الرواشح السماویة فی شرح الأحادیث الإمامیة (کتاب)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
الرواشح السماویة فی شرح الاحادیث الامامیة اثر
محمدباقر بن محمد حسینی استرآبادی مشهور به
میرداماد شهرت وی که در
حکمت و
فلسفه است و نوشتههای فلسفی او، مدار مباحث عالی عقلی در حوزههای علمی؛ اما تصدی کرسی درس حکمت، او را از علوم نقلی غافل نساخته، بلکه بخش وسیعی از تالیفات وی در زمینه
فقه و
حدیث و... است.
کتابهایی چون:
سبع شداد ،
الحاشیة علی الاستبصار ، الحاشیة علی رجال الکشی،
عیون المسائل ، شارع النجاة، شرعة التسمیة، مقالة فی تضعیف حدیث سهو النبی و... از کتاب وی هستند که به مباحث علوم نقلی پرداختهاند.
یکی از نوشتههای میرداماد که در زمینه علوم نقلی به رشته تحریر درآمده، کتاب «الرواشح السماویة فی شرح الاحادیث الامامیة»( راشح و راشحة: ما یجری من الماء خلال الحجارة. ) است که یک دوره مباحث حدیث شناسی در آن مطرح شده است.
در این نوشتار برآنیم که کتاب مزبور را به علاقه مندان و محققان حوزه حدیث بشناسانیم. باشد که معرفی این کتاب، زمینه نشر آن را به طرزی بدیع و شکلی زیبا(ظاهرا آخرین چاپ این کتاب، افست از روی
چاپ سنگی است: قم، انتشارات کتابخانه
آیة الله مرعشی ، ۱۴۰۵ ق. )، همراه با تحقیقی عالمانه فراهم آورد!
کتاب، شامل یک مقدمه و ۳۹ راشحه است. نگارنده در مقدمه کتاب به بیان اهمیت «
کافی »
کلینی رحمةاللهعلیه پرداخته و اظهار میدارد که با توجه به گذشت حدود هفت قرن از تالیف کافی، تا حال، کسی اقدام به حل مشکلات احادیث آن ننموده و قدمی در این راه برنداشته است. او با اشاره به این نکته که شرح احادیث اصول کافی، تنها از عهده کسی برمی آید که از
علوم عقلی و نقلی بهره کافی داشته باشد، به شرح کتاب میپردازد.
کتاب «الرواشح» با شرحی بر مقدمه مرحوم کلینی که در سرآغاز «کافی» آمده است، شروع میشود و سپس به رواشح سی و نه گانه پرداخته میشود.
راشحه اول: در این راشحه، اقسام اولیه حدیث (حدیث صحیح، قوی، موثق، حسن و ضعیف) بیان شده و اصطلاحاتی مانند سند، اسناد،
حدیث متواتر و واحد، توضیح داده شده است.
راشحه دوم: بیان دیدگاههای علمای
اهل سنت ، نظیر ابن صلاح، ابن جماعه و طیبی درباره تعریف حدیث صحیح و نقد و بررسی این دیدگاهها.
راشحه سوم: بیان طبقات سه گانه
اجماع و اشاره به برتری و فضیلت هر طبقه بر طبقه بعد از آن.
راشحه چهارم: بحث درباره
ابراهیم بن هاشم و بیان نظرات اصحاب در مورد حسن بودن یا نبودن احادیث وی و نظر مؤلف، مبنی بر صحیح بودن این احادیث.
راشحه پنجم: در این راشحه از اختلاف در حسن بودن احادیث
عبدالعظیم حسنی ، سخن به میان رفته است و منشا اختلاف، عدم وجود نص بر وثاقت او ذکر شده است.
نظر میرداماد درباره عبدالعظیم حسنی این است که اگر هیچ نصی بر وثاقت وی وجود نداشته باشد، الا جمله معروفی که
امام هادی علیهالسّلام(پس از اینکه عبدالعظیم حسنی دین خویش را بر آن امام عرضه کرد)بیان فرمود، برای وثاقت او کافی است.
