• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

یزید

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



یزید فرزند معاویة بن صخر و مادرش میسون بنت بَحدل بن دُلجة بن قُناعة است. یزید با تعیین خلیفه سابق، یعنی پدرش معاویه، و بدون دخالت مردم و رای و مشورت آنان به حکومت رسید. مورّخان منصف بی‌پروا چهره زشت و خون‌آشام و بی‌ادب یزید را به نمایش گذارده‌اند، که البتّه عدّه‌ای را ناپسند آمده و بر آن تاخته‌اند. یزید فردی عیاش و خوشگذران بود و نسبت به شکار و شراب و شعر و زنان شوقی بسیار داشت.
[۲] ابن طقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیه و الدول الاسلامیه، ص۱۱۶.


فهرست مندرجات

۱ - زندگی‌نامه
       ۱.۱ - پیشینه قبیله کلب
۲ - نسب یزید
۳ - شرایط و محیط تربیتی یزید
۴ - شیوه به قدرت رسیدن یزید
۵ - بیعت‌خواهی معاویه برای یزید
۶ - روش زمامداری یزید
۷ - کارنامه اخلاقی اعتقادی
       ۷.۱ - اختلاف دیدگاه در چهره اخلاقی یزید
       ۷.۲ - شراب‌خواری یزید
              ۷.۲.۱ - شراب‌خواری از طفولیت
              ۷.۲.۲ - شراب‌خواری در ملاء عام
              ۷.۲.۳ - حکم فقهی شراب خوار
       ۷.۳ - رذایل زشت یزید
              ۷.۳.۱ - بوزینه‌باز و فاسق و ابنه‌ای
              ۷.۳.۲ - زن‌باز و بوزینه‌باز و سگ‌باز و ولگرد
       ۷.۴ - ناصبی بودن یزید
       ۷.۵ - تارک نماز بودن
       ۷.۶ - لاابالی‌گری محض با عنوان خلیفه پیامبر
۸ - سیمای یزید در احادیث
       ۸.۱ - روایت اول
       ۸.۲ - روایت دوم
       ۸.۳ - روایت سوم
       ۸.۴ - روایت چهارم
       ۸.۵ - روایت پنجم
       ۸.۶ - روایت ششم
       ۸.۷ - آرزوی بعضی از صحابه
       ۸.۸ - عذر بدتر از گناه
۹ - اوضاع سیاسی عصر یزید
۱۰ - بررسی حوادث دوران یزید
۱۱ - فتوحات نظامی
۱۲ - مرگ یزید بن معاویه
۱۳ - پانویس
۱۴ - منبع


ابوخالد
[۴] ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۲۲۶، بیروت، دارالفکر، ۱۹۸۶.
[۶] مجمل التواریخ و القصص، ص۲۹۹، تحقیق ملک الشعراء بهار، تهران، کلاله خاور، بی تا.
یزید بن معاویة بن ابی سفیان در سال ۲۵
[۹] سیوطی، جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر، تاریخ الخلفاء، ص۲۰۵، تحقیق محیی الدین عبدالحمید، قم، شریف رضی، چاپ اول.
[۱۰] ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ص۲۲۶.
یا ۲۶ هجری
[۱۲] سیوطی، جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر، تاریخ الخلفاء، ص۲۰۵، تحقیق محیی الدین عبدالحمید، قم، شریف رضی، چاپ اول.
[۱۳] ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ص۲۲۶.
از مادری به نام میسون دختر بجدل کلبی به دنیا آمد.
[۱۵] یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۴۱، بیروت، دارصادر، بی تا.
[۱۷] ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۲۵.


۱.۱ - پیشینه قبیله کلب

قبیله کلب از قبایل چادرنشین اطراف حوارین (حوارین از آبادی‌های حلب و از دهکده‌های خوش آب و هوای منطقه حمص در شام است.) بوده صاحب نفوذ و نفوس بسیار در منطقه بودند. آنان قبل از مسلمان شدن بر دو آیین مسیحیت و بت‌پرستی بودند گویا معاویه به جهت نفوذ بسیار آنان در منطقه و برخی مصالح سیاسی با دختری از این قبیله به نام میسون ازدواج کرد. اما میسون دمشق و فضای محدود قصر معاویه را برنتافته اشعاری در مدح بیابان و قبیله و مذمت قصر معاویه سرود؛ این اشعار به گوش معاویه رسید از این رو میسون را سرزنش کرده طلاقش داد. میسون در حالی که به یزید حامله بود به قبیله‌اش برگشت و در آن جا یزید را به دنیا آورد.
[۲۱] ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ص۲۲۶.
اما در کتاب تجارب السلف نقل دیگری نیز از این واقعه بیان شده است که بنا بر این قول نامشروع بودن تولد یزید اثبات می‌گردد؛ در این کتاب از قول عده‌ای از مورخان آمده: «میسون دختر بجدل را (جهت ازدواج) نزد معاویه بردند در حالی‌که او از غلام پدر خود "سفاح" حامله بود؛ او پیش معاویه وضع حمل کرد.»
[۲۲] صاحبی نخجوانی، هندوشاه، تجارب السلف، ص۵۸، به اهتمام امیر سید حسن روضاتی، اصفهان، نشر نفائس مخطوطات، ۱۳۶۱ش.

در هر صورت، میسون پس از طلاق، به همراه فرزندش "یزید " به قبیله خود بازگشت؛ یزید در میان این قبیله که از قبایل فصیح عرب بود رشد کرد و بزرگ شد. این امر باعث شد که یزید از سویی از این قبیله و نیز از مادرش که در فصاحت و بلاغت حظی وافر داشت فصاحت و بلاغت را به خوبی بیاموزد و از سوی دیگر تحت تاثیر عقاید مسیحیان تازه مسلمان این قبیله پرورش یابد. حمایت‌های او از مسیحیان پس از رسیدن به خلافت و خصوصا شعرای آنان چون اخطل مسیحی و نیز وجود مشاوران مسیحی هم چون سرجون نصرانی در دربار او و نیز سازش با اروپائیان از جمله مؤیداتی است که تاثیر این پرورش را بر شخصیت یزید تایید می‌کند.


شناسنامه و نسب یزید این چنین است: او فرزند معاویة بن صخر، ابو‌سفیان بن حرب بن امیّة بن عبد شمس است.
مادرش: میسون بنت بَحدل بن دُلجة بن قُناعة بن عدی بن زهیر بن حارثة بن جَناب.
سال تولد: در سال ۲۶ یا ۲۷ هـ ق. متولّد شده است.
سال و روز و ماه وفات: در ۱۴ ماه ربیع الاوّل سال ۶۴ در یکی از روستاهای دمشق به نام «حوارین» از دنیا رفت.


انتساب به دستگاه خلافت و حضور در دربار شاهانه معاویه و آماده بودن همه ابزارهای لازم برای عیش و نوش و خوش‌گذرانی زمینه را برای یزید از هر جهت فراهم کرده بود تا از ادب اسلامی و تربیت قرآنی فاصله بگیرد و حتّی حرمت حریم قانون خدا را در هم بشکند و دست به می‌ و شراب و قمار و دیگر ناشایست‌ها بزند.


