اختلاف در حق (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در
قرآن کریم عامل اختلاف در
حق ، روحیه تجاوز گری معرفی شده است، هم چنین قرآن بیشترین
اختلاف کنندگان در حق را، علمای منحرف هر عصر و زمان میداند.
خداوند اختلاف کنندگان در حق، از سر تجاوزگری و
حسد را،
نکوهش میکند: «... وانزل معهم الکتـب بالحق... ومااختلف فیه الا الذین اوتوه من بعد ما جاءتهم البینـت بغیـا بینهم...»
«...و کتاب آسمانی، که به سوی
حق دعوت میکرد...(افراد با ایمان، در آن اختلاف نکردند،) تنها (گروهی از) کسانی که کتاب را دریافت داشته بودند، و نشانههای روشن به آنها رسیده بود، به خاطر انحراف از حق و ستمگری، در آن اختلاف کردند... .»، (
ضمیر در «فیه» به «الحق» برمی گردد.
)
روحیه تجاوزگری، عامل اختلاف در حق است: «کان الناس امة وحدة فبعث الله النبیین مبشرین ومنذرین وانزل معهم الکتـب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه ومااختلف فیه الا الذین اوتوه من بعد ما جاءتهم البینـت بغیـا بینهم...»
«
مردم (در آغاز) یک دسته بودند، (و تضادی در میان آنها وجود نداشت. بتدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایی در میان آنها پیدا شد، در این حال)
خداوند ، پیامبران را برانگیخت، تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی، که به سوی حق دعوت میکرد، با آنها نازل نمود، تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کند. (افراد با ایمان، در آن اختلاف نکردند،) تنها (گروهی از) کسانی که
کتاب را دریافت داشته بودند، و نشانههای روشن به آنها رسیده بود، به خاطر انحراف از حق و ستمگری، در آن اختلاف کردند... . »
بیشترین گروهی که در حق اختلاف میکنند عالمان منحرف هر عصر و زمان هستند: «... فبعث الله النبیین... وانزل معهم الکتـب بالحق... ومااختلف فیه الا الذین اوتوه من بعد ما جاءتهم البینـت بغیـا بینهم...»
«...خداوند، پیامبران را برانگیخت...و کتاب آسمانی، که به سوی حق
دعوت میکرد، با آنها نازل نمود، ... تنها (گروهی از) کسانی که کتاب را دریافت داشته بودند، و نشانههای روشن به آنها رسیده بود، به خاطر
انحراف از حق و ستمگری، در آن اختلاف کردند... . »
اصل کلمه
امت از ماده (ام - یاءم) گرفته شده که به معنای قصد است، و اگر بر جماعت
اطلاق شده بر هر جماعتی اطلاق نشده، بلکه بر جماعتی اطلاق میشود، که افراد آن دارای یک مقصد و یک هدف باشند، و این مقصد واحد رابطه واحدی میان افراد باشد و بهمین جهت توانستهاند این کلمه را بر یک فرد هم اطلاق کنند، و همچنین در سایر موارد اطلاقش معنای قصد رعایت شده.
و به هر حال ظاهر آیه دلالت میکند بر اینکه روزگاری بر نوع بشر گذشته که در زندگی اتحاد و اتفاقی داشته، به خاطر سادگی و بساطت زندگی امتی واحد بودهاند، و هیچ اختلافی بین آنان نبوده، مشاجره و مدافعهای در امور زندگی و نیز اختلافی در مذهب و عقیده نداشتهاند دلیل براین معنا جمله بعد است که میفرماید: «فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین، و انزل معهم الکتاب، لیحکم بینهم فیما اختلفوا فیه» (چون بعثت
انبیا و حکم کتاب در موارد اختلاف را نتیجه و فرع امت واحده بودن مردم قرار داد).
