب تالیف محقق اردبیلی است و نامش محمد بن علی و متوفای بعد از ۱۱۰۰ هجری است.
و مقدس اردبیلی نامش احمد بن محمد و متوفای ۹۹۳ هجری است و کتاب رجال ندارد بلکه کتاب مشهور او در فقه، مجمع الفائدة و البرهان است.


مؤلف در موارد متعدد احادیثی را به کتب شیعه نسبت می‌دهد که اصلاً در منابع روایی شیعه وجود خارجی ندارد. مثلا: در صفحه ۳۳ به نقل از مصادر شیعه می‌نویسد «مَنْ تَمَتَّعَ بامراة مؤمنة کانما زارَ الکعبةَ سبعین مرة» که در هیچیک از مصادر شیعه اثری از او نیست.
ودر صفحه ۳۳ از من لایحضره الفقیه نقل می‌کند: «قال الصادق (علیه‌السّلام) انَّ المتعةَ دینی و دینُ آبائی فَمن عَمِل بها عَمِلَ بدیننا، ومَن انکرها انکر دیننا، واعتقد بغیرِ دیننا».
[۳۳] شیخ صدوق، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۳۶۶.

«قال النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) من تمتّع مرّة امن من سخط الجبار ومن تمتّع مرّتین حشر مع الابرار» که این احادیث در هیچ‌یک از کتب اربعه و وسایل، مستدرک و بحار الانوار موجود نیست.

و در صفحه ۴۵ از امام صادق (علیه‌السّلام) نقل کرده که فرمود: «انّی حرَّمتُ علیکما المتعة» و ذیل حدیث را حذف کرده که حضرت فرمود «مِنْ قِبَلی ما دمتما بالمدینة، لانّکما تکثران الدخول علیَّ، فاخاف ان تؤخَذا، فیقال: هؤلاء اصحاب جعفر».


و در صفحه ۹۱ می‌نویسد: «فزرت ایران بعد شهر ونصف - وربما اکثر - من دخول الامام طهران اثر عودته من منفاه باریس، فَرَحَّبَ بی کثیراً، وکانت زیارتی منفردة عن زیارة وفد علماء الشیعة فی العراق، وفی جلسة خاصة مع الامام قال لی: سید حسین، آن الاوان لتنفیذ وصایا الائمة صلوات الله علیهم»، سنسفک دماء النواصب نقتل ابناءهم ونَسْتْحِیی نساءهم، ولن نترک احداً منهم یُفْلِتُ من العقاب، وستکون اموالهم خالصة لشیعة اهل البیت، وسنمحو مکة والمدینة من وجه الارض لان‌هاتین المدینتین صارتا معقل الوهابیین، ولا بد ان تکون کربلاء ارض الله المبارکة المقدسة، قبلة للناس فی الصلاة وسنحقق بذلک حلم الائمة علیهم السلام. لقد قامت دولتنا التی جاهدنا سنوات طویلة من اجل اقامتها، وما بقی الا التنفیذ!!».
در کذب این ادعاء همین بس که:
اوّلاً: امام (رحمة‌الله‌علیه) بعد از پیروزی انقلاب در تهران اقامت نکرد بلکه به قم منتقل شد.
وثانیاً: در طول حیات امام بعد از انقلاب، علماء شیعه عراق بصورت گروهی به دیدار امام نیامدند.
وثالثاً: مطالب نقل شده از امام مخالف قطعی با تمام آثار و فتاوا و سخنرانی‌های امام است.