یزید با تعیین خلیفه سابق، یعنی پدرش معاویه، و بدون دخالت مردم و رای و مشورت آنان به حکومت رسید. حال آیا آن‌گونه که اهل سنّت می‌گویند یزید واقعاً با رای و مشورت و رضایت مردم، یا لااقل یک یا دو نفر از صحابه به خلافت رسید؟
تاریخ در این زمینه پاسخ می‌دهد:
وی با مصلحت‌سنجی و علاقه پدر بر تخت سلطنت نشست، زیرا قدرت به دست آمده پس از او باید در اختیار فرزندان امیّه قرار می‌گرفت.
نویسنده کتاب تاریخ دمشق می‌گوید:
«بویع له بالخلافة بعد ابیه بعهد منه؛ خلافت و ولایت‌عهدی یزید توسّط معاویه شکل گرفت.»
و به نقل از زبیر بن بکّار می‌نویسد:
«بایع له معاویة من بعده، وکان اوّل من جعل ولیّ عهد فی صحّته، وکان معاویة یقول: لولا هوائی فی یزید لابصرت قصدی؛ معاویه در حیاتش بر جانشینی و خلافت فرزندش یزید از مردم بیعت گرفت، و این اوّلین قرار‌داد ولیعهدی در اسلام بود، و معاویه می‌گفت: اگر علاقه من به یزید نبود نظرم را تغییر می‌دادم.»
آنان که می‌گفتند: امر جانشینی پیامبر به مردم واگذار شده است و با افتخار آن را دمکراسی اسلامی و مظهر تقدّم مسلمانان بر اروپائیان در تشکیل حکومت مردمی می‌دانستند، باید جواب بدهند که مگر فاصله زمانی معاویه و یزید با صدر اسلام و دوران زندگی پیامبر اسلام چقدر است، که با این سرعت همه چیز حتّی شیوه انتخاب خلیفه فراموش می‌شود؟


معاویه پس از بدست گرفتن خلافت، سعی در تثبیت آن در خاندان خود کرد. او کوشید برای یزید از مردم بیعت بگیرد اقدامی که در همان گام نخست با مخالفت بسیاری از مسلمانان روبرو شد. یزید قبل از رسیدن به خلافت به نواختن ساز و آواز و شرب خمر شهرت داشت و به قدری در این کار افراط می‌کرد که پدرش معاویه نیز او را توبیخ نموده او را از افراط در شرب خمر منع می‌نمود.
[۲۶] کتبی، ابن شاکر، فوات الوفیات، ج۲، ص۶۴۵، تحقیق علی محمد بن یعوض الله و عادل احمد عبدالموجود، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۲۰۰۰.
از این رو هنگامی که معاویه خواست او را به ولایتعهدی خود برگزیند جمعی از مسلمانان از این امر در شگفت شدند و آن را نپذیرفتند. معاویه برای ترمیم چهره زشت یزید و موجه جلوه دادن او برای تصدی امر خلافت، او را در سال۵۱ هجری، بعنوان سرپرست حجاج شام به مکه فرستاد.
[۲۹] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۸۵، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.
[۳۰] خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۲۹، تحقیق فواز، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۵.
اما در این سفر نیز، یزید نتوانست از شرب خمر چشم بپوشد و پس از ورود به مدینه در بزم شراب نشست.
در سال ۵۲ هجری یزید به دستور معاویه همراه با لشکر شام، راهی سرزمین روم گردید.
[۳۳] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۳۲.
لشکر شام به سوی مرزهای روم به حرکت درآمد اما یزید به همراه همسرش‌ ام‌کلثوم در محلی به نام دیر مران توقف کرده سرگرم عیاشی و میگساری بود که مطلع شد سپاه اسلام در منطقه «غذقذونه» دچار وبا و آبله شده متحمل تلفات سنگینی شده‌اند؛ اما با کمال وقاحت و سنگدلی ضمن اشعاری ابراز داشت از این‌که جماعت مسلمانان دچار تب و آبله و وبا شوند و بمیرند باکی ندارد. سخنی که حتی معاویه را نیز برافروخت و به یزید دستور داد که باید به اردوگاه مسلمین بپیوندد او هم بالاجبار حرکت کرده همراه سپاه به قسطنطنیه رفت؛ اما آنان موفق به فتح این شهر نشده بازگشتند. در این جنگ ابن عباس، عبدالله بن زبیر، ابوایوب انصاری و دیگران نیز حضور داشتند.
[۴۲] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۵، ص۲۳۲.

علی رغم مخالفت‌های بسیاری که از سوی مسلمانان بخصوص بزرگان مکه و مدینه، صورت گرفته بود، معاویه بر بیعت مسلمانان با یزید، اصرار ورزیده سرانجام موفق شد در سال ۵۶ هجری برای یزید از مردم بیعت بگیرد.
[۴۳] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۰۳.



ادامه روش پدر، یعنی با زور و قتل و تبعید و اختناق.
اگر چه این موضوع به قدری واضح است که نیاز به ذکر شاهد تاریخی نیست؛ اما در ادامه مطالب، شواهد متعددی خواهد آمد.


یزید فردی عیاش و خوشگذران بود و نسبت به شکار و شراب و شعر و زنان شوقی بسیار داشت.
[۴۶] ابن طقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیه و الدول الاسلامیه، ص۱۱۶.
او به پرورش یوزان و سگان و حیوانات شکاری پرداخته، کبوتر بازی نزد او جایگاه خاصی داشت. یزید نخستین خلیفه‌ای بود که آشکارا شراب نوشید و به شکار رفت؛ زنان نوازنده و خواننده و غلامان را در نزد خود گرد آورده برای لذت و شادی خود وسایل صاحبان رفاه چون نگاهداری بوزینگان و به جنگ انداختن سگ‌ها و خروس‌ها را به کار گرفت.
ابوالفرج اصفهانی یزید را اولین کسی دانسته که «ملاهی را در اسلام و آوای مغنیان را سنت کرد. او آشکارا به شرب خمر پرداخته به قدری در نوشیدن شراب زیاده‌روی می‌کرد که به او یزید‌الخمور می‌گفتند.
یزید از پرشورترین مردم نسبت به شکار بود و پیوسته به این کار مبادرت می‌ورزید. او حتی برای سگان شکاری‌اش دست بندهایی از طلا تهیه دیده بر آنان زین‌های زربفت می‌پوشانید و برای هر یک از آنان غلامی گماشته بود تا به آن‌ها خدمت کنند.
[۵۲] ابن طقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیه و الدول الاسلامیه، ص۵۹.
او میمونی داشت که آن را با کنیه ابوقیس می‌خواند یزید این میمون را در مقابل خود قرار می‌داد و می‌گفت: «این بوزینه شیخی از شیوخ بنی‌اسرائیل بود خطایی مرتکب شد و مسخ گردید. یزید به این میمون شراب می‌نوشاند و سپس از حرکات او می‌خندید گاه او را بر گورخری وحشی سوار می‌کرد و با مردان سوارکار، در مسابقه شرکت می‌داد.
[۵۴] مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ص۶۷.

فسق یزید بر اصحاب و کارگزاران یزید نیز اثر گذاشته بود و آنان نیز از اعمال فاسقانه‌اش پیروی می‌کردند.
[۵۵] مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ص۶۷.
در ایام او مغنیان و مطربان در سرتاسر بلاد اسلامی حتی شهرهای مقدس مکه و مدینه پراکنده شده بودند و فسق و فجور در بین مسلمانان شیوع یافته بود؛ غناء در مکه و مدینه رواج یافت و لوازم لهو و لعب به کار گرفته شد و مردم آشکارا به شرابخوارگی پرداختند.
[۵۶] مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ص۶۷.
افکار و معارف و علوم و دین و ایمان رو به تنزل رفته به آخرین مراتب انحطاط خود رسیده بود؛ از اسلام جز نامی باقی نمانده بود و حدود و ثغور آن طبق میل خلیفه تعیین می‌گردید؛ امر به معروف و نهی از منکر میرانده شده و بلکه معروف منکر و منکر معروف جلوه داده شده بود.

۷.۱ - اختلاف دیدگاه در چهره اخلاقی یزید

مورّخان منصف بی‌پروا چهره زشت و خون‌آشام و بی‌ادب یزید را به نمایش گذارده‌اند، که البتّه عدّه‌ای را ناپسند آمده و بر آن تاخته‌اند و بر همین اساس دو‌گونه نقل تاریخی در معرفی وی مشاهده می‌شود.
نقل اوّل:
او را شخصی شارب‌الخمر و فاسد و فاجر و اهل ارتکاب معاصی و بی‌اعتنا به مبانی مذهبی و جسور و هتّاک نسبت به مال و جان مردم مخصوصاً خوبان و نیکان و قاتل خوبان می‌شناساند.
نقل دوّم:
او را پیشوایی برگزیده و جانشینی همانند دیگر جانشینان شایسته پیامبر خدا (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که محبوب دل‌ها بودند معرفی نموده است.
حال کدام یک از این دو نقل با حقایق و واقعیّات تاریخی همسویی دارد؟ پاسخ را از لابلای صفحات تاریخ می‌یابیم.

