• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

نهضت جدیدیه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



جدیدها، نهضت (جدیدیه)، جنبش اصلاح طلبی فرهنگی ـ آموزشی و سیاسی در مناطق مسلمان نشین روسیة تزاری، شامل تاتارستان، آسیای مرکزی و قفقاز است.



تا اواخر قرن نوزدهم، مکتبها ، یعنی مدارس ابتدایی، در جهان اسلام و از آن جمله در مناطق مسلمان نشین روسیه عهده دار مرحلة نخست امر تعلیم و تربیت بودند و در آن‌ها خواندن و نوشتن، روخوانی قرآن، از برخوانی برخی سوره‌ها و مقدمات علوم دینی تدریس می‌شد.
[۱] محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۴۰۷.

در برابر شیوة سنّتی آموزش، که «اصول قدیم» نامیده می‌شود،
[۲] کستنکو کاپیتان اتاماژور، شرح آسیای مرکزی و انتشار سیویلیزاسیون روسی در آن با نقشة ممالک آسیای مرکزی، ج۱، ص۱۰۱ـ۱۰۳.
[۳] خالد، ج۱، ص۲۰ـ۳۴.
[۴] چاغلا، ج۱، ص۳۴.



روشنفکران نوجو و غربگرای مسلمان روسیه، که شیوة مذکور را پاسخگوی نیازهای جوامع رو به تحول خود نمی‌دانستند، از شیوة دیگری به نام «اصول جدید»، که برگرفته از نظام آموزش و پرورش غربی بود، هواداری می‌کردند. هواداران شیوة اخیر را «جدیدچی»، «جدیدیست»، «جدید» و این شیوه را «جدیدچی لیک»، «جدیدیسم» یا «جدیدیه» می نامند
[۵] د. ا. د. ترک د. تاجیکی، ج ۸، ص ۴۴۱
. جز اینها، هواداران جدیدیه در جاهای مختلف به نامهای دیگری نیز خوانده می‌شدند، چنانکه در آسیای مرکزی آنان خود را «ترقی خواهان»، «ترقی پروران»
[۶] محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۳۱۹ـ۳۷۰.
و «اصلاحاتچیان»
[۷] رجبی، ج۱، ص۴۶.
و دیگران آنان را «یاشلار» (جوانان)، «ضیالیلار» (منوّران) و «اصول جدیدچی» می نامیدند.
[۸] خالد، ج۱، ص۹۳.
پس از انقلاب ۱۹۱۷ روسیه هم، به مناسبت فعالیتهای سیاسی، «جوان بخارائیان» (بخاراییان جوان) و «حریت طلبان» و «انقلابچیان» نامیده می‌شدند.
[۹] محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۳۱۹.
اما جنبش، ریشه در ادوار پیش از پیدا شدن این نامها داشت و اصلاحات آموزشی، مرحلة آغاز جنبشی بود که بعدها دارای ابعاد فرهنگی، اجتماعی و سیاسی شایان توجهی شد .


زمینه‌ها و اقدامات. استیلای دولت روسیه بر سرزمینهای مسلمان نشین با تصرف خان نشین قازان، از بقایای دولت اردوی زرین در اواسط سدة دهم/ شانزدهم آغاز شد و از آن پس در جهت مسیر رود ولگا به سوی خزر و اورال توسعه یافت.
[۱۰] د ا ترک، ج۶، ص۵۱۲ ـ ۵۱۸.
در اواخر قرن هجدهم، کریمه و در پی آن بخش اعظم قفقاز در نیمة اول قرن نوزدهم و آسیای مرکزی ــ مشتمل بر اراضی جمهوریهای امروزی ازبکستان، ترکمنستان، قزاقستان، قرقیزستان و تاجیکستان ــ از نیمة دوم قرن نوزدهم، به تدریج به تصرف دولت مذکور در آمدند.
[۱۱] کستنکو کاپیتان اتاماژور، شرح آسیای مرکزی و انتشار سیویلیزاسیون روسی در آن با نقشة ممالک آسیای مرکزی، ج۱، ص۱۴۵ـ ۱۷۸.
[۱۲] دولت، ج۱، ص۳ـ۴.
همچنان که استیلای روسیه بر سرزمینهای مذکور از غرب به سوی شرق گسترش یافت، زمینة پیدایش جدیدها نیز نخست در غرب فراهم آمد و سپس به شرق راه یافت. تاتارهای حوضة ولگا، که شهر قازان مرکزشان بود، از نظر اقتصادی و فرهنگی پیشرفته تر از مسلمانان مناطق دیگر روسیه بودند و همین، زمینه ساز پیشاهنگی ایشان در جریان تجددخواهی بود.
[۱۳] دولت، ج۱، ص۱۰.

اصلاحات دورة سلطنت کاترین دوم (۱۱۷۵ـ۱۲۱۱/ ۱۷۶۲ـ ۱۷۹۶) و کاسته شدن نسبی فشار استیلاگرانة روسیه، به رشد سرمایه داری در منطقة ولگا ـ اورال کمک کرد و باتوسعة تجارت و صنعت در آن سرزمین،
[۱۴] دولت، ج۱، ص۹.
ضمن تقویت بورژوازی، طبقه ای متوسط نیز پدید آمد که جناحهای روشنفکر آن معماران تحولات نوین بودند.
[۱۵] کارپات، ج۱، ص۵۶۱ ـ۵۶۲.
سرمایه داران تاتار، چون برادران حسینوف و آقچورا (آقچورین)، ضمن وفادار ماندن به حکومت روسیه، نهادهای فرهنگی نوین ملی و در رأس آن‌ها مدارس جدید را تأمین مالی می‌کردند.
[۱۶] کارپات، ج۱، ص۵۳۴.
تاتارهای کریمه که از زمان تسلط روسیه در ۱۱۹۷/۱۷۸۳ بر آنجا، تحت انواع فشارهای استیلاگرانه قرار داشتند، در طی حدود یک سده بیش از یک میلیون نفر از آنان وادار به مهاجرت به عثمانی شده بودند و بسیاری از مساجد و مدارسشان تخریب شده بود و جریان روسی و مسیحی کردن در آن‌جا هم اعمال می‌شد.
[۱۷] دولت، ج۱، ص۱۷.
فشارهای موردبحث خواه ناخواه واکنشهایی را نیز در جامعة تاتارهای کریمه در پی داشت.


ترویج آموزش و پرورش جدید در شهری چون قازان، که دژ مقاومت تاتارهای مسلمان در برابر جریان مسیحی و روسی شدنشان به شمار می‌رفت، از جلوه های واکنش آنان در دفاع از هویت دینی و قومیشان بود. جریان مستحیل کردن تاتارها در جامعة روس، که پس از استیلای روسها بر منطقه آغاز شده بود،
[۱۸] یملیانوا، ج۱، ص۳۴.
[۱۹] ۲۳۸، آلکساندر بنیگسن و ماری براکس آپ، ج۱، ص۱۰، مسلمانان شوروی.
[۲۰] د ا ترک، ذیل "Kazan".
با تأسیس مدرسه ای در ۱۲۸۰/۱۸۶۳ به همت نیکلای ایوانویچ ایلمینسکی (۱۲۳۷ـ ۱۳۰۸/ ۱۸۲۲ـ ۱۸۹۱)، استاد فرهنگستان ارتدوکس قازان و مبلّغ متعصب و فعال،
[۲۱] دولت، ج۱، ص۲۰.
[۲۲] د.ا.ترک ، ج ۶، ص ۵۱۷
[۲۳] چاغلا، ج۱، ص۳۵ـ۳۶.
برای تشویق تاتارها به پذیرش مسیحیت وارد مرحلة جدیدی شد. چنانکه وی، با به خدمت گرفتن شماری از تاتارهای روسی دان، بیش از یک صد هزار تاتار را مسیحی کرد، اما همین حادثه ده‌ها هزار مسلمان را برای جلوگیری از این جریان و نجات از خطر استحاله به چاره جویی و تلاش واداشت.
[۲۴] کارپات، ج۱، ص۵۳۶ ـ ۵۳۷.
در چنین اوضاعی بود که یک نهضت فکری در قازان شکل گرفت که از لزوم نگرشی نو به زندگی و «عصری» شدن برای رهایی از قیمومت جانبداری می‌کرد.

۴.۱ - حامیان نهضت جدیدیه در غازان



۴.۱.۱ - عبدالناصر کورساوی

عبدالناصر کورساوی (متوفی ۱۲۲۸/۱۸۱۳)، از علمای نواندیش تاتار، آغازگر اصلی این نهضت بود. وی در کتاب خود، الارشادللعباد، که به عربی نوشته شده است، با دفاع از آزادی اندیشه به نقد دنباله روی از گذشتگان پرداخت و از لزوم باز بودن باب اجتهاد دفاع می‌کرد
[۲۵] د ا ترک، ج۶، ص۵۱۷.
[۲۶] چاغلا، ص ۳۱ـ۳۲
، به نقل از عایشه؛.
[۲۷] دولت، ج۱، ص۱۳.



۴.۱.۲ - شهاب الدین مرجانی

شهاب الدین مرجانی (متوفی ۱۳۰۶/ ۱۸۸۹)، عالم کلامی و مورخ، معلم مدرسة تربیت معلم روس ـ تاتار (تأسیس شده در ۱۲۹۳/۱۸۷۶) و گیمنازیومِ (دبیرستان) قازان (گشوده شده در ۱۱۷۱/۱۷۵۸) و مرتبط با استادان دانشگاه قازان (گشوده شده در ۱۲۱۹/۱۸۰۴)، دوام بخش راه کورساوی به شمار می‌رفت. وی، ضمن تقویت شعور تاریخی در تاتارها، با آثار تاریخی خود، نظریات خویش را درباره تعلیم و تربیت در مدرسه ای که در قازان تأسیس کرد، اعمال می‌نمود.
[۲۸] دولت، ج۱، ص۱۳ـ ۱۴.
[۲۹] کارپات، ج۱، ص۵۴۵.
[۳۰] چاغلا، ج۱، ص۳۲ـ۳۳.
[۳۱] د ا ترک، ج۶، ص۵۱۷.
با این حال، احمد قانلی دره، ضمن اهمیت دادن به پشتیبانی مرجانی و علمای جوان گرد آمده در اطراف وی از جنبش «اصول جدید» ابداعی اسماعیل گاسپرالی /
[۳۲] گاسپرینسکی، ج۱، ص۱۵۵.
، قراردادن علمای اصلاح طلبی چون کورساوی و مرجانی را در زیرچتر جدیدها بی پایه دانسته، بر آن است که مرجانی اگرچه از اصول آموزش سنّتی انتقاد، و از ضرورت اصلاحات در نظام آموزشی دفاع می‌کرد، این کارها را در محدودة گفتمان اسلامی انجام می‌داد. بنابراین، بهتر است انتقادهای دو عالم اصلاح طلب مورد بحث را، به جای جدیدیه، در چارچوب اصلاحگری و نواندیشی دینی یا جنبش تجدید (احیای دینی) بررسی کرد.
[۳۳] گاسپرینسکی، ج۱، ص۱۵۳.
با این همه، جریان اصلاحگری دینی رواج یافته در پرتو تلاشهای آنان، نسل جوان را به ضرورت اجرای «اصول جدید» برای اصلاح مدارس متقاعد کرد. گاسپرالی، بنیانگذار اصلی جدیدها، از خدمات و آثار مرجانی بارها در ترجمان تقدیر کرده است.
[۳۴] د ا ترک.


۴.۱.۳ - حسین فیض خانی

حسین فیض خانی (متوفی ۱۲۸۳/ ۱۸۶۶)، از شاگردان مرجانی و استاد دانشکدة خاور دانشگاه قازان که با انتقال آن دانشکده به سن پترزبورگ به آن شهر منتقل شد، مؤلف رساله ای با عنوان اصلاح مدارس است. وی از تدریس علوم غیردینی در مدارس و گشایش دبیرستان تاتاری بر اساس الگوی دبیرستانهای اروپایی جانبداری می‌کرد.
[۳۵] دولت، ج۱، ص۱۴.
[۳۶] چاغلا، ج۱، ص۳۴.

سابقة جدیدیه، به مناسبت طرح یاد شدة فیض خانی، به دهة ۱۲۸۰/۱۸۶۰ می‌رسد.
[۳۷] قانلی دره، ج۱، ص۱۵۲ـ۱۵۳.
قَیّوم ناصری (۱۲۴۰ـ۱۳۲۰/ ۱۸۲۵ـ۱۹۰۲)، معلم زبان تاتاری در مدارس روس و مؤلف کتابهای درسی در رشته های مختلف،
[۳۸] د ا ترک، ذیل " ªr s ªm Na ª"Kayyu.
به مناسبت تاتارگرا بودن مورد انتقاد ترک گرایان پیرو گاسپرالی قرار گرفته است.
[۳۹] دولت، ج۱، ص۱۵.
تجددخواهان یاد شده اگرچه در زمرة جدیدها نیستند، به اعتباری از پیشاهنگان این جنبش به شمار می‌روند.

۴.۱.۴ - اسماعیل گاسپرالی

اسماعیل گاسپرالی (۱۲۶۷ـ۱۳۳۲/ ۱۸۵۱ـ۱۹۱۴)، که در یکی از روستاهای باغچه سرای به دنیا آمد، در ۱۲۸۹/۱۸۷۲، از طریق استانبول، رهسپار فرانسه شد و پس از آن‌که دو سال در پاریس و مدتی در استانبول اقامت کرد، به کریمه بازگشت و در فاصلة سالهای ۱۲۹۵ تا ۱۳۰۱/ ۱۸۷۸ـ۱۸۸۴ شهردار باغچه سرای شد.
[۴۰] د ا ترک، ذیل il Bey" sma , I ral "Gasp.
[۴۱] ذیل l" , Isma "Gaspral.
وی که در این مدت، ضمن آشنایی با افکار ترقی خواهانه و محافل و شخصیتهای فرهنگی و شیوه های آموزشی نوین در روسیه و عثمانی و اروپا، با اندیشه های پان اسلاویستی موجود در روسیه نیز آشنا شده بود، با هدف بیدار کردن هم دینان و هم تباران خود به فعالیت همه جانبه ای پرداخت و از جمله مقالة بلندی با عنوان «مسلمان (در) روسیه، اهداف، اندیشه‌ها و نظریات مسلمانان» در شماره های ۴۳ـ۴۷ سال ۱۲۹۸/۱۸۸۱ روزنامة روسی زبان تاوریدا، چاپ سیمفروپل (آق مسجد)، منتشر ساخت. این مقاله بعداً به صورت رساله ای تجدیدچاپ شد.
[۴۲] دولت، ج۱، ص۱۸.
وی در این مقاله ــ پس از اظهار این‌که حاکمیت روس برای اقوام ترک ـ تاتار، تمدن و معارف نیاورده و به آن‌ها فایدة مادّی نرسانده است ــ سؤال می‌کند: آیا امکان روسی کردن مسلمانان روسیه و پدیدآوردن یک ملت روس وجود دارد؟ و پاسخ منفی به آن می‌دهد و می‌افزاید که مسلمانان و ترکان، به واسطة رژیم حاکم، ناآگاه نگه داشته شده‌اند و اسیر روسها و سیاست روس هستند
[۴۳] اولکن، ص ۲۰۸
مقالة مورد بحث دربردارندة برنامة گاسپرالی و به عبارت دیگر، اساس نهضت جدیدها (جدیدیه) بود و خواستهای اصلی مطرح شده در آن از این قرار بود: توسعة مدارس ملی و اعمال اصلاحات در تعلیم و تربیت؛ تشکیل جمعیتهای خیریه به منظور حمایت مالی از مراکز تعلیم و تربیت ملی؛
[۴۴] افسانة پانتورانیسم.
نوکردن شیوة زندگی مسلمانان؛ تأمین آزادی زنان مسلمان؛ و تربیت روشنفکران ملی.
[۴۵] دولت، ج۱، ص۱۸.
همان گونه که مشاهده می‌شود، جدیدیه به عنوان جنبشی فرهنگی ـ اجتماعی از همان آغاز اهدافی فراتر از اصلاحات آموزشی داشته و‌ به‌طور کلی به دنبال نوکردن شیوة زندگی مسلمانان بوده است.
[۴۶] قانلی دره، ج۱، ص۱۵۰.
یوسف آقچورا، مورخ و روزنامه نگار و سیاستمدار تاتار (۱۲۹۶ـ۱۳۵۴/ ۱۸۷۹ـ ۱۹۳۵) مفهوم اصلی «اصول جدید» را فراگیری علوم و اصول آموزش و شیوة زندگی غربی و به عبارت دیگر غربی شدن دانسته و گاسپرالی نیز به شرط حفظ هویت ملی ترکان روسیه، از غربی شدن آنان جانبداری کرده، تلاشش را بر همین هدف متمرکز نموده است.
[۴۷] دولت، ج۱، ص۱۸.



همة جدیدها ــ با وجود گوناگونی از نظر وابستگیهای قومی، اجتماعی، زمینة روشنفکری، درجة باور به عرفی گرایی (سکولاریسم) و علاقه به راه حلهای التقاطی در قبال برخوردهای درون فرهنگی ــ در فعالیتها و نوشته های خود موافق گفتمان نوگرایانة جدیدیه بودند. پیام اصلی و هدف غایی جدیدها عبارت بود از درک و پذیرش نیاز به تغییرات بنیادی در نگرش و شیوة زندگی مسلمانان برای دستیابی به عظمت و افتخار از دست رفتة آنان. نکات عمدة راهبرد جدیدها، که می‌بایست تحقق می‌یافت، از این قرار بود: تعریف مجدد تاریخ و درس عبرت گرفتن از تاریخ با پذیرش روش شناسی تحلیلی (مشتمل بر استفادة انتقادی از منابع) که در تاریخ نگاری غربی تکوین یافته است؛
[۴۸] به گونه ای که همچنان نیروی سازمان دهندة رفتار انسانی باقی بماند، اما وسیلة منحصر به فرد تجربه دانسته نشود، دایرة المعارف جهان اسلام آکسفورد.
بازسازی شکلی و محتوایی نظام آموزشی؛ افزایش حضور بانوان در اجتماع؛ و تقویت تولید مادّی برای پایان دادن به رکود اقتصادی که ناتوانی در میدان رقابت با قدرتهای مجهز به فنّاوری پیشرفتة غرب مسیحی و شرق بت پرست (به ویژه ژاپن) را در پی داشته است.
[۴۹] دایرة المعارف جهان اسلام آکسفورد.

گاسپرالی در نخستین گام، برای رهایی جامعة تاتارهای مسلمان کریمه از استعمار روس، آمیزه ای از اصول اسلام، تجدد و ملی گرایی را پدید آورد و آن را، به انضمام سنّت، برای تحرک بخشیدن به روشنفکری کریمه به کار برد. در این میان نظریاتش، افزون بر مسلمانان روسیه، روشنفکران عثمانی را نیز کم وبیش تحت تأثیر قرار داد.
[۵۰] کارپات، ج۱، ص۵۵۰.
وی برای طرح و ترویج افکار و نظریات خویش اندکی پس از انتصاب به شهرداری اقدام به نشر روزنامة ترجمان/ پروُتچیک به زبان تاتاری و روسی کرد که نخستین شمارة آن در ۱۴ جمادی الا´خرة ۱۳۰۰/ ۲۲ آوریل ۱۸۸۳ منتشر شد. این روزنامه ــ که تا انقلاب ۱۳۲۳/ ۱۹۰۵، اجباراً به دو زبان (با ترجمة روسی تمام مطالب) و پس از آن تا ۱۳۳۶/۱۹۱۸ بدون ضمیمة روسی، به مدت ۳۵ سال در باغچه سرای منتشر شد
[۵۱] د ا ترک، ج۷، ص۳۸۷ـ ۳۸۸.
[۵۲] د ا ترک.
ــ به اعتباری ترجمانِ مطبوعاتی اصلی جدیدها به شمار می‌رفت.
گاسپرالی با انتشار این روزنامة پرشمارگان با شعار اتحاد در زبان و فکر و عمل، که از تاتارستان تا قفقاز و آسیای مرکزی و عثمانی و مصر و هندوستان خواننده داشت، کوشید تا زبان مشترکی برای ترک زبانان به منظور متحد کردن آن‌ها پدید آورد.
[۵۳] کارپات، ج۱، ص۵۵۲.
وی اگرچه برای در امان ماندن از ممیزی و توقیف، اندیشه هایش را پوشیده بیان می‌داشت، اما طرح آرمانهای پان اسلامیستی و پان ترکیستی در ترجمان از چنان وضوحی برخوردار بود
[۵۴] چاپ دوم.
که ایلمینسکی، از همان اوایل متوجه اهداف وی شد و در گزارشی به یکی از مقامات تزاری آن‌ها را چنین خلاصه کرد:
۱) گسترش استفاده از اصول آموزش و پرورش اروپایی، بدون دور شدن از مبانی اسلامی در بین اتباع امپراتوری روس و درهم آمیختن اندیشة اسلامی با آموزش و پرورش اروپایی.
۲) متحد کردن مسلمانان روسیه که به زبانها یا لهجه های گوناگون سخن می‌گفتند و مستحکم کردن روابط و علایق آنان باهم.
۳) تبدیل زبان ترکی عثمانی به زبان مشترک مسلمانان ترک زبان. ازاین رو، هر سال بر تعداد جراید و نیز کتابهای درسی تاتاری، افزوده می‌شود که محتویات آن‌ها مطالب کتابهای اروپایی و زبان آن‌ها ترکی عثمانی است. بدین ترتیب، می توان گفت که روشنفکران تاتار در تلاش‌اند تا مرکز فرهنگی برای مسلمانان روسیه به وجود آورند.
[۵۵] دولت، ج۱، ص۲۰ـ۲۱.

