• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

یونس بن عبدالرحمان

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



از راویان حديث و معارف اهل بيت علیهم السلام عصمت و طهارت و یکی از اصحاب اجماع است
[۱] ناصر باقری بیدهندی، «اصحاب اجماع»، علوم حدیث، ش ۶ (زمستان ۱۳۷۶)، ص ۵۵-۸۰.





اسم او يونس، كنيه اش ابومحمد، معروف به «مولى آل يقطين»
[۵] سمعانی، الانساب،ج۱۳،ص۳۵۰.
و نسبتش قمى است. اين كه در چه سالى قدم به عرصه وجود نهاد، چندان روشن نيست؛ ولى جمعى از دانشوران شيعى نوشته اند كه او در دوران زمامدارى هشام بن عبدالملك چشم به جهان گشود.
[۶] مامقانی،عبدالله،تنقیح المقال(طبع قدیم)،ج۳،ص۳۳۸.
از اين اشاره تاريخى مى توان به طور تقريبى مشخص كرد كه اين محدث فرزانه در كدام سده و در چه سالى به دنيا آمده است. مورخان نوشته اند؛ هشام بن عبدالملك كه يكى از خلفاى بنى‌اميه بود، بعد از اين كه برادرش يزيد عبدالملك در سال ۱۰۵ هـ.ق از دنيا رفت، به خلافت و حكومت رسيد. بنابراين آغاز حكومت او در سال ۱۰۵ هـ.ق است و بعد از بيست سال حكومت و سلطنت در سال ۱۲۵ هـ.ق مرد.
[۸] حيوة الحيوان دميرى، ج ۱، ص ۱۰۲
[۹] فرهنگ معين، ج ۶، بخش اعلام، ص ۲۲۷۸.

بر اين اساس مى توان گفت كه يونس بن عبدالرحمن بين سالهاى ۱۰۵ تا ۱۲۵ هـ.ق و نيمه اول از سده دوم هجرت چشم به جهان گشود.

يكى از دلايل رشد و بالندگى اين استوانه فقه و حديث شيعه، داشتن استادانى برجسته بود كه در درجه اول، امامان معصوم علیهم‌السلام قرار داشتند. وى نهايت بهره و فيض را از وجود بابركت آنان برد و بعد از امامان اساتيد بزرگى داشته كه تعداد آنان حدوداً به ۲۵ نفر مى رسد و نام بردن همه آنان در اين نوشتار چندان ثمربخش نخواهد بود ولى به عنوان نمونه به ذكر چند نفر از شاخص ترين آنان بسنده مى كنيم:
# عبدالله بن سنان: محدث و فقيه فرزانه كه به گفته نجاشى: مسئوليت بيت المال را در حكومت منصور و مهدى و هادى و هارون الرشيد به عهده داشت. او روايتگرى مورد اطمينان و از اصحاب و ياران ما و جليل القدر است كه هيچ گونه طعنى بر او روا نيست.
# عبدالله بن مسكان: از نيكان و ستاره اى درخشان در آسمان علم و روايت و از اصحاب اجماع و محدثى بسيار بزرگوار و مورد اطمينان است.
# هشام بن سالم: محدثى است كه به طور كامل مورد توجه و اعتماد است و از ياران حضرت صادق و حضرت موسى بن جعفر علیهم‌السلام به شمار مى رود.
# هشام بن حكم: همان كسى است كه با عمرو بن عُبيد در مسجد بصره پيرامون مسئله امامت و رهبرى جامعه اسلامى مناظره كرد و او را از نظر استدلال و دليل محكوم كرد.
مى گويند در اصل اهل كوفه بود ولى در بغداد به شغل تجارت پرداخت. از نظر روايت بسيار مورد اعتماد و از منظر اعتقاد به ولايت ائمه شيعى، بسيار پايبند و معتقد و در حقيقت يك شيعه راستين بود. وى در سال ۱۷۹ هـ.ق در كوفه چشم از جهان فروبست. .
# حماد بن عيسى: از راويان امام كاظم و حضرت امام رضا علیهم‌السلام و از اصحاب اجماع است.
# حماد بن عثمان رواسى: از اصحاب اجماع و شخصى مورد اطمينان است .
# على بن رئاب: جليل القدر و محل اطمينان و اعتماد و صاحب كتاب و اصلى بزرگ است.
# حارث بن مغيره: يار سه معصوم (حضرت امام باقر، امام صادق و امام كاظم علیهم‌السلام) و صاحب جايگاه رفيع و بلندى نزد رجال نويسان شيعى است.
[۲۰] اردبیلی،جامع الروات،ج۲،ص۳۵۷.
[۲۲] مامقانی،عبدالله،تنقیح المقال(طبع قدیم)،ج۳،ص۳۷۴.


