پاک بودن ذاتی انسان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
از مباحث اختلافی بین ما شیعیان و برادران
اهل سنت ، مسأله پاک بودن ذاتی
انسان است.
بیشتر فقهای اهل سنّت به
طهارت آدمی باور دارند و شمار کمی از آنان تنها انسانهای مشرک را
نجس میدانند. ولی فقهای ما همگی، مشرکان را نجس میدانند و بیشتر آنان افزون بر مشرکان،
اهل کتاب را هم نجس میدانند. از بین
مسلمانان نیز، بعضی گروهها، مانند: ناصبیان، غالیان، مجسِّمه و… را ملحق به کفّار میدانند و نجس.
به هر حال، چون مسأله پاک بودن اهل کتاب اختلافی بود و شنیده بودم که بعضی از فقیهان بزرگ، به طهارت ذاتی آنان
فتوا دادهاند، در این مورد به کند و کاو پرداختم، دلیلهای دو طرف را بررسی کردم به نظر رسید که دلیلهای قائلین به طهارت، تام است و این مسأله در بسیاری از بابهای فقه، مفروغ عنه است. مطالب را در جزوهای نوشتم، خدمت بعضی از اساتید و افاضل تقدیم کردم تا اگر اشکالی به نظرشان میرسد بیان کنند، ولی اشکالی که بتواند اصل طهارت آنان را زیر سؤال ببرد مطرح نشد. برای دومین بار، برای جمعی از طلاب و افاضل، بحث در چندین جلسه بازگو شد. و در همین بین، کتاب: نتایج الافکار فی نجاسة الکفار، که تقریرات درس آیت اللّه گلپایگانی بود، به دستم رسید و آن هم همراه با نوشتهها بررسی و در
مباحثه مطرح شد. لکن در تمامی این مراحل، یک مسأله برایم یقینی بود و آن اینکه مشرکان نجسند و نجس بودن آنان از ضروریات است و احتیاجی به تدبر و تحقیق ندارد و اگر میشنیدم شخصی در نجاست آنان مناقشه میکند، میگفتم این
اجتهاد در مقابل نصّ و از وسوسههای
شیطان است زیرا
قرآن کریم با صراحت تمام میگوید: انما المشرکون نجس.
و هنگامی که میدیدم بعضی از بزرگان مانند حضرات آیات عظام: خویی و حکیم در تنقیح و مستمسک، در استدلال به آیه مناقشه کرده بودند، میگفتم این مناقشهها چیز مهمّی نیست و از سنخ مناقشههایی است که علما معمولاً به ادلّه وارد میسازند و فکر میکردم که نجاست مشرکان آن قدر روشن است که حتی فکر درباره دلیلهای آن هدر دادن عمر است و موجب بازخواست در روز حساب.
برای جواب دادن به شبهههایی که بر دلالت آیه وارد میشد، فکر کردم مواردی را که ائمه علیهمالسلام در آن موارد به این آیه تمسک کردهاند پیدا کنم و به این وسیله ثابت کنم که چون ائمه علیهمالسلام به این آیه استدلال کردهاند، پس دلالت آیه تام و تمام است. برای این منظور، از کامپیوتر کمک گرفته شد و روشن شد که در
وسائل الشیعه ، در هیچ روایتی و در هیچیک از شرحهای صاحب وسائل به این آیه تمسک نشده است. مسأله خیلی عجیب مینمود. چطور در جوّی که
اهل سنت قائل به طهارت مشرکانند و
شیعه قائل به نجاست آنان است ائمه شیعه علیهمالسلام به این آیه تمسک نکردهاند؟ مگر آیه صریح در نجاست آنان نیست؟ باز برای اطمینان بیشتر یک دور مباحث مربوط به طهارت و نجاست را مطالعه کردم و از تمسک به آیه خبری نبود. در کتاب کافی و فقیه هم، تمسک به آیه پیدا نشد، ولی سرانجام در تهذیب الاحکام
شیخ طوسی ،
آیه قرآن پیدا شد، ولی نه در روایات ائمه اطهار و نه در پرسشهای اصحاب ائمه، بلکه در استدلالهای شیخ طوسی، در توضیح عبارت استادش مرحوم
شیخ مفید ! تازه در دو موردی که مرحوم شیخ، به این آیه تمسک کرده است میگوید: ظاهر آیه دلالت بر نجاست مشرکان میکند و سخنی از صراحت آیه در میان نیست. کم کم یقین پیشین، به شک مبدّل شد و فکر کردم که باید در این مسأله بیشتر دقت شود و مقدار دلالت آیه و سپس مقدار دلالت روایات و
اجماع روشن شود. به بحث و بررسی پرداختم و سپس حاصل بررسیها را نوشتم، تا دیگران بتوانند بخوانند و درباره آن بیندیشند. پس اکنون تصمیم بر حکم به نجاست یا طهارت آنان نیست، بلکه هدف روشن شدن مقدار دلالت دلیل است تا اگر این دلیلها ناقص بود، نقصشان روشن شود و اگر دلیل کامل و بی نقصی یافت شد، ذکر شود.