از این رو، به باور یملیانوا، هدف جدیدها کسب استقلال از روسیه نبود، بلکه آنان ملت را واحدی قومی ـ فرهنگی و نه قومی ـ سیاسی تعریف می‌کردند؛ ملتی که آمالش در درون روسیه بر اساس زبان و فکر و عمل مشترک تبلور می‌یافت
[۵۶] یملیانوا، ص ۳۵
. اما، باتوجه به اشتمال بخشی از فعالیتهای فرهنگی گاسپرالی به امر اتحاد مسلمانان و ترکان روسیه از طریق بیدار و آگاه کردن آنان، کاوه بیات
[۵۷] زاره واند (مستعار مشترک)، افسانة پانتورانیسم، ج۱، ص۴.
او را بنیانگذار پان ترکیسم به شمار آورده و لانداو
[۵۸] لانداو، ص ۱۰
انتشار روزنامة ترجمان از سوی وی را نخستین حادثة مهم تاریخ پان ترکیسم دانسته، و بر آن است که اندیشة وحدت ترکها به واسطة روزنامة ترجمان در میان اقلیتهای ترک تبار روسیه گسترش پیدا کرد و شعار «اتحاد در زبان و فکر و عمل» الهام بخش نسلهای بعدی تاتارهای کریمه و ولگا و روشنفکران قفقازی شد. با این همه، گاسپرالی کوشید مقامات روسی را متقاعد کند که ترکان بهترین متحدان روسیه در عرصة رقابتهای جهانی به شمار می‌روند
[۵۹] ۱۳، زاره واند (مستعار مشترک)، ج۱، ص۵، افسانة پانتورانیسم.
و بنابراین، اتحاد و اقتدار آنان به نفع روسیه است. بنا بر آنچه گذشت، می توان گفت که اتحاد مسلمانان و ترکان کم وبیش از اجزای جدایی ناپذیر نهضت جدیدها بوده است.

۵.۱ - اولویت های نهضت جدیدی

گاسپرالی برای تعلیم و تربیت و اصلاح مدارس، به ویژه مدارس ابتدایی، اولویت قائل بود. در اصول جدیدی که به نظر او می‌بایست جانشین اصول قدیم آموزش می‌شد، برنامه‌هایی در نظر گرفته شده بود که برخی از مهم ‌ترین آن‌ها عبارت‌اند از: جدایی مکاتب جدید (دبستانها) از مدارس سنّتی و قدیمی؛ انتصاب معلمان خاص مدارس ابتدایی جدید و پرداخت حقوق مشخص (به جای صدقه) به آنان؛ اهمیت دادن به آموزش و نوشتن در کنار خواندن؛ تعلیم و تربیت بر اساس برنامة از پیش تدوین شده و گنجاندن دروسی چون جغرافی، ریاضیات، علم الحیات (زیست شناسی) در برنامه های درسی؛ تألیف کتابهای درسی متناسب با سن شاگردان و درجات تحصیلی آنان؛ و گشودن مدارس مخصوص دختران. وی به ویژه تأکید می‌کرد که برای آموزشِ خواندن و نوشتن، به جای هجی کردن بی قاعده، از شیوة نوین آموزش الفبا بر اساس آوانگاری (اصول فونتیک) استفاده شود.
[۶۰] دولت، ج۱، ص۴۴ـ ۴۵.



۵.۱.۱ - تاسیس مدرسه با نظام جدید

وی پس از زمینه چینیهای لازم، نخستین مدرسة اصول جدید را، برای اجرای نظریات آموزشی خود، در ۱۳۰۱/۱۸۸۴ در باغچه سرای تأسیس کرد. موسی جاراللّه (۱۲۹۲ـ ۱۳۶۸/ ۱۸۷۵ـ۱۹۴۹)، از علمای اصلاح طلب روسیه، گشایش این مدرسه را سرآغاز جنبش جدید دانسته است.
[۶۱] خالد، ج۱، ص۸۹.
[۶۲] کائوشیک، ج۱، ص۷۵ـ۷۶.
اصطلاحات جدیدچی، جدیدیست و جدید نیز، که به معنای طرفدار اصول جدید است، از همین تاریخ رواج یافت.
[۶۳] قانلی دره، ج۱، ص۱۵۰.
آقچورا بر آن است که تعبیر اصول جدید، در آن تاریخ در استانبول به کار می‌رفته و گاسپرالی آن را از عثمانی گرفته است. در این صورت، سابقة جنبش اصول جدید به تنظیم الفبا در مدارس صبیان و رشدیه، موافق اصول جدید و بنا به نظامنامة معارف عمومیة ۱۲۸۶/ ۱۸۶۹، در عثمانی باز می‌گردد. بنا بر این نظامنامه، گویا خواندن بر اساس آوانگاری آموخته می‌شده است؛ اما، با گشایش مدرسة اصول جدیدِ گاسپرالی بود که اصول جدید به نهضت آموزشی تبدیل شد.
[۶۴] کائوشیک، ج۱، ص۷۵ـ۷۶.

هنگام تأسیس مدرسة اصول جدیدِ گاسپرالی، گروهی از تاتارها، براثر گشایش مدارس روس ـ تاتار و تربیت معلمان نوع جدید در دانشسراهای تربیت معلم قازان و اوفا و باغچه سرای، با هدف تضعیف تأثیر مکاتب و مدراس سنّتی، با آموزش نوین موافقت کردند و آن را وسیله ای برای پیشرفت و ترقی دانستند. در همین دورة پرکشمکش، چنین به نظر می‌رسید که گویا بین روشنفکران نوگرا و حکومت روس نوعی اتحاد پوشیده برضد دست کم قشری از علمای متعصب و در زمینة پذیرش تعلیم و تربیت نوین به وجود آمده باشد. در چنین اوضاعی بود که تأسیس مدرسة اصول جدید گاسپرالی امکان پذیرشدو چنان مدارسی مورد تأیید و حمایت مقامات محلی روس قرارگرفت.
[۶۵] کارپات، ج۱، ص۵۳۸.

گاسپرالی، که شخصاً درگیر تطبیق اصول جدید بود، برای قبولاندن مدرسة نوین خود در درجة اول به مردم باغچه سرای، که خواه ناخواه با تردید به آن می‌نگریستند، از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کرد. نظام اصول جدید در پرتو فعالیتهای گوناگون تبلیغی وی، از جمله سفرهایش به مناطق دوردست مسلمان نشین روسیه و تألیف کتابهای درسی مناسب، ترتیب دادن دوره های آموزش اصول جدید و چگونگی تدریس آن برای معلمان داوطلب، و استفاده از روزنامة ترجمان، در اندک مدتی از باغچه سرای فراتر رفت. نخست در شهرهایی چون قازان و اوفا در باشقیرستان
[۶۶] ۱۶۱، خالد، ج۱، ص۸۹.
و سپس در سراسر مناطق مسلمان نشین روسیه، صدها مدرسه با الگو قرار دادن مدرسة اصول جدید و اجرای برنامة آموزشی و تربیتی آن تأسیس گردید، به گونه ای که شمار مدارس اصول جدیدی از یکصد باب در ۱۳۱۲/۱۸۹۵، به پنج هزار باب در ۱۳۳۲/ ۱۹۱۴ در سراسر روسیه افزایش یافت. حمایت و پیروی گروههایی از علما و معلمان و اصناف، و به ویژه برخی ثروتمندان متجدد مسلمان، از عوامل پاگرفتن مدارس اصول جدیدی به شمار آمده است.
[۶۷] کارپات، ج۱، ص۵۵۱.
[۶۸] د ا ترک.


۵.۱.۲ - اختلاف نو اندیشان با سنت گرایان

گروهی از علمای نواندیش تاتار، چون مرجانی (امام مسجدجامع قازان)، فیض خانی، قیوم ناصری، رضاءالدین بن فخرالدین (متوفی ۱۳۱۵ ش/ ۱۹۳۶) و موسی جاراللّه (متوفی ۱۳۲۸ ش/ ۱۹۴۹)، نهضت آموزشی اصول جدید را تأیید کردند؛ اما، بسیاری از علما، که در اندیشة حفظ ارزشهای سنّتی بودند و پیروان ایشان، که افکار و رفتار جوانان هوادار اصول جدید را انحراف می‌دانستند، با چنین مدارسی به مخالفت پرداختند. به ویژه در دهة ۱۳۱۰/۱۸۹۰ با توسعة دامنة نفوذ اصول جدید، تضاد بین هواداران آن و طرفداران اصول قدیم بیش از پیش شدت یافت. در این میان، طرفداران اصول جدید خود به دو گروه طرفدار اصلاح مکاتب و مدارس قدیمی و طرفدار گشایش مدارس نوین برای آموزش علوم غیردینی تقسیم می‌شدند.
[۶۹] قانلی دره، ج۱، ص۱۵۰ـ۱۵۲.
در حالی که اختلاف جدیدچی ـ قدیمجی تا مدتی پیش، به مثابة تضاد فکری بین عناصر ترقی خواه و علمای متعصب بود. استفان دودوانیون فرانسوی به جنبة اجتماعی ـ اقتصادی و مبنای مادّی آن توجه کرده است.
[۷۰] قانلی دره، ج۱، ص۱۵۹.
مجلة دین و معیشت (به زبان تاتاری؛ انتشار در اورنبورگ ۱۳۲۴ـ۱۳۳۶/ ۱۹۰۶ـ ۱۹۱۸)، ناشر افکار علمای محافظه کار، جدیدچیها را «جوانان»، «معلمان بی دین»، «مترقیون» و «فسادانگیزها به بهانة ترقی» معرفی می‌کرد. با توجه به نوشته های این مجله، معلوم می‌شود که خط فاصل بین قدیمجیها و جدیدچیها چندان قاطع و روشن نبوده و محافظه کاران، چنانکه ادعا شده، مخالف هر نوآوری نبوده اند. بسیاری از مسلمانان، انتقاد از علمای قدیمی و ادعای «غیرلازم» و «از مد افتاده» بودن درسهایی که از دیرباز خوانده می‌شده و «به درد نخور» اعلام کردن آن‌ها از سوی جدیدها را نمی‌پذیرفتند. بین قدیمی گراها، همچنان که افراد متعصبی پیدا می‌شدند، افراد میانه رو بسیاری هم بودند.
[۷۱] قانلی دره، ج۱، ص۱۵۲.
در این میان، حکومت تزاری، پس از احساس خطر از جانب جدیدها و به ویژه پس از انقلاب ۱۳۲۳/۱۹۰۵، در قبال کشمکشهای بین آن‌ها و قدیمیها، از جناح اخیر حمایت می‌کرد.
[۷۲] قانلی دره، ج۱، ص۱۵۱.
[۷۳] محمدزاده، ج۱، ص۱۸ـ۱۹.
[۷۴] زاره واند (مستعار مشترک)، افسانة پانتورانیسم، ج۱، ص۲۸ـ۲۹.



نهضت جدیدها، اگرچه به اعتباری جنبشی سراسری در میان مسلمانان روسیه بوده، به جهت آن‌که در مناطق مختلف آن کشور در اوضاع یکسان و هم زمان شروع نشده،
[۷۵] دولت، ج۱، ص۱۰.
خواه ناخواه در هرکدام از مناطق ظهور خود، ویژگیهای متفاوتی داشته است؛
[۷۶] قانلی دره.
آنان ضمن نزدیکی به اروپا، با نهضتهای دینی اصلاح طلب و نوگرای هندوستان، استانبول و مصر ارتباط و از آن‌ها کم وبیش آگاهی داشتند؛ ازاین رو، جنبش جدیدها در میان تاتارهای قازان، بیش از جاهای دیگر، دارای رنگ اصلاحگری دینی بوده است، در حالی که تأثیر روس و تمایلات نوگرایانه در مسلمانان قفقاز جنوبی و قزاقها چشمگیرتر است. پیشگامان نوگرایی در قفقاز جنوبی از میان فرزندان اشراف و بازرگانان محلی، که حکومت تزاری با دادن امتیازهایی آنان را به خود وابسته کرده بود، برخاسته اند. اینان با تحصیل در مدارس روس، به واسطة زبان و فرهنگ روسی، با اندیشه‌ها و ارزشهای غرب آشنایی یافته،تحت تأثیر جهان بینی عرفی گرایی (سکولاریسم) قرار گرفته و خواه ناخواه در همین راستا حرکت کرده اند.
[۷۷] قانلی دره، ج۱، ص۱۵۴.

نخبگان فرهنگی و روشنفکران محلی که در قرن نوزدهم در منطقة قفقاز جنوبی پیدا شدند، در حقیقت از تماس دو تمدن اروپایی ـ روسی و اسلامی پدید آمدند
[۷۸] شوینتوخوفسکی، ص ۴۲.
اینان که اغلبشان، به سبب خاستگاه طبقاتی و تحصیل در مدارس و دانشگاهها و مراکز تربیت معلم روسی و به اقتضای اشتغال در ارتش و ادارات و مؤسسات فرهنگی دولتی، وابستگیهای تنگاتنگی به روسیه داشتند، به دلیل در اقلیت بودن در جامعه، در آغاز به روسیه ابراز وفاداری می‌نمودند و نوسازی و اصلاح جامعه را به واسطة آن قدرت، امکان پذیر می‌دانستند؛ اما، نسل بعدی آنان مواضع تندتری در برابر روسیه پیدا کرد
[۷۹] کارپات، ج۱، ص۵۳۶.
در همین مرحله روشنفکران محلی و مقامات تزاری در مورد اصلاحات فرهنگی، به ویژه آموزشی، اتفاق نظر داشتند.
[۸۰] د ا ترک، ج۲، ص۱۴۵.
سیاستهای فرهنگی حکومت تزاری که به تازگی بر آن منطقه سلطه یافته بود، در جهت خنثا کردن نفوذ فرهنگی ایران بود
[۸۱] شوینتوخوفسکی، ص ۴۵
زبان فارسی تا ۱۲۵۶/۱۸۴۰ زبان رسمی در منطقة مورد بحث بود و تا ۱۲۸۷/۱۸۷۰، که زبان روسی رسمیت یافت، در دادگاهها در کنار زبان روسی به رسمیت شناخته می‌شد و نفوذش، به مثابة عامل و واسطة فرهنگی عمیق در جامعه، دست کم تا دهة ۱۹۲۰ ادامه داشت و در مدارس تدریس می‌شد. روسیه در عین حال، به منظور تأمین شبکة مأموران برای پیشبرد سیاست استعماری خویش و به قصد فراهم آوردن قشری برای ایجاد ارتباط با جامعة تحت استیلا، نسبت به اصلاح و تحول نظام آموزشی احساس نیاز می‌کرد؛ از این رو، اندکی پس از تصرف قفقاز جنوبی، مدارس ابتدایی روسی را، که «قضا مکتبی» (مدرسة ناحیه) خوانده شده اند، در نواحی مختلف تأسیس کرد. نخستین مدرسه از این نوع در ۱۲۴۵/۱۸۳۰، دو سال پس از انعقاد معاهدة ترکمان چای، در شوشی تأسیس گردید. این مدارس دولتی، بر اساس اساسنامة ۱۲۴۴/۱۸۲۹ مدارس ماورای قفقاز، که جزئی از نظام آموزشی سراسر روسیه بود، تأسیس شدند
[۸۲] دولت، ج۱، ص۲۳.
[۸۳] تاریخ آذربایجان، ۲۰۰۰، ج ۴، ص ۱۲۸ـ ۱۳۰
[۸۴] آخوندوف، ص ۵۱
. در این مدارس، زبان روسی، حساب، تاریخ و جغرافیا را معلمان روسی و زبان مادری و شریعت را معلمان محلی تدریس می‌کردند؛ اما، تعداد دانش آموزان مسلمان و محلی در آن‌ها انگشت شمار بود
[۸۵] تاریخ آذربایجان، ۱۹۹۶، ص ۷۲۰ـ۷۲۱
مدارس ابتدایی نخستین مؤسسات نوین آموزشی در قفقاز بودند
[۸۶] آخوندوف، ص ۵۱
و پس از آن، به ویژه در نیمة دوم قرن نوزدهم، انواع مدارس (از ابتدایی، متوسطه، عالی و فنی) در باکو و دیگر شهرهای مسلمان نشین قفقاز گشوده شد
[۸۷] سلیمانوف، ص ۱۶۵
.

۶.۱ - اصلاح مدارس در قفقاز

عباسقلی آقا قدسی، مشهور به باکیخانوف (۱۲۰۸ـ۱۲۶۳/ ۱۷۹۴ـ۱۸۴۷)، از خاندان خانهای باکو و از کارکنان دستگاه نظامی اداری روسیه در قفقاز و از نسل اول روشنفکران مسلمان آن سامان،
[۸۸] رحیم رئیس نیا، گذری بر اندیشه‌ها و آثار عباسقلی آقاقدسی پاییز ۱۳۸۱، ج۱، ص۱۷۷ـ۲۲۴.
که از نظام تعلیم و تربیت سنّتی انتقاد می‌کرد و بر ناتوانی آن از پاسخگویی به نیازهای زمانه ایراد می‌گرفت، اصلاح تعلیم وتربیت را مهم ‌ترین وسیلة برطرف کردن عقب ماندگی می‌دانست. او در ۱۲۴۷/ ۱۸۳۲ طرحی به مقامات روسی داد مبنی بر تأسیس مدرسه ای که در آنجا، در کنار شرعیات، معلمان روس و مسلمان دروس غیردینی چون تاریخ، جغرافی، حساب و زبانهای مادری، فارسی و روسی را تدریس کنند و فارغ التحصیلان برگزیدة آن‌ها در گیمنازیای (دبیرستان) تفلیس یا مدارس روسیه ادامة تحصیل دهند؛ اما، پاسخ مساعدی نگرفت
[۸۹] تاریخ آذربایجان، ۲۰۰۰، ج ۴، ص ۱۲۹
[۹۰] تاریخ آذربایجان، ۱۹۹۶، ص ۷۲۱
[۹۱] اسماعیلوف، ص ۲۳۴ .
پانزده سال پس از رد شدن تقاضای عباسقلی آقا قدسی، سرانجام نخستین مدارس مخصوص مسلمانان، در ۱۲۶۳/۱۸۴۷ در تفلیس تأسیس شد. در برنامة درسی این مدارس، درسهایی مانند زبانهای تاتاری (ترکی)، فارسی، عربی، روسی، شرعیات، حساب، تاریخ، جغرافی و حقوق اسلامی و روسی گنجانده شده بود و شرعیات و زبانهای شرقی را معلمان مسلمان و دروس دیگر را روسهای آشنا با زبانهای محلی، تدریس می‌کردند. استقبال نسبی مسلمانان از این مدارس موجب تأسیس مدارس خاص مسلمانان در شهرهایی چون گنجه، شوشی، شماخی، باکو، دربند، لنکران و سالیان در ۱۲۶۵ـ ۱۲۶۶/ ۱۸۴۹ـ۱۸۵۰ شد. به رغم استقبال مسلمانان، این مدارس به علت عدم حمایت دولت، عمری کمتر از یک دهه داشتند ت
[۹۲] اریخ آذربایجان، ۱۹۹۶، ص ۷۲۱ـ۷۲۲
. از تجارب حاصل از این مدارس، که بر اساس اصول جدید آموزش و پرورش بنیان گذاشته شده بودند، در دیگر مدارس مسلمانان، که به همت معارف پروران قفقازی تأسیس گردید، استفاده شد.
جنبش اصلاح مدارس در بین مسلمانان قفقاز ــ که واکنشی در برابر جریان روسی سازی بود ــ‌ به‌طور کلی در دو مسیر پیش می‌رفت: در حالی که گروهی از معارف پروران میانه رو خواهان اصلاح مدارس موجود قدیمی با وارد کردن دروس دنیوی(غیردینی) در برنامة درسی و بازسازی بنای آن‌ها بودند، گروهی دیگر، همچون آخوندزاده (۱۲۲۷ـ۱۲۹۵/ ۱۸۱۲ـ ۱۸۷۸)، از بنیانگذاری مدارس جدید با برنامة مبتنی بر دستاوردهای اصول آموزش و پرورش نوین و اصلاح یا تغییر الفبا و تعلیم اجباری عمومی جانبداری می‌کردند تاریخ آذربایجان، ۲۰۰۰، ج ۴، ص ۳۲۴ ۳۲۵
[۹۳] فریدون آدمیت، اندیشه های میرزا فتحعلی آخوندزاده، ج۱، ص۸۱.
آخوندزاده از جهاتی همانند گاسپرالی بود
[۹۴] چاغلا، ج۱، ص۱۱۰ـ۱۱۱.
و حتی دولت
[۹۵] دولت ص ۲۴ـ۲۵
، او را از نمایندگان نهضت جدیدها در قفقاز به شمار آورده است.

۶.۲ - تعلیم و تربیت جدید، در مطبوعات قفقاز

بحث درباره تعلیم و تربیت جدید، در مطبوعات قفقاز مطرح می‌شد، از جمله در کاوکاز (قفقاز) که از ۱۲۸۱/۱۸۴۶ در تفلیس منتشر می‌شد
[۹۶] آخوندوف، ص ۲۵
اَکینجی، نخستین روزنامة ترکی زبان مسلمانان روسیه که از ۱۲۹۲ تا ۱۲۹۴/ ۱۸۷۵ـ۱۸۷۷ به همت حسن بیک ملک زاده زردابی (متوفی ۱۳۲۵/۱۹۰۷) در باکو انتشار یافت؛ و روزنامة روسی زبان کاسپی که از ۱۲۹۸ تا ۱۳۳۷/ ۱۸۸۱ـ۱۹۱۹ بیش از ده هزار شماره از آن منتشر شد
[۹۷] د. آ، ج ۵، ص ۲۹۰ـ۲۹۱
، به ویژه از ۱۳۱۴/۱۸۹۷ که به مالکیت حاجی زین العابدین تقی یف (متوفی ۱۳۰۳ ش /۱۹۲۴) در آمد
[۹۸] تاریخ آذربایجان، ۲۰۰۰، ج ۴، ص ۳۲۵ .
محمدآقاشاه تختینسکی (متوفی ۱۳۱۰ ش/ ۱۹۳۱)، تحصیلکردة تفلیس و مسکو و فرانسه و صاحب و مدیر روزنامة شرق روس
[۹۹] رئیس نیا، ۱۳۷۴ش، ج ۲، ص ۶۰۱
، که سلسله مقالاتی با عنوان «حیات مدرسه در بین مسلمانان» در شماره های متعدد کاوکاز در ۱۲۹۹/۱۸۸۲ انتشار داده، از مدارس قدیمی از جهات گوناگون انتقاد کرده است
[۱۰۰] آخوندوف، ص ۵۰
. زردابی نیز در مقالات خویش لزوم تدریس علوم دنیوی در مدارس و الغای اصول تعلیم و تربیت قدیمی را ترویج می‌کرد
[۱۰۱] جوادووا، ص ۱۳۸ـ ۱۴۰
. زردابی از همفکران گاسپرالی به شمار آمده است.
[۱۰۲] محمدزاده، ج۱، ص۲۰ـ۲۱.
از دیگر اقدامات شایان ذکر زردابی، تأسیس مدرسة دخترانه در باکو با سرمایة تقی یف در ۱۳۱۳/ ۱۸۹۶ بود
[۱۰۳] آخوندوف، ص ۵۲ ـ۵۳
[۱۰۴] اسماعیلوف، ص ۲۶۱

مدارس نوین قفقاز، به طور کلی مدارس دولتی بودند و تحت نظارت مستقیم بازرسان روسی اداره می‌شدند؛ اما، در نتیجة تحولات اجتماعی ـ اقتصادی و تحت تأثیر تمایلات نوین فرهنگی، مدارس جدید خصوصی به تدریج از دهه های آخر قرن سیزدهم در برخی از شهرهای مسلمان نشین قفقاز جنوبی ایجاد شدند
[۱۰۵] تاریخ آذربایجان، ۲۰۰۰، ج ۴، ص ۳۲۵
[۱۰۶] دولت، ج۱، ص۲۸.
مدارس مورد بحث هر کدام شیوه و برنامة تدریس خاص خود را داشتند و در آن میان مدرسة سیدعظیم شروانی که در ۱۲۸۶/ ۱۸۶۹ـ۱۸۷۰ در شماخی و مدرسة محمدتقی صدقی که در ۱۲۹۹/۱۸۸۲ در اردوباد تأسیس شدند، مدارس نوع جدید بودند
[۱۰۷] تاریخ آذربایجان، ۲۰۰۰، ج ۴، ص ۳۲۵
[۱۰۸] حسینوف، ص ۲۲
، در حالی که هنوز مدرسة «اصول جدید» گاسپرالی افتتاح نشده بود.