تربيت شاگردان كارآمد يكى ديگر از نكات مثبت در زندگى يونس بن عبدالرحمن است. وى در اين عرصه به توفيقات زيادى دست يازيد و با پرورش شاگردان بسيار قدم هاى بلندى در راه نشر حديث و معارف اهل بيت علیهم‌السلام برداشت.
او دانش خود را از كوثر زلال و ناب امامان معصوم علیهم‌السلام فراگرفته بود؛ لذا يافته‌هايش را به افراد لايق و مستعد مى آموخت. در اين راستا جمعى از دين باوران و دانش پژوهان، پروانه‌وار دور شمع وجودش را گرفتند و از محضرش بهره بردند. تعداد شاگردان او را تا چهل و پنج نفر نوشته اند كه عده اى از آنان بدون ترديد از نخبگان و فرزانگان حوزه حديث و معارف شيعه محسوب مى شوند.
[۲۳] مامقانی،عبدالله،تنقيح المقال، ج۲، ص ۳۷۴.

به نام چند تن از آنان اشاره مى كنيم:
# محمد بن عيسى بن عبيد يقطينى: بيشترين روياتى كه عيسى بن عبيد نقل كرده از يونس بن عبدالرحمن است. او از كسانى است كه كتاب هاى يونس را گزارش داده و مى گويند در روزگار خود از نظر فضل و علم نظير نداشت و محل اعتماد و اطمينان است.
# عبدالعزيز مهتدى قمى: از وكلا و خاصان حضرت امام رضا علیه‌السلام بود و در قم زندگى مى كرد. او مورد عنايت و اطمينان است.
# حسن بن على الوشاء: از امام رضا علیه‌السلام و از چهرهاى برجسته و شاخص شيعه است. احمد بن محمد بن عيسى قمى مى گويد: «هنگامى كه براى طلب حديث به كوفه رفتم، در آنجا با حسن بن على الوشاء ملاقات كردم...» تا اين كه از قول استادش حسن بن على وشاء نقل مى كند: «من در اين مسجد نهصد محدث و استاد حديث را ديدم كه هر يك مى گفت: حديث كرد مرا، جعفر بن محمد علیهم السلام».
# عباس بن معروف قمى: از برجستگان حوزه حديث، اهل قم و مورد اطمينان است.
# محمد بن خالد برقى قمى: پدر احمد بن محمد بن خالد است. محمد بن خالد را از ياران موسى بن جعفر و امام رضا و امام جواد علیهم‌السلام شمرده اند و به او اعتماد دارند.
# ريان بن شبيب: ساكن قم و از ياران حضرت رضا علیه السلام بود. او موثق و مورد اطمينان است.
# احمد بن محمد بن خالد برقى: صاحب كتاب محاسن.
[۳۰] مامقانی،عبدالله،نقيح المقال ( طبع قدیم)، ج ۳، ص ۳۳۹.


