پلورالیسم (فقه سیاسی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
پلورالیسم (کثرتگرایی) به دیدگاهی اطلاق میشود که بر اصالت و پذیرش تنوع در عرصههایی چون
دین، اخلاق، سیاست و فرهنگ تأکید دارد.
در اخلاق، پلورالیسم ناظر به
نسبیانگاری ارزشی و انکار وجود معیارهای واحد اخلاقی است که میتواند به سلیقهگرایی و سودانگاری فردی منتهی شود.
در حوزه دین، پلورالیسم بهطور عمده سه معنا دارد: بهرهمندی یکسان ادیان از حق و باطل، همارزی مسیرهای دینی، و غیرقابل سنجش بودن گزارههای دینی از منظر
پوزیتیویستی.
مدافعان آن مانند
جان هیک و
عبدالکریم سروش، تفاوت ادیان را ناشی از تجربههای مختلف دینی دانسته و آموزههای دینی را قابل تفسیر و نسبی میدانند.
منتقدان اسلامی این دیدگاه را نافی حقیقت واحد دینی و در تعارض با آموزههای توحیدی و کلامی
اسلام ارزیابی میکنند.
واژه
پلوراليسم از واژه لاتينى «Pluralis» به مفهوم گرايش به كثرت گرفته شده است.
پلوراليست ابتدا در عرصه كليسا درباره اشخاصى كه داراى چندين منصب كليسايى بودهاند به كار رفته است.
كمكم اين مفهوم در معناى اصالت دادن به كثرت در عرصههای مختلفى همچون اجتماع، سياست، فرهنگ، دين، اخلاق و معرفت به كار رفت.
همين امر سبب شده است كثرتگرايى انواع و اقسام مختلفى پيدا كند؛ كثرتگرايى سياسى، كثرتگرايى فرهنگى، كثرتگرايى اخلاقى، كثرتگرايى دينى...
كثرتگرايى اخلاقى يک نوع غير واقعگرايى در باورها و ارزشهاى اخلاقى است.
چنانكه مىدانيم مكاتب اخلاقى در يک تقسيمبندى به مكاتب واقعگرا و غير واقعگرا تقسيم مىشوند.
غير واقعگرايان معتقدند هيچ جمله اخلاقى قابليّت صدق و كذب واقعى را ندارد و بنابر اين بر اساس اين نظريّه، دو جمله به ظاهر متناقض اخلاقى هر دو مىتوانند قابل قبول باشند.
بر اساس اين ديدگاه، باورهاى اخلاقى امورى واقعى و عينى نبوده و تابع قرارداد، سليقه يا احساس افراد تلقى مىشوند.
به اعتقاد پلوراليستها، همانگونه كه جمله «غذاهاى هندى خوشمزه هستند» ناظر به هيچ امر واقعى نيست و از اينرو با جمله «غذاهاى هندى خوشمزه نيستند» تناقض ندارد، گزارههاى اخلاقى نيز چنين بوده و ناظر به هيچ امر واقعى نيستند و به همين دليل قابليت صدق و كذب ندارند.
براى مثال دو جمله «راستگويى خوب است» و «راستگويى خوب نيست» همانند دو جمله فوق هيچ تناقضى با هم نداشته و هر دو مىتوانند قابل قبول باشند.
دليل اين امر آن است كه اينگونه قضايا بيانگر احساس يا سليقه يا قرارداد افراد هستند و نمىتوانند ناظر به يک امر خارجى باشند، تا قابل صدق و كذب باشند و چنانكه مىدانيم سليقههاى افراد ممكن است متفاوت باشند.
قابل قبول دانستن مكاتب اخلاقى مختلف، همان كثرتگرايى اخلاقى است.
در كثرتگرايى اخلاقى نوعى نسبيت انگارى ارزشى و نفى ضوابط عام و ثابت و جود دارد كه بر اساس آن، امكان پذيرش و مقبوليت ايدهآلهاى اخلاقى متفاوت، در گستره جغرافيايى و فرهنگهاى مختلف پذيرفته مىشود.
اين نسبيت ارزشى، البته منحصر در كثرت عرضى و جغرافيايى نيست؛ بلكه كثرت ناشى از گذر زمان و تنوع و تطور در ارزشهاى اخلاقى به صورت طولى (در زمان) نيز پذيرفته مىشود.
اعتدالی: برخى از كثرتگرايان رويكردى اعتدالى به مسئله كثرتگرايى اخلاقى داشته و تنها به تحمل و مدارا با پيروان ساير ايدهآلهاى اخلاقى توصيه مىكنند.