۶.۳ - تامین معلمان مدارس قفقاز

در دهة ۱۳۰۰/۱۸۸۰، اغلب معلمان مدارس نوین مسلمانان قفقاز، و به ویژه معلمان مدارس روس ـ تاتار، را مؤسسة تربیت معلم آلکساندروفسکی تفلیس و دانشسرای تربیت معلم ماورای قفقاز (تأسیس در ۱۲۹۳/۱۸۷۶ در شهر گوری گرجستان)، به ویژة شعبة تاتاری آن (افتتاح در ۱۲۹۶/۱۸۷۹) تأمین می‌کرد
[۱۰۹] تاریخ آذربایجان، ۱۹۶۴، ج۲، ص۳۴۵.
[۱۱۰] آخوندوف، ص ۵۱
[۱۱۱] دولت، ج۱، ص۲۷ـ ۲۸.
[۱۱۲] تاریخ آذربایجان، ۲۰۰۰، ج ۴، ص ۳۲۷
[۱۱۳] حبیب بیگلی، ص ۷۲ـ۱۱۶
. سلطان مجید غنی زاده و حبیب بیک محمود بیگوف، که هر دو از فارغ التحصیلان مؤسسة تربیت معلم مذکور در ۱۳۰۴/۱۸۸۷ بودند،
[۱۱۴] تاریخ آذربایجان، ۱۹۶۴، ج۲، ص۳۴۶ـ۳۴۷.
نخستین مدرسة روس ـ تاتار را، که بعدها شبکة آن‌ها در سراسر ماورای قفقاز شرقی گسترده شد، در همان سال در باکو بنیان نهادند
[۱۱۵] تاریخ آذربایجان، ج ۲، ص ۳۵۵
. این مدارس، که بر اثر فشار افکار عمومی قشرهای ترقی خواه جامعة مسلمانان قفقاز، تأسیس شدند، نقش مؤثری در تحولات این منطقه داشتند
[۱۱۶] تاریخ آذربایجان، ج ۲، ص ۳۵۵
[۱۱۷] تاریخ آذربایجان، ۲۰۰۰، ج ۴، ص ۳۲۷
. در این مدارس ابتدایی، که وظیفة آماده سازی دانش آموزان را برای ورود به مدارس متوسطه به عهده داشتند،
[۱۱۸] تاریخ آذربایجان، ۱۹۶۴، ج۲، ص۳۵۵.
معلمان و دانش آموزان همه مسلمان بودند و زبان روسی هم جزو برنامة درسی آن‌ها بود.
[۱۱۹] دایرة المعارف جهان اسلام آکسفورد، ج۱، ص۵۶۵.
در اوایل قرن چهاردهم/ بیستم، مدارس دخترانة روس ـ تاتار نیز تأسیس شد (تاریخ آذربایجان، ۲۰۰۰، ج ۴، ص ۳۲۶). نادر دولت (ص ۲۷)، نخستین مدرسه ای را که صفروف در ۱۳۰۷/۱۸۹۰ (احیاناً در ۱۳۰۹/ ۱۸۹۲ (صدقی، مقدمة حبیب بیگلی، ص ۴)) در اردوباد تأسیس کرده، نخستین مدرسة اصول جدید در آذربایجان به شمار آورده است. مدرسة تربیه، که وی دو سال بعد در نخجوان بنیان گذاشته، تکمیل و توسعه یافتة مدرسة اختر اردوباد بوده است. عباس زمانوف، مکتب تربیه را مدرسة اصول جدیدی به شمار آورده است. یاووز آق پینار مدعی است که صفروف در مدرسة اختر، بر اساس اصول جدید، درسهای نوینی، متفاوت با دروس و شیوة تعلیم سنتی، تدریس می‌کرده و موفقیت او در کار تعلیم و تربیت در اطراف نیز تأثیر مثبت و برانگیزنده گذاشته است، به طوری که مدارس اصول جدیدی چندی در نقاط دیگر تأسیس گردید (ص ۴۴۱). صفروف که در چند روزنامة ایرانی داخل و خارج مقالاتی به ویژه در زمینة تعلیم و تربیت می‌نوشته (صدقی، مقدمة حبیب بیگلی، ص ۵؛،
[۱۲۰] ج ۲، ص ۹۱۵ـ ۹۱۸، ج۱، ص۳۱۷، رحیم رئیس نیا، ایران و عثمانی در آستانة قرن بیستم، تبریز ۱۳۷۴ ش.
برخی از مقالات خود را نیز در ترجمان گاسپرالی به چاپ می‌رسانده و همکاری ثمربخشش با گاسپرالی مدتها ادامه یافته است (حبیب بیگلی، ص ۲۲۴ـ ۲۲۵، ۲۴۵). این همه، دلالت دارد بر این‌که صفروف با «اصول جدید» گاسپرالی آشنایی داشته و در هر حال در مدارس خود از آن اصول استفاده می‌کرده است. عمرفائق نعمان زاده (۱۲۸۹ـ۱۳۵۶/ ۱۸۷۲ـ۱۹۳۷) ــ که در ۱۳۱۱/۱۸۹۴ در مدرسة تازه تأسیس اصول جدیدیِ شهر شَکّی به معلمی پرداخت (نعمان زاده، ص ۳۷۰ـ۴۰۲؛ نیز آق پینار، ص ۴۷۱) ــ آن را نخستین مدرسة ملی منظم ترک در قفقاز دانسته که بر اساس اصول جدید پایه ریزی شده است (نعمان زاده، ص ۴۰۲ـ۴۰۴).
بدین ترتیب، نهضت جدیدها هم زمان با شکل گیری آن در مناطق تاتارنشین، در بین مسلمانان قفقاز هم، به رغم محدودیتهای استعماری و تحت تأثیر پیشرفت اجتماعی ـ اقتصادی، شکل گرفت.
[۱۲۱] کارپات، ج۱، ص۵۳۸.
تحصیل کردگان مدارس روسی، به جای ابراز وفاداری به رژیم حاکم، در جستجوی علل عقب ماندگی خویش، از عملکرد دولت استیلاگر انتقاد کردند.
[۱۲۲] چاغلا، ج۱، ص۹۶.
روشنفکران نوپدید، در پرتو تحصیل در مدارس و دانشگاههای روسیه و عثمانی و اروپا، و غالباً به واسطة زبان روسی، امکان آشنایی غیرمستقیم و مستقیم با تمدن غربی را کم وبیش پیدا کردند و به رغم مقاومت سنّت گرایان،
[۱۲۳] دولت، ج۱، ص۲۴.
با برخورداری از ضرورتهای اجتماعی نوینی که تمام مناسبات و شئون جامعه را دستخوش تحول ساخته بود، پیش رفتند.
[۱۲۴] د ا ترک، ج۲، ص۱۴۴.
افزون بر مدارس جدید، ابزارهای تازه ای را به کار گرفتند، از جمله نمایش (شوینتوخوفسکی، ص ۴۶ـ۴۷؛ یوکسل، ص ۸۸ ـ ۹۱)، جراید، انواع جدید ادبی (تاریخ ادبیات آذربایجان، ج ۲، ص ۳۷ـ۶۴؛ تاریخ آذربایجان، ۲۰۰۰، ج ۴، ص ۱۴۶ـ ۱۵۵، ۳۵۲ـ۳۶۵؛ اسماعیلوف، ص ۲۶۴ـ ۲۶۵)، و نشر کتاب و تأسیس کتابخانه و قرائتخانه (تاریخ آذربایجان، ۱۹۹۳، ص ۲۲۲؛ تاریخ آذربایجان، ۱۹۹۶، ص ۷۶۲ـ۷۶۳؛ آخوندوف، ص ۱۷۲ـ۱۷۳؛ اسماعیلوف، ص ۲۶۱؛
[۱۲۵] دولت، ج۱، ص۲۸.
و بدین ترتیب، دامنة نوگرایی بیش از پیش گسترش یافت و ابعاد فرهنگی وسیع تری را دربرگرفت
[۱۲۶] چاغلا، ج۱، ص۹۴.
و این روند در سالهای نخستین قرن چهاردهم/ بیستم سرعت یافت و با وقوع انقلاب ۱۳۲۳ـ ۱۳۲۵/ ۱۹۰۵ـ۱۹۰۷ روسیه، وارد مرحلة سیاسی شد.
[۱۲۷] چاغلا، ج۱، ص۴۷.

نهضت جدیدها در آسیای مرکزی. در حالی که جنبش جدیدها در قازان و کریمه و قفقاز، که از نظر صنعتی و تجارت و شهرنشینی از پیشرفت نسبی برخوردار بودند، زمینة مساعدی برای توسعه یافت، آسیای مرکزی، که از نظر اقتصادی عقب مانده تر از مناطق مذکور بود، تا مدتها به این جنبش بی اعتنا ماند، چنانکه حتی سفر گاسپرالی در ۱۳۱۰/ ۱۸۹۳ به این منطقه به منظور رفع بی اعتنایی یاد شده، تغییر چندان محسوسی در اوضاع به وجود نیاورد. اما از نخستین دهه های قرن چهاردهم (سالهای پایانی واپسین دهة قرن نوزدهم و از نخستین سالهای قرن بیستم)، به رغم مقاومت سنّت گرایان مورد حمایت امیران، جنبش جدیدها، اگرچه به صورت محدود، در آسیای مرکزی رو به توسعه نهاد.
[۱۲۸] د ا ترک، ذیل dcilik" ª"Ced.
در آسیای مرکزی رهبران مهم جدیدها عبارت بودند از: احمد دانش (متوفی ۱۳۱۴/ ۱۸۹۷)، شاعر، نویسنده، نقاش و خطاط و از سرآمدان جریان معارف گستری و آرمان پرداز جدیدها، که نفوذش تا سالها پس از درگذشتش پابرجا، و تربیت کنندة گروهی از جدیدها بود
[۱۲۹] ۶۵۹ـ۶۷۶، صدرالدین عینی، ج۱، ص۳۴۲ـ۳۵۲، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، تهران ۱۳۸۱ش.
[۱۳۰] قانلی دره، ج۱، ص۱۵۴.
[۱۳۱] محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۳۵۲ـ۳۵۳.
محمود خواجه بهبودی (متوفی ۱۳۳۸/۱۹۱۹)؛ عبدالرئوف فطرت (متوفی ۱۳۱۷/۱۹۳۸)، نویسنده و شاعر تاجیک، تحصیلکردة استانبول و دارای تمایلات پان ترکیستی و از رهبران جدیدهای ماوراءالنهر، که پس از به قدرت رسیدن بولشویکها به مقامات حزبی و دولتی رسید و سرانجام مشمول تصفیه های نیمة دوم دهة ۱۳۱۰ ش/ ۱۹۳۰ شد
[۱۳۲] ۶۴، ۷۴، ج۱، ص۵۵، ۸۱، صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، تهران ۱۳۸۱ش.
[۱۳۳] محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۳۸۳ـ۳۸۷.
[۱۳۴] دولت، ج۱، ص۱۴۷ـ ۱۴۸.
منوّر قاری (متوفی ۱۳۱۲ ش /۱۹۳۳)، بنیانگذار نخستین مدرسة اصول جدید برای ازبکها در ۱۳۱۸/ ۱۹۰۱ در تاشکند، که یکی از بزرگ ‌ترین و سازمان یافته ‌ترین مدارس جدیدی منطقه بود، مؤلف کتابهای درسی، مؤسس کتاب فروشی و انتشاراتی، فعال سیاسی، از ناشران و نویسندگان روزنامه‌هایی چون خورشید و مجلة آیینه به زبان ازبکی.
[۱۳۵] ۲۰۵ـ۲۰۷، دولت، ج۱، ص۱۴۴ـ ۱۴۵.
[۱۳۶] ۸۶ ـ ۸۸، ۱۷۳، ج۱، ص۷۹ـ۸۲، کارر دانکاس.
[۱۳۷] ۱۶۹ـ۱۷۱، ۲۹۹ـ۳۰۰، ج۱، ص۹۵ـ۹۶، خالد.

در دهه های پایانی قرن نوزدهم، در آسیای مرکزی هم، مانند تاتارستان و قفقاز، سه نوع مدرسه وجود داشت: مدارس روسی یا رسمی که مجری سیاست دولت در جهت روسی گردانی بودند، نخستین مدرسه از این نوع در ۱۲۸۷/۱۸۷۰ در سمرقند تأسیس گردید و فقط شمار کمی از کودکان طبقات بالای جوامع مسلمان به این مدارس جذب شدند
[۱۳۸] کائوشیک، ج۱، ص۷۵.
مدارس سنّتی مستقل، که شمارشان بسیار زیاد بود
[۱۳۹] دولت، ج۱، ص۲۰۹.
و مدارس دو زبانه، که نخستین بار در دهة ۱۸۷۰ در منطقة ولگا و سپس در مناطق تاتارنشین دیگر و نیز در قفقاز گشایش یافتند و مدارس روس ـ تاتار نامیده می‌شدند، و در آسیای مرکزی به مدارس روس ـ محلی معروف شدند. در چنین مدارسی تعلیم و تربیت روسی و سنّتی مسلمانان توأم بود. نخستین مدرسه از این نوع در صفر ۱۳۰۲/ دسامبر ۱۸۸۴ در تاشکند گشوده شد.
[۱۴۰] دولت، ج۱، ص۲۰۹.
دورة این مدارس چهار سال بود و انتظار می‌رفت که دانش آموزان در این مدت بتوانند به زبان روسی بخوانند و بنویسند و حرف بزنند و با جغرافی و تاریخ و فرهنگ روسی آشنایی مقدماتی پیدا کنند.
[۱۴۱] خالد، ج۱، ص۱۵۷.
شمار کودکان مسلمان در این گونه مدارس نیز اندک بود، اگرچه به سبب ناکامی مدراس روس، در جذب دانش آموزان محلی مسلمان، تأسیس گردیده بودند.
[۱۴۲] خالد، ج۱، ص۸۴.
به طور کلی مردم مسلمان منطقه به هر نوع مدرسه ای که روسها تأسیس می‌کردند، سوءظن داشتند.
[۱۴۳] دولت، ج۱، ص۲۰۸.
مدارس روس ـ محلی در زمینه سازی مدارس اصول جدیدی سهم مهمی داشتند.
[۱۴۴] خالد، ج۱، ص۱۶۰ـ۱۶۱.

نخستین بنیانگذاران مدارس اصول جدیدی در آسیای مرکزی، تاتارهای مهاجر بودند. در واپسین دهة قرن نوزدهم، در خوقند و اندیجان مدارس تاتار وجود داشت و معلمان تاتار در فرغانه بر اساس اصول جدید به تدریس پرداختند. گاسپرالی در ۱۳۱۰/۱۸۹۳، در سفری به ماوراءالنهر، نخستین مدرسة اصول جدیدی شهر سمرقند را بنیان نهاد. نخستین مدارس اصول جدیدی قرقیزستان را نیز تاتارها گشودند.
[۱۴۵] خالد، ج۱، ص۱۶۱.
[۱۴۶] دولت، ج۱، ص۲۰۹.
[۱۴۷] کارر دانکاس، ج۱، ص۸۲.
با این همه، این ادعا که نهضت جدیدها در آسیای مرکزی تنها محصول نفوذ تاتارها بود، محل تردید است.
[۱۴۸] خالد، ج۱، ص۹۱ـ۹۲.
[۱۴۹] قانلی دره، ج۱، ص۱۵۹.
اسناد موجود حاکی از آن است که یکی از نخستین مدارس اصول جدیدی را صاحب یک کارخانة پنبه پاک کنی در اَندیجان، با استخدام معلمی تاتار برای آموزش کودکان کارگران کارخانه اش، گشوده است.
[۱۵۰] خالد، ج۱، ص۱۶۵.
افتتاح این مدرسه احتمالاً در ۱۳۱۴/ ۱۸۹۷ بوده است.
[۱۵۱] کارر دانکاس، ج۱، ص۸۲.
منوّر قاری نخستین مدرسة جدیدی ازبک را در تاشکند بنیان نهاد.
[۱۵۲] ۱۶۵، کارر دانکاس، ج۱، ص۹۵.
تا ۱۳۱۷/۱۹۰۰ از هیچ مدرسة اصلاح شده ای در بخارا خبری نبود. نخستین اقدامات در زمینة گشودن مدارس جدیدی در آن امارت با شکست مواجه شد تا آن‌که در ۱۳۲۵/۱۹۰۷، دو معلم تاتار یک مدرسة جدیدی را در شهر روسی کاگان، که روسها آن را بخارای نو می‌خواندند
[۱۵۳] محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۳۹۱ـ۳۹۲.
و از اوضاع مساعدتری برخوردار بود، پی افکندند. همان معلمان در ۱۳۲۶/۱۹۰۸، مدرسة اصلاح شدة دیگری را در بخارا گشودند. گاسپرالی، که در همان زمان به بخارا آمده بود، توصیه کرد که نام آن‌جا را به منظور جلب موافقت امیرعبدالاحد خان مَنغیت (حک: ۱۳۰۲ـ۱۳۲۹/ ۱۸۸۵ـ۱۹۱۰)
،
[۱۵۴] محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۳۱۴ـ ۳۱۵.
به یاد پدر فقید او امیرمظفرخان (حک: ۱۲۷۶ـ ۱۳۲۸/ ۱۸۶۰ـ۱۹۱۰)،
[۱۵۵] محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۳۱۵ـ۳۱۶.
مظفریه بگذارند؛ اما، گاسپرالی در مذاکره با امیر، موفق به جلب موافقت او نشد. سبب مخالفت امیر، که در ابتدا به تأسیس چنان مدرسه ای تمایل نشان داده بود، آن بود که شماری از علمای محافظه کار، مدارس جدیدرا مخالف شرع می‌دانستند. بورناشف، یکی از دو معلم مذکور، مدرسه را در منزل خودش دایر کرد و شمار کمی از شاگردان ازبک را در آن‌جا پذیرفت. برنامة این دو معلم تاتار برای توسعة تعلیم و تربیت نوین امارت بخارا، متکی بود بر آرزوی نو پدید تاجران آن سامان، که براثر مطالعة روزنامه های اصلاح طلب خارجی چون ترجمان و حبل المتین شکل گرفته بود. تاجران مذکور، با کسب آگاهی درباره مدارس نوین، به تأسیس این گونه مدارس علاقه داشتند و به آن نیاز روزافزونی احساس می‌کردند. بنابراین، به رغم پاسخ منفی امیرعبدالاحد به گاسپرالی، آنان همچنان بر خواست خود پافشاری نمودند، چندانکه امیر، که در میان دو جناح مخالف و موافق مدارس جدید درمانده بود، سرانجام وادار به تغییر تصمیم خود شد. شاید مداخلة نمایندگی سیاسی حکومت روسیه در بخارا ــ که قونسول خانه یا ایلچی خانه نامیده می‌شد و در امیر نفوذ کامل داشت
[۱۵۶] محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۳۹۱.
[۱۵۷] صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، ج۱، ص۶۰، تهران ۱۳۸۱ش.
ــ نیز در آن برهة زمانی در تغییر نظر وی مؤثر بوده است. اگرچه مقامات روسی در آسیای مرکزی، مدارس جدید را، که مروج آزادی و پان ترکیسم به شمار می‌آمدند، به چشم دشمن روسیه می‌نگریستند و از تعلیم و تربیت سنّتی مدافع ارزشهای محافظه کارانه جانبداری می‌کردند، اما مسئله در آن زمان در بخارا صورت دیگری داشت. مقامات روسی، چون علمای بخارا را متحجر افراطی می‌انگاشتند و هر اقدام و حرکت ضدروس را با همان برچسب محکوم می‌نمودند، بر آن بودند که مواضع افراطی آنان، مسلمانان را سرانجام بر ضدشان می‌شوراند و نهایتاً به تضعیف حکومت امارت می‌انجامد. ازاین رو، در اوضاع خاص بخارا نه تنها با پیشرفت و توسعة تعلیم و تربیت جدید مخالفتی نداشتند، بلکه حتی احتمالاً امیر را نیز تحت فشار قرار می‌دادند تا اجازة تأسیس مدرسة جدید را بدهد. در چنین اوضاعی، امیرعبدالاحد اجازة تأسیس مدرسة اصلاح شده را برای اتباع خود در شوال ۱۳۲۶/ اکتبر ۱۹۰۸ صادر کرد و مدرسه تأسیس گردید. در این مدرسه، به زبان فارسی تدریس می‌شد و مدیریتش بر عهدة میرزا عبدالواحد منظم (متوفی ۱۳۱۳ ش/ ۱۹۳۴) بود.
[۱۵۸] دانشنامة ادب فارسی، به سرپرستی حسن انوشه، ج۱، ص۸۴۵.
[۱۵۹] د تاجیکی، ج۴، ص۵۴۹.
[۱۶۰] محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۴۱۵ـ۴۱۶.
[۱۶۱] کارر دانکاس، ج۱، ص۸۲ ـ۸۴.
صدرالدین عینی (متوفی ۱۳۳۳ ش/ ۱۹۵۴) در این کار با میرزاعبدالواحد همکاری داشت.
[۱۶۲] محمد جان شکوری، صدر بخارا: تک نگاشتی در تحولات سیاسی ـ اجتماعی بخارای شریف، ج۱، ص۱۰.
وی گزارش ارزشمندی از این مدرسة اصول جدیدی به دست داده است.
[۱۶۳] صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، ج۱، ص۲۳ـ۲۷، تهران ۱۳۸۱ش.
[۱۶۴] صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، ج۱، ص۸۰۲، تهران ۱۳۸۱ش.

