• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

چیستی ادب

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



ادب در معاشرت، میزان رشد و شعور انسان است و هر کس به‌اندازه‌ای می‌ارزد که ادب دارد. عیار سنجش قیمت افراد «ادب» آنان است. ادب‌داشتن نشانه ایمان و وسیله تقرّب به خدا و محبوبیت نزد خالق و خلق است.



از قیمتی‌ترین سرمایه‌ها و میراث‌های حیات آدمی «ادب» است، حتی بالاتر از ثروت و سرمایه است، (ادب مرد، به ز دولت اوست). در بر خورد‌ها چیزی به زیبایی و جذابیت ادب نمی‌رسد. باید آن را آموخت، به کار بست تا روابطی سالم و احترام‌آمیز و پایدار میان افراد، حاکم شود. اما همین واژه متداول و مشهور، گاهی تعریفی ناشناخته و حدّ و مرزی مبهم دارد. ازاین رو مناسب است که بر مفهوم و جایگاه و شرایط آن، تاملی مجدد داشته باشیم و بدانیم که به راستی «ادب چیست؟»


این صفت که سرمایه ارزشمند رفتاری انسان و رسالت پدر و مادر و مربی است بر چه پایه‌هایی استوار است؟ آیا یک خصلت درونی است؟ آیا رفتاری اجتماعی است یا حالتی روحی؟ رمز اینکه انسان ازافراد مؤدب، خوشش می‌آید چیست؟
وقتی سخن از «ادب» به میان می‌آید، نوعی رفتار خاصّ و سنجیده با افراد پیرامون (از کوچک و بزرگ و آشنا و بیگانه) در نظر می‌آید. این رفتار که از تربیت شایسته نشات می‌گیرد، به نحوه سخن‌گفتن، راه‌رفتن، معاشرت، نگاه، در خواست، سؤال، جواب و غیره مربوط می‌شود. ادب، هنری آموختنی است. می‌توان گفت: «ادب، تربیت شایسته است»، خواه مربی، پدر و مادر باشد، یا استاد و مربی.
امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود:«ادبنی ابی بثلاث. قال لی: یا بنی! من یصحب صاحب السوء لا یسلم و من لا یقید الفاظه یندم و من ید خل مداخل السوء یتهم؛ پدرم مرا به سه نکته ادب کرد. فرمود: هر کس با رفیق بد همنشینی کند، سالم نمی‌ماند و هر کس که مراقب و مقید به گفتارش نباشد پشیمان می‌گردد و هر کس به جاهای بد، رفت و آمد کند، متهم می‌شود.»
آنچه در این حدیث مطرح است، ضابطه‌داشتن «دوستی» و «گفتار» و «معاشرت» است. دوست داری با تو چگونه رفتار کنند؟ نام و لقب زشت بر تو نگذارند؟ مگر نَه اینکه از توهین و تحقیر و استهزای دیگران نسبت به خودت ناراحت و رنحیده می‌شوی؟ مگر نه اینکه دوست داری در جمع مردم، مورد تکریم و تشویق و توجه قرار گیری؟ یکی از نکات مهم مربوط به معاشرت، آن است که آنچه را درباره خود نمی‌پسندی، در باره دیگران هم روا ندانی و آنچه نسبت به خویش دوست می‌داری، برای دیگران هم بخواهی و آنچه را در کار دیگران زشت می‌شماری، برای خود نیز زشت بدانی. اگر از کارهای ناپسند دیگران انتقاد می‌کنی، همان کارها و صفات در تو نباشد. این نوعی «خود ادب‌کردن» است و کسی به این موهبت دست می‌یابد که از فرزانگی و هوشیاری و عقلانیّتی تیز و بصیر برخوردار باشد. به فرموده حضرت امیر (علیه‌السّلام): «کفاک ادبا لنفسک اجتناب ما تکرهه من غیرک؛
[۲] محمدی ری‌شهری، محمد، میزان الحکمه، ج۱، ص۷۲.
در ادب‌کردن تو نسبت به خویشتن، همین تو را بس که آنچه را از دیگری ناپسند می‌بینی از آن پرهیز کنی.»
هر کس حدّ و مرز خود را بشناسد و از آن فراتر نرود، دارای ادب است. بی‌ادبی، نوعی ورود به منطقه ممنوعه و پایمال‌کردن حدّ و حریم در برخورد‌هاست. این سخن بلند علویّ را هم در این زمینه بخوانیم که فرمود: «افضل الادب ان یقف الانسان علی حده و لا یتعدیّ قدره؛
[۳] تمیمی آمدی، عبدالواحد، غررالحکم.
برترین ادب، آن است که انسان بر سر حدّ و مرز و‌ اندازه خویش بایستد و از قدر خود فراتر نرود. ادب، به خودی خود یک ارزش اخلاقی و اجتماعی است و ارزش آفرین، هم برای فرزندان، هم برای اولیاء که تربیت کننده آنانند.»
ادب در هر که و هر کجا باشد،‌ هاله‌ای از محبت و مجذوبیت را بر گرد خود پدید می‌آورد و انسان با ادب را عزیز و دوست‌داشتنی می‌کند. ادب، خودش یک سرمایه است و هر سر مایه‌ای بدون آن بی‌بهاست. مدالی است بر سینه صاحبش که چشم‌ها و دل‌ها را خیره و فریفته می‌سازد. آراستگی هر چیزی به چیزی است. آن گونه که علم، با حلم آراسته می‌گردد، و شجاعت، با گذشت و عفو زینت می‌یابد، و ثروت، با انفاق و بخشش، ارزش پیدا می‌کند،حسب و نسب هم با ادب، ارج می‌یابد. شرافت نسب و اعتبار خانوادگی و آبرو و وجهه اجتماع، بدون داشتن ادب، آرایشی سطحی بر چهره‌ای زشت است.
این سخن حضرت علی (علیه‌السّلام) است که: «لاشرف ‌مع‌ سوء الادب؛ با بی‌ادبی؛ هیچ شرافتی نیست.» کسی که بی‌اصل و تبار و حسب و نسب باشد، اگر ادب داشته باشد، شرافت می‌یابد. ادب حتی نسب و تبار نامناسب را هم می‌پوشاند. کلام امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) چنین است: «حسن‌الادب‌یستر‌قبیح النّسب.»
[۴] تمیمی آمدی، عبدالواحد، غررالحکم.