۷.۲ - شراب‌خواری یزید

یکی از نوشیدنی‌های حرام و نجس در شریعت اسلامی مایعی است که از جوشاندن آب انگور و خرما و غیر آن گرفته می‌شود که با آشامیدن آن حالتی غیر طبیعی و از خود بی‌خود شدن به انسان دست می‌دهد، خداوند متعال در کتاب شریفش قرآن، این مایع را تحت عنوان شرب خمر حرام فرموده است.
«یَسْـئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَآ اِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَاِثْمهمَآ اَکْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا؛ در‌باره شراب و قمار، از تو می‌پرسند، بگو: «در آن دو، گناهی بزرگ، و سودهایی برای مردم است، ولی گناهشان از سودشان بزرگتر است.»
«یَـاَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالاَْنصَابُ وَالاَْزْلَـمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّیْطَـنِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛ ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید، شراب و قمار و بت‌ها و تیرهای قرعه پلیدند و از عمل شیطانند. پس، از آنها دوری گزینید، باشد که رستگار شوید.»
«اِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَـنُ اَن یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَ وَةَ وَالْبَغْضَآءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ وَیَصُدَّکُمْ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَوةِ فَهَلْ اَنتُم مُّنتَهُونَ؛ همانا شیطان می‌خواهد با شراب و قمار، میان شما دشمنی و کینه ایجاد کند، و شما را از یاد خدا و از نماز باز دارد. پس آیا شما دست بر می‌دارید؟»
و رهبران دینی نیز با این مایع نجس به شدّت بر‌خورد کرده و سخت‌ترین رفتارها را با مبتلایان به مسکرات داشته‌اند که سخنانشان در این ارتباط بهترین شاهد بر موضعگیری آنان است.
رسول گرامی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در سخنی جامع انزجار و نفرتش را با نفرین بر همه عوامل تشکیل‌دهنده و سازنده آن از لحظه کاشت تا آخرین مراحل توزیع و مصرف اعلام می‌کند و می‌فرماید:
«لعن اللّه الخمر وشاربها وساقیها وبائعها ومبتاعها وعاصرها ومعتصرها وحاملها والمحمولة الیه وآکل ثمنها؛ و مؤمنان راستین نیز از افراد مبتلا به این نوشیدنی شیطانی متنفّر و در فرهنگ امّت اسلامی چنین افرادی بی‌دین و گردنکش در برابر حکم خدا تلقی می‌شوند.»
ولی شخصیّت مورد بحث ما در این تحقیق از کسانی است که وقایع نگاران حتی از ثبت رفتار ناپسند وی از نوجوانی تا لحظه مرگ چشم‌پوشی نکرده و نوشته‌اند که آلوده به می‌ و شراب بوده است.

۷.۲.۱ - شراب‌خواری از طفولیت

ابن کثیر و دیگران این روایت را ذکر کرده‌اند:
«کان یزید بن معاویة فی حداثته صاحب شرب؛ یزید بن معاویعه از کودکی اهل شرب خمر بود.»

۷.۲.۲ - شراب‌خواری در ملاء عام

«عمر بن شیبة قال: لمّا حجّ الناس فی خلافة معاویة جلس یزید بالمدینة علی شراب، فاستاذن علیه ابن عبّاس والحسین بن علیّ، فامر بشرابه فرفع؛ در دوران خلافت پدرش و در سفر حجّ و پس از مراجعه به شهر مقدّس مدینه و در کنار حرم و خانه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دست از دهن‌کجی به شریعت اسلام بر نداشت و در حضور مردم بر سفره‌اش شراب گذاشت و فقط زمانی که خبر‌دار می‌شود که ابن عباس و حسین بن علی قصد ورود به خانه او را دارند دستور می‌دهد تا شراب را بردارند.»
آلودگی یزید به شرب خمر آن‌چنان واضح و آشکار بود که حتّی در حضور گروه‌هایی که از شهرهای دور و نزدیک به دیدنش می‌آمدند دست بردار نبود و در برابر نگاه دیگران با جرات آن را می‌نوشید.
سند ذیل گواهی است گویا که دقّت در آن هر مسلمانی را به تعجّب وا می‌دارد.
«بعث (عثمان بن محمّد بن ابی سفیان، والی مدینة) الی یزید منها وفداً فیهم عبد اللّه بن حنظلة الغسیل الانصاری، وعبد اللّه بن ابی عمرو بن حفص بن المغیرة الحضرمی، والمنذر بن الزبیر، ورجال کثیر من اشراف اهل المدینة، فقدموا علی یزید، فاکرمهم واحسن الیهم، وعظّم جوائزهم، ثمّ انصرفوا راجعین الی المدینة، الاّ المنذر بن الزبیر، فانّه سار الی صاحبه عبید اللّه بن زیاد بالبصرة، وکان یزید قد اجازه بمائة الف نظیر اصحابه من اولئک الوفد، ولمّا رجع وفد المدینة الیها، اظهروا شتم یزید، وعیبه، وقالوا: قدمنا من عند رجل لیس له دین، یشرب الخمر، وتعزف عنده القینات بالمعازف. وانّا نشهدکم انّا قد خلعناه، فتابعهم الناس علی خلعه، وبایعوا عبد اللّه بن حنظلة الغسیل علی الموت؛ گروهی به نمایندگی مردم مدینه که از اشراف و بزرگان بودند از جمله فرزند شهید جنگ اُحُد عبد‌اللّه بن حنظله غسیل الملائکه وارد شهر شام شدند و به دیدار یزید رفتند، یزید به آنان احترام فراوانی گذاشت و هدایای بزرگی به آنان داد، ولی آنان پس از بازگشت به مدینه از یزید به بدی یاد کردند و عیب‌هایش را برای مردم بازگو می‌کردند، از جمله می‌گفتند: از نزد کسی آمده‌ایم که دین ندارد، شراب می‌نوشد، و نوازنده‌ها در حضورش به نواختن و رقص می‌پردازند، شاهد باشید که ما او را از خلافت عزل کردیم. مردم مدینه عزل یزید از حکومت را تایید و با عبد‌اللّه بن حنظله تا پای مرگ بیعت کردند.»
علاقه یزید به شراب به قدری بود که دستور می‌داد تا بهترین‌ها را برایش آماده کنند ذهبی از زیاد حارثی نقل می‌کند:
«سقانی یزید شراباً ما ذقت مثله، فقلت: یا امیرالمؤمنین لم اُسلسل مثل هذا، قال: هذا رمّان حُلوان، بعسل اصبهان، بسکّر الاهواز، بزبیب الطائف، بماء بَرَدی؛ شرابی را یزید به من نوشانید که هیچ وقت مانند آن را نخورده بودم، گفتم چنین شرابی تا‌کنون نخورده‌ام، گفت: از انار حُلوان و عسل اصفهان و شکر اهواز و کشمش طائف و آب بردی تهیّه شده است.»