اما جناحی از علمای محافظه کار به مخالفت جدّی با مدرسة مذکور پرداختند و تعلیم و تربیت جدید را مغایر شرع قلمداد کردند، تا جایی که سرانجام دستور بستن مدرسه صادر شد.
[۱۶۵] صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، ج۱، ص۳۸، تهران ۱۳۸۱ش.
[۱۶۶] محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۴۰۸.
افزون بر داملا اکرام، از علمای اصلاح طلب که دو فرزندش را در همان مدرسه گذاشته بود،
[۱۶۷] ۳۵، صدرالدین عینی، ج۱، ص۲۸ـ۲۹، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، تهران ۱۳۸۱ش.
شریف جان مخدوم صدرضیا (متوفی ۱۳۱۱ ش/ ۱۹۳۲) هم، ضمن گذاشتن فرزند خود در همان مدرسه، در پاسخ سؤال کتبی امیر درباره مدرسة مذکور، از مدرسة جدید و تلاشهای جوانان ترقی خواه جانبداری کرد.
[۱۶۸] محمد جان شکوری، صدر بخارا: تک نگاشتی در تحولات سیاسی ـ اجتماعی بخارای شریف، ج۱، ص۱۱ـ۱۲.
[۱۶۹] محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۴۰۸.

در آسیای مرکزی، طبقة علما و‌ به‌طور کلی مدارس سنّتی، از خاستگاههای نخبگان جدیدی بودند. برای نمونه، محمود خواجه بهبودی، که پدر نهضت جدیدهای ازبک به شمار می‌آید،
[۱۷۰] کریموف، ج۱، ص۲۴.
مفتی بود.
[۱۷۱] خالد، ج۱، ص۸۱.
منوّر قاری، معروف به پدر جدیدان تاشکند،
[۱۷۲] رجبوف، ج۱، ص۱۷۸.
نیز که شاید بتوان او را انتهای طیف محافظه کار جدیدیه به شمار آورد، اکثر همکاران نزدیک خود را از میان علما برگزیده بود.
[۱۷۳] خالد، ج۱، ص۱۰۳ـ۱۰۴.
فطرت و عینی هم سالها در مدارس قدیم تحصیل کرده بودند.
[۱۷۴] رجبوف، ج۱، ص۹۵.
[۱۷۵] ۳۸۴، محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، ج۱، ص۳۷۶، روزنامة صدر ضیاء.
سیداحمد وصلی، با این‌که خود مدرّس مدارس سنّتی بود، اشعار فراوانی در هواداری از اصول جدید سروده است
[۱۷۶] خالد، ج۱، ص۹۹.
اما، وی با نمایش مخالف بود و در این مورد بین او و بهبودی در اوایل ۱۳۳۳/ اواخر ۱۹۱۴ مباحثه ای در گرفت.
[۱۷۷] خالد، ج۱، ص۱۵۳ـ۱۵۴.
مدارس بگلربگی/ بیگلربیگی و کوکُلتاش در تاشکند، از مراکز فعالیت ادبی جدیدی بودند و شاعرانی چون تولاّ، کامی، خصلت و صدقی، از شخصیتهای محبوب اصلاح طلبی در مطبوعات جدیدی، در آن‌جا کار می‌کردند. این همه، حاکی از دشواری، بلکه ناممکن بودن ترسیم خط فاصلی قاطع بین علما و جدیدان است. بین علما همچنانکه اصول گرایان و قدیمی گرایان و متعصبان وجود داشتند، میانه روان و اصلاح گرایان نیز بودند.
[۱۷۸] خالد، ج۱، ص۹۹.
علمایی هم بودند که از گونه دیگری از اصلاحات جانبداری می‌کردند، مانندِ عبدالقادر سیاح که از جهاتی با بسیاری از جدیدها همانندیهایی داشت. وی مؤلفی پرکار بود و مجلة الاصلاح را منتشر می‌کرد؛ اما، به اصول جدید تعلیم و تربیت علاقه ای نداشت. او در مجله اش به مسائل مربوط به پاکدینی و درست دینی می‌پرداخت. اگرچه الاصلاح در پی اصلاح انحرافات جاری راه یافته به عالم اسلام بود، نه از گفتمان ترقی و دانش، بلکه از تقویت سنّت جانبداری می‌کرد و ضمن ابراز خصومت با جدیدها، برای اصلاح مدارس قدیمی پیشنهادهایی مطرح می‌ساخت.
[۱۷۹] خالد، ج۱، ص۱۰۰.
الاصلاح از جهاتی یادآور مجلة دین و معیشت است.
با بسته شدن مدرسة میرزاعبدالواحد منظم، یک سال پس از تأسیس آن، مدرسة تاتاری بخارا تصمیم به پذیرفتن پنجاه تن از دانش آموزان آن گرفت. مخالفان مدارس جدید این بار در صدد بستن مکتب تاتاران برآمدند. وقتی تاتاران به ایلچی خانة روس متوسل شدند، ایلچی حمایت خود را از مدرسة آنان مشروط به اخراج اطفال بخارایی کرد و شاگردان بخارایی از آن مدرسه اخراج شدند.
[۱۸۰] صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، ج۱، ص۴۳، تهران ۱۳۸۱ش.
این اقدام به کاهش نفوذ تاتارها در بخارا انجامید، چندان که روشنفکران جامعه از آن پس، بیش از پیش به عثمانی، که ترکان جوان با انقلاب ۱۳۲۶/ ۱۹۰۸ در آن‌جا به قدرت رسیده بودند، متمایل شدند.
[۱۸۱] کارر دانکاس، ج۱، ص۸۵.
در همین زمان، حکومت با استفاده از برخورد خونینی که بین شیعیان و سنّیان در محرّم ۱۳۲۸/ ژانویة ۱۹۱۰ در بخارا به وقوع پیوسته بود،
[۱۸۲] صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، ج۱، ص۴۵ـ۵۲، تهران ۱۳۸۱ش.
مدرسة تاتاری مذکور را هم بست. به همین مناسبت تقاضای معلمان تاتار و هواداران بخاری آنان خطاب به ملاهای بخارا در روزنامة ترجمان درج گردید و مجلة ملانصرالدین قفقاز با انتشار کاریکاتورهایی، بستن این مدارس را آماج انتقاد قرار داد.
[۱۸۳] صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، ج۱، ص۴۴، تهران ۱۳۸۱ش.
[۱۸۴] کارر دانکاس، ج۱، ص۸۵.

تهیة کتابهای درسی برای مدارس جدید آسیای مرکزی یکی از مشکلات عمده بود؛.
[۱۸۵] به همت چند معلم و روشنفکر از جمله بنیانگذاران مدرسة مذکور و با حمایت مالی منصوروف، تشکیل شد، صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، تهران ۱۳۸۱ش.
[۱۸۶] محمد جان شکوری، صدر بخارا: تک نگاشتی در تحولات سیاسی ـ اجتماعی بخارای شریف، ج۱، ص۱۰.
شرکت ضمن سازماندهی ترتیبات چاپ کتاب به فارسی دری در اورنبورگ و انتقال آن به بخارا، برخی از اعضای خود را، به منظور کسب آگاهیهایی درباره شیوه های جدید تعلیم و تربیت و کتب درسی نوین، به باغچه سرای و استانبول و سمرقند اعزام کرد و آنان در باغچه سرای با گاسپرالی و در سمرقند با بهبودی و منوّر قاری، ملاقات و مشاوره کردند.
[۱۸۷] کارر دانکاس، ج۱، ص۸۷ ـ ۸۸.
محمود خواجه بهبودی مدرسة اصول جدید خود را دو سال پس از تأسیس مدرسة منوّر قاری در تاشکند، در ۱۹۰۳ در سمرقند بنیان گذاشت.
[۱۸۸] دولت، ج۱، ص۴۰.
در مدرسة منوّر قاری، مانند دیگر مدارس اصلاح شدة منطقه، تدریس دروس مذهبی از اولویت خاصی برخوردار بود. منوّر قاری در ۱۳۳۳/ ۱۹۱۵ آموزش دستورزبانهای فارسی و عربی را نیز به فهرست دروس مدرسه افزود.
[۱۸۹] کارر دانکاس، ج۱، ص۸۶ ـ۸۷.

بلوایی که به بسته شدن مدرسة جدیدی میرزاعبدالواحد و فرار او از بخارا و مخفی شدن صدرالدین عینی انجامید،
[۱۹۰] صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، ج۱، ص۸۰۲ ـ۸۰۳، تهران ۱۳۸۱ش.
فعالان شرکت بخارای شریف و جمعی از معارف پروران بخارایی را بر آن داشت تا برای تعقیب مقاصد فرهنگی و سیاسی خود، به تشکیل یک جمعیت زیرزمینی همت گمارند.
[۱۹۱] د تاجیکی، ج۷، ص۲۵۵.
بدین ترتیب، «جمعیت تربیة اطفال» در ذیقعدة ۱۳۲۸/ دسامبر ۱۹۱۰ تشکیل گردید. تحت نفوذ این جمعیت، گروههای پراکندة موجود نیز به تدریج متحد شدند. به زودی بین این جمعیت و جمعیت تعمیم معارف بخارا، که به همت مهاجران بخارایی در استانبول تشکیل شده بود، ارتباط برقرار شد. جمعیت اخیر ــ که شعبه‌هایی در بخارا و سمرقند داشت و در زمینة تأسیس مدارس و تعمیم تعلیم و تربیت اصول جدیدی و انتشار مطبوعات و کتابهای درسی و ادبی و اخلاقی واعزام دانشجویانی از بخارا و آسیای مرکزی به قفقاز، کریمه، قازان، روسیه و استانبول و یاری رسانی به آنان در جریان تحصیل کوشا بود ــ بنیانگذار شرکت بخارای شریف و نیز شعبة علنی جمعیت تربیة اطفال به شمار آمده است.
[۱۹۲] د تاجیکی، ج۸، ص۴۵۶.

در پرتو فعالیتهای هر دو جمعیت، زمینة مساعدی برای اعزام محصلان به استانبول فراهم آمد؛ چنانکه به روایتی، شمار محصلان بخارایی در ۱۳۲۸/۱۹۱۰ در استانبول پنجاه نفر بود،
[۱۹۳] محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۳۳۱.
اما جنگ جهانی اول، روند افزایش دانشجویان بخاری در استانبول را برهم زد.
[۱۹۴] کارر دانکاس، ج۱، ص۱۰۰.

جمعیت، افزون بر استانبول، «طالب علمانی» را نیز برای ادامة تحصیل به شهرهای تاتارنشین چون اورنبورگ، قازان و کریمه فرستاد.
[۱۹۵] صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، ج۱، ص۸۰۳، تهران ۱۳۸۱ش.
جمعیت، که از کمکهای مالی بازرگانانی چون منصوروف و یعقوبوف
[۱۹۶] کارر دانکاس، ج۱، ص۹۲.
و از حمایتهای مادّی و معنوی علمای اصلاح طلب متنفذی چون صدرضیا
[۱۹۷] محمد جان شکوری، صدر بخارا: تک نگاشتی در تحولات سیاسی ـ اجتماعی بخارای شریف، ج۱، ص۱۱.
برخوردار بود، به علت مراعات شدید اصول مخفی کاری و شرایط عضوگیری، توسعة کمتری داشت و شمار اعضای آن از سی نفر فراتر نرفت و اگرچه شبکة تشکیلاتی اش چند ولایت را در بر می‌گرفت، هرگز به صورت سازمانی فراگیر در نیامد.
[۱۹۸] صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، ج۱، ص۸۰۳، تهران ۱۳۸۱ش.
[۱۹۹] کارر دانکاس، ج۱، ص۹۲ـ۹۳.
علت وجودی جمعیت در نظامنامه اش، که در بر دارندة وظایفی است، مستتر است. در حدود سه مورد از وظایف پنج گانة مندرج در نظامنامه، دارای جنبة فرهنگی است؛ بدین قرار:
۱) تعمیم تعلیم وتربیت (جدید) بین مردم و به همین منظور، تأسیس مدارس و چاپخانه برای تهیة کتاب. ۲) مبارزه با تحجر از طریق اصلاح مدارس قدیمی و روزآمدکردن اندیشه های مسلمانان. ۳) پایان دادن به دشمنی بین پیروان مذاهب و فرق مذهبی و رفع تعصب و تنگ نظری مقامات اهل سنّت در امارت.
[۲۰۰] کارر دانکاس، ج۱، ص۹۴.
جدیدها ــ که اسلام را جوهری پیوندبخش میان اقوام و مذاهب می‌دانستند و پایبندی به اسلام را برای بهره وری از فضیلتهای سازندة آن لازم می‌شمردند ــ بر آن بودند که باید با در نظر داشتن واقعیتهای کنونی به دستاوردهای دانش و فنّاوری پیشرفته در انطباق با توصیه های اولیة اسلام دست یافت.
[۲۰۱] دلارام علیمووا و اکبر اعظم خواجه یف، «تاریخ نهضت جدیدیه در ترکستان: اوایل قرن بیستم»، ج۱، ص۳۲ـ۳۳،.
جدیدها احساس می‌کردند که مسلمانان دستخوش جهل و انحراف از دین شده اند؛ زیرا، به قول فطرت، مردم «از حقیقت اسلام خبر ندارند و کسی را که یک آیة قرآن و یک حدیث پیغمبر را به فکر و تأمل درست خوانده (باشد) و به اینها بفهماند، ندارند.» به نظر وی، ترقی اسلام در گذشته به برکت سعی و غیرت مسلمانان بوده و تنزل امروزی آن «به شومی بی سعیی و بی غیرتی» مسلمانان است.
[۲۰۲] رجبی، ج۱، ص۲۷.
فطرت، در اغلب آثارش موضع مسلمانی ترقی خواه و معارف گستر را داشت و در کنار آن منظومة بلند مولود شریف یا خودْ مرآت خیرالبشر را در ستایش حضرت محمد صلی اللّه علیه وآله وسلم سرود.
[۲۰۳] فطرت.

پرهیز از تعصب و تنگ نظری از ویژگیهای اخلاقی جدیدها به شمار آمده است.
[۲۰۴] دلارام علیمووا و اکبر اعظم خواجه یف، «تاریخ نهضت جدیدیه در ترکستان: اوایل قرن بیستم»، ج۱، ص۱۵۳،.
اما، در نظر مخالفان آنان تمام تحصیل کردگان روسیه و استانبول و کسانی که زبان روسی می‌دانستند و آن‌هایی که روزنامه می‌خواندند یا کودکانشان را به مدارس جدید می‌فرستادند یا حتی کسانی که با این گونه
افراد آمد و رفت می‌کردند، از جدیدها به شمار می‌آمدند.
[۲۰۵] رجبی، ج۱، ص۶۵.
بر اثر تحریکات آنان بود که فتوای «جدید کافر است» صادر شد و کار تعقیب و سرکوبی جدیدها و هواداران آنان و‌ به‌طور کلی روشنفکران ابعاد گسترده ای یافت (ادامة مقاله).
سیاحتنامة ابراهیم بیک زین العابدین مراغه ای، سوانح عبدالرحمان خان و مجلة کاوه چاپ لندن، از جملة کتابها و مجله های مورد علاقة جدیدهای آسیای مرکزی بود.
[۲۰۶] احمد زکی ولیدی طوغان، قیام باسماچیان، ج۱، ص۳۹.
[۲۰۷] کارر دانکاس، ج۱، ص۱۰۳.
فطرت از قرار معلوم اثر رمان گونه خود، بیانات سیاح هندی، را تحت تأثیر اثر مراغه ای نوشته است.
[۲۰۸] خالد، ج۱، ص۱۱۲.
به دست آوردن مطبوعات و کتاب در امارت بخارا کار دشواری بود؛ از این رو، شرکت برکت و کتابخانة معرفت در ۱۳۲۳/۱۹۱۴ تأسیس شد
[۲۰۹] محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۳۳۱.
گاسپرالی، مقدمة محمدامینوف، ص ۲۲). وظیفة شرکت برکت، وارد کردن تمام وسایل مورد نیاز برای آموزش وپرورش نوین و آگاهی دهی عمومی، زیرپوشش فعالیت بازرگانی، بود. کتابخانه یا سازمان معرفت نیز، زیرنظر فطرت و عثمان خواجه یف، عهده دار نشر اندیشه های اصلاح طلبی در بین تودة مردم از طریق سازمان دهی نشر و توزیع کتابها و مطبوعات و تأسیس انجمنهای فرهنگی و سیاسی بود.
[۲۱۰] کارر دانکاس، ج۱، ص۹۲.

جدیدهای بخارا، پس از بسته شدن مدرسة جدیدی عبدالواحد، در صدد سازماندهی نظام آموزش و پرورش نوین زیرزمینی بر آمدند. شخصی به نام مکمل الدین مخدوم نخستین مدرسة مخفی را در ۱۳۲۹/۱۹۱۱ در خانة خود بنیان نهاد و شماری از کودکان را در آن‌جا پذیرفت. همین مدرسه گاهی به ملاحظة مسائل امنیتی در خانه های محصلان تشکیل می‌شد. شمار شاگردان این مدرسة نیمه سیار در عرض یک سال بیش از پنجاه نفر شد. پس از مکمل الدین، چند جدیدی دیگر نیز مدارسی از آن نوع در خانه های خود تأسیس کردند.
[۲۱۱] صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، ج۱، ص۸۰۳، تهران ۱۳۸۱ش.
[۲۱۲] کارر دانکاس، ج۱، ص۹۶ـ۹۷.
شیعیان بخارا نیز، به پیروی از سنّیان، به سازماندهی مدارس جدید مخفی پرداختند. دو مدرسة جدید شیعی شهر بخارا را شیخ عبدالقاسم و شیخ میرزا حبیب اداره می‌کردند. جنبش تأسیس مدارس جدید خصوصی از پایتخت امارت به ولایات دیگر نیز شیوع یافت. در چنین مدارسی، علاوه بر پیوندی که بین معلمان و شاگردان پدید می‌آمد، دیدارها و ملاقاتهای معلمان و والدین دانش آموزان به مباحثات و مناسبات سیاسی نیز راه می‌گشود. در ۱۳۳۱/ ۱۹۱۳، بر اثر شکستن جوّ ارعاب و حاکم شدن تساهل نسبی بر جامعه، در نتیجة فشار افکار عمومی، مدارس جدید از حقوق نیمه رسمی برخوردار شدند؛ اما، این دوره چندان نپایید و در نتیجة اعتراض برهان الدین (قاضی القضات بخارا) و مدرّسان قدیمی، امیر یک بار دیگر در شعبان ۱۳۳۲/ ژوئیه ۱۹۱۴ مدارس جدید را تعطیل و اغلب معلمان آن را نیز به ولایات دوردست تبعید کرد. برخی از جدیدهای معروف، و در رأس آنان فطرت، به بخش خاوری امارت پناه بردند و با بهره گیری از نفرت عمومی اهالی آن‌جا از دستگاه امارت، مدارس جدید را باز گشودند.
[۲۱۳] کارر دانکاس، ج۱، ص۹۶ـ۹۹.
در هر حال، با وجود مانع تراشیها و تعطیل کردنها و آزارها، مدارس جدید در بخارا
[۲۱۴] کارر دانکاس، ج۱، ص۱۰۰.
و دیگر مناطق آسیای مرکزی توسعه یافت، چنانکه در آستانة ۱۳۳۵/۱۹۱۷، تنها در اندیجان هجده مدرسة اصول جدیدی و در قرقیزستان ده مدرسه از این نوع دایر بود.
[۲۱۵] دولت، ج۱، ص۲۰۹ـ۲۱۰.

به طور کلی، به علت ساختار اقتصادی ـ اجتماعی آسیای مرکزی و دوام نفوذ ذهنیت قدیمی، نهضت جدیدها در آن سامان، با وجود تلاشهای روشنفکران، در مقایسه با قازان، کریمه و قفقاز از توسعة فرهنگی کمتری برخوردار بوده است. چنانکه در آستانة ۱۳۲۸/۱۹۱۰، در حالی که تعداد مدارس اصول جدیدی در سایر مناطق مسلمان نشین روسیه به پنج هزار باب رسیده بود، در آسیای مرکزی به یکصد باب نمی‌رسید. جدیدهای آسیای مرکزی در روزنامه نگاری نیز فعال بودند (جراید، آسیای مرکزی). روزنامه برای جدیدها جاذبة خاصی داشت. آنان روزنامه را نشانة پیشرفت و سرچشمة روشنگری می‌دانستند.
[۲۱۶] خالد، ج۱، ص۱۲۱.

دو تن از اعضای جمعیت مخفی تربیه اطفال، با استفاده از جوِّ تا حدودی آزادِ بخارا در ۱۳۳۰/۱۹۱۲، انتشار روزنامة بخارای شریف را به زبان فارسی آغاز کردند.
[۲۱۷] صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، ج۱، ص۷۵، تهران ۱۳۸۱ش.
[۲۱۸] خالد، ج۱، ص۱۲۳.
[۲۱۹] کارر دانکاس، ج۱، ص۱۰۰ـ۱۰۱.
این روزنامه، نخستین روزنامة فارسی ماوراءالنهر
[۲۲۰] محمد جان شکوری، صدر بخارا: تک نگاشتی در تحولات سیاسی ـ اجتماعی بخارای شریف، ج۱، ص۱۰ـ۱۱.
و ناشر افکار جدیدیة بخارا و مبلّغ تعلیم و تربیت مبتنی بر «اصول جدید» بود و روشنفکرانی چون عینی و فطرت در آن قلم می‌زدند.
[۲۲۱] د تاجیکی، ج۱، ص۵۵۷ ـ ۵۵۸.
از ربیع الا´خر ۱۳۳۰/ مارس ۱۹۱۲ انتشار آن آغاز شد.
[۲۲۲] صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، ج۱، ص۷۵، تهران ۱۳۸۱ش.

