۴. چند نکته درباره شیطان ورهزنی او
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عنوان موضوع اصلي: قرآن
عنوان موضوع فرعي اول: معارف قرآن
عنوان موضوع فرعي دوم: تفسير موضوعي
عنوان موضوع فرعي سوم: انسان در قرآن
زبان: فارسي
نام خانوادگي نويسنده: آيت الله عبدالله جوادي آملي
عنوان مقاله: چند نكته درباره شيطان ورهزنى او
چكيده مقاله: متن مقاله: -۱ شيطنت شيطان محدود است
اگر انسان سالك صراط مستقيم را بشناسد و در آن حركت كند و در حركتش سرعت بگيرد«و سارعوا الى مغفرةٍ من ربكم» (۱) و پس از اين سرعت، از ديگران سبقت بگيرد «فاستبقوا الخيرات» (۲) و پس از سرعت و سبقت، امام و پيشوا و نمونه و الگوى متقين گردد «واجعلنا للمتقين إماماً» (۳) در اين مرحله از تكامل كه انسان سالك صالح به خلوص بار يافت و مخلص (بفتح) شد ديگر شيطان به او دسترسى ندارد. صراط مستقيم راهى صعودى و به سمت بالاست و شيطان از پايان به آن دسترسى ندارد؛ خود نيز به عجزش اعتراف كرده كه: «قال فبعزتك لاغوينّهم أجمعين • الاّ عبادك منهم المخلصين» (۴) قسم به عزت تو كه همه آنها را گمراه مىكنم جز بندگان مخلص تو را؛ من به كسانى كه تو براى خودت انتخاب كردهاى دسترسى ندارم.
بنابراين، قدر و اندازه و هندسه شيطنت هم در نظام هستى محدود است. شيطان حد و مرزى دارد و بالاتر از آن حد جايى براى وسوسهاش وجود ندارد. در مقام شهود مخلص جايى براى وسوسه نيست ؛ زيرا شك و وسوسه در جايى اثر دارد كه حق و باطلى در كار باشد و آنجا كه حق محض است و باطلى وجود ندارد، شيطان هم وسوسهاى ندارد و خود او نيز در آن مرحله نمىتواند باشد. مثلاً اگر كسى در اطاق تاريكى بود كه هيچ نورى به او نمىرسيد و پس از گذشت مدتى ندانست كه روز است يا شب، اگر نورى از جايى به آنجا بتابد، اين جاى شك در اين مطلب است كه آيا اين نور طبيعى خورشيد است يا نور صنعى برق؟ آيا اكنون روز است يا شب؟
ولى اگر با چشم خود خورشيد را ديد كه در وسط آسمان است،وكسى به او گفت كه اكنون شب است، باور نمىكند و هيچ انسان عاقلى هم با قصد جدى چنين چيزى را نمىگويد چون نتيجهاى جز بطلان تشكيك وى ندارد.
در مرتبهاى كه بطلان وجود ندارد، مجالى براى وسوسه و تشكيك شيطان نيست، لذا مخلصين كه واصل به مقام حق و مرتبه صدق و سدادند از گزند اغواى شيطان مصونند.
-۲ عدم تسلط شيطان بر انسان
از مبحث گذشته روشن شد كه منطقه عملياتى شيطان محدود است و در مراتب كمال و اخلاص نمىتواند نفوذى داشته باشد. علاوه بر اين قرآن كريم نفوذ شيطان را تنها وسوسه و نفوذ در شعور و آگاهى انسان مىداند و نه چيز ديگر. شيطان، بشر را دعوت مىكند و او را فريب مىدهد و در برابر اين كار شيطان، انسان در درون خود به سلاح عقل و فطرت، مسلح است و از بيرون نيز توسط پيامآوران الهى مدد مىگيرد.
در اين حال، هرگز اختيار از انسان گرفته نمىشود و قدرت و توانايى او از دستش نمىرود؛ زيرا شيطان بر او تسلطى ندارد و از اين رو صحيح نيست كسى بگويد علت و سبب تام رفتار بد من شيطان است .