در این جا، چند تقاضا از خوانندگان محترم دارم:
۱. پیش از خواندن تمام بحث، به محکوم و یا مناقشه کردن نپردازند. به این بحث، به عنوان یک بحث تحقیقی نظر بیفکنند و پس از خواندن و
تفکر درباره درستی و نادرستی دلیلها، به اظهار نظر بپردازند.
۲. ذهنیات بدون دلیل و حجت را کنار بگذارند، چون ذهنیات و یا باورهای بدون دلیل و تمسک به کلمات عوامانه و جاهلانه، سدّ راه ادراک حقایق هستند و
انسان را مجبور میکنند که بدون
علم فتوا دهد و تقلید کورکورانه از عوام را اجتهاد مطلق بداند. مانند یکی از آقایان، وقتی با او درباره طهارت اهل کتاب، به گفت وگو پرداختم، گفت: آنان بدون شک، نجس هستند. (گفتم چرا؟ پاسخ داد:) حتی
عشایر و روستاییان هم میدانند که آنان نجس هستند. با اینکه اگر ظرفی را جلوی سگ بگذارند و سگ آن را زبان بزند، میگویند: سگ ظرف را تمیز کرد و تطهیر نمیخواهد! ولی همین عشایر که این ظرف را پاک میدانند، اگر یک یهودی از ظرف آنان چیزی بخورد، فوراً ظرف را تطهیر میکنند، پس معلوم است اهل کتاب نجس هستند و این عمل عشایر، سیرهای است مستمر از زمان ائمه علیهمالسلام که به آنان رسیده است. تمام عشایر میگویند اهل کتاب همه نجس هستند، آن گاه تو میگویی پاک هستند. میبینید که این آقا چطور از تفکر و تفحص درباره دلیلها میگریزد و
تقلید عشایر را سیره مستمر غیرقابل تردید میداند! لازم است دانسته شود که بسیاری از احکام، در باب طهارت و نجاست یا بر
احتیاط بنا شدهاند یا از خطا در فهم آیات و روایات ناشی میشوند و ما حق نداریم از علمای پیشین تقلید کنیم، تا چه رسد به عشایر و عوام.
۳. مباحث گوناگون را که در باب مشرکان وجود دارد، در هم نیامیزند. از جمله وجوب جنگ و
جهاد با آنان تا نابودی
فتنه و استقرار حق:وقاتلوهم حتی لاتکون فتنة.
با آنان بجنگید تا فتنه رخت بربندد. یا نپذیرفتن حاکمیت کفار بر مسلمانان: ولن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا.
و خداوند هرگز راه قانونی برای استیلای کفار بر مؤمنان، قرار نداده است. یا: مبارزه با فرهنگ
شرک و بت پرستی و جایگزینی فرهنگ
توحید و یگانه پرستی و بهطور کلی مبارزه با آداب جاهلی در تمامی ابعاد زندگی و جایگزینی آداب صحیح اسلامی که نمونههایی از آن را در سوره حجرات میتوان دید.