تراجم‌ نويسان بزرگ شيعه كتاب هاى فراوانى را از او نقل كرده اند؛ حتى شخصيت برجسته شيعى، فضل بن شاذان مى گويد: يونس بالغ بر يك هزار كتاب در رد مخالفان شيعه تأليف كرد.
مرحوم نجاشى مى گويد: او كتابهاى فراوانى دارد. آنگاه به ترتيب كتاب‌هايش را نام مى برد: «كتاب السهو، الادب، الزكاة، جوامع الآثار، فضل القرآن، كتاب النكاح، الحدود، الصلوه، العلل الكبير، التجارات و كتاب يوم و ليلة. جناب شيخ طوسى هم در اين زمينه مى نگارد: او داراى كتاب و تأليفات فراوانى است، همانند: كتابهاى حسين سعيد اهوازى؛ بلكه بيشتر از آنها.

يونس بن عبدالرحمن از جمله دلباختگان و شيفتگان خاندان پيامبر گرامى اسلام است. او اخلاص و ارادت خويش را به پيشگاه مقدس امامان شيعه ابراز مى كرد و در اين راه هرگز احساس خستگى نمى كرد.
تمام گزارش دهندگان تراجم و دانشمندان شيعى او را از ياران حضرت موسى بن جعفر و حضرت رضا علیهم‌السلام مى دانند. شيخ طوسى در يك مورد او را از ياران امام موسى بن جعفر علیه‌السلام و در جاى ديگر از ياران و اصحاب حضرت امام رضا علیه‌السلام مى داند. همچنين نوشته اند: يونس در دو موقعيت توفيق ملاقات با امام صادق علیه‌السلام را يافت؛ اولين بار در كنار قبر رسول اكرم صلی الله علیه و آله در مدينه و يك بار هم هنگام سعى بين صفا و مروه. خودش مى گويد: براى من ممكن نشد از امام علیه‌السلام حديثى و روايتى بپرسم.
در ميان ياران و صحابه امامان شيعه علیهم‌السلام افراد نادرى پيدا مى شوند كه از ناحيه امام و حجت خدا مانند يونس مورد ستايش قرار گرفته باشند؛ البته بر محقق انديشمند اين نكته مخفى نيست كه اين ستايش ها و ثناها به آن بعد روحى، معنوى و علمى برمى گردد كه در اين راوى بزرگوار تجلى يافته است. وى در پاسدارى از مرزهاى ولايت ناب و دفاع از حوزه معرفت دينى بر مبناى حكومت نبوى و علوى، تلاشى فراوان از خود نشان داد.
فضل بن شاذان نيشابورى مى گويد: عبدالعزيز مهتدى كه از نيكان و خوبان قم بود به من گزارش داد؛ از حضرت رضا علیه‌السلام پرسيدم: من در هر موقعيتى نمى توانم به حضور شما مشرف شوم؛ براى فراگرفتن مسائل و احكام دينى خود، از چه كسى سؤال كنم؟ امام در جواب فرمود: از يونس بن عبدالرحمن. از همين راوى خبر ديگرى روايت كرده اند كه گفت: از حضرت رضا علیه‌السلام پرسيدم: آيا يونس بن عبدالرحمن نزد شما مورد اطمينان و اعتماد هست تا احكام دين را از او فراگيرم؟ امام فرمود: بله.
از اين گزارش تاريخى، نهايت اعتماد امام معصوم علیه‌السلام به يونس اثبات مى شود و با توجه به اين روايت است كه تمام عالمان و فقيهان متفكر شيعه، براى حجت بودن گزارش دهندگان روايات و آثار اهل بيت عصمت و طهارت به وثاقت و مورد اعتماد بودن روايتگر اخبار و احاديث، بسنده كرده اند.
راويانى همانند يونس كه ائمه دين، شيعيان را براى فراگرفتن آموزه هاى دينى و روايات آل پيغمبر علیهم‌السلام به آنان ارجاع داده اند، بين ياران امامان تنها چند نفر هستند؛ ابان بن تغلب، محمد بن مسلم ، زرارة بن اعين، ابوبصير، زكريا بن آدم، عثمان بن سعيد و محمد بن عثمان بن سعيد جناب نجاشى بعد از نقل روايت فوق از عبدالعزيز چنين اظهارنظر مى كند: اين كلام امام، شأن و فضيلت والايى در حق يونس است.
[۴۹] رجال نجاشى، ص۳۱۲.