در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، افزون بر مدارس و مطبوعات، در زمینة ادبیات نیز، از نظر مضمون، موضوع، زبان، سبک، شکل و پیدایش گونه های نو، تحولاتی صورت گرفت
[۲۲۳] رحیم مسلمانیان قبادیانی، ستاره های پامیر، ج۱، ص۱۶.
و بدین ترتیب، ادبیات ماوراءالنهر وارد مرحلة نوینی شد که از آن به ادبیات جدیدیه تعبیر می‌شود.
[۲۲۴] محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۲۶.
صدرالدین عینی اگرچه آغاز ادبیات نوین تاجیک را از ۱۳۲۳/ ۱۹۰۵ می‌داند، اما این مطلب را نیز ناگفته نمی‌گذارد که احمد دانش در ادبیات منثور راه نو و اسلوب تازه ای ایجاد کرد، و گروهی از سخنوران که در اطراف وی گرد آمده بودند، در نیمة دوم قرن نوزدهم موفق شدند روند ادبی را به سویی سوق دهند که به زندگی مردم نزدیک تر و با آن همگام باشد.
[۲۲۵] رحیم مسلمانیان قبادیانی، ستاره های پامیر، ج۱، ص۱۶.
در واقع، سخنوران مورد بحث، بیشتر رویة انتقادی احمد دانش از طرز کشورداری و ترتیبات اجتماعی و سیاسی وقت را ادامه دادند.
[۲۲۶] محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۲۶.
یکی از ویژگیهای ادبیات جدید، پرهیز از مغلق نویسی و روی آوردن نویسندگان به ساده نگاری بود. این جریان، که از احمد دانش شروع شده بود، با گذشت زمان رواج بیشتری یافت و با نوشته های نویسندگانی چون فطرت و به ویژه عینی و داستان نویسان بعدی صیقل یافت و به تکوین نثر داستانی جدید فارسی و ترکی (ازبکی و...) انجامید.
[۲۲۷] محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۸۳.

جدیدها از نمایش نیز به مثابة وسیله ای برای ترویج و پیشبرد اهداف خویش در آسیای مرکزی استفاده می‌کردند. آنان تئاتر را مکتب فرزانگان، عبرتخانه،
[۲۲۸] ۱۲۶، رضایف، ج۱، ص۱۱۹.
«مجلس وعظ و اصلاح» و محل درمان دردهای جامعه، و مانند مدرسه و روزنامه آن را نشانة ترقی و تمدن می‌دانستند.
[۲۲۹] ۱۳۵، ۱۵۳، ج۱، ص۱۲۹، خالد.

نخستین نمایشنامه ای که با استقبال بسیاری مواجه شد، پدرکش، نوشتة بهبودی، بود. این نمایشنامه که در ۱۳۲۹/۱۹۱۱ نوشته شده بود، در ۱۳۳۲/۱۹۱۴ به روی صحنه رفت.
[۲۳۰] رضایف، ج۱، ص۱۲۰.
پیام اصلی نمایشنامة مذکور این بود که آزادی مسلمانان در درجة اول وابسته است به شکل گیری جامعة روشنفکری ملی.
[۲۳۱] کارر دانکاس، ج۱، ص۱۰۵.
موفقیت بی سابقة پدرکش موجب روی آوردن نویسندگانی چون حمزه حکیم زاده نیازی (خوقند)، اولانی (تاشکند)، و عبداللّه بدری (بخارا) به نمایشنامه نویسی و پدید آمدن کانونهای نمایشی شد.
[۲۳۲] کارر دانکاس، ج۱، ص۱۳۰.
استقبال مردم به اندازه ای بود که نمایش، به رغم مخالفت «قدیمجی» ها با آن، به حیات خود ادامه داد.
[۲۳۳] کارر دانکاس، ج۱، ص۱۰۵.

اگرچه صدرالدین عینی بر آن بود که «جمعیت تربیة اطفال»، چندان جنبة سیاسی نداشت و به هیچ وجه سازمان سیاسی به شمار نمی‌آمد، حکومت و کارگزاران تزاری، به این گونه فعالیتها همچون تشکیلات انقلابی می‌نگریستند و اعضای آن را از مخالفان دولت به شمار می‌آوردند
[۲۳۴] صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، ج۱، ص۸۰۳، تهران ۱۳۸۱ش.
[۲۳۵] صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، ج۱، ص۴۵، تهران ۱۳۸۱ش.
اما، دست کم دو مورد از وظایف مندرج در نظامنامة جمعیت، حاکی از جنبة سیاسی داشتن آن است. موارد مذکور به این قرار بود: ۱) مبارزه با فساد در دستگاه حکومت. ۲) شرکت فعال در جریان متحول کردن امارت بخارا به دولتی متجدد، در چنین اوضاعی، مبرم ‌ترین وظیفه عبارت خواهد بود از تغییر نظام مالی حکومت، در وهلة اول با جدا کردن کامل خزانة عمومی از خزانة خصوصی فرمانروا.
[۲۳۶] کارر دانکاس، ج۱، ص۹۴.
در عین حال، جمعیت با حکومت بخارا و اعمال ظالمانة امیر، وزیر و حکام و رفتارهای انعطاف ناپذیر «قدیمجی» های افراطی، مبارزه و با برخی از احکام قضات و فتوای علما مخالفت می‌کرد
[۲۳۷] د تاجیکی، ج۷، ص۲۵۵.
و برای نجات مملکت از عقب ماندگی و وابستگی و سوق دادن آن به راه ترقی می‌کوشید.
[۲۳۸] محمد جان شکوری، صدر بخارا: تک نگاشتی در تحولات سیاسی ـ اجتماعی بخارای شریف، ج۱، ص۱۱.
در نتیجة چنین فعالیتها و مبارزاتی، اعضای جمعیت نه تنها در بخارا، بلکه در سراسر آسیای مرکزی از نفوذ سیاسی نسبی برخوردار شدند.
[۲۳۹] د تاجیکی، ج۷، ص۲۵۵.
جنبش جدیدها در بخارا خیلی دیرتر از دیگر جنبشهای اصلاح طلب روسیه شکل گرفت و تنها بخشی از آن‌ها موفق به سازماندهی خود به موازات انقلاب روسیه شد.
[۲۴۰] کارر دانکاس، ج۱، ص۹۲ـ۹۳.
انقلابهای ۱۳۳۵/۱۹۱۷ روسیه باعث شد دو گرایش میانه رو (معروف به پیرمردان) و چپ، در نهضت جدیدها شکل گیرد، درحالی که جناح میانه رو از اصلاحات محدودی چون آزادیهای شهروندی، کاهش مالیاتها، و جلوگیری از تحجر و تعصب دفاع می‌کرد، جناح چپ جدیدها بر تحولات اساسی، به ویژه محدود کردن اقتدار امیر مستبد، پافشاری می‌نمود و خواستار اصلاحاتی چون اصلاحاتی بود که ترکان جوان در عثمانی اعمال کرده بودند. عناصر بسیار تندرو جدیدها و سازمان مخفی در ۱۳۳۴/۱۹۱۶ با چنین خواستهایی در حزب بخارائیان جوان گردهم آمدند.
[۲۴۱] کارر دانکاس، ج۱، ص۱۲۶ـ۱۲۷.
انقلاب ربیع الا´خر ۱۳۳۵/ فوریة ۱۹۱۷، به حزب مذکور امکان فعالیت نیمه علنی و رشد و توسعه داد، چندان که شکوری
[۲۴۲] محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۳۱۷.
گفته است، این حزب در ۱۹۱۷ در کاگان تأسیس شد و کائوشیک
[۲۴۳] کائوشیک، ج۱، ص۱۵۶.
بر آن است که جدیدهای بخارا پس از انقلاب فوریه خود را بخارائیان جوان نامیدند.
جدیدها و انقلاب روسیه. انقلاب فوریة ۱۹۱۷، جدیدهای سراسر مناطق مسلمان نشین روسیه از جمله جدیدهای آسیای مرکزی را ــ که فعالیتشان تا آن تاریخ غالباً جنبة فرهنگی و آموزشی داشت ــ به مبارزة سیاسی کشاند.
[۲۴۴] کائوشیک، ج۱، ص۱۵۶.
در پی آن در بخارا، ایلچی خانة روس و دولت امیربخارا، تحت تأثیر فضای انقلابی در سراسر روسیه، برای قبول تقاضاهای اصلاحی آن‌ها تا حدودی موافقت کردند
[۲۴۵] ۹۹، ۱۰۵، ج۱، ص۹۴، صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، تهران ۱۳۸۱ش.
همو، ۱۳۶۲ ش، ص ۸۱۱؛
[۲۴۶] کارر دانکاس، ج۱، ص۱۲۷.
و حتی، برای جلوگیری از گسترش اعتراضها در امارت،
[۲۴۷] لاریسا نیکولایوا، تاجیکستان، ج۱، ص۲۵.
امیر، لایحة اصلاحاتی را که در ایلچی خانه تهیه شده بود،
[۲۴۸] محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۳۸۳.
طی مراسم خاصی در ۲۸ جمادی الا´خرة ۱۳۳۵/ ۲۱
آوریل ۱۹۱۷ اعلان کرد.
[۲۴۹] صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، ج۱، ص۱۱۱، تهران ۱۳۸۱ش.
«فرمان اصلاحات»
[۲۵۰] محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۳۱۹.
مورد بحث، اگرچه در بر دارندة وعدة اصلاحات محدودی بود،
[۲۵۱] لاریسا نیکولایوا، تاجیکستان، ج۱، ص۲۵.
[۲۵۲] صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، ج۱، ص۱۱۲ـ۱۱۳، تهران ۱۳۸۱ش.
[۲۵۳] محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۳۸۲ـ۳۸۳.
چندان مورد استقبال اکثر جدیدهای جوان، که اینک خود را بخارائیان جوان می‌نامیدند، قرار نگرفت.
[۲۵۴] ۱۰۹، صدرالدین عینی، ج۱، ص۹۴ـ۹۹، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، تهران ۱۳۸۱ش.
یک روز پس از «اعلان حریت»، برای سپاسگزاری از امیر و ابراز وجود و احیاناً قدرت نمایی، به تظاهرات پرداختند؛ اما، این تظاهرات پنج ـ شش هزار نفری با عکس العمل مخالفان اصلاحات، روبه رو شد. آنان امیر را به حمایت از شریعت دعوت می‌کردند و خواستار اعدام جدیدها بودند.
[۲۵۵] صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، ج۱، ص۱۱۶ـ۱۱۷، تهران ۱۳۸۱ش.
[۲۵۶] صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، ج۱، ص۸۱۶ ـ۸۱۷، تهران ۱۳۸۱ش.
در عین حال، مورد حمایت آشکار و نهان اکثر علما و طلاب و نیز سربازان حکومت و حتی تأیید ضمنی ایلچی خانه بودند.
[۲۵۷] محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۳۱۹.
در نتیجة تعقیب و مجازاتهای خشونت آمیز، بسیاری از جدیدها به کاگان، که تحت ادارة روسها بود، گریختند
[۲۵۸] محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۲۶۵.
[۲۵۹] ۱۳۵ـ۱۳۶، ۱۴۱، ج۱، ص۱۲۷ به بعد، صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، تهران ۱۳۸۱ش.
و امیر هم اصلاحات وعده داده شده را، به این بهانه که مخالف شرع است، ملغا ساخت و اوضاع به دوران پیش ازانقلاب ۱۳۳۵/۱۹۱۷ بازگشت.
[۲۶۰] لاریسا نیکولایوا، تاجیکستان، ج۱، ص۲۵.
[۲۶۱] کارر دانکاس، ج۱، ص۱۳۷.
همین سختگیریها بسیاری از فراریان را بر آن داشت که، برای رهایی از استبداد امیر و استعمار روسیه که در دورة حکومت موقت پس از سقوط حکومت تزاری نیز به نوعی ادامه داشت،
[۲۶۲] دلارام علیمووا و اکبر اعظم خواجه یف، «تاریخ نهضت جدیدیه در ترکستان: اوایل قرن بیستم»، ج۱، ص۳۸،.
به همدستی با انقلابیون روسی تمایل پیدا کنند.
[۲۶۳] کارر دانکاس، ج۱، ص۱۴۷.
حزب بخارائیان جوان، برای سرنگون کردن امیربخارا ــ که پس از انقلاب اکتبر، ستمگریش شدت بیشتری یافته بود و، برای جلوگیری از سرایت بلشویسم به قلمرو خویش، به همدستی با نیروهای ضدشوروی
[۲۶۴] کائوشیک، ج۱، ص۱۵۶.
و خلل رساندن به حکومت شوروی در ترکستان بر آمده بود
[۲۶۵] صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، ج۱، ص۸۲۴، تهران ۱۳۸۱ش.
ــدست یاری به سوی فیودر کولسوف، صدر شورای کمیسرهای خلق ترکستان مستقر در تاشکند، دراز کرد و او را به بخارا فراخواند. وی اندکی قبل، جمهوری خودمختار ترکستان به پایتختی خوقند را، که به دست جدیدها در صفر ۱۳۳۶/ نوامبر ۱۹۱۷ تشکیل گردیده بود، برانداخته و جمهوری خودمختار شوروی سوسیالیستی را جانشین آن ساخته بود.
[۲۶۶] لاپیدوس، ج۱، ص۷۹۷.
[۲۶۷] لاریسا نیکولایوا، تاجیکستان، ج۱، ص۳۹.
لشکرکشی کولسوف به بخارا در جمادی الا´خرة ۱۳۳۶/ مارس ۱۹۱۸
[۲۶۸] کائوشیک، ج۱، ص۱۵۷.
[۲۶۹] کارر دانکاس، ج۱، ص۱۴۷.
و جرأت یافتن امیربخارا، در نتیجة شکست و عقب نشینی نیروهای تحت فرمان وی، به سرکوبی خونین جدیدها و هوادارانشان انجامید.
[۲۷۰] محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۲۷۵ و بعد.
[۲۷۱] امیرعالم خان بن امیر عبدالاحد، خاطره های امیرعالم خان، ج۱، ص۳۵.
شمار قربانیان پس از عقب نشینی کولسوف در بخارا نزدیک به چهار هزار تن برآورد شده است.
[۲۷۲] محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۳۱۴.
عینی داستان جلادان بخارا را تحت تأثیر همین فاجعة جدیدکشی نوشته است.
[۲۷۳] رحیم مسلمانیان قبادیانی، ستاره های پامیر، ج۱، ص۴۸ـ۴۹.
بر اثر تشدید ترور و فشار، «روشنفکران اصلاح طلب بخارا به سمرقند و تاشکند مهاجرت کردند حال آن‌که در این زمان سمرقند و تاشکند تحت سیطرة بلشویکان روس و پان ترکیستهای ازبک و تاتار بود».
[۲۷۴] محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۳۱۷.

در نشستی که در رجب ۱۳۳۶/ آوریل ۱۹۱۸، به سازماندهی سازمانهای کمونیستی بخارای نو و با شرکت اکثر جدیدهای امارت بخارا، در تاشکند برگزار گردید، سه گرایش عمده وجود داشت: ۱) جدیدهای قدیمی مخالف تأسیس حزبی جدید و پیوستگی با بولشویکها بودند. ۲) جناح میانه رو از برنامة سوسیالیستهای انقلابی (اس ارهای) چپ جانبداری می‌کردند. ۳) افراطیها، که شمارشان زیاد بود، اعتقاد داشتند که تنها با پیوند تنگاتنگ با بولشویکها، که معنایش پیوستن به حزب کمونیست بود، انقلاب در امارت بخارا پیروز می‌شود. در پی این نشست، حزب کمونیست بخارا بنیان گذاشته شد.
[۲۷۵] کارر دانکاس، ج۱، ص۱۶۳.
[۲۷۶] لاریسا نیکولایوا، تاجیکستان، ج۱، ص۳۸.
بدین ترتیب، در نتیجة اوضاع پس از انقلاب اکتبر، از درون جدیدها، که‌ به‌طور کلی جنبشی اصلاح طلب و مشروطه خواه بود،
[۲۷۷] محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۶۹ـ۷۲.
[۲۷۸] کارر دانکاس، ج۱، ص۱۵۴.
[۲۷۹] دلارام علیمووا و اکبر اعظم خواجه یف، «تاریخ نهضت جدیدیه در ترکستان: اوایل قرن بیستم»، ج۱، ص۳۸،.
یک جریان انقلابی کمونیستی پدید آمد که عمدتاً شامل تاتارها و کمونیستهای آسیای مرکزی بود.
[۲۸۰] محسن جعفری مذهب، «سالهای بحران در بخارا»، ج۱، ص۲۲.
فعالان در این جریان، پس از تصرف بخارا به دست ارتش سرخ در ذیحجة ۱۳۳۸/ سپتامبر ۱۹۲۰ و فرار امیرعالم خان، واپسین امیربخارا،
[۲۸۱] امیرعالم خان بن امیر عبدالاحد، خاطره های امیرعالم خان، ج۱، ص۳۵.
[۲۸۲] لاریسا نیکولایوا، تاجیکستان، ج۱، ص۴۲ـ ۴۵.
در ترکیب کمیتة اجرایی مرکزی «جمهوریت شوروی مردم بخارا»
[۲۸۳] محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۳۱۷.
وارد شدند
[۲۸۴] کارر دانکاس، ج۱، ص۱۶۷.
اما، اکثر قریب به اتفاق آنان، پس از استقرار حاکمیت شوروی، به اتهامهایی چون داشتن تمایلات ملی گرایانه، ضدانقلابی، پان ترکیستی و پان اسلامیستی، مشمول تصفیه گردیدند.
[۲۸۵] محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۳۱۹.
[۲۸۶] کائوشیک، ج۱، ص۱۹۴ـ ۱۹۵.

خان نشین خوارزم نیز، در فرآیندی کم وبیش همانند امارت بخارا، در فوریة ۱۹۲۰ به «جمهوری شوروی مردم خوارزم» تبدیل شد. بدین ترتیب، در طول سه ـ چهار سال سراسر آسیای مرکزی تحت حاکمیت نظام کمونیستی در آمد.
[۲۸۷] لاپیدوس، ج۱، ص۷۹۸.
[۲۸۸] شیرین آکینر، اقوام مسلمان اتحاد شوروی، ج۱، ص۵۳۷ ـ ۵۳۸، ترجمة علی خزاعی فر.
[۲۸۹] کائوشیک، ج۱، ص۱۹۱ـ۲۰۰.
[۲۹۰] لاریسا نیکولایوا، تاجیکستان، ج۱، ص۴۳.

بدین ترتیب، جنبش جدیدها، که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به آسیای مرکزی راه یافت، ابتدا جنبة فرهنگی و آموزشی داشت و حتی در جریان انقلاب ۱۳۲۳ـ ۱۳۲۵/ ۱۹۰۵ـ۱۹۰۷ روسیه نیز چندان جنبة سیاسی نیافت
[۲۹۱] دولت، ج۱، ص۹۱.
و تنها پس از انقلاب فوریة ۱۹۱۷ بود که به مبارزة سیاسی گسترده روی آورد و با گذشت زمان، به سازمانها و احزاب و نیز ایدئولوژی سیاسی برای کسب استقلال دست یافت؛ گرچه این جنبش در خاستگاههای اصلی خود (سرزمینهای تاتارنشین) و نیز قفقاز، به مقیاس وسیع تری از انقلاب روسیه متأثر شد و از جنبشی برای اصلاح مدارس به جنبشی که خواستار اصلاحات و نوگرایی و تحول در زمینة حیات اجتماعی و فرهنگی بود، ارتقا یافت و کم وبیش به صحنة مبارزات سیاسی گام نهاد.
[۲۹۲] د ا ترک، ذیل dcilik" ª"Ced.

نخستین سازمانهای سیاسی در بین مسلمانان روسیه ظاهراً در بین طلاب مدرسه در قازان شکل گرفته و احتمالاً جمعیت «شاگردلیک» (شاگردی)، که در ۱۳۱۹/۱۹۰۱ تشکیل گردیده و ترجمانی به نام ترقی داشته، اولین آن‌ها بوده است. این جمعیت، که دامنة تأثیراتش از حوضة ولگا نیز فراتر می‌رفته، با استبداد تزاری مبارزه می‌کرده است.
[۲۹۳] دولت، ج۱، ص۸۹.
پس از انقلاب ۱۹۰۵ و اعلان بیانیة ۱۷ اکتبر، که آزادی بیان و قلم را نوید می‌داد، جنبش طلاب توسعة بیشتری یافت و در همان سال، با گردآمدن گروهی از نمایندگان طلاب، سازمانی مخفی به نام الاصلاح تشکیل گردید. این سازمان، ضمن انتشار پنهانی روزنامه ای به همان نام و با شعار «همة شاگردان متحد شوید!»، شعب خود را در مدارس دیگر منطقة ولگا ـ اورال گسترش داد. با گذشت زمان، خواستهای «الاصلاح» از اصلاح وضع مدارس فراتر رفت و با گسترش یافتن در بین مردم، جنبشی ضد تزاری شد. در نشریه ای به نام شاگردان چرا خواستار اصلاحات اند، که طلاب قازان در ۱۳۲۶/ ۱۹۰۸ انتشار دادند، از فشارهای تحمل ناپذیر حکومت روس بر تاتارها، غسل تعمید دادن اجباری آنان، بی حرمتی به پیغمبر صلی اللّه علیه وآله وسلم و قرآن از طرف مبلّغان روس، ممیزی، وضع مالیاتهای سنگین و خرج نکردن بخشی از آن برای تجهیز مدارس، و ایجاد موانع بر سر راه توسعة تجارت تاتارها، سخن رفته و تأکید شده بود که با در نظر گرفتن بی عدالتی و فشارهای حکومت فعلی روس، حکومت تاتار
[۲۹۴] امیرعالم خان بن امیر عبدالاحد، خاطره های امیرعالم خان.
که مغلوب روسها شد
[۲۹۵] د ا ترک، ج۶، ص۵۰۵ ـ ۵۱۴.
بسیار بهتر از آن بوده است.
[۲۹۶] دولت، ج۱، ص۱۲۵ـ۱۲۶.
افزون بر سازمانهای اصلاح طلب طلاب، سازمانها و جمعیتهایی نیز در همین دوره در قازان و اطراف آن به وجود آمد که از آن جمله بودند: ۱) «تشکیلات تنویر مسلمانان»، که در زمینه های فرهنگی چون تأسیس کتابخانه و انجمنهای فرهنگی در شهرها و روستاهای مسلمان نشین منطقة مورد بحث فعالیت داشت و در عین حال از فعالیتهای سیاسی معتدل نیز رویگردان نبود، چنانکه در انتخابات دوما در ۱۹۰۵ فعالیت داشت.
[۲۹۷] دولت، ج۱، ص۸۹.
۲) «جمعیت ترقیون»، که مجموعه ای از چند انجمن بود که برای ترقی مسلمانان تلاش می‌کرد.
[۲۹۸] دولت، ج۱، ص۱۲۹.
جمعیتهای خیریه و تعاونیها و شرکتهای اعتباری زیادی نیز در بین تاتارها، اعم از شهری و روستایی، فعالیت داشت که در جنگ جهانی اول بسیاری از آن‌ها از بین رفت.
[۲۹۹] دولت، ج۱، ص۱۲۸ـ۱۲۹.
جز آن‌ها به این احزاب نیز می‌توان اشاره کرد: حریت که ترجمانی به همین نام داشت و دارای برنامة ملی گرایانة رادیکال ضد تزاری بود و در جریان برگزاری نخستین همایش سراسری مسلمانان سعی در سوق دادن آن به راه انقلابی داشت
[۳۰۰] دولت، ج۱، ص۸۹.
اتفاق، که پس از اعلان بیانیة اکتبر ۱۹۰۵ تشکیل گردید و همزاد تاتاری حزب (دموکرات مشروطه خواه) کادت (د. آ.، ج ۵، ص ۲۰۴) بود
[۳۰۱] دولت، ج۱، ص۸۹.
حزب تانْغیچی، که تحت تأثیر احزاب چپی چون سوسیالیستهای انقلابی (اس ارها) و سوسیال ـ دموکراتهای روس بود.
[۳۰۲] دولت، ج۱، ص۸۹.
شمار قلیلی از روشنفکران تاتار قازان هم با حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه ارتباط داشتند.
[۳۰۳] دولت، ج۱، ص۱۲۸.