زندگی بشر و اجتماع او ساده بود، فطرتها دست نخورده، و انگیزههای هوی و
هوس و اختلاف و کشمکش در میان آنها ناچیز بود، خدا را طبق فرمان
فطرت میپرستیدند و وظایف ساده خود را در پیشگاه او انجام میدادند (این مرحله اول زندگانی انسانها بود)، که احتمالا فاصله میان زمان
آدم و
نوح را پر میکرد، سپس زندگی انسانها شکل اجتماعی به خود گرفت و میباید هم چنین شود زیرا
انسان برای تکامل آفریده شده و تکامل او تنها در دل اجتماع تامین میگردد (و این مرحله دوم زندگی انسانها بود)، ولی به هنگام ظهور
اجتماع ، اختلافها و تضادها به وجود آمد چه از نظر ایمان و عقیده و چه از نظر عمل و تعیین حق و
حقوق هر کس و هر گروه در اجتماع و در اینجا بشر تشنه قوانین و تعلیمات انبیا و هدایتهای آنها میگردد تا به اختلافات او در جنبههای مختلف پایان دهد (این مرحله سوم بود).
پس معلوم میشود اختلاف در امور زندگی بعد از وحدت و
اتحاد ناشی شده و دلیل بر اینکه در آغاز، اختلاف دومی، یعنی اختلاف در دین نبود، جمله : «وما اختلف فیه الا االذین اوتوه بغیا بینهم» است پس اختلاف در دین - تنها از ناحیه کسانی ناشی شده که حاملان کتاب و علمای دین بودهاند و انگیزه آنان
حسادت با یکدیگر و طغیان بوده است، و اتفاقا همین برداشتی که ما از آیه شریفه کردیم با اعتبار عقلی موافق است، برای اینکه ما نوع انسانی را میبینیم که لا یزال در مدارج
علم و فکر بالا رفته، و در طریق
معرفت و
تمدن سال به سال و قرن به قرن پیشروی کرده و هماهنگ این پیشرفت ارکان اجتماعیش روز بروز مستحکم تر شده است، و توانسته است احتیاجات دقیق و رقیق تری را برآورد، و در برابر هجوم عوامل مخرب طبیعی، و استفاده از مزایای زندگی، مقاومت بیشتری از خود بروز دهد.
هر چه ما به قهقری و عقب تر برویم، به رموز کمتری از زندگی بر میخوریم، و نوع بشر را میبینیم که به اسرار کمتری از
طبیعت پی برده بودند، تا آنجا که میبینیم نوع بشر چیزی از اسرار طبیعی را نمیداند، تو گوئی تنها بدیهیات را میفهمیده، و به اندکی از نظریات فکری که وسائل بقا را به سادهترین وجه تأمین مینموده دسترسی داشتند، مانند تشخیص گیاهان قابل خوردن، و یا استفاده از پارهای شکارها، و یا منزل کردن در غارها، و دفاع به وسیله سنگ و
چوب و امثال اینها، این حال انسان در قدیمترین
عهد و ما قبل تاریخ بوده، و معلوم است مردمی که حالشان اینچنین حالی بوده، اختلاف مهمی نمیتوانستند با هم داشته باشند، و فساد چشم گیری نمیتوانسته در میان آنان بطور مؤثر پیدا شود، و مثال آنان مثل یک گله
گوسفند بوده، که تک تک گوسفندان هیچ همی ندارد مگر همینکه او نیز مثل سایر افراد علف بهتری پیدا کند، و همه در یک جا گرد آیند با هم در
مسکن و مرتع و آبشخور شرکت داشته باشند.
با این تفاوت که انسان از همان روزها هم قریحه
استخدام را داشته، و این اجتماع که گفتیم
اضطرار به گردن بشر گذاشته، نمیتواند جلو آن قریحه را بگیرد، و صرف تعاون در بقا و رفع حوائج یکدیگر این
قریحه را از یاد او نمیبرده، و او هر روز که از تاریخش میگذشته یک قدم به سوی علم و
قدرت پیش میگذاشته، و به مزایای بیشتری از زندگی پی میبرده، و در طرز بهره گیری از منافع به طرق تازه تری راه مییافته، و مسأله اختلاف در استعداد پهم از همان روز نخست در میان
بشر بوده، بعضی قوی و نیرومند و دارای سطوت بودهاند. و بعضی دیگر ضعیف، وهمین خود باعث پیدایش اختلاف میشده، اختلافی فطری که قریحه استخدام به آن دعوت میکرده، و میگفته حال که تو توانائی و او ضعیف است، از او استفاده کن، و او را به خدمت خود در آور، پس همین قریحه فطری بود، که او را به تشکیل اجتماع و
مدنیت دعوت میکرده، و باز همین قریحه فطری بوده که او را به بهره کشی از ضعفا وا میداشته.