از جمله مباحثی که اکنون ما بر آنیم درباره آنها به کندوکاو بپردازیم، این است که آیا آنان از لحاظ فقهی نجسند و اگر مثلاً دست، تر به بدن آنان بخورد، دست نجس میشود، یا اینکه نه آنان نجاست ذاتی ندارند و اگر نجاستی وجود دارد، عرضی است و ناشی از برخورد با چیزهای نجس، مانند:
خون ، بول و… است. بنابراین، تنها بخش اخیر از مباحث، اکنون مورد نظرماست و نتیجهاش چه
طهارت مشرکان باشد و چه نجاست آنان، مجوّزی برای رابطه با آنان یا پذیرفتن سلطه فرهنگی و اقتصادی آنان یا ترک مبارزه با آنان نیست و مباحث کاملا جدای از یکدیگرند. حتی ممکن است آیهای مانند: انما المشرکون نجس فلایقربوا المسجد الحرام….
مشرکان تنها نجسند و از این
سال به بعد، نباید به
مسجدالحرام نزدیک شوند. بر نجاست فقهی آنان دلالت نکند، ولی بر بعضی از مباحث مطرح شده دیگر مانند ترک مراوده با آنان، دوری از فرهنگ و اعتقادات آنان، دلالت روشنتری داشته باشد. به هر حال، اکنون بحث درباره نجاست فقهی مشرکان است، اگر دلیلی بر نجاست آنان پیدا نشد به طریق اولی، برای نجاست سایر کفار دلیلی پیدا نمیشود و برابر اصل، پاکند و اگر دلیلی یا دلیلهایی بر نجاست مشرکان پیدا شد، باید بحث شود که آیا سایر کفار نیز نجسند یا آنان حکم دیگری دارند و همچنین باید بحث شود که اگر کسی نجس العین بود، آیا بچههای نابالغ وی نیز، همین حکم را دارند؟ اگر این بچه، نزد مسلمانی بزرگ شود، چه حکمی دارد؟ سرانجام باید بحث شود که آیا فرقههایی از مسلمانان که محکوم به کفرند، در تمام احکام، حتی در نجاست و طهارت، مانند کفارند؟ یا دلیل تنزیل، تنها بعضی موارد را در برمیگیرد؟.
پس بحث ما در محورهای زیر خواهد بود:
۱. طهارت و نجاست ذاتی مشرکان.
۲. طهارت و نجاست
اهل کتاب .
۳. طهارت و نجاست مسلمانانِ در حکم
کافر ، مانند
خوارج ، غُلات و مُجَسِّمِه.
۴. حکم فرزندان نابالغ انسانهای نجس العین.
پیش از شروع در هر بحث، به طور معمول، اصل یا اصولی تأسیس میکنند که در هنگام
شک ، به آن رجوع کنند. در بحث ما، که درباره طهارت و نجاست انسان است، اصل و قانونی که تأسیس میکنند، اصل طهارت است؛ یعنی هم قانون اوّلی در چیزها طهارت است و هم اصلی که در هنگام شک به آن رجوع میشود اصل طهارت است. به بیان دیگر: قانون اولی در چیزها، طاهر و پاک بودن است و اگر چیزی نجس و پلید باشد یا کسی ادعا کند: فلان چیز نجس یا پلید است، باید برای اثبات ادعای خود، دلیل بیاورد و نبودن دلیل بر نجاست، خود دلیل بر طهارت است. قاعده طهارت آن قدر روشن است که همیشه مورد تمسک علما بوده است و اصل در چیزها را طهارت میدانستهاند.
در این جا به گونه اجمال، دلیلهایی که از
قرآن و
سنت برای اثبات این اصل و قاعده میتواند مورد تمسک قرار گیرد یادآور میشویم: پیش از یادآوری پارهای از آیات، در رابطه با قاعده طهارت، توجه به چند نکته، بایسته است:
۱. در کلام هر متکلمی، بویژه شارع مقدس، کلمات بر معانی عرفی آن حمل میشود، چون اگر شارع، یا هر متکلم دیگری اصطلاح خاص یا بیانی و لغاتی مخالف آنچه مردم، به کار میبرند، داشته باشد، باید بیان کند وگرنه مقصود او از کلامش روشن نخواهد شد.