روشنفکران جدیدیة تاتار کریمه، در فاصلة انقلابهای ۱۹۰۵ـ ۱۹۱۷ روسیه، را نیز به سه دسته می‌توان تقسیم کرد: ۱) پیروان گاسپرالی که عبارت بودند از معارف پروران، ادیبان، ناشران و معلمان که با تلاش آنان شمار مدارس اصول جدیدی در کریمه در ۱۹۱۷ به ۳۶۰ باب رسید، و شاعران و نویسندگان گرد آمده در اطراف روزنامة ترجمان، از بنیانگذاران ادبیات نوین تاتار به شمار می‌روند. ۲) جریان «تاتارهای جوان»، که ضمن داشتن وابستگی به جنبش اصلاحی گاسپرالی برخورد ریشه ای تری با مسائل داشتند و بر آن بودند که استقلال سیاسی و اقتصادی تنها از طریق مبارزه با حکومت تزاری به دست می‌آید. ۳) جناح چپ جدیدی‌ها که به انقلابیون روسی پیوستند و در انقلاب ۱۳۲۳/ ۱۹۰۵ـ۱۹۰۷ فعالانه شرکت داشتند و شعار می‌دادند زمین از آن کسی است که روی آن کار می‌کند.
[۳۰۴] دولت، ج۱، ص۱۳۰ـ۱۳۱.

انقلاب ۱۹۰۵ـ۱۹۰۷ در قفقاز و دیگر سرزمینهای مسلمان نشین روسیه، سرآغاز احیای فعالیتهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی بود و باعث گسترش فعالیت جدیدها شد. جمعیتهای خیریه به وجود آمدند که به ویژه در زمینة تأسیس
مدارس جدید و تشکیل کلاسهای شبانه و برپایی گروههای نمایشی و باشگاههای فرهنگی و کتابخانه‌ها و قرائتخانه‌ها و تأمین هزینة تحصیل یتیمان و فرزندان تنگدستان فعال بودند. از آن جمله بود: جمعیت نشر معارف که در فاصلة سالهای ۱۳۲۴ـ ۱۳۳۵/ ۱۹۰۶ـ۱۹۱۷ فعالیت داشت (د. آ. ج ۷، ص ۲۳۵؛
[۳۰۵] تاریخ آذربایجان، ۲۰۰۱، ج۵، ص۲۰۵.
[۳۰۶] محمدزاده، ج۱، ص۳۴.
جمعیت نجات، که از ۱۹۰۸ به جمعیت نشر معارف پیوست (د. آ.، ج ۷، ص ۲۷۲؛
[۳۰۷] تاریخ آذربایجان، ۲۰۰۱، ج۵، ص۲۰۵.
[۳۰۸] تاریخ آذربایجان، ۱۹۶۴، ج۲، ص۸۴۸.
و جمعیتهای نیمه فرهنگی ـ نیمه سیاسی سعادت و صفا
[۳۰۹] محمدزاده، ج۱، ص۳۴.
[۳۱۰] تاریخ آذربایجان، ۲۰۰۱، ج۵، ص۲۱۷.
یوکسل، ص ۸۰ ـ۸۱). «انجمن خیریة ایرانیان بادکوبه» و انجمنهای خیریة فرهنگی ایرانیان، در دیگر شهرهای قفقاز
[۳۱۱] نظامعلی دهنوی، ایرانیان مهاجر در قفقاز، ج۱، ص۳۱ـ۹۱.
نیز فعال بودند. از اقدامات مهم انجمن خیریة ایرانیان بادکوبه تأسیس و ادارة مدرسة اتحاد ایرانیان در ۱۳۲۴/ ۱۹۱۶ در بادکوبه بود
[۳۱۲] نظامعلی دهنوی، ایرانیان مهاجر در قفقاز، ج۱، ص۹۳ـ۱۴۱.
«بادکوبه»، ص ۲۲۶۲ـ۲۲۶۳) و در آن، علاوه بر ایرانیان مهاجر، کودکان و نوجوانان قفقازی هم تحصیل می‌کردند.
[۳۱۳] تاریخ آذربایجان، ۲۰۰۱، ج۵، ص۲۰۶.
در حالی که این جمعیتها برای توسعة معارف ملی می‌کوشیدند، حکومت تزاری، معلمان مدارس اصول جدید را به جاسوسی و کارگزاری دولت عثمانی متهم می‌کرد و وزارت کشور روسیه رهنمود می‌داد که برای مقابله با این جمعیتها نه از نیروهای پلیس، بلکه از علمای متعصب استفاده شود.
[۳۱۴] محمدزاده، ج۱، ص۳۵.
در همین دوره سازمانها و احزاب سیاسی زیادی نیز در سرزمینی که بعدها جمهوری آذربایجان در آن برپا شد، تشکیل می‌گردید که از آن جمله بود: سازمان همت که بعدها حزب شد (چپ/ چپگرایی : در قفقاز) و حزب مساوات، که برنامه اش پیگیری اصلاح خواهی، معارف گستری، ملی گرایی و جانبداری از فدرالیسم و جدیدها بود
[۳۱۵] محمدزاده، ج۱، ص۴۸ـ۶۷.
که در جریان حوادث تاریخی سالهای پس از انقلابهای ۱۹۱۷ روسیه، در قفقاز تأثیر گذاشت. در هر حال، نهضت جدیدها که در مناطق انتشار خود ابتدا جنبشی فرهنگی ـ آموزشی بود، در فاصلة سالهای ۱۳۲۳ تا ۱۳۳۵/ ۱۹۰۵ـ۱۹۱۷، به ویژه در مناطق تاتارنشین و قفقاز جنبة سیاسی بارزی یافت و فعالان سیاسی، از ملی گرایان میانه رو و لیبرال اصلاح طلب گرفته تا چپ افراطی چون بولشویکها و سوسیالیستهای انقلابی، را در بر گرفت.
[۳۱۶] د ا ترک، ذیل dcilik" ª"Ced.
حکومت تزاری، که با تردید به مدارس اصول جدید می‌نگریست و آن‌ها را کانون پرورش ملی گرایی و مخالفت و شورش می‌انگاشت، به تدریج بر فشار خود بر آن‌ها افزود و مثلاً در ۱۳۳۰/۱۹۱۲ شماری از معلمان جدیدی را بازداشت کرد
[۳۱۷] د ا ترک، ذیل dcilik" ª"Ced.
و در جریان کشمکشهای قدیمیان و جدیدیان، از قدیمیها حمایت نمود.
[۳۱۸] محمدزاده، ج۱، ص۱۸.
[۳۱۹] زاره واند (مستعار مشترک)، افسانة پانتورانیسم، ج۱، ص۲۸ـ۲۹.
[۳۲۰] قانلی دره، ج۱، ص۱۵۱.
در پی انقلاب بولشویکی در روسیه، اکثر قدیمیها طرفدار دولت تزاری بودند؛ گروهی از جدیدها هم که طرفدار حفظ روسیة متحد با خودمختاری فرهنگی مسلمانان بودند، مخالف بولشویکها و عدة کمی از آنان طرفدار انقلاب بولشویکی بودند.
[۳۲۱] آلکساندر بنیگسن و ماری براکس آپ، مسلمانان شوروی، ج۱، ص۱۲۴.
[۳۲۲] یملیانوا، ج۱، ص۳۹ـ۴۰.
از سوی دیگر، احزاب سوسیالیست روسیه، نهضت جدیدها را جنبش نوگرایی در بین مسلمانان ارزیابی و در مقابل احزاب راست از آن جانبداری می‌کردند
[۳۲۳] میدان لاروس، ج۲، ص۸۳۲.
و از این رو، از همان سالهای انقلاب ۱۹۰۵ـ۱۹۰۷ روسیه، مناسبات دوستانه ای بین آن‌ها ایجاد شد
[۳۲۴] چاپ دوم.
و جدیدها نیز از عوامل تسهیل کنندة سلطة کمونیستها بر مناطق مسلمان نشین روسیه بودند.
از دیگر دلایل مهم پیوستن گروهی از جدیدها به حزب کمونیست اینها بود: برخوردار نبودن از نفوذ گسترده و ژرف در میان توده های مردم؛ نداشتن تشکل و سازماندهی منظم و قدرت نظامی برای متحقق ساختن اهداف فرهنگی و سیاسی خویش؛ دشمنی علمای محافظه کار و اشراف محلی متنفذ با آنها؛ وعده های رهبران حزب یاد شده درباره حق تعیین سرنوشت ملل و موافقتشان با برقراری نظام فدرالی در کشور و شناختن حقوق برابر برای تمام خلقهای روسیه. از همین روی، برخی از نخبگان جدیدی اهداف انقلاب روسیه را به اهداف اصلاح طلبانة خود نزدیک می‌دیدند
[۳۲۵] لاپیدوس، ج۱، ص۷۹۹.
و برای ورود به حزب حاکم شوروی متمایل می‌شدند. تا پیش از ۱۹۱۷، به جز عده ای از قفقازیان روسیه، مسلمانان دیگری در حزب کمونیست عضویت نداشتند؛ اما از ۱۹۱۷ تا پایان جنگ جهانی اول هزاران مسلمان به عضویت حزب در آمدند. پاره ای از آنان چون جدیدهای تاتار به صورت فردی، ولی بسیاری چون بخارائیان جوان، به صورت گروهی به حزب پیوستند.
[۳۲۶] آلکساندر بنیگسن و ماری براکس آپ، مسلمانان شوروی، ج۱، ص۱۴۰.
ورود میرسعید سلطان گالیف جدیدی (متوفی ۱۳۰۷ ش/ ۱۹۲۸)، از تاتارهای ولگا، به حزب کمونیست روسیه، و انگیزه‌ها و اهداف او از همراهی با بولشویکها، نمونه ای است از بسیاری از جدیدها که پیوستن به حزب مذکور را وسیله ای برای دستیابی به اهداف ملی گرایانه و خودمختاری و حتی اهداف استقلال طلبانة خویش می‌دانستند.
گالیف که در حزب تا معاونت استالین و کمیسری خلق امور ملیتها ارتقا یافته بود، در تلاش برای تبیین اندیشه های استقلال طلبانة مسلمانان بر پایة اصول ایدئولوژیک کمونیسم، انقلاب پرولتاریهایی را در درجة اول انقلابی برای رهایی خلقهای ستمدیدة شرق ارزیابی می‌کرد
[۳۲۷] کارر دانکاس، ج۱، ص۱۶۱ـ۱۶۲.
و در حقیقت، به جای آرمان مارکسیستی مبارزة طبقاتی، به مبارزه بین ملل استثمارگر و تحت استعمار اولویت می‌داد و بر آن بود که ملل پرولتاریا و ستمدیده باید برای کسب آزادی خویش در برابر ملل استعمارگر مبارزه کنند.
[۳۲۸] د ا ترک، ذیل dcilik" ª"Ced.
به باور وی و همفکرانش، آزادی ملی به کشورهای مسلمان این امکان را می‌داد تا بدون ورود به مرحلة سرمایه داری، مستقیماً وارد مرحلة سوسیالیسم شوند.
[۳۲۹] لاپیدوس، ج۱، ص۸۰۰.
جناح چپ جدیدها، به رهبری گالیف و مولاالنور وحیدوف، اگر چه الحاد بولشویکها را رد می‌کردند، بر سازگاری اسلام با سوسیالیسم ــ که منافع جمع را بر فرد مقدّم می‌دارد و بر عدالت اجتماعی پافشاری می‌کند ــ تأکید می‌کردند.
[۳۳۰] یملیانوا، ج۱، ص۴۱ـ۴۲.
گالیف با استدلالهایی از این دست، در مقابل سوسیالیسم روسی، از آرمان تورانیسم دفاع می‌کرد و به منظور پدیدآوردن جمهوری مستقل توران، تمام اقوام ترک اتحاد جماهیر شوروی را به اتحاد فرا می‌خواند
[۳۳۱] لانداو، ج۱، ص۱۷.
[۳۳۲] د ا ترک، ذیل dcilik" ª"Ced.
نیز توران). وی بر اهمیت جمهوری توران، به عنوان متحد طبیعی بولشویسم و پیشتاز انقلاب شرق، تأکید می‌کرد.
[۳۳۳] زاره واند (مستعار مشترک)، افسانة پانتورانیسم، ج۱، ص۱۴.
بدین ترتیب، در درون حزب بولشویک، یک فراکسیون مسلمان پدید آمد که نشان می‌داد این کمونیستهای مسلمانِ نخستین به مانند جدیدهای قدیمی، بی آن‌که میان تزاریسم و یا شوروی فرقی قائل باشند، به دولت روس و روسها و‌ به‌طور کلی به غربیها احساس بی اعتمادی عمیقی دارند.
[۳۳۴] آلکساندر بنیگسن و ماری براکس آپ، مسلمانان شوروی، ج۱، ص۱۲۲ـ۱۲۳.
سرانجام، پس از استقرار نظام شوروی، سلطان گالیف در ۱۳۰۲ ش /۱۹۲۳، به اتهام ترویج ملی گرایی و تهدید امنیت شوروی، از حزب اخراج گردید و در ۱۳۰۷ ش/ ۱۹۲۸ به اردوگاه زندانیان فرستاده شد و از آن پس ناپدید گردید.
[۳۳۵] لاپیدوس، ج۱، ص۸۰۰.
اخراج جدیدها از حزب و ادارات دولتی و حبس و تبعید و حتی اعدام آنان، که از اواخر دهة ۱۳۰۰ ش /۱۹۲۰ آغاز گردیده بود، در نیمة دوم دهة بعدی، که دورة تصفیه های خونین بود، ابعاد وسیع تر و وحشتناک تری یافت و اکثر قریب به اتفاق جدیدهای سرشناس در سراسر مناطق مسلمان نشین، با شعار «تصفیة کادرهای دولت و حزب کمونیست از دشمنان خلق و ملی گرایان»، بازداشت و بیشترشان تیرباران شدند. کار دشمنی با جدیدها دراین دوره چندان بالا گرفت که قبرِ گاسپرالی در باغچه سرای، تخریب و در جای آن مجتمع آپارتمانی ساخته شد و در جریان ستردن نشانه های جدیدیه، حتی آثار مکتوب جدیدها در کتابخانه‌ها مشمول تصفیه شد.
[۳۳۶] یملیانوا، ج۱، ص۴۳ـ۴۴.
[۳۳۷] د ا ترک، ذیل dcilik" ª"Ced.

پیامدها. جنبش جدیدها نتوانست به شعار «اتحاد در زبان و فکر و عمل» گاسپرالی جامة عمل بپوشاند، بر واقعیت پراکندگی جغرافیایی فایق بیاید و در برابر بولشویسم از خود دفاع نماید.
[۳۳۸] دایرة المعارف جهان اسلام آکسفورد.
با این همه، این نهضت دستاوردهایی داشت که اهم آن‌ها عبارت بود از: ۱) اصلاحات در زمینة آموزش و پرورش و تأسیس مدارس جدید که حاصل آن پرورش نسلی بود که پذیرای افکار و عقاید نوگرایانه و اصلاح طلبانه بودند، مدارسی که از نظر بازتولید اجتماعی جنبش نیز اهمیت داشتند.
[۳۳۹] خالد، ج۱، ص۱۰۳.
۲) افزایش علاقه به سوادآموزی و روزافزون شدن شمار سوادآموزان و باسوادان در پرتو تسهیل خواندن و نوشتن و به کارگرفتن شیوه های نوین آموزش و پرورش.
[۳۴۰] قانلی دره، ج۱، ص۱۵۰.
۳) رشد خودآگاهی ملی و توسعة ایدئولوژی آزادی بخش ملی.
[۳۴۱] دلارام علیمووا و اکبر اعظم خواجه یف، «تاریخ نهضت جدیدیه در ترکستان: اوایل قرن بیستم»، ج۱، ص۳۰،.
۴) کوشش در راه تدوین اصول اصلاح تدریجی برای حل مسائل اجتماعی.
[۳۴۲] دلارام علیمووا و اکبر اعظم خواجه یف، «تاریخ نهضت جدیدیه در ترکستان: اوایل قرن بیستم»، ج۱، ص۴۰،.
۵) ارتقای مقام زن در جامعه.
[۳۴۳] د ا ترک، ذیل dcilik" ª"Ced.
۶) داشتن سهم در توسعة مطبوعات ملی و تکوین ادبیات و هنر نوین، به ویژه نمایش (سطور قبل). ۷) پذیرفتن اشکال نوینی از جامعه پذیری با بنیان نهادن و ترویج انجمنهای خیریة معارف گستر.
[۳۴۴] خالد، ج۱، ص۱۰۳.
۸) تحول در جهان بینی، چنانکه مردم آسیای مرکزی در اوایل قرن بیستم نه تنها درباره اندیشه های نو مباحثه می‌کردند، بلکه این مباحثه را به شیوه و بیانی نو پیش می‌بردند.
[۳۴۵] خالد، ج۱، ص۱۰.

با این همه، ضمن آن‌که توفیق جدیدها در زمینه های مذکور نسبی بود، در زمینه های دیگر هم، به علت موانع موجود، توفیقی نداشت،
[۳۴۶] د ا ترک، ذیل dcilik" ª"Ced.
وانگهی این نهضت هرگز نتوانست‌ به‌طور کامل جانشین شیوة سنّتی تفکر و عمل شود.
[۳۴۷] دایرة المعارف جهان اسلام آکسفورد.

در دوره های مختلف حکومت شوروی، با جدیدیه و جدیدها برخوردهای متفاوتی شده است که فراز و نشیب آن را در آثار مربوط به جدیدهای تاتار از انقلاب کمونیستی تا فروپاشی اتحاد شوروی، می توان دنبال کرد.
[۳۴۸] لازرینی، ج۱، ص۶۱ـ۶۹.
[۳۴۹] قانلی دره، ج۱، ص۱۵۵ـ۱۵۹.
در دایرة المعارفهایی که در اتحاد جماهیر شوروی سابق چاپ شده است، جدیدیه
به طور کلی یک جنبش سیاسی با گرایش ایدئولوژیک بورژوا ـ لیبرالی ضدانقلابی، دارای تمایلات پان ترکیستی و پان اسلامیستی، ارزیابی شده و ضمن اشاره به اصلاح طلبی جدیدها در زمینة آموزش و پرورش، ادعا شده است که آنان تنها از اصلاحات محدود اسلامی و نیز از برچیدن بقایای فئودالیسم، آن هم به منظور زمینه سازی برای رشد و توسعة بورژوازی، جانبداری و حتی‌ به‌طور ضمنی از حکومت تزاری دفاع می‌کردند و در تلاش بودند توده‌ها را از فعالیتهای انقلابی بازدارند
[۳۵۰] دایرة المعارف جهان اسلام آکسفورد، ج۸، ص۵۳۹.
د. آ.، ج ۱۰، ص ۴۰۹؛ د. ازبکستان شوروی، ج ۴، ص ۲۷۸ـ۲۷۹؛.
[۳۵۱] د تاجیکی، ج۸، ص۴۴۲.
مورخان شوروی نیز تلقین می‌کردند که مترقی ارزیابی کردن جدیدها دور از واقع بینی است، چرا که آنان نه تنها از مردم دفاع نمی‌کردند، بلکه ضدمردم بودند.
[۳۵۲] کائوشیک، ج۱، ص۷۷ـ۷۹.
استقلال و خودگردانی را نیز از آن روی می‌خواستند که تنها خودشان زحمتکشان را تاراج کنند
[۳۵۳] باباجان غفوروف، تاجیکان، ج۲، ص۱۱۱۹.
ولی، به نظری، آنان نه به ادعای استعمارگران تزاری «انقلابی و تجزیه طلب» بودند و نه به گفتة بولشویکها «ارتجاعی و دشمن خلق»، بلکه نهضت جدیدها جنبشی برآمده از بطن جوامع مسلمان روسیه در اوضاع زمانی و مکانی خاص بود و مجموعاً در عداد جریانهای فکری غربگرای اصلاح طلب و ترقی خواه قرار می‌گیرد
[۳۵۴] میدان لاروس، ج۲، ص۸۳۲.
و خود نشانه ای است از بیداری ملل مسلمان روسیه.
[۳۵۵] چاغلا، ج۱، ص۲۷.
مسئلة اصلی جدیدها، چه در دورة تزاری و چه در زمان شوروی، این بود که چگونه می‌توان با حفظ هویت اسلامی ـ ملی و مستهلک نشدن در جریان روسی گردانی، تمدن معاصر را اخذ کرد.
[۳۵۶] چاغلا، ج۱، ص۲۷.
اگر چه در دوران حاکمیت کمونیسم در شوروی بیشترین ضربه به جدیدها وارد شد،
[۳۵۷] یملیانوا، ج۱، ص۴۳ـ۴۴.
این جریان بار دیگر پس از فروپاشی اتحاد شوروی، به سبب نقش بسزایی که از نظر فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در دهه های پایانی قرن نوزدهم و دهه های نخست قرن بیستم در مناطق مسلمان نشین روسیه داشت، به جهات مختلف، به ویژه از جهت بازیابی هویت ملی، در کشورهای تازه به استقلال رسیده موردتوجه قرار گرفت.
[۳۵۸] دلارام علیمووا و اکبر اعظم خواجه یف، «تاریخ نهضت جدیدیه در ترکستان: اوایل قرن بیستم»، ج۱، ص۴۰ـ۴۱،.
[۳۵۹] یملیانوا، ج۱، ص۷۵ـ ۷۸.
اعادة حیثیت از جدیدهای محکوم شده در دورة استالین، تحقیقات گسترده برای بازشناسی رهبران فکری و سیاسی جدیدها و تجدید چاپ و انتشار آثار آنان، و برگزاری همایشی در مورد گاسپرالی در اسفند ۱۳۷۰/ مارس ۱۹۹۱، از جلوه های این توجه است.
[۳۶۰] د ا ترک، ذیل dcilik" ª"Ced.
این جریان که در دورة شوروی پنداشته می‌شد که از بین رفته است، در سالهای پس از فروپاشی اتحاد شوروی، منبع الهام جنبشهای ملی در کشورهای تازه به استقلال رسیدة مذکور شده است؛ چنانکه جنبش جبهة خلق در جمهوری آذربایجان، جنبش ارک در ازبکستان و جنبشهای بیداری در قازان و کریمه ریشه در نهضت جدیدها دارند.
[۳۶۱] د ا ترک، ذیل dcilik" ª"Ced.
[۳۶۲] یملیانوا، ج۱، ص۷۵ـ ۷۸.
در مقابل «جریان نو قدیمی» نیز سربرآورده است: آنان جدیدها را به تسلیم در برابر فشار فرهنگی اروپا متهم، و از ترویج اندیشه های قدیمی در جامعه حمایت می‌کنند.
[۳۶۳] یملیانوا، ج۱، ص۷۵ـ ۷۸.
در برابر این دو جریان، گروهی دیگر جریانهای قدیمی گرا، جدیدی گرا و صوفی گرایی را رد می‌کنند و خود گرایش سلفی (وهابی) دارند (ص ۷۵ـ ۷۸، ص ۸۶).


