ایمان به حق (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ایمان به حق
۴۱. بی تاثیر بودن کفر و ایمان مردم، در حقانیت حق:
«... الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن ومن شاء فلیکفر...»
«بگو این حق است از سوی پروردگارتان، هر کس میخواهد ایمان بیاورد (و این
حقیقت را پذیرا شود) و هر کس میخواهد کافر گردد...»
سیاق، سیاق شمردن وظائف
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در قبال
کفر کفار نسبت به قرآن واصرارشان بر کفر است، ومعنایش چنین است : بر وضع کفار تاءسف مخور وآنچه که بر تو
وحی شده
تلاوت کن ونفس خویش را بردبار ساز تا با این مؤمنین فقیر بسازد وبه کفار بگوحق از ناحیه پروردگارتان است وبیش از این کاری صورت مده، هر که خواست ایمان آورد بیاورد، وهر کس خواست کافر شود بشود. آری، ایمان ایشان سودی به ما نمیرساند، وکفرشان ضرر نمیزند، بلکه آنچه سود وزیان و
ثواب و
عذاب دنبال کفر وایمانشان هست، به خودشان عاید میگردد. بنابراین باید هر یک را میخواهند خودشان انتخاب کنند، برای ظالمین عذابی چنین وچنان، وبرای صالحین ومؤمنین پاداشی چنین وچنان آماده کرده ایم.
از همینجا روشن میشود که جمله «فمن شاء فلیومن ومن شاء فلیکفر» تتمه کلام خدای تعالی در خطاب به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است، نه اینکه داخل در مقول قول باشد، ورسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ماءمور باشد این را هم بگوید، پس دیگر اعتنائی نمیشود نمود به گفته کسی که گفته است : جمله مذکور تتمه سخنی است که رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ماءمور به گفتن آن شده.
ونیز روشن میشود که جمله «انا اعتدنا للظالمین نارا» در مقام تعلیل مختار بودن ایشان در ایمان وکفر است که قبلا آن را به صورت تهدید بیان نمود. ومعنایش این است که : اگر ما تورا
نهی کردیم از اینکه به حال کفار تاءسف بخوری وبه تودستور دادیم که به تبلیغ
اکتفاء کن وبه همین که بگوئی «الحق من ربکم»
قناعت کن، واصرار والتماس مکن، برای این بود که ما برای
دعوت توپیامد وآثاری تهیه دیده ایم، آثاری برای کسانی که دعوتت را قبول کنند، وآثاری برای کسانی که آن را رد نمایند. وهمان آثار کافی است که آنان را از کفر باز بدارد، ومحرک اینان به سوی ایمانشان باشد، ودیگر بیش از این هم لازم نیست زیرا که بیش از این آنها را از حد اختیار به
اضطرار واجبار میکشاند.
شأن نزول : مفسران در
شأن نزول بخشی از آیات فوق چنین نوشتهاند: جمعی از ثروتمندان مستکبر و اشراف از خود راضی
عرب به حضور
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسیدند، و در حـالی کـه
اشاره بـه مـردان با ایمانی همچون
سلمان ، ابوذر، صهیب، و خباب و مانند آنها میکردند گفتند: ای
محمد اگر تو در صدر مجلس بنشینی، و این گونه افراد که بوی آنـها مشام
انسان را آزار میدهد، و لباسهای خشن و پشمینه در تن دارند، از خود دور سازی (و خلاصه مجلس تو مجلسی در خور اشراف و شخصیتها! بشود) ما نزد تو خواهیم آمد، در مـجـلست خواهیم نشست و از سخنانت بهره میگیریم ولی چکنیم که با وجود این گروه جای ما نیست!
درایـن هـنگام آیات فوق نازل شد و به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دستور داد کـه هـرگـز
تسلیم ایـن سـخنان فریبنده تو خالی نشود و همواره در دوران زندگی با افـراد بـاایـمـان و پـاکدلی چون سلمانها و ابوذرها باشد هر چند دستشان از ثروت دنیا تهی و لباسشان پشمینه است.
و بـه دنـبـال نـزول آیـات پـیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به جستجوی این گروه بـرخـاست (گویا با شنیدن این سخن ناراحت شدند و به گوشهای از
مسجد رفتند و به عـبـادت پـروردگـار پـرداخـتـنـد) سـرانـجام آنها را در آخر مسجد در حالی که به ذکر خدا مـشـغول بودند، یافت، فرمود: حمد خدا را که نمردم تا اینکه او چنین دستوری بمن داد که بـاامـثـال شـمـا بـاشـم، «آری زنـدگی با شما، و مرگ هم با شما خوش است!»
اصـولا جـامعهای که گروهی از آن (که طبعا اقلیتی خواهند بود) مرفهترین زندگی را داشـتـه باشند، در ناز و
نعمت غوطه ور، و در
اسراف و تبذیر غرق باشند، و به موازات آن آلوده انـواع مـفـاسـد گـردنـد، در حـالی کـه گـروه دیـگـری کـه اکـثـریـت را تـشـکیل میدهند از ابتدائیترین و سادهترین وسیله زندگی انسانی محروم باشند چنین جامعهای نه جامعهای است که
اسلام آن را بپسندد و نه رنگ جامعه انسانی دارد.