محمد بن يونس مى گويد: حضرت امام رضا علیه‌السلام سه بار، براى يونس بهشت را ضمانت كرد.
از امام جواد علیه‌السلام نيز نقل مى كند كه آن بزرگوار از طرف خود و پدران گرامى‌اش بهشت را براى يونس بن عبدالرحمن ضمانت كرد.
احمد بن خلف اين گونه گزارش مى دهد: من بيمار بودم. حضرت جواد علیه‌السلام به عيادتم آمد و در بالاى سر من كتابى از يونس به نام «يوم و ليله» را ديد. آن را برداشت و با دقت ورق زد، صفحه به صفحه نگاه كرد تا كتاب به پايان رسيد؛ آنگاه سه مرتبه، فرمود: خداوند يونس را رحمت كند.
ابوهاشم جعفرى كه از ياران برجسته امامان شيعه است، مى گويد: كتاب «يوم و ليله» يونس بن عبدالرحمن را نزد امام حسن عسکری علیه‌السلام بردم. حضرت با نظرى دقيق به تمام كتاب نگاه كرد و تا آخر آن را ورق زد و فرمود: آنچه در اين كتاب است، دين من و دين پدرانم است؛ تمام اين كتاب حق و حقيقت است. بنابر نقل مرحوم نجاشى، امام عسكرى علیه‌السلام فرمود: خداوند به يونس در عوض هر حرفى از اين كتاب نورى در روز قيامت عنايت فرمايد.
ابوهاشم جعفرى نقل مى كند كه: از امام جواد علیه‌السلام در شأن و منزلت يونس سؤال كردم، فرمود: خداوند او را رحمت كند.
باز مى گويد: از امام جواد علیه‌السلام پرسيدم: درباره يونس چه مى فرماييد؟ فرمود: كدام يونس؟ گفتم: يونس بن عبدالرحمن. فرمود: گويا نظر تو مولى آل يقطين است؟ عرض كردم: بله. فرمود: خداوند متعال او را مشمول رحمت خود قرار دهد، او در مسير و روش و سيره ما اهل بيت بود. يك بار ديگر فرمود: خدا رحمتش كند، بنده بسيار خوبى براى خدا بود. طبق گزارش ديگرى فرمود: خداى متعال او را رحمت كند، بنده صالح خدا بود.
جعفر بن عيسى اين چنين گزارش مى دهد: جمعى از ما شيعيان در محضر امام رضا علیه‌السلام بوديم. يونس بن عبدالرحمن هم در اين جمع حاضر بود. همان موقع چند نفر از اهل بصره از امام اجازه ورود خواستند. حضرت به يونس اشاره كرد كه به داخل اطاق برود، پرده را بياندازد و لحظاتى پشت پرده بماند و مبادا حركتى كند تا هنگامى كه خود به وى اجازه دهد. سپس آنها كه از بصره آمده بودند، به خدمت امام رسيدند و درباره يونس سخنان بدين بر زبان راندند و از او بدگويى كردند و تهمت‌هايى به او روا داشتند.
امام سر مباركش را پايين انداخته و ساكت بود. در اين هنگام آنها بلند شدند و رفتند. اين جا بود كه حضرت به يونس اجازه داد از پشت پرده خارج شود و به جلسه بازگردد. يونس زمانى كه آمد، قطرات اشك از گوشه هاى چشمانش جارى بود و گريه مى كرد. عرض كرد: جانم به فدايت، من از آرمان شما اهل بيت دفاع مى كنم و اين است حال من در نزد بعضى از يارانم! حضرت فرمود: اى يونس، وقتى كه امام و رهبرت از تو خشنود و راضى است، از اين سخنان ناروا ناراحت و اندوهگين مباش.
اى يونس! با اين مردم به اندازه فهم و درك آنان سخن بگو و در آن زمينه‌هايى كه بالاتر از درك و استعداد آنها است، ايشان را به حال خود واگذار. آنگاه امام مثال جالبى بيان كرد و فرمود: بر تو باكى نيست اگر در دست تو يك دُرّ و گوهر گرانبها باشد؛ ولى مردم بگويند: اين چيز فاقد ارزش است؛ يا در دست تو چيز بى‌ارزشى باشد و مردم بگويند: متاع بسيار گرانبهايى است. آبا به حال تو سودى دارد؟ عرض كرد: نه.
فرمود: بله! تو هم اين چنين هستى، هنگامى كه در راه ولايت و پاسدارى از مكتب و آيين اهل بيت هستى و امام از تو رضايت دارد، از آنچه مردم درباره‌ات بگويند، نگران مباش و با آنچه آنها بگويند، ضررى بر تو وارد نمى شود.
در همين راستا مى بينم بعضى از روايات در مذمت و انتقاد از يونس وارد شده كه البته اسناد آن روايات اعتبار ندارد. با نظر به همين نكته حضرت امام رضا علیه‌السلام به يونس توصيه فرمود كه بايد هر سخنى را براى هر كس نگويى. استعدادها، قريحه ها و ظرفيت ها مختلف است. حكمت را بايد به اهلش ياد داد و از نااهل دريغ داشت؛ لذا پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ما پيامبران مأموريم كه ظرفيت هاى فكرى مردم را مراعات كنيم و به اندازه فهم و دركشان با آنان سخن بگوييم.
گويا يونس گاهى روايات و احاديث عميق و سنگينى را كه درباره مقامات معنوى ائمه دين بود، براى عده اى نقل مى كرد و طبعاً آنان قدرت قهم و هضم و درك اين معانى بلند را نداشتند؛ لذا گاهى امام از او انتقاد مى فرمود. از منظر ديگر اين مذمت ها و انتقادها براى اين بود كه شخصيت هاى بزرگ حديثى و فقهى شيعه از تعرض و هجمه مخالفان محفوظ و مصون بمانند و به آنها صدمه و زيانى وارد نشود.
[۵۹] ر.ك: رجال كشي، ج۱، ص۳۴۲.(حالات زراره)