۲. در
عرف زمان نزول (طاهر) به معنای پاک و پاکیزه، هم در امور ظاهری و هم در امور باطنی به کار میرفته است و همین گونه (نجس) به معنای پلیدی و کثیفی، هم در امور ظاهری و هم در امور باطنی، به کار میرفته است که بحث آن در آینده به شرح خواهد آمد.
۳. خداوند در آیات گوناگونی از
قرآن ، تنها بعضی از چیزها و موجودات معین را نجس و رجس دانسته و با این توصیف خواسته است که تنفر از آنها را بیان بفرماید. پس معلوم میشود که سیاق آیات قرآن نیز، ذهنیت مردم را تأیید و تثبیت کرده است که همه چیز طاهر است و پلید بودن دلیل میخواهد:
۱. انما الخمر والمیسر والانصاب والازلام رجس.
تنها
شراب و
قمار و بت پرستی و تیرهای گروبندی پلیدند.
۲. فاجتنبوا الرجس من الاوثان.
از پلیدیها که همان بتها هستند، اجتناب کنید.
۳. و اما الذین فی قلوبهم مرض فزادتهم رجساً الی رجسهم.
کسانی را که در قلبشان مرض است بر پلیدی آنان پلیدی افزود.
۴. سیحلفون باللّه لکم… فاعرضوا عنهم, انهم رجس.
منافقان برای شما سوگند یاد میکنند… از آنان روی گردانید چون پلیدند.
۵. انما المشرکون نجس.
مشرکان تنها نجس و پلیدند.
خداوند، این گونه امور را در آیات
قرآن ، با وصف
رجس و نجس معرفی فرمود.
امّا نمونه آیاتی که در آنها چیزهای پاک را معرفی میفرماید:
۱. یا مریم ان اللّه اصطفاک وطهرک واصطفاک علی نساء العالمین.
ای مریم! خدا تو را برگزید و پاک گردانید و تو را بر زنان جهانیان برگزید.
۲. خذ من اموالهم صدقة تطهرهم وتزکیهم بها.
از اموالشان
صدقه ای که آنان را پاکیزه کند و رشد دهد، بگیر.
۳. وینزل علیکم من السماء ماءً لیطهرکم به.
و بر شما از
آسمان آب میفرستد، تا شما را با آن آب پاک کند.
۴. وان کنتم جنباً فاطهروا.
اگر جنب بودید، تحصیل طهارت کنید.
۵. و انزلنا من السماء ماء طهورا.
از آسمان آب پاک و پاک کننده فرستادیم.
معلوم است که در این آیات و مانند اینها، خداوند درصدد بیان چیزهای پاک نیست، بلکه در مورد
حضرت مریم یا
اهل بیت پیامبر (ص)،
مقصود معرفی انسانی است که از لحاظ معنوی پاک و از رذایل به دور باشد و آیات دیگر، طهارت از پلیدیهای جسمی و یا چیزهایی که چنین طهارتی را ایجاد میکنند، نام میبرد؛ امّا کدام چیز پاک است، بیان نمیکند. نتیجه: در تمام آیات فرض شده است که هر چیزی به خودی خود پاک و پاکیزه است، از این روی باید پلیدیها را یاد کرد، آن هم نه تمام پلیدیها را، بلکه آنچه را که اگر بیان نشوند، ممکن است
عرف پلید نداند.