هر یک از ادب و بی‌ادبی نشان‌هایی دارد. شناخت ادب هم جز با توجه به نمودهای بی‌ادبی میسر نمی‌گردد. این نمودها و نشانه‌ها و علایم، هم در گفتار نمایان است، هم در رفتار و برخورد. اگر عاقلانه زیستن و متانت در گفتارو وقار در رفتار، نشانه ادب است. بی‌خردی، گفتار زشت، بددهانی، تند‌خویی، زشت‌گویی، دشنام و توهین، سبک‌سری و خیره‌سری، لجاجت و عناد و هم بی‌ادبی است.
اگر کنترل دوستی‌ها و معاشرت‌ها ادب است، بی‌ادبی یعنی رفت و آمد با افراد ناباب و بی‌دقتی در گزینش دوستان و بی‌تعهدی در مجالست‌ها و رفاقت‌ها. آن‌که زشت گفتار و بد زبان است، به تعبیر حضرت علی (علیه‌السّلام) از ادب بی‌بهره است: «لا ادب لسیی النطق.»
[۵] تمیمی آمدی، عبدالواحد، غررالحکم.
کسی که در برخورد با افراد، حاضر نیست از آنان با عظمت و تکریم یاد کند و مدام به استهزاء دیگران و غیبت آنان مشغول است، آنکه یاوه دیگران را با یاوه و دشنام‌شان را با دشنامی زشت‌تر پاسخ می‌دهد، آنکه در مجالس و محافل و صف‌ها، رعایت حق دیگران و نظم و مقررات و سکوت و نوبت را نمی‌کند، آنکه حاضر نیست به حرف دیگران گوش دهد، کسی که در گفتگو و بحث، داد می‌زند، گلو پاره می‌کند و جانب انصاف و حق را مراعات نمی‌کند، آنکه، اینها همه نشانه‌هایی از فقدانِ ادب است.
ار آن سو، مراعات آداب در خوردن، آشامیدن، لباس‌پوشیدن یا لخت‌بودن، خلال‌کردن، دهن‌درّه، سرفه، عطسه و غیره نشان ادب است. بی‌ادبی، بی اعتنایی به حقوق و شخصیت و حرمت انسان‌هاست. اگر کسی هنگام عطسه، آب دهان به سفره و صورت بیفکند، یا به طرز مشمئز کننده‌ای غذا بخورد، یا به جای تقدیم دو دستیِ نامه و وسیله و ابزار، آن را پرت کند یا حتی یک دستی بدهد، یا هنگام مطالعه شما، سر و صدا کند، یا هنگام خلوت، سر زده وارد اتاقتان شود، و اجازه ورود نگیرد، اینها نمونه‌هایی از مراعات‌نکردن ادب اجتماعی است.
جالب این است که اسلام برای همه این موارد، دستور العمل دارد. «تربیت اسلامی» و اخلاق مکتبی، همه دستورها و «یابد» و «نباید»‌هایش، «ادب آموزی» است. کسی که پای بند تعالیم دین نباشد، از حوزه ادب به وادی بی‌ادبی پای نهاده است.