و در صفحه ۳۶ می‌نویسد: با امام خمینی در سفری که به غرب موصل داشتیم به هنگام برگشت در بغداد به منزل یکی از مریدان امام که ایرانی بود رفتیم تا آنجا که می‌نویسد: «ابصر الامام الخمینی صبیّة بعمر اربع سنوات او خمس ولکنّها جمیلة جدّاً، فطلب الامام من ابیها سیّد صاحب احضارها للتمتع بها، فوافق ابوها بفرح بالغ، فبات الامام الخمینی والصبیّة فی حضنه ونحن نسمع بکاءها وصریخها».
اتفاقاً در سفر چهل روزه‌ای که امسال (۱۳۸۲) اینجانب به مکه مکرمه داشتم در شب ۱۶ ماه رجب در نشستی که با تعدادی از دانشجویان دانشگاه‌ ام القری در کنار بیت اللّه الحرام داشتم، یکی از آنان به نام سالم حَمَدی گفت: من بی‌پرده چند سؤالی دارم به من صادقانه پاسخ دهید؟
گفتم: قطعاً صادقانه جواب خواهم داد.
پرسید: قضیه متعه امام خمینی با دختر ۵ ساله و نزدیکی با وی چه بوده است؟
من گفتم: این قضیه در کتاب للّه ثمّ للتاریخ که مؤلف آن موهوم و خیالی است و مملو از اکاذیب است آمده و قطعاً واقعیت ندارد چون اوّلاً: این‌چنین اتفاقی افتاده بود، صدام حسین رئیس جمهور عراق و پهلوی شاه ایران به دنبال نقطه ضعفی و لغزش‌هایی از امام خمینی بودند، این قضیه را در رسانه‌های گروهی و غیره مطرح می‌کردند زیرا بهترین وسیله برای پیشبرد اهداف آنها بود.

وثانیاً: چگونه ممکن است برای یک پیرمرد ۷۰ ساله که دیگر تمایلات جنسی خود را از دست داده این‌چنین اتفاقی بیفتد.
وثالثاً: دشمنان امام خمینی هرگونه اتهامی به او زدند مانند وابستگی به غرب و کمونیست و غیره ولی هیچگونه اتهامی در فساد اخلاقی به وی نزدند چون می‌دانستند که مردم باتوجه به شناختی که از وی دارند این اتهامات را قبول نمی‌کنند و لذا هر جوان ایرانی این قضیه را در کتاب لله ثم للتاریخ خوانده، بجای بدبین شدن به امام خمینی به حکومت سعودی بدبین شده و می‌گوید: نویسنده و ناشر این کتاب از اولین مرحله شعور سیاسی و اخلاقی بهره نبرده‌اند.
و گفتم: ماه رمضان سال گذشته من این قضیه را به شیخ عبدالعزیز وکالة العامة للشئون المسجد النبوی گفتم: خیلی متاثر شد و در حضور من به مسئول دفتر دائرة الامر بالمعروف مسجد نبوی آقای شیخ ابراهیم دستور داد از پخش ترجمه این کتاب به نام اهل‌بیت از خود دفاع می‌کند، جلوگیری شود.
و من این قضیه را همین امسال که در معیت حضرت آیت‌اللّه سبحانی، با شیخ صالح، رئیس الشئون العامة للحرمین الشریفین داشتیم، گفتم و ایشان نیز متاثر گردید.


در این کتاب مؤلف از افراد مرتد و مخالف دین تجلیل می‌کند:

۱۰.۱ - تجلیل از موسی موسوی

تجلیل از موسی موسوی نوه مرحوم اصفهانی (رحمة‌الله‌علیه):
مؤلف در صفحه‌ای از دکتر موسی موسوی تجلیل نموده و می‌نویسد: جد او مرحوم سیدابوالحسن اصفهانی (رحمة‌الله‌علیه) قصد اصلاحات نوینی در مذهب شیعه داشت که فرزند او را همانند گوسفند ذبح کردند تا مانع اصلاحات او گردند: فاذا کان هذا نصیب الدکتور الموسوی من الکذب والافتراء والاشاعات الرخیصة، فما هو نصیبی انا وماذا سَیُشیعُونَ عنی؟! ولعلَّهم یبحثون عنی لیقتلونی کما قتلوا قبلی ممن [۳۵]     صدع بالحق، فقد قتلوا نجل مولانا الراحل آیة الله العظمی الامام السید ابی الحسن الاصفهانی اکبر ائمة الشیعة من بعد عصر الغیبة الکبری والی الیوم، وسید علماء الشیعة بلا منازع عندما اراد تصحیح منهج الشیعة، ونبذ الخرافات التی دخلت علیه، فلم یَرُقْ لهم ذلک، فذبحوا نجله کما یُذْبَحُ الکبش لیصدوا هذا الامام عن منهجه فی تصحیح الانحراف الشیعی».