راشحه ششم:
ابواسحاق ، ثعلبة بن میمون کیست؟ مؤلف محترم با جستجو در کتاب مختلف اصحاب، ثابت میکند که احادیث وی صحیح هستند.
راشحه هفتم: شهید اول در یکی از ابواب کتاب «
اللمعة الدمشقیة » میگوید: ... قال بعض الاصحاب ان هذا الطلاق لایحتاج الی محلل....
میرداماد منظور از «بعض الاصحاب» را عبدالله بن بکیر میداند و او را با توجه به گفتار
شهید ثانی ، غیر امامی میشمارد و سپس اقوال برخی از
علما را نسبت به
عبدالله بن بکیر و روایات او نقل میکند و به بحث درباره شخصیت او میپردازد.
راشحه هشتم: در این راشحه درباره
ابوعیسی محمد بن هارون الوراق ، بحث شده و از او به عنوان یکی از اجله متکلمان
شیعه سخن به میان میآید. مؤلف، نظرات
سید مرتضی ،
نجاشی ،
تفتازانی ،
امام فخر رازی و ابن داود را درباره وی بیان کرده، سپس نتیجه میگیرد که وی ازممدوحین است و احادیث او حسن میباشد.
راشحه نهم: مشهور است که چون
اسماعیل بن ابی زیاده سکونی ، عامی است، لذا احادیث او مطروح و غیر مقبول میباشد؛ اما میرداماد معتقد است که علاوه بر غلط بودن این مطلب، سکونی
ثقه است و احادیث او
موثق است.
راشحه دهم: در این راشحه، بحث از
جرح و تعدیل است و نظر میرداماد این است که جرح و تعدیل اگر از باب نقل و
شهادت باشد،
حجت شرعی است؛ ولی اگر اجتهاد باشد، قابل اعتماد نیست.
راشحه یازدهم: مؤلف محترم، در ادامه مباحث قبلی، این سؤال را مطرح میکند که آیا حکم علامه حلی، محقق و شهید، در کتابهای استدلالی، مبنی بر صحت حدیث، در حکم تزکیه و تعویل است. سپس در پاسخ میگوید: چون ممکن است این
احکام اجتهادی باشد، لذا برای مجتهدان دیگر قابل قبول نیست.
راشحه دوازدهم: در راشحه دوازدهم درباره الفاظ جرح و تعدیل، نظیر خیر، فاضل، خاص، ممدوح،
زاهد ،
ضعیف ،
کذاب ،
وضاع ،
کذوب و... بحث میشود.
راشحه سیزدهم: بحث درباره «
مجهول » است؛ چه مجهول اصطلاحی (کسی که رجالیها به مجهول بودن او تصریح کردهاند، نظیر اسماعیل بن قتیبه) و چه مجهول لغوی (کسی که اصلا اسمش در کتب رجال نیامده است).
راشحه چهاردهم: در این راشحه، بحث درباره اصحاب روایت و اصحاب ملاقات است. برخی از اصحاب، امامی را ملاقات کردهاند؛ ولی روایتی از آن امام نقل نمیکنند.
راشحه پانزدهم: بحث درباره
صفوان بن یحیی است که او روایاتی را از
امام صادق علیهالسّلام نقل کرده است. با اینکه وی عصر حضرت را درک نکرده است، پس چگونه اصحاب احادیث او را تصحیح کرده، در اصحاب اجماع از طبقه سوم قرار دادهاند؟ روایات او از امام صادق علیهالسّلام با واسطه بوده و عدم ذکر واسطه، با «صحت» منافات دارد. میرداماد بعد از بیان اشکال، به پاسخ این سؤال میپردازد و در نهایت هم (با توجه به سخنانی که درباره او نقل میکند) میفرماید که هرگز اسقاط از قبل صفوان، حدیث او را از «
صحت » خارج نمیکند.