در قيامت، كه روز ظهور حق است و حقيقت به طور آشكار بروزو ظهور مىكند: «و برزوا لله جميعا» (۵) شيطان سخنى دارد كه قرآن آن را مطرح ساخته و خداوند بر آن صحه گذارده كه: شيطان هيچ تسلطى بر انسان ندارد. «و قال الشيطان لما قضى الامر» در اين صحنه كه محكمه خداوند حكم صادر كرد و به حساب اعمال انسانها رسيدگى شد واهل فضيلت به پاداش خويش و تهبكاران به كيفر گناه خود رسيدند، شيطان به بدكاران مىگويد: «ان للّه وعدكم وعد الحق و وعدتكم فأخلفتكم» (۶) خدابه شما وعده حق را داد كه اگر راه او را طى كنيد به سعادت خواهيد رسيد و من نيز وعده فريبكارانهاى دادم كه دروغ بود و اكنون دروغ بودن و خلف وعده كردنم براى شما آشكار شده است .
خلف وعده خداوند امكان ندارد؛ زيرا بر صراط مستقيم، دعوت و هدايت مىكند، ولى شيطان چون به بيراهه دعوت مىكند. پايان بيراهه هيچ گاه مقصد و مقصود سعادت نخواهد بود. امكان ندارد كه پايان راه انحرافى، فضيلت باشد بلكه پايانش محروميت از كمال است .
شيطان در ادامه مىگويد: «و ما كان لى عليكم من سلطانٍ الاّ أن دعوتكم» من هيچ وقت بر شما مسلط نبودم بلكه من فقط در حد پيشنهاد شما را دعوت مىكردم و شما مختار بوديد كه بپذيريد يا نه ولى شما دعوت مرا اجابت كرديد و با اراده واختيار خود آن را پذيرفتيد «فاستجبتم لى»پس اكنون مرا ملامت نكنيد، خودتان را ملاكت كنيد «فلا تلومونى ولوموا أنفسكم» (۷) كشش شهوات زودگذر، چشمانتان را خيره كرد: «انّ النار حفّت بالشهوات» و دشواريهاى راه سعادت، پيمودن آن رابر شما دشوار ساخت: «انّ الجنة حفّت بالمكاره» (۸) و اين بود كه دعوت مرا پذيرفتيد و دعوت خدا و رسولش را، كه مىخواستند شما را به زندگى و سعادت ابدى برسانند رد كرديد. «يا أيها الذين امنوا استجيبوا اللّه و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم» (۹) .
اين نكته را نيز بايد اضافه كرد كه اگر خداى سبحان مىفرمايد: «و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه» (۱۰) منطور اين نيست كه نفس انسان عاملى مستقل براى وسوسه اوست بلكه نفس ابزار شيطان و عامل فريب اوست. شيطان است كه در نفس انسانها وسوسه مىكند چنانكه فرمود: «من شر الوسواس الخناس • الذى يوسوس فى صدور الناس» (۱۱) .
بايد توجه داشت كه وسوسه نفس با وسوسه شيطان در عرض هم وجود ندارند بلكه در طول يكديگرند و وسوسههاى نفس اماره از سوى شيطان و با تحريك او صورت مىگيرد؛ زيرا در عالم دو مبدأ و دو مأمور هم عرض براى گمراهى كه كارشان وسوسه كردن باشد نيست .
-۳ ولايت شيطان بر كافران
همان گونه كه اميرالمؤمنين (سلام اللّه عليه) در نهج البلاغه مىفرمايد: بهشت به مكاره و سختيها پچيده شده و جهنم و آتش به شهوات مزين گشته، اگر كسى به شوق شهوت حركت كند، به درون شعله آتش مىافتد و اين شهوتهاى فريبا او را به سوى آتش مىبرد. اگر كسى از روى عمد راه هدايت را نپيمود و با اختيار و قدرت خود از وسوسه شيطان پيروى كرد،از آن به بعد خداوند شيطان را بر او مسلط مىكندو چنين بشرى تحت ولايت شيطان قرار مىگيرد.
خداى سبحان خطاب به شيطان مىفرمايد: تو بر بندگان من سلطنت ندارى مگر آن انسانهاى گمراهى كه از تو تبعيت و پيروى كنند: «ان عبادى ليس لك عليهم سلطان الا من اتبعك من الغاوين» (۱۲) و در جاى ديگر مىفرمايد: «إنما سلطانه على الذين يتولونه» (۱۳) يعنى تسلط شيطان بر كسانى است كه ولايت و سرپرستى او را پذيرفته باشند و با پيروى از وسوسههاى او تحت ولايتش قرار گرفته باشند.