پس با توجه به آیاتی که یاد شد و مقایسهای که بین آیات صورت گرفت، روشن شد همین که
قرآن چیزهای پلید را یاد کرده و از دیگر چیزها یادی نکرده است، پاکی دیگر چیزها را میرساند، مشروط به اینکه خود عرف، چیزی را پلید نداند؛ زیرا اگر خود عرف چیزی را پلید میدانست و از آن اجتناب میکرد، دیگر نیازی به ذکر مجدد ندارد. دسته دیگر از آیات که از آنها
قاعده طهارت به دست میآید، آیاتی است که خوردن چیزهایی را بر انسان
حلال کرده است؛ زیرا به جهت ملازمهای که بین حلال بودن و طهارت وجود دارد، حلال بودن در خوراکیها مستلزم طهارت آنهاست؛ چون چیز پلید و نجس را نه
انسان میخورد و نه
شرع اجازه خوردن میدهد. پس آیاتی مانند:
یا ایّها الذین آمنوا کلوا مما فی الارض حلالاً طیباً.
ای اهل
ایمان ، از چیزهای موجود در زمین به گونه حلال و طیب بخورید.
ویحلّ لهم الطیبات ویحرّم علیهم الخبائث.
و
پیامبر اکرم ، طیبات را بر آنان
حلال میکند و خبیثها را بر آنان
حرام میکند.
و بهطور کلی جمیع آیاتی که در مقدمه بحث ذبایح اهل کتاب آورده شد و دلالت بر حلال بودن چیزهای خوردنی میکردند، به طور ملازمه دلالت بر طهارت آنها نیز دارند.
خلاصه: از آیات قرآن، به دو بیان میتوان قاعده طهارت را
استنباط کرد:
۱. آیات قرآن، تنها پلیدها را معرفی کرده و بحثی از پاکیزهها به میان نیاورده است، پس معلوم میشود که پلیدها از این روی نیاز به بیان دارند؛ زیرا اگر بیان نشوند، ممکن است عرف آنها را پاکیزه و طیّب بداند.
۲. راه ملازمه، یعنی از ملازمهای که بین حلال بودن و طهارت وجود دارد، هر جا چیزی را بر ما حلال دانست، فوراً طهارت آن را نیز استفاده کنیم.
راه ملازمه، تنها طهارت در چیزهای خوردنی را اثبات میکند، در حالی که قاعده طهارت، قاعدهای است عام که در تمام چیزهای خوردنی و غیرخوردنی جاری است.
این اشکال، ضربهای به اصل بحث نمیزند، چون راه نخست، راه خوب و بی اشکالی است و این راه هم به عنوان مؤید راه نخست، میتواند مورد استفاده قرار گیرد. افزون بر اینکه در مورد خوردنیها، اشکال را کاملا رفع میکند.
با اینکه اصل قاعده طهارت در جای خود ثابت شده است و درخورِ خدشه نیست، ذکر آن در این جا برای این است که اگر ما در مورد
انسان یا بعضی از انسانها، دلیلی بر طهارت و یا نجاست نداشتیم، به این قاعده تمسک کنیم و طهارت آن انسان یا انسانها را ثابت کنیم؛ امّا خوشبختانه در مورد انسان آیهای وجود دارد که اطلاق آن، طهارت انسان را بهطور مطلق میرساند؛ یعنی میرساند که مطلق بنی آدم پاک و طاهرند. حال هر جا که دلیلی بر نجاست وجود داشت، از این اطلاق رفع ید میشود، ولی در موارد مشکوک این اطلاق کارساز و مفید خواهد بود: ولقد کرّمنا بنی آدم وحملناهم فی البرّ والبحر ورزقناهم من الطیّبات وفضّلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا.
به یقین ما فرزندان آدمی را گرامی داشتیم و در خشکی و
دریا برای آنان وسیله سواری قرار دادیم و از خوراکهای خوب روزی دادیم و به صورتی شایسته بر جمع بسیاری از آفریدههای خود، برتری و فزونی بخشیدیم.