راشحه شانزدهم: بحث این راشحه، درباره مراسیل
ابن عمیر است و در نهایت، نظر میرداماد این است که در حقیقت،
مراسیل او
مسانید است؛ نه اینکه مراسیل او حکم مسانید را دارد (چنانچه توهم میشود).
راشحه هفدهم:
آداب نجاشی را در نقل، بیان میکند.
راشحه هجدهم: ابتدا جملهای را از کشی درباره حمدان بن احمد میآورد که ابن داود آن جمله را از «رجال» کشی نقل میکرده است. طبق آن نقل، کشی
حمدان بن احمد را از خاص الخاص اصحاب و اصحاب اجماع به شماره آورده است. سپس به بحث درباره جملهای که نقل شد، میپردازد و میفرماید: این جمله در «رجال» کشی که فعلا در اختیار ماست، وجود ندارد. شاید ابن داود به اصل کتاب کشی دسترسی پیدا کرده و این مطلب را در آنجا دیده است.
راشحه نوزدهم: بحث درباره
محمد بن اسماعیل است که از
فضل بن شادان روایت کرده است.
راشحه بیستم: بحث از تفاوت مشیخه و مشیخه و شیخه و شیخه و شیخان و شیخان میباشد.( مشیخه جمع شیخ میباشد، نظیر شیوخ و اشیاخ و مشایخ؛ ولی مطرزی گفته است که اسم جمع است و مشایخ هم جمعش میباشد؛ اما مشیخه اسم مکان است و جایگاه ذکر شیوخ. شیخه یعنی پیری و شیخه یعنی پیر زن. شیخان تثنیه شیخ میباشد و شیخان اسم محلی در مدینه است. )
راشحه بیست و یکم: در این راشحه، سخن درباره محمد بن احمد علوی است که از
ابی هاشم جعفری روایت کرده است.
راشحه بیست و دوم: در این راشحه به بحث از
اعمش کوفی (کسی که شیعه و سنی او را به عنوان یک فرد ثقه میشناسند) پرداختهاند؛ ولی در
کتب رجال ، بحث درباره او مسکوت گذاشته شده است.
راشحه بیست و سوم: بحث درباره
حسین بن علی بن سفیان بن خالد بن سفیان (معروف به ابو عبدالله البزوفری) است.
راشحه بیست و چهارم: در این راشحه، واژ ههای سعی، غی و
رشد معنا میشود.
راشحه بیست و پنجم: تحقیق درباره
سوید بن قیس و ذو الیدین و ذو الثدیه میباشد.
راشحه بیست و ششم: بحث درباره
ابن سنان است که بین ابوعبدالله محمد بن خالد برقی و اسماعیل بن جابر واقع شده است. نظر
میرداماد این است که این شخص، محمد بن سنان است که مشهور، عدم وثاقت اوست؛ نه
عبدالله بن سنان که وثاقت او اتفاقی است. چون
برقی و محمد بن سنان در یک طبقه هستند و هر دو از اصحاب
امام رضا علیهالسّلام هستند؛ ولی عبدالله بن سنان از اصحاب امام صادق علیهالسّلام است.
راشحه بیست و هفتم: بحث در ضابطههای «نسبت» و موارد اختلاف آن، نظیر همدانی و همدانی، قاسانی و قاشانی، عمانی و عمانی و...
راشحه بیست و هشتم: بحث در گفتههای متعدد
محدثان در نقل روایت است که گا صیغه مجهول ذکر میکنند و گا معلوم.
راشحه بیست و نهم: بحث این راشحه، درباره اصول اربع ماه است که گفته شده آنها را چهار صد نفر از شاگردان امام صادق نوشتهاند.
راشحه سیام: بحث در تفاوت بین تخریج و تخرج در اصطلاح علم رجال، فقه، اصول و حدیث است.