۷.۲.۳ - حکم فقهی شراب خوار

تمام مذاهب اسلامی با استناد به نصّ قرآن همه انواع مسکرات را نجس و حرام می‌دانند و شراب‌خور را فاسق و کسی که آن را حلال بداند کافر دانسته‌اند.
محی‌الدین نووی در کتاب یحیی بن شرف النووی، روضة الطالبین، باب حدّ شارب‌الخمر می‌گوید:
«شرب الخمر من کبائر المحرّمات.... ویفسق شاربه، ویلزمه الحدّ، ومن استحلّه کفر...؛ ابن نجیم مصری شراب‌خوار را از عدالت ساقط و کسی که آن را حلال بداند کافر می‌شمرد.»
«یکفّر مستحلّها، و سقوط العدالة انّما هو سبب شربها؛ کسی که خمر را حلال بداند کافر به شمار آمده و در صورت شرب آن، از عدالت ساقط می‌گردد.»
آیا پسر معاویه (یزید) پس از اثبات شراب‌خواری‌اش، شایستگی مسند‌نشینی پیامبر اعظم اسلام را دارا بود؟
آیا فسق و دوری از صفت عدالت برای محکومیّت وی کافی نیست؟

۷.۳ - رذایل زشت یزید

عبدالله فرزند حنظله غسیل الملائکه برداشت خود را بعد از دیدار با یزید این‌گونه بیان می‌دارد:
«یاقوم! فواللّه ما خرجنا علی یزید حتّی خفنا ان نرمی بالحجارة من السماء، انّه رجل ینکح امهات الاولاد، والبنات، والاخوات، ویشرب الخمر، ویدع الصلاة؛ به خدا قسم از نزد یزید بیرون نیامدیم مگر این‌که ترسیدیم سنگ از آسمان بر سر ما بریزد، زیرا او کسی است که در امر زناشویی حریم شرع را رعایت نمی‌کند، شراب می‌نوشد و نماز نمی‌خواند.»

۷.۳.۱ - بوزینه‌باز و فاسق و ابنه‌ای

جاحظ از علمای بزرگ اهل سنت با عبارتی شبیه به متن فوق می‌گوید:
«ثم ولی یزید بن معاویة یزید الخمور ویزید القرود ویزید الفهود الفاسق فی بطنه المابون فی فرجه... واما بنو امیة ففرقه ضلالة وبطشهم بطش جبریة یاخذون بالظنة ویقضون بالهوی ویقتلون علی الغضب؛ آن‌گاه یزید بن معاویه به خلافت رسید؛ همان یزید شراب‌خوار و بوزینه‌باز و پلنگ‌باز و فاسقی که به بیماری ابنه مبتلا بود... و بنی‌امیه فرقه‌ای گمراه بودند که سیره و روشی جبرگرایانه داشتند که به مجرد ظن و گمان، دیگران را دستگیر می‌کردند و از روی هوی‌و‌هوس حکم می‌کردند و از روی غضب می‌کشتند.»

۷.۳.۲ - زن‌باز و بوزینه‌باز و سگ‌باز و ولگرد

هم‌چنین بلاذری در کتاب خود این‌گونه نقل می‌کند:
«قال الواقدی وغیره فی روایتهم: لما قتل عبدالله بن الزبیر اخاه عمرو بن الزبیر خطب الناس فذکر یزید بن معاویة فقال: یزید الخمور، ویزید الفجور، ویزید الفهور ویزید القرود، ویزید الکلاب، ویزید النشوات، ویزید الفلوات، ثم دعا الناس الی اظهار خلعه وجهاده، وکتب علی اهل المدینة بذلک؛ واقدی و غیر او روایت کرده‌اند: هنگامی که عبدالله بن زبیر به قتل رسید، برادرش عمرو بن زبیر برای مردم خطبه خواند و از یزید بن معاویه این‌گونه یاد کرد: یزید شراب‌خوار و فاجر و زن‌باز و بوزینه‌باز و سگ‌باز و اهل ولگردی در دشت و بیابان‌هاست. سپس از مردم خواست که او را از خلافت کنار کنند و برای مردم مدینه حکم جهاد فرستاد.»
ذهبی و برخی دیگر از بزرگان اهل سنت در‌باره یزید این‌گونه آورده‌اند:
«خطبهم عبد الملک بمکة لما حج، فحدث ابو عاصم، عن ابن جریج، عن ابیه قال: خطبنا عبد الملک بن مروان بمکة، ثم قال: اما بعد، فانه کان من قبلی من الخلفاء یاکلون من هذا المال ویؤکلون، وانی والله لا اداوی ادواء هذه الامة الا بالسیف، ولست بالخلیفة المستضعف یعنی عثمان ولا الخلیفة المداهن یعنی معاویة ولا الخلیفة المابون یعنی یزید وانما نحتمل لکم ما لم یکن عقد رایة. او وثوب علی منبر، هذا عمرو بن سعید حقه حقه وقرابته قرابته، قال براسه هکذا، فقلنا بسیفنا هکذا، الا فلیبلغ الشاهد الغائب؛
[۷۵] جاحظ، عمرو بن بحر، البیان والتبیین، ج۱، ص۳۳۴.
عبد‌الملک در مکه به هنگام حج برای مردم خطبه‌ای خواند و در آن برای مردم این‌گونه سخن گفت: اما بعد، ‌ای مردم! کسانی که قبل از من به خلافت رسیدند هم خود مال مردم را خوردند و هم به دیگران دادند تا بخورند، به خدا سوگند! مشکلات این امت را مداوا نخواهم کرد مگر با شمشیر؛ چرا که من مانند: عثمان خلیفه‌ای مستضعف و مفلوک نیستم. و نیز خلیفه‌ای سهل‌گیر و مسامحه‌گر هم چون معاویه نیستم. و خلیفه‌ای ابنه‌ای هم چون یزید نیستم. شما را تا زمانی تحمل می‌کنم که رایت و حکومت و منبر و تخت و تاجم در خطر نباشد. و ما نسبت به عمرو بن سعید با تمام قرابت و حقی که داشت این‌گونه کردیم و او با سرش این چنین کرد و ما نیز با شمشیرمان این چنین می‌کنیم. این خبر را حاضرین به غائبین برسانند.»

۷.۴ - ناصبی بودن یزید

ذهبی، یزید را ناصبی یعنی دشمن اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) شمرده و در‌باره او گفته است:
«وکان ناصبیا فظا غلیظا جلفا یتناول المسکر ویفعل المنکر؛ یزید شخصی ناصبی و تند‌خو و سبک (جلف) بود و شراب می‌نوشید و اعمال منکر انجام می‌داد.»

۷.۵ - تارک نماز بودن

نماز در فرهنگ دین یعنی نماد خدا‌پرستی و ایمان، که دینداری و مسلمانی بدون آن مفهوم پیدا نمی‌کند، و البتّه این برداشت از جهاتی هم درست است، زیرا عبادت در قالب یکی از مظاهر آن که همان نماز باشد اوج بندگی و کوچکی انسان است در برابر خدا، بنا‌بر‌این جامعه مذهبی افرادی را که نسبت به این واجب بندگی کوتاهی می‌کنند نمی‌تواند اسم و رسم مسلمانی را به آنان ببخشد.
شخصیّت مورد بحث ما نه تنها نسبت به شراب، بلکه نسبت به مهمترین واجب دینی یعنی نماز نیز بی‌اعتنا بوده و گاهی می‌خوانده و گاهی نمی‌خوانده است. و به تعبیری کاهل‌الصلاه بوده است.
«وقد کان یزید... فیه ایضاً اقبال علی الشهوات، وترک بعض الصلاة فی بعض الاوقات؛ یزید شخصیتی بود که نمی‌توانست بر شهوت خود غالب گردد و آن را کنترل کند. با روی خوش از مجالس شهوت و انواع آن استقبال می‌کرد، از بزرگ‌ترین واجب خدا یعنی نماز طفره می‌رفت و از تارکان آن بود، همان‌ها که رسول گرامی در‌باره آنان فرموده است:
«سلّموا علی الیهود والنصاری ولاتسلّموا علی یهود امّتی، قیل: ومن یهود امّتک قال: تارک الصلاة؛ بر یهودیان و مسیحیان سلام کنید اما بر یهودیان امّت من سلام نکنید، سؤال شد: یهودیان امّت شما کیانند؟ فرمود: آنان که نماز را ترک کنند.»