درباره این آیه، بحثهای فراوانی وجود دارد، از جمله:
چگونه خداوند انسان را کرامت بخشیده است؟ آیا همان وسیله سیر و سیاحت در خشکی و
دریا که برای
انسان قرار داده شده، کرامت اوست؟ آیا مستقیم القامه بودن کرامت اوست؟
آیا
عقل و فکر و شعور و نطق داشتن کرامت اوست؟
آیا مجموعه اینها کرامتهای انسان است؟
همچنین مباحث دیگری در این آیه مطرح است، از جمله:
مراد از (فضلناهم على كثير ممن خلقنا) چیست؟
از کلمه (مَن) در (مِمَن خلقنا) که بهطور معمول برای موجودات دارای
شعور و عقل به کار میرود، معلوم میشود بنی آدم بر زیادی از موجودات دارای عقل و شعور برتری دارد. حال آیا آن موجودات دارای شعور و عقل ملائکه یا جنّیان یا هر دو گروهند؟ آیا مراد از (کثیر) همه است یا نه؟
به هر حال آنچه مهم مینماد، این است که محور بحثهای مفسران، درباره برتری انسان بر ملائکه و یا برتری ملائکه بر انسان است و همه بر این مسأله اتفاق دارند که نوع انسان بر تمام حیوانات تقدم و برتری دارد. مطلب دیگر که باید اضافه شود تا مقدمات استدلال کامل شود این است که: بنی آدم در (لقد کرّمنا بنی آدم) مطلق است و جنس بنی آدم را در نظر دارد و کرامتهایی که به او شده از جمله عقل، شعور، استوای قامت و استفاده از وسائل سیاحت، که منحصر به مؤمنان و خداپرستان نیست و در اساس، سیاق این آیات همه انسانها بویژه کافران و ناسپاسان را در نظر دارد. در آیات پیش سخن از انسانهایی است که در دریاها به
تجارت و
داد و ستد اشتغال دارند و هنگام گرفتاری و دچار طوفان شدن، خدای یگانه را میخوانند، ولی پس از نجات یافتن گردنکشی و کفران میکنند. و آیات بعد، مربوط به
قیامت است که هر امتی به همراه
امام و راهبر خویش محشور میشود و آنان دو دسته میشوند:
۱. آنان که کتابشان به دست راستشان است.
۲. آنان که در این
دنیا از دیدن
حق کور بودند و آنجا کور محشور میشوند.
به هر حال، آیات قبل و بعد و خود لفظ (بنی آدم) همه و همه میرساند که مقصود از بنی آدم، فرد خاصی نیست و این نوع
انسان است که بر انواع دیگر و دست کم بر حیوانات برتری دارد. آیا میتوان گفت: انسان، چه
مؤمن و چه
کافر ، با تمام کرامتها و فضیلتها و برتریهایی که دارد بر حیوانات، از لحاظ طهارت و نجاست، از آنها پستتر باشد و همه حیوانات (غیر از سگ و خوک) پاک باشند، ولی انسان، بر خلاف تمامی کرامتها و برتریها نجس باشد؟
به هر حال، طهارت ذاتی انسان تا این مرحله شاید ثابت باشد و نیاز به بحث بیشتری نداشته باشد، امّا ممکن است کسی ادعا کند که عقاید و اعمال و گفتار انسان امکان دارد در او اثر بگذارد و باعث نجاست جسم او شود. مثلاً کسی که
شرک و کفر و به طور کلی، غیر
اسلام را
دین و روش خود قرار دهد، این عقاید باعث نجاست جسم او میشود. یا کسی عملی انجام دهد، مانند قتل نبی یا ولی، این عمل باعث نجاست بدن و جسم او میشود. یا گفتاری نظیر کلمات غلوّآمیز و یا دشنام به نبی و ولی موجب ارتداد و نجاست شخص میشود. روشن است کسی که چنین ادعایی را میکند، در اصل بحث با ما موافق است که اصل در انسان
طهارت است، ولی به هر حال ادعا میکند که به واسطه دلیل خاص از مقتضای اصل و
قانون اولیه رفع ید میشود که در بحث از استدلالهای کسانی که به نجاست نظر دارند، جواب اینها خواهد آمد و ربطی به قاعده طهارت که اکنون مورد نظر است، ندارد.
این که انسان از حیوانات بالاتر و برتر دانسته شد و نتیجه گرفته شد، همان طور که حیوانات پاکند پس مسلماً انسان با آن همه کرامت و فضیلتی که دارد، پاک و خالی از پلیدی است، با آیات دیگری از
قرآن که بعضی انسانها را از حیوانات پستتر میداند، ناسازگاری دارد:
اولئک کالأنعام بل هم اضل.