بنابراين، اگر چه شيطان در آغاز كار تسلطى بر انسانها ندارد ولى پس از آنكه برخى از آنها از او پيروى كردند، به تدريج تحت ولايت و سلطه و سلطنت او قرار مىگيرند و پس از مدتى خودشان «شيطان انسى» مىشوند و به جايى مىرسند كه راهى براى بازگشت آنان نمىماند و اين سلب اختيار و «امتناع بالاختيار» با اصل اختيار منافاتى نداردو سبب جبر نمىشود؛ زيرا چنين بشرى بااختيار اوليهاش به راهى رفته كه در پايان كار، اختيارى براى او نمىماند و اين بى اختيارى پايانى به سبب همان انتخاب و اختيار آزادنه ابتدايى اوست؛ مثل كسى كه در برابر دو راهى قرار گرفته و مىداند كه يك راه به مقصد مىرسد اگر چه با سختى و راه ديگر آسان و لذت بخش است ولى منجر به سقوط و مرگ مىگردد ؛ در چنين حالى اگر آن شخص، بااختيار خود اين راه لذت بخش را انتخاب كرد و عاقبتش به مرگ و سقوط انجاميد نمىتواند بگويد من از خود اختيارى ندارم و در سقوطم مجبورم.
شيطان همانند «كلب معلم» و سگ تربيت شده است و در برابر فرمان الهى، بر هر كسى تسلط نمىيابد و فقط دستور و اجازه گزيدن و گمراه كردن كسى از سوى خداوند به او داده مىشود كه آن شخص تمام روزنههاى دل خود را براى وسوسههاى اهرمن باز كرده باشد. آن كس كه كتاب الهى را پشت سر مىگذارد «فنبذوه و راء ظهورهم» (۱۴) و به جاى آنكه كتاب هدايت الهى را بگيرد و بالا برود، آن را دور مىاندازد و راه را براى بيگانه باز مىكند چنين شخصى تحت ولايت اهرمن زندگى مىكند و نمىداند تحت رهبرى كيست و از چه كسى دستور مىگيرد.
-۴ شيوه رهزنى شيطان
انسان موجودى است كه هم استعداد «فضيلت» در درون خود دارد و هم قوه «رذيلت» انبيا ميكوشند تا فضايل را در او شكوفا كنند و او را درفضيلت كامل بالفعل سازند و شيطان هم مىكوشد تا قوه رذايل را به فعليت برساند و بعد هم اين رذيلت به فعليت رسيده را براى او به عنوان زينت و زيور جلوه دهد و به او بفهماند كه اين رذايل زيبا و خوب هستند و با اين كار مىخواهد آن زيبايى ذاتى ايمان را كه در قلب همه انسانها و در فطرت آنهاست: «حبّب اليكم الايمان وزينّه فى قلوبكم » (۱۵) خنثى كند.
قرآن درباره جريان حضرت آدم و همسرش مىفرمايد شيطان كوشيد آنچه را كه سبب ناخشنودى آنهاست، ظاهر سازد: «بدت لهما سواتهما»و براى اين هدف دست به «تدليه» و فريب زد «فدلّيهما بغرورٍ» (۱۶) شيطان با شعار رهنمايى و دلالت و هدايت پيش مىآيد ولى به جاى آن دست به رهزنى و فريب مىزند. براى آدم و همسرش با تأكيد فراوان قسم خورد كه قصد خير و نصيحت دارد. «و قاسمهما انى لكما لمن الناصحين» (۱۷) به آدم ابوالبشر گفت: «هل ادلّك على شجرة الخلدو ملكٍ لايبلى» (۱۸) آيا ميل دارى من تو را به عالم جاودانه دلالت و راهنمايى كنم؟
كسى كه راهرو باشد و رهزنان، راهش را بزنند «تدلى» و نزول پيدا مىكند و به جاى صعود و بالإ؛كك رفتن سقوط مىكند و مىافتد، شيطان هم به جاى راهنمايى آنان، رهزنى كرد. صدرالمتألهين در تفسير بلندى در اين باره مىفرمايد: شيطان نسبت به آدم و همسرش سوگند ياد كرد كه خيانت نكند، ولى خيانت كرد و آنان را فريب داد، و اما براى فرزندان آنان به عزت خدا قسم خورده كه گمراهشان كند «قال فبعزّتك لاغوينهم أجمعين» (۱۹) از اينجا فرزندان آدم بايد حساب دشمنى او را با خودشان داشته باشند.