۷.۶ - لاابالی‌گری محض با عنوان خلیفه پیامبر

عیّاشی‌های جوان مسند‌نشین و لااُبالی‌گری او مردم مدینه ـ شهری که پیامبر اکرم (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) ده سال از دوران حسّاس بعثت را در آن گذراند، و شریعتش را در همان شهر تبیین و تکمیل نمود ـ را وادار به شورش علیه وی کرد ـ که در جای خودش به علل و حوادث آن اشاره خواهیم کرد ـ گروه اعزامی به پایتخت پس از دیدار با خلیفه و با این‌که هدایای با ارزشی گرفته بودند لب به توبیخ وی گشودند، منذر بن زبیر که صد هزار درهم پاداش گرفته بود به مردم مدینه گفت:
«انّ یزید واللّه لقد اجازنی بمائة الف درهم وانّه لایمنعنی ما صنع الیّ ان اخبرکم خبره واصدّقکم عنه، واللّه انّه لیشرب الخمر، وانّه لیسکر حتّی یدع الصلاة. وعابه بمثل ما عابه به اصحابه الذین کانوا معه واشدّ؛
[۸۰] ابن‌اثیر دمشقی، علی بن محمد، تاریخ ابن کثیر، ج۸، ص۲۱۶.
[۸۱] اندلسی، احمد بن محمد عبدربه‌، العقد الفرید، ج۴، ص۳۸۸.
یزید اگر چه صد‌هزار درهم به من هدیه داده است ولی این هدیه نمی‌تواند از بازگویی حقایق مانع شود، به خدا سوگند یزید شراب می‌نوشد و آن‌قدر در حال مستی به سر می‌برد که نماز را ترک می‌کند. سپس دیگران هم همانند او، بلکه شدیدتر از بدی‌های یزید گفتند و او را سرزنش کردند.»
یکی دیگر از همین افراد می‌گوید:
«قال عبدالله بن ابی عمرو بن حفص بن المغیرة المخزومی... انّی لاقول هذا وقد وصلنی واحسن جائزتی، ولکنّ عدوّ اللّه سِکّیر خِمّیر؛ جوایز ارزنده یزید مانع از گفتن حقایق نمی‌شود، من او را دشمن خدا که همیشه در حال مستی و شرب خمر است دیدم.»
حال با توجه به مفاسد اخلاقی که از یزید ذکر شد آیا چنین شخصی لیاقت عهده‌دار شدن منصب خلافت و جانشینی رسول گرامی اسلام را می‌تواند داشته باشد؟ عده‌ای از یاران و دوست‌داران یزید سعی می‌کنند تا او را از این نسبت‌ها دور و به‌گونه‌ای حقایق تاریخ را تکذیب و یا لااقل زیر سؤال ببرند.
ولی تلاش‌های گروهی متعصّب و تنگ نظر نمی‌تواند با توجیهات غیر علمی دامن آلوده و ناپاک وی را تطهیر نماید.


روایات ذمّ یزید در کتب اهل سنّت:
اضافه بر آن‌چه که تاکنون در ترسیم شخصیت یزید گفته شد روایات فراوانی در کتب اهل سنّت در مذمّت یزید وجود دارد که در این مختصر به بعضی از آن‌ها اشاره می‌شود.

۸.۱ - روایت اول

«روی الحاکم عن عائشة قولهصلی الله علیه و آله: ستّة لعنتهم، لعنهم اللّه وکلّ نبیّ مجاب: الزائد فی کتاب اللّه، والمکذّب بقدر اللّه تعالی، والمتسلّط بالجبروت فیعزّ من اذلّ اللّه ویذلّ من اعزّ اللّه، والمستحلّ لحرم اللّه، والمستحلّ من عترتی ما حرّم اللّه، والتارک لسنّتی؛ شش گروه را خداوند مورد لعن خود قرار داده است و نیز من و هر پیامبری آنان را لعنت کرده است: ۱ـ کسی که به کتاب خدا چیزی بیافزاید. ۲ ـ کسی که مقدّرات الهی را تکذیب کند. ۳ ـ کسی که با زور و جبر بر مردم مسلّط شود و به آنان که خدا ذلیل کرده است عزّت بخشد، و آن‌که خدا عزیزش کرده است را ذلیل کند. ۴ ـ کسی که حلال خدا را حرام نماید. ۵ ـ کسی که نسبت به عترتم آنچه را خدا حرام کرده است حلال بداند. ۶ ـ کسی که سنّت مرا ترک گوید.»
مناوی صاحب فیض‌القدیر می‌گوید: معنای این جمله «والمستحلّ من عترتی ما حرّم اللّه» این است که هر کس نسبت به نزدیکانم آنچه انجامش جایز نیست مانند: اذیّت آنان یا بی‌حرمتی به آنان، که اگر کسی آن را حلال بداند کافر، وگرنه گناه‌کار است. و اختصاص دادن آزار‌دهندگان عترتش به لعن، به جهت تاکید بر حقوق عترت و بزرگی مقام آنان است به همین جهت هم اضافه به خدا و رسول می‌شوند.
بنابر‌این، برای هیچ منصفی جای شکّ باقی نمی‌ماند که افرادی همانند یزید و نیروهای تحت فرمانش آن چیزی را حلال دانستند که خدا حرام کرده است و آن ریختن خون امام حسین (علیه‌السّلام) بود. پس حکم کفر را باید به آنان داد و یا لااقل بگوییم فاسق هستند و لعن آنان در هر صورت جایز می‌شود.

۸.۲ - روایت دوم

«روی احمد ومسلم عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله: من اخاف اهل المدینة اخافه اللّه عزّ وجلّ، وعلیه لعنة اللّه والملائکة والناس اجمعین، لا یقبل اللّه منه یوم القیامة صرفاً ولا عدلاً؛ هر کس مردم مدینه را بترساند خداوند او را خواهد ترساند، و بر اوست لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم، و در روز قیامت خداوند نه از او چیزی که عذاب را دور کند و نه بلا‌گردانی را می‌پذیرد.»
آیا کسی که به شهر یثرب و مدینة‌الرسول لشکر‌کشی می‌کند مصداق کامل این سخن شریف رسول خدا نیست؟
آری، تاریخ مدینه، لشکر‌کشی یزید و قتل عام اصحاب رسول خدا و مسلمانان این شهر و بی‌حرمتی به ناموس آنان را فراموش نکرده است.

۸.۳ - روایت سوم

۳ ـ وقال الحافظ ابو یعلی: حدّثنا الحکم بن موسی، ثنا یحیی بن حمزة، عن هشام بن الغاز، عن مکحول، عن ابی عبیدة: انّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه وسلّم قال: «لا یزال امر امّتی قائماً بالقسط حتّی یثلمه رجل من بنی امیّة یقال له یزید. وقد رواه ابن عساکر من طریق صدقة بن عبد اللّه الدمشقی عن هشام بن الغاز، عن مکحول، عن ابی ثعلبة الخشنی، عن ابی عبیدة.
«عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه وسلّم قال: «لا یزال امر هذه الامّة قائماً بالقسط حتّی یکون اوّل من یثلمه رجل من بنی امیّة یقال له یزید؛
[۸۹] دولابی، ابن ماکولا ، الاسماء والکنی، ج۱، ص۱۶۳.
رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: اوّلین کسی که رخنه در پیکره امّتم وارد می‌کند مردی از بنوامیّه است.»
«حسنّه الالبانی وصحّحه العزیزی الشافعی کما فی صحیح الجامع الصغیر؛
[۹۰] الالبانی، ناصر‌الدین، صحیح الجامع الصغیر، ج۱، ص۵۰۴، ح ۲۵۸۲ .
[۹۱] شربینی، خطیب، السراج المنیر، ج۲، ص۹۰.
این حدیث را البانی و عزیزی شافعی صحیح دانسته‌اند.»