(۱) فریدون آدمیت ، اندیشه های میرزا فتحعلی آخوندزاده ، تهران ۱۳۴۹ ش ؛
(۲) شیرین آکینر، اقوام مسلمان اتحاد شوروی ، ترجمة علی خزاعی فر، مشهد ۱۳۶۶ ش ؛
(۳) «بادکوبه »، تربیت ، ش ۱۱۸، ۶ رمضان ۱۳۲۴؛
(۴) امیرعالم خان بن امیر عبدالاحد، خاطره های امیرعالم خان ( تاریخ حزن الملل بخارا )، پیشگفتار و توضیحات از احرار مختاراف ، تهران ۱۳۷۳ ش ؛
(۵) آلکساندر بنیگسن و ماری براکس آپ ، مسلمانان شوروی : گذشته ، حال و آینده ، ترجمة کاوه بیات ، تهران ۱۳۷۰ ش ؛
(۶) محسن جعفری مذهب ،«سالهای بحران در بخارا»، جهان کتاب ، سال ۶، ش ۱۹ـ ۲۰ (بهمن ۱۳۸۰)؛
(۷) دانشنامة ادب فارسی ، به سرپرستی حسن انوشه ، ج ۱، آسیای مرکزی ، تهران : مؤسسة فرهنگی و انتشاراتی دانشنامه ، ۱۳۷۵ ش ؛
(۸) نظامعلی دهنوی ، ایرانیان مهاجر در قفقاز: فعالیتهای فرهنگی آنان در سالهای ۱۹۰۰ م ـ ۱۹۳۱ م ، تهران ۱۳۸۳ ش ؛
(۹) رحیم رئیس نیا، ایران و عثمانی در آستانة قرن بیستم ، تبریز ۱۳۷۴ ش ؛
(۱۰) همو، «گذری بر اندیشه ها و آثار عباسقلی آقاقدسی (باکیخانوف )»، تاریخ روابط خارجی ، سال ۳، ش ۱۲ (پاییز ۱۳۸۱)؛
(۱۱) محمد جان شکوری ، صدر بخارا: تک نگاشتی در تحولات سیاسی ـ اجتماعی بخارای شریف طی نیمة پایانی امارات خانات منغیت ، به اهتمام صفا اخوان ، تهران ۱۳۸۰ ش ؛
محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء: وقایع نگاری تحولات سیاسی ـ اجتماعی بخارای شریف طی نیمة پایانی امارت خانات منغیت ، تحقیق و

(۱۲) پژوهش محمدجان شکوری ، تهران ۱۳۸۲ ش ؛
(۱۳) احمد زکی ولیدی طوغان ، قیام باسماچیان ، ترجمة علی کاتبی ، تهران ۱۳۶۸ ش ؛
(۱۴) دلارام علیمووا و اکبر اعظم خواجه یف ، «تاریخ نهضت جدیدیه در ترکستان : اوایل قرن بیستم »، مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز ، ش ۲۰ (زمستان ۱۳۷۶)؛
(۱۵) صدرالدین عینی ، تاریخ انقلاب فکری در بخارا ، تهران ۱۳۸۱ش ؛
۱۶- همو، یادداشت ها ، چاپ سعیدی سیرجانی ، تهران ۱۳۶۲ ش ؛
(۱۷) باباجان غفوروف ، تاجیکان ، دوشنبه ۱۳۷۷ ش ؛
(۱۸) کستنکو کاپیتان اتاماژور، شرح آسیای مرکزی و انتشار سیویلیزاسیون روسی در آن با نقشة ممالک آسیای مرکزی ، ترجمة ماردروس داود خانف ، به اهتمام مؤتمن السلطان صنیع الدوله ، چاپ غلامحسین زرگری نژاد، تهران ۱۳۸۳ ش ؛
(۱۹) رحیم مسلمانیان قبادیانی ، ستاره های پامیر: آشنایی با تنی چند از ادیبان معاصر تاجیک ، تهران ۱۳۸۳ش ؛
(۲۰) لاریسا نیکولایوا، تاجیکستان : تحولات سیاسی ـ اجتماعی در یکصد سال اخیر ، تهران ۱۳۸۰ ش ؛
(۲۱) زاره واند ( مستعار مشترک ) ، افسانة پانتورانیسم ، ترجمة محمدرضا زرگر، تهران ۱۳۶۹ ش ؛
(۲۲) Na zim A khundov, Sanadlarin dilila , Baku ۱۹۸۰؛
(۲۳) Yavuz Akp nar, Azer edebiyat ara t malar , Istanbul ۱۹۹۴؛
(۲۴) D.A. Alimova, "Jadidchilik haraka t n q ijtima i-siyasi ma hiyati va Jadidlar tafakkuri", in Jadidchilik: isla ha t, yanqilanish, mstaqillik va taraqq ya t chn krash , ed. D.A. Alimova et al ., Tashkant: Tashkant University, ۱۹۹۹؛
(۲۵) S. S. A zamkhojaev, "Turkista n mukhta riyati-Jadidlar mill i- demokratik davlatchilik gha yalarining amaldagi ifa dasi", in ibid؛
(۲۶) A zarba yja n adabiya t ta rikhi , ed. Sa mad Vurghun, Mirza Ibra himov, and M. A rif Da da shza da, vol. ۲, Baku ۱۹۶۰؛
(۲۷) A zarba yja n Sa vet Ensiklopedya s , Baku ۱۹۷۶-۱۹۸۷؛
(۲۸) A zarba yja n ta rikhi , ed. I. A . Hseynov et al , vol.۲, Baku: Azarbayjan SSR Elmler A ca demiya s Nashriyya t , ۱۹۶۴؛
(۲۹) A zarba yja n ta rikhi , ed. I qra r Aliyev, Baku: Elml, ۱۹۹۳؛
(۳۰) A zarba yja n ta rikhi , ed. Sleyma n Aliyarl , Baku: A zarba yja n Nashriyya t ۱۹۹۶؛
(۳۱) A zarba yja n ta rikhi , ed. M.A. Isma y lov et al ., vol. ۴, Baku: A zarba yja n Dvlat Nashriyya t ۲۰۰۰؛
(۳۲) A zarba yja n ta rikhi , ed. M.A. Isma y lov et al ., vol.۵, Baku: Elm Nashriyya t ۲۰۰۱؛
(۳۳) A. Bennigsen and C. Lemercier-Quelquejay, L'Islam en Union Sovietique , Paris ۱۹۶۸؛
(۳۴) Alexandre Bennigsen and S. Enders Wimbush, Muslims of the Soviet empire: a guide , London ۱۹۸۵؛
(۳۵) Cengiz ´ag la, Azerbaycan da milliyet ilik ve politika , Ankara ۲۰۰۲؛
(۳۶) Helen Carrere d , Encausse, Islam and the Russian empire: reform and revolution in Central Asia , tr. Quintin Hoare, London ۱۹۸۸؛
(۳۷) Nadir Devlet, Rusya trklerinin milli mcadele ta rihi: ۱۹۰۵-۱۹۱۷ , Ankara ۱۹۹۹؛
(۳۸) EI ۲ . s.vv. "Djad d" (by B. Spuler), "Gaspral (Gasprinski), Isma l" (by Z.V.Togan)؛
(۳۹) Ensiklopediya yi Sa vetii Ta jik , Dushanbe ۱۹۷۸-۱۹۸۸؛
(۴۰) Abdur , rauf Fitrat, Moludi sharif ya khud mir , a ti khayr-ul-bashar , ed. Sa h Tabarov, Dushanbe ۲۰۰۳؛
(۴۱) Isma l Gaspral , Mu salma na ni da rurra hat , tr. Abdur , rauf Fitrati Bukha ra , Dushanbe ۲۰۰۲؛
(۴۲) Great Soviet encyclopedia , New York ۱۹۷۳-۱۹۸۳, s.vv. "Jadidism" (by A.V. Piaskovskii), "Azerbaijan Soviet Socialist Republic: Education and cultural affairs"؛
(۴۳) I sa Habibbayli, Jalil Mammadquluza da: mhiti va ma sirlari , Baku ۱۹۹۷؛
(۴۴) Sa diq Hseynov, Seyid Azim Shirvaninin ya ra d j l q yolu , Baku ۱۹۷۷؛
(۴۵) IA , s.vv. "A zer . c.v:A zer edebiyat nda teceddd devri" (by M.Fuad Kprl), "Kazan", "Matbuat. II. ۵: K r m Trkleri" (by Re id Rahmeti Arat)؛
(۴۶) Mahmud Isma y lov, A zarba yja n ta rikhi , Baku ۱۹۹۳؛
(۴۷) Esmira Ja va dova , Satirlarda dyunan urak , Baku ۱۹۸۸؛
Ahmet
(۴۸) Kanl dere, "Soviet ve Trk tarih yaz c l g §nda Rusya mslmanlar n n d nce tarihi", Trkiye ara t rmalar literatr dergisi , vol.۲, no.۱ (۲۰۰۴)؛
(۴۹) N. Karimov, "xx asr ba shlar dagi ta rikhii vaziiat va jadidchilik harakatining vujudga Kelishi", in Jadidchilik , ibid؛
(۵۰) Kemal H. Ka rpa t, I sla m' n siyasalla mas , tr. iar Yalµ n, Istanbul ۲۰۰۴؛
(۵۱) Devendra Kaushik, Central Asia in modern times: a history from the early ۱۹ th century , ed. N. Khalifin, Moscow ۱۹۷۰؛
(۵۲) Adeeb Khalid, The politics of Muslim cultural reform: Jadidism in Central Asia , Berkeley ۱۹۹۸؛
(۵۳) Jacob M. Landau, Pan-Turkism: from Irredentism to cooperation , London ۱۹۹۵؛
(۵۴) Ira M. Lapidus, A history of Islamic societies , Cambridge ۱۹۹۱؛
(۵۵) Edward J. Lazzerini, "Ethnicity and the uses of history: the case of the Volga Tatars and Jadidism", Central Asian survey (Oct. ۱۹۸۲- Jan. ۱۹۸۳)؛
(۵۶) Mirza Bala Mammadza da, Milli A zarba yja n haraka t , Baku ۱۹۹۲؛
(۵۷) Meydan Larousse , Istanbul ۱۹۷۹- ۱۹۸۱؛
(۵۸) mar Fa iq Ne ma nza da, Sechilmish asarlar , Baku ۱۹۹۲؛
(۵۹) The Oxford encyclopedia of the modern Islamic world , ed. John L.Esposito, New York ۱۹۹۵, s.v. "Jad dism" (by Edward J. Lazzerini)؛
(۶۰) Ma rufi Rajab , Islam: Jadidiya va inqila b , Dushanbe ۱۹۹۷؛
Q.K. Rajabov, "Jadidlar istiqla lchilik harakatining gha yavii rahnama lari", in
(۶۱) Jadidchilik , ibid؛
(۶۲) Sh. Riza ev, "Jadid ma rifatchiligi va tea tr", in ibid؛
(۶۳) Mahammad Ta gh Sidqi, Maktab heka ytlari , ed. Shirindil-Teymur Karimli, Baku ۱۹۹۶؛
(۶۴) Mana f Sleymanov, Eshitdiklarim, okhuduqlar m grdklarim , Baku ۱۹۸۹؛
(۶۵) Tadeusz Swietochowski, Mslman cemaatten ulusal kimlig §e: Rus Azerbaycan ۱۹۰۵-۱۹۲۰ , tr. Nuray Mert, Ankara ۱۹۸۸؛
(۶۶) TDVI A , s.vv. "Ced dcilik" (by Taha Akyol), "Gasp ral , I sma il Bey"(by Hakan K r ml ),"Kayyu m Na s r " (by I smail Trkog §lu and I brahim Mara),"Kazan" (by I smail Trkog §lu), "Kursav " (by I smail Trkog §lu and I brahim Mara ),"Merca n "(by Ahmet Kanl dere)؛
(۶۷) Hilmi Ziya غlken, Trkiye , de µag §da d nce tarihi , Istanbul ۱۹۶۶؛
(۶۸) Uzbek Sa vet Ensiklopediya s , Tashkant ۱۹۷۱-۱۹۸۰؛
(۶۹) Galina Yemelianova, "Islam inRussia: an historical perspective", in Islam in post-Soviet Russia: public and private faces , ed. Hilary Pilkington and Galina Yemelianova, London: Routledge Curzon, ۲۰۰۳؛
(۷۰) I brahim Yksel, Azerbaycan , da fikir hayat , Istanbul n.d.؛
(۷۱) Kh. Z. Z ya yev, "Jadidlar harakatining siyasi va ijt mai-ikt sa di zamini", in Jadidchilik , ibid؛