افراطى: برخى ديگر از كثرتگرايان كه مىتوان آنها را كثرتگرايان اخلاقى افراطى ناميد، اساسا جزميت در باورها و ارزشهاى اخلاقى را انكار و نسبى انگارى مطلق را ترويج مىكنند.
چنين نسبىگرايى در نهايت به جدّيت در سودانگارى شخصى و عدم اغماض در منافع مادى مىانجامد؛ زيرا هيچ نسبيتگرايى حاضر نمىشود در به دست آوردن منافع مادى خود كوتاه آمده و آنها را فداى منافع ديگران بنمايد.
از نظر مدافعان كثرتگرايى اخلاقى، ايدهآلهاى اخلاقى بسيار متفاوت بوده و هيچكدام از آنها برترى خاصى بر ايدهآلهاى ديگر ندارند.
به اعتقاد
سوزان ولف، يكى از افراطىترين پلوراليستهاى اخلاقى در مقالهاى به نام «
قدّيسهاى اخلاقى»، در صورتى كه كسى قادر به انجام افعال اخلاقى نباشد، رفتن به سوى اهداف غير اخلاقى قابل توجيه بوده و به عبارت ديگر خود اين اهداف، اخلاقى حساب خواهند شد.
صورتى ديگر از پلوراليسم، «پلوراليسم دينى» است.
پلوراليسم دينى فاقد معنا و تعريف مشخص و معين است اما مروّجين پلوراليسم دينى اغلب اين مفهوم را در سه تعريف بهكار بردهاند:
۱. پلوراليسم دينى به معناى بهرهمندى يكسان اديان از حق و باطل؛
۲. پلوراليسم دينى به معناى اينكه اديان همگى راههايى به سوى حق هستند؛
۳. تعريف پلوراليسم دينى بر پايه پوزيتيويسم.
پلوراليسم دينى به معناى بهرهمندى يكسان اديان از حق و باطل است.
در پلوراليسم دينى در این معنا، مدعى شدهاند كه همه اديان از عناصر و معانى حق و باطل به يكسان بهرهمند هستند.
بنابراين در هر دين و آيينى هم حق وجود دارد و هم باطل.
روشن است كه اين معناى «پلوراليسم دينى» از نظر
قرآن و تفكر اسلامى قابل قبول نيست؛ زيرا بنا به تعبير قرآن شريف،
كسانى كه مىخواهند بين خدا و پيامبرانش جدايى بيندازند و مىگويند به برخى ايمان مىآوريم و به برخى كافر مىشويم، اينان در حقيقت كافرانند.
پلوراليسم دينى به معناى اينكه اديان همگى راههايى به سوى حق هستند؛ به اين معنا كه اديان همگى و به يكسان راههايى به سوى حق هستند و از اين نظر فرقى با هم ديگر ندارند، نيز ايرادهاى نظرى و تناقضاتى وجود دارد.
چگونه مىتوان آيين
مسیحیت معتقد به
تثلیث را كه در قرآن كريم به صراحت مورد نفى قرارگرفته و حتى معتقدان به آن كافر دانسته شدهاند،
با دين اسلام يكسان و برابر شمرد؟
در حالى كه مقصد آيين مسيحيت كنونى شرکآلود است و مقصد اسلام به تمامى توحيدى است.
به لحاظ احكام نيز تفاوتهايى در حد تناقض ميان دو آيين وجود دارد كه نمىتوان آنها را مصداق مسيرهايى مختلف به راهى واحد و لذا يكسان دانست.
براى مثال در آيين
بودیسم اساسا وجود خدا نفى مىگردد، حال چگونه مىتوان اسلام و بوديسم را راههايى به سمت يک مقصد واحد دانست؟
اين سخن بيشتر به درد خيال بافى هاى شاعرانه مىخورد تا واقعيت قابل بحث و نقد و بررسى.
تعريف پلوراليسم دينى بر پايۀ پوزيتيويسم؛ بر پايه اين نگرش
پوزیتیویستی بنا شده است كه قضاياى غير تجربى و غير حسى (يعنى قضاياى دينى و فلسفى) يا يكسره بىمعنا هستند و يا اگر بىمعنا نباشند، راهى براى تحقيق در صحت و سقم آنها وجود ندارد.
به عبارت ديگر احكام و باورهاى دينى متباين و گاه حتى متناقض اديان مختلف، به يكسان غير قابل پذيرش يا غير قابل ابطال است و راهى براى فهم درستى و حقانيت آنها وجود ندارد.
پس در خصوص همه آنها بايد بر پايه شكاكيت و نسبى انگارى قضاوت كرد.
«جان هيک» آمريكايى (متولد ۱۹۳۲م) را مىتوان پرآوازهترين نماينده پلوراليسم دينى در سده بيستم دانست.