۸.۴ - روایت چهارم

۴ ـ ابن کثیر پس از اشاره به خصلت شهوترانی و بی‌توجّهی یزید به نماز به روایتی از پیامبر خدا استناد جسته و می‌گوید: وکان فیه ایضاً اقبال علی الشهوات وترک بعض الصلوات فی بعض الاوقات، واماتتها فی غالب الاوقات. وقد قال الامام احمد: حدثنا ابو عبد الرحمن، ثنا حیوة، حدثنی بشیر بن ابی عمرو الخولانی: انّ الولید بن قیس حدّثه انّه سمع ابا سعید الخدری یقول: سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه وسلّم یقول:
«یکون خلفٌ من بعد ستین سنة اضاعوا الصلاة واتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیاً، ثم یکون خلف یقراون القرآن لا یجاوز تراقیهم، ویقرا القرآن ثلاثة مؤمن ومنافق وفاجر؛ پس از سال شصت کسانی زمام امور را به دست خواهند گرفت که نماز را تباه ساخته و از هوس‌ها پیروی کنند و به زودی سزای گمراهی خود را خواهند گرفت، سپس گروهی می‌آیند که قرآن را می‌خوانند ولی از حنجره آنان تجاوز نمی‌کند، قرآن را سه گروه می‌خوانند: مؤمن، منافق، و فاجر

۸.۵ - روایت پنجم

۵ ـ وقال الحافظ ابو یعلی: حدثنا زهیر بن حرب، ثنا الفضل بن دکین، ثنا کامل ابو العلاء: سمعت ابا صالح سمعت ابا هریرة یقول: قال رسول اللّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم): «تعوّذوا باللّه من سنة سبعین، ومن امارة الصبیان؛ به خدا پناه برید از حوادث سال هفتاد و از فرماندهی و حکومت کودکان.»

۸.۶ - روایت ششم

۶ ـ وقال ابو یعلی: حدّثنا عثمان بن ابی شیبة، ثنا معاویة بن هشام، عن سفیان، عن عوف، عن خالد بن ابی المهاجر، عن ابی العالیة.
«قال: کنّا مع ابی ذر بالشام فقال ابو ذر: سمعت رسول اللّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) یقول: «اوّل من یغیّر سنّتی رجل من بنی امیّة؛ با ابوذر در شام بودیم که ابوذر گفـت: از رسول‌اللّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شنیدم که می‌فرمود: اوّل کسی که سنّت مرا تغیر می‌دهد مردی از بنی‌امیّه خواهد بود.»
«اورده الالبانی فی احادیثه الصحیحة: ج۴، ص۳۲۹ قائلا: ولعلّ المراد بالحدیث تغییر نظام اختیار الخلیفة وجعله وراثة؛
[۹۵] البانی، محمد ناصر الدین، احادیثه الصحیحة، ج۴، ص۳۲۹.
البانی این حدیث را در کتاب الاحادیث الصحیحة: ج۴، ص۳۲۹ آورده و این‌گونه می‌گوید: شاید مراد از این حدیث تغییر سبک تعیین خلیفه و وراثتی کردن آن باشد.»

۸.۷ - آرزوی بعضی از صحابه

بعضی از بزرگان اهل سنّت که از اصحاب شمرده شده و مورد قبول آنان نیز هستند پس از شنیدن اخبار از زبان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و وقایع سال شصت و پس از آن، آرزویشان این بود که خداوند دیدن آن روز را نصیبشان نکند.
به دو نقل ذیل توجّه کنید:
امارت و حکومت کودکان:
۱ ـ «واخرج البیهقی عن ابی هریرة قال: اللّهمّ لا تدرکنی سنة الستّین، ویحکم! تمسّکوا بصدغی معاویة، اللّهمّ لا تدرکنی امارة الصبیان؛ خدایا سال شصت را قسمت من نکن، وای بر شما مردم! به فرزند معاویه تمسک جسته‌اند، خدایا امارت بچه‌ها را نصیبم مکن!»
۲ ـ الحافظ ابو بکر بن مالک: حدّثنا عبد اللّه بن احمد بن حنبل: حدّثنی ابو بکر لیث بن خالد البجلی، ثنا عبد المؤمن بن عبد اللّه السدوسی، قال: سمعت ابو یزید المدینی یقول: قام ابو هریرة علی منبر رسول اللّه صلّی اللّه علیه وسلّم دون مقام رسول اللّه صلّی اللّه علیه وسلّم بعتبة، فقال:
«ویل للعرب من شرّ قد اقترب، ویل لهم من امارة الصبیان، یحکمون فیهم بالهوی ویقتلون بالغضب؛ وای بر عرب از شرّی که نزدیک است، وای بر آنان از بچّه‌ها و نوجوانانی که با هوای نفسانی و کشتن با خشم و غضب بر آنان حکومت کنند.
و خلیفه دوّم هم بنا بر نقل بزرگان اهل سنّت پیش‌گویی کرده و هلاکت عرب را به دست افراد بی‌کفایتی می‌داند که شایستگی رهبری قوم عرب را ندارند.
۳ ـ قال الحارث بن مسکین، عن سفیان، عن شبیب، عن عرقدة بن المستظل، قال:
«سمعت عمر بن الخطّاب یقول: قد علمت وربّ الکعبة متی تهلک العرب، اذا ساسهم من لم یدرک الجاهلیّة ولم یکن له قدم فی الاسلام؛ از عمر بن خطّاب شنیدم که می‌گفت: به خدای کعبه دانستم که عرب چه زمانی هلاک خواهد شد، زمانی که اشخاصی که زمان جاهلیّت را درک نکرده‌اند و قدمت در اسلام ندارند بر مردم حکومت کنند.»

۸.۸ - عذر بدتر از گناه

احادیثی که ملاحظه نمودید بخش‌ اندکی از روایاتی است که در مذمّت یزید در کتب تاریخی و روایی اهل سنّت نقل شده است و ابن‌عساکر بیشترین روایات را جمع‌آوری کرده است و تا زمان ابن‌تیمیّه و ابن‌کثیر بحثی در صحّت و عدم صحّت آن دیده نمی‌شود.
اما ناگهان وظیفه دفاع از یزید بر دوش عدّه‌ای سنگینی کرده و سعی می‌کنند تا چاره‌ای بیندیشند، و تنها چاره هم یک راه است و آن تضعیف این نقل‌هاست.
لذا ابن‌کثیر می‌گوید:
«وقد اورد ابن عساکر احادیث فی ذمّ یزید بن معاویة کلّها موضوعة لا یصحّ شی منها؛ احادیثی که ابن‌عساکر در مذمّت یزید نقل کرده است همه جعلی و ساختگی هستند و هیچ کدام از آن‌ها صحیح نمی‌باشند.»
غافل از این‌که همان‌گونه که در مباحث پیشین نقل کردیم برخی از عالمان اهل سنّت یزید را به جهت بی‌توجّهی به نماز و ترک آن و هم‌چنین آلودگی به شرب خمر و شادمانی‌اش از واقعه کربلا و شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) و قتل عام مردم مدینه، نه تنها سرزنش کرده‌اند، بلکه او را مستحق لعن و نفرین دانسته‌اند که در ادامه به تفصیل به این مباحث خواهیم پرداخت.


دوران کوتاه سلطنت یزید بن معاویه از نظر سیاسی دورانی بسیار پر التهاب و پر تشنج بود و حکومت سه سال و اندی یزید، بیشتر صرف سرکوب قیام‌های داخلی و آرام نمودن اوضاع ممالک اسلامی سپری شد. او در ایام حکومتش با شدت تمام، هرگونه مخالفتی را در نطفه خفه نمود؛ فشار و اختناق در حکومت او به حدی رسیده بود که مسعودی در توصیف این دوره چنین می‌نویسد: «سیره یزید همان سیره فرعون بود، بلکه فرعون عاد‌ل‌تر از او در میان رعیتش و منصفتر از او در میان خاص و عامش بود.»
[۱۰۰] مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ص۶۸، تحقیق اسعد داغر، قم، دارالهجره، چاپ دوم، ۱۴۰۹.
او در سال اول حکومتش امام حسین (علیه‌السّلام) و اهل بیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را کشت و در سال دوم حرمت حرم رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم (مدینه) را، شکست و آن را سه روز تمام بر سپاهیانش حلال کرد در سال سوم کعبه را مورد تاخت و تاز قرار داد و آن را به آتش کشید.»
[۱۰۱] یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ص۲۵۳.
[۱۰۲] ابن طقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیه و الدول الاسلامیه، ص۱۱۶، تحقیق عبدالقادر محمد مایو، بیروت، دارالقلم العربی، چاپ اول، ۱۹۹۷.
اعمال و اقدامات یزید در این مدت کوتاه، سرآغازی شد بر بسیاری از درگیری‌ها و مخالفت‌ها علیه خلفای اموی در آینده، مخالفت‌ها و قیام‌هایی که سرانجام موجبات سر آمدن عمر دولت ننگین اموی را فراهم آورد