ان هم الاّ کالانعام بل هم اضل.
مثله کمثل الکلب ان تحمل علیه یلهث او تترکه یلهث.
در آیه (لقد کرّمنا بنی آدم) متعلق تکریم و متعلق تفضیل، هر دو
حذف شدهاند؛ یعنی در چه جهتی انسان تکریم شده و یا در چه جهتی تفضیل داده شده است، روشن نیست و حذف متعلق، به اصطلاح علمای معانی و بیان، برای این است که عمومیت را برساند و
ذهن شنونده به یک جهت خاص منصرف نشود. پس در نتیجه، انسان در زمینههای گوناگون مورد تکریم واقع شده و از جهات گوناگون هم، بر دیگران برتری پیدا کرده است، ولی در آیات سه گانهای که انسان همانند حیوانات یا بدتر از آنان معرفی شده، یک جهت مطرح است و آن هدایتپذیری و استفاده صحیح از اسباب و ابزار شناخت است. کسانی که اسباب شناخت و
عقل و شعور خود را به کار نگیرند، مانند حیوانند و بلکه پستترند، چون حیوان امکانات ندارد، ولی این شخص امکانات دارد؛ امّا به کار نمیگیرد: ولقد ذرأنا لجهنم کثیراً من الجن والانس, لهم قلوب لایفقهون بها ولهم اعین لایبصرون بها ولهم آذان لایسمعون بها, اولئک کالأنعام بل هم اضلّ اولئک هم الغافلون.
به یقین بسیاری از نطفههای
جن و انس را برای
جهنم بر زمین افشاندیم. آنان که دل دارند، ولی نمیفهمند، چشم دارند، ولی نمیبینند، گوش دارند، ولی نمیشنوند، همانند چارپایانند، بلکه سرگشته و نادانتر. آنان همانا بیخبرانند.
ام تحسب ان اکثرهم یسمعون او یعقلون، ان هم الاّ کالانعام، بل هم اضل سبیلا.
آیا تصور میکنی که بیشتر این مردم گوش شنوا دارند و یا اهل اندیشهاند که تعقّل کنند؟ اینان فقط همانند چارپایان و بلکه از آنان نیز گمراهترند.
روشن است که در این آیات از جهت راه نایابی و استفاده نکردن از
قدرت شناخت و اسباب شناخت، بعضی انسانها با حیوانات مقایسه شدهاند و این دلیل نمیشود که این انسانها از تمام جهات، از آن حیوانات پستتر باشند و تازه چارپایان که نجس و پلید نیستند، بلکه استعمال این لفظ و این نوع
تشبیه ، برای بیان نفهمی و کم عقلی این گونه انسانهاست.
واتلُ علیهم نبأ الذی آتیناه آیاتنا فانسلخ منها فأتبعه الشیطان فکان من الغاوین ولو شئنا لرفعناه بها ولکنه اخلد الی الارض واتبع هویه فمثله کمثل الکلب، ان تحمل علیه یلهث او تترکه یلهث ذلک مثل القوم الذین کذبوا بایاتنا فاقصص القصص لعلهم یتفکرون.