راشحه سی و یکم: ذکر دیدگاههای مختلف درباره تعدد افراد در جرح و تعدیل و شهادت، موضوع این راشحه است. آیا تعدد شرط است یا شرط نیست یا در برخی شرط است و در برخی شرط نیست؟
راشحه سی و دوم: در این بخش، بحث درباره
تعارض جرح و تعدیل است که در صورت تعارض، کدام یک متقدم است؟ نظر میرداماد این است که هیچ کدام رجحانی بر دیگری ندارد و نظری را که قائل به تقدم جرح است، رد میکند.
راشحه سی و سوم: بحث از این است که اگر فردی توثیق شد و این فرد از کسی روایت کرد، آیا بدون اینکه تصریح به
وثاقت فرد دوم شود، فرد دوم هم ثقه است یا نه؟ نظرات متعددی در اینجا مطرح است که به طرح آن نظرها و بحث درباره آنها پرداخته شده است. نظر میرداماد این است که اگر کسی عادت او این باشد که جز از «
عدل » روایت نمیکند، نقل روایت او به منزله توثیق و تعدیل آن فرد است و الا نه.
راشحه سی و چهارم: این راشحه، ادامه بحث قبلی میباشد که: اگر کسی ثقه است و معمولا هم از ثقه نقل میکند، در عین حال اگر از ضعیفی نقل کرد، این قابل قبول نمیباشد. در بخشی دیگر از این راشحه به بحث مقابل میپردازد که گا از
روایات افراد ضعیف (که طبق قاعده ضعیف است) روایاتی استثنا شده که قابل قبولاند؛ از جمله در مورد
احمد بن هلال (با اینکه او محکوم به غلو شده، ولی در عین حال)
ابن غضائری مینویسد که روایات او قابل اعتماد نیست، مگر آنچه وی از کتاب مشیخه از حسن بن محبوب نقل کرده است و نیز مانند
طلحة بن زید که شیخ میفرماید «مذهبش عامی است؛ ولی کتابش قابل اعتماد میباشد».
راشحه سی و پنجم: بحث در این راشحه درباره تعیین ابن غضائری است. ابن غضائری یی که علامه و
ابن داود در دو بخش جرح و تعدیل از او نقل میکنند، غیر از ابن غضائری یی است که استاد
شیخ طوسی و
نجاشی و دیگران بوده است.
راشحه سی و ششم: بحث در اقسام پنج گانه حدیث است که آیا در ترجیح در طول یکدیگر قرار دارند یا بعضی هم رتبه با بعضی دیگر هستند؟
راشحه سی و هفتم: در ادامه راشحه سی و ششم، بحث درباره اقسام فرعی حدیث میباشد که مندرج در تحت همان اقسام پنج گانهاند؛ مخصوصا قسمت پنجم که خبر ضعیف میباشد. اصطلاحات حدیثی یی که در این بخش بدانها پرداخته شده، خیلی زیاد است. این قسمت، گستردهترین راشحه از کتاب «رواشح» میباشد که از مجموع کتاب، ۸۲ صفحه به این راشحه اختصاص دارد (که بعد از اشاره به راشحه سی و هشتم و سی و نهم به بحث تفصیلی کتاب درباره اخبار تحریف شده و تصحیف شده و اخبار موضوعه میپردازیم).
راشحه سی و هشتم: بحث این راشحه در تفاوت بین
حدیث قدسی ،
قرآن و
احادیث نبوی است.
راشحه سی و نهم: بحث درباره اقسام حکم
عقل است که یا به
مباحث اعتقادی مربوط میشود یا احکام شرعی. احکام شرعی هم اعم از
حکم وضعی و حکم
تکلیفی است.
میرداماد درباره
اخبار تحریف شده میفرماید که تحریفها دو دسته هستند: یا تحریف در اثر زیاد شدن است و یا کم شدن و یا جایگزین کردن چیزی به جای چیز دیگر و هر سه قسم هم یا در متن صورت میپذیرد و یا در سند. وی احادیث متعددی را ذکر میکند که یا از جهت سند و یا متن، تحریف شدهاند و از جمله، حدیث منقول از
امام باقر علیهالسّلام است در بحث
توحید که حضرت در ضمن حدیث میفرماید: «لعل النمل الصغار یتوهم ان لله تعالی زبانیین». زبانی،
شاخک مورچه را میگویند؛ ولی این کلمه تحریف شده است به زبانیتین(که این تحریف، همچنان در روایت «
بحار » هست)
(و زبانیه به فرشتگان عذاب میگویند).