با مرگ معاویه در سال ۶۰ هجری یزید به حکومت رسید یزید پس از رسیدن به حکومت و اخذ بیعت عمومی از مردم، هیچ همی نداشت جز آن که از آن چند نفری که پدرش او را از آنان برحذر داشته بود، بیعت بگیرد.
[۱۰۴] ابن طقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیه و الدول الاسلامیه، ص۱۱۷.
پس به ولید بن عتبه (امیر وقت مدینه) نامه نوشته بدو فرمان داد تا از امام حسین (علیه‌السّلام) و عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر بیعت بگیرد و به او تاکید کرد که نباید اجازه‌ی هیچ‌گونه تاخیری به آن‌ها بدهد و در صورت سرباز زدن آن‌ها از بیعت بی‌درنگ آنان را به قتل برساند.
[۱۰۵] یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ص۲۴۱.
و سرهای آنان را نزد او بفرستد همچنین دستور داد «مردم را نیز به بیعت فرا خوان هر کدام سرباز زد همان حکم را درباره ی او اجرا کن.»
[۱۰۷] یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۱.

با این حال امام حسین (علیه‌السّلام) و عبدالله بن زبیر از بیعت با یزید امتناع کردند؛ اما فشارهای یزید و عمالش، آنان را مجبور به ترک مدینه کرد. ابن زبیر به مکه گریخت و امام حسین (علیه‌السّلام) نیز به مکه رفته سپس از آن جا به دعوت مردم کوفه راهی عراق شد.


در زمان حکومت یزید، به جهت مخالفت‌ها و قیام‌هایی که علیه یزید صورت گرفته بود، فتوحات چندانی در خارج قلمرو اسلامی رخ نداده بود. یزید با مسیحیان اروپا رویه مسالمت‌آمیزی اختیار کرده، حتی از برخی نقاط که در زمان معاویه با صرف هزینه‌ها و تلفات بسیار فتح شده بود، عقب نشست؛ او با دریافت رشوه سپاه خود را از قبرس فرا خواند. هم چنین به یزید بن جنادة بن ابی امیه دستور داد تا قلعه مسلمانان در جزیره «ارواد» (جزیره‌ای است در نزدیکی قسطنطنیه) را خراب کند و به شام برگردد.
[۱۱۱] بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۲۲۳.
او هم چنین نیروهایش را از «رودس» (جزیره‌ای است در بلاد روم)
[۱۱۳] حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۳، ص۷۸.
فرا خواند.
[۱۱۴] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۲۸۸.

با این حال یزید در سال ۶۱ هجری، مالک بن عبدالله خثعمی را به جنگ رومیان فرستاد این جنگ به عنوان جنگ «سوریا» معروف است.
[۱۱۵] یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ص۲۵۳.

در شرق و در نواحی خوارزم، سلم بن زیاد (والی خراسان) تا نواحی سمرقند، پیش رفت.
[۱۱۶] نرشخی، ابوبکر محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، ص۵۶، تحقیق محمد تقی مدرس رضوی، تهران، توس، چاپ دوم، ۱۳۶۳ش.
او سغد
[۱۱۷] نرشخی، ابوبکر محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، ص۵۶.
و بخارا را فتح کرد
[۱۱۸] یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ص۲۵۲.
و در سال۶۲ هجری
[۱۲۰] خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۴۶.
با اهل خوارزم به چهارصد هزار دینار صلح کرد. سلم بن زیاد هنگامی که در سغد بود سپاهی را نیز به «خجند» فرستاده بود؛ اما آنان شکست خوردند. سپس سلم به مرو رفت و با سغدیان جنگید تا این‌که خبر یافت که یزید به هلاکت رسیده است.
در افریقا نیز عقبة بن نافع در «سوس ادنی» به فتوحاتی دست یافت.
[۱۲۳] خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۵۵.



سرانجام یزید، پس از سه سال و هشت ماه حکومت
[۱۲۶] مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۹، ص۱۶، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیه، بی تا.
[۱۲۹] مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر ج۳، ص۵۳.
در چهاردهم ربیع‌الاول سال ۶۴ هجری
[۱۳۱] خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۵۷.
در سن ۳۸ سالگی
[۱۳۵] مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۹، ص۱۶.
درگذشت و در حوارین به خاک سپرده شد. در سبب مرگ یزید گفته شده که روزی میمون خود را بر خری وحشی سوار کرده بود، خر وحشی می‌دوید و یزید نیز در حالی که مست بود، در پی‌اش می‌تاخت تا این که از اسب فرو افتاد و گردنش شکست.


۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۸۶ ۲۹۱.    
۲. ابن طقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیه و الدول الاسلامیه، ص۱۱۶.
۳. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۸۶، تحقیق احسان عباس، بیروت، جمعیة المستشرقین الامانیه، ۱۹۷۹.    
۴. ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۲۲۶، بیروت، دارالفکر، ۱۹۸۶.
۵. مسعودی، علی بن الحسین، التنبیه و الاشراف، ص۲۶۲، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره، دارالصاوی.    
۶. مجمل التواریخ و القصص، ص۲۹۹، تحقیق ملک الشعراء بهار، تهران، کلاله خاور، بی تا.
۷. دینوری، ابن قتیبه، المعارف، ص۳۵۱، تحقیق ثروت عکاشه، قاهره، الهیئة المصریة العامة للکتاب، چاپ دوم، ۱۹۹۲.    
۸. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۸، بیروت، دارصادر داربیروت، ۱۹۶۵.    
۹. سیوطی، جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر، تاریخ الخلفاء، ص۲۰۵، تحقیق محیی الدین عبدالحمید، قم، شریف رضی، چاپ اول.
۱۰. ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ص۲۲۶.
۱۱. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۶۵، ص۳۹۷، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵.    
۱۲. سیوطی، جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر، تاریخ الخلفاء، ص۲۰۵، تحقیق محیی الدین عبدالحمید، قم، شریف رضی، چاپ اول.
۱۳. ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ص۲۲۶.
۱۴. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۶۵، ص۳۹۷، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵.    
۱۵. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۴۱، بیروت، دارصادر، بی تا.
۱۶. مسعودی، علی بن الحسین، التنبیه و الاشراف، ص۲۶۲.    
۱۷. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۲۵.
۱۸. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۶۵، ص۳۹۵.    
۱۹. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۲، ص۳۱۵، بیروت، دارصادر، چاپ دوم، ۱۹۹۵.    
۲۰. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۶۴، ص۳۹۹.    
۲۱. ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ص۲۲۶.
۲۲. صاحبی نخجوانی، هندوشاه، تجارب السلف، ص۵۸، به اهتمام امیر سید حسن روضاتی، اصفهان، نشر نفائس مخطوطات، ۱۳۶۱ش.
۲۳. علی بن حسن بن هبة‌الله شافعی دمشقی، تاریخ مدینة دمشق، ج۶۵، ص۳۹۴.    
۲۴. علی بن حسن بن هبة‌الله شافعی دمشقی، تاریخ مدینة دمشق، ج۶۵، ص۳۹۵.    
۲۵. ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۲۳۵.    
۲۶. کتبی، ابن شاکر، فوات الوفیات، ج۲، ص۶۴۵، تحقیق علی محمد بن یعوض الله و عادل احمد عبدالموجود، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۲۰۰۰.
۲۷. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۹۰.    
۲۸. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۹۰.    
۲۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۸۵، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.
۳۰. خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۲۹، تحقیق فواز، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۵.
۳۱. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۲۷.    
۳۲. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۶۵، ص۴۰۶.    
۳۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۳۲.
۳۴. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۱۷، ص۱۳۶، بیروت، دار احیاء تراث عربی، چاپ اول، ۱۴۱۵.    
۳۵. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۸.    
۳۶. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۲، ص۵۳۳.    
۳۷. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۴، ص۱۸۸.    
۳۸. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ص۴۰۵ ۴۰۶.    
۳۹. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۱۷، ص۱۳۶.    
۴۰. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۴، ص۱۸۸ ۱۸۹.    
۴۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۸۸ ۲۸۹.    
۴۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۵، ص۲۳۲.
۴۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۰۳.
۴۴. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۵۰۳.    
۴۵. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۸۶ ۲۹۱.    
۴۶. ابن طقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیه و الدول الاسلامیه، ص۱۱۶.
۴۷. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۸۶.    
۴۸. ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۲۳۵.    
۴۹. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۸۶.    
۵۰. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۱۷، ص۱۹۲.    
۵۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۹.    
۵۲. ابن طقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیه و الدول الاسلامیه، ص۵۹.
۵۳. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۸۷.    
۵۴. مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ص۶۷.
۵۵. مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ص۶۷.
۵۶. مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ص۶۷.
۵۷. بقره/سوره۲، آیه۲۱۹.    
۵۸. مائدة/سوره۵، آیه۹۰.    
۵۹. مائدة/سوره۵، آیه۹۱.    
۶۰. السجستانی، ابو‌داود، سنن ابی داود، ج۳، ص۳۲۴، ح ۳۶۷۴.    
۶۱. حاکم نیشابوری، ابو‌عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۳۷، ح ۲۲۳۵.    
۶۲. شافعی دمشقی، علی بن حسن بن هبة‌الله، تاریخ مدینة دمشق، ج۶۵، ص۴۰۳.    
۶۳. شافعی دمشقی، علی بن حسن بن هبة‌الله، تاریخ مدینة دمشق، ج۶۵، ص۴۰۶.    
۶۴. عزالدین دمشقی، ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۰۳-۲۰۴.    
۶۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۶۸.    
۶۶. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۶.    
۶۷. النووی، یحیی بن شرف، روضة‌الطالبین، ج۱۰، ص۱۶۸.    
۶۸. نجیم المصری، زین‌الدین بن ابراهیم بن محمد، البحر‌الرائق، ج۷، ص۸۷.    
۶۹. دمشقی، ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۳۸۹.    
۷۰. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، تاریخ الخلفاء، ص۱۵۸.    
۷۱. جاحظ، عمرو بن بحر، البیان والتبیین، ج۲، ص۸۴.    
۷۲. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۹.    
۷۳. ذهبی، شمس‌الدین، تاریخ الاسلام، ج۵، ص۳۲۵.    
۷۴. شافعی دمشقی، علی بن حسن بن هبة‌الله، تاریخ مدینة دمشق، ج۳۷، ص۱۳۵.    
۷۵. جاحظ، عمرو بن بحر، البیان والتبیین، ج۱، ص۳۳۴.
۷۶. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۶.    
۷۷. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج۸، ص۲۵۲.    
۷۸. الجراحی العجلونی الدمشقی، اسماعیل بن محمد بن عبد الهادی، کشف الخفاء، ج۱، ص۴۵۵، رقم ۱۴۸۴.    
۷۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۶۹.    
۸۰. ابن‌اثیر دمشقی، علی بن محمد، تاریخ ابن کثیر، ج۸، ص۲۱۶.
۸۱. اندلسی، احمد بن محمد عبدربه‌، العقد الفرید، ج۴، ص۳۸۸.
۸۲. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، ج۱، ص۵۲.    
۸۳. الهیثمی، ابو الحسن نور‌الدین علی بن ابی بکر بن سلیمان، مجمع الزوائد، ج۱، ص۱۷۶.    
۸۴. فیروزآبادی، سید مرتضی، فضائل الخمسة، ج۳، ص۳۴۹ -۳۵۰.    
۸۵. مناوی، محمد عبدالرؤوف بن علی، فیض القدیر، ج۴، ص۹۶.    
۸۶. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۲۷، ص۹۴.    
۸۷. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۲، ص۹۹۴.    
۸۸. الهیثمی، ابو‌الحسن نور الدین علی بن ابی بکر بن سلیمان، مجمع الزوائد، ج۳، ص۳۰۶.    
۸۹. دولابی، ابن ماکولا ، الاسماء والکنی، ج۱، ص۱۶۳.
۹۰. الالبانی، ناصر‌الدین، صحیح الجامع الصغیر، ج۱، ص۵۰۴، ح ۲۵۸۲ .
۹۱. شربینی، خطیب، السراج المنیر، ج۲، ص۹۰.
۹۲. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ج۸، ص۲۵۲ - ۲۵۳.    
۹۳. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ج۸، ص۲۵۲ -۲۵۳.    
۹۴. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایه، ج۸، ص۲۵۲-۲۵۳.    
۹۵. البانی، محمد ناصر الدین، احادیثه الصحیحة، ج۴، ص۳۲۹.
۹۶. بیهقی، احمد بن حسین، الدلائل، ج۶، ص۴۶۶.    
۹۷. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ج۸، ص۱۲۰.    
۹۸. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر،البدایة والنهایة، ج۸، ص۲۵۴.    
۹۹. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ج۸، ص۲۵۴.    
۱۰۰. مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ص۶۸، تحقیق اسعد داغر، قم، دارالهجره، چاپ دوم، ۱۴۰۹.
۱۰۱. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ص۲۵۳.
۱۰۲. ابن طقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیه و الدول الاسلامیه، ص۱۱۶، تحقیق عبدالقادر محمد مایو، بیروت، دارالقلم العربی، چاپ اول، ۱۹۹۷.
۱۰۳. مسکویه، ابوعلی، تجارب الامم، ج۲، ص۳۷، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش.    
۱۰۴. ابن طقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیه و الدول الاسلامیه، ص۱۱۷.
۱۰۵. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ص۲۴۱.
۱۰۶. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۹۹ ۳۱۰.    
۱۰۷. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۱.
۱۰۸. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۱۵۴، بیروت، دار و مکتبة الهلال، ۱۹۸۸.    
۱۰۹. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۱، ص۱۶۲.    
۱۱۰. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۲۲۳.    
۱۱۱. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۲۲۳.
۱۱۲. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۹۷.    
۱۱۳. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۳، ص۷۸.
۱۱۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۲۸۸.
۱۱۵. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ص۲۵۳.
۱۱۶. نرشخی، ابوبکر محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، ص۵۶، تحقیق محمد تقی مدرس رضوی، تهران، توس، چاپ دوم، ۱۳۶۳ش.
۱۱۷. نرشخی، ابوبکر محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، ص۵۶.
۱۱۸. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ص۲۵۲.
۱۱۹. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۳۹۹.    
۱۲۰. خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۴۶.
۱۲۱. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۳۹۹.    
۱۲۲. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۳۹۹.    
۱۲۳. خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۵۵.
۱۲۴. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۲۲۶.    
۱۲۵. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۴.    
۱۲۶. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۹، ص۱۶، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیه، بی تا.
۱۲۷. ابن عبری، تاریخ مختصر الدول، ص۱۱۱، تحقیق انطون صالحانی الیسوعی، بیروت، دارالشرق، چاپ سوم، ۱۹۹۲.    
۱۲۸. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۲۵.    
۱۲۹. مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر ج۳، ص۵۳.
۱۳۰. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۲۵.    
۱۳۱. خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۵۷.
۱۳۲. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۴.    
۱۳۳. ابن عبری، تاریخ مختصر الدول، ص۱۱۱.    
۱۳۴. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۴.    
۱۳۵. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۹، ص۱۶.
۱۳۶. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۲۵.    
۱۳۷. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۴.    
۱۳۸. ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۵، ص۱۲۴.    
۱۳۹. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۸۷.    



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «یزید بن معاویه»، تاریخ بازیابی ۹۷/۳/۱۷.    
موسسه ولی عصر، برگرفته از مقاله «شخصیت یزید».    






جعبه ابزار