۱. محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۴۰۷.
۲. کستنکو کاپیتان اتاماژور، شرح آسیای مرکزی و انتشار سیویلیزاسیون روسی در آن با نقشة ممالک آسیای مرکزی، ج۱، ص۱۰۱ـ۱۰۳.
۳. خالد، ج۱، ص۲۰ـ۳۴.
۴. چاغلا، ج۱، ص۳۴.
۵. د. ا. د. ترک د. تاجیکی، ج ۸، ص ۴۴۱
۶. محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۳۱۹ـ۳۷۰.
۷. رجبی، ج۱، ص۴۶.
۸. خالد، ج۱، ص۹۳.
۹. محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۳۱۹.
۱۰. د ا ترک، ج۶، ص۵۱۲ ـ ۵۱۸.
۱۱. کستنکو کاپیتان اتاماژور، شرح آسیای مرکزی و انتشار سیویلیزاسیون روسی در آن با نقشة ممالک آسیای مرکزی، ج۱، ص۱۴۵ـ ۱۷۸.
۱۲. دولت، ج۱، ص۳ـ۴.
۱۳. دولت، ج۱، ص۱۰.
۱۴. دولت، ج۱، ص۹.
۱۵. کارپات، ج۱، ص۵۶۱ ـ۵۶۲.
۱۶. کارپات، ج۱، ص۵۳۴.
۱۷. دولت، ج۱، ص۱۷.
۱۸. یملیانوا، ج۱، ص۳۴.
۱۹. ۲۳۸، آلکساندر بنیگسن و ماری براکس آپ، ج۱، ص۱۰، مسلمانان شوروی.
۲۰. د ا ترک، ذیل "Kazan".
۲۱. دولت، ج۱، ص۲۰.
۲۲. د.ا.ترک ، ج ۶، ص ۵۱۷
۲۳. چاغلا، ج۱، ص۳۵ـ۳۶.
۲۴. کارپات، ج۱، ص۵۳۶ ـ ۵۳۷.
۲۵. د ا ترک، ج۶، ص۵۱۷.
۲۶. چاغلا، ص ۳۱ـ۳۲
۲۷. دولت، ج۱، ص۱۳.
۲۸. دولت، ج۱، ص۱۳ـ ۱۴.
۲۹. کارپات، ج۱، ص۵۴۵.
۳۰. چاغلا، ج۱، ص۳۲ـ۳۳.
۳۱. د ا ترک، ج۶، ص۵۱۷.
۳۲. گاسپرینسکی، ج۱، ص۱۵۵.
۳۳. گاسپرینسکی، ج۱، ص۱۵۳.
۳۴. د ا ترک.
۳۵. دولت، ج۱، ص۱۴.
۳۶. چاغلا، ج۱، ص۳۴.
۳۷. قانلی دره، ج۱، ص۱۵۲ـ۱۵۳.
۳۸. د ا ترک، ذیل " ªr s ªm Na ª"Kayyu.
۳۹. دولت، ج۱، ص۱۵.
۴۰. د ا ترک، ذیل il Bey" sma , I ral "Gasp.
۴۱. ذیل l" , Isma "Gaspral.
۴۲. دولت، ج۱، ص۱۸.
۴۳. اولکن، ص ۲۰۸
۴۴. افسانة پانتورانیسم.
۴۵. دولت، ج۱، ص۱۸.
۴۶. قانلی دره، ج۱، ص۱۵۰.
۴۷. دولت، ج۱، ص۱۸.
۴۸. به گونه ای که همچنان نیروی سازمان دهندة رفتار انسانی باقی بماند، اما وسیلة منحصر به فرد تجربه دانسته نشود، دایرة المعارف جهان اسلام آکسفورد.
۴۹. دایرة المعارف جهان اسلام آکسفورد.
۵۰. کارپات، ج۱، ص۵۵۰.
۵۱. د ا ترک، ج۷، ص۳۸۷ـ ۳۸۸.
۵۲. د ا ترک.
۵۳. کارپات، ج۱، ص۵۵۲.
۵۴. چاپ دوم.
۵۵. دولت، ج۱، ص۲۰ـ۲۱.
۵۶. یملیانوا، ص ۳۵
۵۷. زاره واند (مستعار مشترک)، افسانة پانتورانیسم، ج۱، ص۴.
۵۸. لانداو، ص ۱۰
۵۹. ۱۳، زاره واند (مستعار مشترک)، ج۱، ص۵، افسانة پانتورانیسم.
۶۰. دولت، ج۱، ص۴۴ـ ۴۵.
۶۱. خالد، ج۱، ص۸۹.
۶۲. کائوشیک، ج۱، ص۷۵ـ۷۶.
۶۳. قانلی دره، ج۱، ص۱۵۰.
۶۴. کائوشیک، ج۱، ص۷۵ـ۷۶.
۶۵. کارپات، ج۱، ص۵۳۸.
۶۶. ۱۶۱، خالد، ج۱، ص۸۹.
۶۷. کارپات، ج۱، ص۵۵۱.
۶۸. د ا ترک.
۶۹. قانلی دره، ج۱، ص۱۵۰ـ۱۵۲.
۷۰. قانلی دره، ج۱، ص۱۵۹.
۷۱. قانلی دره، ج۱، ص۱۵۲.
۷۲. قانلی دره، ج۱، ص۱۵۱.
۷۳. محمدزاده، ج۱، ص۱۸ـ۱۹.
۷۴. زاره واند (مستعار مشترک)، افسانة پانتورانیسم، ج۱، ص۲۸ـ۲۹.
۷۵. دولت، ج۱، ص۱۰.
۷۶. قانلی دره.
۷۷. قانلی دره، ج۱، ص۱۵۴.
۷۸. شوینتوخوفسکی، ص ۴۲.
۷۹. کارپات، ج۱، ص۵۳۶.
۸۰. د ا ترک، ج۲، ص۱۴۵.
۸۱. شوینتوخوفسکی، ص ۴۵
۸۲. دولت، ج۱، ص۲۳.
۸۳. تاریخ آذربایجان، ۲۰۰۰، ج ۴، ص ۱۲۸ـ ۱۳۰
۸۴. آخوندوف، ص ۵۱
۸۵. تاریخ آذربایجان، ۱۹۹۶، ص ۷۲۰ـ۷۲۱
۸۶. آخوندوف، ص ۵۱
۸۷. سلیمانوف، ص ۱۶۵
۸۸. رحیم رئیس نیا، گذری بر اندیشه‌ها و آثار عباسقلی آقاقدسی پاییز ۱۳۸۱، ج۱، ص۱۷۷ـ۲۲۴.
۸۹. تاریخ آذربایجان، ۲۰۰۰، ج ۴، ص ۱۲۹
۹۰. تاریخ آذربایجان، ۱۹۹۶، ص ۷۲۱
۹۱. اسماعیلوف، ص ۲۳۴ .
۹۲. اریخ آذربایجان، ۱۹۹۶، ص ۷۲۱ـ۷۲۲
۹۳. فریدون آدمیت، اندیشه های میرزا فتحعلی آخوندزاده، ج۱، ص۸۱.
۹۴. چاغلا، ج۱، ص۱۱۰ـ۱۱۱.
۹۵. دولت ص ۲۴ـ۲۵
۹۶. آخوندوف، ص ۲۵
۹۷. د. آ، ج ۵، ص ۲۹۰ـ۲۹۱
۹۸. تاریخ آذربایجان، ۲۰۰۰، ج ۴، ص ۳۲۵ .
۹۹. رئیس نیا، ۱۳۷۴ش، ج ۲، ص ۶۰۱
۱۰۰. آخوندوف، ص ۵۰
۱۰۱. جوادووا، ص ۱۳۸ـ ۱۴۰
۱۰۲. محمدزاده، ج۱، ص۲۰ـ۲۱.
۱۰۳. آخوندوف، ص ۵۲ ـ۵۳
۱۰۴. اسماعیلوف، ص ۲۶۱
۱۰۵. تاریخ آذربایجان، ۲۰۰۰، ج ۴، ص ۳۲۵
۱۰۶. دولت، ج۱، ص۲۸.
۱۰۷. تاریخ آذربایجان، ۲۰۰۰، ج ۴، ص ۳۲۵
۱۰۸. حسینوف، ص ۲۲
۱۰۹. تاریخ آذربایجان، ۱۹۶۴، ج۲، ص۳۴۵.
۱۱۰. آخوندوف، ص ۵۱
۱۱۱. دولت، ج۱، ص۲۷ـ ۲۸.
۱۱۲. تاریخ آذربایجان، ۲۰۰۰، ج ۴، ص ۳۲۷
۱۱۳. حبیب بیگلی، ص ۷۲ـ۱۱۶
۱۱۴. تاریخ آذربایجان، ۱۹۶۴، ج۲، ص۳۴۶ـ۳۴۷.
۱۱۵. تاریخ آذربایجان، ج ۲، ص ۳۵۵
۱۱۶. تاریخ آذربایجان، ج ۲، ص ۳۵۵
۱۱۷. تاریخ آذربایجان، ۲۰۰۰، ج ۴، ص ۳۲۷
۱۱۸. تاریخ آذربایجان، ۱۹۶۴، ج۲، ص۳۵۵.
۱۱۹. دایرة المعارف جهان اسلام آکسفورد، ج۱، ص۵۶۵.
۱۲۰. ج ۲، ص ۹۱۵ـ ۹۱۸، ج۱، ص۳۱۷، رحیم رئیس نیا، ایران و عثمانی در آستانة قرن بیستم، تبریز ۱۳۷۴ ش.
۱۲۱. کارپات، ج۱، ص۵۳۸.
۱۲۲. چاغلا، ج۱، ص۹۶.
۱۲۳. دولت، ج۱، ص۲۴.
۱۲۴. د ا ترک، ج۲، ص۱۴۴.
۱۲۵. دولت، ج۱، ص۲۸.
۱۲۶. چاغلا، ج۱، ص۹۴.
۱۲۷. چاغلا، ج۱، ص۴۷.
۱۲۸. د ا ترک، ذیل dcilik" ª"Ced.
۱۲۹. ۶۵۹ـ۶۷۶، صدرالدین عینی، ج۱، ص۳۴۲ـ۳۵۲، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، تهران ۱۳۸۱ش.
۱۳۰. قانلی دره، ج۱، ص۱۵۴.
۱۳۱. محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۳۵۲ـ۳۵۳.
۱۳۲. ۶۴، ۷۴، ج۱، ص۵۵، ۸۱، صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، تهران ۱۳۸۱ش.
۱۳۳. محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۳۸۳ـ۳۸۷.
۱۳۴. دولت، ج۱، ص۱۴۷ـ ۱۴۸.
۱۳۵. ۲۰۵ـ۲۰۷، دولت، ج۱، ص۱۴۴ـ ۱۴۵.
۱۳۶. ۸۶ ـ ۸۸، ۱۷۳، ج۱، ص۷۹ـ۸۲، کارر دانکاس.
۱۳۷. ۱۶۹ـ۱۷۱، ۲۹۹ـ۳۰۰، ج۱، ص۹۵ـ۹۶، خالد.
۱۳۸. کائوشیک، ج۱، ص۷۵.
۱۳۹. دولت، ج۱، ص۲۰۹.
۱۴۰. دولت، ج۱، ص۲۰۹.
۱۴۱. خالد، ج۱، ص۱۵۷.
۱۴۲. خالد، ج۱، ص۸۴.
۱۴۳. دولت، ج۱، ص۲۰۸.
۱۴۴. خالد، ج۱، ص۱۶۰ـ۱۶۱.
۱۴۵. خالد، ج۱، ص۱۶۱.
۱۴۶. دولت، ج۱، ص۲۰۹.
۱۴۷. کارر دانکاس، ج۱، ص۸۲.
۱۴۸. خالد، ج۱، ص۹۱ـ۹۲.
۱۴۹. قانلی دره، ج۱، ص۱۵۹.
۱۵۰. خالد، ج۱، ص۱۶۵.
۱۵۱. کارر دانکاس، ج۱، ص۸۲.
۱۵۲. ۱۶۵، کارر دانکاس، ج۱، ص۹۵.
۱۵۳. محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۳۹۱ـ۳۹۲.
۱۵۴. محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۳۱۴ـ ۳۱۵.
۱۵۵. محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۳۱۵ـ۳۱۶.
۱۵۶. محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۳۹۱.
۱۵۷. صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، ج۱، ص۶۰، تهران ۱۳۸۱ش.
۱۵۸. دانشنامة ادب فارسی، به سرپرستی حسن انوشه، ج۱، ص۸۴۵.
۱۵۹. د تاجیکی، ج۴، ص۵۴۹.
۱۶۰. محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۴۱۵ـ۴۱۶.
۱۶۱. کارر دانکاس، ج۱، ص۸۲ ـ۸۴.
۱۶۲. محمد جان شکوری، صدر بخارا: تک نگاشتی در تحولات سیاسی ـ اجتماعی بخارای شریف، ج۱، ص۱۰.
۱۶۳. صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، ج۱، ص۲۳ـ۲۷، تهران ۱۳۸۱ش.
۱۶۴. صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، ج۱، ص۸۰۲، تهران ۱۳۸۱ش.
۱۶۵. صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، ج۱، ص۳۸، تهران ۱۳۸۱ش.
۱۶۶. محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۴۰۸.
۱۶۷. ۳۵، صدرالدین عینی، ج۱، ص۲۸ـ۲۹، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، تهران ۱۳۸۱ش.
۱۶۸. محمد جان شکوری، صدر بخارا: تک نگاشتی در تحولات سیاسی ـ اجتماعی بخارای شریف، ج۱، ص۱۱ـ۱۲.
۱۶۹. محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۴۰۸.
۱۷۰. کریموف، ج۱، ص۲۴.
۱۷۱. خالد، ج۱، ص۸۱.
۱۷۲. رجبوف، ج۱، ص۱۷۸.
۱۷۳. خالد، ج۱، ص۱۰۳ـ۱۰۴.
۱۷۴. رجبوف، ج۱، ص۹۵.
۱۷۵. ۳۸۴، محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، ج۱، ص۳۷۶، روزنامة صدر ضیاء.
۱۷۶. خالد، ج۱، ص۹۹.
۱۷۷. خالد، ج۱، ص۱۵۳ـ۱۵۴.
۱۷۸. خالد، ج۱، ص۹۹.
۱۷۹. خالد، ج۱، ص۱۰۰.
۱۸۰. صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، ج۱، ص۴۳، تهران ۱۳۸۱ش.
۱۸۱. کارر دانکاس، ج۱، ص۸۵.
۱۸۲. صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، ج۱، ص۴۵ـ۵۲، تهران ۱۳۸۱ش.
۱۸۳. صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، ج۱، ص۴۴، تهران ۱۳۸۱ش.
۱۸۴. کارر دانکاس، ج۱، ص۸۵.
۱۸۵. به همت چند معلم و روشنفکر از جمله بنیانگذاران مدرسة مذکور و با حمایت مالی منصوروف، تشکیل شد، صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، تهران ۱۳۸۱ش.
۱۸۶. محمد جان شکوری، صدر بخارا: تک نگاشتی در تحولات سیاسی ـ اجتماعی بخارای شریف، ج۱، ص۱۰.
۱۸۷. کارر دانکاس، ج۱، ص۸۷ ـ ۸۸.
۱۸۸. دولت، ج۱، ص۴۰.
۱۸۹. کارر دانکاس، ج۱، ص۸۶ ـ۸۷.
۱۹۰. صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، ج۱، ص۸۰۲ ـ۸۰۳، تهران ۱۳۸۱ش.
۱۹۱. د تاجیکی، ج۷، ص۲۵۵.
۱۹۲. د تاجیکی، ج۸، ص۴۵۶.
۱۹۳. محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۳۳۱.
۱۹۴. کارر دانکاس، ج۱، ص۱۰۰.
۱۹۵. صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، ج۱، ص۸۰۳، تهران ۱۳۸۱ش.
۱۹۶. کارر دانکاس، ج۱، ص۹۲.
۱۹۷. محمد جان شکوری، صدر بخارا: تک نگاشتی در تحولات سیاسی ـ اجتماعی بخارای شریف، ج۱، ص۱۱.
۱۹۸. صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، ج۱، ص۸۰۳، تهران ۱۳۸۱ش.
۱۹۹. کارر دانکاس، ج۱، ص۹۲ـ۹۳.
۲۰۰. کارر دانکاس، ج۱، ص۹۴.
۲۰۱. دلارام علیمووا و اکبر اعظم خواجه یف، «تاریخ نهضت جدیدیه در ترکستان: اوایل قرن بیستم»، ج۱، ص۳۲ـ۳۳،.
۲۰۲. رجبی، ج۱، ص۲۷.
۲۰۳. فطرت.
۲۰۴. دلارام علیمووا و اکبر اعظم خواجه یف، «تاریخ نهضت جدیدیه در ترکستان: اوایل قرن بیستم»، ج۱، ص۱۵۳،.
۲۰۵. رجبی، ج۱، ص۶۵.
۲۰۶. احمد زکی ولیدی طوغان، قیام باسماچیان، ج۱، ص۳۹.
۲۰۷. کارر دانکاس، ج۱، ص۱۰۳.
۲۰۸. خالد، ج۱، ص۱۱۲.
۲۰۹. محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۳۳۱.
۲۱۰. کارر دانکاس، ج۱، ص۹۲.
۲۱۱. صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، ج۱، ص۸۰۳، تهران ۱۳۸۱ش.
۲۱۲. کارر دانکاس، ج۱، ص۹۶ـ۹۷.
۲۱۳. کارر دانکاس، ج۱، ص۹۶ـ۹۹.
۲۱۴. کارر دانکاس، ج۱، ص۱۰۰.
۲۱۵. دولت، ج۱، ص۲۰۹ـ۲۱۰.
۲۱۶. خالد، ج۱، ص۱۲۱.
۲۱۷. صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، ج۱، ص۷۵، تهران ۱۳۸۱ش.
۲۱۸. خالد، ج۱، ص۱۲۳.
۲۱۹. کارر دانکاس، ج۱، ص۱۰۰ـ۱۰۱.
۲۲۰. محمد جان شکوری، صدر بخارا: تک نگاشتی در تحولات سیاسی ـ اجتماعی بخارای شریف، ج۱، ص۱۰ـ۱۱.
۲۲۱. د تاجیکی، ج۱، ص۵۵۷ ـ ۵۵۸.
۲۲۲. صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، ج۱، ص۷۵، تهران ۱۳۸۱ش.
۲۲۳. رحیم مسلمانیان قبادیانی، ستاره های پامیر، ج۱، ص۱۶.
۲۲۴. محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۲۶.
۲۲۵. رحیم مسلمانیان قبادیانی، ستاره های پامیر، ج۱، ص۱۶.
۲۲۶. محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۲۶.
۲۲۷. محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۸۳.
۲۲۸. ۱۲۶، رضایف، ج۱، ص۱۱۹.
۲۲۹. ۱۳۵، ۱۵۳، ج۱، ص۱۲۹، خالد.
۲۳۰. رضایف، ج۱، ص۱۲۰.
۲۳۱. کارر دانکاس، ج۱، ص۱۰۵.
۲۳۲. کارر دانکاس، ج۱، ص۱۳۰.
۲۳۳. کارر دانکاس، ج۱، ص۱۰۵.
۲۳۴. صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، ج۱، ص۸۰۳، تهران ۱۳۸۱ش.
۲۳۵. صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، ج۱، ص۴۵، تهران ۱۳۸۱ش.
۲۳۶. کارر دانکاس، ج۱، ص۹۴.
۲۳۷. د تاجیکی، ج۷، ص۲۵۵.
۲۳۸. محمد جان شکوری، صدر بخارا: تک نگاشتی در تحولات سیاسی ـ اجتماعی بخارای شریف، ج۱، ص۱۱.
۲۳۹. د تاجیکی، ج۷، ص۲۵۵.
۲۴۰. کارر دانکاس، ج۱، ص۹۲ـ۹۳.
۲۴۱. کارر دانکاس، ج۱، ص۱۲۶ـ۱۲۷.
۲۴۲. محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۳۱۷.
۲۴۳. کائوشیک، ج۱، ص۱۵۶.
۲۴۴. کائوشیک، ج۱، ص۱۵۶.
۲۴۵. ۹۹، ۱۰۵، ج۱، ص۹۴، صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، تهران ۱۳۸۱ش.
۲۴۶. کارر دانکاس، ج۱، ص۱۲۷.
۲۴۷. لاریسا نیکولایوا، تاجیکستان، ج۱، ص۲۵.
۲۴۸. محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۳۸۳.
۲۴۹. صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، ج۱، ص۱۱۱، تهران ۱۳۸۱ش.
۲۵۰. محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۳۱۹.
۲۵۱. لاریسا نیکولایوا، تاجیکستان، ج۱، ص۲۵.
۲۵۲. صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، ج۱، ص۱۱۲ـ۱۱۳، تهران ۱۳۸۱ش.
۲۵۳. محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۳۸۲ـ۳۸۳.
۲۵۴. ۱۰۹، صدرالدین عینی، ج۱، ص۹۴ـ۹۹، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، تهران ۱۳۸۱ش.
۲۵۵. صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، ج۱، ص۱۱۶ـ۱۱۷، تهران ۱۳۸۱ش.
۲۵۶. صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، ج۱، ص۸۱۶ ـ۸۱۷، تهران ۱۳۸۱ش.
۲۵۷. محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۳۱۹.
۲۵۸. محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۲۶۵.
۲۵۹. ۱۳۵ـ۱۳۶، ۱۴۱، ج۱، ص۱۲۷ به بعد، صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، تهران ۱۳۸۱ش.
۲۶۰. لاریسا نیکولایوا، تاجیکستان، ج۱، ص۲۵.
۲۶۱. کارر دانکاس، ج۱، ص۱۳۷.
۲۶۲. دلارام علیمووا و اکبر اعظم خواجه یف، «تاریخ نهضت جدیدیه در ترکستان: اوایل قرن بیستم»، ج۱، ص۳۸،.
۲۶۳. کارر دانکاس، ج۱، ص۱۴۷.
۲۶۴. کائوشیک، ج۱، ص۱۵۶.
۲۶۵. صدرالدین عینی، تاریخ انقلاب فکری در بخارا، ج۱، ص۸۲۴، تهران ۱۳۸۱ش.
۲۶۶. لاپیدوس، ج۱، ص۷۹۷.
۲۶۷. لاریسا نیکولایوا، تاجیکستان، ج۱، ص۳۹.
۲۶۸. کائوشیک، ج۱، ص۱۵۷.
۲۶۹. کارر دانکاس، ج۱، ص۱۴۷.
۲۷۰. محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۲۷۵ و بعد.
۲۷۱. امیرعالم خان بن امیر عبدالاحد، خاطره های امیرعالم خان، ج۱، ص۳۵.
۲۷۲. محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۳۱۴.
۲۷۳. رحیم مسلمانیان قبادیانی، ستاره های پامیر، ج۱، ص۴۸ـ۴۹.
۲۷۴. محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۳۱۷.
۲۷۵. کارر دانکاس، ج۱، ص۱۶۳.
۲۷۶. لاریسا نیکولایوا، تاجیکستان، ج۱، ص۳۸.
۲۷۷. محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۶۹ـ۷۲.
۲۷۸. کارر دانکاس، ج۱، ص۱۵۴.
۲۷۹. دلارام علیمووا و اکبر اعظم خواجه یف، «تاریخ نهضت جدیدیه در ترکستان: اوایل قرن بیستم»، ج۱، ص۳۸،.
۲۸۰. محسن جعفری مذهب، «سالهای بحران در بخارا»، ج۱، ص۲۲.
۲۸۱. امیرعالم خان بن امیر عبدالاحد، خاطره های امیرعالم خان، ج۱، ص۳۵.
۲۸۲. لاریسا نیکولایوا، تاجیکستان، ج۱، ص۴۲ـ ۴۵.
۲۸۳. محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۳۱۷.
۲۸۴. کارر دانکاس، ج۱، ص۱۶۷.
۲۸۵. محمد شریفجان مخدوم صدرضیا، روزنامة صدر ضیاء، ج۱، ص۳۱۹.
۲۸۶. کائوشیک، ج۱، ص۱۹۴ـ ۱۹۵.
۲۸۷. لاپیدوس، ج۱، ص۷۹۸.
۲۸۸. شیرین آکینر، اقوام مسلمان اتحاد شوروی، ج۱، ص۵۳۷ ـ ۵۳۸، ترجمة علی خزاعی فر.
۲۸۹. کائوشیک، ج۱، ص۱۹۱ـ۲۰۰.
۲۹۰. لاریسا نیکولایوا، تاجیکستان، ج۱، ص۴۳.
۲۹۱. دولت، ج۱، ص۹۱.
۲۹۲. د ا ترک، ذیل dcilik" ª"Ced.
۲۹۳. دولت، ج۱، ص۸۹.
۲۹۴. امیرعالم خان بن امیر عبدالاحد، خاطره های امیرعالم خان.
۲۹۵. د ا ترک، ج۶، ص۵۰۵ ـ ۵۱۴.
۲۹۶. دولت، ج۱، ص۱۲۵ـ۱۲۶.
۲۹۷. دولت، ج۱، ص۸۹.
۲۹۸. دولت، ج۱، ص۱۲۹.
۲۹۹. دولت، ج۱، ص۱۲۸ـ۱۲۹.
۳۰۰. دولت، ج۱، ص۸۹.
۳۰۱. دولت، ج۱، ص۸۹.
۳۰۲. دولت، ج۱، ص۸۹.
۳۰۳. دولت، ج۱، ص۱۲۸.
۳۰۴. دولت، ج۱، ص۱۳۰ـ۱۳۱.
۳۰۵. تاریخ آذربایجان، ۲۰۰۱، ج۵، ص۲۰۵.
۳۰۶. محمدزاده، ج۱، ص۳۴.
۳۰۷. تاریخ آذربایجان، ۲۰۰۱، ج۵، ص۲۰۵.
۳۰۸. تاریخ آذربایجان، ۱۹۶۴، ج۲، ص۸۴۸.
۳۰۹. محمدزاده، ج۱، ص۳۴.
۳۱۰. تاریخ آذربایجان، ۲۰۰۱، ج۵، ص۲۱۷.
۳۱۱. نظامعلی دهنوی، ایرانیان مهاجر در قفقاز، ج۱، ص۳۱ـ۹۱.
۳۱۲. نظامعلی دهنوی، ایرانیان مهاجر در قفقاز، ج۱، ص۹۳ـ۱۴۱.
۳۱۳. تاریخ آذربایجان، ۲۰۰۱، ج۵، ص۲۰۶.
۳۱۴. محمدزاده، ج۱، ص۳۵.
۳۱۵. محمدزاده، ج۱، ص۴۸ـ۶۷.
۳۱۶. د ا ترک، ذیل dcilik" ª"Ced.
۳۱۷. د ا ترک، ذیل dcilik" ª"Ced.
۳۱۸. محمدزاده، ج۱، ص۱۸.
۳۱۹. زاره واند (مستعار مشترک)، افسانة پانتورانیسم، ج۱، ص۲۸ـ۲۹.
۳۲۰. قانلی دره، ج۱، ص۱۵۱.
۳۲۱. آلکساندر بنیگسن و ماری براکس آپ، مسلمانان شوروی، ج۱، ص۱۲۴.
۳۲۲. یملیانوا، ج۱، ص۳۹ـ۴۰.
۳۲۳. میدان لاروس، ج۲، ص۸۳۲.
۳۲۴. چاپ دوم.
۳۲۵. لاپیدوس، ج۱، ص۷۹۹.
۳۲۶. آلکساندر بنیگسن و ماری براکس آپ، مسلمانان شوروی، ج۱، ص۱۴۰.
۳۲۷. کارر دانکاس، ج۱، ص۱۶۱ـ۱۶۲.
۳۲۸. د ا ترک، ذیل dcilik" ª"Ced.
۳۲۹. لاپیدوس، ج۱، ص۸۰۰.
۳۳۰. یملیانوا، ج۱، ص۴۱ـ۴۲.
۳۳۱. لانداو، ج۱، ص۱۷.
۳۳۲. د ا ترک، ذیل dcilik" ª"Ced.
۳۳۳. زاره واند (مستعار مشترک)، افسانة پانتورانیسم، ج۱، ص۱۴.
۳۳۴. آلکساندر بنیگسن و ماری براکس آپ، مسلمانان شوروی، ج۱، ص۱۲۲ـ۱۲۳.
۳۳۵. لاپیدوس، ج۱، ص۸۰۰.
۳۳۶. یملیانوا، ج۱، ص۴۳ـ۴۴.
۳۳۷. د ا ترک، ذیل dcilik" ª"Ced.
۳۳۸. دایرة المعارف جهان اسلام آکسفورد.
۳۳۹. خالد، ج۱، ص۱۰۳.
۳۴۰. قانلی دره، ج۱، ص۱۵۰.
۳۴۱. دلارام علیمووا و اکبر اعظم خواجه یف، «تاریخ نهضت جدیدیه در ترکستان: اوایل قرن بیستم»، ج۱، ص۳۰،.
۳۴۲. دلارام علیمووا و اکبر اعظم خواجه یف، «تاریخ نهضت جدیدیه در ترکستان: اوایل قرن بیستم»، ج۱، ص۴۰،.
۳۴۳. د ا ترک، ذیل dcilik" ª"Ced.
۳۴۴. خالد، ج۱، ص۱۰۳.
۳۴۵. خالد، ج۱، ص۱۰.
۳۴۶. د ا ترک، ذیل dcilik" ª"Ced.
۳۴۷. دایرة المعارف جهان اسلام آکسفورد.
۳۴۸. لازرینی، ج۱، ص۶۱ـ۶۹.
۳۴۹. قانلی دره، ج۱، ص۱۵۵ـ۱۵۹.
۳۵۰. دایرة المعارف جهان اسلام آکسفورد، ج۸، ص۵۳۹.
۳۵۱. د تاجیکی، ج۸، ص۴۴۲.
۳۵۲. کائوشیک، ج۱، ص۷۷ـ۷۹.
۳۵۳. باباجان غفوروف، تاجیکان، ج۲، ص۱۱۱۹.
۳۵۴. میدان لاروس، ج۲، ص۸۳۲.
۳۵۵. چاغلا، ج۱، ص۲۷.
۳۵۶. چاغلا، ج۱، ص۲۷.
۳۵۷. یملیانوا، ج۱، ص۴۳ـ۴۴.
۳۵۸. دلارام علیمووا و اکبر اعظم خواجه یف، «تاریخ نهضت جدیدیه در ترکستان: اوایل قرن بیستم»، ج۱، ص۴۰ـ۴۱،.
۳۵۹. یملیانوا، ج۱، ص۷۵ـ ۷۸.
۳۶۰. د ا ترک، ذیل dcilik" ª"Ced.
۳۶۱. د ا ترک، ذیل dcilik" ª"Ced.
۳۶۲. یملیانوا، ج۱، ص۷۵ـ ۷۸.
۳۶۳. یملیانوا، ج۱، ص۷۵ـ ۷۸.



دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «»، شماره۴۵۳۰.    



جعبه ابزار