میرداماد میفرماید که تصحیف بر دو قسم است:
۱) محسوس لفظی.
۲) معقول معنوی.
محسوس لفظی نیز به دو قسم:
۱) از طریق تصحیف بصری.
۲) از طریق تصحیف سمعی.
وی سپس تصحیفات متعددی را در این زمینه ذکر میکند. نخست، تصحیفاتی را که از طریق بصر در اسناد و بعد در متن صورت پذیرفته یاد میکند و بعد به تصحیفاتی میپردازد که از ناحیه سمع در اسناد و متن، اتفاق افتاده است.
بعد از بیان تصحیفات
محسوس لفظی به بحث از معقول معنوی میپردازد و میفرماید که منظور، آن تصحیفاتی است که در معنا تحقق پیدا کرده است؛ یعنی لفظ حدیث را به همان نحو که وارد شده، ذکر میکنند؛ ولی معنایی که بیان میشود، مطابق منظور گوینده نیست. وی در جمله احادیثی که دچار تحریف معنوی شدهاند، حدیث منزلت را ذکر میکند.
بعد به تصحیفاتی که در عصر خود میرداماد اتفاق افتاده، چه در لفظ و چه در معنا میپردازد؛ از جمله این تصحیفات آن است که در
زیارت عاشورا اتفاق افتاده است که کلمه «تایعت» در جمله «اللهم العن العصابة التی جاهدت الحسین- علیه السلام- و شایعت و بایعت و تایعت علی قتله» را به «تابعت» تبدیل کردهاند.( اکنون نیز در «
مفاتیح الجنان » کلمه «تابعت» وجود دارد و همچنین، در زیارت عاشوراهایی که در اختیار مردم است. ) همچنین، روایتی که درباب متعه است که «اگر منعی صورت نمیپذیرفت، مازنی الا شفی». در این روایت، شفی درست است نه شقی؛ و شفی به معنی قلیل است.
میرداماد، بدترین قسم از اقسام
خبر ضعیف را خبر موضوع میداند. سپس اقسام احادیث موضوع را بیان میکند. نظر ایشان این است که قطعا بین روایات ما روایت جعلی و ساختگی وجود دارد؛ چون هم در روایات پیامبر و هم روایات امام صادق علیهالسّلام ، خبر از روایات ساختگی داده شده است. از
پیامبر نقل شد که فرمود: «ستکثر بعدی القالة علی»؛ یا در روایت دیگر حضرت فرمود: «یکذب علی بعدی». در روایتی از امام صادق علیهالسّلام آمده است که فرمود: «لکل رجل منا رجلا یکذب علیه». میرداماد میگوید: اگر این احادیث درست باشند، پس روایات جعلی وجود دارد؛ چون پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و امام صادق علیهالسّلام خبر دادهاند و اگر این روایات را پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و امام صادق علیهالسّلام بیان نفرموده باشند، خود این روایات ساختگی هستند. پس آنچه مسلم است، ساختگی بودن برخی از روایات است.
وی اقسام
احادیث ساختگی را به این شرح ذکر مینماید:
۱) احادیثی که توسط منسوبان به زهد و راستی ساخته شده است که بیش از بقیه اقسام احادیث ساختگی، ضرر داشته است. آنها این احادیث را قربة الی الله و (به گمان باطل خویش) برای آنکه دل مردم را متوجه خداوند متعال کنند ساختند؛ سخنان زیادی از آنها مورد پذیرش واقع شد؛ چون مردم به این افراد اعتماد داشتند. احادیث آنها در باب موعظه، فضیلت ذکر، ورد،
مستحبات ،
عبادات ، مناقب و کمالات گروهها و اقوام و نسبت دادن کار خارق العاده به
اولیاست (به نحوی که انسان آگاه، یقین میکند که اینها ساختگی هستند؛ اگرچه کرامت اولیا فی حد نفسه ممکن است).