ياد خدا ،مانع نفوذ شيطان
انسان از راهى آسيب مىبيند كه در اثر جهل يا غفلت آن را نمىبيند و شيطان در حين جهل يا غفلت انسان او را وسوسه مىكند. او بايد بسيار هشيار و بيدار باشد و هرگز نخوابد. حضرت اميرالمؤمنين (سلام اللّه عليه) مىفرمايد: «يا أيها الانسان...أم ليس من نومك يقظة» (۲۰) اى انسان تا كى خوابى؟ آيا نبايد به دنبال اين خواب تويقظه و بيدارى باشد؟
براى آنكه در حرم دل، جايى براى اهرمن نباشد و هيچ گوشه تاريكى نماند تا وسوسه شيطان از همان ضلع تاريك صورت پذيرد، مىفرمايد: «و اذكر ربك فى نفسك تضرعا و خيفة و دون الجهر من القول بالغدو والاصال ولا تكن من الغافلين» ياد خدا را در جان احيا كن، بگذار ياد حق در جانت ظهور كند. ياد حق در دل، درجه عاليه ذكر است و نام حق بر زبان، درجه نازله آن. مىفرمايد: با ضراعت و ناله، با هراس و خوف در دل و جانت ذاكر خداوند باش كه مبادا غفلت تو را فرا گيرد و در اين حالت از شيطان آسيب بينى. درباره زبان هم مىفرمايد: «دون الجهر من القول» با زبانت در بامداد و شامگاه زمزمه حق داشته باش، نه خيلى بلند و نه خيلى كوتاه؛ در طليعه روز به نام خدا حركت كن كه روزت با ياد خدا از خطر شيطان محفوظ باشد و در آغاز شب به نام خدا لحظات را بگذران تا شبت از وسوسه او محفوظ بماند.
اين ذكر صبح و شام ظاهراً كنايه از دوام و استمرار ذكر در تمام شبانه روز است. اگر مىگويد صبح و شب چنين باش يعنى دائماً در اين وضع باش؛ زيرا در ذيل آيه فرمود: «ولا تكن من الغافلين» (۲۱) به همان اندازه كه غافل باشيد همان اندازه شيطان در شما وسوسه مىكند. اگر انسان در اثر غفلت مسيرى را نديد، شيطان از همان مسير وسوسهاش مىكند، اگر چيزى را بررسى نكرد و سود و زيانش را نسنجيد و درباره آن فكر نكرد از همان راه آسيب مىبيند.
بنابراين، آيه مزبور علاوه بر اينكه مىفرمايد: ياد خدا را در جان داشته باشيد و از غافلين نباشيد. دعا ونيايش را نيز در صبح و شام تأكيد مىكند. در جاى ديگر مىفرمايد: «أدعواربكم تضرعا و خفية انه لا يحب المعتدين» (۲۲) خدا را با ناله و در خفا و با لابه و پنهانى در سحرگاه و تنهايى و به دور از سمعه و ريا بخوانيد و بخواهيد؛ با خداوند نالههاى مخفيانه و زمزمههاى نهانى داشته باشيد.
خداوند افراد متجاوز و متعدى را دوست ندارد و در اين باره فرقى بين دعا و غير دعا نيست در دعايتان از ادب بيرون نرويد و با خدايتان با صداى بلند سخن نگوييد؛ زيرا اگر از خفيه گذشت و از تضرع بيرون شد، از ادب دعا خارج است .
حضور تقواى الهى در انسان، راه نفوذ شيطان را سد مىكند، هرگاه كه شيطانى قصد شيطنت و نزديك شدن و مس كردن داشته باشد، تقوا سبب مىشود كه او متذكر شود، به خود بيايد ،و از غفلت خارج گردد: «ان الذين اتقّوا اذا مسّهم طائفُ من الشيطان تذكرّوا فاذاهم مبصرون» (۲۳) اگر انسان تقوى داشته باشد، راه حق و باطل و راه الهى و شيطانى براى او آشكار مىشود كه فرمود: «ان تتقوا اللّه يجعل لكم فرقانا» (۲۴) و در چنين فضاى روشن وآشكارى دست شيطان بسته است. اگر كسى تقوى داشته باشد و به آنچه علم دارد عمل كند، علاوه بر آنكه هدف و مسيرش روشن مىشود و رهزن را مىشناسد و مىبيند و از او دورى مىكند، هيچگاه در نمىماند و اين صراط مستقيمى را كه از شمشير تيزتر و از مو باريكتر است، به آسانى طى مىكند و در تنگناها امدادهاى الهى به كمك او مىآيند: «و من يتق اللّه يجعل له مخرجا» (۲۵) .