در اینجا توجه به چند نکته ضروری است:
۱. دکتر موسی موسوی صاحب کتاب «الشیعة و التصحیح» یک فرد فاسق و عیاش و شراب‌خوار و عامل سازمان سیا، و هم‌پیاله شاه معدوم و هویدا بود و مبالغ سنگینی از آنها کلاهبرداری کرد، و قبل از پیروزی انقلاب از ایران فرار کرد.
۲. در کتاب «الشیعة و التصحیح» بدترین و زشت‌ترین اهانت و افتراء نسبت به انقلاب و بنیانگذار آن و معتقدات شیعه آورده بنا به نقل حضرت آیت‌اللّه سبحانی صدام گفت: اگر جنگ با ایران هیچ نفعی نداشت جز تالیف این کتاب، برای ما کافی بود: «لو لم تکن للحرب فایدة الّا تالیف هذا الکتاب لکفینا».
۳. مؤلف کتاب للّه ثم للتاریخ که از مرحوم سیدابوالحسن اصفهانی بعنوان (اکبر ائمة الشیعة من بعد عصر الغیبة الکبری و الی الیوم، و سیِّد علماء الشیعة بلا منازع) یاد می‌کند، ضمن اینکه این جمله عین عبارت دکتر موسی در کتاب «الشیعة والتصحیح»
[۴۰] موسوی، موسی، الشیعة و التصحیح، ص۵.
است، این مطلب خلاف واقع است چون همه می‌دانند که مرحوم اصفهانی یکی از مراجع عظام شیعه در طول تاریخ بوده نه «اکبر ائمّة الشیعة».
۳. عامل قتل سیدحسن، فرزند سیدابوالحسن (رحمة‌الله‌علیه) اصفهانی همانا مسائل شخصی و مالی بود که مرحوم اصفهانی به تقاضای کمک و مساعدت مالی غیر عادی وی پاسخ منفی داد و این موجب کینه با وی گردید و در نتیجه فرزند او را در میان نماز مغرب و عشاء به قتل رساند.
[۴۱] امین، سیدمحسن، اعیان الشیعه، ج۳، ص۳۶۲.
[۴۲] امین، سیدمحسن، اعیان الشیعه، ج۷، ص۳۹۱. طبعه دار التعارف سال ۱۴۲۰ هـ.


۱۰.۲ - تجلیل از کسروی

مؤلف در صفحه ۸ از احمد کسروی تجلیل نموده و اظهار داشته که وی قصد اصلاح روش‌های ناصحیح مکتب شیعه داشت که به دست شیعیان کشته شد و قطعه قطعه گردید: «کما قتلوا قبله السید احمد الکسروی عندما اعلن براءته من هذا الانحراف، واراد ان یصحح المنهج الشیعی، فَقَطَّعوه اِرَباً اِرَباً».
با اینکه همه می‌دانند که کسروی یک مرتد و مبلغ مسلک کمونیستی و مادی‌گری بود و همکار نزدیک و هم‌فکر صمیمی احسان طبری بود.
[۴۴] طبری، احسان، ایران در دو سده وابستن، ص۲۶۳.


او علناً به رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اهانت می‌کرد و در کتاب «حول الاسلام» صفحه ۹ رسالت حضرت را زیر سؤال برده و نوشت: «زعم المسلمون انّ اللّه بعث بشراً واوحی الیه بواسطة جبرائیل، یطلبون منه المعجزة، فان اتی بها قُبلت دعواه، والّا فلا، وهذا الزعم باطل من الاساس نشا من الحُمق».
[۴۵] کسروی، احمد، حول الاسلام، ص۹.

و در صفحه ۱۱ منکر خاتمیت حضرت گردیده و می‌نویسد: «انّ المسلمین ادّعوا انّ النبوّة قد ختمت برسالة محمد و هو جهل فاضح وفی الواقع انّهم انکروا قدرة اللّه علی ارسال رسول بعده».
[۴۶] کسروی، احمد، حول الاسلام، ص۱۱.

و در صفحه ۶۳ زشت‌ترین اهانت به تمامی مسلمین از شیعه و سنی کرده و می‌نویسد: «نعلم کلّنا انّ المسلمین الیوم من الشیعة واهل السنّة هم ارذل الناس واذلّهم».
[۴۷] کسروی، احمد، حول الاسلام، ص۶۳.

و علت عمده قتل او همان جشن مفاتیح سوزانی بود که در تبریز هزاران نسخه مفایتح که شامل سور قرآنی بود سوزاند و احساسات پاک مردم را جریحه‌دار کرد و در نتیجه عامل ضرب و شتم و قتل او گردید.