مؤلف، در ادامه این بخش، دیدگاه عدهای از متفکران اهل سنت را در این باب یادآور میشود؛ از بیضاوی شارح کتاب «
منهاج الاصول » نقل میکند که حدیث «اقتدوا بالذین من بعدی ابوبکر و عمر» ساختگی است و همچنین از طیبی نقل میکند که به
نوح بن ابی مریم گفته شد «این احادیثی که درباره فضائل
سورهها به
ابن عباس نسبت میدهی، در بین خود اصحاب ابن عباس وجود ندارد». او جواب داد: «چون دیدم مردم از
قرآن روی گرداندهاند و به فقه ابو حنیفه روی آوردهاند، این احادیث را ساختم».
ابن حیان درباره
ابو عصمه میگوید که «جمع کل شی ء الا الصدق» و همچنین از ابو مهدی نقل میکند که به
مسیرة بن عبد ربه گفت «این احادیث را از کجا آوردهای که هر کسی فلان سوره را بخواند، این مقدار ثواب میبرد؟». او پاسخ داد: «آنها را جعل کردم تا مردم را بدان سورهها ترغیب کنم».
وهمچنین، کسی از مؤمل بن اسماعیل پرسید که فلان روایت را از چه کسی نقل میکند. پاسخ داد که از فلان شیخ.
سائل ، از آن شیخ پرسید که از چه کسی نقل میکند... و به همین ترتیب ادامه داد تا به آخرین شیخ. از او پرسید که از چه کسی نقل میکند. او دست سائل را گرفت و به درون منزلی برد که عدهای از متصوفه در آنجا بودند و اشاره کرد که از این شیخ نقل میکنم. سائل، از شیخ
صوفی پرسید که وی از کجا این روایت را نقل میکند؛ پاسخ داد که «ما دیدیم مردم از قرآن روی گردان شدهاند؛ لذا احادیثی را ساختیم تا دل مردم را متوجه قرآن کنیم».
به دنبال این مطالب، مؤلف، اشکال را متوجه عدهای از مفسران (نظیر واحدی،
ثعلبی و
زمخشری ) میکند که این روایات ساختگی را در تفسیر خویش آوردهاند و توج به هشدار دانشمندانی که گفته بودند این احادیث ساختگی است، نکردهاند.
۲) دومین قسمت از احادیث ساختگی، احادیثی است که جهت نزدیک شدن به حاکمان ساخته شد. نقل میکنند که غیاث بن ابراهیم در حضور
مهدی عباسی بود. مهدی از پرندهای که از جا دور آمده بود، تعجب کرد. غیاث، روایتی از پیامبر نقل کرد که پیامبر فرمود: «در چهار چیز، مسابقه جایز است و یکی از آنها پرنده است». مهدی دستور داد که هزار درهم به او پرداختند. وقتی که رفت، مهدی گفت: شهادت میدهم که
دروغ به پیامبر بست و پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم پرنده را نفرموده است؛ ولی او به خاطر نزدیکی به ما این حدیث را ساخت.
۳) مؤلف، دستههای دیگری از حدیث سازها را
زنادقه (نظیر ابن ابی العوجاء) و
خوارج (نظیر ازارقه) و
نواصب و بعضی از
غلات (نظیر ابن الخطاب و یونس بن ظبیان و یزید الصائغ) میداند. عقیلی روایت میکند از حماد بن زید که زنادقه، چهارده هزار حدیث از قول پیامبر ساختند. وی داستان غرانیق را از ساختههای زنادقه میداند.