الف)مبارزه با انحراف ها:'
احمد بن فضل از اين محدث جليل، نقل مى كند: وقتى حضرت موسى بن جعفر علیه‌السلام به شهادت رسيد و از دنيا رفت، نزد وكلاى آن حضرت كه در شهرها بودند، اموال فراوانى بود. وجود اين اموال در نزد آنان باعث شد آنها مذهب باطل «واقفيه» را اختراع كنند؛ لذا مرگ امام موسى بن جعفر علیه‌السلام را انكار كردند تا اموال را خود تصاحب كنند؛ زياد قندى هفتاد هزار دينار و على بن ابى حمزه سى هزار دينار نزد خود داشتند.
هنگامى كه من اين انحراف آشكار را مشاهده كردم و امامت حضرت رضا علیه‌السلام براى من ثابت و مسلم شد به تبليغ و حمايت از شأن و منزلت و امامت حضرت رضا علیه‌السلام پرداختم و شيعيان را به سوى آن وجود گرامى دعوت كردم.
آن دو نفر تا مبارزه سخت مرا ديدند، نماينده اى به سوى من فرستادند و پرسيدند: به چه دليل مردم را به سوى او حضرت رضا علیه‌السلام دعوت مى كنى؟ اگر پول مى خواهى، ما تو را بى‌نياز مى كنيم. آنان متعهد شدند كه ده هزار دينار به من بدهند تا از اين تبليغ و افشاگرى دست بردارم. به آنان گفتم: اين روايت از امامان شيعه به ما رسيده است كه: «هر زمانى كه ديديد در جامعه اسلامى انحراف و بدعت به وجود آمد، بايد در مقابل آن بايستيد، موضع بگيريد و ساكت و خاموش ننشينيد وگرنه نور ايمان از شما سلب خواهد شد» من هرگز جهاد و مبارزه در راه خدا را ترك نخواهم كرد. بر اين اساس بود كه آنها كينه مرا در دل گرفتند و مبارزه سختى را بر عليه من شروع كردند.
ب) پايبندى به عبادت:
حسن بن علويه كه شخصى موثق است، مى گويد: از فضل بن شاذان شنيدم كه مى گفت: يونس پنجاه و چهار حج و پنجاه و چهار عمره به جاى آورد.
محمد بن عيسى بن عبيد نيز مى گويد: يونس چند برادر داشت. هر روز به خانه آنان مى رفت و احوالشان را مى پرسيد و بعد به خانه خود مى آمد، مختصر غذايى تناول مى كرد و كم‌كم آماده نماز مى شد. بعد از انجام فريضه نماز مى نشست و كتاب تأليف مى كرد.
ج) از ياران اجماع:
در بين ياران و اصحاب امامان شيعه، عده اى چهره شاخص و شناخته شده اى دارند كه در زبان علمى اهل رجال به «اصحاب اجماع» مشهورند و فقيهان شيعه از صدر اول تا زمان ما به اين جمع علاقه و عنايت ويژه اى دارند و به اخبار و رواياتى كه آنان نقل مى كنند، توجه تام و تمام دارند.
عده آنها هيجده نفر است و يونس نيز يكى از آنهاست. ريشه اين اجماع و اتفاق، سخنى است كه رجال شناس معروف، كشى از قول عالمان اصحاب شيعه روايت مى كند. او در دو سه مورد از كتاب خود مى نويسد: «اصحاب ما، اتفاق دارند بر صحيح شمردن رواياتى كه از اين جمع و گروه روايت شود و به مقام فقهى و دانش آنان اعتراف دارند. يكى از آنها يونس بن عبدالرحمن است.
[۶۶] همان، ص ۸۳۰، ۶۷۳، ۵۰۷.