بر این مردم، حکایت آن مرد را تلاوت کن که آیات خود را به او عطا کردیم و او از پوشش آیات ما به درآمد و
شیطان را به دنبال خود کشید و به صف گمراهان پیوست. اگر میخواستیم او را به درجات بالا میبردیم، ولی او به زندگی خاکی دل بست و از هوای نفس پیروی کرد. حکایت او، حکایت سگی است که اگر بر او حمله کنی لَه لَه میزند و اگر او را وانهی لَه لَه میزند. حکایت کسانی که آیات ما را
تکذیب میکنند، این چنین است. این مثال را برای همگان بازگو کن شاید که بیندیشند. در این آیه نیز، تمثیل یک
انسان منحرف و تکذیب کننده آیات الهی است به سگی که پیوسته لَه لَه میزند، چه مورد حمله قرار گیرد و چه یله رها شود. در این جا نیز خصوصیتی از یک انسان، بر صفت و خصوصیتی از یک
سگ تشبیه شده است و کاری به سایر صفات انسان و سایر صفات سگ ندارد. پس بهطور کلی، همانندی انسان از بعضی جهات به بعضی از حیوانات باعث نمیشود که از تمام جهات مانند آن
حیوان باشد و کرامتها و فضایل او نادیده گرفته شود و بهطور مسلم، انسانی که از جهات گوناگون بر موجودات عاقل و دارای شعور برتر است، هیچ گاه از لحاظ جسمی پلید و کثیف نیست و در ذات، پاک است. افزون بر این، در آیه دیگر همین افراد عالم بی عمل، به الاغ همانند شدهاند: مثل الذین حملوا التوراة ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفاراً.
مثل انسانهایی که تورات را آموختند و به مقتضای آن عمل نکردند، مثل الاغی است که کتابها را حمل میکند. و الاغ هم، از لحاظ فقهی پاک است. به هر حال، استدلال به آیه (ولقد کرمنا) برای طهارت ذاتی انسان استدلال تمامی است.
(۱) قرآن کریم.
(۲) شیخ طوسی، تهذیب الاحکام.
(۳) سید محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، مؤسسه الاعلمی، بیروت.
(۴) سید محمد کاظم طباطبایی یزدی، عروة الوثقی، دارالکتب الاسلامیه، تهران.
(۵) سید ابوالقاسم خویی، تنقیح العروة، مقرر میرزا علی غروی تبریزی، مدرسه دارالعلم.
(۶) شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، دار احیا التراث العربی، بیروت.
(۷) ثقة الاسلام کلینی، فروع کافی.
(۸) سید محسن حکیم، مستمسک العروة الوثقی، انتشارات کتابخانه آیة اللّه مرعشی، قم.
(۹) شیخ یوسف بحرانی، حدائق الناظره، انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین، قم.
(۱۰) شیخ صدوق، هدایه، چاپ شده در جوامع الفقهیه.
(۱۱) سید مرتضی، انتصار، چاپ شده در جوامع الفقهیه.
(۱۲) شیخ طوسی، الخلاف، انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین، قم.
(۱۳) شیخ طوسی، نهایه، انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین، قم.
(۱۴) علامه حلی، منتهی.
(۱۵) سیّد ابی المکارم، غنیه، چاپ شده در جوامع الفقهیه.
(۱۶) شیخ مفید، مقنعه، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، قم.
(۱۷) محقق حلّی، شرایع الاحکام، مؤسسه علمی تهران.
(۱۸) شیخ محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
(۱۹) شیخ طوسی، تفسیر التبیان، مکتب الاعلام الاسلامی.
(۲۰) امین الاسلام طبرسی، مجمع البیان، دارالاحیاء التراث العربی، بیروت.
(۲۱) ثقه الاسلام کلینی، اصول کافی، دارالتعارف، بیروت.
(۲۲) جصّاص، احکام القرآن.
(۲۳) جار اللّه زمخشری، تفسیر الکشاف، نشر ادب الحوزه.
(۲۴) علامه مجلسی، بحارالانوار، مؤسسه الوفاء، بیروت.
(۲۵) ابناثیر، الکامل فی التاریخ، دار صادر، بیروت.
(۲۶) جریر طبری، تاریخ الامم والملوک، مطبعة الاستقامه، قاهره.
(۲۷) صبحی صالح، نهج البلاغه.
(۲۸) شیخ طوسی، استبصار، دارالتعارف، بیروت.
(۲۹) شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، دارالتعارف، بیروت.
(۳۰) علی اکبر قرشی، قاموس قرآن، دارالکتب الاسلامیه، تهران.
(۳۱) طریحی، مجمع البحرین.
برگرفته از مقاله پاک بودن ذاتی انسان - مجله فقه -دفتر تبلیغات اسلامی- شماره ۷.