رفتار نیک دیگران، بر انسان تاثیر مثبت می‌گذارد. این امری روشن و طبیعی است. ناپسندی‌های اخلاقی مردم نیز تاثیر سوء می‌گذارد. این هم عادی است. هنر انسان‌های فرزانه و هوشمند آن است که از رفتارهای ناپسند دیگران هم عبرت و درس می‌آموزند.
هم‌نیکان الگوی نیکی‌اند، هم بدان سرمشق بدی برای غافلان. امام عاقل‌تر کسی است که از بدی‌ها راه خوبی‌ها را می‌آموزد. این همان حکمتِ لقمانی است که از فرزانگی او سرچمشه می‌گیرد. به قول سعدی: «لقمان را گفتند: ادب از که آموختی؟ گفت: از بی‌ادبان، که هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد، از فعل آن پرهیز کردم.»
[۶] سعدی، ابومحمد، گلستان سعدی، باب ۲، حکایت۲۰.

و اگر جز این بود، لقمان به لقبِ «حکیم» مشهور نمی‌شد. آری. ادب آموختن از بی‌ادبان. هم‌چنان که باید کم‌حرفی را از ورّاجان پر حرف و بیهوده‌گوی الهام گرفت. بزرگواری و کرامت نفس را هم باید از زشتیِ کارِ تنگ نظران و خسیس طبعان فرا گرفت. هیچ کس از زشتی و بدی، خوشش نمی‌آید. پس چرا ما خود را از آن پاک نسازیم که محبوب شویم؟ اگر از زشتی‌های دیگران، آموختیم که به خوبی‌ها روی آوریم، «استاد اخلاقِ» ما در درون خودمان نهفته است.
این روش، شیوه آموخته از امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) است که فرمود: «اذا رایت فی غیرک خلقا ذمیماً فتجنب من نفسک امثاله؛
[۷] محمدی ری‌شهری، میزان الحکمه، ج۱، ص۷۰، ح۳۷۴.
هر گاه در دیگری اخلاق ناپسندی را دیدی، بپرهیز که آن گونه رفتار در خودت نباشد!» عیسای مسیح هم همین روش را داشت. از او پرسیدند: چه کسی تو را ادب آموخت؟ فرمود: «ما ادبنی احد رایت قبح الجهل فجانبته؛ کسی مرا ادب نکرد. من، زشتی جهل را دیدم و از آن پرهیز کردم.» نشست و بر خاست و انس و معاشرت با افراد مؤدب، خلق و خوی و رفتارمان را به زینت «ادب» می‌آراید.

۴.۱ - ادب پیامبر

رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) که اسوه ایمان و الگوی اخلاق و ادب و رفتار نیکو است، خود را ادب کرده پرودگار دانسته و می‌فرماید: «ادبنی ربی فاحسن تادیبی؛
[۹] محمدی ری‌شهری، میزان الحکمه، ج۱، ص۷۸.
پروردگارم مرا ادب کرد و نیکو ادب کرد!»
«سیره پیامبر»، یک کتابِ ادب آموزی است. رفتار پیامبر، نمونه عالی اخلاقی و معاشرت و الاست. وبه چند نمونه از ادبِ برخورد پیامبر با دیگران اشاره می‌کنیم:
«رسول خدا با هر کس رو به رو می‌شد، سلام می‌داد، هم به کوچک، هم بزرگ.»
[۱۰] طباطبایی، سیدمحمدحسین، سنن‌النبی، ص۴۱.
[۱۱] طباطبایی، سیدمحمدحسین، سنن‌النبی، ص۴۳.
[۱۲] طباطبایی، سیدمحمدحسین، سنن‌النبی، ص۷۵.
هیچ‌گاه پای خود را پیش کسی دراز نمی‌کرد. هنگام نگاه، به صورت کسی خیره نمی‌شد، با چشم ابرو به کسی اشاره نمی‌کرد، هنگام نشستن، تکیه نمی‌داد.
[۱۳] طباطبایی، سیدمحمدحسین، سنن‌النبی، ص۴۵-۴۷.
[۱۴] طباطبایی، سیدمحمدحسین، سنن‌النبی، ص۷۳.
[۱۵] طباطبایی، سیدمحمدحسین، سنن‌النبی، ص۶۱.

وقتی با مردم دست می‌داد و مصافحه می‌کرد، هیچ گاه دست خود را عقب نمی‌کشید، تا طرف مقابل دست خود را بکشد.
[۱۶] طباطبایی، سیدمحمدحسین، سنن‌النبی، ص۴۱.
[۱۷] طباطبایی، سیدمحمدحسین، سنن‌النبی، ص۴۷.
هیچ خوراکی را مذمّت نمی‌کرد. به هیچ
[۱۸] طباطبایی، سیدمحمدحسین، سنن‌النبی، ص۴۷.
کس دشنام و ناسزا نمی‌گفت و سخن ناراحت‌کننده‌ای بر زبان نمی‌آورد و بدی را با بدی پاسخ نمی‌گفت. زیرانداز خود را به عنوان اکرام زیر پای کسی که خدمتش می‌رسید پهن می‌کرد.
[۱۹] طباطبایی، سیدمحمدحسین، سنن‌النبی، ص۷۵-۷۶.