مطلب ديگرى كه در شناسايى شأن و منزلت و جايگاه رفيع اين عالم و راوى خستگى ناپذير قابل بررسى است، ديدگاه دانشمندان درباره او است. نام مبارك وى در تمام كتابهاى رجالى شيعه مطرح و مورد عنايت است و اين اظهارنظرها چهره او را پرفروغ تر مى سازد. ابن نديم (متوفى سال ۳۸۰ هـ.ق) در كتاب معتبر و مشهور خود هنگامى كه فقيهان و عالمان برجسته شيعى را نام مى برد، اين چنين مى گويد: يونس بن عبدالرحمن از آنان است. او علامه روزگار خويش بود.
[۶۷] فهرست ابن نديم، ص۳۷۶.

مرحوم شيخ طوسى در رجال مى گويد: در نظر من محدثى مورد اطمينان است..نجاشى مى نگارد: يونس بن عبدالرحمن از برجسته ترين و شاخص ترين عالمان شيعى و صاحب منزلت و مقامى رفيع است. حضرت امام رضا علیه‌السلام يارانش را براى فراگيرى فتوا و دانش به او ارجاع مى داد و پيروان مذهب باطل وقف (واقفيه)، مال فراوانى به او پيشنهاد كردند ولى وى از پذيرش اموال امتناع ورزيد و بر روش مستقيم ثابت و پابرجا ماند. فضل بن شاذان مى گويد: در زمان زندگى پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله در ميان ياران و صحابه پيامبر گرامى از منظر فقاهت و دانش دينى، كسى به پاى سلمان فارسى نرسيد و فقيه ترين و عالم ترين دانشمند بعد از روزگار پيامبر در بين ياران امامان معصوم شيعى، يونس بن عبدالرحمن است. و علامه حلى مى فرمايد: او انسانى بزرگ و از پيشگامان مكتب تشيع است.
[۷۲] شوشتری، سید نورالله،مجالس المومنين، ج۱، ص۴۱۱.