۴) دسته دیگر، کسانی بودند که برای به دست آوردن نان، حدیث ساختند و شاهد مدعا این داستان معروف است که کسی در
بغداد از
احمد بن حنبل و
یحیی بن معین حدیث نقل میکرد و هر دو حاضر بودند. به او گفتند: ما کی چنین چیزی گفتیم؟ گفت: مگر در دنیا فقط شما دوتا احمد بن حنبل و یحیی بن معین هستید؟ من از هفده احمد بن حنبل مطلب نوشتهام.
میرداماد، سپس جریانی را که بین
عایشه و
ابو هریره اتفاق افتاده را نقل میکند که ابوهریره روایتی از پیامبر نقل کرد. عایشه به او گفت: کی پیامبر چنین چیزی فرمود؟ گفت: هنگامی که پدرت را به خلافت نصب کرد!
مؤلف، بعد از شرح اقسام چند گانه، میپردازد به تصحیف دیگری که اتفاق افتاده است، چه عمدا و چه سهوا. راوی، گاه کلام خود را مسندا نقل میکند و گاه کلمات
حکما را به پیامبر نسبت میدهد(آقای مونتگمری وات در کتاب «
فلسفه و
کلام اسلامی » همین نظر را اظهار میدارد: بیشتر اقوال حکیمانه موروثی خاورمیانه نیز به
حضرت محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نسبت داده میشد. )
گاه کلامی را میشنود و در آنها یک جمله (که ربطی به حدیث ندارد)، خیال میکند که جزو حدیث است؛ بعد آن را به عنوان حدیث نقل میکند. نکتهای که در این بخش قابل تامل است، این است که میرداماد در این بخش، بیان میکند که یکی از کار جاعلان حدیث، این بوده که حدیث ضعیف السند را با سند صحیح نقل میکردند که اگر چنین کاری صورت پذیرفته باشد، برای سند صحیح هم مشکل ایجاد میشود و باید به سراغ راه دیگری جهت پذیرش روایات رفت.(ربما وجد حدیثا ضعیف الاسناد، فرکب له اسنادا صحیحا للترویج)
در ادامه کتاب، مؤلف به نقل نظریهای میپردازد که عدهای معتقدند که اصلا جعل
حدیث ، هنگامی که نفعی بر آن مترتب شود، جایز است (مثلا مردم ترغیب به دین شوند یا باعث پرهیز مردم از گناه شود) و استدلالشان هم به این روایت پیامبر است که فرمود: «من کذب علی متعمدا لیضل به الناس، فلیتبوا مقعده من النار» و تحلیلشان این است که پیامبر فرموده است: «من کذب علی»؛ اما ما که دروغ علیه پیامبر نمیسازیم؛ بلکه حدیث برای
عزت پیامبر و رونق دین او میسازیم.
مؤلف، در پایان این بخش به کتابهایی که در زمینه احادیث جعلی نوشته شده، اشاره میکند و میگوید: بهترین کتابی که در این زمینه نوشته شده است، کتاب «الملتقط فی تبیین الغلط» نوشته حسن بن محمد صنعانی است و در رتبه بعد از آن، کتاب
ابو الفرج ابن جوزی است. البته در این کتابها گا عدهای از روایات را جزو روایات جعلی ذکر کردهاند که جعلی نیستند. مؤلف، سپس چند حدیث از این احادیث را نقل میکند و میفرماید که اکثر این روایات، جعلی نیستند.
مرحوم میر، در بخش پایانی با اشاره به وضعیتی که در عصر
امویان و
عباسیان به وجود آمد، معتقد است که در این عصر، احادیثی ساخته شد و این احادیث به
صحاح راه پیدا کرد که آثار «جعل» در آنها مشهود است و در عین حال، نقل میشوند و هیچ تعرضی هم نسبت به آنها نمیشود.( برگرفته از فصلنامه علوم حدیث شماره ۱۰ مقاله قاسم جوادی )
[۴] بحارالانوار،مجلسی، ج۶۹، ص۲۹۳.
[۵] فلسفه و کلام اسلامی،مونتگمری وات،ص۸۷.
[۶] الرواشح، ص۱۹۸.
نرم افزار جامع الاحادیث، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.