از روز بعثت تا دم مرگ، هرگز در حال تکیه‌دادن غذا نخورد.
[۲۰] مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۶، ص۲۳۷.
هدیه افراد را (هر چند‌اندک و ناچیز) قبول می‌کرد.
[۲۱] مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ص۲۲۷.
[۲۲] مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ص۲۴۰.
بیشتر اوقات، رو به قبله می‌نشست.
[۲۳] مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ص۲۴۰.
زانو‌هایش را پیش اشخاص، باز نمی‌کرد و بیرون نمی‌آورد. بر تند‌خویی غریبه‌ها در سؤال و درخواست و سخن صبر می‌کرد. هیچ کس را ملامت و سرزنش نمی‌کرد و در پی کشف اسرار دیگران نبود.
[۲۴] طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، ص.
[۲۵] طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، ص۱۵.
[۲۶] طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، ص۱۷.

خنده‌هایش تبسم بود و هرگز قهقهه سر نمی‌داد.
[۲۷] طباطبایی، سیدمحمدحسین، سنن‌النبی، ص۷۵.
بسیار شرمگین و باحیا بود. سخن کسی را قطع نمی‌کرد. از جلوی خودش غذا می‌خورد. کار افراد را به هر شکلی راه می‌انداخت و بسیاری از فضایل برجسته دیگر که همه حاکی از روحی بلند و اخلاقی والا و ادبی متعالی بود.


ادب در معاشرت، میزان رشد و شعور انسان است و هر کس به‌اندازه‌ای می‌ارزد که ادب دارد. عیار سنجش قیمت افراد «ادب» آنان است. وقتی می‌توان با «ادب» دل‌ها را خرید و هنگامی که در «ادب‌داشتن» نشانه ایمان و وسیله تقرّب به خدا و محبوبیت نزد خالق و خلق است، چرا از سنت رسول خدا و سیره اولیاء دین، ادب نیاموزیم؟. آری، ادب در گفتار و کردار، در خانه و جامعه، با کوچک و بزرگ، با خودی و غریبه، در همه جا. و با همگان!


۱. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۸، ص۲۶۱.    
۲. محمدی ری‌شهری، محمد، میزان الحکمه، ج۱، ص۷۲.
۳. تمیمی آمدی، عبدالواحد، غررالحکم.
۴. تمیمی آمدی، عبدالواحد، غررالحکم.
۵. تمیمی آمدی، عبدالواحد، غررالحکم.
۶. سعدی، ابومحمد، گلستان سعدی، باب ۲، حکایت۲۰.
۷. محمدی ری‌شهری، میزان الحکمه، ج۱، ص۷۰، ح۳۷۴.
۸. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۴، ص۳۲۶.    
۹. محمدی ری‌شهری، میزان الحکمه، ج۱، ص۷۸.
۱۰. طباطبایی، سیدمحمدحسین، سنن‌النبی، ص۴۱.
۱۱. طباطبایی، سیدمحمدحسین، سنن‌النبی، ص۴۳.
۱۲. طباطبایی، سیدمحمدحسین، سنن‌النبی، ص۷۵.
۱۳. طباطبایی، سیدمحمدحسین، سنن‌النبی، ص۴۵-۴۷.
۱۴. طباطبایی، سیدمحمدحسین، سنن‌النبی، ص۷۳.
۱۵. طباطبایی، سیدمحمدحسین، سنن‌النبی، ص۶۱.
۱۶. طباطبایی، سیدمحمدحسین، سنن‌النبی، ص۴۱.
۱۷. طباطبایی، سیدمحمدحسین، سنن‌النبی، ص۴۷.
۱۸. طباطبایی، سیدمحمدحسین، سنن‌النبی، ص۴۷.
۱۹. طباطبایی، سیدمحمدحسین، سنن‌النبی، ص۷۵-۷۶.
۲۰. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۶، ص۲۳۷.
۲۱. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ص۲۲۷.
۲۲. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ص۲۴۰.
۲۳. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ص۲۴۰.
۲۴. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، ص.
۲۵. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، ص۱۵.
۲۶. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، ص۱۷.
۲۷. طباطبایی، سیدمحمدحسین، سنن‌النبی، ص۷۵.



سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «ادب»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۲/۱۶.    



جعبه ابزار