پس از عمرى تلاش خالصانه در راه نشر معارف دين و آثار عترت سيدالمرسلين، جان يونس در قفس تنگ اين جهان خاكى تاب و طاقت نياورد و سرانجام در سال ۲۰۸ هـ.ق جان به جان آفرين تسليم كرد و روح بلند و الهى او كه سرشار از ايمان به خدا و عشق به محمد صلی الله علیه و آله و عترت پاك او بود به ملكوت اعلى پيوست و در جوار رحمت الهى آرميد.
بدن پاك او در كنار روضه مطهره رسول اكرم صلی الله علیه و آله در مدينه منوره به خاك سپرده شد و همان طور كه در زندگى دلش همراه حضرت محمد صلی الله علیه و آله بود، جسم او نيز در جوار آن بزرگوار دفن شد.



۱. ناصر باقری بیدهندی، «اصحاب اجماع»، علوم حدیث، ش ۶ (زمستان ۱۳۷۶)، ص ۵۵-۸۰.
۲. طوسی،اختیار معرفه الرجال،ص۴۸۳.    
۳. شیخ طوسی، الفهرست،ص۱۸۱    
۴. نجاشی، رجال النجاشی،ص۴۴۶.    
۵. سمعانی، الانساب،ج۱۳،ص۳۵۰.
۶. مامقانی،عبدالله،تنقیح المقال(طبع قدیم)،ج۳،ص۳۳۸.
۷. نجاشی،رجال نجاشی،ص۴۴۶.    
۸. حيوة الحيوان دميرى، ج ۱، ص ۱۰۲
۹. فرهنگ معين، ج ۶، بخش اعلام، ص ۲۲۷۸.
۱۰. نجاشی،رجال نجاشى، ص ۲۱۴..    
۱۱. نجاشی،رجال نجاشى، ص ۲۱۴..    
۱۲. نجاشی، رجال نجاشی،ص۴۳۴.    
۱۳. طوسی،اختیار معرفة الرجال،ص۲۷۲.    
۱۴. نجاشی،رجال نجاشی،ص۴۳۳.    
۱۵. نجاشی،رجال نجاشی،ص۱۴۲.    
۱۶. طوسی، اختیار معرفة الرجال،ص۳۱۶.    
۱۷. طوسی، اختیار معرفة الرجال،ص۳۷۲.    
۱۸. شیخ طوسی،الفهرست،ص۸۷.    
۱۹. نجاشی،رجال نجاشی،ص۱۳۹.    
۲۰. اردبیلی،جامع الروات،ج۲،ص۳۵۷.
۲۱. مامقانی،عبدالله،تنقیح المقال(طبع جدید)،ج۱۷،ص۲۲۴.    
۲۲. مامقانی،عبدالله،تنقیح المقال(طبع قدیم)،ج۳،ص۳۷۴.
۲۳. مامقانی،عبدالله،تنقيح المقال، ج۲، ص ۳۷۴.
۲۴. نجاشی،رجال نجاشی،ص۳۳۳.    
۲۵. طوسی،اختیار معرفة الرجال،ص۵۰۶.    
۲۶. نجاشی،رجال نجاشی،ص۳۹.    
۲۷. نجاشی،رجال نجاشی،ص۲۸۱.    
۲۸. شیخ طوسی،رجال الشیخ،ص۳۷۷.    
۲۹. نجاشی،رجال نجاشی،ص۱۶۵.    
۳۰. مامقانی،عبدالله،نقيح المقال ( طبع قدیم)، ج ۳، ص ۳۳۹.
۳۱. مامقانی،عبدالله،تنقیح المقال(طبع جدید)،ج۷،ص۲۷۶.    
۳۲. طوسی،رجال الکشی،ص۴۸۵.    
۳۳. نجاشی،رجال نجاشى، ص ۴۴۷.    .
۳۴. شیخ طوسی،الفهرست، ص ۱۸۱    .