هيک مدعى است كه هر دينى، خود را به منزله مركز و زمين و مبناى اعتقادى فرض كرده و عقايد ديگر اديان را با آنها مىسنجد.
او مدعى يک «انقلاب كپرنيكى در الهيات» است كه بر پايه آن، عناصر مشترک اديان يعنى صرف اعتقاد به وجود خداوند، مركز و مبنا فرض مىشود و بقيه بحثهاى اعتقادى و كلامى اديان، امور عارضى و جنبى فرض مىشوند.
همين نظريه را «عبدالكريم سروش» در ايران تحت عنوان «ذاتى و عرضى اديان» مطرح و بسيارى از اعتقادات و احكام اسلامى را به عنوان «عرضيات دين» مطرح كرد.
چنانكه ديديم پلوراليسم دينى به معناى نسبى انگارى و شكاكيت در اعتقاد دينى و مترادف و يكسان پنداشتن اديان، به لحاظ اعتقادات حق و باطل است و از منظر تفكر اسلامى عين كفر محسوب مى شود.
مروجان اصلى پلوراليسم دينى در ايران، گروهى از روشنفكران به اصطلاح دينى بودهاند كه هميشه كوشيدهاند تا دين اسلام را بر مبناى باورهاى مدرنيستى تعريف و تفسير كنند.
در غرب نيز متكلمانى مثل «جان هيک»، «
هانس کونگ» سوييسى و «
هاینتز رابرت» و «
کارل راینر» به صور مختلف پلوراليسم دينى معتقدند.
سابقه طرح مباحث نسبى انگارانه پلوراليستيک دينى در ايران به حدود يكصد سال قبل بر مىگردد، هر چند كه در آن دوران از اصطلاحاتى مثل «پلوراليسم» استفاده نمىشد، اما همان معناى نسبى انگارانه ترويج مىشد.
از اين افراد مىتوان «
کیوان قزوینی» را نام برد كه در بحث از تعدد اديان، مايههاى پلوراليستى را مطرح مىكرد و همان زمان مرحوم «
شیخ مجتبی قزوینی خراسانی» به نقد آن ادعاها پرداختند.
در سال ۱۳۴۱ (هجری شمسى) نيز «
كانون يكتاپرستى جهانى» در ايران تأسيس شد و پس از آن كتابى از «رادها كريشنان» تحت عنوان «
مذهب در شرق و غرب» در همين مباحث منتشر شد.
پلوراليسم دينى صورتى از نسبى انگارى ليبراليستى است كه خود را در هيأت انديشه دينى نشان مىدهد و به نسبى انگارى و شكاكيت منتهى مىشود.
در ايران پس از انقلاب اسلامى، «عبدالكريم سروش» به تقليد از آراى «جان هيک» و منطق هرمنوتيكى «
هانس گادامر»، نظريهاى پلوراليستى و نسبى انگارانه مطرح كرده است.
دين را حاصل تجربه دينى و شخصيت نبى (و نه وحى محض الهى) مىداند و بهاینسان بر اساس كثرت تجربههاى نبوى، قائل به تكثر و پلوراليسم اديان شده و بحث دين كامل و دين اكمل را اساسا منتفى اعلام مىكند.
بر اين اساس، دين عبارت است از تجربهی پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم) از تجلى خداوند و هر پيامبرى هم اين تجلى را به نحوى تجربه كرده است.
بنابر اين همه اين تجارب، الهى و درست است هرچند با هم تفاوت دارند و جالب اينكه عبدالكريم سروش حتى معتقد است كه تجربه دينى نبى قابل بسط است.
بر اساس «بسط تجربه نبوى»، عرفا و صاحبدلان و ديگران هم مىتوانند صاحب تجربهی نبوى (وحى) باشند و بنابراين بر اين اساس معرفت دينى را كمال بخشند.
چنانكه مشهود است اين سخنان عين نسبى انگارى و پلوراليسم و بلكه زمينى كردن حقيقت وحى الهى است و به آشكارا بر بهرهمندى اديان مختلف به ايران كه خواهان تفسير دين بر پايه مشهورات متجددانه است.
در كليت خود تابع و پيرو پلوراليسم دينى است و اكثريت بينى در تلازم با
لیبرالیسم قرار دارد.
نظريه «پلوراليسم دينى» براى اولين بار به طور فرموله و صريح در مقاله «صراطهاى مستقيم» نوشته عبدالكريم سروش در مجله «كيان» شماره ۳۶ مطرح شد.
•
عمید زنجانی، عباسعلی، فقه سیاسی، «برگرفته از مقاله پلورالیسم»، ج۱، ص۴۶۰-۴۶۳.