• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

گفت‌وگوی تند حضرت زینب با یزید

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



بعد از واقعه عاشورا و در جریان اسارت اهل بیت امام حسین (علیه‌السلام)، و انتقال اسرا به شام، یزید بن معاویه مجلسی تشکیل داده و اسرای کربلا را با وضعیتی رقت‌بار وارد مجلس کرد. در آن مجلس حادثه ناگواری رخ داد که زمینه‌ساز گفت‌و‌گوی تند میان حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) و یزید شد.



در مجلس یزید حادثه ناگواری رخ داد که زمینه‌ساز گفت‌و‌گوی تند میان حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) و یزید شد.
فاطمه دختر امام حسین (علیه‌السلام) می‌گوید: چون ما پیش روی یزید نشستیم، مردی سرخ‌رو از مردم شام برخاست و گفت: «ای امیرمؤمنان، این دخترک را به من ببخش»، و مقصودش من بودم که سیمای زیبایی داشتم، پس به خود لرزیدم و گمان کردم خواسته او محقق خواهد شد، پس جامه عمه‌ام زینب را گرفتم و او که می‌دانست چنین امری عملی نیست، به آن مرد شامی گفت: «به خدا دروغ گفتی و خود را خوار کردی! به خدا این کار نه در توان توست و نه در توان او (یعنی یزید)».


یزید (بعد از سخنان حضرت زینب) برآشفت و به زینب گفت: «تو دروغ گفتی. اختیار این کار به دست من است و اگر بخواهم می‌توانم».
زینب گفت: «هرگز! به خدا این کار را خدا به دست تو نداده است، مگر اینکه از دین ما بیرون روی و به آیین دیگری در آیی».
یزید از شدت خشم، به جوش آمده، گفت: «با من چنین سخن می‌گویی؟ پدر و برادر تو بودند که از دین بیرون رفتند».
زینب فرمود: «تو و پدرت و جدت، اگر مسلمان باشید، به دین خدا و آیین پدر و برادر من هدایت شده‌اید».
یزید گفت: «دروغ گفتی‌ ای دشمن خدا».
زینب فرمود: «تو اکنون امیر و فرمانروایی هرچه بخواهی می‌گویی و هرچه بخواهی می‌کنی، به ستم دشنام می‌دهی، و با سلطنت چیره می‌شوی».
یزید گویا [از سخنان حضرت] شرمنده و خاموش شد. آن مرد بار دیگر گفت: این دخترک را به من ببخش، یزید به او گفت: «دور شو! خدا مرگت دهد!»
(ابن طاووس و ابن نما حلی این ماجرا را به گونه‌ای دیگر نقل کرده‌اند. خوارزمی جمله آخر حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) را که باعث سکوت یزید شد، این‌گونه نقل می‌کند: «... و با سلطنت چیره می‌شوی، خدایا من تنها به تو شکایت می‌کنم» بعضی از منابع گفته‌اند یزید در پایان به آن مرد گفت: «وای بر تو! این درخواست را مکن. این دختر علی و فاطمه است و اینان اهل بیتی هستند که پیوسته دشمنان ما بوده‌اند».)


۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۶۱.    
۲. شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۲۱.    
۳. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۸.    
۴. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۳۶.    
۵. سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۲۳۸.    
۶. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۱۷.    
۷. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳۲، ص۱۸۹.    
۸. عمادالدین طبری، کامل بهایی، ج۲، ص۳۶۴.    
۹. ر. ک:سید ابن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۲۱۸-۲۱۹.    
۱۰. ابن نما حلی، جعفر بن محمد، مثیر الاحزان، ص۱۰۰-۱۰۱.    
۱۱. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۷۰.    
۱۲. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۷۰.    
۱۳. ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۳۱.    



• پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۲، ص۱۲۵-۱۲۶.



جعبه ابزار