وهب بن عبدالله کلبی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
وهب بن عبدالله یکی از
شهدای کربلا است.
مؤلف
ناسخ التواریخ در ذیل عنوان
وهب بن عبدالله به
نقل از
طریحی نام
وهب بن وهب را نیز آورده است. ولی یادآور شده که هر چه جستجو کرده بیش از یک
وهب نیافته است.
صاحب
وسیلة الدارین عقیده دارد
وهب بن وهب همان
وهب بن عبدالله میباشد.
علامه مجلسی هر دو
وهب را در شمار
شهیدان کربلا قلمداد کرده و برای هر یک
شرح حال جداگانه آورده است.
پدر وهب را، حباب، جناب، جناح
و لب نیز گفتهاند.
وهب بن عبداللّه کلبی ،
جوان زیبا روی،
نیک خوی،
پرهیزکار،
مؤمن و
شجاع کوفی بود.
وی که در روز
عاشورا بیست و پنج
سال داشت و از
دامادیش هفده
روز میگذشت،
پس از
بریر یا،
عمرو بن مطاع به
میدان رفت و با
بردباری در برابر مشکلات،
جنگ نیکو و نمایانی کرد.
سپس به سوی
مادرش قمر و
همسرش،
هانیه که با او در
کربلا بودند بازگشت و به مادرش گفت: آیا از من راضی شدی؟ گفت: من از تو
خشنود نمی شوم مگر آنکه پیش روی
حسین علیه السلام کشته شوی. همسرش به او گفت: تو را به خدا
سوگند مرا به
فراقت مبتلا مکن و دلم را به درد نیاور.
مادرش گفت: فرزندم! از تقاضای همسرت روی گردان و به میدان برو و در رکاب فرزند دختر پیامبرت بجنگ تا از
شفاعت جدّش در روز
قیامت بهرهمند شوی.
وهب به میدان بازگشت نوزده سوار و دوازده پیاده را به
هلاکت رساند.
هنگامی که دو دستش قطع شد همسرش عمودی به دست گرفت و به سوی او آمد و گفت: پدر و مادرم به فدایت، در راه
یاری پاکانِ حرم
رسول خدا بجنگ!
وهب میخواست او را به خیمه برگرداند ولی همسرش گفت: هرگز مراجعت نمیکنم مگر این که همراهت کشته شوم.
امام حسین علیه السلام فرمود: جُزیُتْم مِنْ أَهْلِ بیتٍ خیراً إرْجعی إلی النساء یرحمک اللّه
از
اهل بیت من جزای
خیر بهره شما باد.
خدا تو را
رحمت کند به سوی زنها برگرد.
همسر
وهب مراجعت کرد ولی
وهب در میدان ماند تا به فیض
شهادت نایل گشت.
مقتل
بنا به نقل
فاضل دربندی از
ابی مخنف،
وهب، پنجاه تن را به
هلاکت رساند.
برخی تعداد هلاک شده ها را ۱۰۰ تن ذکر کرده اند.
سرانجام پس از آنکه هفتاد زخم بر وی وارد شد سرش را بریدند و نزد مادرش انداختند. مادر،
خون از چهرهاش پاک میکرد و میگفت: «
ستایش مخصوص خدایی است که رویم را سفید و چشمانم را به شهادت فرزندم در رکاب امام علیه السلام روشن کرد ...
گواهی میدهم که
یهود و
نصاری و
مجوس در
کلیسا و آتش خانه های خود از شما بهترند.»
آنگاه سر را به سوی سپاه
یزید انداخت که به یکی از سپاهیان
یزید اصابت کرد وبه هلاکت رسید.
خوارزمی گوید:
غلام شمر به فرمان او،
مادر وهب را به
شهادت رساند.
به گفته برخی از
مورّخان،
وهب و همسر و
مادرش نصرانی بودند و در راه
کربلا در
ثعلبیه به دست
امام حسین علیه السلام
مسلمان شدند.