این وضع انسان است که هیچ وقتی از اوقات بی نیاز از زندگی دسته جمعی نبوده،
تاریخ هم تا آنجا که در دست است این معنا را تأیید میکند، برای اینکه میفهماند تشکیل اجتماع یک امر تحمیلی نبوده، بلکه به مقتضای فطرت بشر بوده، چیزی که هست همین مدنیت که مایه قوام زندگی بشر بوده، مایه اختلاف نیز میشده، و نظام اجتماع را دچار
اختلال میکرده، و بهمین جهت خدای تعالی به خاطر عنایت شدیدی که به
سعادت این نوع داشته، شرایعی
تشریع کرده، تا این اختلاف را برطرف سازد، و این شرایع را با
بعث انبیا و بشارت و
انذار آنان، و با فرستادن کتابی حاکم به همراه انبیا
ابلاغ فرموده، تا در موارد اختلاف مورد استفاده قرار گیرد،
(و این مرحله چهارم بود).
در این هنگام انسانها با هشدارهای انبیا و توجه به
مبدأ و
معاد و جهان دیگر که در آنجا
پاداش و کیفر اعمال خویش را در مییابند برای گرفتن احکام الهی و قوانین صحیح که بتواند به اختلافات پایان دهد و سلامت جامعه و سلامت انسانها را تأمین کند آمادگی پیدا کردند، و لذا میفرماید: «خداوند با آنها کتاب آسمانی به حق نازل کرد تا در میان مردم در آنچه اختلاف داشتند
حکومت کند.»، و به این ترتیب ایمان به انبیا و
تمسک به تعلیمات آنها و کتب آسمانی، آبی بر
آتش اختلافات فرو ریخت و آن را خاموش ساخت (و این مرحله پنجم بود).
این وضع مدتی ادامه یافت ولی کم کم وسوسههای شیطانی و امواج خروشان هوای
نفس کار خود را در میان گروهی کرد و با تفسیرهای نادرست تعلیمات انبیا و کتب آسمانی و تطبیق آنها بر خواستههای دلشان، پرچم
اختلاف را بار دیگر برافراشتند ولی این اختلاف با اختلافات پیشین فرق داشت سرچشمه اختلافات پیشین
جهل و بی خبری بود که با
بعثت انبیا و نزول کتب آسمانی بر طرف گردید در حالی که سرچشمه اختلافات بعد همان ستمگری و
لجاجت و انحراف آگاهانه از راه حق و در یک کلمه
بغی بود و لذا در ادامه این آیه میفرماید: «در آن اختلاف نکردند مگر کسانی که کتاب آسمانی را دریافت داشته بودند و بینات و نشانههای روشن به آنها رسیده بود آری آنها به خاطر انحراف از حق و ستمگری در آن اختلاف کردند.»، (و این مرحله ششم بود).
در اینجا مردم به دو گروه تقسیم شدند مؤمنان راستین که در برابر حق
تسلیم بودند آنها برای پایان دادن به اختلافات جدید به کتب آسمانی و تعلیمات انبیا بازگشتند و به حق رسیدند و لذا میفرماید: «خداوند، مؤ منان از آنها را به حقیقت آنچه در آن اختلاف داشتند به فرمان خود هدایت فرمود، (در حالی که افراد بی ایمان و ستمگر و خودخواه همچنان در گمراهی و اختلاف باقی ماندند).» (و این مرحله هفتم بود).
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «اختلاف در حق».