۳۵. علامه حلی،خلاصه الاقوال فی علم الرجال، ص ۲۹۶.    
۳۶. شیخ طوسی،رجال الطوسی، ص۳۶۸.    
۳۷. طوسی،اختیار معرفة الرجال،ص۴۸۵.    
۳۸. طوسی، اختیار معرفة الرحال،ص۴۴۶.    
۳۹. طوسی،اختیار معرفة الرجال،ص۴۸۵.    
۴۰. طوسی،اختیار معرفة الرجال،ص۴۹۱.    
۴۱. طوسی، اختیار معرفة الرجال،ص۴۹۰    
۴۲. حر عاملی،وسائل الشیعه(ط اسلامیه)،ج۱۸،ص۱۰۱    
۴۳. حر عاملی،وسائل الشیعه(ط اسلامیه)،ج۱۸،ص۱۰۳    
۴۴. حر عاملی،وسائل الشیعه(ط اسلامیه)،ج۱۸،ص۱۰۳    
۴۵. حر عاملی،وسائل الشیعه(ط اسلامیه)،ج۱۸،ص۱۰۳    
۴۶. حرعاملی،وسائل الشیعه( طبع اسلامیه)،ج۱۸،ص۱۰۶.    
۴۷. حر عاملی، وسائل الشیعه( طاسلامیه)،ج۲۰،ص۲۵۲    
۴۸. شبر،سید عبدالله،الاصول الاصلیه،ص۱۳۸.    
۴۹. رجال نجاشى، ص۳۱۲.
۵۰. طوسی،اختیار معرفة الرجال،ص۴۸۴.    
۵۱. طوسی،اختیار معرفة الرجال،ص۴۸۴.    
۵۲. طوسی،اختیار معرفة الرجال،ص۴۸۴.    
۵۳. طوسی،اختیار معرفة الرجال، ص ۴۸۵.    
۵۴. نجاشی،رجال نجاشى، ص ۴۴۷    .
۵۵. طوسی،اختیار معرفة الرجال،ص۴۸۶.    
۵۶. طوسی، اختیار معرفة الرحال،ص۸۴۷.    .
۵۷. طوسی،اختیار معرفة الرجال،ص۴۸۷.    
۵۸. کلینی،محمد بن یعقوب،اصول كافي، ج۱، ص۲۳.    
۵۹. ر.ك: رجال كشي، ج۱، ص۳۴۲.(حالات زراره)
۶۰. طوسی،اختیار معرفة الرجال،ص۴۶۷    .
۶۱. طوسی،اختیار معرفة الرجال،ص۴۸۸.    
۶۲. طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص۴۸۵    .
۶۳. طوسی،اختیار معرفة الرجال،ص۵۵۶    
۶۴. طوسی،اختیار معرفة الرجال،ص۲۳۸    
۶۵. طوسی،اختیار معرفة الرجال،ص۳۷۵.    
۶۶. همان، ص ۸۳۰، ۶۷۳، ۵۰۷.
۶۷. فهرست ابن نديم، ص۳۷۶.
۶۸. شیخ طوسی،رجال نجاشي، ص۳۱۳.    
۶۹. نجاشی،رجال نجاشی،ص۴۴۶.    
۷۰. طوسی،اختیار معرفة الرجال،ص۴۸۴.    
۷۱. علامه حلی،خلاصه الاقوال،ص۲۹۶.    
۷۲. شوشتری، سید نورالله،مجالس المومنين، ج۱، ص۴۱۱.
۷۳. علامه حلی،خلاصة الاقوال،ص۲۹۶.    



•ناصر باقری بیدهندی، «اصحاب اجماع»، علوم حدیث، ش ۶ (زمستان ۱۳۷۶)، ص ۵۵-۸۰.
•ابوالحسن ربانب صالح آبادى، ستارگان حرم، جلد ۷.


این مقاله توسط گروه پژوهشی ویکی فقه باز نویس و مستند نگاری شده است.



جعبه ابزار