چـنـیـن مـجـتـمعی هرگز روی آرامش نخواهد دید، ظلم و ستم، خفقان و سلب آزادی،
استعمار و اسـتـکـبـار، حـتما بر آن سایه خواهد انداخت، جنگهای خونین غالبا از جامعه هائی که دارای چنین بافتی هستند برخاسته، و ناآرامیها در چنین جوامعی هرگز پایان نمیگیرد.
اصولا چرا اینهمه مواهب الهی بی دلیل در اختیار یک عده معدود قرار گیرد و اکثریت در میان انواع محرومیتها، درد و رنجها، گرسنگی و بیماریها دست و پا بزنند.
چنین جامعهای قطعا مملو از کینه و دشمنی و
حسادت و کبر و غرور و ظلم و ستم و خودکامگی و
استکبار ، و هر گونه عوامل تباهی است، و اگر میبینیم همه پیامبران بزرگ مخصوصا پـیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با چنین نظامی شدیدا مبارزه پیگیر و مستمر داشته، به همین دلیل است.
در این گونه جوامع اشرافی جلسات اشراف، همیشه از مجالس تهیدستان جدا بوده است، مـحـله هـای آنـهـا جـدا، مراکز تفریح و
اجتماع آنها جدا (اگر فقراء مرکز تفریحی داشته باشند) آداب و رسومشان کاملا متفاوت، و حتی قبرستانهایشان هم از هم جدا بوده است!.
ایـن جـدائی کـه بر خلاف
روح بشریت، و روح تمام قوانین آسمانی است، برای هیچ مرد الهـی قـابل تحمل نبوده و نیست در جامعه جاهلی عرب این وضع به شدت
حکومت میکرد تا آنـجـا کـه گاهی بزرگترین عیب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را این میدانستند که سلمانها و ابوذرهای پابرهنه و تهیدست (اما با دلهائی مملو از ایمان و
عشق به
خدا و شهامت و ایثار) دور او را گرفتهاند.
۴۲. ایمان به خدا و به حق (اسلام)، موجب دستیابی به مقام صالحان:
«وما لنا لا نؤمن بالله وما جاءنا من الحق ونطمع ان یدخلنا ربنا مع القوم الصــلحین»
«چرا ما
ایمان به خدا و آنچه از حق به ما رسیده نیاوریم در حالی که
آرزو داریم ما را در زمره جمعیت صالحان قرار دهد؟!»
معنای جمله این میشود: ما
انتظار داریم که پروردگارمان ما را با نیکوکاران قرار دهد، در حالتی که ما را داخل در ز مره آنان کرده باشد، و کوتاه سخن اینکه، همه این افعال و گفتارهائی که خدای تعالی از نصارا نقل میکند، در حقیقت تصدیق و گواه مطلبی است که قبلا فرموده بود، و آن این بود که نصارا نسبت به
یهود ، به مردم با ایمان نزدیک ترند، و محبتشان نیز بیشتر است و نیز وجود
علم نافع و عمل صالح و خضوع در برابر حق را در بین آنا ن تحقیق و بررسی میکند، و نیز میفهماند که همه این مزایا برای این بوده که در میانشان کشیشها و رهبان زیادند و خودشان مردمی بی تکبرند. فاثابهم الله اثابه به معنای
مجازات است.
مسیحیان معاصر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) امتیازاتی داشتند که در یهود نبود.
نخست اینکه : در میان آنها جمعی دانشمند بودند که به اندازه دانشمندان دنیاپرست یهود در کتمان حقیقت کوشش نداشتند و نیز در میان آنها جمعی تاریک دنیا بودند که درست در نقطه مقابل حریصان یهود گام برمی داشتند، هر چند گرفتار انحرافاتی بودند ولی باز در سطحی بالاتر از یهود قرار داشتند، بسیاری از آنها در برابر پذیرش حق خاضع بودند و تکبری از خود نشان نمیدادند، در حالی که اکثریت
یهود به خاطر اینکه خود را نژاد برتر میدانستند، از قبول آئین اسلام که از نژاد یهود برنخاسته بود سر باز میزدند.
به علاوه جمعی از آنان (همانند همراهان
جعفر و جمعی از مسیحیان
حبشه ) هنگامی که آیات قرآن را میشنیدند، اشک شوق از دیدگانشان بخاطر دست یافتن به حق سرازیر میشد، و با صراحت و
شهامت و بینظری صدا میزدند: «پروردگارا! ما ایمان آوردیم، ما را از گواهان حق و همراهان محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و یاران او قرار ده!»
آنها بقدری تحت تاثیر آیات تکان دهنده این کتاب آسمانی قرار میگرفتند که میگفتند: «چگونه ممکن است ما به خداوند یگانه و حقایقی که از طرف او آمده است ایمان نیاوریم در حالی که انتظار داریم ما را در زمره جمعیت صالحان قرار دهد!؟»
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «ایمان به حق».