در روز
عاشورا به هنگام نبرد، بیست و چهار پیاده و دوازده سوار را به هلاکت رساند. او را
اسیر کرده و نزد
عمر بن سعد آوردند. عمر سعد
فرمان داد گردنش را زدند و سرش را به سوی لشکر امام علیه السلام انداختند.
مادر وهب آن را برداشت و بوسید و با عمود خیمه، یک و به قولی دو تن را به هلاکت رساند و به فرمان امام علیه السلام از معرکه خارج شد.
شیخ صدوق رحمه الله مطلب فوق را با مقداری تفاوت و به نام
وهب بن وهب نقل کرده است.
وهب در حال مبارزه چنین
رجز می خواند:
انْ تُنْکُرونی فَأنَا ابْنُ الکلبِّ • سَوْفَ تَروَنی و تَرَوْنَ ضَرْبِی
وَ حَمْلَتِی و صَولَتی فی الحَرْبِ • ادْرِکُ ثَأْرِی بَعْدَ ثَأْری صَحْبی
الْکَرْبَ امامَ الکربِ • لَیْسَ جِهادی فِی الْوَغی بالْلَعْبِ
اگر مرا
انکار می کنید پس -بدانید که- من پسر کلب هستم. به زودی من و ضربتم، حمله و هیبتم را در
جنگ خواهید دید. پس از خونخواهی یارانم،
انتقام خود را می گیرم. در مقابل سختی مشقت را -از خود- دور می کنم. «کوشش من در این نبرد بازی و
شوخی نیست».
إِنّی زَعیمٌ لکِ امّ
وهبٍ • بِالطَّعن فِیِهمْ تارَةً و الضَرْبِ
ضَرْبَ غُلامٍ مُوقِنٍ بالرَّبِّ • حتّی یَذوقَ الْقَومَ مُرّ الحرَبِ
انّی امْرؤٌ ذُوَمّرةٍ وَ غَضَب • حَسْبی إِلهی مِنْ عَلیم حَسَبی
«ای
ام وهب با زدن نیزه و شمشیر از تو نگهداری میکنم. ضربه زدنِ
نوجوانی که به پروردگار
یقین دارد. تا اینکه -آن- قوم طعم تلخ جنگ را بچشد. همانا من مردی
استوار و خشمناکم. خدای دانا مرا بس و کافی است.»
فاضل دربندی تمام ابیات فوق را به نقل از
ابی مخنف به گونهای دیگر نقل کرده است.
وقار شیرازی علاوه بر ابیات فوق این
رجز را نیز به
وهب نسبت داده است:
یا حسینَ بنَ علی لَیْسَ یَبْغیِ • القوم قَصْدکَ فازَ مَنْ والاک مَوْلی
و کانَ الیومَ جُنْدَک لَعَنَ اللّهُ مُعادیک • وَ مَنْ اظْهَر حقْدک لَعَن اللّهُ بن سَعدٍ و یزیدَ حَینَ صدک
ملا حسین واعظ کاشفی رجز دیگری را به نقل از
وهب ذکر کرده است:
امیری حسینٌ و نِعْمَ الامیرْ • له لمعة کالسراج المنیر
مقتل خوارزمی و
ابن شهرآشوب این
رجز و چند بیت دیگر آن را به« جوانی که پدرش در معرکه کشته شده» نسبت می دهند.
و
علامه سماوی تنها دو بیت فوق را به
اسلم بن عمرو نسبت داده اند.
به گفته مؤلف
روضة الشهداء، همسر
وهب همراه شوهرش به حضور
امام حسین علیه السلام رسید و در محضر آن حضرت دو تقاضا کرد:
۱-
وهب در عرصه گاه
محشر، بی او به
بهشت نرود.
۲- چون
غریب و تنها است، به عنوان
کنیز و
خدمتکار، نزد دختران و خواهران
امام حسین علیه السلام بماند.
امام علیه السلام در خواست او را پذیرفت و
وهب عازم
میدان شد.
جمعی از نویسندگان، پژوهشی پیرامون شهدای کربلا، ص۳۷۳-۳۷۶.