مددرسانى پيامبر اكرم (ص) و فرشتگان
اگر چه شيطان رهزن و سد كننده پويندگان صراط مستقيم است، ولى رسول اكرم (ص) رهرو صراط مستقيم و نشان دهنده آن است كه خود راه را طى مىكند و ديگران را به همراه خويش مىبرد«انك لمن المرسلين • على صراط مستقيم» (۲۶) يعنى تو بر صراط مستقيمى. بلكه خود صراط مستقيم هستى. انسان كامل هم مىرود و هم مىبرد و شيطان نه مىرود و نه مىگذارد كسى برود همانند منافقان كه هم از افق حق دورند و هم دور كننده و بازدارنده، هم ناهىاند و هم نائى: «و هم ينهؤن عنه و ينأون عنه» (۲۷) .
فرشتگان نيز در اين ميان مددكار و معين و دستيار انسان سالك هستند تا بتواند به خوبى اين راه را برود. البته قرآن كريم مىگويد همه اين مددها و موانع، محدود و داراى اندازه خاص است و اگر انسان متكامل مقاطع ابتدايى و متوسط راه را پيمود، ديگر نه دشمنيها و رهزنىهاى شيطان به او مىرسد و نه نيازى به مدد و كمك ملائكه است ؛ زيرا انسان كامل در آن مرحله نهايى راه را مستقيماً تحت ولايت «اللّه» ادامه مىدهد .
كيفيت امداد پيامبر (ص) نسبت به سالكان صالح را مىتوان از كريمه «و اخفض جناحك لمن اتبعك من المؤمنين» (۲۸) استنباط كرد؛ زيرا اگر كسى پيرو پيامبر باشد از اهل بيت او و از حزب و گروه ويژه وى محسوب مىگردد چنانكه قرآن كريم از زبان حضرت ابراهيم (ع) چنين نقل مىكند: «فمن تبعنى فانه منى...» (۲۹) و اگر كسى از خاندان پيامبر به حساب آمد از بركات و ادعيه زاكيه صاحب آن بيت رفيع كه از بارزترين مصاديق «فى بيوت أذن اللّه أن ترفع» (۳۰) است برخوردار خواهد شد. كيفيت امداد فرشتگان را از كريمه، «الذين قالوا ربنا اللّه ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة...» (۳۱) مىتوان استظهار كرد؛ زيرا نزول فرشتگان رحمت و بشارت بر قلوب مردان سالك، زمينه استوارى و پايدارى آنان را مستحكمتر مىكند و نشانههاى عينى بشارت را مىيابند.
پىنوشتها
[۱] سوره آل عمران، آيه.۱۳۳
[۲] سوره بقره، آيه ۱۴۸
[۳] سوره فرقان، آيه ۷۴
[۴] سوره ص، آيات۸۲ و ۸۳
[۵] سوره ابراهيم، آيه ۲۱
[۶] سوره ابراهيم، آيه ۲۲
[۷] سوره ابراهيم، آيه ۲۲
[۸] نهج البلاغه، خطبه ۱۷۶
[۹] سوره انفال، آيه ۲۴
[۱۰] سوره ق، آيه ۱۶
[۱۱] سوره ناس، آيات۳ و ۴
[۱۲] سوره حجر، آيه ۴۲
[۱۳] سوره نحل، آيه ۱۰۰
[۱۴] سوره آل عمران، آيه ۱۸۷
[۱۵] سوره حجرات، آيه ۷
[۱۶] سوره اعراف، آيه ۲۲
[۱۷] سوره اعراف، آيه ۲۱
[۱۸] سوره طه، آيه ۱۲۰
[۱۹] سوره ص، آيه ۸۲
[۲۰] نهج البلاغه، خطبه ۲۲۳
[۲۱] سوره اعراف، آيه ۲۰۵
[۲۲] سوره اعراف، آيه ۵۵
[۲۳] سوره اعراف، آيه ۲۰۱
[۲۴] سوره انفال، آيه ۲۹
[۲۵] سوره طلاق ،آيه ۲
[۲۶] سوره يس، آيات۳ و ۴
[۲۷] سوره انعام، آيه ۲۶
[۲۸] سوره شعراء، آيه ۲۱۵
[۲۹] سوره ابراهيم، آيه ۳۶
[۳۰] سوره نور، آيه ۳۶
[۳۱] سوره فصلت، آيه ۳۰
منابع: تفسير موضوعى قرآن كريم (قرآن در قرآن)
پيوند مرتبط: تاريخ بارگذاري: ۱۳۹۰/۰۴/۲۲