۱. موسوی، حسین، لله ثم للتاریخ، ص۱۰۴.    
۲. آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج۲، ص۳.    
۳. سیّد اعجاز حسین، کشف الحجب و الاستار، ص۴۱.    
۴. البانی بغدادی، اسماعیل بن محمد، هدیة العارفین، ج۱، ص۷۷۲.    
۵. زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۲، ص۳۴۰.    
۶. موسوی، حسین، لله ثم للتاریخ، ص۸۰.    
۷. موسوی، حسین، لله ثم للتاریخ، ص۶.    
۸. موسوی، حسین، لله ثم للتاریخ، ص۵.    
۹. کاشف الغطاء، محمدحسین، العبقات العنبریّة فی الطبقات الجعفریّة، ص۱۵.
۱۰. موسوی، حسین، لله ثم للتاریخ، ص۷۲.    
۱۱. آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، الذریعة، ج۲۵، ص۲۲۱.    
۱۲. امینی، محمدهادی، معجم رجال الفکر و الادب فی النجف، ج۲، ص۷۹۳.
۱۳. موسوی، حسین، لله ثم للتاریخ، ص۱۰۱.    
۱۴. موسوی، حسین، ترجمه لله ثم للتاریخ، ص۲۶.
۱۵. موسوی، حسین، لله ثم للتاریخ، ص۷۲.    
۱۶. موسوی، حسین، لله ثم للتاریخ، ص۹۱.    
۱۷. موسوی، حسین، لله ثم للتاریخ، ص۳.    
۱۸. موسوی، حسین، لله ثم للتاریخ، ص۹.    
۱۹. موسوی، حسین، لله ثم للتاریخ، ص۳۱.    
۲۰. موسوی، حسین، لله ثم للتاریخ، ص۵۲.    
۲۱. موسوی، حسین، لله ثم للتاریخ، ص۵۳.    
۲۲. موسوی، حسین، لله ثم للتاریخ، ص۵۴.    
۲۳. موسوی، حسین، لله ثم للتاریخ، ص۱۰۷.    
۲۴. موسوی، حسین، لله ثم للتاریخ، ص۷.    
۲۵. موسوی، حسین، لله ثم للتاریخ، ص۲۱.    
۲۶. موسوی، حسین، لله ثم للتاریخ، ص۹.    
۲۷. موسوی، حسین، لله ثم للتاریخ، ص۱۳.    
۲۸. موسوی، حسین، لله ثم للتاریخ، ص۴۸.    
۲۹. موسوی، حسین، لله ثم للتاریخ، ص۲۰.    
۳۰. موسوی، حسین، لله ثم للتاریخ، ص۱۳.    
۳۱. موسوی، حسین، لله ثم للتاریخ، ص۳۳.    
۳۲. موسوی، حسین، لله ثم للتاریخ، ص۳۳.    
۳۳. شیخ صدوق، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۳۶۶.
۳۴. موسوی، حسین، لله ثم للتاریخ، ص۳۴.    
۳۵. موسوی، حسین، لله ثم للتاریخ، ص۴۵.    
۳۶. شیخ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۵، ص۴۶۷.    
۳۷. موسوی، حسین، لله ثم للتاریخ، ص۹۱.    
۳۸. موسوی، حسین، لله ثم للتاریخ، ص۳۶.    
۳۹. موسوی، حسین، لله ثم للتاریخ، ص۷.    
۴۰. موسوی، موسی، الشیعة و التصحیح، ص۵.
۴۱. امین، سیدمحسن، اعیان الشیعه، ج۳، ص۳۶۲.
۴۲. امین، سیدمحسن، اعیان الشیعه، ج۷، ص۳۹۱. طبعه دار التعارف سال ۱۴۲۰ هـ.
۴۳. موسوی، حسین، لله ثم للتاریخ، ص۸.    
۴۴. طبری، احسان، ایران در دو سده وابستن، ص۲۶۳.
۴۵. کسروی، احمد، حول الاسلام، ص۹.
۴۶. کسروی، احمد، حول الاسلام، ص۱۱.
۴۷. کسروی، احمد، حول الاسلام، ص۶۳.



موسسه ولی‌عصر، برگرفته از مقاله «نگاهی گذرا به کتاب لله ثم للتاریخ و ترجمه آن اهل‌بیت از خود دفاع می کند».    


رده‌های این صفحه : کتب ضاله | نقد کتاب




جعبه ابزار